برآورده شدن همه آرزوهای انسانی لطفی ندارد. بيماری است که تندرستی را خوشايند می کند، شر است که خير، گرسنگی است که سيری و رنج است که راحتی را خوشايند می کند. هراکليتوس
هراکلیتوس را حکیم گریان می گفتند. او 530 سال قبل از ميلاد مسيح در يک خانواده اشرافی به دنيا آمد. از همان جوانی خلوت را بيش از بودن با جمع دوست داشت و بنابراين از مردم کناره گرفت و در کوهها ساکن شد و عمر خويش را بر سر يافتن مفهوم يگانه ای که توجيه وجود همه پديده ها باشد، گذارد.
او را طرفدار نظريه تنازع بقا می دانند: " کشاکش، شهريار همه چيز و همه کس در جهان است. برخی را بر می گزيند و اربابشان می کند و برخی را به خاک سياه می نشاند. بعضی را برده می کند و بعضی را آزاد... و کشاکش همان عدالت است."
از رسول اکرم(ص) روايت شده است که فرمود:هر که در ماه مبارک رمضان بر من بسيار صلوات بفرستد خدا سنگين گرداند ترازوی عمل او را در روزی که ترازوهای اعمال سبک باشد.
در شب آخر ماه شعبان دو رکعت نماز بگذاريد که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه سوره« اعلی» و بعد از سلام صد مرتبه صلوات بر محمد(ص) و آل او فرستاده شود.
رسول خدا (ص) فرمودند: قسم به خدايي که مرا به حق به پيغمبری مبعوث کرد، به درستی که بلند می کند خدا از برای او هزار هزار شهر در بهشت جاودان، و اگر اهل آسمانها و زمین برای شمارش پاداش او گرد آیند توانايی آن را نداشته باشند و خداوند برای او هزار حاجت برآورده می سازد.
در روزی که سايه ای جز سايه ی الهی نيست، هفت دسته در سايه عرش الهی قرار دارند که يکی از آنها جوانی است که در عبادت خداوند رشد يافته است. پيامبر اکرم (ص)
رسول خدا (ص) می فرمايند :
صلوات فرستادن شما بر من موجب پاکيزه شدن عملهای شماست.
امام صادق(ع) می فرمايند :
هرکه دعايي کند و نام پيامبر را نبرد، آن دعا بالای سرش می چرخد؛ و چون نام پيامبر(ص) را برد دعا بالا می رود.
ابن ادريس از "جامع بزنگی" نقل کرده که حضرت امام صادق(ع) فرمود: هر کس بعد از عصر روز جمعه اين صلوات را بخواند،مثل ثواب عمل جن و انس در آن روز به او اعطا کنند:
پيامبر آياتی از قرآن را فرمودند که اگر کسی آنها را بنويسد و با خود داشته باشد در امان خداوند است و ملائکه او را از آفتها و بلا ها حفظ می کنند و از جمله اين آيات " آية الکرسی " و" آيه شهادت" است.
آیه شهادت: شَهدالله انََّهُ لا اِله الاّ هُو و الملئـکةِ و اولوالعلمِ قائماً باقِسطِ لا اله اِلاّ هُو العَزیزُ الحَکــيم
کوله پشتیش را برداشت و راه افتاد. رفت که دنبال خدا بگردد. گفت: تا کولهام از خدا پر نشود، بر نخواهم گشت. نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود. مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن. درخت زیر لب گفت: ولی تلختر آن است که بروی و بی رهاورد برگردی. کاش میدانستی که آنچه در جستجوی آنی همینجاست . مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه میداند، پاهایش در گِل است، او هیچگاه لذت جستجو را نخواهد یافت. نشنید که درخت گفت: اما من جستجو را از خود آغاز کردهام و سفرم را کسی نخواهد دید، جز آنکه باید. مسافر رفت و کولهاش سنگین بود .هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت، رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود. به ابتدای جاده رسید، جادهای که روزی از آن آغاز کرده بود .درختی هزار ساله و بالا بلند و سبز کنار جاده بود. زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید. مسافر درخت را به یاد نیاورد، اما درخت او را میشناخت . درخت گفت: سلام مسافر، در کولهات چه داری؟ مرا هم میهمان کن. مسافر گفت: بالا بلند تنومند، شرمندهام، کولهام خالی است و هیچ چیز ندارم . درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری؛ اما آن روز که میرفتی، در کولهات همه چیز داشتی؛ غرور کمترینش بود، که جاده آن را از تو گرفت. حالا در کولهات جا برای خدا هست؛ و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت. دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت: هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفتهای و این همه یافته ای! درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم. پیمودن خود دشوارتر از پیمودن جادههاست!!!...
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست طوفان زده ام راه نجاتی بفرست فرمود که با زمزمه یا مهدی(عج) نذر گل نرگس صلواتی بفرست.