• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 181
تعداد نظرات : 468
زمان آخرین مطلب : 4597روز قبل
اخلاق
چون همه چیز آفریده اوست و آفریده نشاید كه مساوى آفریننده باشد، نه در ذات، و نه در صفات؛ پس او را نه مثل باشد و نه مانند، و نه همتا و نه نظیر؛ «ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْكَبیرُ ».
هر چه هست آفریده اویست
بنده در بند آفریننده است
پس كجا بنده‏اى كه در بند استلایق شركت خداوند است 
خداى بى‏ظهیر 
و چون او به خودى خود تمام و كامل است و قدرت او همه امرى را شامل است، چرا كه قوّت آفرینش او همه را حامل است، پس او را نه مددكارى است و نه ظهیر1، و نه معاونى است و نه نظیر؛ «لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ شَریكٌ فِی الْمُلْكِ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبیراً ». 
ساحت قدّوسیش دور از چه و چون و چرا
لطف و صنع او منزه ز آلت و عون و ظهیر
ذات منزه 
و چون از نقص و قصور و عیب و حاجت منزه است و مقدّس ـ و الاّ نشاید كه آفریننده همه چیز باشد و همه كس ـ ، پس نه جزو دارد و نه صورت و نه جسمیّت، و نه او را تركیب مى‏سزد و نه كیفیّت و نه كمیّت، نه در مكان است و نه در جهت، نه در زمان است و نه قابل رؤیت؛ «لا ُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ ».
منزّه ذاتش از چند و چه و چون
تَعَالَى شَأنُهُ عَمَّا یَقُولُون
نشان از بى نشان
با وجود آن‏كه از این‏ها همه متعالى است هیچ یك از این‏ها نیست كه از او خالى است؛ چه هیچ چیز از او جدا نیست و هیچ ذرّه بى نور خدا نیست؛ «ما یَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما كانُوا »«لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ ». 
با مایى و با ما نه‏اى
جایى از آن پیدا نه‏اى
*  *  *
در هر چیزى نشانى از تو
وانگاه تو بى‏نشان كجایى
در هیچ مكان نه‏اى و بى تو
نا دیده كسى مكان كجایى
هستى بخش
و چون كمال هر كاملى پرتوى از كمال اوست و جمال هر جمیلى رشحه‏اى از جمال او؛ چه دانایان را او دانایى آموخته، و توانایان را او توانایى بخشیده، و بینایان را او بینایى داده، و شنوایان را او شنوایى داده، و گویایان را او گویایى كرامت فرموده، و زندگان را او زندگى موهبت فرموده، و خواهندگان را او خواهندگى اعطا كرده، همه كمال‏ها از اوست و او به ذات خود كامل است، بلكه كمال اوست كه همه را شامل است؛ «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكیمُ الْخَبیرُ ».
جز به علم او نداند ذات او را هر علیم
جز به نور او نبیند صنع او را هر خبیر
*  *  *
همه من بینم و بیننده بى‏دیده و چشمم
همه من گویم گوینده بى‏كام و زبانم
احاطه كامل 
همه چیز نزد علم و قدرت و سمع و بصر او یكسان است؛ چرا كه با
احاطه به جمیع اجزاى زمان و مكان بیرون از زمان و مكان است. زودى و دیرى، و نزدیكى و دورى، و بلندى و پستى، و آسانى و دشوارى، نسبت به او نیست. خواهى بلند گو، و خواهى آهسته حرف زن، در دل بگذران، یا بر زبان بران، همه در پیش شنیدن او یكى است، خواه در بیخ  چاه باش و خواه بر سر راه، در تاریكى یا روشنایى، به روز یا به  شب، نزد دیدن او تفاوت نیست؛ «سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ ».
و هیچ برگى از درختى نمى‏افتد مگر آن‏كه مى‏داند و مى‏شمارد، و هیچ میوه‏اى از شكوفه‏اش بیرون نمى‏آید و نطفه در رحمى قرار نمى‏گیرد و هیچ زنى بار نمى‏گذارد مگر آن‏كه او خبر دارد؛ «ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها »«وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ »2«أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ »3. 
كسى به او نمى‏ماند 
نهان و آشكارا، هر دو یكسان است در علمش؛ نه آن را زودتر بیند، نه این را دیرتر داند؛ و چنان كه ذات او به ذات دیگرى نمى‏ماند صفات او به صفات دیگرى نمى‏ماند، و همچنان كه كنه ذات او معلوم نیست با غایت هویدایى، كنه صفات او نیز پنهان است با كمال پیدایى؛ «لا یُحیطُونَ بِهِ عِلْماً وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ ». 
هر چه در فهم تو گنجد كه من آنم نه من آنم
هر چه در خاطرت آید كه چنانم نه چنانم
*  *  *
در ره عشق نشد كس به یقین محرم راز
هر كسى بر حسب فهم گمانى دارد
دائم سرمدى
همیشه بود و هست و باشد و دایماً سِجال4 فیض و زلال5 رحمت بر سر بندگان پاشد. همه چیز به او قائم است و او به ذات خود قائم. و همه كس به او محتاج است و او از همه بى‏نیاز، و بر همه حاكم. هر چه خواهد كند و باید، و ه چه نخواهد نكند و نباید. دست ردّ بر حكم او نهادن نشاید و قضاى او را تغییر و تبدیل از پى نیاید؛ «إنِ الْحُكْمُ إلاَّ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْكَبیِر»6.
جز حق حكمى كه ملك را شاید نیست
حكمى كه ز حكم حق فزون آید نیست
هر چیز كه هست آن‏چنان مى‏باید
آن چیز كه آن‏چنان نمى‏باید نیست
حكیم مصلح
ظلم و ستم از او نیاید و نكند؛ چرا كه داناست به قبح آن و تواناست بر ترك آن و بى‏نیاز است از فعل آن؛ پس تكلیف بیش از طاقت نكند و جاهل را بر مجهول مؤاخذه ننماید. و هر چه كند از روى حكمت و مصلحت كند و هر چه خیر بندگان در آن است به فعل آورد؛ «إِنَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ، وَ هُوَ عَلَى مَا یَشَاءُ قَدیِرٌ»7.
هر چه حق بهر بندگان آراست
آرزو آن‏ چنان نداند خواست
كردنى آنچه در جهان شاید
كرده‏اى آن‏چنان كه مى‏باید
از تو رونق گرفته كار جهان
كه تویى آفریدگار جهان
نقش زیبا به لوح خاك از توست
دل دانا و جان پاك از توست
هادى سُبل 
راه خیر و شر نموده و قدرت بر هر دو كرامت فرموده كه «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ »8. پس اگر بنده به راه خیر رود خداى را شكر بایدش كرد بر هدایت و اعطاى قدرت، و اگر به راه شرّ رود نفس خودش را مذمّت باید كرد بر مخالفت و جرأت. سخن خداى مثل سخن طبیب است؛ هر كه شنید صحّت یافت و هر كه نشنید مریض ماند؛ و او از صحت و مرض فارغ؛ «إِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ »9. 
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنى است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روى زیبا را 
منبع: کتاب هشت بهشت


1. یار و مددكار. 
2 . و هیچ میوه‏اى از غنچه خود بیرون نیاید و هیچ آبستنى بار بر ندارد و نزاید مگر به علم ازلى او؛ سوره فصّلت، آیه 47.
3. آیا آن خدایى كه خلق را آفریده عالم به اسرار آن‏ها نیست؟ و حال آن‏كه او بر باطن و ظاهر همه
امور عالم آگاه است؛ سوره ملك، آیه 14.
4. دلو بزرگ. نسخه «م»: «سحاب».
5. آب صاف و گوارا.
6 . در حاشیه نسخه «ق» و «خ»: «آیه نیست، نیست حكم مگر خداى بلند بزرگ را».
7 . در حاشیه نسخه «ق» و «خ»: «آیه نیست، مضمون این است: به درستى كه او به همه بینا است، و او
بر هر چه خواهد تواناست».
8. در حاشیه نسخه «ق» و «خ»: «راه نموده‏ایم آدمى را، راه خیر و راه شرّ». بلد، آیه 10.
9. در حاشیه نسخه «ق»و«خ»:«مضمون این است كه به درستى كه حق‏تعالى بى نیاز است از جهانیان»عنكبوت، آیه6
چهارشنبه 2/6/1390 - 15:24
شعر و قطعات ادبی

بسیار روز آید و بسیار بگذرد


كز خاك ما، نسیم سبكبار بگذرد


برگیر جام باده كه تا دیده‌ام، سخت

 دور فلك به مردم هشیار بگذرد


چون عمر می‌رود همه در عاشقی بكوش


این یك دو روزه بیهده مگذار بگذرد

بگذار و بگذر از سر جور و ستم كه عمر

از ما گذشت از توهم ای یار بگذرد

این یك دو دم كه مانده به پایان عمر من


ای جان مرو كه كار من از كار بگذرد

" مژده" گذاشتیم و گذشتیم از جهان


چون آفتاب كز سر دیوار بگذرد

چهارشنبه 2/6/1390 - 15:13
شعر و قطعات ادبی

برخاست زمحراب چو فریاد علی


                         آسوده شد از غم، دل ناشاد علی


ایام ندیده و نخواهد دیدن


                           مظلوم‌تر از علی و اولاد علی

چهارشنبه 2/6/1390 - 15:10
شعر و قطعات ادبی

 با توام 

        ای لنگر تسکین!

 

ای تکانهای دل!

                      ای آرامش ساحل!  

با توام

       ای نور!

                 

ای منشور!

ای تمام طیفهای آفتابی!

 

ای کبود ارغوانی!

                         ای بنفشابی!  

با توام ای شور، ای دلشوره ی شیرین!

  با توام  

        ای شادی غمگین!

 

با توام

 

         ای غم!

 

                  غم مبهم!

 

ای نمی دانم!

 

هرچه هستی باش!

 

                       اما کاش...

 

نه، جز اینم آرزویی نیست:

 

هرچه هستی باش!

                         اما باش!

 

دوشنبه 6/4/1390 - 12:58
اهل بیت

از كتاب شريف منتهي الآمال

 

در كتاب كشف الغمه است كه امام محمد باقر (ع) فرمود : وصيت كرد مرا پدرم به اين كلمات ، فرمود : اي پسر جان من با پنج طبقه از مردم مصاحبت مكن و سخني با ايشان مگوي و رفاقت مكن با ايشان در راه عرض كردم كه فدايت شوم اين جماعت كيانند فرمود : لا تُصًحبن فاسِقاً فَيا نه يبيعك بالله فما دونها

 

البته با فاسقان يار مشو زيرا كه او تو را به يك لقمه بلكه كمتر از آن مي فروشد لكن به آن نمي رسد .

 

 

دوم با بخيل مصاحبت مكن .

 

سوم با كذاب مصاحبت مكن .

 

چهارم با احمق مصاحبت مكن .

 

پنجم با قاطع رحم مصاحبت مكن .

 

 

دوشنبه 6/4/1390 - 12:42
شعر و قطعات ادبی

من از بازي نور در  وادي بي قلب ظلمت ها نمي ترسم

من از حرف جدايي ها

مرگ آشنايي ها

من از ميلاد تلخ بي وفايي ها مي ترسم

سه شنبه 31/3/1390 - 12:33
شعر و قطعات ادبی
تو را چه مي شود
سلام اي هميشه ام

مرا ترانه کن بخوان

بخوان فقط،

فقط مرا بهانه کن

مرا ببار بي سبب

نوازش شبانه کن

صدا بزن صدا بزن

سرود اين فسانه کن

تورا چه مي شود کمي

حضورت عاشقانه کن

رفتن تو شکنجه هست

گذر ز تازيانه کن

من تو شوم به هر دليل

دليلم عارفانه کن
سه شنبه 31/3/1390 - 12:28
شعر و قطعات ادبی

به يادتان مي آورم تا بدانيد که،

زيباترين منش آدمي محبت اوست،

پس محبت کنيد، چه به دوست، چه به دشمن،

که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست…

سه شنبه 31/3/1390 - 12:26
شعر و قطعات ادبی
نمي دانم چرا امشب واژه هايم خيس شده اند

                                               مثل آسماني که امشب مي بارد....

و اينک باران

بر لبه ي

 پنجره ي احساسم مي نشيند

و چشمانم را نوازش مي دهد.

تا شايد از لحظه هاي دلتنگي گذر کنم

سه شنبه 24/3/1390 - 17:37
شعر و قطعات ادبی

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند...

  

بگذار پایان تو

 

  را غافلگیر کند درست مانند آغاز...

سه شنبه 3/3/1390 - 9:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته