• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 182
تعداد نظرات : 358
زمان آخرین مطلب : 3930روز قبل
دانستنی های علمی

ز مردم دل بكن یاد خدا كن . خدا را وقت

 

 

تنهایی صدا كن . در آن حالت كه اشكت

 

 

می چكد گرم . غنیمت دان و ما را هم

 

 

دعا كن .

يکشنبه 7/7/1387 - 23:40
دانستنی های علمی

امشب رحمت دوست جاریست، مانند

 

رود، نه! مانند باران، اگر دلتان لرزید،

 

بغضتان ترکید، کسی اینجا محتاج

 

دعاست، اگر یادتان بود باران گرفت

 

دعایی به حال من بیابان کنید.

 

يکشنبه 7/7/1387 - 23:35
دانستنی های علمی

عاشقان امیرالمؤمنین در تمام دنیا با کتاب الامام علی، صوت العدالة الانسانیه جرج جرداق، نویسنده بزرگ لبنانی آشنا هستند.
تتبع و تحقیقات جرج جرداق، واکاوی و تفحص در زندگی و احوالات امیرالمؤمنین نیست؛ بلکه شرح عشقی است به شخصیتی بزرگ و فراانسانی.
در سال 2002 میلادی رضا امیرخانی، داستان نویس کشورمان که به همراه تعدادی از نویسندگان دیگر به لبنان سفر کرده بودند، دیداری نیز با جرج جرداق داشته که، شرح این دیدار را در اینجا برای شما عزیزان می آوریم.
واقعیت آن است که ما - 5 نویسنده - از طرف جمیعت دفاع از ملت فلسطین و با پشتیبانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به لبنان رفته بودیم. صبح وقتی میزبان مان، هاشمی رایزن فرهنگی فعال و نشیط جمهوری اسلامی، خبر لغو سفر بعلبک را - به دلیل شرایط بد جوی - به ما داد، بدجور پکر شدیم. هیچ خیال نمی کردیم که ایشان پیشتر برای خالی نبودن برنامه، وقتی برای ساعت 12 ظهر دوشنبه چهاردهم بهمن ماه 1381 از جرج جرداق گرفته است.
خانه جرج جرداق، در محله الحمرا است. محله ای مسیحی نشین در شمال غرب بیروت؛ بیروت نمایشگاهی است از ملل و مذاهب. شوخی نیست، کشوری با حدود 10 هزار کیلومتر مربع مساحت و 3 میلیون نفر جمعیت، 18 مذهب رسمی دارد. تا پیش از رفتن به لبنان همواره برایم سؤال بود که هویت یک لبنانی چگونه تعریف می شود؟ چه مؤلفه هایی هویت لبنانی را می سازد؟ کشوری به این کوچکی چگونه توانسته است تا این حد خبرساز باشد و در فرهنگ پیشرو؟ چه چیزی جز زبان، این کشور را که در آن هیچ نماد عربی – پوشش، معماری، حتی آب و هوا! – دیده نمی شود، با سایر کشورهای عرب پیوند داده است؟ تقابل مدرنیسم فرانسوی و سنت عربی چه آش درهم جوشی را پدید آورده است؟ کهن الگوی انسان لبنانی کیست؟
با احتساب ترافیک بیروت حدود 5 دقیقه زودتر از زمان ملاقات، به محله الحمرا رسیده ایم. راننده رایزنی کنار کافه ای نقلی می ایستد و ما نشانی را برای دو پیرمردی که پشت میز نشسته اند، می خوانیم. هر دو به تأسف سر تکان می دهند که شارع امین مشرق را نمی شناسند. بعد با ناراحتی می گوییم که با استاد جرج جرداق قرار داریم. ناگهان از جا می پرند و می گویند، خانه جرج جرداق دو خیابان آن طرف تر است. با راهنمایی آنها به راحتی منزل را پیدا می کنیم. الحمرا محله ای است مرفه تر از سایر محلات بیروت و دست کم اسمش ما را به یاد قصر الحمرا می اندازد. انتظارش را نیز داشتیم. نویسنده ای که یک کتابش در جهان تشیع بیش از یک میلیون نسخه، فروش داشته است، باید هم در چنین محله ای زندگی کند.
اما ... واقعیت آن است که هر چه از خیابان اصلی دورتر شدیم، بیشتر شک کردیم! خانه جرج جرداق یک آپارتمان معمولی در یک ساختمان قدیمی در خیابانی متوسط بود. اسمش را روی زنگ پیدا کردیم. خودش جواب داد و در را باز کرد. چشمتان روز بد نبیند. قصر الحمرا، آپارتمانی بود حدود 100 متر، مملو از روزنامه و کتاب و بروشور، نه مرتب و طبقه بندی شده، و نه تمیز و پاکیزه. انگار کن که 200 کیلو روزنامه و 20 کارتن کتاب را بدهی دست یک بچه بازیگوش و بگویی هر جور که خواستی آنها را پخش و پلا کن! تابلویی هم به دیوار آویزان بود؛ مجلس رقصی کج! در حضور سلطانی خاک آلود! البته ناگفته نماند یک وجب خاک (دقیقاً همان 5 انگشت!) روی همه چیز نشسته بود، جوری که روی هیچ صندلی و مبلی نمی توانستیم بنشینیم. وقتی خواستیم چند کتاب را از روی مبلی برداریم تا جا باز شود، استاد به سرعت جلو دوید و با دقت کتابها را برداشت و در جایی دیگر قرار داد. انگار نظمی در میان این بی نظمی حاکم بود. بگذریم؛ در زمان بسیار کوتاهی، همه اینها را خلق مهربان و چهره خندان استاد 75 ساله محو کرد.

پرسید که آیا عربی می فهمیم؟
جوابش دادیم: شوی شوی! (کمی!) اما اشاره کردیم که السید شریف، کار ترجمه را انجام می دهد.
دیگر جرج جرداق با ما صمیمی شده بود. به او گفتیم که خانه همه اهل قلم همین شکلی است. خندید و جواب داد: زن و بچه ام به خاطر همین خانه از دست من به ده مان فرار کرده اند...
همان ابتدای کار سؤال کردیم که آیا استاد تا به حال به ایران سفر کرده است؟ و او جواب داد که دو بار، یک بار برای بزرگداشت سعدی و دیگر بار هم همین دو سال پیش (یعنی 2000 میلادی). مردمان ایران زمین را بسیار دوست می دارم، برخلاف ناشرانش! خندیدیم. من به ایشان گفتم که جنگ ناشر و نویسنده یک جنگ جهانی حی و قیوم است؛ اما او بلافاصله صحبت مرا قطع کرد:

- نه! در اروپا، خاصه در فرانسه این جور نیست. هنوز کار من در نشریه فنون الجمیل (هنرهای زیبا یاFine Arts) چاپ نشده است، آنها پیشاپیش چک حق التألیف را پست می کنند؛ اما من باید به مکتبه بروم و بالای همین کتابم که یک ناشر بحرینی بدون اجازه تجدید چاپ کرده است، 40 دلار پول بدهم! این کارها مختص ما شرقی هاست. در عرصه فرهنگ، ناشران شما با این کارهاشان زیبایی های اسلام را از میان می برند. دقیقاً مثل بن لادن در عرصه سیاست.
بعدتر ، نگاه می کنم به اولین ترجمه امام علی، صدای عدالت انسانیت، اثر سیدهادی خسروشاهی. در شهریور سال 1344 هجری شمسی خسروشاهی چندان مقید و دقیق بوده است که در صفحات اول کتاب، نامه خود به جرداق را برای ترجمه و اجازه جرداق چاپ زده است.
" از من اجازه خواسته اید که هر 5 جلد کتاب مرا به فارسی ترجمه کنید و من این اجازه را به شما می دهم... از او درباره چگونگی علاقه مند شدنش به شخصیت امیرالمؤمنین سؤال شد:
- من متولد 1926 هستم. در ده مرجعیون به دنیا آمده ام. دهی در ژنوب (جنوب) لبنان! دهی که اهل آن مانند سایر دهات اطراف، ذوق اصیل ادبی دارند... .
جالب است بدانید برای شناخت لهجه لبنانی در میان لهجه های مختلف عربی کافی است به مخرج جیم دقت کنید. لبنانی ها از تلفظ جیم عاجزند و آن را «ژ» تلفظ می کنند. (این هم برای آنهایی که خیال می کنند عربها گچ پژ ندارند!) جالب تر است که بدانید در لبنان اهل ده بودن! نمودار اصالت است. کاملاً به خلاف مملکت ما که هنوز لهجه مان بر نگشته، ادعای پایتخت نشینی می کنیم. یعنی آنها به هیچ وجه دوست ندارند که خود را اهل عاصمه - پایتخت- بلدشان، بیروت بدانند. به عکس، هر جایی که می روند اصالت روستایی خود را به رخ می کشند. ضمن آن که فراموش نکنیم روستاییان عرب (بادیه نشینان قدیم) به دلیل فصاحت و بلاغت، همواره بهترین افراد برای تحقیق اهل لغت بودند. بگذریم، استاد با ذوق اتیمولوژیکش ادامه داد:
- من زاده مرجعیون هستم. مرجعیون از دو لغت مرج و عیون تشکیل شده است. یعنی محلی که در آن چشمه ها پیش می آیند. کنایه از سرسبزی و طراوت. (و البته راست می گفت، دیروزش ما در بازدید از جنوب به طور اتفاقی از آن روستای مرزی گذر کرده بودیم.) ده ما مملو از چشمه بود و من نیز کودکی مملو از شور. هر روز از مدرسه فرار می کردم و به یکی از این چشمه ها پناه می بردم. مدیر مدرسه و معلمان همواره به دنبال این کودک فراری بودند و هر روز به خانواده ام اعتراض می کردند. در این میان فقط برادرم حامی من بود. فؤاد جرداق.

- همان فؤاد جرداق شاعر؟

- بله! برادر بزرگ من، فواد جرداق، شاعر و لغوی بود. بسیار اهل مطالعه. اصلاً او مرا به این وادی کشاند. هر زمانی که پدر و مادر، معلم و مدیر، معترض من می شدند از من دفاع می کرد و به من می گفت تو خارج از مدرسه بیشتر چیز یاد می گیری. حقیقت آن است که او بعد از این که پشتکار مرا در خواندن متون ادبی دید، روزی کتابی قطور به من هدیه داد و گفت، همه ادبیات عرب در همین کتاب خلاصه شده است... .

- نهج البلاغه؟!

- آری! من نهج البلاغه را به دست می گرفتم و از مدرسه می گریختم و می رفتم در کنار چشمه ای، به صخره ای تکیه می دادم و غرق دریای نهج البلاغه می شدم.

پس همین کتاب شما را با امیرالمؤمنین آشنا کرد!

نه! من تازه گرفتار ادبیات امام علی شده بودم و نه گرفتار شخصیت امام. فراموش نکنید که ما مسیحی بودیم و در دِهی مسیحی نشین می زیستیم. پس خیلی به امام علی علاقه ای نداشتیم. البته برادرم فؤاد هر وقت که مهمان داشتیم، اشعاری در مدح امیرالمؤمنین برای مهمان ها(ی مسیحی) می خواند و همین کمک می کرد به من!

چگونه به شخصیت جامع امیرالمؤمنین نزدیک شدید؟
- وقتی رفتم دانشگاه همزمان در دو رشته ادبیات عرب و فلسفه عرب تحصیل و بعد تدریس می کردم. در هر دوی این رشته ها مجدداً با امام علی برخورد کردم، به عنوان شخصیتی بزرگ در ادبیات و فلسفه.
تصمیم گرفتم یک تحقیق خیلی جدی بکنم پیرامون این شخصیت. از عقاد و طه حسین بگیر تا علمای شیعه. هر کتابی را که مرتبط با امام علی بود، خواندم.با مطالعه این کتاب ها متوجه شدم که همه در مورد ولایت امام علی، حقانیت یا عدم حقانیت او صحبت کرده اند و شخصیت بزرگ او در این بحث ها گم شده است. چندان در حواشی مسأله خلافت فرو مانده اند که چهره نورانی علی را ندیده اند. زمامداری علی را دیده اند؛ اما از انسانیت او مغفول مانده اند.من سیراب نشدم. پس شخصیت درخشان و بزرگ او را شکافتم. فقد بقرت عبقریته! دوباره برگشتم به کنار سرچشمه های مرجعیون، عیون مرجعیون و نهج البلاغه دوران کودکی، اما با روشی جدید. همه کتابهایم درباره امام علی را همین گونه نوشتم... .

استاد ! از اولین کتاب بگویید صوت العدالة الانسانیه...

اتفاقاً ماجرایش خیلی زیباست. شما حتماً خیال می کنید که با کمک مسلمانان این کتاب چاپ شد؟ (سر تکان می دهیم - می خندد ) همان طور که متنش را می نوشتم، سردبیر مجله الرساله آمد و گفت به ما بده که شماره به شماره چاپ کنیم. من قبول نکردم.بعد از اصرار و الحاح فراوان او عاقبت دو قسمت از متن را به او دادم. بلافاصله بعد از چاپ، رئیس کشیشان و راهبان فرقه کرملیه (از فرق مارونی مسیحی) گفت: من خودم این را به هزینه خودم چاپ می کنم. طبیعتاً خیلی خوشحال شدم. برای این که دیدم از دست این ناشرها - که عمده شان واقعاً دزدند- خلاصی یافته ام.

و بعد حتماً مسلمانان شما را پیدا کردند!

خیر اتفاقاً اول کار، مسیحی ها فهمیدند و آمدند پهلوی من. ذوق زده و شادان. می گفتند تو عرب را سرافراز کرده ای. پول جمع کرده بودند و می خواستند پول چاپ کتاب را به من بدهند. گفتم این کتاب را با پول خودم چاپ نکرده ام و رئیس راهبان کارملیه چاپ کرده. رفتند که به او پول بدهند. او گفت خجالت بکشید، من این را چاپ نکرده ام. این پول راهبانی است که در اینجا عبادت می کنند. ببرید این پول را بدهید به فقرا.بعدها آن کشیش - رئیس راهبان کارملیه - به من گفت من امام علی را دوست دارم و از برکت او فقرای ما نیز به نوایی رسیدند.

عجب، استاد! بالاخره مسلمان ها چه کردند؟

اول از همه قاسم رجب صاحب مکتبه ای در بغداد – کتاب را برد و طواف داد دور ضریح امیرالمؤمنین؛ اما بعد از او بعضی برادران شیعه این کتاب را بارها چاپ کردند و به من چیزی ندادند و متأسفانه حتی برای خرید کتاب خودم به کتاب فروشی ها می رفتم.

آیا تا به حال به نجف رفته اید؟

نه! تا به حال به نجف نرفته ام. (شگفتی ما را که می بیند، توضیح می دهد: ) اما دو بار به کربلا رفته ام برای سخنرانی. آنجا مقام (قبر) امام حسین، پسر ایشان را نیز زیارت کرده ام.

دوست ندارید به زیارت امیرالمؤمنین مشرف شوید؟
راستش را بخواهید تا وقتی این مردک زمامدار است نه. صدام حقیقتاً آدم کثیفی است. قومیت عرب را به سخره گرفته است. ننگ عرب است.- این مصاحبه در زمان صدام انجام شده است-

امام خمینی را چگونه دیده اید؟

خمینی بزرگترین رهبر جهان اسلام بوده است، در میان معاصران. خیلی بالاتر از حتی ناصر. من بزرگی و عظمت و حتی علم خمینی را از اخبار می توانستم فهم کنم؛ اما دو سال پیش که به ایران رفتم و خانه محقرش را دیدم، چیزی عظیم تر در او یافتم و آن نبود مگر صداقت و ساده زیستن و با مردم بودن...
استاد! تألیفات حضرتعالی بسیار متعددند. از تحقیقاتتان پیرامون امیرالمؤمنین، پنج جلد صوت العدالة الانسانیه، علی و حقوق بشر، علی و انقلاب فرانسه، علی و سقراط، علی و عصر او، علی و ملیت عرب، تا داستان فنانون احبا و اشعار فینوس و الشاعر ... و بسیاری کتب دیگر. الان آیا با توجه به کبر سن هنوز – به جز این برنامه صبحگاهی در رادیوی ملی – مشغول نوشتن هم هستید؟
بله! (انگار به استاد برمی خورد) من با نوشتن زنده ام. همین الان بیست کار چاپ نشده دارم. بعضی ها مثل کتابی راجع به دعبل خزاعی - شاعر اهل بیت هنوز چاپ نشده. کاری راجع به ابونواس اهوازی که در اصل اهل لغت و از بنیانگذاران علم نحو عربی است که همه ایرانی بوده اند. از سیبویه بگیر و بیا تا همین ابونواس... الان یک اپرای من در همین بیروت اجرا می شود به نام "انا شرقیه" (من بانوی شرقی ام) و کاری که هنوز مشغول نوشتنش هستم به نام حکایات ... داستان هایی طنزآلود از زندگی خودم... .

استاد کدام کارتان را بیشتر دوست دارید؟

(کمی فکر می کند) همین حکایات را که مشغول نوشتنش هستم.
می گویم نویسنده ای که کار ننوشته اش را بیشتر دوست داشته باشد، هنوز جوان است... می خندد.

از او راجع به ادبیات داستانی عرب پرسیده شد و او جواب می دهد.
خوشحالم از این که داستان های میخائیل نعیمه و نجیب محفوظ را پشت ویترین کتابفروشی های پاریس می بینم.
(بعد ناگهان می پرسد آیا لامارتین را می شناسید؟ ما سر تکان می دهیم که بله!) در یکی از کتابفروشی های پاریس من یک کتابی از لامارتین گیر آورده ام، قدیمی، راجع به پیامبر شما که کتاب بسیار نفیسی است؛ اما متأسفانه مسلمانان دنبال این چیزها نیستند. مثلاً همین "علی و الثوره الفرینسیه" را هیچ مسلمانی نیامده است به فرانسه ترجمه کند. آیا ترجمه این کتاب خدمتی به اسلام نیست؟ آیا مسیحیان باید این کتاب حاضر و آماده را به فرانسه ترجمه کنند؟آیا کتاب "امام علی و قومیت عربی" که یک کتاب بسیار دقیق است که چگونه امام از مسأله قومیت و به دور از ناسیونالیسم منحط به انسانیت می رسد، شایسته تحقیق و تتبع نیست؟
من عقیده دارم امام علی از مسیح بالاتر است. من شیفته شخصیت انسانی امام شده ام.ما کلاً مسیحی بوده ایم و بالطبع به امامت امام علی اعتقادی نداریم. (درمانده ایم که این چگونه بی اعتقادی و چگونه اعتقادی است که هیچ گاه حاضر نیست اسم امیرالمؤمنین را بدون امام بیاورد! راستش کمی پریشان شده ایم. مگر می شود کسی بهترین سالهای جوانی اش را بی اعتقاد روی چنین موضوعی کار کند و چنان ادیبانه ... اما استاد بی توجه به ما ادامه می دهد.) من در خانواده ای مسیحی بزرگ شده ام که اعتقاد به این چیزها نداریم، اما بگذارید خاطره ای با مزه برایتان تعریف کنم. پدر من حجار بود، سنگ تراش. کارهایش را می فروخت و به دهات اطراف می برد و روزی اش از این راه به دست می آید. اما سنگی را در خانه نگاه داشته بود و دو سال روی آن کار می کرد. بعد که کارش تمام شد آن را به سر در خانه مان آویخت.
حساس شده ایم تا بدانیم چه چیزی به سر در خانه این خانواده مسیحی در ده مسیحی نشین مرجعیون نصب شده بوده است. از استاد می پرسیم:

روی آن سنگ چه نوشته شده بود؟ 
استاد می خندد و می گوید:
" لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار."

منبع:موعود

يکشنبه 7/7/1387 - 23:32
دعا و زیارت

 خداوند متعال برای هر یك ازپیامبران ، معراج خاصی مقرر فرمود و برای مومن هم معراجی قرار داد. معراج حضرت آدمعلیه‌السلام آن بود كه از عدم بوجود آمد و ساكن بهشت شد « ای آدم! تو و همسرت دربهشت ساكن شوید » سوره اعراف   19 

معراج حضرت ادریس علیه‌السلامنشستن بر بال فرشته‌ای بود كه از او درخواست كرد تا وی را به آسمانها برده واردبهشت نماید كه با اذن پروردگار چنین شد . « و ما او را به مقام والایی رساندیم »سوره مریم   57 
معراج حضرت نوح علیه‌السلامساختن كشتی و سیر كردن با آن بود چون حركتش برای خدا ، و در راه خدا و از جانب خداو به سوی خدا و با خدا بود. « و اكنون در حضور ما و طبق وحی ما ، كشتی بساز » سورههود   37 
معراج حضرت ابراهیم علیه‌السلامقرار گرفتن بر منجیق بود كه می‌خواستند او را در آتش اندازند و از جز خداوند بهكسی پناه نبرد و آتش بر او گلستان شد .« ای آتش بر ابراهیم سرد و خاموش باش » سورهانبیا   69 
معراج حضرت اسماعیل علیه‌السلامقرار گرفتن زیر خنجر پدر بود تا در راه خدا قربانی شود . « ما رنج عظیمی را فدایاو كردیم » سوره صافات   107 
معراج حضرت موسی علیه‌السلاممناجات او در كوه نور بود كه از شیرینی كلمات خداوند سرمست می شد .« و خداوند باموسی سخن گفت » سوره نسا   164 
....
و معراج خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم این بودكه از آسمانها گذشت و به مقام (اَواَدنی) رسید . « پاك ومنزه است خدایی كه بنده‌اشرا در یك شب ، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد » سوره اسرا   1 تمامی اینموارد معراج پیامبران بود و معراج مومن نماز است .« نماز معراج مومن است » (پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم 
  
 
رموز نماز یا اسرار الصلوه _ محمدفرید نهاوندی 
 

جمعه 5/7/1387 - 8:57
دعا و زیارت

  
امام علی (ع) : 
  
ان العبد اذا سجدنادی ابلیس :یا ویله اطاع و عصیت و سجد و ابیت 
  
وقتی كه بنده ای  سجده كرد، ابلیس فریادمی زند وای بر من ! او اطاعت كرد، 
  
ولی  من معصیت كردم ،او سجده كرد و من از این عمل سرباز زدم. 
  
  بحار الانور، ج ,82ص 233 
جمعه 5/7/1387 - 8:52
دعا و زیارت

 
 
زمزمه دلباختگان 
  
اى عزیز! در پیمودن این راهنخست دست در دامان لطف خدا زن و با توسل به اذكار پرمعنایى كه از قرآن برمى آید واز معصومین رسیده گام به گام به ذات مقدّسش نزدیك شو، مخصوصاً مفاهیم این اذكاررا كه بیانگر فقر و وابستگى كامل انسان به ذات مقدّس او است در درون جانپیاده كن و چون موسى (ع) بگو: 
  
رَبِّ اِنّى لِما اَنْزَلَتَ اِلىَّ مِنْخَیْر فَقیرٌ; پروردگار من، به آنچه از خیر بر من نازل كنى نیازمندم؟» 
  
و چون ایّوب: 
«
رَبِّ اِنّى مَسَّنّى الضُرُّ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ;پروردگارا! من گرفتار زیان شده ام و تو ارحم الراحمینى». 
  
و همچون نوح: 
«
رِبِّ اِنِّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ; پروردگارا! من مغلوب (دشمن وهواى نفس) شده ام و انتقام مرا از آنها بگیر». 
  
و چون یوسف بگو: 
«
یا فاطرَ السَّمَواتِ وَ الاَْرْضِ أَنْتَ وَلِیّى فی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ ألْحِقْنِی بالصّالِحینَ; اى آفرینندهآسمان ها و زمین! در دنیا و آخرت تو ولىّ و سرپرست منى، مرا مسلمان بمیران، وبه صالحان ملحق فرما 
  
و همچون طالوت و یارانش: 
«
رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرینَ;   پروردگارا! صبر و شكیبائى بر مامقرّر دار و گام هاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیّت كافران پیروزبگردان». 
و چون صاحبان خرد و اولوالالباب عرضه دار: 
«
رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنَا مُنادِیاً یُنادِى لِلاْیمانِ اَنْآمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّاسَیِّئاتَنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ; پروردگارا! ما صداى منادى تو را كه بهایمان دعوت مى كرد شنیدیم، و ایمان آوردیم، پروردگارا! گناهان ما را ببخش،بدى هاى گذشته ما را بپوشان و ما را با نیكان بمیران». 
  
در هر كدام اگر درست بیندیشىدریائى از معارف و نور الهى است و حاكى از عشق و محبت به آن مبدأ بزرگ جهان و عالمهستى است، عشق و محبّتى كه هرزمان انسان را به او نزدیك تر مى سازد. 
  
از اذكار معصومین(ع) و زیارتعاشورا و زیارت آل یاسین و دعاى صباح و كمیل و ندبه و مانند آن كمك بگیر، و حتّىجمله هاى زیادى از دعاى عرفه را مى توانى 
  
 
در نمازهایت بخوانى، و نماز شب را فراموش نكن هرچند مخفّف و بدون شاخو برگ باشد، كه در هر حال كیمیاى اكبر و اكسیر اعظم است و بدون آن،كمتر كسى راه به جائى مى برد و تا مى توانى به خلق خدا كمك كن (ازهر طریقى كه باشد) كه تأثیر عجیبى در پرورش روح و رسیدن به مقاماتوالاى معنوى دارد، و هیچ 
  
روزى بر تو نگذرد كه خالى ازخدمت یا خدماتى باشد. 
باید حال و هواى این دعاها رادردل، تحقق بخشى و دست نیاز به سوى آن مبدأ فیّاض دراز كنى، كه بدون یاد او، دل، موجودىمرده و بى روح است. 
  
سپس دست به دامان نیكان و پاكان (پیامبران وامامان معصوم(ع)) و پویندگان راه آنها یعنى علماى بزرگ و راهیان كوى دوست وعارفان باللّه بزن و در حالات آنها بیندیش كه پرتو نور باطنشان، بر اساس اصلمحاكات، در درون قلب تو خواهد درخشید و به دنبالشان حركت خواهى كرد. 
  
در حقیقت هم نشینى با تاریخ بزرگانهمچون همنشینى با خود آنهاست، همان گونه كه هم نشینى با تاریخ زندگى بدان همانندهمنشینى با بدان است! 
  
آن یكى عقل و دین بیفزاید، و این یكى موجبدرماندگى و تیره روزى شود. 
  
فراموش نمى كنم در یكى از سفرهاىزیارتى ثامن الحجج (ع) كه همه سفرهایش پرنور و پرصفاست فراغت بیشترى داشتم و شرححال یكى از عارفان اسلامى معاصر را كه مملوّ از نكات آموزنده است باآرامش خیال مطالعه كردم، ناگهان چنان شور و انقلابى در جان من بوجود آمد كههرگز سابقه نداشت. 
  
خود را در عالمى تازه دیدم كه همه چیزش رنگالهى داشت جز به عشق خدا به چیزى نمى اندیشیدم، و با اندك توسّل وتوجهى سیلاب اشك سرازیر مى شد. 
ولى افسوس كه این حالت چندهفته اى بیشتر به طول نینجامید، و هنگامى كه شرایط عوض شد، آن جذبه معنوى نیز دگرگون شدو اى كاش كه آن حالت پایدار بود كه هر لحظه اى از آن به جهانى ارزشداشت! 
  

جمعه 5/7/1387 - 8:50
دانستنی های علمی

بزرگترین اشتباه این است که از

اشتباه کردن بترسیم.

" آلبرت هیوبار " 

چهارشنبه 3/7/1387 - 23:26
دانستنی های علمی

هیچ تماشایی عبرت انگیزتر و مفیدتر از این

نیست که افکار و اعمال خود را تماشا کنیم.

" مطیع الدوله حجازی " 

چهارشنبه 3/7/1387 - 22:44
دانستنی های علمی

شما بدون تسلط بر خود

نمی توانید فاتح دیگران باشید.

" کیم وو-چونگ"َ 

دوشنبه 1/7/1387 - 8:8
دعا و زیارت

محرابکوفه به خود می‏لرزید و علی (ع) در خون خود می‏غلطید خونی پرجوش و خروش چهره‏ی اورا شکوه خاصی بخشیده بود، فرشتگان در اضطراب که استوانه‏های هدایت فروریخت، و مردمگریان که عدالت به «شهادت» رسید، و یگانه سنگر مظلومان و محرومان و ستمدیدگانمنهدم شد.

تاریخدر انتظار بازتاب ضربت پسر ملجم، در روح ابرمرد خویش است، که در این فراز حساس اززندگی، چه می‏کند؟ و چه می‏گوید؟، و آنکه تاکنون در انتظار چنین سرنوشتی بود اکنونکه شاهد مقصود را در آغوش کشیده، چگونه است؟.

کهناگاه لبهای علی حرکت کرد:

چهگفت؟

لابداز درد، نالید؟.

نه!.

لابد،از دشمن گله کرد؟.

نه!.

لابد،طبیب و داروطلب نمود؟.

نه!.

پسچه گفت؟.

کلمه‏ایگفت که تاریخ کهن. در قاموس زندگی هیچ بشری سراغ ندارد.

گفت:

فزتو رب الکعبه!! [1] .

بهخدای کعبه که رستگار و کامیاب شدم!!

 

دوشوقت سحر از غصه نجاتم دادند 

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

 

چهمبارک سحری بود و چه فرخنده ‏شبی 

آنشب قدر که این تازه براتم دادند

 

[1] بحارالانوار جلد 42 صفحه 239.- راغب درمفردات در معنای کلمه (فوز) می‏گوید: الفوز الظفر بالخیر مع حصول السلامه: فوزعبارتست از پیروزی به نیکی با حصول سلامتی!.

 

مقالهشهادت در نهج‏البلاغه‏

دوشنبه 1/7/1387 - 8:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته