زد بتیرم بعد چندین انتظار گرچه دیر آمد خوش آمد تیر یار شد دلم آسوده چون تیرم زدی ای سرت گردم چرا دیرم زدی
باتشكر
هست این دیار یار اگر شاید فرود آرم جمل پرسم رباب و رعد را حال از رسوم و از ظلل جویم رفیقی را اثر کو دارد از نایب خبر داند کزین منزل قمر کی رفت و کی آمد زحل......نایب
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است عاقبت ما را بدان سر رهبر است هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم ز آن عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل ... نایب
آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود یا به عشق تو مجرد ز علایق نشود در سرم هست که خاک کف پایت بشوم من بر اینم مگرم بخت موافق نشود ... نایب
به آستین ملامت مران که من به ارادت نهاده ام سر طاعت بر آستان عبادت به کشتگان رهت گر گذر برسم زیارت به خستگان غمت در نگر به رسم عیادت ... نایب
اتنا
من درد تورا زدست آسان ندهم دل برنكنم زدوست تاجان ندهم ازدوست به یادگاردردی دارم كان درد به صدهزاردرمان ندهم
لاله دیدم روی زیبای توام آمد بیاد شعله دیدم سرکشی های توام امد بیاد سوسن وگل اسمانی مجلسی اراستند روی وموی مجلس ارای توام امد بیاد
گر مرا آن شمع خوبان یک زمان بنواختی همچو شمع از آتش حسرت تنم بگداختی نیستی چون چند او در جنگ او نالان تنم گر مرا یکره چو چنگ خویشتن بنواختی ... نایب
بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست با کاروان صبح که گیتی منور است ... نایب
یار گرفته ام بسی چون تو ندیده ام کسی شمع چنین نیامده از در هیچ مجلسی ... نایب