در بازي دل نگاه من مسـت تـو بود هر برگ دلم شكسته پا بست تو بود
من شـاه دلـم را به زمين انـداخـتـم امـا چـه كـنـم كه تك دل دست تو بود
عاشق هرکس شدم او شد نصيب ديگري ...
دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجري ...
من سخاوت ديده ام دل را به هرکس مي دهم ...
شرم دارم پس بگيرم آنچه را بخشيده ام
بلبل نيستم كه برهر شاخه غوغا كنم شمع هستم ميسوزم و جان را فدايت ميكنم
روزگاري است كه من طالب رخسار توام فكر من باش كه دراين شهرگرفتار توام
گفته بودي كه طبيب دل بيمار مني پس طبيب دل من باش كه بيمار توام
عزیز من سفر کرده نمی آید دگر هرگز
که چشمم بررهش مانده نمی آید دگرهرگز
به دل امید او دارم به سر شوقش نمی دانم
که میمیرم من از این غم نمی آید دگر هرگز
مـن وتـو از تـبـار بـي كـسـانـيـم در اين غوغا چه كس را كس بدانيم
كـسـي نـشـنـيـده فـريـاد كـمـك را كــمــك تــا بــراي هــم بــمــانــيــم
تنهائیم را با تو قسمت می کنم
سهم کمی نیست ،
گسترده تر از عالم تنهائی من عالمی نیست . .
زندگی زندگی چیست؟ زندگی زیستن است. زندگی عشق به دوست داشتن است. زندگی آوازیست که به هنگام سحر مرغ سحر می خواند. زندگی خواستن است. زندگی پیغامی است که جهان را به طراوت می خواند. زندگی فریاد است. فریادی در باد گذرش بادی سخت و در آن خاک حوادث بسیار سخنش فریادی است که به ما می گوید: "زندگی راه امید داشتن است."
پس بده عشقمو و و و . . . تا برم
من واسه جدائی حاضرم . . .
که من تنها تو بی دردی
چرا خون به دلم کردی
یه زندگی فدای تو شد
فدای لحظه های تو شد
بذار برم فراموشت کنم عزیزم
دل من دیگه تو رو لایق عشق نمی دونه
دل من خسته شده نمی کشه نمی تونه
تو یه خوابی تمومش کن بذار واشه چشمای من
از این راه پر از چاره دیگه بریده پای من . . .