برای تو مینویسم تا که بخوانی یا نخوانی
از تو مینویسم
تا به کلمات بدهکار نباشم
به هوای تو مینویسم
تا اسمان همیشه ببارد و ببارد ..........
وقتی كه آب از آب تكان میخورد یعنی کسی دلش را به دریا زده است ولی بیچاره ماهی! وقتی عاشق میشود و دلش هوایی آسمان هم از آسمان تکان نمی خورد
این چه رازی است که در چشم تو باید گم شد
باید انگشت نمای تو و این مردم شد
در دلم این عطش کیست خدا می داند
عاشقم دست خودم نیست خدا می داند عاشق چشم تو هستیم و زما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری باز شب ماند ومن این عطش خانگی ام
باز هم یاد تو ماند ومن و دیوانگی ام
اشک در دامنم آویخت که دریا باشم
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم خواب دیدم که تو میآمدی و دل می رفت
محرم چشم ترم میشدی و دل می رفت یک نفر مثل پری یک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت
قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام دکتر قیصرامین پور
کلمات فریبمان می دهند
وقتی اولین حرف الفبا سرش کلاه برود
باید فاتحه کلمات دیگر را خواند
دوست دارم :
دوست دارم چقدر ماتم را
بی تو این چشم های زمزم را
کاش بی تو خراب می کردند
بر سرم دردهای عالم را
ای که در زیر پایت می ریزم
هر چه دارم و ندارم را
می سرایم غزل غزل با آه
روزهای که با تو بودم را
بی تو حتی بهشت زیبا نیست
می خرم آتش جهنم را
خلوتم را گواه می گیرم
اشک هایی که ریخت -نم نم - را