تبیان، دستیار زندگی

یکی از بندگان گنهکار خداوند را فرشته ها به جهنم می بردند و او مرتب برمیگشت و به پشت سر خود نگاه می کرد.....
خداوند فرمود : اورا بازگردانید و به بهشت ببرید......

او هنوز به رحمت من امیدوار است که به پشت سر خود می نگرد.

آقا اجازه مبحث امروز ما خداست

توضیح می‌دهید كه جای خدا كجاست ؟

قرآن نوشته او همه جا هست و مادرم

اصرار می‌كند كه كمی قبله سمت راست

من جمعه می‌روم لب دریا ، كنار آب

آنجا نماز جمعه ، زلال است ، بی ریاست

كاج همیشه سبز ، كه بیرون مدرسه‌است

استاد درس دینی و قرآن بچه‌هاست

آقا شما حقیرترید از سوال من

این درس ، نان خشك سر سفره شماست

من ساكتم ، دبیر به من صفر می‌دهد

شاگرد تنبلی ، كه حواسش پی خداست

قلبی شكست و دو رو برش را خدا گرفت

نقاره می زنند......مریضی شفا گرفت

دیدی كه سنگ در دل آئینه آب شد

دیدی كه آب حاجت آئینه را گرفت

خورشید آمد و به ضریح تو سجده كرد

اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت

پیغمبری رسید در این صحن پر ز نور

در هر رواق خلوت غار حرا گرفت

از آن طرف فرشته ای از آسمان رسید

پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت

زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید

تقدیم حق نمود و سپس ارتقاء گرفت

چشمی كنار این همه باور نشست و بعد

عكسی به یادگار ازین صحنه ها گرفت

دارم قدم قدم به تو نزدیك می شوم

شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت

دارم به سمت پنجره فولاد می روم

جائی كه دل شكست و مریضی شفا گرفت

"السلام علیك یا علی بن الموسی الرضاء"

یک روز دختری که از درس جبر نمره نیاورده بود، قلبش شکسته شده بود و بهترین دوستش هم او را ترک کرده بوده به مادرش گفت : همش اتفاق های بد می افته ! مادر که در حال کیک پختن بود از او پرسید که آیا کیک دوست دارد ؟

و دخترک جواب داد : البته من عاشق دست پخت شما هستم ! مادر مقداری روغن مخصوص شیرینی پزی به او داد دخترک گفت :اه...! حالم را به هم می زنه !

مادر تخم مرغ خام پیشنهاد کرد ،و دختر گفت : از بوش متنفرم !

این بار مادر رو به او کرد و پرسید: با کمی آرد چطوری ؟ و دختر پاسخ داد که از آن هم بدش می آید . مادر با چهره ای مهربان و متین رو به دخترش کرد و گفت : بله شاید همه اینها به تنهایی به نظرت بد بیایند ولی وقتی آنها را به اندزه و شیوه مناسب با هم مخلوط کنی یک کیک خیلی خوشمزه خواهی داشت .

خداوند نیز این چنین عمل می کند .

ما خیلی وقتها از پیشامدهای ناگوار از پروردگارمان شکایت می کنیم در حالی که فقط اومی داند که این موقعیت ها برای آمادگی در مراحل بعدی زندگی لازم است و منتهی به خیر می شوند . باید به خداوند توکل کرد و اطمینان داشت که همه این موقعیت های به ظاهر نا خوشایند معجزه می آفرینند.

مطمئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد چون در هر بهار برایت گل می فرستد وهر روز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند .

پروردگار هستی با اینکه می تواند در هر جای از دنیا باشد قلب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگویی گوش می کند .

و تو باید صبور باشی و این مراحل را طی کنی.

سلام

  ...اما دو سه نقطه کمی حالم خراب است

  ببین حتی خطوط نامه ام پراضطراب است

  مپرس از حال و روزم خسته روح و بی قرارم

  کویری دور تنهایم که دستم دور از آب است

  خودم را لابه لای عابران گم کرده ام باز....

  در این شهری که هر کس چهره اش پشت نقاب است

  به کی باید بفهمانم که دلتنگم برایت؟

  که اینجا زندگی سرا پایش عذاب است

  هوا اینجا مه آلود و همیشه تکه ای ابر

  لجوجانه به فکر چیرگی برآفتاب است

  تو را تا نامه ی بعدی به شدت دوست دارم

  تو را که چشم هایت آمیزه ای از شر و شراب است

  خداحافظ برایم نامه ای بفرست و عکسی

 که شاید باورم شد چشمه ای در پیچ و تاب است.

........

؟

من وقتی با تو بودم نیز دلم برایت تنگ می شد

بگذار هرچه نمی خواهیم بگویند

بگذار هرچه نمی خواهند بگویی

باران که بیاید از دست چترها کاری ساخته نیست

ما اتفاقی هستیم که افتا ده ایم

تو کوچک شدی؟ یا قلب من بزرگ شده؟

فرقی نمی کند عاشق شدم!

؟

غائب از عشق مائیم

غائب از دل مائیم

غائب واقعی مائیم

 نه تو ای مهربان!

"اللهم عجل لولیك الفرج"

ای دختر آفتاب

ای همسر ماه

ای آنكه تو را ستاره ها خاطرخواه

این ذره به درگاه تو آورده پناه

یا فاطمه

اشفعی لنا عند االه