برای دیدن پنهان و رسیدن به آسمان آبی عشق روزها ، ماهها و سال ها دویدم زمستان را به دست بهار سپردم و تابستان را در دست رنگین کمان خزان رها کردم اما لحظه ی دیدار کجاست؟ از نسیم پاییز شنیده ام آنگاه که هرگز پاییز فرا نرسد و خورشید هرگز غروب نکند تو را خواهم دید از آسمان شنیده ام که اگر روزی هرگز تاریک نشود و ماه و مهر دست در دست هم در دلش جای گرفته باشند تو را خواهم دید و از باران شنیده ام آنگاه که هرگز لبی تشنه نماند تو می آیی و تو خواهی آمد آنگاه که تنها به عشق دیدارت نفسهایم فرو رود و قلبم با یادت بتپد تو را خواهم دید
برایت دعا می کنم که خدا از تو بگیرد هر آنچه که خدا را از تو می گیرد
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
عشق یعنی شور هستی در کلام: عشق یعنی شعر: مستی.
دكتر شریعتی
این روزها چه آسان اشك می ریختم . . . اشك هایی كه از دریای وجودم جدا افتاده بودند اشك هایی كه بوی غربت می داد بوی تنهایی . . . انگار فراموش كرده بودم كه تو عاشقانه ترین نگاه هایت را نثار من كرده ای من در اوج با تو بودن تنها بودم زیرا فراموش كرده بودم در تنهاترین تنهایی هایم هم در آغوش تو ام ولی تو هنوز هم عاشقانه نگاهم می كنی دوستم داری و قلم در دستم گذاشته ای و دیكته می كنی تا بنویسم . . . و من هنوز هم چه كودكانه فكر می كنم: كه این منم كه می نویسم ! آری ! این همیشه ترفند شیرین تو بوده است گاهی از این بچه گانه ها خنده ام می گیرد از این كه تو در زرورق پوچی ها من را به مرز عمیق ترین عاشقانه های نابت می كشانی به گونه ای كه شاید هیچ گاه فكر نمی كردم زیر پوچ ترین پوچی ها هم لبخند تو پنهان شده باشد اما پوچ ترین پوچی ها هم عاشق شدند و خواستند تا وسیله ای باشند كه من را به مرز با تو بودن برسانند و من شاید دوباره فراموش كردم كه اگر تو بخواهی پوچ ترین پوچی ها هم دچار می شوند و دچار یعنی عاشق !
فاطمه معنای ایمان من است جرعه ای از نام او جان من است فاطمه نامی است كز او شد بهشت غصةی او بغض دیوان من است فاطمه جایش بوَد در آسمان نیمه شبها كوی او خان من است فاطمه رویای آوازی خوش است آه او ، شرح زمستان من است فاطمه یعنی زمین گریان مباش غصه ها ، القصه مهمان من است فاطمه یعنی علی تنها نبود یادگارش بیت الاحزان من است فاطمه فاء است و طا و میم و هاء عین و لام و یاء ، نیستان من است فاطمه مهد حسن عهد حسین مخلصی از كل قرآن من است فاطمه یعنی شهادت با پسر پشت در ، آرامش جان من است فاطمه غم را بوَد چون قائمه آرزوی غم فقط كار من است فاطمه چون لیله الأسرار بود تا توسل می كنم هو با من است فاطمه باشد ستونی بركساء سر مكنون است و فریاد من است فاطمه عباس را مادر بود ذکر او یا حیدر و یار من است فاطمه تنها دلیل غیبت است انتقامش اولین كار من است فاطمه ، این تحفه از « میعاد » بود شعر من با اذن مولای من است
بی تو اینم اینكه می بینی به خاك افتاده است بی ریا و ساده است دل به وصل تو نهاد و در فراغت بارها جان داده است
مطالب دكتر شریعتی
عشق لحظه ایست که رسیدن به شیرینی تپشی متلاطم را در قلب آدمی پدید می آورد!