شعر و قطعات ادبی
آن بادهاىكه روز نخستش نه خام بود
یك اربعین گذشت و دوباره به جام بود
شكر خدا كه صبح زیارت دمیده است
هر چند آفتاب حیاتم به بام بود
این خاك،زنده مىكندآن عصرتشنه را
وقتى كه آسمان رخت سرخفام بود
بین من و سرت اگر افتاد فاصله
اما هنوز سایه تو مستدام بود
سرها به نیزه بود، ولى حجم سنگها
معلوم بود حملهكنان بر كدام بود
دشنام و هتك حرمت اسلام میهمان
این از رسوم تازهتر احترام بود
چوب از لبان تو حجرالاسود آفرید
دست سه ساله بود كه در استلام بود
بین نهیب كوفى و فریاد اهل شام
آن لهجه حجازى تو آشنام بود
دوشنبه 4/11/1389 - 9:41
شعر و قطعات ادبی
به روى دامن افشانم گلاب دیده خود را
مگر جویم گل در خاك و خون غلتیده خود را
اگر بشناختم مشكل ترا، در قتلگه، دانم
تو هم مشكل شناسى خواهر غمدیده خود را
به یاد حنجر خشكیدهات آبى ننوشیدم
مگر از اشك تر كردم لب خشكیده خود را
تومىدانستى ازهجررخت جان برلبم آید
كه بامن همسفر كردى سربُبریده خودرا
شوم تا سایبان تربتت اى آفتاب دین
زِ ره آوردهام قدّ كمان گردیده خود را
ز داغش لالههاى اشك «یاسر» چیدم از دیده
نثارش مىكنم این لالههاى چیده خود را
"یاسر "
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=62607
دوشنبه 4/11/1389 - 9:27
سخنان ماندگار
امام حسین (ع):
همنشینی با فاسقان انسان رادر معرض اتهام قرار می دهد
"بحار الانوار"ج78،ص122
دوشنبه 4/11/1389 - 9:22
سخنان ماندگار
امام حسین (ع) فرموده اند:
راستگویی موجب سرافرازی مومن است
"تاریخ یعقوبی"ج2،ص246
دوشنبه 4/11/1389 - 9:20
شهدا و دفاع مقدس
بخوان تا بگرید دلم شعله شعله
بخوان تا ببارم شراره شراره
دوشنبه 4/11/1389 - 9:15
شعر و قطعات ادبی
چشم را بى رخ تو چشمه جوشان كردم
چهره را از غم تو بستر طوفان كردم
سرتوبرسرنى دیدم ودرمحمل غم
به پریشانى خود موى پریشان كردم
خصم میزد به لبت چوب كه من نالهكنان
سوختم از غم و صد چاك گریبان كردم
گرچه یك لاله ز تو ماند به ویرانه ولى
كنج آن غمكده را همچو گلستان كردم
در فراقت نه سرى ماند مرا نى سامان روى برتربت توبى سر سامان كردم
ساختم پیكرخودراسپرتیربلا در ره عشق تو من ترك سر و جان كردم
شانه بر موى پریشان یتیمان زدهام گرد غم پاك ز رخساره آنان كردم
خون دل خوردم و یعقوب صفتى
گریه بر فرقت آن یوسف كنعان كردم
"یاسر"
دوشنبه 4/11/1389 - 9:12
مهدویت
نمیدانم شکوفه های باغ عاشقها را چه کسی خواهد چید.
سپیده صبح عشق را چه کسی روشن خواهد کرد.
ای صبح زیبا ؛ای بهار تازه ای مهدی موعود.
جوانم نمیدانم کجایم. شهری دارم که بلبلهایش عاشقند دلی دارم به اندازه اقیانوس و در آن جای توست
مهدی جان وقتی که بیایی بلبلها با شنیدن صدایت خاموش می شوند همه منتظریم که بیایی و آفتاب بهاری را در زیر ابر پنهان کنی چون گرمی دستانت همه سردیها را گرم خواهد کرد
گرمای دستان تو از چیست مهدی جان؟
آقاسوالی دارم جوابم را فقط تو میدانی؟
مولا
اگر گنجشکم پس چراپرندارم؟
اگر مرغم چرا نوک ندارم؟
اگر بهارم چرا گل ندارم؟
اگر زمستانم پس کجاست یخ رویم؟
اگر عاشقم پس کجاست آنکه به او عشق بورزم؟
پس هیچکدام نیستم وفقط منتظرم منتظر تو.
من دیوانه ام دیوانه آنکه از راه طولانی می آید؛
می آید چشمهای خفته را بیدار می کند؛
می آید و لاله های شهرم را که به حرمتش خاموش شده اند را بیدار میکند.
مهدی جان
نمیدانم بیقراری دلم از چیست اگرنیایی با آشنا هم غریبه می شوم تویی که همه چیز را برایم یاد میدهی به خاطر تو با همه چیزوهمه کس آشتی کردم چون خواستم همه را با نام تو آشنا کنم اما نمیدانستم آنها با نام تو غریبه هستند
چرااینکارو میکنند ؟؟؟؟؟؟
همه که تورا میشناسندومی دانند که تو کی هستی پس چرا با نام تو غریبه اند؟
وای به حال آنان در آن روز که با تو رو به رو بشنوند و نتوانند جواب چشمان منتظر تورو بدهند
اباصالح فکر میکردم که زبانم روزها و ماه هارا می شمارد.فکر می کردم پاهایم روی خاک سرزمین عاشق ها راه می رود. در حالی که این دل دیوانه ام بود که همه کاره ام بود
آقا جان میگویند از دل به دل راه هست پس چرا دلم را تنها گذاشتی مگر از آن بدی دیدی یا مگر درد و غمش را زیاد یافتی که ترک منزل کردی این را بدان دل عاشق همیشه پر ازدرد است پس دلم را تنها نگذار و باز آی یا ابا صالح المهدی
اَلّلهُمَ عَجِل لِوَلِیِکَ الفَرَج
دست نوشته این حقیر
پنج شنبه 30/10/1389 - 10:26
شعر و قطعات ادبی
حیدربابا ، ایلدیریملار شاخاندا
| حیدربابا چو ابر شَخَد ، غُرّد آسمان
|
سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا
| سیلابهاى تُند و خروشان شود روان
|
قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
| صف بسته دختران به تماشایش آن زمان |
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه | بر شوکت و تبار تو بادا سلام من
|
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه | گاهى رَوَد مگر به زبان تو نام من |
حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا
| حیدربابا چو کبکِ تو پَرّد ز روى خاک
|
کوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا
| خرگوشِ زیر بوته گُریزد هراسناک
|
باخچالارون چیچکلنوْب ، آچاندا
| باغت به گُل نشسته و گُل کرده جامه چاک
|
بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
| ممکن اگر شود ز منِ خسته یاد کن
|
آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله | دلهاى غم گرفته ، بدان یاد شاد کن |
چهارشنبه 29/10/1389 - 10:39
شهدا و دفاع مقدس
بوی عطر قبر شهید
سید احمد پلارک
فرزند سید عباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی است. در سال66عملیات کربلای 8در شلمچه به شهادت رسید.
در 6سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد. او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلهای مذهبی زندگی میکرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی (علی بن موسی الرضا(ع) ) مأمن همیشگیاش بود. اگر چه او از بچگی نمیشناختم اما از سال 63رفاقتمان شدیدتر شد. وی دائماً به منطقه میرفت و من از سال 65به او ملحق شدم و از نزدیک همراهیش نمودم. او فرمانده آ ر پی چی زنهان گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول (ص) بود. احمد مثل خیلی از شهدای دیگه بود. به مادرش احترام میگذاشت، به نماز اول وقت اعتقاد داشت، نماز شبش ترک نمیشد. همیشه غسل جمعه میکرد. سورهی واقعه رو می خوند و... اما این که چرا مزارش خوشبو شده و دو سه بار هم که سنگش رو عوض کردن باز هم خیلی از نیمه شبها خصوصاً تابستونها فضا رو معطر میکند به نظر من یه دلیلی داره...
سید احمد یه مادر داره که هنوزم زنده است. خدا حفظش کند. خیلی مؤمنه واهل دله. معروف بود که تو قنوت نماز از لباش آبی میریخت که معطر بود. بعضی از زنها میگفتند ما با چشم خودمون این مسئله رو دیدیم. امّا یه عده اونقدر با طعنه و کنایهها شون پیرزن رو اذیت کردن که بندهی خدا گوشهنشین شده ...
فکر میکنم خدا خواست با خوشبو کردن مزار احمد قدرتش رو به اونها نشون بده ... تازه خیلیها هم از احمد حاجت میگیرن.
از کتاب ننه علی
خاطرات
سه شنبه 28/10/1389 - 10:9
شهدا و دفاع مقدس
دست نوشته های شهید سید احمد پلارک:
* امام صادق (ع) می فرماید: "چنانکه اعضایت را با آب پاک می کنی، قلبت را با نور تقوی و یقین پاک گردان" بعضی وقتها متوجه می شوم که چقدر از قافله عقب ماندم. نه! اصلا توی قافله نیستم. یا بهتر بگویم راهم نمی دهند. جای هر کسی که نیست، لیاقت می خواهد که جزو قافله باشی، چه رسد به اینکه شهید شویم. خدایا! به ما گوشه ای از آن شناختی که شهیدان به تو داشتند ، به فضل و کرمت عطا فرما. خدایا! تو گفتی که دعا کنید، من هم می دانم که لیاقت ندارم، ولی به امید ،به تو وصل شدم، نا امیدم نفرما.
* "ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین" واقعا صبر داشتن و صبور بودن در مقابل مسائل،سخت و مشکل است و برای همین خداوند،اجر عظیمی برایش قرار داده است. وقتی که به شهدا فکر می کنم، آنقدر فشار بهم می آید که نزدیک است دیوانه شوم، می روم سراغ قرآن و یا با خدای خودم خلوت می کنم و یا با دوستانم یاد بچه ها را می کنیم. خدایا!ما را با ناملایمات و فشارها آدم کن، پاکمان کن و ببر و در این راه صبر را به ما عطا بفرما.
* ...و اما شما عزیزان شهید! شما بر بال سپیده کدام ملک نشستید که بی امان و شتابان به سوی معبود شتافتید؟ شما در نماز شبهایتان با خدا چه گفتید که معبود اینگونه زود پذیرفتتان؟ شما خدایتان را با دیده بصیرت چگونه دیدید که عاشقش شدید، عاشقتان شد و به حضور پذیرفتتان؟... پاسخم را بدهید، ترا به خدا بگویید، نگذارید که سئوالهایم بی جواب بماند البته! البته که جوابها روشن است. می دانم چه گفتید، می دانم چه خواندید، چه دیدید، کجا رفتید، در کجا هستید! شما همگی رفتید و ما را "لیاقت" رفتن نبود. عاشق کجا و عاشق نما کجا! یافتن کجا و بافتن کجا!
* "مادر توجه کن! اگر من به زیارت امام رضا(ع) می رفتم مگر شما نگران بودید، بلکه خوشحال بودید که به زیارت و پابوس امام خویش رفتم. حال شما اصلا نباید نگران باشید، چرا که من به زیارت خدایم و خالق و معشوقم می روم. پس همچون مادران شهید پرور، استوار و محکم باش و هر کس خواست کار خلافی بر ضد انقلاب انجام دهد، جلویش بایست، حتی اگر از نزدیکترین کسان باشد."
وصیت نامه شهید احمد پلارک:
بسم ا... الرحمن الرحیم
سـتایش خدای را كه ما را به دین خود هدایت نـمود و اگر مـا را هـــدایت نمی كردما هـدایت نمی شــدیم السلام علیك یا ثارا... ای چراغ هدایت و كشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای كه زنـــده كردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت ای كه اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه كردید .
یا حسین(ع) دخیلم! آقا جانم وقتی كه ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم كه انتقام آن سیلی كه آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم كرده و گرفتن انتقام آن سینه ســــوراخ شده می رویم . سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت كـن تا بتوانیم بـرای یـاری دینت بكار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما . خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور كه شـــــهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما .خدایا عملی ندارم كه بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو كمك نمی كردی و تو یاریم نمی كردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم كـه هیچ كدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلكه از من فرار می كردند حتی پدر و مادرم . خدایا به رحمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیكه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی عفو...
بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم )
كه میدانم بر سر قبرم می آید .
ظهر عاشورا 24/6/1365
سید احمد پلارك
سه شنبه 28/10/1389 - 10:0