شعر و قطعات ادبی
آفتاب ظهر عاشورا
گرچه روزى تلختر از روز عاشورا نبود
آنچه ما دیدیم جز پیشامدى زیبا نبود
عشق مىفرمود «باید رفت» مىرفتند و هیچ
بیمشان از تیرهاى تلخ و بىپروا نبود
خیمهها از مرد خالى مىشد اما همچنان
اهلبیت عشق در مردانگى تنها نبود
آفتاب ظهر عاشورا به سختى مىگریست
كودكان لب تشنه بودند و كسى سقا نبود
آسمان مىسوخت از داغى كه بر دل داشت، آه!
كودكى آتش به دامن مىشد و بابا نبود
كاروان كم كم به سمتى ناكجا مىرفت و كاش
بازگشتى این سفر را، باز از آنجا نبود
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:59
دعا و زیارت
امام حسین (ع) :
سخاوت و بخشش نوعی بی نیازی است .
ألسخاء غنی .
تاریخ یعقوبی ، ج 2، ص 246
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:59
دعا و زیارت
پپام عاشورا :
عزادارى براى امام حسین ( علیه السلام) و شهداى كربلا و اهل بیت مظلوم، نشانه همدلى و همراهى و همگامى با حماسه آفرینان عاشوراست . زندهنگهداشتن عاشورا، رمز بقاى این حماسه جاوید است و سلاح اشك، فریاد مظلومیتبر ضد ظالمان است
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:59
دعا و زیارت
امام حسین (ع) :
مدارا با دیگران از خردمندی است .
ألرفق لب .
تاریخ یعقوبی ، ج 2، ص 246
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:58
دعا و زیارت
ابوالفضل العباس
شهید سیدمرتضى آوینى
برادر، اگر من از فیض شهادت در راه خدا برخوردار شدم و به صف اصحاب اباعبدالله الحسین پیوستم، مبادا بگذارى كه جاى من در جبهه خالى بماند. باید بر آن عهد وفادارى كه با اماممان بستهایم استوار بمانیم و عباسگونه وجود خود را وقف استمرار و استقرار ولایت كنیم. برادر، هرگز اجازه نده كه اسلحه من بر زمین بیفتد. همه آینده دنیا امروز به ما و آنچه كه مىكنیم وابسته است. خداوند بر ما جوانان منت نهاده و وظیفه تحول كره زمین را به سوى آینده روشن قسط و عدل بر عهده ما نهاده است. و برادر، باز هم سفارش مىكنم، مبادا اسلحه من بر زمین بیفتد.
خدایا چگونه تو را شكر گویم بر اینكه مرا در اینچنین زمانهاى به جهان آوردهاى؟ زمانه قیام، عصر بیدارى. در اطراف خود اكنون كه انتظار شب را مىكشم، هرجا مىنگرم چشمم به چهرههاى مصمم جوانانى مىافتد كه از نور ولایتحیات گرفتهاند و به هیچ چیز جز احیاء مكتب نمىاندیشند. خدایا چگونه تو را شكر گویم؟
بر فراز آن تپه بلند دروازه قرآن را برافراشتهاند. یك طرف سوره «اذا جاء نصرالله والفتح» را نوشتهاند و بر طرف دیگر آیه مباركه «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون». حاج على در پناه قرآن ایستاده است و بچهها را روانه خط مىكند. مىدانى كه او همین تازگى چشم چپش را در راه خدا از دست داده است و عینك مىزند.
برادر، من احساس مىكنم هر كه از این دروازه بگذرد، از سیطره زمان و مكان خارج مىشود و در محیط عنایت محض قدم مىگذارد. من رفتم برادر، باز هم مىگویم، مبادا سفارش مرا از یاد ببرى.
روز اول، صبح زود، در كنار پایههاى بتونى آن پل نیم ساخته، بچهها با دوشكا و كلاشینكف و آرپىجى به مصاف دشمنى شتافتهاند كه در پس خروارها آهن پناه گرفته است; اما با این همه، جبهه مقاومت دشمن درهم شكسته و دیگر یاراى ایستادگى ندارد. حكایت ما و دشمن، حكایت مشت و درفش است و ما دریافتهایم كه همه قدرتها در مشتى نهفته كه به راه خدا گره خورده است. اگر انسان پاى در راه خدا بگذارد و بر ترس از مرگ غلبه كند، هیچ قدرتى در برابر او یاراى ایستادگى ندارد.
فرمانده خط با اینكه شب را نخفته است هنوز شكر خدا از آنچنان قدرتى برخوردار است كه تو گویى هنوز هم روزهاى متمادى مىتواند بدون لحظهاى خواب، قطرهاى آب و لقمهاى غذا سر پا بماند. آیا تو از دیدن فرماندههاى جوان لشكر اسلام به یاد اسامة بن زید نمىافتى و آن لحظههاى جاودان تاریخ صدر اسلام در خاطرت زنده نمىگردد؟
گاه گاه بچهها از لحظه فراغت او سود مىجویند و قوطى كمپوتى به دستش مىدهند كه از پاى نیفتد. مبدا این شور و اشتیاق و قدرت را در كجا باید جستوجو كرد؟ رمز عملیات را به یاد بیاور: یا ابوالفضل العباس ادركنى. یا اباالفضل العباس ادركنى.
بچهها مىخواهند نفربر فرماندهى دشمن را غنیمتبگیرند و بیاورند. فرمانده خط به پشتخاكریز مىرود كه از نزدیك شاهد همه ماجرا باشد.
صبح روز اول عملیات بچههایى كه همه شب را درگیر بودهاند هنوز لحظهاى فراغت نیافتهاند. این همه قدرت و پایدارى انسان را به شگفت مىاندازد و همین استقامت است كه آنان را لایق امدادهاى غیبى خداوند مىگرداند. آنان با آگاهى كامل مىدانند پاى در چه راهى نهادهاند و براى جلب نصرت الهى چه باید بكنند.
آزادى مهران قدم كوچكى بیش نیست; آینده تاریخ از آن ماست.
صبح روز دوم عملیات، در یكى دیگر از محورها، نیروهاى تازه نفس در زیر آتش سنگین دشمن مىروند تا خط را تحویل بگیرند. هر لحظه سوت خمپارهاى به گوش مىرسد و در كنارت، این سوى و آن سوى، ستونى از دود و خاك به هوا مىرود. موج گرم هوا به صورتت مىخورد و صداى تركشهاى سردشده را مىشنوى كه در اطرافتبه زمین مىریزد. اما در دل ما كه جاى خوف و شیتخداست ترس راه ندارد و همه راز و رمز نصرت الهى در همین نكته نهفته است. اگر بترسى، همه چیز از دست مىرود و از آن پس باید زمینگیر شوى، ذلت را بپذیرى و از همه آرمانهاى الهى و عدالتخواهانهات چشم بپوشى. صداى مظلومان را بشنوى و دم بر نیاورى و حتى قطرههاى اشكت را هم پنهان كنى. دشمن مىخواهد تو را بترساند و تو نباید بترسى. بگذار خمپارهها این سوى و آن سوى تو فرو افتند; تو این آیه مباركه را بخوان و بگذر: «قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنیین؟»
خیل اسیران پشتخاكریز اول تخلیه مىشوند و در آنجا، دستبسته، با ترس و ذلت منتظر مىمانند. چارهاى نیست، باید دستهایشان را بست. اما بچهها وظایف الهى خویش را در برابر اسیران خوب مىشناسند. دیدن بسیجى جوانى كه پاى یك افسر عراقى را پانسمان مىكند بیش از هر صحنه دیگرى مىتواند سخن از تحول عظیمى بگوید كه در ما رخ داده است.
دشمن در محاصره است و بچهها براى درهم شكستن مقاومتش و گرفتن اسرا به آن سوى خاكریزها مىروند.
روز سوم بر فراز تپههاى قلاویزان، در بحبوحه آن مصاف سنگین، وقتى از تشنگى دهانتخشك شده است، ناگهان سقاى دشت كربلاست كه با آب گوارا سر مىرسد. جان فداى لب تشنهات یا حسین.
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:58
دعا و زیارت
امام حسین (ع) :
روزی حضرت این نصیحت را به ابن عباس فرمودند: درباره چیزی كه برایت اهمیت ندارد سخن مگو زیرا در اثر سخن بیهوده می ترسم به گناه بیفتی ، و نیز بیمورد سخن مگو مگر آنكه بدانی سخن گفتن بجاست ، زیرا چه بسیار گوینده ای كه سخن حق می گوید اما چون در جای خود نگفته است سخنش را عیب شمارند .
قال (ع ) یوما لإبن عباس : لا تتكلمن فیما لا یعنیك فإنی أخاف علیك الوزر، و لا تتكلمن فیما یعینك حتی تری للكلام موضعا، فرب متكلم قد تكلم بالحق فعیب .
بحار الانوار، ج 78، ص 127
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:57
دعا و زیارت
آرام جانم آهسته رو
نمىدانم، آنقدر تو شبیه رسول الله صلى الله علیه و آله بودى و تمام وجودت، حركاتت، رفتارت، خلق و خویت، نسخه رسول بود، كه وقتى آن مرد یهودى كه در رؤیایش پیامبر صلى الله علیه و آله را دیده بود، نزد امیرت حسین (ع) آمد و رؤیاى خود را باز گفت ; آنگاه مولایتحسین، سردار سبز كربلا، به او فرمود: «اگر او را ببینى، مىشناسى» آرى! آنگاه مولایت تو را كه تنها یادگار روزهاى حسن و حسین و رسول صلى الله علیه و آله بودى، فرا خواند . آن مرد یهودى وقتى تو را دید نمىدانم چه دید، كه اینچنین حیران شد و از جام اسلام، جرعه شیعه را نوشید .
و اینك میدان كارزار است و على اكبر
... صدایى به گوش مىرسد . روزگار غریبى است ; خلاصه غربت كربلا، حسین، نقطه اوج بشریت، على اكبر (ع) را تماشا مىكند . على اكبر (ع) خلاصه غیرت علوى و شجاعت هاشمى، شمشیر بر كمر بسته، آفتاب از همیشه داغتر و روز از همیشه طولانىتر . قصه عجیبى است، سىهزار لشكر و یك علىاكبر . پدر عشق و آفتاب را ببین . عجیب تو را مىكاود . آخر تو انتهاى نگاه اویى . در تو پرواز عشق را مىبیند و خلاصه كودكىاش را كه با حسن . سوار بر دوش جدش مىشد، آخر تو شباهتى عجیب به جدش رسول الله دارى .
و آخرین نگاه در غبار و عطش و خو ن ...
... على اكبرم اندكى صبر كن! دستهایم تاول زدهاند . آخر هیچ نقطه ابهامى در شجاعت و ایمانت نیست . دفتر تاریخ را تكاندم . جوشش وجودم على اكبر بود . آخر تو نیاز به گفتن ندارى . آن لحظه كه تو در میدان بودى مولایت عجیب، صفحات قرآن را خواند . صداى زیبایش كمر لشكر عمر بن سعد ملعون را شكست . یاد آنلحظه افتادم كه مولایت، خورشید نیزهها، قرآن را تلاوت خواهد كرد و تو نیستى كه ببینى .
على اكبر رعنایم، درخشانم، صبر كن! كاش روزگار توقف مىكرد، تا تو را بیشتر مىدیدم، تو خلاصه فراست علوى بودى، آوازه تو چنان بلند بود كه حتى معاویه فتنه زمان دهان به وصف تو باز مىكند و تو را شایستهترین مردم به خلافت مىداند .
حالا سختترین لحظهاى را تجسم مىكنم . مىدانم تو خود نیز مىدانى، روزگار هم تعجب مىكند و مىنالد . همه چشمها تو را مىكاوند . حسین علیه السلام در چشمانتخلاصه شده است، مادر آبىات لیلا تو را به تماشا نشسته است و حال تو در چشمان جدت نشستهاى . نمىدانم رسول الله صلى الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام و على (ع) تو را از كدامین پنجره بهشت تماشا مىكنند؟ صداى چكاچك شمشیر، میدان را پر كرده است . كربلا صحنه شهامت تو شده است . ملائك راه باز كردهاند و تو را تماشا مىكنند . صحنه بر مىگردد . ناگهان دست پلید «منقذ بن جره بلدى» ، ضربهاى بر سرت كه بوسهگاه حسین (ع) و لیلا بود، وارد مىكند . نمىدانم چه شده است؟ بغض آسمان مىتركد . چگونه مرداب به خود اجازه مىدهد كه با دریا رویارو شود . دستهاى بلندت قهرمان، برگردن اسب حلقه مىشود . نمىدانم چه شده است؟ دیگر چاهى براى گریستن پیدا نمىشود . مولا مىرود و آسمان مىغرد مولا مىرود و زمین مىلرزد . امیر كاروان مىآید و آسمان خجل مىشود . چشم حیرت روزگار هم این چنین فراموشى را به خود ندیده است و حال روح تو از میان بالهاى ملائك تا ملكوت رفته است . تو از جنس آسمان بودى . رفتى و راهت آغاز شد . خورشید بر ماه سجده مىكند، پدر چگونه داغ پسر را مىتواند تحمل كند .
... . امشب نیمه حسن مىرود . عجب روزگارى است . چقدر معادله سختى است . تو به متن خدا پیوستى با خطى سرخ و مولایت نیز این گونه خواهد رفت .
چقدر تماشایى است، آسمانیان امتداد همدیگرند و تو امتداد حسینى و حسین امتداد تو . بندهاى زیارت عاشورا تو را زمزمه مىكنند . تمام وجودم پر از توست . لحظهاى صبر كن . صدایت مرا مىخواند . تو در بعد كدامین قطعه مىدرخشى كه این چنین نورانى هستى . صداى تپش قلبى را مىشنوم كه تو را در آغوشش به كربلا هدیه كرد .
على اكبرم، دعایم كن! مرا تنها نگذار! مرا رها نكن! روزگارى خواهد آمد و سبز پوشى كه دستان مرا به دامن تو برساند . سراپاى وجودم پر از انقلاب است . تاب ماندن ندارم . مرا به دنیاى خودم بر نگردان . دستهایم را در دستان مولایتبگذار . من با او زائرت خواهم شد، من تا صبح ظهور، مصیبت تو را مىگریم كه خلاصه حسینى هستى .
سپیده صبح دمیده است و صداى باد، همراه با زمزمه زیارت عاشورا در لابه لاى خارها مىپیچد . مردى مهربان، با فانوسى روشن و مشكى آب دور مىشود ... حالا اینجا تكیه «على اكبر» (ع) است و فانوس و آب ...
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:57
دعا و زیارت
امام حسین (ع) :
هرگز با دو كس به گفتگو و مجادله مپرداز: یكی با افراد حلیم و بردبار، دیگری با افراد نادان و سفیه ، زیرا افراد حلیم با حلم و بردباری بر تو چیره گردند و افراد سفیه آزارت خواهند داد .
لا تمارین حلیما و لا سفیها، فإن الحلیم یقلیك و السفیه یؤذیك .
بحار الانوار، ج 78، ص 127
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:56
دعا و زیارت
ما با یاد حسین و راه حسین می توانیم زنده بمانیم و الا می میریم
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:56
دعا و زیارت
حضرت امام حسین (ع)
إن الناس عبید الدنیا، و الدین لعق علی ألسنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فإذا محصوا بالبلاء قل الدیانون .
بحار الانوار، ج 78، ص 117
مردم برده و بنده دنیا هستند، و دین لعابی است كه تا وسایل زندگی فراهم است ، به دور زبان می گردانند، ولی وقتی دوران آزمایش فرا رسد، دینداران كمیاب می شوند.
چهارشنبه 3/11/1386 - 8:55