• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 743
تعداد نظرات : 108
زمان آخرین مطلب : 3545روز قبل
دعا و زیارت

در مکه

عبد اللَّه بن جعفر دو فرزند خود عون و محمد را به نزد حضرت امام حسین7 فرستاد و نامه ای نیز بوسیله همراه آن دو، براى او فرستاد كه در آن چنین نوشته بود:

اما بعد من ترا به خدا سوگند دهم كه چون نامه مرا خواندى از این سفر بازگردى، زیرا من بر تو ترسناكم از این راهى كه بر آن می روى از اینكه هلاكت تو و پریشانى خاندانت در آن باشد، و اگر امروز تو از میان بروى روشنائى زمین خاموش خواهد شد، زیرا تو چراغ فروزان راه یافتگان و آرزو و امید مؤمنان هستى، و به راهى كه می روى شتاب مكن تا من به دنبال این نامه خدمت شما برسم. و السلام.        

قابل ذکر است که عبدالله بن جعفر دو پسر به نام «عون» داشت. «عون اکبر» که مادرش زینب3 عقیله بنی هاشم است و در کربلا به شهادت رسید، و «عون اصغر» که مادرش جماعه یاجمانه است و در واقعه حَـرّه به شهادت رسید.            

***

در کربلا

بعد از عبدالله فرزند مسلم بن عقیل؛ عون و محمّد و عبیدالله فرزندان عبدالله بن جعفر راهی میدان نبرد شدند.

در ترتیبی که به میدان رفته اند اختلاف است اما نحوه شهادتشان اینگونه است که:

شهادت عون

پس به میدان رفت و سه تن سوار و هیجده تن از پیادگان را کشت، آخر الامر به دست عبداللّه بن قُطْنَه شهید گردید.

***

شهادت محمد

محمد، پس از مدتی ده نفر را به خاك هلاك افكند، پس عامر بن نَهْشَل تمیمى او را شهید كرد.

در مقاتل الطالبین آمده است که مادر محمد «خَوصاء»، دختر حفص بن ثقیف است. و چنان كه حُـمَـید بن مسلم روایت كرده ، قاتل او عامر بن نهشل تمیمى بود. 

***                                                                                   

شهادت عبیدالله
مادر او نیز خَوصاء دختر حفص است ، و چنان كه یحیى بن حسن علوى روایت كرد او نیز در روز عاشورا در ركاب حسین7در كربلا شهید شد.

برگرفته از کتابهای مقاتل الطالبین؛  ارشاد شیخ مفید؛ منتهی الآمال و نفس المهموم
پنج شنبه 9/8/1387 - 4:31
دعا و زیارت

طبرى از قول ابوزهیر عبسى آورده است كه چون حـرّ بن یزید به امام حسین(ع) پیوست، یزید بن سفیان [از سپاه دشمن] گفت : به خدا قسم اگر حـرّ را ببینم با نیزه ام او را از پاى در مى آورم.

راوى مى گوید: در آن هنگام كه دو سپاه به هم برآمده و پیكارى بى امان را در كشتار یكدیگر آغاز كرده بودند. حـرّ پیشاپیش سپاهیان امام حسین(ع)حمله برد. پس اسبش سخت مجروح شد و از گوشها و پیشانیش خون جارى بود. حُصین بن تمیم ، رئیس گارد محافظ عبیدالله زیاد، رو به یزید بن سفیان كرد و گفت: این همان حـرّ است كه آرزوى كشتنش را داشتى! یزید بن سفیان گفت : آرى . این را گفت و قدمى به سوى حـرّ برداشت و خطاب به او گفت : میل به زورآزمایى و پیكار تن به تن دارى ؟

حـرّ پاسخ داد: آرى، مایلم . و رو به سوى یزید بن سفیان آورد.

حُصین بن تمیم مى گوید: به خدا قسم حـرّ به سوى یزید بن سفیان حمله برد، و گویى فرشته مرگش بود. چون روبرو شدنش با او همان بود و كشته شدن یزید بن سلیمان همان.                                   

پس حـرّ پیوسته جنگ كرد تا آنكه عمرسعد به حُصین بن تمیم2 كه فرمانده و رئیس تیراندازان بود امر كرد با پانصد كماندار اصحاب حسین(ع) را تیر باران كنند، پس همگى تیرها را رها كرده چیزى نگذشت كه اسبها را از پا درآوردند و مردان را مجروح كردند و آنان از اسبها پیاده شده ساعتى جنگ سختى كردند.

 ایوب بن مُسَرِّح1 [از سپاه دشمن] گفت : واللّه! من پى كردم اسب حرّ را و تیرى بر شكم اسب او زدم كه به لرزه در آمد و زمین خورد و حرّ از روى اسب مانند شیر جهید پس ندیدم احدى را هرگز مانند او که سر از تن جدا كند و لشكر هلاك كند.

 اهل سِیـَر و تاریخ گفتنه اند كه حرّ و زهیر با هم قرار گذاشته بودند كه بر لشكر حمله كنند و مقاتله شدید و كارزار سختى نمایند و هر كدام گرفتار شد دیگرى حمله كند و او را خلاص نماید و بدین گونه یك ساعتى نبرد كردند. پس گروه بسیارى دورش را گرفتند و او را شهید كردند، و دو تن در كشتن او شریك شدند كه یكى ایوب بن مُسَرِّح بود و دیگر مردى از سواران اهل كوفه.

بعضى گفته اند كه امام حسین(ع) به نزد حـرّ آمد در حالی که هنوز از بدن حـرّ خون می رفت، پس امام(ع)به حـرّ فرمود: به به! اى حُرّ! تو حُرّ (آزاد) هستی همچنانكه نام تو حـرّ است، آزاده ای در دنیا وآخرت.            

    برگرفته از ارشاد شیخ مفید و منتهی الآمال شیخ عباس قمی و معالم المدرستین علامه عسکری

 

1)        در منتهی الآمال ، ایوب بن مُشَرِّح آمده است.

2)        در ارشاد حُصین بن نمیر آمده است.

پنج شنبه 9/8/1387 - 4:30
دعا و زیارت

حُرّ چون تصمیم لشكر را بر کشتن حسین(ع) دید و شنید فریاد امام حسین(ع)  را كه مى فرمود:

اَما مِنْ مُغیثٍ یُغیثُنا لِوَجْهِ اللّهِ، اَما مِنْ ذآبٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّه(ص).

این استغاثه كریمه، او را از خواب غفلت بیدار كرد لاجَرَم به خویش آمد و رو به سوى ابن سعد آورد و گفت : اى عُمر! آیا با امام حسین(ع) جنگ خواهى كرد؟ گفت : آری! واللّه ، قتالى كنم كه آسانتر او آن باشد كه این سرها از تن و دستها جدا شود، گفت : آیا نمى توانى كه این كار را با صلح و گفتگو به پایان برسانى ؟ عُمرگفت : اگر كار به دست من بود چنین مى كردم لكن امیر تو عبیداللّه بن زیاد از صُلح إبا كرد و رضا نداد.

حُرّ آزرده خاطر از وى بازگشت و در موقفى ایستاد، قُرّة بن قیس كه یك تن از قوم حُرّ بود با او بود، پس حُرّ به او گفت كه اى قُرّه! اسب خود را امروز آب داده اى؟ گفت: آب نداده ام، گفت: نمى خواهى او را سقآب دهی؟ قرّه گفت كه چون حُرّ این سخن را به من گفت به خدا قسم من گمان كردم كه مى خواهد از میان ما خارج شود و جنگ نکند اما یقین نداشتم.

حُرّ از از نزد ما بیرون شد و اندك اندك خود را به لشكرگاه حسین(ع)  نزدیك مى كرد مُهاجر بْن اَوْس به وى گفت : اى حُرّ! چه اراده دارى مگر مى خواهى كه حمله کنی؟ حُرّ او را پاسخ نگفت، مُهاجر به او گفت: کار تو ما را به شكّ انداخت؛ اگر از من مى پرسیدند كه شجاعترین اهل كوفه كیست غیر تو را نام نمى بردم این لرزه ای كه در تو مى بینم چیست؟ حُرّ گفت : به خدا قسم كه من خود را میان بهشت و دوزخ مى بینم و سوگند به خداى كه اختیار نخواهم كرد بر بهشت چیزى را اگر چه پاره پاره شوم و به آتش سوخته گردم، پس اسب خود را دوانید و به امام حسین(ع)  ملحق گردید در حالتى كه دست بر سر نهاده بود و مى گفت: بار الها! به حسوی تو توبه كردم پس بر من ببخشاى چه آنكه ترساندم دلهاى اولیاى تو را و اولادپیغمبر تو را.

 ابو جعفرطبرى نقل كرده كه چون حُرّ به سوی امام حسین(ع) و اصحابش روان شد گمان كردند كه اراده كار زار دارد، چون نزدیك شد سپر خود را واژگونه كرد دانستند به طلب امان آمده است وقصد جنگ ندارد، پس نزدیك شد وسلام كرد.

پس حُرّ به امام حسین(ع)  عرض كرد: فداى تو شوم ، یابن رَسُول اللّه(ص)! منم آن كسى كه تو را به راه خویش نگذاشتم و طریق بازگشت بر تو مسدود داشتم و تو را به این زمین بلاانگیز رساندم و هرگز گمان نمى كردم كه این قوم با تو چنین كنند وسخن تو را بر تو ردّ كنند، قسم به خدا! اگر این را می دانستم هرگز انجام نمی دادم آنچه را انجام دادم. اكنون از آنچه كرده ام پشیمانم و به سوى خدا توبه كرده ام آیا توبه مرا نزد خداوند قبول مى بینى ؟ حضرت پاسخ فرمود: بلى ، خداوند از تو مى پذیرد.

حرعرض كرد: اگر من در راه تو سواره جنگ كنم بهتر است از آنكه پیاده باشم هر چند در جنگ، کارم به پیاده شدن بكشد. حضرت فرمود: خدا ترا رحمت كند انجام بده آنچه را مى دانى .

منتهی الآمال شیخ عباس قمی ص 406

پنج شنبه 9/8/1387 - 4:29
دانستنی های علمی

هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که میخواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند.
آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود. اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود.
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند و رفتار می کند.

...
پنج شنبه 9/8/1387 - 4:20
دعا و زیارت

 

 قالَ الصّادِقُ (عَلَیهِ السَّلام):

می فرماید که : نشانه نفاق چند چیز است:
یکی ـ باک نداشتن از دروغ گفتن.
دوم ـ خیانت کردن در مال مسلمانان؛ چرا که هر که دروغ می گوید و خیانت می کند در مال مسلمانان؛ ایمانش ضعیف است، و اعتقادش به خدا و پیغمبر و «بِما جاءَ بِهِ»، ناقص.
سوم ـ از حیا و آزرم خالی بودن و از هر چه گوید و شنود باک نداشتن؛ این نیز از امارات نفاق است، چرا که اهتمام به شرع و شارع، لازم دارد حیا و آزرم را.
چهارم ـ با وجود بی کمالی ، دعوی کمال کردن، و بی کمال نفسانی و روحانی خود را دانا و کامل دانستن.
پنجم ـ تیز چشم بودن و به چشم تمام گشوده به کسی نگریستن و نگاه کردن.
ششم ـ سفیه بودن و بی اندیشه و تأمّل کاری کردن و رعایت ادب کسی نکردن.
هفتم ـ حیا کم داشتن؛ فرق میان قلّت حیا و وقاحت، به شدّت و ضعف است؛ مرتبه سلب حیا و شدّت آن را وقاحت می گوید ، و مرتبه ضعیف او را که فی الحقیقه ، مقدّمه وقاحت است که رفته رفته به او می رسد، قلّت حیا می گویند.
هشتم ـ سهل شمردن معاصی و تقصیر، و گناه سهل گرفتن.
نهم ـ سهل گرفتن اربا ب دین است ، یعنی : ارباب علم و صلاح را سهل دانستن و تعظیم و توقیر ایشان«کَما یَنبَغی» بجا نیاوردن.
دهم ـ سهل شمردن مصیبتها و بلاها و قدر اینها را در آخرت عظیم ندانستن .
یازدهم ـ کبر به خود راه دادن و خود را بزرگ دانستن.
دوازدهم ـ دوست داشتن که مردم ، مدح او می کنند و در مجالس او را ستایش نمایند.
سیزدهم ـ حسود بودن و از دیگران حسد بردن.حسد آرزو کردن زوال نعمتی است از کسی و عاید شدن آن نعمت به وی، امّا آرزوی نعمت غیر بی زوال از او، غبطه است و مذموم نیست.
چهاردهم ـ اختیار کردن دنیا بر آخرت ، و بدی را بر خوبی رجحان دادن.
پانزدهم ـ حریص بودن بر نمّامی و سخن چینی و مصدر فتنه و فساد شدن.
شانزدهم ـ دوست داشتن لهو و لعب، و به کارهای بی فایده رغبت داشتن.
هفدهم ـ اعانت کردن اهل فسق، و مدد و اعانت ایشان نمودن .
هجدهم ـ از اهل خیرات نبودن ، و اهل خیرات را بد داشتن و نخواستن که کسی به کسی احسان کند.
نوزدهم ـ نیک دانستن کار خود، هر چند در واقع بد باشد و بد دانستن کار غیر، هر چند خوب باشد.

وَقَد وَصَفَ اللّهُ المُنافِقینَ فی غَیرِ موضِعٍ؛ فَقالَ عَزَّ مِن قآئِلٍ: وَمِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللّهَ عَلی حَرفٍ ؛ فَاِن اَصابَهُ خَیرٌ اطمانَّ بِهِ، وَاِن اَصابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلی وَجهِهِ، خَسِرَ الدُّنیا وَالاخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الخُسرانِ المُبین.

  • خداوند عالم در قرآن مجید ، صفت منافقان را بیان کرده است در چند موضع، یکی این آیه است و مضمون او این است که: بعضی از آدمیان عبادت می کنند پروردگار خود را یه وحدانیّت و یگانگی ، بر طرفی و کناره ای از آن؛ نه در وسط حقیقی، این مثل است از برای عدم ثبات در دین، بدون سکون و طمأنینه در آن. همچنان که کسی بر کناره لشکر ایستاده باشد و منتظر آنکه اگر فتح و ظفر ایشان را باشد، با اطمینان خاطر و دل آرمیده در میان آن لشگر در آید و با ایشان در غنیمت دست یکی دارد و شریک ایشان گردد. و اگر قضیّه بر عکس این نتیجه دهد، قرار بر فرار دهد و از ایشان بگریزد. پس اگر برسد او را خیر و نیکوئی و صحّت و توانگری آرام گیرد بدین؛ و ثابت شود بر آن . و اگر برسد او را ابتلائی و آزمایشی ، چون مرض و فقر و غیر آن ؛ برگردد بر روی خود. یعنی: از آن وجه که متوجّه شده باشد که کفر است، باز بر آن عود کند. مراد این است که مرتد شود و دین و اسلام را از دست دهد. از حسن نقل است که مراد به «حرف» زبان است یعنی: به زبان اظهار عبادت خدا کنند و انقیاد اسلام نمایند و به دل بر کفر خود راسخ باشند و این جماعت زیانکارنند در دنیا ؛ و آنچه مدّعای ایشان است در دنیا ، از صحّت بدن و توانگری محرومنند ؛ و زیانکارنند در آخرت که به سبب مرتّد شدن ، به عذاب ابدی گرفتار می شوند و این زیان هر دو سرا، زیانی است زاید و هویدا؛ چه زیانی از این عظیم تر نیست که کسی از عافبت دنیا محروم ماند و د رآخرت به نکال و عذاب معذّب گردد.
دوشنبه 6/8/1387 - 0:1
دعا و زیارت

    

   امام صادق (عَلَیهِ السَّلام)       اَلحَیآءُ نُورٌ جَوهَرُهُ صَدرُ الایمانِ  

  • حضرت امام صادق (عَلَیهِ السَّلام))می فرماید که: حیا نوری است که جوهر آن نور و ذات و حقیقت آن، صدر ایمان است. یعنی: عمده اجزای ایمان حیاست و ایمان کامل از او حاصل میشود. 
  •  هر که صاحب حیا و آزرم است صاحب همه خوبیها است، و هر که از حیا محروم است، صاحب همه بدیها است، هر چند که به عبادت و پرهیزگاری باشد.
  •  بی حیائی که وقاحت عبارت از او ست، اساس و بنیان هر نفاق است، و نفاق اساس کفر است.

می فرماید که: حیا به پنج نوع منقسم می شود:
یکی ـ حیا از ذنب و گناه است. یعنی: حیا مانع است که مرتکب کبایر شود و این ادنای مرتبه حیا است؛ و این حیای عوام است.
دوم ـ حیای تقصیر است. یعنی: شرمش آید که مرتکب کاری شود که مشتمل بر تقصیر باشد، هر چند خلاف اولی باشد و این مرتبه، فوق مرتّبه اول است و مخصوص اولیا است.
سوم ـ حیای کرامت است. یعنی: عزّت و بزرگواری جناب الهی مانع است که مرتکب خلاف رضای او شود، چه هر که بزرگواری حضرت باری عزّ اسمه و قدر و مرتبه او نصبُ العین او شد، به هیچ وجه متوجّه غیر او نمی شود، چه جای محظورات و مکروهات و این مرتبه، فوق مرتبه اوّل و ثانی است.
چهارم ـ حیای محبّت است. یعنی: انوار محبّت الهی چنان در سراسر کشور دلش می تابد که مجال مخالفتی برای او در هیچ عضوی از اعضای وی نمی ماند، پس از بس که ممسوس در حبّ الهی و منهمک د رمحبّت وی می باشد، که اصلاً توجّه به غیر او نمی کند و التفات به غیر او نمی نماید.
پنجم ـ حیای هیبت است. یعنی: هیبت و سطوت الهی مانع است از ارتکاب خلاف رضای او، چنانکه در ثالث افراط محبّت که منشأ رجا است، مانع است از توجّه به غیر. در اینجا افراط هیبت و غضب که منشأ خوف است مانع است؛ و این دو مرتبه از حیا، اعلای مرتبه حیااست و مرتبه عرفا واولیا است. رَزَقَنَا اللّهُ الوُصُلَ اِلَیهِما بِجُدِهِ وکَرَمِهِ.

 

يکشنبه 5/8/1387 - 23:58
دعا و زیارت

 

 

 

 

حضرت امام صادق (عَلَیهِ السَّلام)  می فرماید که :

 یاد کردن موت و به یاد موت بودن ، میمیراند و بر طرف می کند شهوتها و خواهشهای نفس را ، و قلع می کند . هر چه را که مورث غفلت است . و قوّت می دهد میل به جانب خدا را ، و دل را نرم می کند ، و آثار و علامت هوی و هوس را درهم می شکند ؛ و آتش حرص را خاموش می کند ، و دنیا را د رنظر او بی قد رو بی اعتبار می کند .

حضرت پیغمبر می فرماید که : بسیار به خاطر بیاورید ، محو کننده لذّتها را. پرسیدند که : چه چیز است آن؟

 می فرماید که : به خاطر نمی آورد مردن را کسی در حال وسعت و فراخی عیش ، مگر آنکه آن عیش به او تنگ می شود ، و به خاطر نمی آرد او را کسی در حال تنگی ، مگر آنکه از تنگی بر او فراخ می گردد . چه ، در اوّل هر گاه رد عین عیش و عشرت باشد و به خاطر بیارد که وقتی خواهد آمد که همه اینها را باید گذاشت و در قبر پر وحشت و تاریک تنها خوابید ، و هر چه کرده است و گفته است از زمان تکلیف تا زمان فوت ، همه را باید به حسیب لطیف خبیر ، عرض کرد و حساب داد . جمیع لذّات و تنعمّات بر او منغّض و ناگوار می شود ، و در ثانی هر گاه رد عین تنگی و تلاطم هموم و غموم باشد و به خاطرش بگذرد ، موت و ملایمات موت ؛ تنگی و غم ، به وسعت و شادی مبدّل می شود و به خود خواهد گفتن که : هر گاه آخر حیات و زندگی ، این چنین شداید و سختیها باشد ، اگر چند روزی به سختی بگذرد سهل است و به خود آسان می کند .

 می فرماید که : موت باعث نجات مخلصان است از زحمت دنیا ؛ و موجب هلاکت و عذاب گناهکاران است . و از این جهت است که زهّاد و عبّاد و مخلصین ، مشتاق موت هستند ، و آرزوی موت می کنند ، و گناهکاران از موت می ترسند و از موت کراهت دارند .

يکشنبه 5/8/1387 - 23:56
دعا و زیارت

 

برای فرج آقا امام زمان (عج) صلوات....... .

قال علی علیه السلام :

مراقب افکارت باش که .......... گفتارت می شود

مراقب گفتارت باش که .......... رفتارت می شود

مراقب رفتارت باش که .......... عادتت می شود

مراقب عادتت باش که  .......... شخصییتت می شود

مراقب شخصیتت باش که ........ سرنوشتت می شود.

                                            التماس دعا ...

يکشنبه 5/8/1387 - 23:55
دعا و زیارت

 

  آخرالزمان اصطلاحى است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معناى آَخرین دوران حیات بشر

و قبل از برپایى قیامت.

در فرهنگ اسلامى، آخر الزمان، هم دوران نبوت پیامبر اکرم (ص)، تا وقوع قیامت را شامل مى شود و هم دوران غیبت وظهور مهدى موعود(ع) را در دوران معاصر، عده اى از مفسران ومتفکران مسلمان از قبیل : مرحوم علامه طباطبایى، استاد شهید مرتضى مطهرى، سید قطب، محمد رشید رضا، شهید سید محمدباقر صدر و... با اتکا به آیاتى از قرآن کریم اعراف: 138، انبیاء: 105، صافات: 171 و 172 استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین وراثت صالحان وپیروزى حق بر باطل را به رقم جولان دائمى باطل، به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کرده اند و آیات وروایات مربوط به تحولات آخر الزمان را بیانگر نوعى فلسفه تاریخ مى دانند و به اعتقاد ایشان، عصر آخر الزمان عبارت است از دوران شکوفایى تکامل اجتماعى و طبیعى نوع انسان.

چنین آینده اى امرى است محتوم که مسلمانان باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به حوادث واقعه بنگرند، بلکه با حالتى پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانى و آگاه از تحقق اهداف تاریخى انتظار، باید سرشار از امید، آمادگى وکوشش درخور این انتظار مقدس باشند.

در چارچوب این برداشت، آخر الزمان قطعه معینى از تاریخ نوع انسان است که او باید در آن، حرکت تکاملى تدریجى خود را تا تحقق وعده الهی ادامه دهد. در حالى که درکتب علماء متقدم همچون "کمال الدین " رحمه الله الغیبه شیخ طوسی رحمه الله چنین تفسیرى از تاریخ نبوده وتحولات آخر الزمان امرى است غیر عادى که در آخرین بخش از زندگى نوع انسان واقع می گردد وبه تحولات قبلى جامعه انسانى مربوط نمى شود.

شناخت آخر الزمان یا فرجام شناسى (Eschetologie) در ادیان یهود، مسیحیت وزرتشتى نیز حائز اهمیت است. نگاهى به دردها وآلام بشر اندیشمند امروز وقربت او در زوال فطرت پاک آَدمى، چنین مى نمایاند که در میان همه خواسته هاى ضد ونقیضش، امروز یکى هست که همه در آن مشترکند همه اقوام و ملل یکصدا خواهان آزادى اند.(1)

دراحادیث بسیارى آمده است که حضرت مهدى (ع) در آخرالزمان ظاهر مى شود. پیامبراکرم (ص) بر فراز منبر فرمود: مهدى از عترت و اهل بیت من است. او درآخرالزمان ظهور می کند. (2)

ونیز فرمود: مژده باد شما را به ظهور مهدى که او در آخرالزمان به هنگام سختى روزگار وفتنه و اختلاف وعدم امنیت مى آید وخداوند به وسیله او زمین را پر از قسط و عدل مى نماید.(3)

امام باقر(ع) نیز مى فرماید: دولت ما آخرین دولت هاست.... (4)

پیامبر(ص) دست ها را بهسوی آسمان برافراشت وگفت: خداوندا برادرانم را به من بنمایان. یکى از اصحاب گفت: مگر ما برادران شما نیستیم؟ فرمود: نه، شما یاران من هستید. برادران من کسانى هستند که در آخرالزمان مى آیند و به من ندیده ایمان مى آورند. خداوند آن ها را پیش از آن که از صلب پدران به رحم مادران درآیند، با نام خود و پدرانشان به من معرفى نموده است که استقامت هر یک از اَن ها در دین خود، ازکندن خارهاى گون در شب تاریک، و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آن ها مشعل هاى هدایت هستند که خداوند آن ها را از فتنه های تیره و تار نجات می بخشد.(5)

درباره فتن وحوادث آخرالزمان، احادیث بى شمارى از حضرت ختمى مرتبت و حضرات ائمه (ع) درکتب حدیث به ثبت رسیده است.

مجموعه هایى از آن احادیث، به صورت کتب مستقلى به نام ملاحم, الغیبة ودیگر نام ها نگاشته شده است.

روایات معصومین (ع) نشان مى دهد:

1. با سپرى شدن این دوران، بساط زندگى دنیوى برچیده و مرحله اى جدید در نظام اَفرینش آغاز مى شود.

2. آخرالزمان خود به دو مرحله کاملاً متفاوت تقسیم مى شود: دوران نخست که در آن انسان به مراحل پایانى انحطاط اخلاقی مى رسد .

دوران بعد، عصر تحقق وعده هاى الهى به پیامبران و اولیاى خدا است و با قیام مصلح جهانى آغاز مى شود. کلیات عقاید مربوط به آخرالزمان تقریباً از سوى همه فرقه هاى بزرگ اسلامى پذیرفته شده است، ولى در خصوص وابستگى این تحولات به ظهور مهدى (ع) و نیز هویت او اختلاف نظر وجود دارد.

 

  1. نشریه موعود شماره 11 و 10ص 54.

2.غیبة طوسی ص 111 بحارالانوار، ج 51ص 74

3. منتخب الأثرص 171.

4. بحارالانوار ج 52 ص 332 اثبات الهداة ج 3 ص 6 51.

5. بحارالانوار ج 52ص 24 ا منتخب الاثرص 515 الزام الناصب ص137

يکشنبه 5/8/1387 - 23:54
دانستنی های علمی
شهادت رییس مذهب جعفری حضرت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
جمعه 3/8/1387 - 10:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته