اهل بیت
گفته
شد از ریشه های قیام عاشورا دشمنی دیرینه بنی امیه با بنی
هاشم بود.وعامل دیگر جریان سقیفه بوده است .که این عامل منجر به سه
مطلب شد :
یکی از پیامدهای سقیفه
شکسته شدن حرمت پیامبر است .درحالی که خداوند مومن
حقیقی
را دوست دارد در حالی که در قران بر عزت مومن سفارش شده است .
امام
صادق علیه السلام : حرمت مومن از حرمت کعبه بیشتر است.
حضرت می فرماید خداوند در روز قیامت یکی از
بنده خود را سرزنش می کند.
خدا می فرماید : من که مریض شدم چرا به عیادت
من نیامدی.
بنده می گوید : سبحان الله
خدامی گوید : بنده مومن من مریض شد شما به
عیادتش نرفتید به عزت و جلال من قسم اگر به عیادتش می رفتید مرا انجا می دید وانجا
بود من حوایج تو را می دادم زیرامن باکسانی هستم که با بندگان من خوشرفتار هستند
پیامبر
و اهل بیت ما مومنین واقعی بودند اما در جریان سقیفه حرمت انان شکسته شد
.
دومین پیامد تبدیل شدن است . پیام الهی تبدیل به امر بشری
می شود . در برابر خلافت الهی ، خلافت بشری را قرار دادند. و موجب شد
هر کس دین را به نفع خودش مصادره کند .
اینجا
بود که زمینه به قدرت رسیدن بنی امیه فراهم شد.
بعضی
جاها واجب را ترک کرده دنبال مستحب می رویم .
منبع : وبلاگ خامس ال عبا 20
يکشنبه 26/9/1391 - 16:14
اهل بیت
دومین عللی که زمینه ساز عاشورا شد حس
انتقامجویی از سوی بنی امیه بود .
انسان اگر در
مقابل کسی که به وی ظلم کرده است گذشت کند خداوند در مقابل از
اشتباهات ان
شخص در می گذرد . چه بسا موقعیت هایی برای ما پیش می آید قدرت
دست ما قرار می
گیرد اینجا مناسب است عفو کنیم .
پیامبر فرمودند: هر کس ان زمانی که قدرت بر
انتقام دارد عفو کند خداوند متعال در
روزهای سختی از او می گذرد و از اشتباهات وی چشم پوشی می کند
.
در مقابل
افرادی که به ما ظلم می کنند سه دسته هستیم :
1- ان شخص را ببخشیم و از اشتباهاتش در گذریم . که در این
صورت برای انسان
عزت می
آورد.
۲- خطای دیگران را نبخشیم اما دنبال انتقال نباشیم. درست است
در این صورت تخم
کینه
را در وجود خود نمی
پرورانیم اما در آتش کینه ای که نمی توانیم بگیریم در برابر
اتش
ان می سوزیم که این برابر
با مرگ است و انسان خودش را اذیت می کند .
۳- کسی که به ما ظلم کرده نبخشیده و دنبال انتقام باشیم .این
حالت اگر چه اولش راحتی
است و می گوید
توانستم انتقام خود را بگیرم و لحظه ای ارامش می گیرد اما بعدا اتش
پشیمانی او را
فرا می گیرد.
بهتر است در برابر اشتباهات دیگران گذشت کنیم
و دنبال انتقام نباشیم .
انتقام مانند نارنجک است تا ضامن ان را نکشید خطری ندارد.
یکی از ریشه
های ماجرای کربلا انتقامی بود که بنی امیه بخاطر شکست های زمان
پیامبر می
خواستند بگیرند .
حضرت علی علیه السلام در نامه 17 خطاب به
معاویه می فرماید شما به دین اسلام
وارد شدیددو علت داشت : یا بخاطر دنیا بود یا
بخاطر ترس از کشته شدن بوده است .
از آن جایی که پیامبر اکرم و حضرت علی در شکست
مشرکین قریش نقش بسزایی
داشتند مشرکان کینه حضرت را به دل گرفته و همه تلاش خود را بر ضد
اسلام انجام
می دادند در زمان پیامبر نتوانستند نقشه خود را پیاده کنند دنبال فرصت
برای شکست
پیامبر و دین
اسلام بودند و پیامبر
همیشه نگران کینه ورزی های قریش بود .
عالم بزرگ اهل سنت به نام طبرانی نقل می کنند
که نزد پیامبر بودند و پیامبر نگاهی به
امام علی علیه السلام کرده واشک ریختند علت گریه را
سوال کردند فرمودند :
گریه من بخاطر کینه هایی است که از این گروه
در دلشان وجود دارد بعد من این
کینه ها را اشکار می کنند تا از تو انتقام
بگیرند .
حتی حضرت علی
علیه السام بعد خودشان نگران حسنین بودند . با وجود امام علی
علیه السلام
نمی توانستند مقاصد خود را پیاده کنند.
مغیره بن شعبه می گوید نزد معاویه بودم به او
گفتم مقام تو بزرگ شده بهتر نیست با
اقوام نیکی کنید و صله رحم بجا بیاورید امروز خطری
از سوی انان تو را تهدید
نمی کند ناراحت شد و گفت خلفای سه گانه
کارهایی انجام دادند وقتی مردند نام انان
فراموش شد اما اسم پیامبر هر روز 5 بار بر
ماذنه ها برده می شود به این صورت
چه نام و عملی از ما باقی خواهد ماند؟ !
به خدا قسم چاره ای نیست
جز اینکه این نام را
از بین ببرم .
نقل است شبی حضرت علی علیه السلام را در خواب
دیدم و عرض کردم یا علی شما
وقتی مکه را فتح کردید اعلام عمومی دادید هر
کس به خانه کعبه وارد شود در امان است
اما در روز عاشورا فرزندت ابی عبدالله را به
شهادت رساندند و چه جرمهایی نکردند .
حضرت فرمودند: ابیاتی راکه ابن سیفی سروده
است شنیدی؟
گفتم : نه .
فرمودند: نزد ایشان برو و بشنو .
من هم نزد ابن سیفی رفتم و خواب را برایش
تعریف کردم صیحه ای زد و گفت من این
شعر را تازه سرودم و تا حال برای کسی نسرودم
.
مضمونش : زمانی که ما حکومت داشتیم بنا بر عفو گذشت بود و قتی شما به حکومت
رسیدید سیل خون براه انداختید و کشتن اسیران
را ازاد کردید در حالی که ماکشتن اسرا را
حرام کردیم این فرق بین ما و شماست.
يکشنبه 26/9/1391 - 16:12
اهل بیت
به دنبال این سؤال ممكن است سؤال دیگرى پدید آید كه این روزها بیشتر مطرح شده است.
اغلب،
این پرسش را منافقان مطرح مىكنند، البته منافقان مدرن! آنها مىگویند كه
بسیار خوب، ما تا این جا قبول كردیم كه تاریخ امام حسین (ع) تاریخ مؤثر و
حركتآفرینى بوده است.
همچنین دریافتیم كه باید آن را عمیقاً به خاطر
داشت، و به یاد امام حسین (ع) عزادارى كرد؛ تا این جا را قبول داریم. اما
شما در این عزادارىهاى خود كار دیگرى هم مىكنید. علاوه بر این كه از امام
حسین (ع) به نیكى یاد مىكنید، و بر شهادت او گریه مىكنید، بر دشمنان
امام حسین (ع) هم لعن مىفرستید. این كار براى چیست و چرا دشمنان
ابىعبداللَّه را لعن مىكنید؟
این كار نوعى خشونت و بدبینى است.
این یك نوع احساسات منفى است و از ما «انسان مدرن» نمىسازد. هنگامى كه
احساسات شما تحریك مىشود، بروید گریه و عزادارى كنید.
اما چرا دشمنان را لعن مىكنید؟ چرا مىگویید «أَتَقَرَّبُ الَىاللَّهِ بِالْبَرائَةِ مِنْ اعْدائِك»
،
من با تبرى از دشمنان تو، به خدا تقرب مىجویم. چرا مقید هستید همواره در
زیارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسین (ع) را لعن كنید؟ بیایید فقط همان
صد مرتبه سلام را بخوانید. چرا باید این همه لعن بگویید و مردم را نسبت به
دیگران بدبین كنید و یا نسبت به دیگران احساسات منفى ایجاد كنید؟ امروز
زمانى است كه باید با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار كرد.
امروز
باید دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. این روحیه لعن و
تبرى و پشت كردن به دیگران خشونتهایى است كه به هزار و چهار صد سال پیش،
یعنى زمانى كه امام حسین (ع) را كشتند برمىگردد و با آن زمان مناسبت دارد.
اما امروز دیگر جامعه و مردم این كارها را نمىپسندند. بیایید به جاى
اینها راه آشتى را پیش بگیرید، به روى دشمنان هم لبخند بزنید، به آنها هم
محبت كنید. مگر اسلام دین محبت، دین رأفت و رحمت نیست؟ این چه كارى است كه
شما دائماً لعن و بدگویى مىكنید؟
اگر كسانى واقعاً از روى جهل این سؤال را مطرح كنند، جواب دادن بهآنها مشكل نیست.
اما
احتمال قوى مىدهیم كه بسیارى از كسانى كه این گونه سخن مىگویند،
اندیشههاى دیگرى، و یا اغراض خاصى در سر دارند. احتمال دارد آنها از
سیاستهاى دیگرى پیروى كنند، و یا نقشههایى را كه دیگران كشیدهاند اجرا
كنند. البته ما فرض را بر این مىگذاریم كه این سؤال عاقلانه و عالمانهاى
است كه جواب آن هم باید عالمانه باشد. صرف نظر از ارزش گذارى در مورد طرح
این گونه سؤالها، فرض كنید اگر نوجوانى از ما سؤال كرد كه چرا باید قاتلان
ابى عبداللَّه را لعن كرد؟ به جاى لعنهایى كه در زیارت عاشورا مىخوانید
صد مرتبه دیگر هم باز بر امام حسین (ع) سلام بفرستید. مگر سلام كردن براى
سیدالشهداء (ع) ثواب ندارد؟ به جاى آن صد مرتبه لعن، صد مرتبه سلام
بفرستید، چه عیبى دارد؟ این همه لعن و بدگویى، فحش، ناسزا و اظهار برائت چه
لزومى دارد؟
جواب علمى چنین سؤالى این است كه همان گونه كه سرشت
انسان فقط از شناخت ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف مثبت هم ساخته
نشده است. آدمیزاد موجودى است كه هم احساس مثبت و هم احساس منفى دارد. هم
عواطف مثبت و هم عواطف منفى دارد. همان گونه كه شادى در وجود ما هست، غم هم
هست. خدا ما را این گونه آفریده است. هیچ انسانى نمىتواند بىغم و یا
بىشادى زندگى كند. همچنان كه خدا استعداد خندیدن به ما داده استعداد گریه
كردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش باید خندید و به جاى خود هم
باید گریست. تعطیل كردن بخشى از وجودمان، به این معنى است كه از دادههاى
خدا در راه آنچه آفریده شده استفاده نكنیم. دلیل این كه خدا در ما گریه را
قرار داده، این است كه در مواردى باید گریه كرد. البته مورد آن را باید
پیدا كنیم، و الا استعداد گریه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان
این احساس را قرار داده است كه به واسطه آن، حزن و اندوه پیدا مىكند و
اشك از دیدگانش جارى مىشود؟ معلوم مىشود گریه كردن نیز در زندگى انسان
جاى خود را دارد. گریه براى خدا، به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقاى
الهى و شوق به لقاى محبوب در تكامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى
نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقت پیدا مىكند؛ این طبیعت انسان است كه در
مواردى باید رقت قلب پیدا كند و در اثر آن گریه سر دهد.
خداوند در ما
محبت را آفریده است تا نسبت به كسانى كه به ما خدمت مىكنند، نسبت به كسانى
كه كمالى دارند، خواه كمال جسمانى، یا كمال عقلانى یا روانى و یا عاطفى،
به ابراز علاقه و محبت بپردازیم. هنگامى كه انسان احساس مىكند در جایى
كمالى و یا صاحب كمالى یافت مىشود، دوست دارد نسبت به آن كمال و صاحب كمال
محبت پیدا كند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبت به نام بغض و
دشمنى قرار داده شده است. همان گونه كه فطرت انسان بر این است كه كسى را كه
به او خدمت مىكند دوست بدارد، فطرتش نیز بر این است كه كسى را كه به او
ضرر مىزند دشمن بدارد. البته ضررهاى مادى دنیوى براى مؤمن اهمیتى ندارد.
چون اصل دنیا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى كه دین را از انسان بگیرد،
دشمنى كه سعادت ابدى را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن
مىفرماید
«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»
شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنى كنید.
با
شیطان دیگر نمىشود لبخند زد و كنار آمد. و گرنه انسان هم مىشود شیطان.
اگر باید با اولیاى خدا دوستى كرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنى كرد. این
فطرت انسانى است و عامل تكامل و سعادت انسانى است. اگر «دشمنى» با دشمنان
خدا نباشد، به تدریج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه مىشود، و در
اثر معاشرت، رفتار آنها را مىپذیرد و حرفهایشان را قبول مىكند. كم كم
شیطان دیگرى مثل آنها مىشود. مىگویید نه! ببینید قرآن چه مىفرماید
«وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»
،
چنانچه ببینى كسانى نسبت به دین بدگویى و اهانت مىكنند، با سستى و با
زبان مسخره و استهزا سخن مىگویند، به آنها نزدیك نشو. هر چه گفتند، گوش
نده. بعد مىفرماید اگر كسانى این نصیحت را گوش نكردند، باید بدانند كه
عاقبت به آنها ملحق خواهند شد. «إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ
وَالْكَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً»
سر انجام كسانى كه نسبت به
استهزا كنندگان دین محبت مىورزند و به آنها روى خوش نشان مىدهند این است
كه تدریجاً حرفهاى استهزا كنندگان بر آنها اثر مىگذارد. وقتى حرفهایشان
اثر كرد، در دلهایشان شك به وجود مىآید. و اگر شك ایجاد شد، اظهار ایمان
كردن نفاق مىشود. انسان وقتى در دل ایمان ندارد اما در ظاهر بگوید من
مسلمانم، این عین نفاق است. قرآن مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ
الْكَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً» چنین كسانى كه
در دنیا به واسطه اثر همنشینى با كافران منافق مىشوند، در آخرت داخل جهنم
با ایشان همنشین خواهند بود.
به عبارت دیگر، دشمنى با دشمنان، سیستمى
دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ایجاد مىكند. بدن انسان همان گونه كه عامل
جاذبهاى دارد كه مواد مفید را جذب مىكند، یك سیستم دفاعى نیز دارد كه
سموم و میكربها را دفع مىكند، سیستمى كه با میكرب مبارزه مىكند و آنها
را مىكشد. كار گلبولهاى سفید همین است. اگر سیستم دفاعى بدن ضعیف شد،
میكربها رشد مىكنند. رشد میكربها به بیمارى انسان منجر مىشود و انسان
بیمار ممكن است با مرگ رو به رو شود. اگر بگوییم ورود میكرب به بدن ایرادى
ندارد! به میكرب خوش آمد گفته و بگوییم مهمان هستید! احترامتان واجب است!
آیا در این صورت بدن سالم مىماند؟ باید میكرب را از بین برد. این سنت الهى
است. این تدبیر و حكمت الهى است كه براى هر موجود زندهاى دو سیستم در نظر
گرفته است، یك سیستم براى جذب و دیگرى سیستم دفع. همان طور كه جذب مواد
مورد نیاز، براى رشد هر موجود زندهاى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از
بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نكند، نمىتواند به حیات خود ادامه
دهد
موجودات زنده قوه دافعه دارند. این قوه دافعه به خصوص در
حیوانات و انسان همین نقش را ایفا مىكند. چیزهایى كه براى بدن مضر است
باید بیرون ریخت. دستگاههایى در بدن وجود دارند نظیر كلیه، مثانه، و ...
كه این كار را به طور عادى انجام مىدهند. گاهى هم وقتى میكروبهاى خارجى
حمله ور مىشوند، باید گلبولهاى سفید فعال شوند و با آنها بجنگند تا
آنها را كشته و از بدن بیرون بریزند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادى
وجود داشته باشد. باید یك عامل جاذبه روانى داشته باشیم تا از كسانى كه
براى ما مفید هستند خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیك شویم، از
آنان علم، كمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم. چرا انسان افراد و امور
پسندیده را دوست دارد؟ براى این كه وقتى به آنها نزدیك مىشود از آنها
استفاده مىكند. نسبت به خوبانى كه منشأ كمال هستند، و در پیشرفت جامعه
مؤثر هستند باید ابراز دوستى كرد، و در مقابل، باید عملًا با كسانى كه براى
سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنى كرد:
«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ
حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ
إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ
وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»
قرآن
مىفرماید شما باید به حضرت ابراهیم (ع) و یاران او تأسى كنید. مىدانید
كه حضرت ابراهیم (ع) در فرهنگ اسلامى جایگاه بسیار رفیعى دارد. پیغمبر اكرم
(ص) هم مىفرمود من تابع ابراهیم هستم. اسلام هم نامى است كه حضرت ابراهیم
(ع) به این دین و آیین داد: «هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ
قَبْلُ»
خداوند مىفرماید شما باید به ابراهیم (ع) تأسى كنید.
كار
ابراهیم (ع) چه بود؟ ابراهیم (ع) و یارانش به بت پرستانى كه با آنها
دشمنى مىكردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند گفتند: «انَّا
بُرَئاءٌ مِنْكُمْ» ما از شما بیزاریم. اعلان برائت كردند. بعد به این هم
اكتفا نمىكند. مىفرماید بین ما و شما تا روز قیامت دشمنى و كینه برقرار
است، مگر این كه دست از خیانتكارى خود بردارید.
این كه ما نسبت به
دشمنان اسلام و شیطان بزرگ اینقدر كینه داریم و اجازه نمىدهیم شعار مرگ
بر آمریكا حذف شود، تأسى به حضرت ابراهیم (ع) است. قرآن مىفرماید شما باید
از ابراهیم (ع) یاد بگیرید و صریحاً بگویید مرگ بر دشمن اسلام، و عداوت و
دشمنى خود را نسبت به دشمنان دین اعلام كنید. همه موارد، جاى لبخند نیست.
در بعضى موارد باید عبوس بود، باید اخم كرد، باید صریحاً گفت ما دشمن
شماییم، ما آشتى نمىكنیم، مگر دست از خیانت بردارید. این دستور قرآن است.
سابقاً مىگفتند فروع دین ده تا است. بعد از «امر به معروف» و «نهى از
منكر» دو فروع «تولى» و «تبرى» را نیز جزء فروع دین به حساب مىآوردند.
یعنى از جمله واجباتى كه همه مسلمانها باید توجه داشته باشند و به آنها
عمل كنند، این است كه باید دوستان خدا را دوست بدارند و با دشمنان خدا نیز
دشمنى كنند. تنها دوستى دوستان خدا كافى نیست؛ اگر دشمنى با دشمنان خدا
نباشد، آن دوستى از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعى بدن نباشد، آن سیستم
جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است این است كه ما جاى جذب و دفع را درست
بشناسیم. گاهى متأسفانه امور مشتبه مىشود. در موردى كه باید جذب كنیم
عملًا به دفع مىپردازیم. كسى كه از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و
لغزشى براى او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است، و یا اگر براى او
توضیح دهیم، از روى انصاف قبول خواهد كرد، نسبت به چنین كسى نباید دشمنى
كرد. صرف این كه كسى مرتكب گناهى شد، نباید او را از جامعه طرد كرد، بلكه
باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیمارى است كه باید به پرستارىاش پرداخت.
در این مورد جاى اظهار دشمنى نیست. مگر كسى كه تعمد داشته باشد و علناً
گناه را در جامعه رواج دهد. این دیگر خیانت است، تعمد و خباثت و پلیدى است.
باید با چنین شخصى دشمنى كرد. اما اگر كسى اشتباهاً مرتكب گناهى شده است،
باید با مهربانى با او رفتار كرد. نباید آبروى او را ریخت، بلكه باید در
اصلاح او سعى كرد. او مشكل دارد و باید مشكلش را حل كرد.
اما در مورد
دشمنان غدار، كینه توز و قسم خورده، خداوند مىفرماید: «وَ لَنْ تَرْضى
عَنْكَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم»
، تا
دست از انقلابتان بر ندارید، آمریكا از شما راضى نخواهد شد. هر روز لازم
است تأمل كنیم كه آشتى با چنین كسانى یعنى چه؟ لبخند به روى آنان یعنى چه؟
باید با نهایت غضب، خشونت، تندى و عبوسى با اینها برخورد كرد. باید مرگ را
بر سر اینها بارید، چون آنان جز به مرگ ما راضى نیستند، نه تنها به مرگ
بدن ما، بلكه به مرگ روح ما، به مرگ دین ما راضى مىشوند.
حاصل سخن این
كه، بزرگداشت مراسم سیدالشهداء (ع) بازسازى حیات حسینى است، تا از آن حیات
به نحو احسن استفاده شود نباید به بحثهاى علمى اكتفا شود. چون انسان به
برانگیخته شدن عواطف و احساسات احتیاج دارد. نباید به عواطف مثبت، به شادى،
به خنده، بسنده كرد، زیرا زنده نگه داشتن خاطره سیدالشهداء (ع) و مظلومیت
او از راه احساسات شورانگیز حزن و گریه و سوگوارى امكان دارد. و بالاخره
همراه با آن همه درود و سلام و عرض ارادت به خاك پاى حسینى و به خاك قبر
حسینى، باید بر دشمن حسین (ع) و دشمن اسلام و دشمنان خدا لعن و نفرین كرد.
تنها سلام و درود مشكل را حل نمىكند. ما نمىتوانیم از بركات حسینى
استفاده كنیم، مگر این كه اول دشمنان او را لعن كنیم، بعد بر او سلام
بفرستیم، قرآن هم اول مىفرماید: «أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفَّار» «رُحَماءُ
بَیْنَهُم»، پس در كنار سلام، باید لعن هم باشد. تبرى و اظهار دشمنى نسبت
به دشمنان اسلام نیز باید باشد. اگر این گونه شدیم، حسینى هستیم؛ و گرنه
بىجهت خودمان را به حسین (ع) نسبت ندهیم.
نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی.
يکشنبه 26/9/1391 - 16:4
اهل بیت
ریشه های قیام عاشورا
۱- دشمنی بنی امیه با قریش بوده است. به
خصوص بعد رحلت پیامبر .
قریش از دو
قبیله بنی هاشم و بنی ا میه بودند .همیشه بنی امیه به بنی هاشمیان تعرض
می کردند ودر
مقابل آنان قرار می گرفتند .
این دشمنی علتی
دارد که در دو جهت می توان بررسی کرد:
اولین عامل اختلاف ریشه های تاریخی :
وقتی به اجداد
انان توجه می کنیم این اختلاف نشان داده می شود .
عبدالمناف جد سوم پیامبر اخلاق خوبی داشتند و بین قریش محبوب بودند
.
وهیچ موقع با برادرش عبدالدار برای اینکه ....
کعبه را بدست بیاورند اختلاف نمی کردند.
بعد برادرش فرزندانش عبدالمناف و عبدالشمس به
اختلاف با او پرداختند.
امیه فرزند عبد الشمس موقعیتی که عمویش کسب
نموده بود رانمی توانست تحمل کند و
همیشه دنبال این بود از عمویش بدگویی کند و
محبوبیت عمویش را از بین ببرد هر چه او
تلاش می کرد محبوبیت عمویش را کمتر کند بر
محبوبیت عمویش افزوده می شد .
آتش حسد دلش را فرا گرفته بود تا جایی که عمویش
را وادار می کند در معیت هم نزد
کاهنی بروند و کاهن از هر کسی تعریف کرد ان
شخص زمام امور را بدست بگیرد .
با اصرار وی عمویش با دو شرط تقاضا را می پذیرد:
الف- هر کدام محکوم شد صد شتر در ایام قربانی
َ قربانی کند .
ب- طرف مغلوب تا ده سال مکه را ترک کند .
وقتی نزد کاهن
می روند برخلاف امیه کاهن از عمویش تعریف می کند و او مجبور
می
شود مکه راترک کند و در
شام اقامت می گزیند این امر هم موجب اختلاف شده
و
هم موجب نفوذ امویان در شام می شود .
ابن ابی الحدید از این اختلاف که عظمت و بزرگی بنی هاشم و
حقارت بنی امیه را نشان
می دهد پرده بر می دارد نقل می کند در مجلسی
یزید به همراه پدرش معاویه از اجداد
خود تعریف نموده و به انان فخر می کند که
عبدالله ابن جعفر می گوید به کدام یک از
نیاکانت به من مباهات می کنی ایا به ان کسی که به ما
پناه اورده بود یا عبدالشمس که ما
او را کفالت میکردیم یا امیه....
معاویه سعی می کند با زیرکی خاصی این بحث را
تمام کند و سخنان او را تایید نموده و
می گوید به موجب قرادادی که بسته شد امیه ده سال نزد بنی هاشم بندگی
می کرد.
دومین عامل اختلافات امتیازاتی بود که ویژه بنی هاشم
بود :
آن امتیازات
عبارتند از
الف - اراسته بودن بنی هاشم به علم و فضیلت :حتی در ادامه کار نبوت و امامت
هم
ازاین خاندان
مشاهده شد است .
اقا امیر مومنان در سخنان جامعی بیان می کند
کجایند ان افرادی که ادعا می کردند انان
راسخ درعلم هستند نه ما . که این ادعای خودر ا به
دروغ و از راه ظلم وستم به ما
نشان می دادند و خدا ما را بر انان برتری داد
و چیزهایی به ما عطا کرد که در مقابل
انان را محروم کرد.
ب- تقوا و پاکی و اصالت خانوادگی و حسب و نسب بو ده است که
ایه هل اتی در شان
انان امده است
اما بنی امیه زندگی ننگینی داشتند .
ج-- شایستگی های فردی : بنی هاشم علاوه بر اینکه از نظر معنوی
و اخلاقی برتر بودند
زیبایی های
ظاهری هم داشتند حسن صورت ، حسن فصاحت و بلاغت .
این جمال و
کمال در زندگی الوده بنی امیه وجود نداشت و همین امر ارامش بنی امیه را
از بین برده
بودو اتش حسد وکینه در درونشان شعله ور شود.
این عوامل موجب
شد زمینه های کینه ورزی و قیام عاشورا بوجود بیاید با دعوت اشکار
پیامبر اسلام
اختلافات شعله ور شد .
اسلام با تجارت
، رباخواری و زر اندوزی بنی امیه مخالف بود و اسلام را مانعی برای
خود
می دانستند .
يکشنبه 26/9/1391 - 15:59
اهل بیت
۱- قیام امام حسین علیه السلام و قران
:
وقتی امام حسین
علیه السلام از مدینه به مکه حرکت کردند فرمودند:
رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ(القصص/21) «پروردگارا!
مرا از این قوم ظالم رهایی بخش!»
در مکه مردم را
دعوت می کردند و می فرمودند : و انا ادعو کم الی کتاب
الله
۲- کربلا و قرآن
در مسیر
کربلا موقع عبور سپاه سعد فرمود ند:
وَلاَیَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ
خَیْرٌ لاَِّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ
عَذَابٌ مُّهِینٌ: کسانى که راه کفر را پیش گرفتند، گمان نکنند که اگر به آنان مهلت
مى دهیم به سود آن هاست; نه، ما به آنان مهلت مى دهیم فقط براى این که بر گناهان
خود بیفزایند و براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود .
بعد ازشهادت بر
روی نیزه این سوره را تلاوت فرمودند:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ
وَالرَّقِیمِ كَانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَبًا(الکهف/9)
آیا گمان کردی اصحاب کهف و
رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!
۳- زیارت امام حسین وقران
از قران یاد
گرفتیم که به امام حسین علیه السلام سلام دهیم قران به مردان الهی سلام می دهد
سَلَامٌ عَلَى إِلْ یاسِینَ(الصافات/130) :
سلام بر الیاسین!
سلام بر پیامبر
هم در قرن امده است :
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یصَلُّونَ
عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا
تَسْلِیمًا(الأحزاب/56)
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستد؛ ای کسانی که
ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملا تسلیم (فرمان او)
باشید.
لعن را هم از قران می فهمیم
:
إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا
مُهِینًا(الأحزاب/57)
آنها که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خداوند آنان را از
رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکنندهای آماده کرده
است.
۴- عزاداری و قران :
منظور از روضه
، بیان شرح حال واقعه است .
اولین روضه خوان خداوند است :
قُتِلَ
أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ(البروج/4)
مرگ بر شکنجهگران صاحب گودال
(آتش)،
النَّارِ ذَاتِ
الْوَقُودِ(البروج/5)
آتشی عظیم و شعلهور!
إِذْ هُمْ
عَلَیهَا قُعُودٌ(البروج/6)
هنگامی که در کنار آن نشسته بودند،
اصحاب اخدود کسانی بودند
گودالی کندند و بعد مومنین را در این گودال سوزاندند.
۵- ماندگاری قران وعاشورا : کتاب الله
وعترتی
۶- راه
ارتباط قران و عاشورا
۱- ارتباط علمی : یعنی با قران انس داشته باشیم با
معنا.
تاریخ قران ،
اعجاز قران ،مفاهیم قران وتفسیر قران را بدانیم .
۲-ارتباط تبرک جویانه : در مجالس عزاداری سید الشهدا شرکت
کنیم .تربت داشته باشیم. بر عزای امام حسین علیه السلام گریه کنیم . در کام نوزاد
تربیت بریزیم ....
نکته : این ارتباط تبرکی افراطی نشود چون
فاجعه ببار می اید.
3- ارتباط عملی : فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً
صالحاً؛ کسی که مشتاق لقای پروردگار است، باید کار شایسته انجام دهد.
اگر عمل نباشد
حتی ممکن است باعث سقوط شود.
وقتی فتنه ها
شما را فرا گرفت برشما باد به عمل کردن به قران.
برگرفته از وبلاگ " http://khamesealeaba20.blogfa.com/ "
جمعه 24/9/1391 - 16:53
اهل بیت
همراهی قرآن و
اهل بیت علیهم السلام
قرآن و اهل بیت علیهم السلام همانند دو بال پرنده ای هستند كه اگر
هر دو یا یكی از آنها نباشد پرواز به سوی سعادت و كمال امكان پذیر نخواهد بود.
قرآن منهای اهل بیت و اهل بیت جدای از قرآن در قاموس تشیّع
معنا ندارد.در حدیث ثقلین آمده : انی
تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی (اهل بیتی )
رسول خداصلی
الله علیه وآله در این زمینه فرمود: خداوند متعال ما را آفرید و همچون ستارگان
آسمان قرار داد كه هر گاه ستاره ای غروب كند، ستاره ای به جای او طلوع خواهد كرد.
من همانند آفتاب عالمتاب هستم، هر گاه از دنیا رفتم به ماه پناه ببرید و بعد از او
به دو ستاره پر نور پناهنده شوید.
گفتند: یا رسول
اللَّه! ماه كیست؟ فرمود: برادرم، جانشینم، پرداخت كننده قرضهایم و پدر فرزندانم و
خلیفه من در میان اهل بیتم؛ علی بن ابی طالب.
گفتیم: دو
ستاره پر نور كیستند؟ فرمود: حسن و حسین. بعد از آن پیامبرصلی الله علیه وآله
مقداری ساكت شده و فرمود:
"هؤلاءِ و
فاطِمَةُ وَ هِیَ الزُّهْرَةُ عِتْرَتی وَ اَهْلُ بَیتی هُمْ مَعَ الْقُرآنِ لا
یَفْتَرِقانِ حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ؛ اینان و فاطمه كه همان زهره (ستاره درخشان)
است، عترت و اهل بیت علیهم السلام منند، عترت من با قرآن هستند و از همدیگر جدا نمی
شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند."
امالی طوسی، نشر دارالثقافة، قم، 1414، ص 517؛
بحار الانوار، ج 24، ص 75.
عاشورا در قرآن
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ
كُفُّوا أَیدِیكُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ
عَلَیهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْیةِ اللَّهِ
أَوْ أَشَدَّ خَشْیةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَینَا الْقِتَالَ
لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ
وَالْآخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلَا تُظْلَمُونَ
فَتِیلًا(النساء/77)
آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته
شد: «فعلا) دست از جهاد بدارید! و نماز را برپا کنید! و زکات بپردازید!» (اما آنها
از این دستور، ناراحت بودند)، ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده
شد، جمعی از آنان، از مردم میترسیدند، همان گونه که از خدا میترسند، بلکه بیشتر!
و گفتند: «پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟! چرا این فرمان را تا زمان
نزدیکی تأخیر نینداختی؟!» به آنها بگو: «سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است!و سرای آخرت،
برای کسی که پرهیزگار باشد، بهتر است! و به اندازه رشته شکاف هسته خرمایی، به شما
ستم نخواهد شد!
در تفسیر آیه 77 سوره نساء كه خداوند می
فرماید: "اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ قیلَ لَهُمْ كفّوا اَیْدیَكُمْ"؛ "آیا ندیدی
كسانی را كه به آنها گفته شد از جنگ و مبارزه دست نگهدارید." اما آنها از این دستور
ناراحت بودند. امام صادق علیه السلام فرمود: این فراز از آیه
مربوط به صلح امام حسن علیه السلام و پیروان اوست و در ادامه خداوند می
فرماید: "فَلَمّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ اِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ
النّاسَ كَخَشْیَةِ اللَّهِ اَوْ اَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ
عَلَیْنا الْقِتالَ"؛ "امّا هنگامی كه فرمان مبارزه و جهاد به آنان داده شد، جمعی
از آنان از مردم می ترسیدند همانگونه كه از خدا می ترسند؛ بلكه بیشتر از خدا، از
دیگران می ترسیدند و گفتند: خداوندا! چرا بر ما جهاد (و مبارزه و جنگ) مقرر
داشتی؟!"
این بخش از آیه
مبارزه در كنار امام حسین علیه السلام و شركت در حماسه او را می رساند. بعد
خداوند از زبان مسلمانان ضعیف الایمان می فرماید: "لَوْ لا اَخَّرْتَنا اِلی اَجَلٍ
قریبٍ"؛ "خدایا چرا این جنگ را به آینده نزدیك موكول نكردی؟" یعنی عصر ظهور قائم
علیه السلام، زیرا كه نصرت و پیروزی در حكومت حضرت مهدی علیه السلام خواهد
بود.
خداوند به هر سه اعتراض و نافرمانی آنان پاسخ داده و با سرزنش آنان می
فرماید، "قُلْ مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنْ اتَّقی وَ لا
تُظْلَمُونَ فَتیلاً"؛ "[به آنان ] بگو سرمایه زندگی دنیا كم است و سرای آخرت برای
پرهیزكاران بهتر است و ذرّه ای به شما ستم نخواهد شد."
معنای كهیعص
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
كهیعص(مریم/1)
در تفسیر اولین آیه سوره مریم آمده است: سعد
بن عبداللَّه از محضر امام زمان علیه السلام پرسید: معنای "كهیعص" كه در اول سوره
مریم آمده چیست؟ امام زمان علیه السلام پاسخ داد: این حروف از رازهای غیبی است كه
خداوند متعال بنده اش زكریاعلیه السلام را از آن آگاه نمود و بعداً آن را به حضرت
محمدصلی الله علیه وآله چنین شرح داد:
روزی حضرت زكریا از خداوند متعال درخواست كرد
كه نامهای پنج تن آل عبا را برایش بیاموزد و خداوند توسط جبرئیل آنها را به او
آموخت. زكریاعلیه السلام وقتی نام محمد و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام را گفت:
غصه هایش بر طرف گردیده و آرامش یافت. اما وقتی نام حسین علیه السلام را یاد كرد،
اشك چشمانش سرازیر شده و دلش شكست. به خداوند عرضه داشت: بار الها! این چه سری است
كه نام چهار تن به من آرامش بخشید، اما یاد حسین علیه السلام اشكم را روان و آه و
ناله ام را بلند می كند. خداوند متعال جریان شهادت امام حسین علیه السلام را با
كهیعص به او خبر داد و در معنای آن فرمود:
"كاف" اشاره به كربلا، و
"ها" هلاكت ظاهری عترت پیامبرصلی الله علیه وآله...، "یاء" اشاره به نام یزید و
ستمگری، "عین" عطش و "صاد" صبر و بردباری حسین علیه السلام را می
رساند.
حضرت زكریا بعد از شنیدن این معانی سه روز از
مسجد بیرون نیامد و با كسی ملاقات نكرد و در آن مدت مشغول گریه و ندبه بود و در
آنحال می گفت: خداوندا! آیا بهترین بشر را با مصیبت فرزندش سوگوار خواهی ساخت؟ آیا
به علی و فاطمه علیهما السلام لباس عزا می پوشانی؟ بعد از آن عرضه داشت: بار الها!
به من فرزندی عطا فرما كه در این سنّ پیری چشمم روشن شود، بعد از آن مرا به محبّت
آن مفتون گردان، آنگاه مرا به مصیبتش دچار نما؛ همانطوری كه محبوبت محمدصلی الله
علیه وآله را به عزای فرزندش می نشانی! خداوند یحیی را به او عطا كرد و او ششماهه
بدنیا آمد همانطوری كه امام حسین علیه السلام نیز ششماهه متولد گردید.
سالار شهیدان
در معنای آیه:وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا
لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلَا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ
مَنْصُورًا(الإسراء/33) و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولیش سلطه (و
حق قصاص) قرار دادیم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است!
امام باقرعلیه السلام فرمود: مقصود آیه از
مظلوم، حسین بن علی علیهما السلام است و ما اهل بیت علیهم السلام ولیّ او
هستیم. قائم ما اهل بیت علیهم السلام نیز هر گاه قیام كند به خونخواهی و
انتقام حضرت سید الشهداءعلیه السلام بر می خیزد و از قاتلین آن حضرت انتقام می
گیرد.
خداوند متعال در سوره حدید می فرماید:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِكُمْ
كِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیغْفِرْ
لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ(الحدید/28)
ای کسانی که ایمان آوردهاید!
تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و
برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و
گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.
جابر بن عبداللَّه در مورد این آیه می گوید: "عَنِ النَّبیِ صلی
الله علیه وآله فی قَوْلِ اللَّهِ تعالی یُؤتِكُمْ كِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ،
قالَ صلی الله علیه وآله الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ. وَ یَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً
تَمْشُونَ بِهِ، قالَ صلی الله علیه وآله عَلیٌ؛ پیامبر صلی الله علیه وآله در مورد
این سخن خداوند كه فرمود: "یُؤْتِكُمْ كِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ" فرمود: دو سهم از رحمت خداوند امام حسن و امام حسین علیهما السلام است و
منظور از نور خدا، حضرت علی علیه السلام می باشد. "
ناگفته پیداست كه این
تفاسیر از آیات، بیان برخی از مصادیق كامل آن است و گرنه آیات قرآن را نمی توان فقط
به شخص یا زمان و مكان خاصی منحصر كرد.
برگرفته از سایت ذی طوی
جمعه 24/9/1391 - 16:49
اهل بیت
جمعه 24/9/1391 - 16:47
اهل بیت
روایت ائمه از واقعه جانسوز کربلا در قالب احادیث در کتابهای روایی و تاریخی به ثبت رسیده است، شرح حادثه دشت نینوا آن هم از زبان اولاد حسین(ع) رنگ و بویی دارد، چرا که پرده از واقعیتی بر میدارد که کمتر کسی میتواند به آن ایرادی وارد سازد.
یکی از این فرزندان، امام علی بن موسیالرضا(ع) است که به روضهخوانی برای جد بزرگوارش میپردازد.
*توصیهای که امام برای روز عاشورا به شعیان کردند
امام رضا(ع) فرمودند: هر کس روز عاشورا به دنبال انجام کارها و حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را بر آورده سازد و هر کس که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریهاش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد داد و در بهشت چشمانشان به دیدار ما روشن خواهد شد و هر کس روز عاشورا را روز برکت بنامد و براى منزلش چیزى در آن روز ذخیره کند، آنچه ذخیره کرده است، برکت نخواهد داشت، و در روز قیامت همراه یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد- لعنهم الله- در پستترین درجه جهنم محشور خواهد شد.
* اى ابن شبیب! اگر میخواهى گریه کنى، بر حسین(ع) گریه کن
ریّان بن شبیب گوید: در اولین روز محرم به خدمت امام رضا(ع) رسیدم، حضرت فرمودند: آیا روزه هستى؟ عرض کردم: خیر، فرمود: امروز، روزى است که زکریا(ع) پروردگارش را خواند و گفت: «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ» و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریا- که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیى را مژده مىدهد، پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب مىکند.
سپس فرمود: اى ابن شبیب! محرم ماهى است که اهل جاهلیت به احترام آن، ظلم و جنگ را حرام کرده بودند ولى این امّت، احترام آن و احترام پیغمبر خود را حفظ نکردند، در این ماه اولاد او را کشتند و زنانش را اسیر کردند و وسایلش را غارت کردند، خداوند هرگز این کارشان را نبخشد!
*4 هزار فرشتهای که تا روز ظهور حجت(عج) بر مزار امام حسین(ع) حضور دارند
اى ابن شبیب! اگر میخواهى گریه کنى، بر حسین بن على بن ابیطالب(ع) گریه کن، زیرا او را همچون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، 18 نفر به همراهش شهید شدند که در روى زمین نظیر نداشتند، آسمانهاى هفتگانه و زمینها به خاطر شهادتش گریستند و 4 هزار فرشته براى یارى او به زمین آمدند، ولى تقدیر الهى نبود و آنها تا قیام قائم علیه السّلام در نزد قبرش با حال نزار و ژولیده باقى هستند و از یاوران قائم(عج) هستند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.
*چه هنگام از آسمان خاک قرمز بارید
اى ابن شبیب! پدرم از پدرش از جدّش(ع) به من خبر داد که وقتى جدّم حسین(ع) شهید شد، از آسمان خون و خاک قرمز بارید.
اى ابن شبیب! اگر به گونهاى بر حسین گریه کنى که اشکهایت بر گونههایت جارى شود، خداوند هر گناهى که مرتکب شده باشى- چه کوچک، چه بزرگ، چه کم و چه زیاد- خواهد بخشید.
*راهکار امام رضا(ع) برای لقاءالله
اى ابن شبیب! اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارتحسین برو.
اى ابن شبیب! اگر دوست دارى با پیامبر اکرم(ص) در غرفههاى بهشت همراه باشى، قاتلان حسین را لعنت کن.
*توصیه امام رضا(ع) برای به دست آوردن ثواب شهدای کربلا
اى ابن شبیب! اگر دوست دارى ثوابى مانند ثواب کسانى که همراه حسین بن على(ع) شهید شدند داشته باشى، هر گاه به یاد او افتادى بگو: «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (اى کاش با آنان مىبودم و به فوز عظیم میرسیدم).
اى ابن شبیب! اگر دوست دارى با ما در درجات عالى بهشت همراه باشى، در اندوه ما اندوهگین و در خوشحالى ما خوشحال باش و بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.
پینوشت:
-ترجمه عیون أخبار الرضا(ع)، جلد 1، صفحات 604-60۶
برگرفته از سایت رجا نیوز
جمعه 24/9/1391 - 16:45
اهل بیت
دفاع از دین و جلوگیری
ازتحریفات
پیام عاشورا
فریاد بلندی در برابر تحریف اسلام است. ای شیعه ! در برابر تحریف اسلام بایست.
امر به معروف و نهی از
منکر
از اموری که
باید از عاشورا بیاموزیم این است که امر به معروف نماییم.
پاسداری از حقوق اجتماعی خود و دیگران از
از درسهای دیگر
عاشورا این است که امام حسین علیه السلام قیام کرد ایا قیامش فقط برای این بود که
یزید نمازش را درست نمی خواند؟
مسلما اینگونه
نبوده است بلکه برای این قیام کرد که یزید حقوق اجتماعی - اسلامی مردم را زیر سوال
می برد.
اخرت گرایی : برای اخرت خود تلاش کنیم .
باید از عاشورا درس حجاب و عفاف وغیرت مندی گرفت .
غیرت جز ایمان است .
پیامبر صلوات الله علیه فرمودند :غیرت نشانه ایمان است
در حدیثی از
پیامبر اکرم(ص) می خوانیم: «کان ابراهیم ابی غیورا و انا اغیر منه و ارغم الله انف
من لایغار من المؤمنین؛ پدرم حضرت ابراهیم مرد غیوری بود و من از او
غیورترم.
امام صادق علیه السلام نیز در حدیثی
فرمود:
اِنَّ اللّه َ غَیُورٌ، یُحِبُّ کُلَّ
غَیُورٍ، وَ مِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها.
همانا خداوند، غیور است و هر غیوری را دوست
دارد و از غیرت اوست که همه گناهان آشکار و پنهان را حرام کرده است.
امام صادق
(علیه السلام )نسبت به زنان مردم عفت داشته باشید تا زنانتان عفیف بمانند.
حضرت علی علیه
السلام : عیار غیرت مرد پاکدامنی و عفت اوست.
دعوت به بندگی به غیر خدا و آزادی
راستین داشتن.
جمعه 24/9/1391 - 16:43
اهل بیت
سلام بر بدنهای چاک چاک
سلام بر مظلومیت بر خاک مانده
سلام بر اربعین
سلام بر لحظه های غریب وصال
سلام بر لحظه هایی که تو را از عطر خوش بهشتیت باز شناختم
سلام بر پیراهنی که بوی غربتت را می دهد
سلام بر اجساد مطهری که غریب رها شدند
سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر
سلام بر تو برادر چهل وادی دویدم منازل صبر را
چهل وادی کشیدم بر دوش خود رنج را
چهل وادی فرو خوردم حزن را ...
حرمت فرزندانت را نادیده گرفتند
چهل وادی صبر کردم برادر
صبر کردم صبری جمیل برادر " ومارایت الا جمیلا "
پروانه وار سوختم بر گرد خیمه سجاد
شعله ها را در آویختم تا جگر گوشه هایت را از آتش بیرون کشیدم ...
هزاران بار مرگ را چشیدم تا ضجه های داغدیده طفلان را آرام کردم
هزاران بار بغض فرو خوردم تا پس ازدروازه های نامردی گذشتم.
ایستادم برادر ! همانگونه که سزاوار خواهری چون تویی است .
ایستادم سربلند در اوج شکستگی .
ایستادم و یک به یک پرده های نی شان را چون تار عنکبوتی سست پاره کردم.
ایستادم و مصیبت حنجره های خشک را به گوشهای غفلت زده رساندم.
ایستادم و چشم ها را به سوختگی خیام باز کردم .
ایستادم و انگشت های ظلم را در جامهای به خون آلوده شکستم.
چه کسی می توانست بعد این همه رسوایی صدای حقیقت را بر خاک ترک خورده کربلا نشنود؟!
چه کسی می توانست بعد این رسوایی تظلم را نبیند ؟!
چه کسی می توانست بعد این مظلومیت تو را انکار کند؟!
من آمدم برادر ،
با یک دنیا حرفهای نگفته ،
با کمری شکسته و گیسوانی نشسته.
من امدم ،
با دلی داغدیده و اندوهی فراوان و با قلبی سوخته.
حالا منم و تو و رنج چهل روز که بیش از چهل سال مرا در هم شکاند .
آرام بخواب برادر ،
در آرامشی ابدی که خون سرخ تو و یارانت تا قیامت بر صحنه تاریخ نقش بسته است .
جمعه 24/9/1391 - 16:39