با سنگ غرور نكنه یك قلب شیشه ای را بشكنم....
در مرام ما رفیقان نیست ترک دوست عهد با هرکه بستیم جان ما در دست اوست
دیروزمان را سوزاندیم برای امروز... امروزمان را سوزاندیم برای فردا... و فردایمان دیروزی دگر!!
اگر مثل اشک توی چشمام بودی واسه موندنت تا آخر عمرم گریه نمی کردم...
شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن... از کنارت رفته ام ولی فراموشم نکن
تنها برای چشمان تو می نویسم که نگاهت تکراری از آسمان است... تو همانی هستی که بهار را برایم به ارمغان آوردی و من همانی هستم که به عشقت وفادار مانده ام و روزهای بی تو را در دفتر دلم شمارش کردم...
این جهان پر از صدای قدمهای مردمانیست که همچنان که تو را می بوسند در ذهن طناب دار تو را نیز می بافند