دیر زمانی است که از رفتنت گذشته و چه سخت است انتظار ی که به پایان نخواهد رسید انتظاری که امید در آن نیست انتظاری که درکش مبهم است امیدی نیست و باز هم شاید امیدی هست اگر نبود تحمل ندیدنت سخت تر از این بود که هست دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ است برای دیدنت دلم تنگ است عشقم کاش ... دیگر نمی توانم نه دیگر توان نوشتن ندارم اثری که از دل به دستانم رسیده نیرویم را می گیرد در عجبم از صبری که خدایمان می دهد فکر می کردم بدون تو نابودم ولی باز هستم و خواهم بود کاش آرامشت را بر هم نزنم که من صبرم به خاطر آرامش توست ناله هایم را بی پاسخ نگذار با من سخن بگو ... دوستت دارم تا همیشه
آرام تر سکوت کن .....
صدای بی تفاوتیهایت آزارم می دهد ....!!!
مهتاب
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود ! آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... تا بعد، بهتر می شود .... فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین ! خود را برای درکاین ، صد بار تحسین می کنم کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسماوست ! این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم
خلق تابلوی لبخند مونالیزا ، با استفاده از فنجان قهوه که رنگ آمیزی آن نیز با خود قهوه شکل گرفته است.
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد ، دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند ، دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد ، دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند ، دلم برای کسی تنگ است ، دلم برای تو تنگ است .