• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 480
تعداد نظرات : 424
زمان آخرین مطلب : 4978روز قبل
دعا و زیارت

 

در نگاه حقیر دعا خود به عنوان هدف تلقی می شود.یعنی خود دعا کردن یکی از اهداف مطلوب انسان طالب کمال هست.چراکه  در دعا چیزایی نهفته هست و به خودی خود راهیافتی است به کمالات شایانی که هر طالب کمالی در صدد رسیدن به آنهاست.به قول معروف دعا ملازماتی به همراه خود دارد که این ملازمات از لوازم لا ینفک دعا هستند.

برای تفهیم کامل و تسجیل معنی لازم است  نکته ای  به عرض رساند:

 

هر  قسمتی از اجزاء هستی یا خود انسان رشد خاصی خودش را دارد.رشد هر چیز متناسب به خود آن چیز هست.مثلا رشد عقل انسان در تعقل و تفکر است و رشد کار عملی انسان در تمرین و تکرار هست.رشد علم در تحصیل علم است که در حقیقت می توان گفت رشد علم در سایه مشهود نمود معلومات است در ذهن انسان.

به هرحال هر جزئی از پیکره انسان طبق حال خودش در رشد قرار میگیرد.

در حقیقت رشد روح انسان از آنجا که خدایی است باید در معرض خود خدا قرار گیرد تا رشد خود را داشته باشد.

اگر رشد علم اینست که انسان خود را نزدیک معلومات نماید و در اثر در معرض قرار گرفتن این معلوم علمی برای او حاصل شود رشد روح خدایی انسان هم به همین مثابه هست.یعنی روح انسان باید در معرض رحمت واسعه و نور عظمت و صفات حسنای او قرار گیرد تا رشد او صورت بگیرد.تا در اثر در معرض قرار گرفتن با این فوج رحمت و فرط نزول برکت و محبت الهی اثراتی از صفات حسنای الهی در روح انسان حاصل گردد.

 

خود قرآن فلسفه خلفت انسان را عبادت معفی میکند.و زمانیکه به قرآن و روایات رجوع میکنم کاملا برایمان مشهود خواهد گردید که دعا از مصادیق بارز عبادت بشمار می رود.

نه تنها از مصادیق بارز عبادت بشمار میرود بلکه از افضل عبادت و حتی  مخ عبادت هم معرفی می شود:

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون51/56

الكافی     2     466   

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ قَالَ هُوَ الدُّعَاءُ وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الدُّعَاءُ قُلْتُ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ قَالَ الْأَوَّاهُ هُوَ الدَّعَّاءُ

روایت فوق مصداق عبادت در آیه را دعا معرفی می نماید .جالب است در جایی مصداق عبادت شده که تکبر ورزیدن به آن ملازم با دخول در جهنم هست.

 

وسائل‏الشیعة     7     28   

8620-  وَ عَنْهُ ع الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ 

وسائل‏الشیعة     7     30   

زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الدُّعَاءُ 

 

دو روایت فوق هم کاملا گویای مطلب پیشین هست.

سخن اینجاست که حکمت خلقت ما انسانها عبادت است و رکن و ریشه عبادت هم دعا است... فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ!!

البته قبلا بیان شده بود که عبادت چه گنج پنهان و عجیبی است و در بالا هم بابیانی که گذشت در مورد معرض قرار دادن روح با خداوند توسط دعا به بطور عبادت به خوبی مکشوف می سازد اجلال و اکرامی که خداوند منان بر بندگان ارزانی داشته ..

 

در یکی از مناجاتهای خمسه عشر امام سجاد علیه السلام که خود مصداق بارز

وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى هست و عصمت از سراسر وجود ایشان سرازیر هست خطاب به خداوند این گونه می فرمایند:

و إذا أقبل علیه قربه و أدناه

ای کسیکه در زمانیکه بنده ای رو به او نمود او را نزدیک می گرداند

باید دقت داشت در این عبارت شریف .نزدیکی به خداوند یقینا مکانی نیست .چراکه خداوند همه جا هست و این نوع نزدیکی مکانی در خداوند قابل تصور نیست.پس نزدیکی که در این جا مراد است می توان نزدیک شدن به رحمت خدا دانست یا نزدیک شدن به اسماء حسنای الهی .هر کدام که باشد بهترین حالاتی است که می توان برای یک انسان برشمرد.

انسان با دعا نمودن رو به خدای خود نموده و با این حالت اقبالی خود در حال نزدیک شدن و قرب الهی هست.قرب الهی هم که معنایش بیان شد.

 

با بیان این مطالب کاملا مشخص می شود که عدم استجابت دعا امکان پذیر نیست.چرا این حالات از لوازم لا ینفک دعا هستند و بدون اختیار این اثرات بر دعا مترتب هست .

وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

40/60

چرا که خداوند هم هرگز از وعده ای که در آیه فوق داده تخلف نمی کند و وعده استجابت را در آیه فوق داده

وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ30/6

 

 تنها اشکالی که می ماند عدم استجابت برخی از دعاهایی هست که ما انجام می دهیم.البته بیا ن شد که هر دعایی مستجاب هست و نحوه استجابت آن کاملا بیان شده اما بازهم دعا اثر دیگر دارد وآن به مقصد رسیدن خواسته دعا کنند هست.

لکن این اثر دعا اگرچه هست اما در برخی موارد بروز پیدا نمی کند و حداقل مصلحتی برای بروز آن نیست.چه بسا بروز این اثر مساوی با مفسده برای دعا کنند باشد.از این رو وسعت فیض الهی هرکز اجازه نمی دهد این بنده به خاطر این کار خوبی که انجام داده دچار مفسده بشود.لذا  هم برای اینکه این اثر را هم حفظ شود و هم بصورت خیر به شخص دعا کنند اعطا گردد خداوند  از تسریع در احقاق خواسته دعا کنند و یا حتی احقاق این خواسته خود داری نماید.و در عوض در قیامت به اجر و مزد فراوان اعطا نماید.

  قَالَ وَ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَدْعُو اللَّهَ إِلَّا اسْتَجَابَ لَهُ إِمَّا أَنْ یُعَجِّلَ لَهُ فِی الدُّنْیَا أَوْ یُؤَجِّلَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ وَ إِمَّا أَنْ یُكَفِّرَ عَنْهُ مِنْ ذُنُوبِهِ بِقَدْرِ مَا دَعَا مَا لَمْ یَدْعُ بِمَأْثَمٍ

 

این در حالیستکه خود دعا جدای از ثوابی که ذکر شد علی القائده دارای اثر و فاید لاینفک هست که آن قرب الهی و نزدیک شدن به اسماء و صفات الهی هست که خودبخود  در معرض انوار قدسی و رحمت الهی قرار گرفتن را در بر دارد.

شنبه 30/3/1388 - 13:18
دعا و زیارت
سلام و درود بر نبی رحمت خدا که ولادتش کریمانه (کریما میلاده) ،
خداوند با کوچ دادنش از دنیا مکرمش داشت،(أکرمه عن دار الدّنیا )
و کریمانه قبض روح کرد به گونه ای گه احدی مانند او چنین قبض روح نشد (وفقبضه إلیه کریما)
پس چنین کسی در تمام  زندگانیش  از بدو  خلقت تا ابد  كریمانه است
او  که گشاینده قلوب قفل شده بود (الفاتح لما انغلق) برگزار کننده پرچم حق !
بیانش حق   (و المعلن الحقّ بالحقّ) و منشش دافع  لشگرها از جوششها و غلبه‏های باطل بود(و الدّافع جیشات الأباطیل) ای خدا رسول رحمت خود را برای ما فرستادی در حالیكه به امر تو قیام داشت واز تخطی امر تو باز ایستاد(قائما بأمرک)وشتاب در بدست آوردن رضایت تو داشت(مستوفزا  فی مرضاتک).قلبش وعاء وظرف وحی تو بود تا اینکه نهادش را مملو از معالی علومت قرار دادی (واعیا لوحیک)
كه همین  او را شعله پر نور علم و حكمت را برای برای حق طلبان روشن ساخت.( أوری قبس القابس)
وچنان  طریق هدایت را منور ساخت كه دگر راه را برای هر غافل ودور مانده روشن شد وحجتت را بر تمام خلق تمام نمود(أضاء الطّریق للخابط).
تششع این نور قلوب را مجذوب خود ساخت و سرود های حق و عقلانیت را بر دلها سرود  همان قلوبی که از  قل در بلاها وگناهان فرو رفته بود(هدیت به القلوب، بعد خوضات الفتن و الآثام)
او براهینی ساطع بر عقول برافراشت(و أقام بموضحات الأعلام)چراكه او خزینه علوم واسرار غیر مكشوفه توست.پس او مطلعی است بر اسرار مکنونه در خزانه غیب تو، و عالم است به رموز  مستوره محفوظه نزد تو (خازن علمک المخزون)



خدا را شاكریم كه راهنمای مسیر خودش وپرچم طریق مسقیم را برای ما به یادگار گذاشت و چنان او را محور قرار داد كه نه تقدم از او هدایت است ونه تاخر از او بلكه هم تقدم وهم تاخر از او ظلالت هست  و تنها كسی هدایت یا فته است كه زیر پرچم او قدم گذارد(و خلف فینا رایه الحق، من تقدمها مرق، و من تخلف عنها زهق، و من لزمها لحق) چه مقامی والاتر از اینکه کسی  محوریت هدایت گردد

او پیامبری است  كه خداوند بوسیله او كینه های دیرینه را نابود ساخت (دفن اللّه به الضّغائن)وآتش دشمنیها را خاموش ساخت ومیان برادران الفت انداخت.ذلیلان را به عزت نشاندو عزیز شدگان توسط كفر را به خاك مذلت نشاند (و أطفأ به الثّوائر. ألّف به إخوانا، و فرّق به أقرانا، أعزّ به الذّلّة، و أذلّ به العزّة)و جلالت آن بزرگوار بحدی است كه دنیا  در نظرش حقیر وناچیز و خرد است (قد حقّر الدّنیا و صغّرها) به گونه ای که به آن هیچ  اهمیت  نداد وآن را  خار شمرد(و أهون بها و هوّنها )

پس جاست که هر که او و عترت پاکش را یار باشد و محبتشان در دل بپرواندد، منتظر رحمت خداوند متعال باشد و حق است غضب خدابر كسیكه با این اركان هدایت دشمنی ورزد (ناصرنا ومحبنا ینتظر الرحمه وعدونا ومبغضنا ینظر السطوه)


حرف  آخر

پیامبر (ص) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست، دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته‏تر، و شکمش از همه خالیتر بود، دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن می‏دارد آن را دشمن داشت، و چیزی را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز می‏دانست این حبیب الله  بر روی زمین می‏نشست و غذا می‏خورد، و چون برده ساده می‏نشست، و با دست خود کفش خود را وصله می‏زد، و جامه خود را با دست خود می‏دوخت، و بر الاغ برهنه می‏نشست، و دیگری را پشت سر خویش سوار می‏کرد،  دوستور داد پرده ‏ای که نقش نگار بر آن بود از  در خانه اش بردارند که نگاهش به آن ‏نیفتد تا یاد دنیا و زینتهای بیفتد!،
 پیامبر (ص) با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه کن نمود، و همواره دوست می‏داشت تا جاذبه‏های دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرد، و دل از دنیا برکند، و چشم از دنیا پوشاند،

در زندگانی رسول خدا (ص) برای تو نشانه‏هایی است که تو را به زشتیها و عیبهای دنیا راهنمایی کند، زیرا پیامبر (ص) با نزدیکان خود گرسنه به سر می‏برد، و با آنکه مقام و منزلت بزرگی داشت، زینتهای دنیا از دیده او دور ماند، حال:
 آیا خدا محمد (ص) را به داشتن این صفتها و کناره گیری از این دنیا  اکرام فرمود یا با این کار  او را خوار نمود؟
 اگر بگویی: خوارش نمود، دروغ گفتی و بهتانی بزرگ زده ای،
و گر بگوی: او را اکرام نمود.

پس بدان  خدا کسی را خوار شمرد که دنیا را برای او گستراند و از نزدیکترین مردم به خودش دور نگهداشت. پیروی‏کننده باید از پیامبر (ص) پیروی کند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جای قدم او بگذارد، وگرنه از هلاکت ایمن نمی‏باشد، که همانا خداوند، محمد (ص) را نشانه قیامت، و مژده‏دهنده بهشت، و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد،
چه بزرگ است منتی که خدا با بعثت پیامبر (ص) بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگی به ما عطا فرمود و کیست که قدر آن داند

فتاس بنبیک الاطیب الاطهر-صلی الله علیه وآله- فان فیه اسوة لمن تاسی، وعزاء لمن تعزی ـ واحب العباد الی الله المتاسی بنبیه، والمقتص لاثره. ـ قضم الدنیا قضما، ولم یعرها طرفا، اهضم اهل الدنیا کشحا، واخمصهم من الدنیا بطنا، عرضت علیه الدنیا فابی ان یقبلها، وعلم ان الله سبحانه ابغض شیئا فابغضه، وحقر شیئا فحقره، وصغر شیئا فصغره. ولو لم یکن فینا الا حبنا ما ابغض الله و رسوله، وتعظیمنا ما صغر الله و رسوله، لکفی به شقاقا لله، ومحادة عن امر الله. ولقد کان-صلی الله علیه وآله- یاکل علی الارض، ویجلس جلسة العبد، ویخصف بیده نعله، ویرقع بیده ثوبه، ویرکب الحمار العاری، ویردف خلفه، ویکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: «یا فلانة ـ لاحدی ازواجه ـ غیبیه عنی، فانی اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا وزخارفها». فاعرض عن الدنیا بقلبه، وامات ذکرها من نفسه، واحب ان تغیب زینتها عن عینه، لکیلا یتخذ منها ریاشا، ولا یعتقدها قرارا، ولا یرجو فیها مقاما، فاخرجها من النفس، واشخصها عن القلب، وغیبها عن البصر. وکذلک من ابغض شیئا ابغض ان ینظر الیه، وان یذکر عنده. ولقد کان فی رسول الله -صلی الله علیه وآله- ما یدلک علی مساویء الدنیا وعیوبها: اذ جاع فیها مع خاصته، وزویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته. فلینظر ناظر بعقله: اکرم الله محمدا بذلک ام اهانه! فان قال: اهانه، فقد کذب ـ والله العظیم ـ بالافک العظیم, وان قال: اکرمه، فلیعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الدنیا له، وزواها عن اقرب الناس منه. فتاسی متاس بنبیه، واقتص اثره، وولج مولجه، والا فلا یامن الهلکة، فان الله جعل محمدا -صلی الله علیه وآله- علما للساعة، ومبشرا بالجنة، ومنذرا بالعقوبة. خرج من الدنیا خمیصا، وورد الآخرة سلیما، لم یضع حجرا علی حجر، حتی مضی لسبیله، واجاب داعی ربه. فما اعظم منة الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه، وقائدا نطا عقبه !
شنبه 30/3/1388 - 13:14
خواستگاری و نامزدی
شهادت هنر مردان خداست.

اسلحه و تسبیح
 قبل از شروع عملیات والفجر 4 عازم منطقه شدیم و به تجربه در خاك زیستن، چادرها را سر پا كردیم. شبی برادر زین الدین با یكی دوتای دیگر برای شناسایی منطقه آمده بودند توی چادر ما استراحت می‌كردند. من خواب بودم كه رسیدند. خبری از آمدنشان نداشتیم. داخل چادر هم خیلی تاریك بود. چهره‌ها به خوبی تشخیص داده نمی‌شد. بالا خره بیدارشدم رفتم سر پست. مدتی گذشت. خواب و خستگی امانم را بریده بود. پست من درست افتاده بود به ساعتی كه می‌گویند شیرینی یك چرت خواییدن در آن با كیف یك عمر بیداری برابری می‌ كند، یعنی ساعت 2 تا 4 نیمه شب لحظات به كندی می‌گذشت. تلو تلو خوران خودم را رساندم به چادر. رفتم سراغ «ناصری» كه باید پست بعدی را تحویل می‌گرفت. تكانش دادم. بیدار كه شد، گفتم: «ناصری. نوبت توست، برو سر پست» بعد اسلحه را گذاشتم روی پایش. او هم بدون اینكه چیزی بگوید، پا شد رفت. من هم گرفتم خوابیدم. چشمم تازه گرم شده بود كه یكهو دیدم یكی به شدت تكانم میدهد … «رجب‌زاده. رجب‌زاده.» به زحمت چشم باز كردم. «بله؟» ناصری سرا سیمه گفت: «كی سر پسته؟» «مگه خودت نیستی؟» «نه تو كه بیدارم نكردی» با تعجب گفتم: «پس اون كی بود كه بیدارش كردم؟» ناصری نگاه كرد به جای خالی آقا مهدی. گفت: «فرمانده لشكر» حسابی گیج شده بودم. بلند شدم نشستم. «جدی میگی؟» «آره» چشمانم به شدت می‌سوخت. با ناباوری از چادر زدیم بیرون. راست می‌گفت. خود آقامهدی بود. یك دستش اسلحه بود، دست دیگرش تسبیح. ذكر می‌گفت. تا متوجه‌مان شد، سلام كرد. زبانمان از خجالت بند آمده بود. ناصری اصرار كرد كه اسلحه را از او بگیرد اما نپذیرفت. گفت: «من كار دارم می‌خواهم اینجا باشم» مثل پدری مهربان به چادر فرستادمان. بعد خودش تا اذان صبح به جایمان پست داد.
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:حسین رجب‌زاده
 
خواب ناتمام
بعد از چند شبانه‌روز بی‌خوابی، بالاخره فرصتی دست داد و حاج مهدی در یكی از سنگرهای فتح شده عراقی خوابید. پنج روز از عملیات در جزیره مجنون می‌گذشت و آقا مهدی به خاطر كار زیاد فرصتی برای استراحت نداشت. چهره‌اش زرد بود و چشمان قرمزش از بی‌خوابی‌ها و شب بیداری‌های ممتد حكایت می‌كرد. ساعتی نگذشت كه یك گلوله خمپاره صد و بیست روی طاق سنگر فرود آمد. داد زدم: «بچه‌ها آقا مهدی» همه دویدند طرف سنگر. هنوز نرسیده بودیم كه او در حالیكه سرفه می‌كرد و خاك‌ها را كنار می‌زد، دیدیم. كمكش كردیم تا بیرون بیاید. همه نگران بودند «حاج آقا طوری نشدین؟» و او همانطور كه خاك‌های لباسش را می‌تكاند خندید و گفت: «انگار عراقی‌ها هم می‌دانند كه خواب به ما نیامده . »
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:محمد رضا اشعری

 دشت سوخته
حدوداً چهل و پنج روز بود كه برای عملیات لحظه‌شماری می‌كردیم. یك روز اعلام شد كه فرمانده لشكر آمده و می‌خواهد با مردها صحبت كند. همگی با اشتیاق جمع شده تا وعده عملیات، خستگی‌مان را زائل كند. شهید زین الدین گفت: «از محضر حضرت امام (ره) می‌آیم ... وضعیت نیروها را خدمت ایشان بیان كردم و گفتم شاید تا یك ماه دیگر نتوانیم عملیات را شروع كنیم ... امام فرمودند سلام مرا به رزمندگان برسانید و آنان را به مرخصی بفرستید. خودتان از طرف من از آنان بیعت بگیرید كه بازگردند و هركدام، یكی دو نفر را هم همراه خویش بیاورند ...» هنوز حرفهای آقا مهدی تمام نشده بود كه بچه‌ها با شنیدن نام مبارك امام (ره) شروع به گریستن كردند. حال خوشی به همه دست داده بود. صدای آقا مهدی با هق‌هق عاشقانه یاران امام گره خورد و در آن دشت سوخته به آسمان پر كشید. پس از پایان مرخصی، یاران با وفای امام با یكصد و پنجاه نیروی تازه نفس دیگر بازگشتند و بدین ترتیب عملیات محرم شكل گرفت.
 منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:مرتضی سبوحی

خیابانگردی
صبح شروع عملیات با شهید زین الدین قرار داشتیم. مدتی گذشت اما خبری نشد. داشتیم نگران می‌شدیم كه ناگهان یك نفربر زرهی، پیش رویمان توقف كرد و آقا مهدی پرید بیرون. با تبسمی‌ بر لب و سر و رویی غبار آلود. ما را كه دید، خندید و گفت: «عذر می‌خواهم كه شما را منتظر گذاشتم. آخر می‌دانید، ما هم جوانیم و به تفریح احتیاج داریم. رفته بودم خیابانگردی ...» گفتم: «آقا مهدی . كدام شهر دشمن را می‌گشتی؟» قیافه جدی‌تری به خود گرفت و ادامه داد: «از آشفتگی‌شان استفاده كردم و تا عمق پنجاه كیلومتری خاكشان پیش رفتم. برای شناسایی عملیات بعدی.» سپس گردنش را كمی‌ خم كرد و با تبسم گفت: «ما كه نمی‌خواهیم اینجا بمانیم. تا كربلا هم كه راه الی ماشاء الله است.»
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:محمد جواد سامی
 
پرواز دو سردار
در آبان ماه سال 1363 شهید زین الدین به همراه برادرش مجید جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت می‌ كنند. در آنجا به برادران می‌ گوید: «من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم» موقعی كه عازم منطقه می‌‌شوند، راننده‌شان را پیاده كرده و می‌گویند: «ما خودمان می‌رویم.» فرمانده محبوب لشكر 17 علی بن ابیطالب (ع) سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شركت در عملیات و صحنه‌های افتخار آفرین بر اثر درگیری با ضدانقلاب به همراه برادر شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز در آمد تا نزد پروردگارش مأوی گزیند.
منبع:كتاب افلاكی خاكی
 
هزاران داوطلب برای دویست روز روزه
 یكبار با آقا مهدی صحبت می‌كردیم، او به من گفت: «حاج علی، من نزدیك به دویست روز، روزه بدهكارم» اول حرفش را باور نكردم. آقا مهدی و این حرفها ؟ اما او توضیح داد كه: «شش سال تمام چون دائماً در مأموریت بودم و نشد كه ده روز در یك جا بمانم، روزه‌هایم ماند.» و درست پنج روز بعد به شهادت رسید. مدتی بعد از این، موضوع را با شهید صادقی در میان گذاشتم و ایشان تمام بچه‌ها را كه چند هزار نفر می‌شدند، جمع كرد و پس از اینكه خبر شهادت «مهدی زین الدین» را به آنها داد، گفت: «عزیزان. آقا مهدی پیش از شهادت، به یكی از دوستانش گفته‌اند كه حدود 200 روزه قضا دارند، اگر كسی مایل است، دین او را ادا كند، بسم الله.» یكباره تمام میدان به خروش آمد و فریاد كه : «ما آماده ایم» در دلم گفتم: «عجب معامله‌ای چند هزار روزه در مقابل دویست روز؟»
 منبع:كتاب افلاكی خاكی

شنبه 30/3/1388 - 13:10
دعا و زیارت
     

سید بن طاوس مینگارد: هنگامى كه شب عاشورا صبح شد امام حسین علیه السلام دستور داد تا خیمه‏هایش را نصب كردند. بعد از آن دستور داد ظرفى را آوردند كه مشك فراوانى در آن بود. سپس مقدارى نوره در میان آن ریخت و داخل خیمه شد كه نوره بكشد (یعنى موهاى سافل بدن مباركش را زایل نماید).
روایت شده كه بربر بن خضیر (بضم باء و خاء و فتح راء و ضاد) همدانى (بسكون میم) و عبد الرحمن بن عبد ربه انصارى بر در آن خیمه ایستاده بودند كه بعد از امام حسین علیه السلام نوره بكشند. بریر مى‏خندید و كارى میكرد كه عبد الرحمن را بخنده در آورد، عبد الرحمن میگفت: اى بریر آیا اكنون موقع خنده است، فعلا موقع شوخى و مزاح نیست.
بریر گفت: خویشاوندان میدانند كه من در زمان جوانى و پیرى شوخى را دوست نداشته و ندارم. این مزاح و خنده‏اى را كه اكنون میكنم بشارتى است براى آن نعمتى كه بسوى آن میرویم. بخدا قسم چیزى مانع ما نیست مگر اینكه با شمشیرهاى خود با این گروه دیدار نمائیم و یك ساعت با ایشان بجنگیم و سپس با حور العین معانقه كنیم!  شیخ مفید از حضرت على بن الحسین علیه السلام روایت میكند كه فرمود: در آن شبى كه پدرم صبح آن شهید شد من نشسته بودم و عمه‏ام زینب مرا پرستارى‏میكرد. ناگاه دیدم پدرم داخل خیمه خود شد و جوین كه غلام ابو ذر بود نزد پدرم بود. جوین شمشیر پدرم را آماده و اصلاح میكرد. پدر بزرگوارم این اشعار را میخواند:
             1- یا دهر اف لك من خلیل             كم لك بالاشراق و الاصیل‏
             2- من صاحب و طالب قتیل             و الدهر لا یقنع بالبدیل‏
             3- و انما الامر الى الجلیل             و كل حى سالك سبیلى‏

 


 

یعنی

پاى روزگار اف بر تو باد! چقدر صبح و شام.

دوست و جوینده (حق و حقیقت) را مقتول و شهید میكنى؟ روزگار به عوض و بدل گرفتن قانع نمى‏شود.

جز این نیست كه اختیار امر (بدست قدرت) خداى جلیل است و هر شخص آگاه بیدارى طریقه مرا خواهد پیمود


پدرم این اشعار را دو یا سه مرتبه تكرار كرد تا من كاملا آنها را شنیدم و فهمیدم و دریافتم كه منظور پدرم چیست. گریه راه گلوى مرا مسدود نمود، از گریه خوددارى كردم و ساكت شدم و دانستم كه بلاء مقدر شده است! عمه‏ام زینب نیز آنچه را كه من شنیدم او هم شنید. او زن بود، شأن زنان این است كه رقیق القلب و كم طاقت هستند و نتوانست خوددارى كند، لذا از جاى برجست و در حالى كه دامن لباسش بزمین كشیده میشد و پا برهنه بود خود را به امام حسین علیه السلام رسانید و فریاد زد:
وا ثكلاه لیت الموت اعد منى الحیاة! الیوم ماتت امى فاطمة، و ابى على، و اخى الحسن. یا خلیفة الماضین و ثمال الباقین!! یعنى شیون كرده گفت: اى كاش مرگ زندگى مرا نابود میكرد! گویا:
امروز مادرم فاطمه مرده باشد و پدرم على شهید شده است و برادرم حسن از دست رفته است! توئى باقیمانده گذشتگان و پناهگاه بازماندگان مائى.
امام حسین علیه السلام متوجه حضرت زینب شد و به وى فرمود: یا اخته! لا یذهبن حلمك الشیطان‏
یعنى اى خواهرم! مبادا شیطان صبر تو را ببرد. سپس چشمان مبارك امام علیه السلام پر از اشك شد و فرمود:
لو ترك القطا لیلا لنام‏
 یعنى اگر پرنده قطا را یك شب آزاد میگذاشتند میخوابید. زینب كبرا گفت: وا ویلاه آیا تو خویشتن را مظلوم مقهور میدانى! این خبر بیشتر قلب مرا جریحه دار میكند و بر من ناگوارتر است. سپس لطمه بصورت خود زد و متوجه دامن خویشتن گردیده آن را پاره كرد و بحال غش افتاد! امام حسین علیه السلام برخاست و آب بصورت آن بانوى مظلومه پاشید و به وى فرمود: اى خواهرم! نسبت به خدا پرهیز كارى را پیشه كن و به شكیبائى كه خدا بتو عطا كند صبور باش، بدان كه اهل زمین خواهند مرد و اهل آسمان باقى نمى‏مانند، هر چیزى غیر از ذات مقدس پروردگار هلاك خواهد شد. همان خدائى كه خلق را بقدرت خود آفریده است و خلق را خواهد بر انگیخت و یكه و تنها است.
پدرم از من بهتر بود، مادرم از من نیكوتر بود، برادرم از من بهتر بود، وظیفه من و هر مسلمانى این است كه بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم تأسى نمائیم. امام حسین زینب كبرا را به این قبیل سخنان امر بصبر میكرد و میفرمود: اى خواهر! من تو را قسم میدهم و باید قسم مرا قبول كنى:
لا تشقی علی جیبا و لا تخمشی علی وجها
یعنى مبادا دامن خود را براى من چاك بزنى! مبادا صورت خود را در عزاى من بخراشى، مبادا وقتى من شهید شدم براى من صدا به وا ویلاه بلند كنى سپس پدرم عمه‏ام زینب را آورد و نزد من نشانید.
امام علیه السلام پس از این جریان از خیمه خارج شد و متوجه اصحاب خود گردید و به آنان دستور داد: خیمه‏ها را نزدیك یك دیگر بزنند و طناب‏هاى آنها را داخل یك دیگر كنند و در میان خیمه‏ها باشند تا از یك طرف با دشمن كار زار نمایند و خیمه‏ها را پشت سر و طرف راست و چپ خود قرار دهند. خلاصه خیمه‏ها را طورى نصب كنند كه محیط بر آنان باشد غیر از آن طرفى كه دشمن به ایشان رو آور میشد.  سپس امام حسین علیه السلام بجاى خود مراجعت نمود و كلیه آن شب را به نماز و استغفار و دعاء و تضرع مشغول شد. یاران آن بزرگوار نیز بنماز و استغفار و دعاء اشتغال یافتند.
در كتاب: مناقب مینگارد: موقعى كه وقت سحر شد امام حسین علیه السلام مختصرى خواب رفت و بیدار شد و فرمود: آیا میدانید من در این ساعت چه خوابى دیدم؟
گفتند چه. چه خوابى دیدى یا ابن رسول اللَّه؟ فرمود: دیدم گویا سگ‏هائى بمن حمله كردند كه مرا بگزند. در میان آن سگها سگى بود ابلغ كه بیشتر بمن حمله میكرد. من این طور گمان میكنم: آن كسى كه در میان این گروه متصدى كشتن من مى‏شود شخصى ابرص یعنى بدنش لك و پیس باشد. سپس جدم رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله را با گروهى كه با آن حضرت بودند دیدم كه بمن فرمود:
یا بنى! انت شهید آل محمد
یعنى اى پسر عزیزم! تو شهید آل محمّد صلى اللَّه علیهم اجمعین هستى. اهل آسمانها و اهل ملاء اعلى به استقبال تو آمده‏اند. تو امشب باید نزد من افطارى نمائى، تعجیل كن، تأخیر مینداز، این ملكى است كه از آسمان نازل شده تا خون تو را بگیرد و در میان شیشه سبز جاى دهد. حقا كه امر شهادت من و كوچ كردن من از این جهان نزدیك گردیده است و در این موضوع شكى نیست.
شیخ مفید مینگارد: ضحاك بن عبد اللَّه گفت: گروهى از لشكر ابن سعد مراقب ما بودند و از نزد ما عبور و مرور میكردند و امام حسین علیه السلام این آیه را تلاوت میكرد:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ‏ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ-  ما كانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ

چهارشنبه 27/3/1388 - 10:43
دعا و زیارت
     

از منابعی كه از دیر باز در مباحث انتقادی درباره « جایگاه و منزلت زن در نگرش دینی» مورد استفاده قرار گرفته است كلام امیرالمومنین (علیه السلام) در نهج البلاغه می باشد.

اما یك بررسی اجمالی در سیره حضرت ثابت می كند كه آن حضرت علیرغم  سنت جاهلیت به شخصیت و مقام زن احترام بسیار می گذاشته است. او نه تنها در خانه شریك زندگی همسر خود بوده است بلكه مردان را نیز به پاسداری از حرمت و حقوق زنان توصیه كرده و كوششهای ایشان را در اداره خانه و تربیت فرزندان ارج نهاده است. در بیان كرامت و منزلت زن همین بس كه او را مظهر جمال و عطوفت الهی معرفی نموده و می فرماید:

«المراة ریحانه و لیست بقهرمانه»

«زن گل خوشبوی زندگی است و نباید كارهای دشوار را بر او تحمیل كرد».

در كلامی دیگر از زن به عنوان امانت الهی یاد شده است كه همچون امانتهای دیگر خداوند ارزشمند و قابل احترام می باشد و باید آنچنانكه شایسته امانت گذار است از او محافظت و نگهداری شود.

امام علی (علیه السلام) پیش از هر مكتب مادی طرفدار زن، مدارا با زنان را تحت هر شرایطی حتی در صورت بد رفتاری و اهانت لازم و ضروری دانسته و خشونت و تعرض به او را محكوم نموده است.

«فداروهن علی كل حال»

در بررسی های روانشناختی و تحلیل های رفتار اجتماعی زن، تاثیر تربیتی چنین شیوه ای را اثبات نموده است. نقشی كه زن در تربیت و پرورش نسل بشری ایفا می كند جایگاه ممتاز و منحصر به فرد او را در نظام خلقت مشخص می سازد.

 

قرآن برای بیان نقش زن در سعادت و تربیت فرزندان، همسران حضرت نوح و لوط را مثال می زند كه چه بسا به سبب عدم صلاحیت آنان، فرزندانشان به كفر كشیده شدند.

حضرت علی (علیه السلام) به جهت آگاهی و اعلام همین جایگاه ممتاز است كه حتی وجود پدری همچون خود با آن همه رشادتها كه تاریخ ازاو سراغ دارد - فاتح خیبر، قاتل عمروبن عبدود.- را برای داشتن فرزندی دلیر و نیرومند كافی نمی داند. از این رو عدم دلاوری محمد حنفیه را به مادر او نسبت داده و برای داشتن فرزندی شجاع و مبارز از عقیل می خواهد كه همسری شایسته برای او برگزیند.

حضرت به احیای حقوق زن - سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تربیتی، اجتماعی توجه خاصی مبذول می فرمود. افزون برآنكه مردان را به رعایت حقوق زنان توصیه و در بعضی موارد مجبور كرده است، در جهت بالا بردن سطح آگاهی و شناخت زنان از حقوق خویش نیز تلاش نموده است تا آنجا كه معاویه را نیز به اقرار و اعتراف واداشته است.

در بررسی خطبه ها ضمن مردود شمردن تمام تحلیلهائی كه عایشه را تنها مصداق آن و یا سند خطبه را مورد خدشه قرار داده اند توجه به چند نكته ضروری است:

هیچكدام از تفاوتهای موجود بین زن و مرد جنبه ارزشی ندارد.

بسیاری از گزاره های نهج البلاغه قضایای خارجی است نه قضایای حقیقی.

تبیین خطب باید با تكیه به قران و سیره عملی حضرت و ادله مذكور در متن روایت انجام گیرد.

مقدمه:

امروزه محرز است كه شركت همگانی مردم برای توسعه پایدار و قابل كنترل لازم و اجتناب ناپذیر است. زنان نیمی از جمعیت جهان را تشكیل می دهند. آنان ذخیره های انسانی مهم و ارزشمندی برای سازندگی، اعتلای معنوی و مادی كشور محسوب می شوند و شركت ایشان در فعالیت های اجتماعی در حوزه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی از لوازم اساسی رشد كشور و از آرمانهای انقلاب اسلامی تلقی می شود.

آنچه كه موجب بالا رفتن میزان مشاركت زنان در جامعه می شود احترام به حقوق و شؤون ایشان است. بدون شناخت ویژگیهای روانی، اخلاقی، نیاز ها، توانایی ها و ظرافتهای دنیای شگفت انگیز بانوان و آگاهی از جایگاه حقیقی آنان در نظام هستی استفاده از عواطف، ادراكات، و توانیهای جسمی و روحی زنان مقدور نیست. اما علی رغم پژوهشها و كوششهای انجام گرفته هنوز سؤالات و شبهاتی در این زمینه اذهان جوانان را به خود مشغول داشته است. یكی از منابعی كه از دیرباز در مباحث اخلاقی درباره جایگاه و منزلت زن در نگرش دینی به آن استناد شده است كلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه می باشد. دسته ای با تمسك به ظاهر كلام حضرت كمال پذیری زن و وجود ارزشهای والای انسانی او را انكار كرده و آن را موجودی دون و بی مایه پنداشته اند، گروهی دیگر با تاكید بر كرامت و منزلت زن كلام حضرت را منافی با مقام و جایگاه حقیقی زن انگاشته اند. اكنون سؤال اینست، واقعیت چیست؟

در نگرش علی (علیه السلام) زن چگونه موجودی است؛ سلوك اجتماعی و سیره عملی حضرت كدام نظریه را تایید می كند؛ آیا در طول زندگی حضرت می توان موردی یافت كه عمل و كردار حضرت به گونه ای بوده است كه با كرامت انسانی و مقام و منزلت زن منافات داشته باشد؟ عكس العمل حضرت در برابر عایشه بعد از جنگ جمل و شكست او چگونه بود؟

در برابر دشمنیها و توطئه های او، حضرت چه رفتاری داشت؟ آیا از حضرت در رابطه با كرامت و منزلت زن كلام صادر نشده است؟!  در زمینه حقوق زن چطور؟! و در صورت صدور، جمع بین این اقوال چگونه خواهد بود؟! و خلاصه آنكه آیا زن در دیدگاه علی (علیه السلام) موجودی ارزشمند و والا و برخوردار از حقوق انسانی است یا برعكس موجودی پست و بی ارزش است؟

مقاله حاضر با اعتراف به بضاعت برای پاسخ به پرسشهایی از این قبیل در سه فصل تدوین گردیده است:

فصل اول متكفل بیان «كرامت و منزلت زن از دیدگاه حضرت علی (علیه السلام) می باشد.

فصل دوم حقوق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی زن در نگاه حضرت تبیین گردیده است.

فصل سوم سخنان و كلمات حضرت را كه ظاهر آنها به نحوی منافی كرامت زن دانسته شده مورد مطالعه و بررسی قرار داده است.

كرامت و منزلت زن:

شناخت زن و منزلت او در حقیقت، شناخت انسان و كرامت اوست. زن در آفرینش در بعد روحی و جسمی از همان گوهری آفریده شده كه مرد آفریده شده است، تمایز و فرقی در حقیقت و ماهیت میان زن و مرد نیست. قرآن كریم به صراحت از این حقیقت پرده برمی دارد و در اولین آیات سوره ای كه نساء نامیده شده می فرماید:

«یا ایها الذین اتقوا ربكم الذی خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منها رجالا كثیرا و نساء

آیت الله جوادی آملی در ذیل آیه می فرمایند:

«منظور از نفس در آیه كریمه همان گوهر، ذات و واقعیت شیء است و مراد از آن روح، جان و روان نیست. این مثل آنست كه گفته می شود «فلان شیء فی نفسه» چنین است یعنی در ذات و هستی خود چنین است یا گفته می شود «جائنی فلان نفسه» یعنی فلان كس خودش آمده است. بنابراین آیه دلالت دارد كه همه انسانها از هر صنف، خواه زن و خواه مرد، از یك ذات و گوهر آفریده شده اند. زیرا كلمه «ناس» شامل همگان می شود. پس حضرت حوا از همان ذات و گوهری آفریده شده كه حضرت آدم (علیه السلام) از آن آفریده شده است، نه از گوهر دیگر و فرع بر مرد و زاید و طفیلی وی و»

خداوند حكیم به جهت اهمیت مطلب و ثبوت آن در اذهان و رفع هر گونه شبهه در آیات متعددی آن را ذكر نموده است. آیه ای كه می فرماید:

«و من آیاته خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها»

نیر دلالت دارد كه ازواج و همسران شما مانند شما هستند و این مثل آیه ای است كه می فرماید:

«اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم»

از بیان آیات روشن شد كه آفرینش زن و مرد از یك گوهر است و هیچ مزیتی برای مرد نسبت به زن در اصل آفرینش نیست. اگر در بعضی روایات مزیتی اینچنینی ذكر شده است یا از جهت سند نارساست و یا از جهت دلالت ناتمام است.

اینكه زن از دیدگاه امیرالمومنین (علیه السلام) دارای چه مقام و منزلتی است مبتنی بر این است كه در بینش حضرت، انسان از چه مقام و جایگاهی برخوردار است، زیرا پیامبر و ائمه اطهار (علیه السلام) تنها برای هدایت مرد نیامده اند بلكه برای هدایت انسان آمده اند و فصلی كه عهده دار بیان ارزشها و ضد ارزشهاست هرگز موصوف آنها را بدن نمی داند؛ یعنی بدن نیست كه مسلمان یا كافر، عالم یا جاهل، متقی یا فاجر، صادق یا كاذب می باشد. به عبارت دیگر زن بودن یا مرد بودن مربوط به پیكر است نه جان و روح. تعلیم و تربیت و تهذیب و همه ارزشها از آن نفس است و نفس غیر از بدن و بدن غیر از نفس است. حقیقت انسان كه نفس و روح است نه زن و مرد.

اما اگر چه زن و مرد از نظر خلقت دارای موقعیت یكسانی هستند لكن به جهت مسئولیتهای متفاوتی كه در عرصه حیات دارند هر یك دارای ویژگی های خاصی نیز می باشند كه مهم ترین ویژگی های زن در دیدگاه حضرت علی (علیه السلام) عبارتند از:

مظهر جمال و مهر الهی:

زن مظهر عاطفه و مهر الهی است و از آنجا كه معمولا عاطفه بیش از قهر كارساز است، خداوند نیز عالم را بر محور محبت اداره می كند، راه محبت كوتاه ترین و سهل ترین راه در جهت تقرب الی الله می باشد. زن راه محبت را بهتر از مرد درك می كند.

 
قرآن
قرآن

«و من آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها و جعل بینهما مودة»

منشا گرایش  مرد به زن و آرمیدن مرد در سایه انس به زن همانا مودت رحمتی است كه خداوند بین آنها قرار داده است. این مودت و رحمت خدایی غیر از گرایش غریزه در جنس مخالف است كه در حیوانها هم موجود است و حتی در حیوانات وحشی گاهی بیش از انسان یافت می شود. پس راز اصیل آفرینش زن چیزی غیر از گرایش غریزی و اطفای شهوت خواهد بود. و از این رهگذر است كه زن محبوب رسول اكرم (صلی الله علیه واله) واقع می شود:

«حبب الی من دنیاكم النساء و الطیب و قرة عینی فی الصلاة»

در پرتو همین نگرش است كه حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: « فان المراة ریحانة»

چه تعبیر لطیف و زیبائی! چه نكته ها و حكمت هایی كه در این تشبیه زیبا نهفته است. زن گل هستی است. گل مظهر محبت و عشق و صفاست. گل كانون طراوت و شادابی است. حضرت با یك جمله كوتاه اما پر معنی به چند ویژگی اساسی زن اشاره می كند، ویژگی هایی كه بیانگر راز آفرینش او و تعیین كننده نقش او در هستی است. زن با توجه به آن می تواند بسیاری از مسئولیتهای خود در زندگی را درك كند. تعدادی از این ویژگی ها عبارت است از:

زن آرامش بخش زندگی است.

طراوت و شادابی جهان از اوست.
زن زیبایی بخش هستی و دور كننده كدورتها و ناملایمات زندگی است.
زن عطر هستی است.
زن لطیف و ظریف است نباید كارهای مشكل و دشوار را بر او تحمیل كرد .
زود افسرده و پژمرده می شود نباید عواطف و احساسات او جریحه دارشود.

همچنانكه باغبانی مهربان و توانا لازم است تا از گل مراقبت نماید تا طراوت و شادابی خود را از دست ندهد، جامعه و به ویژه خانواده باید توجه و مراقبت خاصی را نسبت به دختران و زنان مبذول دارند، از این رو اسلام با دستورات و احكام سازنده خود تدبیرات لازم را در این زمینه اندیشیده است. با اینكه اسلام زنها را به حجاب دعوت می كند اما از عاطفه زن به عنوان یك محور تربیتی استفاده می كند. اسلام زن را در سایه حجاب و سایر فضائل به صحنه می آورد تا معلم عاطفه، رقت، درمان، لطف، صفا، وفا باشد. دنیای كنونی به ویژه غرب، حجاب را از زن گرفت تا زن به بازار بیاید و غریزه را تامین كند. زن وقتی با سرمایه غریزه به جامعه آمد دیگر معلم عاطفه نیست فرمان شهوت می دهد نه دستور گذشت. آنها زن را آزاد كرده اند و مسخر غرایز شده اند، یعنی آن هنر و فضیلت و جمال خدادادی كه به نام عاطفه، رحم، رقت، به زن داده شده از آن محرومند و آنچه را كه خدا به طبیعت زن داد آن را بر خود مسلط كرده اند.

آیت الله جوادی آملی در این رابطه تشبیه زیبا و گویایی دارند:

«عاطفه است كه بنیان مرصوص را نگه می دارد هرگز نمی شود كاخی ساخت كه همه اش از آهن و سنگ سخت باشد بلكه یك ملاط نرم نیز لازم است تا سنگهای سرد و سخت و آهن های متصلب را در آغوش خود جا بدهد. زن مظهر عواطف و احساسات است و اگر عاطفه را از جامعه گرفتید مثل آن است كه این ملاطها را از لا به لای این دیوارها و آجرها و سنگها برداشته اید كه رفتن این ملاطها همان و سقوط ساختمان همان».  

اگرچه این بحث شیرین و از زوایای گوناگون قابل بررسی است اما حضرت در كلامی دیگر تاكید دارند كه نباید عواطف و احساسات صرف مبدء تمام انفعال و رفتار زن باشد بلكه بهره گیری زن از زیبایی های ظاهری وجودی اش در تمام مراتب باید به گونه ای باشد یعنی استفاده صحیح و درست از اندام زیبایش، بهره گیری از عاطفه و محبت و احساس، روی آوردن به آرامش بدن و لباس و ظرایف گفتار و عملش آیه و نشانه عقل می باشد.

«عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم »  

یعنی ظهور فعلی عقل زن در بهره گیری صحیح از جمالش امكان پذیر است و جمال زن باید مظهر اندیشه و جوهره عقل باشد. هیچگاه این كلام حضرت نكوهش زن نیست. ممكن است بیان حضرت معنای دستوری داشته باشد نه وصفی، بدین معنی كه حضرت در مورد توصیف دو صنف از انسان نیستند كه بفرمایند عقل زن در جمال او خلاصه می شود و جمال مرد در عقل او تعبیه شده است بلكه معنای آن اینست كه زن موظف است یا می تواند عقل و اندیشه انسانی خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار ارائه دهد چنانكه مرد می تواند هنر خود را در اندیشه انسانی و تفكر عقلانی خویش متجلی سازد.

جایگاه ممتاز زن در هستی:

زن به مقتضای خلقت خویش از جایگاه ممتازی برخوردار است كه مرد قابلیت جانشینی آن را ندارد. جایگاهی بزرگ كه تعیین كننده وظیفه و مسئولیت اجتماعی اوست. وظیفه ای آنچنان بزرگ كه انجام آن، محور اساس صلاح فرد ی و اجتماعی بوده و عدم انجام آن اساس فساد فردی و اجتماعی می باشد. مسئولیتی كه اگر آن را به عنوان یك امر الهی و تكلیف عقلی و دینی انجام رساند به كمال انسانی خویش خواهد رسید و بهشت را زیر پای خویش خواهد دید ولی رها ساختن و كنار زدن آن جایگاه كه زیر بنای تكوینی مسئولیت انسانی و تكلیف الهی است زن را به پایین ترین مرتبه وجودی تنزل خواهد داد چنان جایگاهی عبارت است از پرورش و آماده سازی انسان. زن كشتزار نسل بشری است. او نگهدارنده و حافظ بقای حیات است. كرامت آدمی بسته به كرامت زن است. «نسائكم حرث لكم»

كلمه حرث این معنی را در بردارد كه شرط اصلی پرورش بذر و دانه، كشتزاری است كه آنها در آن نهفته شده است. كشتزاری كه شرط اساسی محصول مناسب را ندارد اگر بهترین بذر هم در آن كاشته شود هرگز به بار نخواهد نشست پس اینكه خداوند رحم و دامان زن را كشتزار رشد و پرورش انسان قرار داده است شرط اساسی جوانه های شرف و انسانیت و فضائل اخلاقی را در آن به ودیعت گذاشته است كه از جمله عاطفه، مهر و دلسوزی است.

ویل دورانت می گوید: «انداختن مسئولیت اصلی تشكیل شخصیت نوزاد انسانی برعهده مادر از لحاظ روانشناسی چنین معنا می دهد كه زن در واقع سرچشمه زندگی است.»

طبق قانون توارث كه هر موجودی صفات و خصوصیات جسمانی و روحی خود را به موجود مستقر در صلب و بطنش هست منتقل می كند، صفات و خصوصیات جسمانی و روحی زن به نطفه ای كه در رحم او جای گرفته انتقال می یابد اگر صفات و حالات منتقل شده به كودك، جهت انسانی و مثبت داشته باشد، زمینه رشد شخصیت مثبت انسانی قوی تر از شخصیت منفی خواهد بود و چنانچه صفات انتقالی دور از شایستگی های معنوی و انسانی باشند زمینه رشد منفی شخصیت شدیدتر خواهد بود. رحم مادر نقش مهمی در جهت گیری استعدادها و چگونگی ظهور مراتب دارد. به همین جهت پیشوایان دینی تاكید بر ازدواج با زن صالح دارند. حضرت علی (علیه السلام) نیز بعد از شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) از عقیل خواستند با توجه به علم انساب همسری برای ایشان انتخاب كند كه فرزندانی قوی و شجاع به دنیا آورد.

آنگاه كه حضرت ترس فرزندشان محمد حنفیه را در رویارویی با دشمن در جنگ جمل مشاهده كردند آن روحیه را نیز از آثار به جای مانده از مادرش دانسته و فرمودند: «ادركك عرق من امك»

با اینكه حضرت علی (علیه السلام) در شجاعت بی نظیر بودند اما این، برای داشتن فرزندی شجاع كافی نیست و بدین وسیله حضرت بر نقش ممتاز و اساسی زن در شكل گیری شخصیت فرزند و شكوفایی استعدادهای او تاكید می فرمایند. آیا مسئولیتی هست كه با این وظیفه الهی و انسانی برابری كند؟

محرم اسرار الهی:

در تفكر قرآنی زن انسانی است كه اگر به صفات برجسته الهی مزین شود به قدری مقام پیدا می كند كه شایسته، نمونه و الگوی رفتاری برای تمام مؤمنین می گردد.

این تفكر قرآنی است كه در سیره عملی حضرت ظهور می یابد آنجا كه در میان تمام مردان و زنان تنها یك بانوی متقی یعنی ام سلمه است كه لیاقت و شایستگی آن را یافت كه محرم اسرار حضرت قرار گیرد. مرحوم كلینی از امام صادق (علیه السلام) روایت نموده كه فرمود: علی (علیه السلام) هنگامی كه سوی كوفه رفت نامه ها و وصیت خود را نزد ام سلمه به امانت سپرده و چون امام حسن (علیه السلام) بازگشت ام سلمه آنها را به او تسلیم نمود.

همین عمل حضرت در خاندان او نیز سنت گردید و هنگامی كه امام حسین (علیه السلام) عازم عراق بود نامه ها و وصیت خویش را نزد آن بانوی خردمند به امانت گذارد و چون امام سجاد بازگشت این زن حكیم و فرزانه آنها را به ایشان تسلیم نمود.

امانت الهی:

حضرت علی (علیه السلام) زن را امانت الهی می داند كه همچون امانتهای دیگر خداوند ارزشمند و قابل اكرام و احترام می باشد و باید آنچنانكه شایسته امانت گذار است از او محافظت و نگهداری شود. زیرا در قیامت خداوند متعال از امانتهای خود سؤال می فرماید كه با آنها چگونه رفتار كردید. آیا حق امانتداری را به جا آوردید؟!

«انهن امانة الله عندكم فلا تضاروهن و لا تعضلوهن»

زنان امانت خدا بر شما هستند به ایشان زیان نرسانید و بر ایشان سخت نگیرید.

امام (علیه السلام) دو جمله را از آیات 6 سوره طلاق و 232 سوره بقره و 19 سوره نساء اقتباس فرموده است.

به همین جهت است كه وقتی حضرت، فاطمه (علیها السلام) را به خاك می سپارند، می فرمایند: «امانت خدا از دست من گرفته شد.»

اوجگرائی و تكامل زن:

زن را باید به چشم یك انسان والا به عنوان یك موجودی كه می تواند مایه ای برای اصلاح جامعه و پرورش انسانهای والا شود نگاه كرد تا معلوم شود زن كیست؟ و توانایی او چقدر است؟

قرآن هرگاه از كمالات و ارزشهای والایی كه انسانها بدان می رسند سخن می گوید، زنان را نیز همدوش و همسان مردان مطرح می نماید:

«ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات »

زن می تواند تا آنجا پیش برود كه افتخار خاندان وحی گردد. امام خمینی (ره) می فرماید: «یك زن به دنیا آمد كه مقابل همه مردان است، یك زن به دنیا آمد كه نمونه انسان است، زن به دنیا آمد كه تمام هویت انسانی در او جلوه گر است.»

تلخیص ازجایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه

فصلنامه نهج البلاغه، شماره 9و10

چهارشنبه 27/3/1388 - 10:38
موبایل

 

 

 1- اینترنت بی سیمی  که از طرف بعضی ISP ها تو همین ایران خودمون ارائه می شه...که یه آنتن توری مانند داره  و یه مودم و .... این روش سرعت نسبتا خوبی رو ارائه می ده اما فقط برای جاهایی مقرون به صرفه هست که نیاز به سرعت بالا است و مرکز مخابراتی اونجا ADSL   ارائه نمی ده !   2- استفاده از خطوط data   موبایل هست که می تونید با اتصال موبایل به کامپیوترتون از طریق موبایل به اینترنت وصل یشید (البته بعضی از لپ تاپ ها خودشون سیم کارت می خورن و این کارو مستقیم انجام می دن ! )سرعت این خطوط بستگی زیادی به مخابرات اون منطقه داره ولی ایرانسل ها در حدود dialup ( کمتر و بیشتر ) جواب می ده !


  

3- استفاده از تکنولوژی WiFi هست که اگه دیده باشید خیلی از laptop  ها این نوع شبکه رو پشتیبانی می کنند.

من شنیدم توی شهر های پیشرفته  این شبکه وجود داره

- تمام نقاط شهر پاریس (حتی توی ترن و ...) این شبکه وجود داره و به محض اینکه laptop  شما وارد این شبکه بشه می تونید از اینترنت پر سرعت استفاده کنید

پنج شنبه 31/2/1388 - 14:33
کامپیوتر و اینترنت


دیگه این روز ها چی ها که آنلاین نشده ! بارکد رو کم داشتیم که اون هم به لطف سایت barcodesinc راه اندازی شد.

onlinebarcodegenerator-thumb

توسط این سایت شما قادر خواهید بود تا انواع و اقسام بارکد ها را به صورت آنلاین و رایگان ایجاد نمایید. یکی از قابلیت های خوب این سایت امکان تعیین اندازه برای تصویر بارکد ساخته شده است. همچنین میتوانید نوع فرمت JPG و یا PNGرا برای بارکد خود برگزینید.

 

تنظیمات نوع بارکد

تنظیمات نوع بارکد

شنبه 22/1/1388 - 20:31
فلسفه و عرفان

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست

شنبه 22/1/1388 - 20:20
دانستنی های علمی

 

شنبه 22/1/1388 - 20:16
طنز و سرگرمی
سلام

 

این داستان رو بخونید..مخصوصا اونایی که این ترم پایان نامه دارن !

یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.
روباه: خرگوش داری چیکار می کنی؟
خرگوش: دارم پایان نامه می نویسم..
روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟
خرگوش: من در مورد ایکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می نویسم.
روباه: احمقانه است، هر کسی می دونه که خرگوش ها، روباه نمی خورند.
خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.
خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد.
در همین حال، گرگی از آنجا رد می شد.
گرگ: خرگوش این چیه داری می نویسی؟
خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم.
گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟
خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟
بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند.
خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.
در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود.
در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.ـ

نتیجه :
هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد
هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه تان داشته باشید
آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست؟!!!!

دوشنبه 17/1/1388 - 19:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته