• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 4577روز قبل
خواستگاری و نامزدی

مردى به هنگام تبریك تولد فرزند یكى از دوستانش , به او گفت :تولد این نوزاد كه سوار بر مركب مراد خواهد بود, بر تو مبارك باد.
حـضرت امیر(ع ) كه حضور داشت به او فرمود: به هنگام تبریك وشادباش نوزاد چنین بگو: خداى بـخـشـنـده را شكرگذار باش و این بخشش او, بر تو مبارك باد.
امید كه فرزندت به كمال توانایى برسد و ازنیكوكارى اش بهره مند شوى .

بیان : اسلام در هر مورد دستور كاملى دارد كه محور آن گام زدن انسان در مسیر توحید و رسیدن بـه كمال است .
این هدف مقدس حتى در محتواى شادباش نوزاد از طرف ائمه (ع ) پیشنهاد شده است .

پنج شنبه 30/3/1387 - 15:0
خواستگاری و نامزدی

چـهـارمـیـن فرزندم كه به دنیا آمد, او را خدمت حضرت امام بردم تانامى برایش انتخاب كند.
به ایـشـان عـرض كـردم : تـصـمیم داشتم نامش راعلى بگذارم , ولى ترجیح دادم شما نامى براى او انتخاب فرمایید.
امام لبخند شیرینى به لب آورد و فرمود: از على بهترچیست ؟

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:59
خواستگاری و نامزدی

شـیـخ مـفید(ره ) در خواب دید: فاطمه زهرا(س ) در حالى كه دست حسن (ع ) و حسین (ع ) را در دست داشت پیش آمد و رو به او فرمود:یاشیخ , به این دو كودك , فقه را تعلیم بده .
شیخ مفید از خواب بیدار شد.
تعجب كرد از این كه فاطمه زهرا(س ) به همراه حسنین بیاید و بگوید به آنها تعلیم بده .
روزى شیخ در جلسه درس نشسته بود.
ناگهان زنى را دید كه دست دو پسرش را در دست داشت و در بـرابـرش ایـستاده بود.
زن به شیخ مفید گفت : یا شیخ به این دو كودك (سید رضى و سید مرتضى ),فقه را تعلیم بده .
شـیخ مفید كه تعبیر خوابش را دریافته بود, آن دو كودك را به بهترین وجه پرورش داد تا جایى كه سید رضى و سید مرتضى ازمفاخر جهان تشیع گردیدند.
روزى شـیـخ مفید مقدارى سهم امام به این دو كودك داد كه به مادرشان بدهند.
مادر آنها پول را قـبـول نـكرد و گفت : سلام مرا به شیخ ‌مفید برسانید و بگویید پدرمان مغازه اى به ارث گذاشته اسـت .
مـادرمـان , مال الاجاره این مغازه را مى گیرد و خرج مى كند, لذا احتیاج زیادى نداریم و با قناعت زندگى مى كنیم .

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:59
خواستگاری و نامزدی

مـى گـویـند: زنى دیوانه شد و او را به دارالمجانین بردند.
براى معالجه اش هر كار كردند فایده اى نـبـخشید.
این زن هر روز صبح ,دیوانه ها را دور خودش جمع مى كرد و مى گفت : من یك شوهر زیبادارم .
یك پسر و یك دختر خوشگل دارم .
ماشین سوارى قشنگى داریم .
عصر به عصر كه شوهرم از سـر كـار مـى آیـد, پـشت فرمان ماشین مى نشیند و من و بچه ها هم عقب ماشین مى نشینیم .
از قصرمان كه درشمیران است مى رویم به ویلایى كه داریم و در آنجا تفریح مى كنیم .... بـعد از تحقیقات درباره كودكى این زن , معلوم شد كه وى در زمان درس خواندن آمال و آرزوهاى عـجـیبى داشته است , مثلا آرزوداشته است كه شوهر آینده اش یك ادارى عالى رتبه و خوش قیافه بـاشد,بچه هاى آنها, قصر و ویلایشان , ماشین و ...
چنین و چنان باشد.
سال هابا این آرزوها زندگى مـى كـنـد تـا ایـن كـه از قـضـا به همسرى مردى عادى ,فاقد زیبایى و ثروت در مى آید.
زندگى مـشـتـركـشـان را در خـانـه اى كـوچـك و اجـاره اى آغـاز مـى كـنـنـد و صـاحـب فـرزنـد نـیز نـمـى شـونـد.
عـمـلـى نـشدن آرزوها, چنان روان زن بیچاره را آزار مى دهد تا سرانجام دیوانه اش مى كند.

بـیـان : رؤیـایـى بارآمدن كودك , بیشتر بر اثر تلقینى است كه از طرف اطرافیان به ذهن او تزریق مـى شـود.
خـصـوصا پدر و مادر, به فرزند خودوعده هایى ندهند كه توان انجام دادن آن را نداشته بـاشند تا نتیجه اش این بشود كه او یك عمر در رؤیاهاى خیالى خود پرواز كند و هیچ وقت دسترسى به آن نداشته باشد.

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:58
خواستگاری و نامزدی

در زمـان پـیـغمبر اكرم (ص ), طفلى بسیار خرما مى خورد.
هر چه اورا نصیحت مى كردند كه زیاد خوردن خرما ضرر دارد, فایده نداشت .
مادرش تصمیم گرفت او را به نزد پیغمبر(ص ) بیاورد تا او را نـصـیـحت كند.
وقتى او را به حضور پیغمبر آورد, از پیغمبر خواست تا به طفل بفرماید كه خرما نخورد, اما آن حضرت فرمود: امروز بروید و او رافردا دوباره بیاورید.
روز دیـگر زن به همراه فرزندش خدمت پیغمبر(ص ) حاضر شد.
حضرت به كودك فرمود كه خرما نـخورد.
در این هنگام زن , كه نتوانست كنجكاوى و تعجب خود را مخفى كند, از ایشان سؤال كرد: یارسول اللّه , چرا دیروز به او نفرمودید خرما نخورد؟ حـضـرت فـرمـود: دیـروز وقتى این كودك را حاضر كردید, خودم خرما خورده بودم و اگر او را نصیحت مى كردم , تاثیرى نداشت .
امـام صـادق (ع ) فـرمود: به راستى هنگامى كه عالم به علم خودعمل نكرد, موعظه او در دل هاى مردم اثر نمى كند, همان طور كه باران از روى سنگ صاف مى لغزد و در آن نفوذ نمى كند.

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:57
خواستگاری و نامزدی

زمـانـى كـه فرزدق در دوران كودكى , همراه پدرش به حضورامام على (ع ) رسید, امام از پدرش سؤال كرد: این پسركیست ؟ جواب داد: او فرزند من است و همام نام دارد.
پـدر فـرزدق در ادامه سخنش گفت : شعر و كلام عرب را آن چنان به او آموختم كه مهارت كامل در این فن دارد.
آن مـرد انتظار داشت كه فرزندش مورد تشویق امام (ع ) قرار بگیرد,ولى امام (ع ) كه افتخار كودك مسلمان را در فراگیرى قرآن مى دانست فرمود: اگر قرآن را به او یاد مى دادى برایش بهتر بود.
فـرزدق وقتى این سخن امام را شنید به فكر فرو رفت .
كلام امام (ع )در قلبش نشست و این سخن همیشه در خاطرش ماند.
از آن لحظه خودش را مقید كرد تا وقتى قرآن را حفظ نكند آرام ننشیند.
چنین نیزكرد و قرآن را كاملا حفظ نمود.

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:56
خواستگاری و نامزدی

خـلـیـفـه دوم , گـاهـى شـب ها از منزل بیرون مى رفت .
شبى صداى زنى را شنید كه از دخترش مـى خـواست شیر گوسفندان را براى فروش بیشتر, با آب مخلوط كند, اما دختر از این كار امتناع مى كرد.
وقتى كه مادر از روى تمسخر گفت : خلیفه ما را نمى بیند.
دختر گفت : خداى خلیفه كه ما را مى بیند.
خلیفه به پسرش عاصم گفت : تحقیق كن تا او را برایت خواستگارى كنیم .
بعد از تحقیق , متوجه پاك بودن دختر شدند.
ازدواج كه صورت گرفت , خداوند دخترى به آنها داد كـه ام عـاصـم نـام نـهـاده شد, این دختربا عبدالعزیزبن مروان ازدواج كرد.
خداوند پسرى به نام عمربن عبدالعزیز به آنها عطا كرد.
عـمـربـن عبدالعزیز وقتى به خلافت رسید, سب امیرالمؤمنین راممنوع كرد, فدك را به فرزندان حـضـرت زهـرا بـرگـرداند و وقتى كه به این كار او اعتراض مى كردند مى گفت : حق با حضرت فاطمه (س )است .

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:55
خواستگاری و نامزدی

آن روز پس از تعمیر رادیو, صداى امام توجه مرا به خود جلب كرد:رادیو را كجا مى گذارید؟ عرض كردم : روى میز, كنار دستتان .
- نه , جایى بگذارید كه دست بچه به آن نرسد و بهتر است روى تاقچه بگذارید.
بـا كمى تامل مقصود امام را دریافتم .
حضرت امام براى آن كه هم رادیو محفوظ باشد و هم مجبور نـبـاشـد مـجـال تحرك كودك را محدود وسلب نماید و او را با امر و نهى آزرده خاطر سازد, این دستور رافرمود.

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:54
خواستگاری و نامزدی

 

حـضـرت امام حسن مجتبى (ع ) هر از گاهى فرزندان را دور خودجمع مى كرد و آنان را نصیحت مـى نـمـود.
روزى فـرزنـدان خـود وفرزندان برادرش را فرا خواند.
كودكان قبل از شرفیاب شدن بـه حضورامام , نمى دانستند ایشان به چه قصدى آنها را دعوت كرده است ,ولى خوشحال بودند كه هر وقت نزد امام مى روند, با دست پربازمى گردند.
همه كودكان كه دور امام (ع ) گرد آمدند, امام (ع ) فرمود: همه شما,كودكان امروز هستید و امید مـى رود كـه بـزرگان اجتماع فردا نیز باشید,پس دانش بیاموزید و در كسب علم كوشش كنید.

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:54
خواستگاری و نامزدی

خـانـواده اى از دسـت فرزند شرورشان كلافه شده بودند.
بى ادبى فرزند خردسال , پدر و همه اهل منزل را رنج مى داد.
بیرون از منزل نیزكسى از آزار و اذیت او آسایش نداشت .
پدر نیز هر بار او را به باد كتك مى گرفت , به امید این كه بر اثر تنبیه , دست از كارهاى زشت بردارد, امافایده اى نداشت .
روزى دسـت فـرزنـد خـود را گرفت و نفس زنان , نزدحضرت ابوالحسن (ع ) آورد و از وى شكایت كـرد.
حـضـرت نـگـاهـى بـه آن مـرد كـرد و خـواسـت راه و روش تربیت كردن را به او بیاموزد.
فرمود:فرزندت را نزن .
مرد از خودش پرسید: پس چگونه فرزندم را تربیت كنم .
منتظربودتا ادامه كلام امام را بشنود.
امام ادامه داد: براى ادب كردنش ازاو دورى و قهر كن .
مـرد گـویا دنیاى جدیدى در تربیت فرزند به رویش گشوده شد.
درهمان لحظه تصمیم گرفت شـیـوه قهر و دورى را پیشه خود سازدوبافرزندش سخنى نگوید.
در همین فكر بود كه ادامه كلام امـام , او راآگـاه تـر كـرد.
امـام فرمود: ولى مواظب باش قهرت زیاد طول نكشد وهرچه زودتر با فرزندت آشتى كن .

بیان : شیوه تنبیه بدنى در تربیت كودك هیچ تاثیرى ندارد, بلكه نتیجه عكس دارد.
چون علاوه بر عـادت بـه تـنـبیه , عظمت و ابهت پدر ومادر و یا معلم را نزد كودك خدشه دار مى كند و راه براى تربیت بعدى نیز بسته مى شود.

پنج شنبه 30/3/1387 - 14:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته