اهل بیت
ایستگاه عاشقان ابا عبدالله
یکی از راههایی که خداوند برای بندگان خود قرار داده تا او را بیشتر بشناسند و بهتر پرستش کنند، راه حب و دوستی اهل بیت(ع) میباشد، زیرا آنان دارای فضایل و كمالات والایی هستند که مشعر به جامع صفات كمال و جمال الهی است، لذا محبت و اظهار عشق و ارادت قلبی به اهل بیت(ع) با آن جامعیت، در حقیقت محبت داشتن به خوبیهایی است که جامع آن خداوند تعالی میباشد.
از آنجا كه محبّت، نیرویی است كه انسان را به سوی محبوب سوق میدهد، پس، از جنبه تربیتی، محبت به خوبان، انسان را به خوبیها سوق میدهد. خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«(ای رسول ما به امت) بگو من از شما اجر و رسالت جز مودّت و دوستی [شما] با نزدیکانم.»[1]
همچنین توجه میدهد که این درخواست نیز برای بهرهمندی بیشتر شما انسانهاست:
«آن چه که از شما به عنوان اجر (دستمزد) درخواست نمودم به نفع خود شما است»[2]
«از شما اجر (دستمزدی) نخواستم مگر [از] کسی که برای رسیدن به پروردگار خویش راهی میجویند»[3]
از این رو است که رسول خدا(ص) فرمود: «برای هر چیزی اساسی است و پایة اسلام حبّ ما اهل بیت است.»[4]
از این بیان مشخص میگردد که هر عملی در جهت ابراز ارادت به اهل بیت(ع) باشد، عملی خدا پسندانه میباشد، مراسم سوگواری حسینی نیز یکی از اعمال مذهبی اسلامی است که محور آن حب و دوستی اهل بیت رسول خدا(ص) میباشد. لذا یکی از محورهای مهمی که باید در برنامه ریزی این مراسم مورد توجه متولیان، وعاظ و مداحان قرار گیرد، لزوم تقویت دوستی و محبت اهل بیت(ع)، مخصوصاً اباعبدالله الحسین(ع) است؛ اما باید توجه داشت که دوستی اهل بیت آنگاه رهایی بخش است که واقعی و با معرفت باشد؛ چنانکه امام محمد باقر(ع) فرمود:
«اى جابر! از طرف من به شیعه من سلام برسان و به آنها اعلام كن كه هیچ قرابت وخویشاوندى بین ما و خداى عزوجل نیست و فقط با طاعت و بندگى به درگاه الهى میتوان تقرب جست.
اى جابر! هركس اطاعت خدا را كند و همراه آن به ما محبت ورزد، دوست و محب ما مىباشد و هر كس معصیت خدا را كند حب ما برایش نافع نمىباشد»[5]
لذا لازم است تا در این مراسم به جای پرداختن به توصیف سیمای زیبا، بازوان قوی، قد رعنا و ...، به بیان سجایای اخلاقی و کرامتهای وجودی اهل بیت(ع) پرداخته و از آنها الگوی محبوبی از انسانیت و بندگی برای مردم خود و مخصوصاً جوانان بدست آوریم؛ و از آنها بخواهیم که به ایشان تأسی نموده و در بندگی خداوند شیعه و پیرو آنها باشند. در همین خصوص مقام معظم رهبری میفرمایند:
«فرض کنید راجع به حضرت اباالفضل(س) صحبت میشود، بنا کنند از چشم و ابروی آن بزرگوار تعریف کردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل(ع) به چشمهای قشنگش بوده؟ اصلاً شما مگر اباالفضل(س) را دیدهاید و میدانید چشمش چگونه بوده!؟ اینها سطح معارف دینی ما را پایین میآورد. معارف شیعه در اوج اعتلاست... ارزش ابوالفضل العباس(س) به جهاد و فداکاری و اخلاص و معرفت اوست. به صبر و استقامت اوست...، ارزش ابوالفضل و حبیب بن مظاهر در اینهاست، نه در قد رشیدش یا بازوی پیچیدهاش. قد رشید که خیلی در دنیا هست. اینها که در معیار معنوی ارزش نیست...، این که ما همهاش بیائیم روی ابروی کمانی و بینی قلمی و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم، این که مدح نشد. در مواردی ضرر هم دارد. در فضاهایی این کار خوب نیست».[6
*************************************************
1. قرآن، سورة شوری (42)، آیه 23. «قُلْ لا أَسألُكُمْ عَلَیهِ أجراً اِلّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُربی» * 2 - قرآن، سورة سباء، آیه 34 «ما سئلتکم من اجر فهو لکم»
3- قرآن، سورة فرقان، آیه 57 «ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلاً»
4- احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج 1، ص 247 حدیث 461. «لكلّ شیء أساس، و أساس الاسلام حبّنا أهل البیت.
5- میزان الحكمه، ری شهری، ج 2، ص 236، روایت 3211 * 6- رهبرمعظم انقلاب در دیدار عمومی مردم مشهد ـ 1/1/76.
سازمان تبلیغات اسلامی.حجت الاسلام داود كمیجانی
چهارشنبه 29/9/1391 - 15:39
اهل بیت
ایستگاه عاشقان ابا عبدالله
مهمترین بخش در تبیین و تشریح یک حماسه، معرفی شخصیتهای تعیین کننده آن است. درک صحیح حماسه حسینی بدون شناخت درست و کافی از شخصیت امام حسین(ع) و اهل بیت ایشان، امکان پذیر نمیباشد؛ اما متأسفانه اکثر مردم حتی برخی از متولیان هیآت مذهبی، از اطلاعات و شناخت کافی در این خصوص برخوردار نیستند؛ برای مثال اکثراً از حدود 57 سال زندگی و 10 سال امامت حسین ابن علی(ع)، فقط ایشان را در عرصة کمتر از دهه اول محرم میشناسند، لذا اگر خواسته باشید مظلومترین امام را در بین ائمه(ع) از لحاظ ناشناخته بودن نزد پیروانش تعیین کنیم، باید از امام حسین(ع) نام ببریم! واقعیت آنست که ایشان در بین شیعیان خویش نیز نا شناخته است؛ بزرگی میگفت:
«حسین بیشتر از آب، تشنه لبیك بود... اما افسوس كه... به جای افكارش... زخمهای تنش را نشانمان دادند... و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی كردند.»
این ضعف شناخت در خصوص شخصیتهای بزرگواری مانند «زینب»، «علی اکبر»، «قاسم بن الحسن»، «رباب» و دیگران شهدای و اسیران کربلا نیز وجود دارد. چنانکه (بر مثال) اکثر مردم از چگونگی زندگی 34 سالة عباس ابن علی(ع) (ابوالفضل) تنها در حد 2 روز تاسوعا و عاشورا اطلاع دارند و از زندگی 53 سالة زینب (س) یا از زندگی 24 سالة علی اکبر چیز چندانی نمیدانند. علی الواقع در ذهن بسیاری از شیعیان، امام حسین(ع) و قهرمانان کربلا «شَبَه نورانی» هستند که تنها باید آنها را دوست داشته و در سوگ آنان بگریند، نه اینکه پا جای پای ایشان گذارده و در مذهب و راه آنان حرکت کنند، چون اساساً آنها و راهشان را دقیقاً نمیشناسند. از این رو امام حسین(ع) و یارانش را باید دوباره شناخته و بشناسانیم؛ بازشناسی و معرفی واقعی آنان برای عزاداران آن حضرت در هیئتها یک ضرورت و نیاز است. اشعار، بیانات و توصیفاتی که ما از حسین(ع) و برخی از یارانش مانند ابوالفضل، علی اکبر، زینب کبری و... داریم این «اسوه»ها (الگوها) را به «اسطوره» (شخصیتی خیالی) تبدیل نموده است. باید اذعان نمود که این بی معرفتی تا حد زیادی شیعیان را از نور هدایت بخش قهرمانان کربلا، بیبهره ساخته است.
امام (ع) به مدت بیست سال (از زمان برگشت به مدینه پس از صلح امام حسن (ع) تا خروج از مدینه) به تربیت و آماده سازی آنان برای شرکت و همراهی در حماسه کربلا پرداخت.
مثلاً حضرت عباس ابن علی (ابوالفضل) در چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه به دنیا آمد و در 10 محرم سال 61 هجری در واقعه کربلا در سن (حدود) 34 سالی به شهادت رسید. مادر ایشان «فاطمه بنت حزام بن خالد عامری کلابیه» (ام ابنین) بود که در سال 25 هجری به همسری علی(ع) در آمد. وی سه برادر به نامهای عبدالله (25 ساله)، عثمان (23 ساله) جعفر (21 ساله) داشتند که همگی آنان با خود او در روز عاشورا سال ۶۱ هجری در کربلا به شهادت رسیدند. این چهار برادر همیشه در خدمت فرزندان فاطمه مخصوصاً در رکاب حسین (ع) بودند و از ایشان محافظت میکردند.
علی (ع) به تربیت و آماده سازی عباس(ع) توجه خاصی داشت و خود شخصاً به او مشق رزم و شمشیر میآموخت. لقب قمر بنی هاشم در جنگ صفین بر او قرار گرفت . ایشان به توصیه حضرت امیر(ع) در سن 14 سالگی با نقاب و به صورت ناشناس وارد میدان شدند و با جنگی نمایان، جنگاور بزرگ شامی بنام «شعسای دمشقی» و 7 پسر او را یکی پس از دیگری به درک واصل نمود؛ آن هنگام که در بین یاران، نقاب از چهره برداشتند رخ زیبای نوجوانی شجاع که تازه خطی بر لب بالا و نیم ریشی بر صورت داشت، آنان را آنچنان به وجود آورد که به او لقب قمر بنی هاشم دادند.
او با «لُبابه بنت عبیداللّه بن عباس» ازدواج کرد و دارای سه فرزند به نامهای فضل، محمد و عبیداللّه شد. فضل اهل علم شد اما نسل او ادامه نیافت، محمد در سن پانزده سالگی در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید و که در واقعه کربلا چهار سال داشت همراه با مادرش و اسرای کربلا به اسارت رفت اما بعدها از طرف امویان و بنا بر مصالحی قاضی القضات مکه و مدینه گردید.
ایشان در بین اهل بیت (ع) از مقام شامخی برخوردار است چنانکه
«رحم الله عمی العباس فلقد آثر و أبلی وفدی بنفسه، حتی قطعت یداه فأبدله الله عزوجل منهما جناحین یطیر بهما مع الملائکه فی الجنة کما جعل لجعفر بن أبیطالب (ع)، و ان للعباس عندالله تبارک و تعالی منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة»: (الخصال ج 1 ص 35)
«خدا عمویم عباس را رحمت کند او ایثار کرد، نیکو امتحان داد، جان خود را فدای برادرش کرد تا آنجا که دو دستش قطع شد، خداوند در عوض، دو بال به او عنایت فرمود تا با ملائکه در بهشت پرواز کند، چنان که نسبت به جعفر بن ابیطالب این کار را قرار داد، همانا عباس نزد پروردگار عالم، مقام و منزلتی دارد که تمام شهداء در روز قیامت، بر آن غبطه میخوردند»
همچنین از امام صادق (ع) روایت شده است:
«کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیرة، صلب الأیمان، جاهد مع أبی عبدالله (ع) و أبلی بلاء حسنا و مضی شهیدا» (عمده المطالب فی انساب آل ابیطالب ،جلال الدین احمد حسنی (م 827) ، ص 356)
عموی ما عباس بن علی (ع) صاحب بصیرت کامل در دین و ایمان استوار در راه خدا بود او در رکاب امام حسین (ع) جهاد کرد و آزمایش نیکو و امتحان ارزندهای از خود نشان داد تا این که با شهادت از دنیا رفت».
خطبه حضرت ابوالفضل العباس در وصف امام حسین (ع)
یک سند با ارزش در مورد حضرت ابوالفضل ایراد خطبه غرایی است که در شهر مكّه مكرّمه در روز 8 ذیحجة سال60 هجری پیش از هجرت كاروان از مكّه به كوفه توسط حضرتش است.ایشان درست یك روز پیش از عزیمت كاروان امام حسین (علیه السلام) از مكه به سوی كربلا، از فراز بلندی خطاب به مأموران مخفی و عُمال یزید که در بین مردم و حاجیان مخفی شده بودند و قصد ترور امام را داشتند، خطبهای پرشور ایراد می كند که ترجمه کامل آن این است:
«سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش [منظور امام حسین (ع) است] مشرّف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود،[امروز] قبله گردید.ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه كسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [ امام حسین (ع)] پرواز می کرد؛ قبل از اینكه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش [ امام حسین(ع)] را استلام می کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمان نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود می آید نازل می شدم.آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات كه برتر از حیوانات[هستند].
هیهات بنگرید به کسی که شراب می نوشد [مراد یزید ملعون است] و به کسی که صاحب حوض و کوثر است؛ و به کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین(ع)است] و به کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [مراد یزید ملعون است]؛ و به کسی كه در خانه اش نزول آیات [نشانه ها] و [آیه] تطهیر است.
شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین(ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است كشتن ابا عبدالله الحسین(ع) تا وقتی که من زنده ام.
بیایید تا به راهش [راه كشتن امام حسین(ع)] آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به كشتن من كنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [كه قصد كشتن پیامبر (ص)را داشتند] باد.
سازمان تبلیغات اسلامی.حجت الاسلام داود كمیجانی
چهارشنبه 29/9/1391 - 15:26
اهل بیت
ایستگاه عاشقان ابا عبدالله
اشاره به تاریخچه بریدن سر در تاریخ اسلام، و ذكر مكان هایی كه گفته می شود سر مقدس امام حسین(ع) بدانجا برده شده یا در آن دفن شده است:
اولین سر بریده و گردانده شده، مربوط به محمد بن ابى بكر است و پس از آن، سر عمرو بن حمق كه هر دو از یاران امیرمؤمنان بودند. البته به نظر می رسد پس از شهادت امام حسین علیه السلام، بریدن سر و فرستادن براى دیگران معمول شد.
بنا به نقل مقتل نویسان، ابن زیاد پس از آنكه سرهاى شهیدان را در كوفه گردانید، از یزید كسب تكلیف كرد و او دستور داد خاندان پیامبر را به همراه سرها به شام بفرستد و ابن زیاد چنین كرد. در منابع تاریخى نام مناطقى كه در مسیر عبور كاروان اسیران قرار داشته اند، ذكر شده است كه به نظر مى رسد نام برخى از این مناطق با مسیر تناسب ندارد. مثلاً عسقلان در جنوب شام قرار دارد، در حالى كه مسیر كاروان از شمال بوده است و چنین شهرى كه از مرزهاى فلسطین به شمار مىرود، هیچ ارتباطى به آن مسیر ندارد.
وقتى سر مقدس امام در برابر یزید قرار داده شد، مشغول شراب خوارى و بازى با شطرنج بود، پس با چوبى كه در دست داشت بر لب و دندان مبارك آن حضرت زد و اشعارى را خواند.
1ـ در برخی روایات مدفن سر مقدس امام را كوفه یا نجف دفن دانسته اند. هر چند این روایات در كتب اربعه و منابع معتبر وجود دارد، اما چون مشتمل بر این مطلب است كه سر در بین راه شام دزدیده شده و به جای آن سر دیگری را گذاشته اند، شاهد خارجی ندارد و نمی توان پذیرفت كه سری غیر از سر امام حسین(ع) قرآن خوانده باشد. تدابیر امنیتى و تعداد افرادى كه مراقب سر مقدس بوده اند هم درستى چنین مطالبى را با تردید رو به رو مىكند.
2ـ در كتاب طبقات ابن سعد آمده است كه یزید سر امام را براى والى مدینه فرستاد و در بقیع، كنار مادرش دفن شد. اما این قول هم قابل پذیرش نیست زیرا شنیده نشده كه كسى از رأس الحسین علیه السلام یا زیارت آن در مدینه و به ویژه بقیع، سخن گفته باشد. همه امامان بعدى در این شهر زندگى كرده اند و دلیلى بر كتمان این امر هم وجود نداشته است.
3ـ مشهورترین قول آن است كه سر مقدس امام حسین علیه السلام به جسم مطهرش در كربلا ملحق و در آنجا دفن شد. البته كسانى كه این نظریه را نقل كرده اند سند و دلیلى براى آن ذكر نمی كنند، تنها روایتى از شیخ صدوق وجود دارد كه امام سجاد علیه السلام همراه زنان اهل بیت از شام خارج شد و سر مقدس را به كربلا برگرداند.
4ـ گزارش هاى زیادی وجود دارد كه سر مقدس امام حسین علیه السلام را پیش یزید برده و سپس در خزانه یزید دفن كردند. اما این روایت ها، معارض هم دارد چنانكه گفته شده در دارالاماره یا مقبره باب الصغیر دفن شد. امروزه در باب الصغیر محلى به عنوان رأس الحسین وجود ندارد، اما در گوشه مسجد اموى زیارتگاهی منسوب به سر مقدس شهرت دارد.
5ـ از مقام های رأس الحسین، محلی به نام مشهد النقطه در شهر حلب (واقع در كشور سوریه) است. این مكان در مسیر كاروان اسیران و سرهاى شهداى كربلا بوده و گفته می شود قطره اى خون از سر مقدس بر سنگى جارى شد و بعدها سیف الدوله حمدانى آنجا را ساخت. در حلب زیارت گاه دیگرى منسوب به محسن بن حسین علیه السلام وجود دارد، كه البته این محل در منابع تاریخى شهرت بیشترى دارد و به مشهد السقط و مشهد الدكة معروف است. گفته شده یكى از همسران امام حسین علیه السلام كه باردار بود در این محل فرزند خود را سقط كرد و نام او را محسن گذاشتند.
6ـ شهر عسقلان در نزدیكى غزه و در ساحل دریاى مدیترانه مقام دیگری برای سر مقدس سیدالشهداست. از اقوال مشهور، درباره مقام رأس الحسین علیه السلام این است، كه سر مقدس در عسقلان قرار داشته و از آنجا به قاهره منتقل شده است. اینكه چگونه سر مقدس از دمشق به عسقلان منتقل شده، روشن نیست و منابع این قول، متأخرند.
7ـ مهمترین و مشهورترین محلى كه امروزه در جهان اسلام به عنوان مدفن سر مقدس امام حسین علیه السلام زیارت مى شود، مشهد الرأس قاهره است. منشأ این زیارتگاه، مشهد عسقلان است و همه مورخان و نویسندگان تاریخ مصر گفته اند سر منسوب به سیدالشهدا علیه السلام را یكى از خلفاى فاطمى در نیمه قرن ششم هجری از شهر مرزى عسقلان ـ در فلسطین ـ به قاهره منتقل نمود. گروهى از مؤلفان هم، اصل این بارگاه را نادرست دانسته و گفته اند: وجود رأس الحسین علیه السلام در شهر عسقلان ثابت نیست تا اینكه از آنجا به قاهره منتقل شده باشد.
درباره این زیارتگاه و تاریخ آن در كتابهاى مزار و منابع مربوط به تاریخ مصر، مطالب زیادى آمده است. مقامهاى دیگری منسوب به سر مقدس امام حسین(ع) وجود دارد كه عبارتند از: موصل، نصیبین، حماه، حمص، بالس، رقه، خانه ابن حریث و مرو....
برای تفصیل این مقامها و بررسی آنها به منبع مقاله مراجعه شود.
ایسکا؛«نگاهی نو به جریان عاشورا»حجتالاسلام والمسلمین مصطفى صادقی
چهارشنبه 29/9/1391 - 13:21
اهل بیت
ایستگاه عاشقان ابا عبدالله
معرفی و تبیین نمونههایی از سیره حسینی:
الف. اهتمام به عزت انسانی؛
عزت یكی از صفات خداوند متعال است كه آن را به بندگانش نیز عطا كرده است و خداوند عزیز عزت بندگانش را نیز دوست دارد. عزت از مهمترین راههای دستیابی به كرامت انسانی است و در آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام مورد توجه قرار گرفته و عواملی چون خدا باوری، اطاعت خداوند و تقوای الهی را به عنوان عوامل آن برشمرده اندكه ضمن بررسی آنها نمونههایی از سیره حسینی در این باره اشاره می شود.
عزت انسانی در گرو طلبیدن آن از خدای عزیز است و اوست كه هركه را بخواهد عزت بخشیده و دوستانش در سایه عزت او عزیز میشوند چنان كه امام حسین(ع) در دعای عرفه به این نكته اشاره كرده و میفرماید: یا من خص نفسه بالسُّموّ والرفعة فاولیائه بعزه یعتزّون ؛ پروردگارا، تویى آن خداوندى كه عظمت و علو مقام را به خود اختصاص داده است و دوستانش با عزت او عزت مییابند.
اعتقاد به این كه عزت انسان و تمام هستی از آن خداوند است انسان را به چنان مرتبهای از خدا باوری و رضا و تسلیم در برابر او میرساند كه همه چیز را در خدا و از خدا میداند ، نكتهای كه در سخنان و رفتار حسین بن علی (ع) دیده میشود و هرچه سختیها بیشتر میشود این ویژگی نمایان تر میگردد. نشانههای اوج خداباوری را در كلمات آن حضرت در روز عاشورا میبینیم كه به گفته امام زین العابدین(ع)، امام حسین(ع) دستان خود را به سوی آسمان بلند كرد و دعاكرد: اللَهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی كُلِّ كَرْبٍ، وَأَنْتَ رَجَآئِی فِی كُلِّ شِدَّه، وَأَنْتَ لِی فِی كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَه وَعُدَّه. كَمْ مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فِیهِ الْفُؤَادُ، وَتَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَه، وَیَخْذُلُ فِیهِ الصَّدِیقُ، وَیَشْمُتُ فِیهِ الْعَدُوُّ؛ أَنْزَلْتُهُ بِكَ، وَشَكَوْتُهُ إلَیْكَ، رَغْبَه مِنِّی إلَیْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ؛ فَفَرَّجْتَهُ عَنِّی، وَكَشَفْتَهُ، وَكَفَیْتَهُ. فَأَنْتَ وَلِیُّ كُلِّ نِعْمَه، وَصَاحِبُ كُلِّ حَسَنَه، وَمُنْتَهَی كُلِّ رَغْبَه؛ بارالها، تو در همه اندوهها و مشكلات مورد اعتماد من; در همه گرفتاری و سختى ها محل امید من و در هر امرى كه بر من فرود آید مورد اعتماد و پشتیبان من میباشى؛... تو صاحب و ولی همه نعمتها و نیكوییها و پایان همه آرزوها و امیدها هستی.
این كلمات و نیز رفتار امام حسین(ع) نشان از دلدادگی آن حضرت به خدای متعال داشته و این كه همه چیز را از او و وابسته به او میداند.
روش و منش و كردار و گفتار حسینی سرشار از جلوههای عزت و آزادگی بوده و نمونههای فوق در آن به عیان دیده میشود ؛ در واقع سیره حسین بن علی (ع) تبلور عزّت خداوندی است كه به راهیان كوی او درس عزّت و آزادگی میدهد و اگر انسان خود را متصف به صفات حسینی و متخلّق به اخلاق او نماید به عزت خواهد رسید.
این عزت نفس حسین است كه او را از پذیرش ذلت رهانیده و به اوج كرامت و بزرگواری و انسانیت رسانده است به گونهای كه مرگ با عزت را بر زندگی ذلت بار ترجیح داده و میفرماید: فَانّی لا اری الموت اِلاَّ سعادةً والحیاة مع الظّالمین اِلاّ برماً؛ همانا من مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگی با ظالمان را جز ناراحتی و ملامت نمیبینم. ایشان در جای دیگر فرمودند: «الموت اولی من ركوب العار و العار خیر من دخول النار»؛ مرگ از پذیرش ننگ بهتر و ننگ از ورود در آتش بهتر است.
ب. اهتمام به ارزشهای انسانی و اخلاق مداری
یكی از ویژگی های امام حسین(ع) رفتار محترمانه و مؤدبانه ایشان با افراد و گروههای مختلف بود كه این مهم در طول زندگی آن حضرت به ویژه در برخورد با دشمنان دیده میشود كه نمونههای آن را در رفتار و سخنان آن حضرت با سپاهیان حر، و تلاش برای نجات دشمنان مشاهده میكنیم.
اخلاق مداری در برخورد با سپاه حر:
رفتار امام حسین(ع) با سپاه حر از وقایع زیبایی است كه نشانگر روح والای حسینی و دقت آن حضرت در رفتار انسانی است. امام پس از گذراندن مسیر طولانی و پشت سر نهادن منازل گوناگون با سپاه حر بن یزید ریاحی برخورد كرد كه برای دستگیری امام یا جلوگیری از رفتن آن حضرت به سمت كوفه آمده بود.
گرمای هوا و كمبود آب در آن بیابان سپاه حر را دچار تشنگی شدید و با بحران مواجه كرده بود. امام(ع) كه تشنگی آنان را مشاهده كرد به یاران خود دستور داد تا افراد سپاه حر و حتی چارپایان آنان را سیراب كنند. آن چه بر زیبایی این حركت امام میافزاید و آن را برجسته میكند آن است كه امام با دست خود برخی از آنان را سیراب كرد. اهمیت این كار امام و رفع تشنگی سپاه دشمن زمانی بیشتر معلوم میشود كه آن را در موقعیت زمانی و مكانی خود در نظر گرفته و مهم تر آن كه آن را با رفتار سپاهیان دشمن ، تنها به فاصله اندكی از این جریان با امام و یاران و اهل بیت آن حضرت بسنجیم كه چگونه آب را بر یاران و اهل بیت رسول خدا(ص) بستند.
تلاش برای نجات دشمن: یكی از ویژگیهای امام حسین (ع) اهتمام آن حضرت برای نجات انسانها بود و در این راستا بیشترین تلاش را برای نجات دشمنان خود انجام دادند، چنان كه در روز عاشورا و در حالی كه تمام راهها بسته شده و جنگ اجتناب ناپذیر گشته بود برای اتمام حجت و شاید به عنوان آخرین راه برای نجات انسانهایی كه غافل بودند به مقابل دشمن رفت و خود را معرفی كرد. اگرچه آنان حسین بن علی (ع) را خوب میشناختند اما ممكن بود با شنیدن نام جد آن حضرت یعنی رسول خدا و مادرش حضرت زهرا(س) دست از لجاجت و دشمنی برداشته و نجات یابند. یعنی در سخت ترین لحظات هم حسین بن علی به فكر نجات كسانی است كه بر دشمنی با آن حضرت اصرار دارند ، نكتهای كه از سخن آن حضرت با كوفیان هم نمایان است آن جا كه میفرمایند: یا عبادَاللّه اِنّیعُذتُ بربّی و ربّكم اَنْ تَرجِمُون اَعُوذُ بربی و ربّكم مِن كلّ متكبّرٍ لا یُوْمِن بیوم الحساب؛ ای بندگان خدا به پروردگار خودم و شما از این كه من را سنگباران كنید پناه میبرم....
نكته مهم در این فراز از سخن حسین بن علی (ع) اهتمام او به نجات انسانها بوده و تلاشی كه برای نجات آنها دارد و بیانگر اندیشه والای آن حضرت است كه حتی به نجات دشمنان خود نیز اندیشیده و میخواهد او را از افتادن در ورطه هلاك و نابودی برهاند. جالب آن كه بدون توهین باز هم آنان را بندگان خدا خطاب كرده و با عبارت «یا عباد الله» با آنان سخن میگوید.
جمله دیگر امام در این صحنه نشان میدهد كه آن حضرت علیرغم تمام لجاجت دشمن ، باز هم در پی آن است كه از اثرات ناگوار این واقعه بر آنان بكاهد از بدنامی آنان در دنیا جلوگیری شود آن جا كه میفرماید: ان لم یكن لكم دین و كنتم لاتخافون المعاد فكونوا احرارا فی دنیاكم؛ اگر دین ندارید و از روز جزا واهمهای ندارید در دنیا آزادمرد باشید. در واقع كرامت انسانی از چنان اهمیتی برخوردار است كه امام حسین(ع) نمیخواهد آن را نادیده بگیرد و دشمن خود را با همه شرارتش به آن سرشت آدمی و فطرت خدادادی انسانی و وجدان آنها كه در اثر ارتكاب گناهان كارایی خود را از دست داده فرا میخواند، به امید آن كه با تلنگری از خواب غفلت برخاسته و از مسیر انحراف بازگردد.
این كلمات و رفتار امام حسین(ع) بیانگرعالیترین درجه انسانیت و اهتمام به كرامت اوست و میآموزد كه چگونه باید زیست و چگونه مرد و این كه زندگی با ذلت و خواری بد تر از مرگ و به دور از كرامت و شرفی است كه خدا به انسان عنایت كرده است.
موارد دیگری چون حق طلبی ، عدالت خواهی، امر به معروف و نهی از منكر از مهمترین ارزشها و موضوعات مرتبط با كرامت انسانی هستند كه در قیام اباعبدالله الحسین (ع) از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردارند كه مجال وسیع تری را میطلبد.
ایسکا؛حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا مطهری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و مدیر گروه سیره اهل بیت(ع) پژوهشكدۀ تاریخ و سیرۀ اهل بیت(ع)
چهارشنبه 29/9/1391 - 13:9
اهل بیت
ایستگاه عاشقان ابا عبدالله
كرامت انسانی در قرآن كریم :
قرآن كریم به عنوان منبع اصلی تعالیم اسلام، ارزش و تكریم را بر تمام فرزندان آدم اطلاق كرده و میفرماید: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا» . علامه طباطبائی در ضمن توضیحاتی كه ذیل این آیه ارائه می كنند می گویند:«...مراد از آیه،بیان حال جنس بشر است،صرف نظر از كرامت های خاص وفضائل روحی و معنوی كه به عده ای اختصاص داده... ».
علامه محمد تقی جعفری نیز در بحث از كرامت انسانی آن را به كرامت ذاتی و ارزشی تقسیم كرده وآیه فوق را ناظر به كرامت ذاتی انسان دانسته و می گوید:«این آیه با كمال صراحت اثبات می كند خداوند متعال فرزندان آدم را ذاتاً مورد تكریم قرار داده و آنان را برای مقداری فراوان از كائنات برتری داده است».
كرامت در سیرۀ معصومین به خصوص امام حسین(ع):
در سخنان معصومان نیز دستوراتی درباره رعایت حال مردم ، بدون توجه به نژاد و رنگ و زبان و حتی دین آنها وجود دارد، چنانكه امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این باره خطاب به مالك اشتر میفرماید: «ولا تكونن علیهم سبعا ضاربا، فانهم صنفان: اما اخ لك فی الدین و اما نظیر لك فی الخلق» ؛ ای مالك تو بر مردم مانند حیوان درنده مباش، زیرا آنان دو گروهاند: یا برادر دینی تو هستند و یا همانند تو در آفرینش.
آیات روایات و گزارشهای مذكور بیانگر آن است كه یكی از موارد با اهمیت در اسلام و دستورات معصومان علیهم السلام، ارزش و كرامت ذاتی انسان است. این مهم در سیره حسینی هم جایگاه ویژهای داشته و نهضت عاشورا به عنوان یك قیام اسلامی در بر دارنده تمام ارزشهای انسانی بوده و آیینه تمام نمای انسانیت به شمار میرود. در واقع باید گفت یكی از مهم ترین مسائلی كه در نهضت عاشورا از اهمیت به سزایی برخوردار بوده اما در تحقیقات پژوهشگران كمتر بدان توجه شده است اهتمام امام حسین به كرامت انسانی و تلاش آن حضرت برای عزت بخشی به انسان و احیای كرامت او است.
مهمترین مواردی كه تبیین كنندۀ جایگاه كرامت در زندگانی امام حسین(ع) است:
برای تبیین این نكته ضمن اشاره به برخی مؤلفههای كرامت انسانی ، چگونگی اهتمام امام حسین(ع) در آن زمینهها بیان میشود. مهم ترین نكاتی كه بیانگر جایگاه كرامت انسانی در سیره حسینی بوده و نشان دهنده اهتمام آن حضرت در این باره است را میتوان در محورهای زیر بیان كرد : اهتمام به عزت انسان و جایگاه والای او ، عدم تبعیض نژادی و جنسی ، اخلاق مداری در برخورد با همگان به ویژه دشمنان ، حق طلبی و عدالت خواهی ، اصلاح طلبی و اهتمام به نجات جامعه كه این مهم از تلاشهای آن حضرت برای از بین بردن كژرویها و انحرافات اجتماعی ، امر به معروف و نهی از منكر و نیز پرهیز از جنگ بر میآید. ... ادامه دارد
چهارشنبه 29/9/1391 - 12:53
اهل بیت
ایستگاه عاشقان ابا عیدالله
هفتم صفر
1 شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام)
در هفتم صفر سال 50 ه .ق. و به قولى در بیست و هشتم صفر همان سال حضرت امام حسن (علیه السلام) در چهل و هفت سالگى با توطئه معاویه به شهادت رسیدند.(1)
بذل و بخشش در راه خدا، یکى از ویژگىهاى اخلاقى آن امام بزرگوار است که زبان زد خاص و عام مى باشد تا جایى که ایشان سه بار تمامی دارایىهاى خود را در راه خدا بخشیدند. سفره کریم اهل بیت علیه السلام همواره براى مردم به ویژه فقرا و ضعیفان گسترده بود.
معاویه که با نیرنگ و پرداخت رشوه های هنگفت و نیز ترور و تخریب شخصیتها، امام را به پذیرفتن معاهده صلح مجبور کرده بود، تصمیم گرفت مرحله دیگرى از این توطئه را اجرا نماید. امام حسن(علیه السلام) با تیزبینی، بندى را در معاهده آتش بس پیش بینى کرده بودند، مبنى بر این که معاویه حق ندارد کسى را براى جانشینى انتخاب کند؛ اما معاویه بر خلاف این بند، تصمیم گرفت یزید را جانشین خود کند؛ لذا سید جوانان بهشت، امام مجتبى(علیه السلام)، مانع بزرگی برای معاویه بود؛ به همین دلیل او مصمم به قتل آن حضرت شد.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مىگوید: «هنگامى که معاویه خواست براى پسرش بیعت بگیرد، وجود حسن بن على(علیهما السلام) را از هر کس دیگر و هر مانع دیگرى دشوارتر دید؛ لذا سم فرستاد و آن حضرت را مسموم کرد».(2)
زهر را با صد هزار درهم، براى جَعده، دختر اشعث بن قیس، فرستاد و او را به وعده ازدواج با یزید فریب داد. امام در روز شهادت روزه بودند و روز بسیار گرمى بود. تشنگى بر امام در لحظه افطار، اثر کرده بود، آن زن شربت شیرى را آغشته به آن سمّ کرد و براى حضرت آورد تا افطار کنند و بدین ترتیب حضرت را به شهادت رساند. به شهادت رساندن امام حسن مجتبى (علیه السلام) از جنایات معاویه است و از نظر تاریخى کوچکترین تردیدى در آن وجود ندارد.
زمانى که در سال 63 ه .ق. در واقعه حره مدینه غارت شد، خانه این زن ملعون به تاراج رفت. اما به پاس خوش خدمتى او در به شهادت رساندن امام اموالش را به او بازگرداندند. منابع بىشمارى خبر شهادت امام را توسط جَعده با توطئه معاویه نقل کردهاند .(3)
در حالى که امام حسین (علیه السلام) بر بالین شهادت برادر بزرگوارش خونهاى جگر را درون تشت نظارهگر بودند به وصایاى حضرت (علیه السلام) گوش جان مىسپردند و اشک میریختند. امام در آخرین نفسهای مبارکشان پس از حمد و ثناى الهى فرمودند: «به ملاقات جد گرامی ام، رسول اکرم و پدر عزیزم، امیرمؤمنان و مادر مظلومهام، فاطمه زهرا و دو عموى گران قدرم، حمزه سید الشهداء و جعفر طیّار، مى روم».
سپس روح بلند ایشان به ملکوت اعلی پیوست و عالم را در ماتم خویش داغدار کرد.
ابن عباس مىگوید: «چون امام مجتبی (علیه السلام) به شهادت رسیدند، امام حسین(علیه السلام) ، من، عبدالله بن جعفر و على پسرم را طلبید و آن حضرت را غسل داد». (4)
طبق وصیت آن حضرت، خواستند او را در کنار جد بزرگوارش دفن کنند؛ اما عایشه در حالى که بر قاطرى سوار شده بود با استناد به این که «این خانه من است و اجازه ورود به آن را نمىدهم»، مانع از این کار شد و یک بار دیگر کینه خود را نسبت به فرزندان فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نشان داد و فریاد زد: «ما را با شما چه کار! آیا مىخواهید شخصى را به خانه من وارد کنید که من او را دوست ندارم؟!»
قاسم فرزند محمد بن ابوبکر نزد عایشه آمد و گفت: «اى عمه! ما هنوز سرهاى خود را از سرافکندگى روز جمل سرخ موی نشستهایم، آیا برآنى که روزى هم به نام روز قاطر مشهور شود؟!» (5)
مروان هم در این میان هیزم کش این آتش شده بود و بنى امیه را تحریک مىکرد و فریاد مىزد: « مگذارید حسن در خانه پیامبر دفن شود؛ چگونه فرزند قاتل عثمان، در کنار قبر پیامبر دفن شود، اما عثمان در بقیع ؟!»(6)
ابن عباس خطاب به عایشه گفت: « وا اسفا! یک روز بر شتر سوار مىشوى و یک روز بر قاطر، مىخواهى نور خدا را فرو نشانى و با دوستان خدا جنگ کنى و میان رسول خدا(صلی الله علیه و اله) و حبیب و دوست او حایل شوی».(7)
عایشه فریاد زد: «سوگند به خدا که تا مویى بر سرم هست، نخواهم گذاشت حسن(علیه السلام) در این جا دفن شود!» و هیاهویی برپا کرد؛ لذا در نهایت بىشرمى، بدن نازنین حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) تیر باران شد و بنا بر نقلى هفتاد تیر به بدن آن حضرت اصابت کرد. بنى هاشم قصد مقابله داشتند، اما امام حسین(علیه السلام) فرمودند: «شما را به خدا سوگند مىدهم که وصیت برادرم را ضایع نسازید و کارى نکنید که خونى ریخته شود؛ زیرا برادرم سفارش کردند که از درگیرى اجتناب کنید». به ناچار پیکر آن حضرت را به بقیع بردند و نزد جده او، فاطمه بنت اسد(سلام الله علیها) مادر بزرگوار امیرمؤمنان (علیه السلام) دفن کردند.
در فضیلت گریه بر امام حسن (علیه السلام) و زیارت آن بزرگوار، از ابن عباس روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند، ملائکه آسمانهاى هفتگانه بر او گریه کنند و همه چیز حتى مرغان هوایى و ماهیان دریا بر او اشک بریزند؛ هر که بر او بگرید، دیدهاش کور نشود، روزى که دیدهها کور مىشود؛ هر که در مصیبت او اندوهناک شود، غمگین نشود دلش در روزى که دلها اندوهناک است؛ و هر که او را در بقیع زیارت کند، قدمش بر صراط ثابت گردد، در روزى که قدمها بر آن لرزان است».(8)
2-ولادت حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام)
در روز هفتم صفر سال 128 ه .ق. حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) در محلى بین مکه و مدینه به نام « ابواء» محل دفن حضرت آمنه(سلام الله علیها)، متولد شدند و عالم هستى را به نور ازلى خویش روشن ساختند.
مادر امام کاظم (علیه السلام) «حمیده» نام داشتند که امام محمد باقر (علیه السلام) براى فرزند خویش حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) انتخاب کرده بودند.(9) حضرت باقر العلوم (علیه السلام) خطاب به ایشان فرمودند: « تو در دنیا پسندیدهاى و در آخرت نیز پسندیده خواهى بود».(10)
آن بانو در اثر تربیت امام صادق (علیه السلام) از نظر علمى به رتبهاى رسیده بود که امام، زنها را براى آموختن مسایل فقهى و احکام دین به ایشان ارجاع مىدادند.(11)
مشهورترین کنیه حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) ابو الحسن است و ایشان به کاظم، صالح و صابر و امین ملقب مىباشند.
فضایل و مناقب آن امام همام و صفات بر جسته اخلاقى و انسانى ایشان، زبان زد همگان بوده به طورى که تمام دانشمندان اعم از شیعه و سنی به آن معترفند و در برابر عظمت شخصیت امام کاظم (علیه السلام) سر تعظیم و خشوع فرود مىآوردهاند. محمد بن طلحه شافعى در کتاب مناقب خود مىگوید: «او پیشوایى بزرگوار، عالى مقام و بسیار شب زندهدار بود؛ مشهور به کرامت و عبادت، و با سجده و قیام روز را به شب مىرساند و به دلیل زیادى بردبارى و بخشودن جفاکاران در حق حضرتش، او را کاظم خواندند و به واسطه کثرت عبادت و ستایش پرودگار به عبد صالح موسوم است و در عراق او را باب الحوائج مىخوانند؛ متوسلان به آستانش توسل مىجویند و به کرامت و عطاى او از رحمت ایزدى بهرهمند مىشوند». (12)
خطیب بغدادى در تاریخ بغداد از یکى از حنبلىها نقل مىکند که گفت: «هر گاه امر مهمى براى من پیش مى آمد، به مرقد امام کاظم، مشرف مىشدم و به او توسل پیدا مىکردم، خداوند آن امر را بر من آسان و آن چه مىخواستم عطا مىفرمود» .(13)
شیخ طبرسى مىنویسد: «حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام)، حافظترین مردم نسبت به کتاب خدا بود و مردم مدینه او را زینت کوشندگان در عبادت خداوند نامیدند». (14)
آن امام گرانقدر در زمان حکومت منصور، مهدى، هادى، و هارون عباسى زندگى مىکرد. عباسیان تا چندى پس از آن که حکومت را در دست گرفتند، با مردم به خصوص علویان برخورد نسبتاً ملایمى داشتند، اما پس از این که پایههاى حکومت خود را تثبیت کردند و از طرفى با قیامهاى پراکندهاى که به حمایت از علویان شکل میگرفت، مواجه شدند، بنا را بر ستمگرى گذاشتند و حتى نزدیکترین دوستان خود همچون ابومسلم را که در به حکومت رسیدن عباسیان نقش داشت از بین بردند.
منصور عده زیادى از علویان را به شهادت رساند و تعداد زیادى از آنان نیز در زندانهاى او درگذشتند. این فشارها از اواخر زمان امام صادق(علیه السلام) آغاز شد و در زمان امام رضا (علیه السلام)که دوره خلافت مأمون بود، به نهایت خود رسید. (15)
امام کاظم (علیه السلام) از یک طرف در مقابل این فشارها قرار داشتند و از سوى دیگر وظیفه خطیر هدایت شیعیان و حفظ آنان را به عهده داشتند. ولی هرگز در برابر دستگاه ظالم و غاصب عباسى سکوت نکردند و از مبارزه منفى و ایجاد تنفر در دل مردم بر ضد آنان لحظهاى از پاى ننشستند.
به دلیل این که علویان به عنوان فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در دیده مردم نگریسته مىشدند، و در نتیجه محبت و نفوذى در میان آنان پیدا مىکردند، همواره امویان و نیز عباسیان با آن به مقابله مىپرداختند تا از حرمت آنان بکاهند.
دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) در طول تاریخ بر انکار این اصل سعی زیادی داشتند و با وجودى که اکثریت جامعه اسلامى از شیعه وسنى، آنان را فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و اله) مىدانستند، در برابر آن موضعگیرى مىکردند. این مسأله در زمان هارون و در برخوردهاى او با اهل بیت، به ویژه امام کاظم(علیهم السلام) نیز مطرح بود.نقل شده هارون الرشید از موسى بن جعفر(علیهما السلام) پرسید: «چگونه شما مىگویید که ما ذرّیه رسول خدا هستیم در حالى که پیامبر فرزند پسر نداشت و شما فرزندان دختر او هستید؟»
عبد صالح خداوند در پاسخ او به دو آیه از قرآن استناد کردند: یکى آیه 85 سوره انعام که عیسى را فرزند ابراهیم مىداند در حالى فقط از مادر به ابراهیم (علیه السلام) پیوند دارد. دیگرى آیه مباهله که در آن، حسن و حسین (علیهما السلام) مصداق « وابنائنا » دانسته شدهاند.(16)
نظرات برخی از علما و آیات عظام در مورد بزرگداشت توامان دو مناسبت این روز: نقل از بخش احکام اسلامی تبیان
آیة الله وحید خراسانی(دام ظله):به آنچه فقیه محقق ، موسس حوزه علمیه (قدس سره) فرموده اند ، باید عمل شود.
آیة الله سیستانی(دام ظله):بزرگداشت شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام و ترتیب مجالسی برای آن حضرت و ذکر مصائب و یادآوری مناقب آن امام از مصادیق تعظیم شعائر است . و من یعظم شعائرالله فانها من تقوی القلوب
آیة الله سید صادق روحانی(دام ظله): جماعتی از محققین و علما مانند شیخ مفید، شهید و کاشفالغطاء بعد از تحقیق، روز هفتم صفر را روز شهادت آن حضرت نوشتهاند من هم موقعی که در این مورد تحقیق میکردم، تقریبا اطمینان به این پیدا کردم بنابراین مقتضای تعظیم شعائر، اقامه مجلس عزا، تعطیلی بازار، خروج دستهجات و عزاداری در این روز است، و وظیفه صدا و سیما بر پایی عزاداری است و تولد امام کاظم (علیه السلام) در این روز مانع نباید بشود.
آیة الله صافی گلپایگانی(دام ظله):برپائی مجلس میلاد ائمه علیهم السلام بسیار خوب و مناسب است اما چون هفتم صفر بنا بر بعضی اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد و از طرفی تمام ماه محرم و صفر ماههای حزن آل الله و کاروان داغدار و مصیبت زده حضرت سیدالشهداء علیه السلام است سزاوار است در این دوماه مجلس روضه وعزا برپا نموده و از مجالس جشن وسرور جدا اجتناب نمود. ان شاءالله مجمع مقدس شما عزیزان مورد توجه و عنایت خاصه حضرت بقیةالله ارواحنا فداه قرار بگیرد و همه از منتظران امر فرج آن حضرت بوده باشید.
آیة الله میرزا جواد تبریزی(ره):محرم و صفر ماه های حزن بر سیدالشهداء و خاندان اهل بیت علیهم السلام می باشد و باید به مجالس عزاداری روضه خوانی بگذرد. والله العالم
آیة الله فاضل لنکرانی(ره):در این که باید یک روز اختصاص به حضرت امام مجتبی علیه السلام داشته باشد تردیدی نیست و با توجه به اینکه روز 28صفر روز رحلت خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله) هم هست و بدین لحاظ شهادت سبط اکبر علیه السلام تحت الشعاع قرار می گیرد، لذا خوب است که روز هفتم صفر را به این عنوان اختصاص دهند که (( مشهور )) هم همین است.
آیة الله سید صادق شیرازی(دام ظله):مراجع عظام و علمای اعلام روز هفتم ماه صفر را به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام روز حزن و اندوه شمرده و اقامه ی عزا می نمایند و همچنین روز بیست و هشتم صفر نیز طبق قولی مصادف با روز شهادت حضرت می باشد.
آیة الله بهجت(ره):مناسب است در جمع بین دو قول (مشهور) در روز هفتم صفر به شهادت سبط اکبر امام مجتبی (علیه الاف التحیة والثناء ) و تولد امام موسی کاظم علیه السلام ترتیب مجالس برای هر دو امام بزرگوار داده شود به این صورت که مصائب امام دوم (علیه السلام) و مناقب امام هفتم (علیه السلام) را متذکر و یادآور باشند و همین احتیاط حاصل میشود . والسلام
آیة الله شبیری زنجانی(مد ظله):عزاداری روز هفتم ماه صفر به عنوان سوگواری سبط (علیه السلام) و تعطیل بازار که سنت شیعیان بوده از شعائر دینی است که باید محفوظ بماند و با ذکر مناقب امام هفتم (علیه السلام) منافات ندارد .
آیة الله مکارم شیرازی(دام ظله):البته نظر مشهور طبق آنچه مرحوم کلینی (ره) در کافی آورده این است که شهادت آن حضرت در آخر ماه صفر است ولی با توجه به روایت دیگری که مربوط به هفتم ماه صفر است سزاوار است نسبت به آن روز نیز احترام رعایت شود.
***********************
1. توضیح المقاصد: ص 6 - مصباح کفعمی: ج 2، ص 598. * 2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 4، ص 17.
3. انساب الاشراف: ج 3، ص 88-55. * 4. منتهی الآمال: ص 328. * 5. تاریخ یعقوبی: ج 2، ص 225.
6. ترجمه الامام حسن علیه السلام، ابن سعد: ص 183. * 7. منتهی الآمال: ص 329. * 8. منتهی الامال: ص 330. * 9. همان، ص 902.
10. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ج 4، ص 323. * 11. منتهی الآمال: ص 902. * 12. همان.
13. حیاه الامام موسی الکاظم علیه السلام: باقر شریف القرشی، ج 1، ص 52. * 14. اعلام الوری: ص 298.
15. حیات فکری امامان شیعه: ص 384. * 16. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه: ص 396.
چهارشنبه 29/9/1391 - 9:52
مصاحبه و گفتگو
ایستگاه عاشقان ابا عبدالله
حضرت آیت الله جوادی آملی :
انسان یک سلسله نیروهایی دارد که مسئولان و متولیّان اندیشه او هستند و یک سلسله نیروهایی دارد که مسئولان و متولیّان انگیزه او هستند اینکه ما عالِم بیعمل داریم برای آن است که مسئول ادراک و اندیشه غیر از مسئول عمل است و اینکه یک عامل بیدرک هم داریم برای آن است که مسئول عمل غیر از مسئول علم است.
وی در ادامه به تبیین تفاوت های عقل نظری و عملی پرداخت و خاطر نشان کرد:در درون ما شأنی است به نام عقل نظری که مسئول اندیشه است همه علوم حصولی به عهده اوست یعنی تصور، تصدیق، قضیه، تشکیل قیاس اقترانی، قیاس استثنایی، استدلال، برهان همه مربوط به این عقل نظری است که عهدهدار جزم ، قطع و یقین نظری است و عقل عملی مسئول عزم ، اراده ، نیّت و اخلاص است.
وی کارکرد اخلاق را هدایت عقل نظری و عملی در مسیر صحیح و الهی خواندند و تصریح داشت: این بیان نورانی امیر مؤمنان(سلام الله علیه) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» در صحنه جهاد نفس اوّلین کاری که دشمن بیرون یعنی شیطان و دشمن درون یعنی هوس میکند این است که دست و پای این عقل عملی را میبندد چون علم فراوان است آنکه مشکل را حل میکند جزم نیست آنکه مشکل را حل میکند عزم ،اراده ، نیّت و اخلاص است.
مفسر بزرگ قرآن عالِم بیعمل را مانند کسی دانست که چشم بینا و گوش شنوا دارد ولی دست و پای او به زنجیر است،و تاکید کرد: اگر کسی مار و عقرب را دید و فرار نکرد نباید اعتراض کرد مگر ندیدی چون چشم فرار نمیکند باید گفت مگر پایت بسته بود, اگر ما عالِم بیعمل داشتیم نباید به او گفت مگر نمیدانستی تو که اینها را درس گفتی, باید گفت چرا آن نیروی عزمت را به کار نگرفتی؟
حضرت آیت الله جوادی آملی با بیان این نکته که اخلاق، فنّ کلیدی این کار است که ما محاسبه کنیم و مراقبه داشته باشیم که دشمن درون و بیرون، مسئول اراده ما را به بند نکشند گفت: گناه, زنجیری است که به گردن عقل عملی آویخته میشود و او را به بند میکشد، فنّ اخلاق این نیست که ما را عالِم بکند آن کار حوزه و دانشگاه است اما کار مسجد و حسینیه این است که ما را عاقل کند یعنی «ما عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان» را زنده کند.
ایشان در فراز دیگری از فرمایشات خود با اشاره به قسمت هایی از دعای کمیل، سبقت در امور معنویی را مورد تاکید قرار داد و تصریح کرد:اینکه در دعای نورانی کمیل هست که خدایا مرا احسن از دیگری، اعلم از دیگری، اقرب از دیگری قرار بده همین است اگر کسی بخواهد به خدا عرض کند خدایا من از همه متواضعتر باشم باتقواتر باشد أصدق باشم أحسن باشم این مشکلی پیش نمیآید انسان اگر ـ خدای ناکرده ـ بخواهد در تکبّر جلو بزند با درگیری روبهروست ولی وقتی خواست با تواضع جلو بزند اول فضیلت است.
ایشان اذعان داشت: اگر کسی این راه را طی کرد گویا عُوا و زوزه سگان جهنم را هماکنون میشنود گویا بهشت و اهل بهشت را میبیند این کار عقل عملی است این با مفهوم کار ندارد مفهوم برای مسئول اندیشه است اخلاق با این ردیف کار دارد.
پایگاه اطلاع رسانی شبکه قرآن و معارف سیما
چهارشنبه 29/9/1391 - 9:8
اهل بیت
ایستگاه عاشقان اباعبدالله
علیرضا ایمانی، مدرس دانشگاه ادیان مذاهب:
*نحوه شهادت حضرت رقیه(س):
در خصوص تعداد دختران امام حسین(ع) حرف و حدیث زیادی در منابع تاریخی وجود دارد، که بر این اساس در برخی از منابع، دختر کوچکی به نام رقیه را برای امام حسین ذکر کردهاند، که در زمان واقعه عاشورا سه سال سن داشته و بر اساس تاریخ تقریبی که ذکر شده، روز پنجم ماه صفر به شهادت رسیده است.
همچنین در روایات اشاره شده است که حضرت رقیه در طول اسارت از یازدهم محرم تا پنجم ماه صفر که قافله اسرا وارد شام شدند، انواع و اقسام سختیها و شکنجهها را تحمل کرده است. بنابر روایات نقل شده در تاریخ، زمانی که کاروان اسرا وارد شام شدند، توسط سپاه دشمن در خرابهای جا گرفتند، که حضرت در خرابه و در نیمههای شب خوابی میبیند، که در عالم رویا خدمت پدر بزرگوارش میرسد و سپس پس از اینکه از خواب بیدار میشود با ناله و شیون بیقراری پدرش را میکند. در کتابهای تاریخی زیادی به این واقعه اشاره شده است که هرچه حضرت زینب برای آرام کردن حضرت رقیه تلاش کرد فایدهای نداشت، به گونهای كه صدای شیوه و ناله ایشان باعث شد بقیه زنان اهل حرم و اهل بیت امام حسین(ع) هم به گریه بیافتند. سرانجام در نیمههای شب صدای شیون حضرت به کاخ یزید رسید و ازآنجایی که اعلام کردند دختری از دختران امام حسین(ع) بهانهی پدر را گرفته است که از ناله و گریه او بقیه زنان اهل حرم به اشک و آه برخاستند، یزید دستور میدهد که سر بریده امام حسین(ع) را برای حضرت رقیه بفرستند. هنگامی که سر را در یک تشت به طرف خرابه بردند حضرت رقیه پس از دیدن سر پدر بزگوارش به راز و نیاز با او میپردازد و پس از شیون و گریه، آرام بهگوشهای میافتد و جان به جان آفرین تسلیم میکند.
* در برخی از روایات تاریخی حضرت رقیه(س) به عنوان دختر امیرالمومنین و نیز خواهر امام حسین(ع) معرفی شده است که این امر شبهاتی را در میان برخی از مورخین و افراد عام بوجود آوردهاست:
چون در واقعه کربلا نامی از حضرت رقیه(س) نیامده، متاسفانه باعث ایجاد شک در میان برخی از افراد شده است. بهگونهای که حتی نقل شده است، حضرت از سن بالاتری برخوردار بودند.
از طرفی دیگر از آنجایی که منابع تاریخی افراد متعدد است، این امر باعث ایجاد شک و شبهه خواهد شد. به طوری که در برخی از روایات اصرار بر این است که ایشان دختر امام حسین(ع) نبودهاند و در مقابل در برخی از منابع خلاف این موضوع ذکر شده، که البته ناگفته نماند هرکدام با دلایل خاص مطرح گردیده است.
از این رو متاسفانه منابع بهجامانده به صورت یکنواخت نبوده که این خود موجب ایجاد شک و شبهه خواهد شد.متخصصین فن باید دراین حیطه وارد شده و موضوع را بررسی نمایند.
* نحوه تربیت حضرت رقیه توسط امام حسین(ع)
وجود مقدس امام حسین(ع) 57سال از عمر شریفشان را در این دنیا و در خدمت قرآن گذراندند و به طرق گوناگون با قرآن ارتباط داشتند؛ حتی در برخی از منابع تاریخی نقل شده پس از شهادتشان سرمطهر بریده ایشان بر سر نیزه قرآن خواندند. به طور طبیعی ایشان فرزندان خود را هم با محوریت قرآن رشد میدهد و آن موضوعی که در زندگی فرزندان امام حسین(ع) نمود بالایی دارد انس با قرآن کریم است. درست است که حضرت رقیه در سن سه سالگی به شهادت رسیدند ولی قطعا اگر ایشان درآن سن به شهادت نمیرسید به عنوان یکی از مظاهر تعلیم وتفسیر قرآن برای جامعه مسلمانان آن زمان محسوب میشد.
قبر مطهر حضرت رقیه نیز شاهد معجزات و کرامات زیادی بوده است. حتی در این باره در برخی از منابع تاریخی اشاره شده است که در قبر مطهر حضرت رقیه آبی جاری شد که وقتی گروهی برای بازسازی آن اقدام کردند آب همه اطراف قبر را پوشانده اما صندوچه قبر سالم مانده بود.
شبکه قران سیما
چهارشنبه 29/9/1391 - 8:55
اهل بیت
ایستگاه عاشقان اباعبدالله
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْكِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، [اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ]، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الزَّكِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
چهارشنبه 29/9/1391 - 8:13
اهل بیت
ایستگاه عاشقان ابا عبدالله
پنجم صفر
شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) دختر امام حسین (علیه السلام)
در پنجم صفر سال 61 ه .ق. شهادت دختر کوچک امام حسین(علیه السلام) حضرت رقیه(سلام الله علیها)در شام اتفاق افتاد.(1) رقیه خاتون در واقعه عاشورا سه یا چهار ساله بود و امام حسین علیه السلام بسیار به او مهر مىورزیدند و او نیز به پدر علاقه فراوان داشت.
حضرت رقیه به همراه پدر از مدینه منوره هجرت کردند و این دختر خرد سال همانند سایر کودکان، فرزندان و زنان آن حضرت در این سفر رنج و سختى چشیدند و تشنگی کشیدند و با دیگر خاندان نبوى وارد سرزمین کربلا شدند.
پس از شهادت امام و یاران بیهمتایش(علیهم السلام) او نیز به اسارت کوفیان در آمد و سپس همراه کاروان اسیران روانه کوفه و شام گردیدند. رقیه خاتون در فراق پدر شبانه روز مىگریست و بیقرارى مىکرد. زنان خاندان عصمت و طهارت جریان شهادت سیدالشهدا(علیه السلام) و یارانش را از او و دیگر نونهالان، مخفى نگاه مىداشتند و مىگفتند پدرانشان به مسافرت رفتهاند. این ماجرا ادامه داشت تا اسرای اهل بیت (علیهم السلام) را در شام در خرابهای نزدیک قصر یزید بردند. این دردانه، هنگام شب از خواب بیدار شد و پریشان، بهانه پدر گرفت و شروع به گریستن کرد. از صداى گریه او بانوان حرم و دیگر کودکان نیز ناله و گریه سر دادند.
صداى شیون به گوش یزید ملعون رسید و برای اینکه بار دیگر مصیبت و داغ اهل بیت(علیهم السلام) را تازه کند، سر بریده امام حسین (علیه السلام) را به خرابه فرستاد. کودک خسته از رنج سفر و شکنجه های ظالمان یزیدی که هر لحظه انتظار پدر می کشید، با دیدن سر پدر نالهاى کشید و فریاد زد: «اى پدر! چه کسى رگهاى سر تو را بریده؟! چه کسى مرا در کودکى یتیم کرده ؟! اى پدر! بعد از تو به چه کسى دل ببندم؟! و چه کسى یتیم تو را بزرگ خواهد کرد؟! ... اى کاش در خاک آرمیده بودم و محاسن خضاب شده به خون تو را نمىدیدم...». سپس لب هاى کوچکش را بر رگهاى بریده پدر گذاشت و آن قدر گریست تا بیهوش شد و از غصه جان باخت و به پدر بزرگوارش ملحق شد. بدن این شکوفه پرپر گلستان فاطمی را نیز شبانه به خاک سپردند.(2)
هم اکنون آستانه حضرت رقیه(سلام الله علیها) یکى از زیارتگاههاى شیعیان در شهر دمشق است و در 300 مترى از مسجداموى قرار گرفته و عاشقان و محبان اهل بیت(علیهم السلام) به زیارتش مىشتابند و دل را درآن بارگاه از زنگار گناه مىزدایند.
از کهنترین منابعى که درآن نام حضرت با لفظ «رقیه» آمده است، قصیده سیف بن عمیره نخعى کوفى از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسى کاظم(علیهما السلام) است:
«ورقیه رق الحسود لضعفها
وغدا لیعذرها الذى لم یعذر
و لامّ کلثوم یجد جدیدها
لثم عقیب دموعها لم یکرر
لم انسها وسکینه و«رقیه»
یبکینه بتحسّر و تزفر»(3)
«به حال رنجوری و ضعف رقیه، دل دشمن غدار سوخت؛ باید در قیامت از او عذر بخواهند. بر ام کلثوم مصیبتهایی رسید که هرگز تکرار نخواهد گشت و چهره اش با اشک پوشیده شد. هرگز فراموش نمی کنم ام کلثوم و سکینه و رقیه را؛ با حسرت و آه و سوز بر او میگریم».
شواهد و مدارک فراوانى درباره وجود شریف آن حضرت، و این که مدفن شریف ایشان در مکان فعلى حرم مطهر قرار دارد به همراه معجزات و کرامات فراوان از آن مخدره مظلومه موجود است که شیفتگان علم را به آنها ارجاع مىدهیم؛ از جمله: ابصار العیون فى انصار الحسین (علیه السلام) : ص368 نفس المهموم: ص414 احقاق الحق: ج11، ص633
**********************
1. الوقایع و الحوادث: ج 5، ص 70 - از مدینه تا مدینه: ص 963. * 2. منتهی الامال: ص 611 - نفس المهموم: ص 456.
3. دائره المعارف تشیع: ج 8، ص 313 - منتخب التواریخ، ص 388 - کامل بهایی: ج 2. ص 179.
سه شنبه 28/9/1391 - 13:18