• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6580
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 3547روز قبل
اهل بیت

عبدالله بن عبید انبارى گوید: به امام صادق (ع) عرضه داشتم : فدایت شوم ، همه ساله وسایل تشرف به حج برایم فراهم نمى‏شود. فرمود: «چون قصد حج نمودى و اسباب برایت فراهم نگشت ، به زیارت قبر حسین (ع) برو، كه یك حج برایت نوشته مى شود و چون قصد عمره نمودى و وسایل مهیا نشد ، عزم زیارت قبر حسین (ع) نما، كه یك عمره برایت منظور مى شود»(15)
_________________________________________________________________
15. منتخب كامل الزیارات ، ابن قولویه ، ص 306

يکشنبه 10/10/1391 - 17:0
اهل بیت

عبدالله بن هلال به امام صادق (ع) عرض كرد: فدایت شوم، كمترین نصیبى كه زائر امام حسین (ع) دارد، چیست ؟ فرمود: «اى عبد الله، كمترین چیزى كه براى او مى‏باشد، این است كه خداوند او و خانواده‏اش را حفظ مى كند تا وى را به سوى خانواده‏اش باز گرداند، و چون روز قیامت فرا رسد، خداوند حافظ او مى‏باشد» . (10)
_____________________________________________________________
10. منتخب كامل الزیارات ، ابن قولویه ، ص 247

يکشنبه 10/10/1391 - 17:0
دعا و زیارت
براى زیارت‏ هیچ امامى، به اندازه زیارت حسین بن على(ع) در ( كربلا ) تاءكید نشده است.
حتى براى زیارت رسول خدا(ص) هم آن همه سفارش و دستور نیست.
گاهى در روایات،زیارت ( كربلا )، از زیارت ( كعبه ) هم برتر و بالاتر به حساب آمده است و براى زیارت سیدالشهدا، پاداشى برابر دهها و صدها حج و عمره بیان شده است، باید راز قضیه را فهمید.
لحن و بیانى‏كه در احادیث مربوط به زیارت سیدالشهدا(ع) به كار رفته است، بسیار جدى و آمیخته با تاءكیدات فراوان است.
ضرورت‏زیارت را در هر حال و همواره مطرح مى‏كند، آن را براى یك شیعه و پیرو امام، در حد یك ( فریضه ) مى‏شمارد، ترك آن را بسیار ناپسند مى‏داند و هیچ عذر و بهانه و خوف و خطر را مانع از آن به حساب نمى‏آورد و به رسمیت نمى‏شناسد.
ازانبوه روایات گوناگون، به چند نمونه اشاره مى‏كنیم:
امام صادق(ع)در دیدار با یكى از اصحاب برجسته اش به نام ( ابان بن تغلب ) ، از وى مى‏پرسد:اى ابان:
كى به زیارت قبر حسین رفته‏اى ؟
ابان - مدتى است طولانى كه به زیارتش نرفته‏ام.
امام - سبحان‏الله...تو از بزرگان و روساى شیعه‏هستى‏ودر عین حال، حسین(ع) را رها كرده و به زیارتش نمى‏روى؟...(1) امام باقر(ع) از یكى از شیعیان پرسید:فاصله میان شما و حسین (ع) چه قدر است؟
- بیست‏و شش فرسخ (یا:شانزده فرسخ) - آیا به زیارت قبرش مى‏روید؟
- نه!- چه‏قدر جفا كردید!...(2) زیارت حسین رفتن، یك تكلیف مكتبى براى شیعه او و پیرو مكتب عاشورا است.
بدون پیوند باآن مرقد و مزار، ( شیعه بودن ) داراى خلل است.این مطلبى است كه خود ائمه دین فرموده‏اند.امام صادق(ع؟فرمود:
هر كس به زیارت‏حسین(ع) نرود تا بمیرد، در حالیكه خود را هم شیعه ما بداند، هرگز او شیعه ما نیست.و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمان بهشتیان است:
( من لم یاءت قبرالحسین(ع) و هم یزعم انه لنا شیعه حتى یموت، فلیس هولنا بشیعه و ا ن كان من اهل الجنه فهو ضیفان اهل الجنه )(3) امام صادق(ع) در جاى دیگر فرمود:
كسى كه‏توانایى زیارت حسین را داشته باشد ولى زیارت نكند، نسبت به پیامبر اسلام و ائمه ( عاق ) شده است.(4) و نیز، آن حضرت فرموده است:
زیارت‏حسین بن على(ع)، بر هر كسى كه ( حسین ) را از سوى خداوند، (امام) مى‏داند لازم و واجب است:
( زیاره الحسین‏بن على واجبه على كل من یقر للحسین بالاءمامه من ا لله‏عزوجل.)(5) و اینكه:هر كه تا هنگام مرگ، به زیارت حسین(ع) نرود، دین‏و ایمانش نقصان دارد.(6) امام باقر(ع) فرموده است شیعیان ما را به زیارت قبر حسین بن على دستور بدهید.چرا كه زیارت او، بر هر مومنى كه به ( امامت الهى ) حسین(ع)، اقرار دارد، فریضه است.(7) و در سخنى دیگر فرموده است:شیعیان ما را دستور دهید تا حسین(ع) را زیارت كنند.همانا زیارت او عمر را زیاد، رزق را افزون، و بدیها را دفع مى‏كند و زیارت او، بر هر مومین كه به امامت او از سوى خداوند اعتقاد دارد واجب است.(8) گویا بین اعتقاد به امامت و رهبرى، با رفتن به زیارت، ملازمه‏است و زیارت عمل به تعهد و وفاى كامل به پیمانى است كه بین هر امام و پیروان او برقرار است.
_________________________________________
1 - كامل‏الزیارات، ص 331، سفینه البحار، ج !ص 565، بحار الانوار، ج (بیروتى) ص‏7.
2 - كم بینكم‏و بین الحسین؟قلت:ست و عشرون فرسخا.قال له:او ما تاءتونه؟قلت:لا قال:ما اجفا كم!...(وسائل الشیعه، ج 10 ص 337 و 338، حدیث 16 و 20، بحار الانوار، ج 98 ص 5).
3 -وسائل الشیعه، ج 10 ص 336، حدیث 11 بحار الاءنوار، ج 98 ص 4.
4 - وسائل الشیعه، ج 10 ص 333، حدیث 2.
5 - وسائل الشیعه، ج 10 ص 346 حدیث 5.
6 - ...كان منتقص‏الدین، منتقص الایمان.(بحار الانوار ، ج 98 (بیروتى) ص 4).
7 - مروا شیعتنابزیاره قبر الحسین بن ع لى، فان اتیانه مفترض على كل مومن یقر للحسین بالامامه من الله.(كامل الزیارت، ص 121، بحار الانوار، ج 98 ص 1،3 و 4).
8 - وسائل الشیعه، ج 10 ص 321، حدیث 8 و ص 345 حدیث 1 و 5.
يکشنبه 10/10/1391 - 16:59
دعا و زیارت
نجم الدین طبسی
زیارت ناحیه معروف، از جانب امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) به ما رسیده آن، غیر از زیارت الشهداء یوم عاشورا است كه راوی آن، سید بن طاووس در كتاب اقبال می‌باشد. دو اشكال بر آن وارده شده كه عبارتند از: 1. تاریخ این زیارت سه سال قبل از تولد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است 2 وجود افراد مجهول در سند آن كه البته به هر دو اشكال پاسخ داده شده است.
اما زیارت ناحیه معروف كه ابن المشهدی آن را در كتاب مزار آورده است، از سه جهت مورد بررسی است:
1. آشنایی با مؤلف و میزان اعتبار و وثاقت او كه مرحوم ابن طاووس، شهید اول، حر عاملی، محدث نوری، سید محسن عاملی، مرحوم مدرس، شیخ عباس قمی، آقا بزرگ طهرانی و استادمان آیت‌الله‌العظمی وحید خراسانی او را معتبر می‌دانند.
2. آشنایی با كتاب كه آن نیز مورد اعتماد شیعه است؛ همان‌گونه كه مرحوم مجلسی در تحفة الزائر، بحارالانوار و نیز مرحوم نوری و سید محسن امین به آن اعتماد داشتند.
دربارة میزان اعتبار زیارت ناحیه طبق گفته مرحوم مجلسی و سید مرتضی، حضرت، در اولین زیارت از امام حسین(علیه السلام)، این زیارت را قرائت كرده است؛ ولی شبهاتی نیز در آن مطرح است؛ از جمله:
1. اگر اعتبار داشت، چرا مرحوم قمی در مفاتیح الجنان آن را نیاورده است؟
2. وجود بعضی از عبارات كه مناسب شأن نیست؛ همانند ناشرات الشعور.
3. اشكال مرحوم آیت‌الله‌العظمی خوئی به مؤلف و كتاب.
پاسخ اشكال اول، این‌كه قسمتی از آن را در نفس المهموم آورده است و پاسخ اشكال دوم، این‌كه منظور این است كه در زیر حجاب و چادر، گیسوان پریشان بوده، نه این‌كه مكشوف باشد. اشكال آقای خوئی نیز مبنایی است.
در خاتمه به منابع نقل این زیارت از شیخ مفید و سید مرتضی و ابن طاووس و مجلسی و فیض كاشانی و ابراهیم بن محسن فیض اشاره كرده‌ایم و بالاخره این زیارت، از جهات سند و متن مورد تقویت و معتبر است.
كلید واژه‌ها: ادعیه و زیارات، زیارت ناحیه مقدسه، نقد و ارزیابی، سند و دلالت زیارت.
كاوشی در سند
روش بحث
در بحث حدیث‌شناسی روش ما بررسی موضوعی احادیث مهدویت است نه تجزیه‌ای. در روش تجزیه‌ای؛ یعنی متون احادیث شیعه یا سنی به ترتیب ـ و حدیث حدیث ـ بررسی می‌شود؛ البته آشنایی با متون احادیث، فقه الحدیث و مدارک حدیث ضروری است؛ ولی از آن‌جا كه حجم و تعداد احادیث زیاد است1؛ لذا روش تجزیه‌ای و رسیدگی به یک یک این متون، وقت فراوانی می‌طلبد.
از این رو بحث ما موضوعی است. مقصود ما از بحث موضوعی این است که موضوعی را مثل حکومت‌های بعد از حضرت مهدی(علیه السلام) یا داستان حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان(علیه السلام) یا قیام‌های دوران غیبت یا جزیره خضراء در روایات و متون و... مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم. شیوه بحث به این صورت خواهد بود: گام اوّل، متن را در حد امكان، از قدیم‌ترین منبع نقل می‌کنیم. گام دوم، منابع و مصادر نقل آن روایت از گذشته تا کنون است؛ زیرا کثرت نقل یا عدم آن، دلیل یا مؤیدی بر اعتنا یا عدم اعتنا است. گام سوم، بررسی سندی است؛ یعنی این حدیث از چند طریق رسیده و در آخر به چند نفر می‌رسد و میزان اعتبار راویان تا چه حدی است؟ گام چهارم این‌كه اگر در این رابطه، از بزرگان مطالبی در رد یا قبول متن یا مضمون آمده مطرح و در آخر، نتیجه‌گیری و جمع‌بندی می‌شود.
مقدمه
موضوع بحث ما بررسی سندی زیارت ناحیه است که به طور مختصر به آن می‌پردازیم؛ اما قبل از ورود به بحث، لازم است بدانیم ما دو زیارت با عنوان ناحیه داریم: 1. زیارة الشهداء یوم عاشورا 2. زیارة الناحیه (مشهور)
مرحوم ابن طاووس در دو کتابش الاقبال و مصباح الزائر این زیارات را نقل کرده است. وی زیارت اول را این گونه روایت می‌کند2:
روینا باسنادنا الی جدی ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی( قال حدثنا الشیخ ابو عبد الله محمد بن احمد بن عیاش قال حدثنی الشیخ الصالح ابومنصور بن عبد المنعم بن النعمان البغدادی قال: خرج من الناحیة سنة اثنین و خمسین و مأتین علی ید الشیخ محمد بن غالب الاصفهانی حین وفات ابی و کنت حدیث السن و کتبت استأذن فی زیارة مولای ابی عبدالله(علیه السلام) و زیارة الشهداء ـ رضوان الله علیهم ـ . فخرج الی منه:
بسم الله الرحمن الرحیم. اذا اردت زیارة الشهدا ـ رضوان الله علیهم ـ فقف عند رجلی الحسین(علیه السلام) و هو قبر علی بن الحسین ـ صلوات الله علیهما ـ فا ستقبل القبلة بوجهک فان هناک حومة الشهدا.3 و أوم و أشر الی علی بن الحسین و قل: السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر سلیل من سلالة ابراهیم الخلیل صلی‌الله علیك و علی أبیك اذ قال فیک: قتل الله قوما قتلوک یا بُنی ما أجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمة الرسول. علی الدنیا بعدک العفا! کأنی بک بین یدیه ماثلاً و للکافرین قائلا:
اناعلی بن الحسین بن علی  ***  نحن و بیت الله أولی بالنبی
أطعنکم بالرمح حتی ینثنی  ***  أضربکم بالسیف أحمی عن أبی
ضرب غلام هاشمی عربی  ***  والله لایحکم فینا ابن الدعی
حتی قضیت نحبک ولقیت ربک. أشهد أنک أولی بالله و برسوله و أنک ابن رسوله و ابن حجته و أمینه حکم الله لک علی قاتلک مرة بن منقذ بن النعمان العبدی لعنه الله و أخزاه و من شرکه فی قتلک.
بحث در سند
این زیارت را شیخ مفید و سید مرتضی با حذف سند در قسمت زیارات عاشورا نقل کرده‌اند. همچنین مرحوم ابن طاووس در اقبال از ابومنصور بغدادی نقل کرده است كه نقل او گذشت. اكنون به بحث‌های سندی و بررسی اشكال‌های وارده می‌پردازیم.4
الف. تاریخ صدور توقیع
تاریخ صدور توقیع، سه سال قبل از ولادت امام زمان(علیه السلام) است.
در جواب این اشکال می‌گوییم:
1. ممکن است در نوشتن تاریخ اشتباهی از نسّاخ رخ داده باشد یا در خواندن و قرائت اشتباه شده باشد و عدد شش را به اشتباه پنج خوانده‌ باشند؛ یعنی تاریخ صدور آن 262ه‍ باشد.
2. ممکن است این زیارت، از امامین عسکریین(علیهما السلام) باشد؛ چون در سند، تصریح نشده که این زیارت، از ناحیه امام عصر است و فقط تعبیر عن الناحیة المقدسة آمده است.
ب. وجود افراد مجهول در سند
در سلسلة سند این توقیع، افرادی مجهول‌الحال هستند كه عبارتند از:
1. محمدبن احمدبن عیاش 2. ابومنصور بغدادی 3. محمدبن غالب اصفهانی
در جواب این اشکال نیز می‌گوییم: برخلاف اشكال سندی، در تأیید این نقل چند قرینه هست:
1. این متن، در بر دارنده برخی معارف و اخلاقیات و نکات تاریخی است که با مضامین دیگر ادعیه و زیارات و نصوص معتبر مطابقت دارد که نمی‌توان تنها به دلیل ضعف سندی به آسانی از آن دست كشید؛ (فتأمل). شاید این روایت، نظیر زیارت جامعه باشد که سندش از نظر فنی دچار مشکل است (محمد بن موسی نخعی، راوی آن، مجهول است)؛ ولی بزرگان ما همانند امام خمینی فرموده‌اند: قطعاً این متن زیارت جامعه، از امام معصوم است و آیت‌الله وحید خراسانی می‌فرماید: این لفظ، لفظ غیر معصوم نمی‌تواند باشد و قطعاً از امام است. ما بعضی جاها باید از چارچوب تضعیف و توثیقات نجاشی و کشی خارج شویم.
دعای افتتاح نیز همین‌گونه است (توقیع است)؛ ولی متن دعا به گونه ای است که از غیر معصوم صادر نمی‌شود؛ همین‌طور دعای ندبه و.... ممکن است بگوییم زیارت ناحیه نیز چنین است.
2. این بحث، بحث فقهی و کلامی نیست تا نیاز به بررسی سندی داشته باشد؛ در نتیجه قاعده تسامح در ادلة سنن ـ علی المبنا ـ مشكل ضعف سند را حل می‌كند و ما در این گونه بحث‌ها احتمال تقیه نمی‌دهیم.
3. این متن، تقریباً با نصوص تاریخی فریقین مطابقت دارد. امّا درباره عدد شهدا که تقریبا 80 نفر را نام برده نیز باید گفت: بله، البته بعضی از مورخین عدد شهدا را تا 103 و 113 نفر هم ذكر کرده‌اند؛ ولی به سبب آن اختلاف نظر و اقوال نمی‌توان این توقیع را کنار گذاشت؛ بلکه باید این توقیع را محور قرار بدهیم یا دست‌كم بگوییم عدد مذكور قولی از اقوال است.
4. کتب علمای رجال، در مقام توثیق برخی از روات، به فرازهایی از این زیارت استناد می‌کنند و این، نشانگر آن است که زیارت را تلقی به قبول کرده‌اند.
اما زیارت ناحیه معروف
مرحوم ابن المشهدی در المزار الكبیر و مرحوم ابن طاووس نیز در مصباح الزائر آن را نقل کرده‌اند. علامه مجلسی نیز در بحارالانوار5، آن را ذکر کرده و می‌فرماید: الظاهر أنها من تألیفات السید و المفید ولعله وصل إلیهما خبر فی کیفیة الصلاة فانّ الاختراع فیها غیر جائز6.
ابن طاووس تصریح کرده است که سید مرتضی، امام حسین(علیه السلام) را با این عبارات، زیارت می‌کرده است: زیارة بالفاظ شافیة یذکر فیها بعض مصائب یوم الطف یزار بها الحسین(علیه السلام).
البته معنای این عبارت، این نیست که الفاظ و عبارات از خودش باشد؛ زیرا برای مثال: اگر در کتاب روضة المتقین دیدیم که مجلسی اول (مولا محمد تقی) گفته است: من در مدتی که در عتبات عالیات بودم، فقط با این الفاظ زیارت می‌کردم (به زیارت جامعه اشاره دارد)، آیا معنایش این است که عبارات از خود او است؟
ابن طاووس می‌گوید: ان المرتضی کان یزور بهذه الالفاظ. علامه مجلسی نیز تعبیر به الظاهر دارد؛ ولی در مقابل مشهدی گوید: انها صدرت من الناحیة المقدسة.
بحثی دربارة کتاب المزار الكبیر
محدّث نوری در خاتمه مستدرک الوسائل7 می‌گوید:
کتاب المزار: قال فی البحار: کتاب کبیر فی الزیارات تألیف محمد بن المشهدی کما یظهر من تألیفات السید بن طاووس و اعتمد علیه و مدحه و سمّیناه بالمزار الکبیر و قال فی الفصل الاخر: و المزار الکبیر یعلم من کیفیة اسناده انه کتاب معتبر و قد أخذ منه السیدان ابنا طاووس کثیرا من الاخبار و الزیارات8 و قال الشیخ منتجب الدین فی الفهرست: ابو البرکات محمد بن اسماعیل المشهدی فقیه محدث ثقة. و منه یظهر انه معدود فی زمرة الفقهاء کما انه یظهر من صدر کتابه الاعتماد علی کل ما أودعه فیه و انّ ما فیه من الزیارات کلها مأثورة و ان لم‌یستند بعضها الیهم(ع) فی محله. قال بعد خطبته: فانی قد جمعت فی کتابی هذا من فنون الزیارات للمشاهد و ما ورد فی الترغیب فی المساجد المبارکات و الادعیه المختارات و ما یدعی به عقیب الصلوات و مایناجی به القدیم تعالی من لذیذ الدعوات فی الخلوات و ما یلجأ الیه من الادعیة عند المهمات مما اتصلت به من ثقات الروات الی السادات و حثنی الی ذلک ایضا... ؛
كتاب مزار: مرحوم مجلسی دربارة این كتاب در بحارالانوار می‌گوید: کتاب بزرگی است دربارة زیارات و چنان‌كه از نوشته‌های سید بن طاووس به دست می‌آید، این کتاب از تألیفات محمد بن مشهدی است و ابن طاووس، بر این کتاب، اعتماد نموده و آن را مدح کرده است. و ما مرحوم مجلسی آن را المزار الکبیر نامیدیم. و باز مرحوم مجلسی در فصل دیگری از بحارالانوار فرموده: از وضعیت اسناد آن چنین فهمیده می‌شود که کتاب معتبری است و دو سید رضی الدین و عبدالکریم ابن طاووس، زیارات و روایات بسیاری از این کتاب نقل کرده‌اند و شیخ منتجب الدین در فهرست خود، درباره ابن مشهدی فرموده است: ابوالبرکات محمد بن اسماعیل مشهدی، فقیه، محدث و مورد وثاقت است. و از عبارات ریاض العلماء و دیگران چنین استفاده می‌شود که ابن مشهدی در زمرة فقها بوده است. و از مقدمه کتاب المزار الکبیر چنین استفاده می‌شود که تمام آنچه در کتاب خود آورده است، مورد اعتماد او است. و تمام زیارات این كتاب، از معصومین رسیده است؛ هر چند بعضی از آن‌ها را در جای خود، به امام معصوم، نسبت نداده ‌است. مؤلف پس از خطبه کتاب خود چنین نوشته است: در این کتاب، زیارات مختلفی را درباره مشاهد مشرفه و نیز دربارة تشویق و ترغیب به مساجد، ادعیة برگزیده، تعقیب نمازها، مناجات با خداوند، نمونه‌ای از دعاهای روح‌بخش و دعاهایی برای امور مهم و عظیم آورده‌ام. این ادعیه را به سند خود از راویان شیعه كه به ائمه اطهار می‌رسند، نقل كرده‌ام.
در آخر هم مرحوم نوری تکرار می‌کند که:
و یظهر منه أنه ـ رحمة الله ـ من اعاظم العلماء واسع الروایة، کثیر الفضل معتمد علیه كما انه یظهر مما ذكرنا من خطبة كتابه أن كل مافیه من الدعوات و الزیارات، مأثورة عنهم(علیه السلام) و منها اعمال مسجد الكوفه و الزیارات مختصة بأبی عبدالله(علیه السلام) فی الأیام المخصوصة؛ از سخنان مرحوم مجلسی چنین بر می‌آید که او مرحوم محمدبن مشهدی از علمای بزرگ و آگاه به روایت و صاحب فضل و مورد اعتماد است. از مقدمه خطبه مؤلف نیز چنین بر می‌آید که تمام آنچه در این کتاب، از مجموعه زیارات و دعاها آمده، از ائمه اطهار رسیده است؛ از جمله اعمال مسجد کوفه و زیارت‌هایی که به امام حسین(علیه السلام) در روزهای ویژه اختصاص دارد.
پس محمد بن المشهدی ثقه است و بحثی پیرامون او نیست و ایشان گفته است هر چه می‌آورم به سند و راههای موثق از امامان است. از جمله زیارت‌‌هایی که نقل کرده، همین زیارت ناحیه مقدسه است.
محورهای بحث و تحقیق
در ادامه در چهار محور بحث می‌کنیم: 1. آشنایی با مؤلف؛ 2. آشنایی با کتاب؛ 3. بررسی شبهات؛ 4. ذكر منابع.
1- آشنایی با مؤلف
او محمدبن جعفربن علی مشهدی حائری، معروف به ابن المشهدی است. ولادت او در سال 510ه‍ بوده و در سال 573ه‍ کتاب مزار را به پایان رسانده و تا 594ه‍ نیز در قید حیات بوده.9
استادان مرحوم ابن مشهدی:
او از محضر بیست و هفت استاد كسب فیض كرده که همه از ثقات هستند. ابن شهر آشوب، شاذان بن جبرئیل، عبدالله بن جعفر دوریستی، ابن زهره و ورام ابن ابی فراس نخعی از جمله اساتید وی می‌باشند.
شاگردان ایشان: سید فخاربن معد موسوی (راوی صحیفه سجادیه) و ابن نما ( استاد محقق حلی).
از امتیازات ابن مشهدی این است که طریقش به مفید، خیلی کوتاه است. او با سه واسطه و گاه با دو واسطه و بعضاً با یك واسطه به شیخ مفید می‌رسد. عمده طریق وی، ابن منصور نقاش موصلی از ]الشریف النقیب[ محمدی است. گاهی نیز از شاذان بن جبرئیل از محمدبن موسی بن جعفر دوریستی از جعفر بن محمد دوریستی نقل می‌كند. گاهی به جای شاذان، عدل بن دوریستی است.
ایشان طریق دیگری نیز دارد كه عبارت است از: محمد طبری، حسن بن محمد و ابو جعفر.
مرحوم ابن مشهدی، از همان ابتدا به تحصیل پرداخت و در كمتر از 20 سالگی دروس عالیه را آغاز کرد. کتاب مقنعه را نزد استادش، ابن منصور نقاش خواند.
از مطالب فوق نتیجه می‌گیریم وی یک شخصیت معمولی نیست؛ به ویژه با توجه به اظهار نظر بزرگان ما دربارة شخصیت ایشان.10
اینك نمونه‌ای از کلمات بزرگان:
شهید اول (متوفای 786ق) : الشیخ الامام السعید.11
شیخ حرعاملی: کان فاضلا محدثا صدوق.12
مرحوم نوری: الشیخ الجلیل السعید المتبحر مؤلف المزار المشهور... الذی اعتمد علیه اصحابنا الابرار13؛ یظهر منه أنه من اعاظم العلماء واسعة الروایة کثیر الفضل معتمد علیه.14
مرحوم شیخ عباس قمی15: الشیخ الجلیل السعید المتبحر عظیم المنزلة والمقدار.
سید محسن امین (1371ه‍‌): شیخ جلیل متبحر محدّث صدوق.16
مرحوم مدرس: از كبار محدثین امامیه است؛ بسیار جلیل القدر و عظیم المنزلة است.17
آقا بزرگ تهرانی: عالم جلیل واسع الروایه.18
استاد ما آیت‌الله وحید خراسانی در درس اصول به مناسبت بحث نهی در عبادت موجب فساد و بطلان عبادت می‌شود یا خیر فرمود: اعتماد نا علی المزار المشهدی نتیجة لاعتماد السید عبد الکریم ( ابن طاووس) و ولده علیه19.
علامه مجلسی: المزار الکبیر، یعلم من کیفیة أسناده انه کتاب معتبر و قد اخذ منه السیدان ابنا طاووس کثیراً من الأخبار و الروایات.20 از چگونگی سندهای آن چنین استفاده می‌شود که کتابی است معتبر و دو فرزند طاووس ]سیدرضی‌الدین و سید عبدالكریم[ روایات زیادی از این کتاب نقل کرده‌اند.
2- آشنایی با کتاب
این کتاب، ظاهراً تلقی به قبول شده است؛ زیرا تا پیش از مرحوم آیت‌الله خویی کسی در اعتبار آن کتاب تشکیک نکرده بود. سید رضی الدین ابن طاووس و سید عبد الکریم بن طاووس بر این کتاب اعتماد کرده‌اند.
علامه مجلسی در مقدمه تحفة الزائر21 می‌گوید:
به نظر قاصر رسیده که با وجود زیارات منقوله از ائمه به زیارات مؤلَّف ]‌یعنی زیارات غیر مأثوره[ علما احتیاجی نیست. این مؤلف ]‌ابن مشهدی[ خواست که رساله‌ای تألیف کند که مأثور باشد بر ذکر زیارات و ادعیه و آدابی که به اسانید معتبره از ائمه دین منقول گردیده است.
یعنی مرحوم علامه مجلسی قبول دارد که این کتاب مأثور است.
در بحارالانوار فرمود: المزار الکبیر یعلم من کیفیة اسناده انه کتاب معتبر و قد اخذ منه السیدان ابنا طاووس کثیرا من الاخبار و الروایات.22
مرحوم نوری: اعتمد علیه اصحابنا الابرار... یظهر من صدر کتابه الاعتماد علی کل ما اودعه فیه أن ما فیه من الزیارات كلها مأثوره و ان لم یستند بعضها علیهم فی محله23؛
اصحاب ما بر این کتاب اعتماد کرده... و از مقدمه و ابتدای کتاب چنین بر می‌آید که تمام زیاراتی که در کتاب خود آورده، از معصومین رسیده است، هر چند بعضی از آن را به معصومین نسبت نداده‌ است.
مرحوم امین: اعتمد علیه الاصحاب.24
مرحوم شیخ عباس قمی: اعتمد علیه ‌المزار الكبیر علمائنا الابرار، الملقب بالمزار الكبیر فی بحارالانوار.25
مرحوم مدرس: کتاب مزار محل اعتماد أکابر است.26
مرحوم آیت‌الله میلانی: و نجد فی زیارة الامام المهدی وصفا دقیقا لما جری علی جده الحسین.27
در زیارت حضرت مهدی(علیه السلام) توصیف دقیقی از وقایعی که بر جدش، امام حسین(علیه السلام) گذشته است می‌یابیم.
گویی صدور زیارت از امام(علیه السلام) را مسلم دانسته است.
نظر علامه مجلسی در باره زیارت ناحیه
علامه مجلسی28 می‌فرماید: و الظاهر ان هذه الزیارة من مؤلفات السید والمفید( و لعله وصل الیهما خبر فی کیفیة الصلاة فان الاختراع فیها غیر جائز.
به نظر ما اگر مقصود علامه مجلسی این باشد که این زیارت، انشا و ابداع این دو بزرگوار است، صحیح نیست؛ چون خود مؤلف می‌گوید: این‌ها مأثور است. مؤلف، در سال 574ق این کتاب را نوشته است و خودش می‌گوید:
زیارة اخری یختص بالحسین(علیه السلام) و هی مرویة باسانید و هی اول زیارة زار بها المرتضی علم الهدی.
شاید منشأ اشتباه، همین عبارت باشد که گمان کرده از تألیفات سید مرتضی است؛ ولی این، همانند عبارت مجلسی اول است که گفته است: من در مدتی که در عراق بودم، فقط زیارت جامعه می‌خواندم. این دلیل نمی‌شود که زیارت جامعه، تألیف مرحوم مجلسی اول باشد.
سید بن طاووس می‌گوید:
فی زیارات ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) زیارة بالفاظ شافیه یذکر فیها بعض مصائب یوم الطف یزار بها الحسین زاره بها المرتضی علم الهدی. مشتمل علی آداب و کیفیات و الصلوة؛29
در زیارات امام حسین(علیه السلام)، زیارتی است که با عبارات روشن، مصیبت‌های روز عاشورا را بازگو می‌کند و امام حسین را با این متن، زیارت می‌کنند. سید مرتضی علم الهدی نیز امام حسین را با این زیارتنامه زیارت کرد. و در برگیرنده آداب و روش زیارت و نماز زیارت است.
البته معنای این عبارت ابن طاووس این نیست که متن زیارت نیز از سید مرتضی باشد؛ لذا اگر علامه مجلسی چنین برداشتی را کرده باشد، جای تأمل، بلکه غیر مقبول به نظر می‌رسد.
نکته شایسته دقت، این است که مرحوم قمی در کتاب گران‌سنگ خود، نفس المهموم، عباراتی از این زیارت را بدون هیچ تردیدی، به حضرت مهدی(علیه السلام) نسبت داده و می‌فرماید:
فکان وصفه الامام المهدی: کنت للقرآن سنداً وللامة عضداً و للرسول ولداً؛
امام مهدی در توصیف امام حسین فرموده است: تو پشتوانه قرآن و بازوی امت و فرزند رسول‌الله بودی.
3- بررسی شبهات
الف. اگر این زیارت مأثور است، چرا شیخ عباس قمی، آن را در مفاتیح‌الجنان نیاورده است؟
جواب: 1- مرحوم قمی، آن‌ را آورده است؛ ولی در كتاب نفس المهموم.
2-این زیارت، طبق نقل ابن مشهدی، از زیارت‌های روز عاشورا است و مرحوم قمی، در باب زیارت عاشورا، در مقام استقصای تمام زیارات عاشورا نبوده است؛ بلکه فقط دو زیارت را آورده و به همان دو اکتفا کرده است.
3- آیا محدث قمی تعهد داده‌ است که تمام زیارات صحیحه را در کتاب خودش جمع و غیر صحیح را رها کند و اصلاً آیا کتب اربعه چنین تعهدی داده‌اند؟
4- شاید مرحوم قمی، روال و مبنای خاصی برای تألیف مفاتیح الجنان داشته است که این زیارت در این چهار چوب نمی‌آمده است؛ مثل شریف رضی، که خطبه‌های امیر المؤمنین(علیه السلام) را جمع آوری کرده است. آیا می‌توان گفت همة خطبه‌های حضرت امیر، همین مقدار است؟ خیر؛ بلکه روش وی این بوده است که نهج البلاغه بنویسد؛ یعنی خطبه‌هایی که جنبه بلاغی داشته است. شاید شیخ عباس قمی هم چنین مبنایی داشته است؛ یعنی زاویه و بُعد خاصی را در نظر گرفته و برطبق آن زیارت عاشورا را آورده؛ ولی زیارت ناحیه را ذكر نكرده است؛ هر چند به آن مبنا اشاره نکرده است.
5- مفاتیح الجنان، کتاب جامع و کاملی نیست. مرحوم قمی، از 54 دعای صحیفه سجادیه، فقط یک دعا را آورده است. ابن طاووس در اقبال اعمال شب قدر را مفصل آورده است؛ ولی ایشان به طور مختصر ذکر کرده است. در بحارالانوار چندین زیارت نقل شده که ایشان نیاورده است. اصلاً شیخ عباس قمی، بنا نداشته است کتاب کامل و جامعی بنویسد و شاید چنین ادعائی را هم نكرده باشند؛ بلکه بنا بر نقلی معروف، وی مفاتیح‌الجنان را به صورت یادداشت برای خودش نوشته است، تا به همراه داشته باشد.
6- شاید وی از درازنویسی پرهیز داشته و به دنبال اختصار بوده است و زیارت ناحیه، با اعمال خاص آن،خیلی طولانی می‌شود. اگر دعاها و زیارات طولانی و مفصل دیگری را آورده است، به این دلیل است كه بدل و جایگزین نداشته؛ اما زیارت ناحیه را ذکر نکرده است؛ چون بدل و جایگزینی برای آن، داشته و آن دو زیارت عاشوراست.
ب. عبارت ناشرات الشعور را چگونه می‌توان پذیرفت؟ آیا می‌توان ادعا كرد زینب كبری(علیها السلام) و سایر مخدرات، پس از واقعة شهادت امام حسین(علیه السلام) با گیسوان پریشان و بدون روسری و حجاب، سراسیمه از خیمه‌ها بیرون آمدند. آیا این صحنه، با مقام زنان اهل بیت، سازگار است؟
جواب: گیسوی پریشان، با مكشوف بودن سر و بدون حجاب بودن، هیچ تلازمی ندارد؛ چون ممكن است ـ و حتماً نیز همین است ـ كه گیسوان خود را ـ برای حزن و مصیبت و عزا، زیر چادر و عبا و حجاب كامل پریشان كرده باشند. البته این شیوه، بین عرب، رسم و عرف بوده است. در همین باره؛ روزی از استاد بزرگوارم، آیت‌الله وحید، همین شبهه را پرسیدم و آن بزرگوار، پاسخی به همین مضمون بیان فرمود.
ج. نظر و اشكال مرحوم آیت‌الله خوئی: از معاصران، تنها کسی که به کتاب مزار و مؤلف آن، نظر منفی دارد، مرحوم آیت‌الله خوئی است. روش وی در معجم‌الرجال این است که افراد موجود در اسناد کتب اربعه را ـ به هر عنوان و لفظ و عبارت که آمده‌اند ـ می‌آورد؛ برای مثال، برقی را که گاهی با عنوان محمد برقی و گاهی محمد بن خالد و.... می‌آورد؛ ولی ترجمه و شرح حال و اظهار نظر را یک جا می‌آورد و این، برای تمیز مشترکات بسیار مفید است. مرحوم خوئی، مرحوم مشهدی را به همین علت در چند جا نقل می كند.
الف. در مقدمه جلد اول، به اعتبار این که می‌خواهد مبانی رجالی خود را نقل کند، در زمینه توثیقات عام، از ابن مشهدی و کتاب او نیز نام می‌برد؛ چون ابن مشهدی در مقدمه کتابش می‌گوید:
فأنی قد جمعت فی کتابی هذا من فنون الزیارات للمشاهد المشرفات ـ الی ان قال ـ مما اتصلت به من ثقات الروات الی السادات.
به این مناسبت، مرحوم خوئی در مقدمه کتاب رجالی خود، می‌فرماید:
هذا الکلام منه صریح فی توثیق جمیع من وقع فی اسناد روایات کتابه؛ لکنه لایمکن الاعتماد علی ذلک من وجهین: 1. انه لم یظهر اعتبار هذا الکتاب فی نفسه فان محمد بن المشهدی لم‌یظهر حاله بل لم‌یعلم شخصه و إن اصرّ المحدث النوری علی انه محمد بن جعفربن علی بن جعفر المشهدی الحائری فان ما ذکره فی وجه ذلک لا یورث الا الظن. 2. ان محمدبن المشهدی من المتأخرین و قد مرّ أنه لا عبرة بتوثیقاتهم لغیر من یقرب عصرهم من عصره فأنا قد ذکرنا أَن هذه التوثیقات مبنیة علی النظر و الحدس فلا یترتب علیها اثر.
این سخن ابن مشهدی صراحت دارد در این‌كه تمام راویان در سلسله سند این كتاب المزار[موثق می‌باشند؛ ولی نمی‌توان به این سخن اعتماد كرد؛ به دو دلیل:
1-اعتبار كتاب روشن نیست؛ چون شخصیت محمد بن مشهدی معلوم نیست؛ یعنی مجهول الوصف است، بلكه شخص او برای ما مجهول است. هرچند محدث نوری اصرار دارد ثابت كند مؤلف كتاب، همان محمد بن جعفر بن علی بن جعفر مشهدی حائری است؛ لیكن این كلام، موجب ظن است، نه اطمینان.
2-توثیقات متأخران، برای ما معتبر نیست؛ چون از روی حدس و اجتهاد است و آنچه از نظر ما معتبر است، حس می‌باشد.
ب. شخصی را به نام محمد بن جعفر بن علی بن جعفر المشهدی الحائری ذکر می‌کند و درباره او می‌فرماید:
الشیخ الجلیل السعید المتبحر ابو عبدالله المعروف بمحمد بن المشهدی و ابن المشهدی مؤلف المزار المشهور الذی اعتمد علیه اصحابنا الابرار الملقب بالمزار الکبیر فی بحار الانوار ذکره المحدث النوری30 فی عداد مشایخ محمد بن جعفربن نما‌ای الثالث من مشایخه.31
ج. در ج 15، ص176 می‌فرماید: محمدبن جعفر المشهدی کان فاضلا محدّثا صدوقا له کتب یروی عن شاذان بن جبرئیل القمی.32
د. در ج 17، ص 56، می‌گوید: محمدبن علی المشهدی ذکر صاحب الوسائل فی مقدمة الوسائل ان له کتاب المزار.
ه‍ . در ج 17، ص 259 می‌گوید: محمدبن المشهدی له کتاب یعرف بالمزار و تقدم فی المدخل أنَّ المحدث النوری قد أصّر فی الفائدة الثانیة من خاتمة مستدرکه التی شرح فیها حال الکتب المأخوذة عنها روایات المستدرک و حال مؤلفیها عن بیان حال کتاب المزار أنه محمدبن جعفربن علی ابن جعفرالمشهدی الحائری و ذکرنا أنَّ ما ذکره فی وجه ذلک لایورث الاالظن فانه لم‌یذکر دلیلا علی ذلک بل ینافیه کلام صاحب الوسائل فی مقدمة الوسائل من ان والده علی، و احتمال کونه من النسبة الی الجد یبعده أنَّ علیا المشهدی لم‌یکن من المعاریف بل لم‌یعلم انه کان من العلماء حتی ینسب حفیده الیه؛
ابن مشهدی کتابی دارد به نام مزار و در مقدمه کتاب اشاره كردیم که محدث نوری در خاتمه مستدرک ـ که شرح حال مؤلفان منابع کتاب مستدرک را آورده است‌ـ اصرار دارد که نویسنده کتاب مزار، محمدبن جعفر بن علی بن جعفر مشهدی حائری است. ما در پاسخ گفتیم: گفتة وی ظن‌آور است، نه یقین‌آور؛ چون ایشان دلیلی ارائه نکرده است. بلکه با کلام حر عاملی صاحب وسائل منافات دارد که پدر ابن مشهدی را علی ذكر كرده است؛ در حالی که مرحوم نوری جعفر را پدر ابن مشهدی آورده است.
ممکن است گفته شود: علی نام جد او است و در اثر شهرت، شخصی را به جدش منسوب می‌کنند؛ همانند علی بن بابویه؛ ولی در جواب می‌گوییم: اولاً جد او از معاریف نبوده است. ثانیاً معلوم نیست از علما باشد، تا نوه‌اش را به او نسبت دهند.
ولی به نظر ما اعتماد امثال ابن طاوس، شهید اوّل، مجلسی، حر عاملی، مرحوم نوری، سید محسن امین و شیخ عباس قمی، موجب علم به وثاقت ابن مشهدی می‌شود، و ما نیز همانند استاد خود حضرت آیت‌الله وحید ـ‌حفظه‌الله‌ـ، بر ابن مشهدی اعتماد كرده و معتبر می‌دانیم.
منابع زیارت ناحیه
از قدما و متأخران، بسیاری هستند که به زیارت ناحیه و کتاب المزار نظر مثبت داشته‌اند. البته مورد بحث، در این‌جا، زیارت ناحیه است و عمده مدرک آن، المزار ابن مشهدی است؛ ولی این، تنها منبع نیست و در منابع دیگری نیز آمده است. اكنون به بررسی منابع متقدم و متأخر این زیارت می‌پردازیم:
الف: متقدمان
1-مزار شیخ مفید. مرحوم علامه مجلسی، در بحارالانوار33 زیارت ناحیه را به مزار مفید نسبت داده و می‌گوید:
قال الشیخ المفید( فی کتاب المزار بعد ایراد الزیارة التی نقلناها من المصباح قال ما هذا لفظه زیارة اخری فی یوم عاشورا بروایة اخری اذا اردت زیارته بها فی هذا الیوم فقف علیه و قل السلام علی آدم صفوةالله...
2-مصباح سید مرتضی. علامه مجلسی از سید مرتضی در مصباح الزائر نقل می‌کند که سید گفته:
زیارة بالفاظ شافیه یذکر فیها بعض مصائب یوم الطف یزار بها الحسین(علیه السلام) زار بها المرتضی علم الهدی و سأ ذکر‌ها علی الوصف الذی اشار هو الیه قال: فاذا اردت الخروج من بیتک فقل: اللهم الیک توجهت... ]سپس همین زیارت ناحیه را نقل می‌کند.
بر فرض که اعتبار كتاب مزار ابن المشهدی ثابت نشود؛ ولی سید مرتضی و شیخ مفید آن را نقل کرده‌اند.
ب. متأخران
1- ابن طاووس در مصباح الزائر آن را از سید مرتضی نقل کرده؛ ولی اسم ایشان را نیاورده است.
2-علامه مجلسی در چهار جای کتابش به کتاب سید مرتضی اشاره دارد و در جایی می‌گوید:
والظاهر انه سقط من النساخ الزیارة التی الحقناها من روایة السید.
3-علامه مجلسی در تحفة الزائر نیز این زیارت را آورده است.34
4-فیض کاشانی نیز آن را در کتاب صحیفه مهدیه35 آورده است؛ (البته جای تأمل دارد)
5-در جامع احادیث الشیعه36 نیز آمده است.
6- ابراهیم بن محسن فیض کاشانی در الصحیفة الهادیة و التحفة المهدویة که اولین چاپ آن، 1318ق بوده و دربارة دعاها و زیارات و توقیعاتی است که از امام مهدی(عج) رسیده است، این زیارت را آورده است.37 در صفحه 3 این کتاب چنین آمده است:
چون به واسطه غایب بودن نور، سینه‌ام تنگ شده بود، بر تألیف کتابی همت گماشتم که مطالب آن، از امام زمان(علیه السلام) صادر شده باشد.
در صفحه 202 می‌گوید: زیارتی که از ناحیه امام زمان به سوی یکی از چهار نایب صادر شده است.
سپس این زیارت را نقل می‌کند.
البته شروح متعددی نیز دارد، مانند كشف داحبة فی شرح زیارة الناحیة، و كتاب الشمس الضاحیة38 و شرح زیارت ناحیه به زبان اردو39.
نتیجه
1-این زیارت، از ناحیه امام زمان(علیه السلام) برای برخی از نواب صادر شده که به دست برخی از علما، مثل شیخ مفید و ابن مشهدی رسیده است.
2-این زیارت، دارای اسانید متعدد و معتبری است؛ چنان كه ابن مشهدی به آن تصریح کرده است.
3-سید مرتضی، در اولین تشرف به کربلا، این زیارت را خوانده است.
4-بسیاری از عبارات این زیارت، با زیارات دیگر مطابق است.
5- در این زیارت معنویت خاصی مشهود است و مضامینی عالیه‌ دارد.
6-سید مرتضی، زیارت و آداب آن را این‌گونه آورده است:
فإذا اردت الخروج من بیتک فقل: اللهم الیک توجهت... فأذا بلغت المنزل تقول: رب انزلنی منزلا مبارکا... فاذا رأی القبة فیقول: الحمدلله و السلام علی عباده... فاذا قرب من المشهد یقول: اللهم الیک قصد القاصدون... فاذا بلغ موضع القتل یقول: اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا ... ثم تدخل القبة و تقف علی القبر و تقول: السلام علی آدم صفوةالله... ثم تحول الی عند الرأس و قل السلام علیک یا ابا عبدالله ... ثم انکب علی الضریح و قبّل التربة و قل: السلام علیک یا اول مظلوم انتهک دمه.... ثم تحول الی جانب القبر و تستقبل القبلة و ترفع یدیک و تقول: اللهم ان استغفاری ایاک...
و بعد نوبت توسل می‌شود كه: اللّهم انا نتوسل بهذا الصدیق الامام... ثم تحول الی عند الرجلین و قل: السلام علیک یا ابا عبدالله... ذکر زیارة علی بن الحسین(علیه السلام) ثم تحول الی عند رجلی الحسین فقف علی علی بن الحسین(علیه السلام) و قل: السلام علیک ایها الصدیق... ثم تقول: صلوات الله علیکم... ثم انکب علی القبر و قل: زاد الله فی شرفکم... زیارة الشهداء رضوان الله علیهم. ثم تتوجه الی البیت الذی عند رجلی علی بن الحسین(علیه السلام) و تقول: السلام علیک یا ابا عبدالله... ثم تسلم علی الشهداء من اصحاب الحسین(علیه السلام) و تستقبل و تقول: السلام علیکم یا انصارالله... ثم عد الی موضع رأس الحسین‌صلوات‌الله‌علیه و استقبل القبله وصل رکعتین صلاة الزیارة تقرأ فی الاولی الحمد و سورة الانبیاء و فی الثانیة الحمد و سورة الحشر أوماتهیأ لک من القران فاذا فرغت من الصلوة فقل سبحان ذی‌القدرة والجبروت... ثم قبِّل الضریح و قل: السلام
____________________________________
1- ما در معجم احادیث الامام المهدی با وجود فشردگی زیاد و حذف مکررات و ادغام احادیث متشابه، حدود 2500 حدیث آورده‌ایم. البته مستدركاتی هم دارد که ممکن است به هزار حدیث برسد؛ یعنی احادیث مهدویت بالغ بر 3500 حدیث است.
2- الاقبال بالأعمال الحسنة، ج3، ص73 و بحارالانوار، ج 98، 269.
3- هشتاد شهید را نام می‌برد که نخستین آن‌ها حضرت علی اکبر است که حضرت به آن‌ها سلام می‌کند. از نكات جالب این زیارتنامه این است که فرازهایی از رجزهای اصحاب را در میدان مبارزه نقل می‌کند و پس از آن، معمولاً به قاتل آن شهید نیز اشاره می‌کند.
4- ر.ك: صفحه اول همین مقاله.
5- بحارالانوار، ج 98، ص317.
6- همان، ج98، ص251.
7- خاتمه مستدرك‌الوسائل، ج1، ص358 ـ 364.
8- ابن طاووس استاد علامه حلی رجالی بزرگ و متبحر است و ایشان (ابن طاووس) بر این کتاب اعتماد کرده است.
9- طبقات اعلام الشیعة، ج3، ص252.
10- بحارالانوار، ج107، ص 21-45 و خاتمه مستدرک الوسائل، ج1، ص364.
11- اجازات بحارالانوار، ج104، ص196.
12- امل الآمل، ج2، ص252 و خاتمه مستدرک الوسائل، ج19، ص364.
13- خاتمه مستدرک‌الوسائل، ج21، ص19.
14- همان، ج19، ص363.
15- الکنی و الالقاب، ج1، ص 409.
16- اعیان‌الشیعه، ج9، ص202.
17-ریحانه الادب، ج8، ص308.
18- طبقات اعلام‌الشیعه، ج3، ص202.
19- صوم عاشورا، ص48؛ یعنی اعتماد ما بر کتاب مزار مشهدی، به لحاظ اعتماد سید بن طاووس و فرزند او بر این کتاب است.
20- بحار الانوار، ج1، ص35.
21- تحفة الزایر، ص3.
22- بحارالانوار، ج1، ص35.
23- مستدرك الوسائل، ج 19، ص359-360و ج21، ص19.
24- اعیان الشیعه، ج9، ص202.
25-الكنی و الالقاب، ج1، ص409.
26- ریحانة الادب، ج8، ص208.
27- قادتنا، ج6، ص115.
28- بحارالانوار، ج98، ص251.
29- مصباح الزائر، ص164.
30- مستدرک وسائل الشیعه، ج21؛ ص 19. این، کلام محدث نوری است که خوئی نقل کرده است، نه کلام خودش؛ در غیر این صورت، در کلام مرحوم خوئی تناقض ایجاد می‌شود.
31- معجم الرجال، ج16، ص170.
32- این عبارت را نیز از حرعاملی نقل کرده است و کلام آیت‌الله خوئی نیست.
33- بحارالانوار، ج98، ص317.
34- تحفة الزائر، ص3.
35- صحیفه مهدیه، ص3 و ص202.
36- جامع احادیث الشیعه (زیر نظر آیت‌ا... بروجردی)، ج 15، ص405، ح16.
37- الذریعة، ج15، ص25.
38- الذریعة، ج18، ص34.
39- همان، ج13، ص308.
_______________________
منبع:مجله انتظار (حوزه)
يکشنبه 10/10/1391 - 16:59
دعا و زیارت

زیارت امام حسین(علیه السلام)

صادره از ناحیه مقدس امام زمان (عجل الله تعلی فرجه الشریف)

معروف به زیارت ناحیه مقدسه

أَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَلیقَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَیْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِیَرَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِدْریسَ الْقــآئِمِ للهِِ بِحُـجَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى نُوح الْمُجابِ فی دَعْوَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى هُود الْمَمْدُودِ مِنَ اللهِ بِمَعُونَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى صالِـح الَّذی تَـوَّجَهُ اللهُ بِكَرامَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِبْراهیمَ الَّذی حَباهُ اللهُ بِخُلَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِسْمعیلَ الَّذی فَداهُ اللهُ بِذِبْــح عَظیم مِنْ جَنَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِسْحقَ الَّذی جَعَلَ اللهُ النُّبُوَّةَ فی ذُرِّیَّتِهِ ، أَلسَّـلامُ عَلى یَعْقُوبَ الَّذی رَدَّ اللهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ بِرَحْمَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى یُوسُفَ الَّذی نَجّاهُ اللهُ مِنَ الْجُبِّ بِعَظَمَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مُوسَى الَّذی فَلَقَ اللهُ الْبَحْرَ لَهُ بِقُدْرَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى هارُونَ الَّذی خَصَّهُ اللهُ بِنُبُـوَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى شُعَیْب الَّذی نَصَرَهُ اللهُ عَلى اُمَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى داوُدَ الَّذی تابَ اللهُ عَلَیْهِ مِنْ خَطیـئَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى سُلَیْمانَ الَّذی ذَلَّتْ لَهُ الْجِنُّ بِعِزَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى أَیُّوبَ الَّذی شَفاهُ اللهُ مِنْ عِلَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى یُونُسَ الَّذی أَنْـجَـزَ اللهُ لَهُ مَضْـمُونَ عِدَتِهِ، أَلسَّلامُ عَـلى عُزَیْر الَّذی أَحْیاهُ اللهُ بَعْدَ میتَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى زَكَرِیـَّا الصّـابِرِ فی مِحْنَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى یَحْیَى الَّذی أَزْلَفَهُ اللهُ بِشَهادَتِهِ ،

سلام بر آدم یارِ مخلص خدا از بینِ آفریدگانش ، درود بر شیث ولىّ خدا و بهترینِ بندگانش ، سلام بر ادریس كه براى خدا حجّتِ او را بپا داشت ، درود بـر نـوح كه دعـایش قرینِ اجابـت بود ، سـلام بر هـود كه كمـك و یارىِ خـدا مَـدَدِ او بود، درود بر صـالح كه خـداوند تاج كـرامت بر سـرش نهاد ، سـلام بر ابراهـیم كه خـدا مقـامِ خُلّـت و رفاقـت رابه او عـطا نمود ، درود بـر اسمـاعیل كـه خـداوند ذبـحى عظـیم از بهشت را فـداىِ او نمود ، سـلام بر اسحـاق كه خـداوند پیامبرى را در نسـل او قـرار داد ، درود بر یعـقوب كه خـداوند به رحـمت خود بینـائىِ چشـمش را به او بازگـرداند ، سلام بر یوسـف كه خـداوند به عظـمتِ خود او را از قعـر چاه رهائى بخشید ، درود بر موسـى كه خـداوند به قدرتِ خود دریا را برایـش شـكافت ، سلام بر هـارون كه خـداوند پیامبـرى خود را به وى اختـصاص داد ، درود بر شعـیب كه خدا او را بر اُمّـتش پیـروز نمود ، سلام بر داوود كه خداوند از لغزش او درگذشت ، درود بر سلیمان كه بخاطر شوكتش جنّ به فرمان او درآمد ، سلام بر ایّوب كه خداوند او را از بیماریش شفا بخشید ، درود بر یونس كه خداوند به وعده خود برایش وفا نمود ، سلام بر عُزَیر كه خداوند او را پس از مرگش به حیات بازگردانید ، درود بر زكریّا كه در رنج و بَلا شكیبا بود ، سلام بر یحیى كه خداوند به سبب شهادت مقام و منزلتِ او را بالا برد ،

أَلسَّلامُ عَلى عیسى رُوحِ اللهِ وَ كَلِمَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبیبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى أَمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلِىِّ بْنِ أَبی طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى أَبی مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبیهِ وَ خَلیفَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الَّذی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ فی سِـرِّهِ وَ عَلانِـیَـتِـهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّیَّـتِـهِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِیآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَیِّدِ الاَْوْصِیآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَدیجَةَ الْكُبْرى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ، أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْكِیآءُ ، أَلسَّلامُ عَلى یَعْسُوبِ الدّینِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ، أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ،

درود بر عیسى روح خدا و كلمه او ، سلام بر محمّد محبوبِ خدا و یار مخلص او ، درود بر فرمانرواى مؤمنان على بن ابیطالب ، كه برادرىِ رسول خدا به وى اختصاص یافت ، سلام بر فاطمه زهراء دختر رسول الله ، درود بر حسن بن على وصىّ و جانشین پدرش ، سلام بر حسین كه جانش را تقدیم نمود ، سلام بر آن كسى كه در نهان و آشكار خدا را اطاعت نمود ، سلام بر آن كسى كه خداوند شفا را در خاكِ قبرِ او قرار داد ، سلام بر آن كسى كه (محلِّ) اجابتِ دعا در زیرِ بارگاه اوست ، سلام بر آن كسى كه امامان از نسل اویند ، سلام بر فرزندِ خاتم پیامبران ، سلام بر فرزند سرور جانشینان ، سلام بر فرزند فاطمه زهراء ، سلام بر فرزند خدیجه كبرى ، سلام بر فرزند سدرة المنتهى ، سلام بر فرزند جنّة المأوى ، سلام بر فرزند زمزم و صفا ، سلام بر آن آغشته به خون ، سلام بر آنكه (حُرمَتِ) خیمه گاهش دریده شد ، سلام بر پنجمینِ اصحابِ كساء ، سلام بر غریبِ غریبان، سلام بر شهیدِ شهیدان ، سلام بر مقتولِ دشمنان ، سلام بر ساكنِ كربلاء ، سلام بر آن كسى كه فرشتگانِ آسمان بر او گریستند ، سلام بر آن كسى كه خاندانش پاك و مطهّرند ، سلام بر پیشواى دین ، سلام بر آن جایگاههاى براهین و حُجَجِ الهى ، درود بر آن پیشوایانِ سَروَر، سلام بر آن گریبان هاى چـاك شده، سلام بر آن لب هاى خشكیده، سـلام بر آن جان هاى مُستأصل و ناچار ، سـلام بر آن ارواحِ (از كالبد) خارج شده ، سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف ، سلام بر آن خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)، سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان،

أَلسَّلامُ عَلَیْك َ وَ عَلى ابآئِك َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْك َ وَ عَلى أَبْنآئِكَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْك َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِك َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْك َ وَ عَلَى الْمَلآئِكَةِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَریبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَكْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میكآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْك َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِك َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِك َ،

سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاك و طاهِـرَت، سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت، سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت، سلام بر آن كشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اكبر، سلام بر آن شیر خوارِ كوچـك، سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده، سلام بر آن خانواده اى كه نزدیك (و همراه سَروَرشان) بودند، سلام بر آن به خاك افتادگان در بیابان ها، سلام بر آن دور افتادگان از وطن ها، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون كفن، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن، سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خویش براى خدا) و شكیبا، سلام بر آن مظلومِ بى یاور، سلام بر آن جاى گرفته در خاكِ پاك، سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه، سلام بر آن كسى كه ربّ جلیل او را پاك و مطهّر گردانید، سلام بر آن كسى كه جبرئیل به او مباهات مى نمود، سلام بر آن كسى كه میكائیل در گهواره با او تكلّم مى نمود، سلام بر آن كسى كه عهد و پیمانش شكسته شد، سلام بر آن كسى كه پرده حُرمَتش دریده شد، سلام برآن كسى كه خونش به ظلم ریخته شد، سلام برآنكه با خونِ زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آنكه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومى كه خونش مباح گردید، سلام بر آنكه در ملأ عام سرش بریده شد، سلام بر آنكه اهل قریه ها دفنش نمودند، سلام بر آنكه شاهرَگش بریده شد، سلام بر آن مدافعِ بى یاور، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاك آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته، سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى كه در بیابان ها(ىِ كربلاء) گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند، سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى كه بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى كِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع كرده اند،

الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِك َ ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِك َ ، أَلسَّلامُ عَلَیْك َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْك َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْك َ، أَلسَّلامُ عَلَیْك َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِك َ ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِك َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِك َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـك َ ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِك َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِكْرِك َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَكینِ ، سَلامَ مَنْ لَوْ كانَ مَعَكَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاك َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَكَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْك َ ، وَ نَصَرَك َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْك َ ، وَ فَداك َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِك َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِك َ وِقآءٌ ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِك َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَك َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَك َ الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّك َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْكِیَنَّ لَك َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَیْك َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاك َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِكْتِیابِ ، أَشْهَدُ أَ نَّك َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوةَ ، وَ اتَیْتَ الزَّكوةَ ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّكْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ، وَ كُنْتَ للهِِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّك َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـیك َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِیَّةِ أَخیك َ مُسارِعاً ، وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاةِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّةِ ناصِحاً ، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُكافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً ،

و در آستانِ تو طواف مى كنند، و براى زیارت تو وارد مى شوند، سلام برتو من به سوى تو رو آورده ام، وبه رستگارى درپیشگاه توامیدبسته ام، سلام برتو سلامِ آن كسى كه به حُرمتِ توآشناست، و درولایت ودوستىِ تومُخلص و بى ریا است ، وبه سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب جسته، و ازدشمنانت بیزاراست، سلام كسیكه قلبش ازمصیبت تو جریحه دار، و اشكش به هنگام یادتو جارى است، سلام كسیكه دردناك وغمگین وشیفته وفروتن است، سلام كسیكه اگرباتودركربلاء مى بود، باجانش(دربرابرِ)تیزىِ شمشیرها ازتو محافظت مى نمود،و نیمه جانش رابه خاطرتوبدست مرگ مى سپرد، و درركاب تو جهاد میكرد، و تورابرعلیه ستمكاران یارى داده،جان وتن ومال وفرزندش رافداى تو مى نمود، وجانش فداى جان تو، وخانواده اش سپربلاىِ اهل بیت تومى بود، اگرچه زمانه مرابه تأخیر انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازیارىِ تو بازداشت، ونبودم تاباآنانكه باتو جنگیدند بجنگم، وباكسانیكه باتواظهاردشمنى كردندخصومت نمایم،(درعوض)صبحوشام برتومویِه میكنم، وبه جاى اشك براى توخون گریه میكنم، ازروى حسرتوتأسّفوافسوس برمصیبت هائى كه برتو واردشد،تاجائى كه ازفرط اندوهِ مصیبت، وغموغصّه شدّتِ حزن جان سپارم،گواهى میدهم كه تو نماز رابپاداشتى، وزكات دادى، وامربه معروف كردى، واز منكر وعداوت نَهى نمودى، واطاعتِ خداكردى ونافرمانىوى ننمودى،وبه خداوریسمان اوچنگ زدى تا وى را راضى نمودى، و از وى درخوف و خشیَت بوده نظاره گر ِاو بودى، واو را اجابت نمودى، وسنّتهاى نیكو بوجود آوردى، وآتشهاى فتنه را خاموش نمودى، ودعوت به هدایت و استقامت كردى، و راههاى صواب و حقّ را روشن وواضح گرداندى، ودرراه خدا بحقّ جهاد نمودى، وفرمانبردارِخداوند، و پیرو جدّت محمّدبن عبدالله بودى، و شنواى كلام پدرت على بودى، و پیشى گیرنده به(انجامِ) سفارش برادرت امام حسن بودى، ورفعت دهنده پایه شرافتِ دین، و خوار وسركوب كننده طغیان، وكوبنده سركشان، وخیرخواهو نصیحت گرِاُمّت بودى، درهنگامى كه در شدائدِ مرگ دستوپا میزدى ، و مبارزه كننده با فاسقان بودى، وقیام كننده باحُجَج وبراهین الهى ، وترحُّم كننده بر اسلام ومسلمین بودى،

وَ لِلْحَقِّ ناصِراً ، وَ عِنْدَ الْبَلآءِ صابِراً ، وَ لِلدّینِ كالِئاً ، وَ عَنْ حَوْزَتِهِ مُرامِیاً ، تَحُوطُ الْهُدى وَ تَنْصُرُهُ ، وَ تَبْسُطُ الْعَدْلَ وَ تَنْشُرُهُ ، وَ تَنْصُرُ الدّینَ وَ تُظْهِرُهُ ، وَ تَكُفُّ الْعابِثَ وَ تَزْجُرُهُ ، وَ تَأْخُذُ لِلدَّنِىِّ مِنَ الشَّریفِ ، وَ تُساوی فِى الْحُكْمِ بَیْنَ الْقَوِىِّ وَ الضَّعیفِ ، كُنْتَ رَبیعَ الاَْیْتامِ ، وَ عِصْمَةَ الاَْ نامِ ، وَ عِزَّ الاِْسْلامِ ، وَ مَعْدِنَ الاَْحْكامِ ، وَ حَلیفَ الاِْنْعامِ ، سالِكاً طَرآئِقَ جَدِّك َ وَ أَبیك َ، مُشْبِهاً فِى الْوَصِیَّةِ لاَِخیـك َ ، وَفِىَّ الذِّمَـمِ ، رَضِىَّ الشِّیَمِ ، ظاهِرَ الْكَرَمِ ، مُتَهَجِّداً فِى الظُّلَمِ ، قَویمَ الطَّرآئِقِ ، كَریمَ الْخَلائِقِ ، عَظیمَ السَّوابِقِ ، شَریفَ النَّسَبِ ، مُنیفَ الْحَسَبِ ، رَفیعَ الرُّتَبِ ، كَثیرَ الْمَناقِبِ ، مَحْمُودَ الضَّرآئِبِ ، جَزیلَ الْمَواهِبِ ، حَلیمٌ رَشیدٌ مُنیبٌ ، جَوادٌ عَلیمٌ شَدیدٌ ، إِمامٌ شَهیدٌ، أَوّاهٌ مُنیبٌ ، حَبیبٌ مَهیبٌ ، كُنْتَ لِلرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَلَداً ، وَ لِلْقُرْءانِ سَنَداً [مُنْقِذاً :خل] وَ لِلاُْ مَّةِ عَضُداً ، وَ فِى الطّاعَةِ مُجْتَهِداً ، حافِظاً لِلْعَهْدِ وَالْمیثاقِ ، ناكِباً عَنْ سُبُلِ الْفُسّاقِ [وَ :خل] باذِلاً لِلْمَجْهُودِ ، طَویلَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ ، زاهِداً فِى الدُّنْیا زُهْدَ الرّاحِلِ عَنْها ، ناظِراً إِلَیْها بِعَیْنِ الْمُسْتَوْحِشینَ مِنْها ، امالُك َ عَنْها مَكْفُوفَةٌ ، وَ هِمَّتُك َ عَنْ زینَتِها مَصْرُوفَةٌ ، وَ أَلْحاظُك َ عَنْ بَهْجَتِها مَطْرُوفَةٌ ، وَ رَغْبَتُك َ فِى الاْخِرَةِ مَعْرُوفَةٌ ، حَتّـى إِذَا الْجَوْرُ مَدَّ باعَهُ ، وَ أَسْفَرَ الظُّلْمُ قِناعَهُ ، وَ دَعَا الْغَىُّ أَتْباعَهُ ، وَ أَنْتَ فی حَرَمِ جَدِّك َ قاطِنٌ ، وَ لِلظّـالِمینَ مُبایِنٌ ، جَلیسُ الْبَیْتِ وَ الْمِحْـرابِ ، مُعْتَزِلٌ عَنِ اللَّـذّاتِ وَ الشَّـهَواتِ ، تُنْكِـرُ الْمُنْكَـرَ بِقَلْبِـك َ وَ لِسانِك َ ، عَلى حَسَبِ طاقَتِـك َ وَ إِمْكانِـك َ ، ثُمَّ اقْتَضاك َ الْعِلْمُ لِـلاِْنْكارِ، وَ لَزِمَك َ [أَلْزَمَك َ :ظ] أَنْ تُـجـاهِدَ الْـفُجّـارَ ، فَـسِـرْتَ فـی أَوْلادِكَ وَ أَهـالیـك َ ،

یارى گرِ حق بودى، در هنگام بلاء شكیبا و صابر، حافظ و مراقب دین، و مدافع حریم آئین بودى،(طریقِ) هدایت را حفظ نموده یارى مینمودى، عدل و داد را گسترش داده و وسعت مى بخشیدى، دین و آئینِ الهى رایارى نموده آشكارمى نمودى، یاوه گویان را (ازادامه راه) بازداشته جلوگیرى میكردى، حقّ ضعیف را از قوى باز میستاندى، در قضاوت و داورى بین ضعیف و قوى برابر حُكم مینمودى، تو بهار ِسر سبز ِیتیمان بودى، نگاهبان و حافظ مردم بودى، مایه عـزّت و سرافرازى اسلام، معدنِ احكام الهى، هم پیمان نیكى و احسان بودى، پوینده طریقه جدّ و پدرت و در سفارشات و وصایا همسانِ برادرت بودى، وفادار به پیمانها، داراى سجایاىِ پسندیده، و باجود و كَرَمِ آشكار بودى، شب زنده دار (به عبادت) در دلِ شبهاىِ تاریك، معتدل ومیانه رودرروشها،باسجایاواخلاقِ كریمانه،داراى سوابقِ باعظمتوارزشمند، داراى نَسَبِ شریف، وحَسَبِ والا، بادرجات ورتبه هاىِ رفیع وعالى، مناقب وفضائلِ بسیار، سِرِشتهاو طبیعتهاى مورد ستایش، و با عطایا و مواهبِ بزرگ بودى،حلیموصبور،هدایت شده،بازگشت كننده بسوى خدا، باجود و سخاوت ـ دانا ـ توانا و قاطع،پیشواى شهید،بسیارنالانوگریان در پیشگاه خداوند، محبوب و باهیبت بودى، تو براى پیامبر كه درودخدابراووآل اوبادفرزند،و براى قرآن پشتوانه]نجات دهنده[،و براى امّتِ اسلام بازوى توانا، ودرطاعتِ حقّ كوشا بودى، توحافظِ عهد وپیمانِ الهى، دورى كننده ازطُرُقِ فاسقان بودى، ]و[ توآنچه درتوان داشتى (براى اِعلاءِكلمه حقّ) بذل نمودى، داراى ركوع و سجود طولانى بودى، تو مانند كسیكه ازدنیا رخت برخواهد بست ازآن روگردان بودى، و مانندكسانیكه ازدنیادروحشت وهراس بسر میبرند به آن نگاه میكردى، آرزوهایت از (تعلّق به) دنیا بازداشته شده، وهمّت وكوششت از زیوردنیا رو گردانده بود، دیدگانت ازبهجت و سروردنیابربسته، واشتیاقومِیلَت به آخرت شهره آفاق است، تا آنكه جور و ستم دستِ تعدّى دراز نمود، وظلم وسركشى نقاب از چهره بركشید ، وضـلالت و گمـراهى پیروان خویش را فرا خواند ، با آنـكه تو در حَرَمِ جدّت متوطّن بودى، و از ستمكاران فاصله گرفته بودى، و مُلازمِ منزل ومحرابِ عبادت بوده، واز لذّتها وشهوات دنیوى كناره گیربودى، وبرحسب طاقت وتَوانَت مُنكَر راباقلب وزبانت انكارمى نمودى، پس ازآن علمودانشت اقتضاى انكارِ آشكارنمود، و برتو لازم گشت [لازم نمود] بابدكاران رویاروى جهادكنى، بنابراین درمیان فرزندان و خانواده ات،

وَ شیعَـتِك َ وَ مَوالیك َ وَ صَدَعْتَ بِالْحَـقِّ وَ الْبَـیّـِنَـةِ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى اللهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَ أَمَرْتَ بِإِقامَةِ الْحُدُودِ ، وَ الطّاعَةِ لِلْمَعْبُودِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْخَبآئِثِ وَ الطُّـغْیانِ، وَ واجَهُـوك َ بِالظُّـلْمِ وَ الْعُـدْوانِ، فَجاهَدْتَهُمْ بَعْدَ الاْیعازِ لَهُمْ [الاْیعادِ إِلَیْهِمْ : خل] ، وَ تَأْكیدِ الْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ ، فَنَكَثُوا ذِمامَك َ وَ بَیْعَتَك َ ، وَ أَسْخَطُوا رَبَّك َ وَ جَدَّ ك َ ، وَ بَدَؤُوك َ بِالْحَرْبِ ، فَثَبَتَّ لِلطَّعْنِ وَالضَّرْبِ ، وَ طَحَنْتَ جُنُودَ الْفُـجّارِ ، وَاقْتَحَمْتَ قَسْطَلَ الْغُبارِ ، مُجالِداً بِذِى الْفَقارِ ، كَأَنَّك َ عَلِىٌّ الْمُخْتارُ ، فَلَمّا رَأَوْك َ ثابِتَ الْجاشِ، غَیْرَ خآئِف وَ لا خاش ، نَصَبُوا لَك َ غَوآئِلَ مَكْرِهِمْ ، وَ قاتَلُوكَ بِكَیْدِهِمْ وَ شَرِّهِمْ، وَ أَمَرَ اللَّعینُ جُنُودَهُ ، فَمَنَعُوك َ الْمآءَ وَ وُرُودَهُ ، وَ ناجَزُوك َ الْقِتالَ ، وَ عاجَلُوك َ النِّزالَ ، وَ رَشَقُوك َ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ ، وَ بَسَطُوا إِلَیْك َ أَكُفَّ الاِصْطِلامِ، وَ لَمْ یَرْعَوْا لَك َ ذِماماً، وَ لاراقَبُوا فیك َ أَثاماً، فی قَتْلِهِمْ أَوْلِیآءَك َ ، وَ نَهْبِهِمْ رِحالَك َ ، وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِى الْهَبَواتِ ، وَ مُحْتَمِلٌ لِلاَْذِیّاتِ ، قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِك َ مَلآئِكَةُ السَّماواتِ، فَأَحْدَقُوا بِك َ مِنْ كُلّ ِالْجِهاتِ ، وَ أَثْخَنُوك َ بِالْجِراحِ ، وَ حالُوا بَیْنَك َ وَ بَیْنَ الرَّواحِ ، وَ لَمْ یَبْقَ لَك َ ناصِرٌ ، وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ ، تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِك َ وَ أَوْلادِك َ ، حَتّى نَكَسُوكَ عَنْ جَوادِك َ، فَهَوَیْتَ إِلَى الاَْرْضِ جَریحاً ، تَطَؤُك َ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها، وَ تَعْلُوكَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها ، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُك َ ، وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُك َ وَ یَمینُك َ ، تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِك َ وَ بَیْتِك َ ، وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِك َ عَنْ وُلْدِك َ وَ أَهالیك َ ، وَ أَسْرَعَ فَرَسُك َ شارِداً ، إِلى خِیامِك َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باكِیاً ، فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَك َ مَخْزِیّاً ،

وپیروان ودوستانت روانه شدى، وحقّوبرهان را آشكارنمودى، وباحكمت وپندواندرزِ نیكو (مردم را) بسوىِ خدا فراخواندى، وبه برپادارىِ حدودِ الهى ، و طاعتِ معبود امر نمودى ، و از پلیدى ها و سركشى نهى فرمودى، ولى آنهابه ستم ودشمنى رویاروىِ تو قرار گرفتند، پس تو نیزباآنان به جهاد برخاستى پس ازآنكه(حقّ را)به آنان گوشزد نمودى ]آنها رابه عـذابِ الهى تهدید نمودى[، و حجّت را بر آنها مؤكّد فرمودى، ولى عهد و پیمان وبیعت تو را شكستند،و پروردگار تو جدّت را بخشم آوردند و با تو ستیز آغازیدند، پس توبه جهت زدوخورد و پیكار استوار شدى، ولشكریان فاجر راخورد و آسیا نمودى، ودرگَرد وغُبار ِنبرد فرو رفتى، وچنان با ذوالفقار جنگیدى، كه گویا علىّ مرتضى هستى، پس چون تورابا قلبى مطمئن، بدون ترس وهراس یافتند،شرورِمكروحیله شان رابرتوبرافراشتندوازدرِنیـرنگ وفسادباتو قتال نمودند، وآن ملعون لشكریانش رافرمان داد، تاتورا ازآبواستفاده آن منع نمودند،وباتوقتال نمودند، وبه جنگومبارزه باتوشتافتند، وتیرهاوخدنگهابسوى توپرتاب نمودند، وبراى استیصال وناچار نمودن تو دست دراز كردند، و حُرمتى براى تومراعات نكردند، وازهیچ گناهى درموردتوخوددارى ننمودند، چه دركشتن آنهادوستانت را، و چه درغارت اثاثیه خیمه هایت، (بارى)تودرگَرد وغُبارهاى جنگ پیش تاختى، وآزارواذیّتهاى فراوانى تحمّل نمودى، آنچنانكه فرشتگانِ آسمانها ازصبر و شكیبائى توبه شگفت آمدند،پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند، و تورا به سبب زخم ها و جراحتها ناتوان نمودند، و راه خلاص ورفتن برتو بستند، تاآنكه هیچ یاورى برایت نماند، ولى توحسابگر(عمل خویش براى خدا)و صبوربودى، اززنان وفرزندانت دفاع وحمایت مینمودى، تاآنكه تورااز اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند، پس بابدن مجروح برزمین سقوط كردى، درحالیكه اسبها تورابا سُم هاى خویش كوبیدند،وسركشان باشمشیرهاى تیزِشان برفرازت شدند، پیشانىِ تو به عرقِ مرگ مرطوب شد، و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حركت بود ، پس گوشـه نظرى به جانب خِیام و حَرَمَت گرداندى، در حالیكه از زنان و فرزندانت(روگردانده)به خویش مشـغول بودى ، اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت ، شیـهه كشان و گریـان، بجانبِ خیمه ها رو نمود ، پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند،

وَ نَظَرْنَ سَرْجَك َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً ، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَویلِ داعِیات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِك َ مُبادِرات، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِك َ ، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِك َ بِیَدِهِ ، ذابِـحٌ لَك َ بِمُهَنَّدِهِ ، قَدْ سَكَنَتْ حَوآسُّك َ، وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُك َ ، وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُك َ ، وَ سُبِىَ أَهْلُك َ كَالْعَبیدِ ، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، یُساقُونَ فِى الْبَراری وَالْفَلَواتِ ، أَیْدیهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَْعْناقِ ، یُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ ، فَالْوَیْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ ، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِك َ الاِْسْلامَ ، وَ عَطَّلُوا الصَّلوةَ وَ الصِّیامَ ، وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الاَْحْكامَ، وَ هَدَمُوا قَواعِدَ الاْیمانِ، وَ حَرَّفُوا ایاتِ الْقُرْءانِ ، وَ هَمْلَجُوا فِى الْبَغْىِ وَالْعُدْوانِ ، لَقَدْ أَصْبَحَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِوَ الِهِ مَوْتُوراً ، وَ عادَ كِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَهْجُوراً ، وَ غُودِرَ الْحَقُّ إِذْ قُهِرْتَ مَقْهُوراً ، وَ فُقِدَ بِفَقْدِكَ التَّكْبیرُ وَالتَّهْلیلُ ، وَالتَّحْریمُ وَالتَّحْلیلُ ، وَالتَّنْزیلُ وَالتَّأْویلُ ، وَ ظَهَرَ بَعْدَكَ التَّغْییرُ وَالتَّبْدیلُ ، وَ الاِْلْحادُ وَالتَّعْطیلُ ، وَ الاَْهْوآءُ وَ الاَْضالیلُ ، وَ الْفِتَنُ وَ الاَْباطیلُ، فَقامَ ناعیك َ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّك َ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ، فَنَعاك َ إِلَیْهِ بِالدَّمْعِ الْهَطُولِ ، قآئِلا یا رَسُولَ اللهِ قُتِلَ سِبْطُك َ وَ فَتاك َ ، وَ اسْتُبیحَ أَهْلُك َ وَ حِماك َ ، وَ سُبِیَتْ بَعْدَك َ ذَراریك َ ، وَ وَقَعَ الْمَحْذُورُ بِعِتْرَتِك َ وَ ذَویك َ ، فَانْزَعَجَ الرَّسُولُ ، وَ بَكى قَلْبُهُ الْمَهُولُ ، وَ عَزّاهُ بِك َ الْمَلآئِكَةُ وَ الاَْنْبِیآءُ، وَ فُجِعَتْ بِك َ اُمُّك َ الزَّهْرآءُ، وَ اخْتَلَفَتْ جُنُودُ الْمَلآئِكَةِ الْمُقَرَّبینَ، تُعَزّی أَباك َ أَمیرَالْـمُـؤْمِنینَ ، وَ اُقیمَتْ لَك َ الْمَـاتِمُ فی أَعْلا عِلِّیّینَ ،

و زینِ تورابراو واژگونه یافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند،درحالیكه گیسوان برگونه هاپراكنده نمودند، بر صورت ها طپانچه مى زدندو نقاب ازچهره هاافكنده بودند، وبصداى بلندشیون میزدند،وازاوجِ عزّت به حضیض ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند، درهمان حال شِمرِملعون برسینه مباركت نشسته،وشمشیرخویش رابرگلـویت سیراب مینمود، بادستى مَحاسنِ شریفت را درمُشت میفِشرد،(وبادست دیگر)باتیغِ آخته اش سراز بدنت جدامى كرد، تمامِ اعضاوحواسّت ازحركت ایستاد، نَفَسهاىِ مباركت درسینه پنهان شد ،وسرِمقدّست برنیزه بالارفت، اهلوعیالت چون بردِگان به اسیرى رفتند، ودرغُل وزنجیرآهنین برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى (آفتابِ) نیمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبیابانها كشیده میشدند، دستانشان به گَردَنهازنجیرشده،درمیان بازارها گردانده میشدند،اىواى براین سركشان گناهكار!،چه اینكه باكُشتنِ تواسلام را كُشتند، ونمازوروزه(خدا)رابدون یاوررهانمودند،وسُنّتهاواحكام(دین) راازبین برده شكستند، و پایه هاىِ ایمان را منهدم نمودند، و آیاتِ قرآن را تحریف كرده، در (وادىِ)جنایت وعداوت پیش تاختند، براستى رسولِ خدا «كه درودخدابراو وآل اوباد» (با شهادتِ تو) تنهاماند!(یامظلومواقع شد)، وكتاب خداوندِعزّوجلّ مَتروك گردید، وآنگاه كه تومقهورومغلوب گشتى، حقّ وحقیقت موردِخیانت واقع شد، وبه فقدانِ توتكبیرِخداوكلمه توحید، حراموحلالِ دین، وتنزیل وتأویلِ قرآن جملگى ازبین رفت، و پس ازتو تغییروتبدیلِ (احكام)، كفرو اِلحاد وبى سرپرستىِ دین، هوىوهوس هاوگمراهیها، فتنه هاوباطلهاجملگى (برصفحه روزگار) ظاهرشد، پس پیكِ مرگ نزدِ قبرِجدّت رسول خدا «كه رحمتِ بى پایانِ خداوندى براووآلِ اوباد» ایستاد، وبااشكِ ریزان خبرِمرگِ تورابهوى داد، واینگونه گفت كه: اى رسولِ خدا! دخترزاده جوانمردت شهید شد، خاندان وحَریمَت مُباح گردید، پس ازتو فرزندانت به اسیرى رفتند، و وقایع ناگوارى به عترت وخانواده اتواردشد، پس(از شنیدنِ این خبر) رسول خدا مضطرب وپریشان گردید، و قلبِ هراسناكَش بگریست، وفرشتگان وانبیاء (بخاطـر مصیبتِ تو) او راتسلـیت وتعـزیت گفـتند، و مادرت زهـراء (ازانـدوهِ مصیبـتِ تو) دردنـاك شد ، و دستـه هاىِ ملائكه مقـرّبین در آمد و شد بودند، پـدرت امیرمؤمنـان راتعزیت میگفتند، مجالسِ ماتم وسوگوارى براىِ تو در اعلاعلیّین برپا شد،

وَ لَطَمَتْ عَلَیْك َ الْحُورُ الْعینُ، وَ بَكَتِ السَّمآءُ وَ سُكّانُها، وَ الْجِنانُ وَ خُزّانُها ، وَ الْهِضابُ وَ أَقْطارُها، وَ الْبِحارُ وَ حیتانُها، [وَ مَكَّةُ وَ بُنْیانُها، :خل ]وَ الْجِنانُ وَ وِلْدانُها ، وَ الْبَیْتُ وَ الْمَقامُ، وَ الْمَشْعَرُ الْحَرامُ، وَ الْحِـلُّ وَ الاِْحْرامُ ، أَللّـهُمَّ فَبِحُرْمَةِ هذَا الْمَكانِ الْمُنیفِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَاحْشُرْنی فی زُمْرَتِهِمْ، وَ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِمْ، أَللّهُمَّ إِنّی أَتَوَسَّلُ إِلَیْك َ یا أَسْرَعَ الْحاسِبینَ ، وَ یاأَكْرَمَ الاَْكْرَمینَ ، وَ یاأَحْكَمَ الْحاكِمینَ، بِمُحَمَّدخاتَِمِ النَّبِیّینَ ، رَسُولِك َ إِلَى الْعالَمینَ أَجْمَعینَ ، وَ بِأَخیهِ وَابْنِ عَمِّهِ الاَْنْزَعِ الْبَطینِ ، الْعالِمِ الْمَكینِ ، عَلِىّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ بِفاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعـالَمینَ ، وَ بِالْحَسَنِ الزَّكِىِّ عِصْمَةِ الْمُتَّقینَ ، وَ بِأَبی عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنِ أَكْرَمِ الْمُسْتَشْهَدینَ ، وَ بِأَوْلادِهِ الْمَقْتُولینَ ، وَ بِعِتْرَتِهِ الْمَظْلُومینَ ، وَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعابِدینَ ، وَ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ قِبْلَةِ الاَْوّابینَ ، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد أَصْدَقِ الصّادِقینَ ، وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر مُظْهِرِ الْبَراهینِ ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُوسى ناصِرِالدّینِ، وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِىّ قُدْوَةِ الْمُهْتَدینَ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّد أَزْهَدِ الزّاهِدینَ ، وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ وارِثِ الْمُسْتَخْلَفینَ، وَالْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعینَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدوَالِ مُحَمَّدالصّادِقینَ الاَْبَرّینَ ، الِ طه وَ یس ، وَ أَنْ تَجْعَلَنی فِى الْقِیامَةِ مِنَ الاْمِنینَ الْمُطْمَئِنّینَ، الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، أَللّهُمَّ اكْتُبْنی فِى الْمُسْلِمینَ، وَ أَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ ، وَاجْعَلْ لی لِسانَ صِدْق فِى الاْخِرینَ ، وَانْصُرْنی عَلَى الْباغینَ،وَاكْفِنی كَیْدَ الْحاسِدینَ ، وَاصْرِفْ عَنّی مَكْرَ الْماكِرینَ ، وَاقْبِضْ عَنّی أَیْدِىَ الظّالِمینَ ، وَاجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَ السّادَةِ الْمَیامینِ فی أَعْلا عِلِّیّینَ،

و حورالعین به جهت تو به سر و صورت زدند، (در عزاىِ تو) آسمان و ساكنانش، بهشت ها و نگـهبانانش، كوه ها و كوهپایه ها، دریا ها و ماهیانش، ]شهرمكّه و پایه هایش[، فردوس ها و جوانانش، خانه كعبه و مقام ابراهیم، و مشعرالحرام ، و حلّ و حَرَم جملـگى گریستند، بار خدایا! به حُرمتِ این مكـانِ رفـیع ، بر محمّد و آلِ او رحـمت فرست ، و مرا در زمره آنان محـشور فرما، و به شفـاعت و وساطتِ آنها مرا داخلِ بهشت گردان ، بار خدایا! من به تو توسّل مى جویم اى سریعـترینِ حسابگران ، و اِى بخشـنده ترینِ كَـریمان ، و اِى فرمانـرواى حـاكمان، به (حقِّ) محمّد آخرینِ پیامبران، و فرستاده تو بسوىِ تمامِ جهان ها، و به (حقِّ) برادرش و پسرعمویش آن بلند پیشانىِ میان پُر ، آن دانشمندِ عالى مرتبه ، یعنى علىّ فرمانـرواىِ مؤمنان ، و به (حقِّ) فاطمه سـروَرِ بانوانِ جهانیان ، و به (حقِّ) حسـنِ مجتـبى كه پاك و مبرّا و پناهگـاه مُتّقین اسـت ، و به (حقِّ) أبی عبدالله الحسین گـرامیترینِ شهداء ، و به (حقِّ) فرزنـدانِ مقتولش ، و خانـواده مظـلومش، و به (حقّ) على بن الحسـین زیورِ عابدان ، و به محمّد بن علـى قبـله توبه كنندگان ، و جعفر بن محمّد راستگـوترینِ صادقان ، و موسى بن جعفر آشكار كننده دلائل و براهین ، و على بن موسى یاورِ دین ، و محمّد بن على اُسوه و الگوىِ هدایت شونـدگان ، و على بن محمّد زاهـدترینِ پارسایان ، و حسـن بن على وارثِ جانشینان ، و حُجّتِ خدا بر تمامِ آفریدگان ، اینكه درود فرستى بر محـمّد و آلِ او، آن راستـگویانِ نیـكوكار ، هـمان آلِ طه و یس ، و اینكه مرا در قیامت از كسانى قرار دهى كه (از عذابِ تو) ایمن و با آرامشِ خاطر و رستگار و مسرور و بشارت یافـته اند ، بارخدایا! (نامِ) مـرا در زُمـره مسلـمین نگاشته ، و مرا به صالـحین ملـحق فرما ، و نامِ مرا بر زبان اُمّتهاى آتیه نیكو قرار ده ، و مـرا بر علـیه ظالمین یارى ده ، و از مكرِ حسـودان حفـظ فرما ، و (نیـز) حیله حیـله گران را از من برگـردان ، و دست ستمـكاران را از مـن (دور) نگهدار، و بینِ من و آن سـرورانِ با میمنت در اعلاعلیّین جمع بفرما،

مَعَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیّینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحینَ، بِرَحْمَتِك َ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ، أَللّهُمَّ إِنّی اُقْسِمُ عَلَیْك َ بِنَبِیِّك َ الْمَعْصُومِ، وَ بِحُكْمِك َ الْمَحْتُومِ، وَنَهْیِك َ الْمَكْتُومِ ، وَ بِهذَا الْقَبْرِ الْمَلْمُومِ ، الْمُوَسَّدِ فی كَنَفِهِ الاِْمامُ الْمَعْصُومُ، الْمَقْتُولُ الْـمَظْلُومُ، أَنْ تَكْشِفَ ما بی مِنَ الْغُمُومِ ، وَ تَصْرِفَ عَنّی شَرَّ الْقَدَرِ الْمَحْتُومِ، وَ تُجیرَنی مِنَ النّارِ ذاتِ السَّمُومِ، أَللّــهُمَّ جَلِّلْنی بِنِعْمَتِك َ، وَ رَضِّنی بِقَسْمِك َ ، وَ تَغَمَّدْنی بِجُودِك َ وَ كَرَمِك َ ، وَ باعِدْنی مِنْ مَكْرِك َ وَ نِقْمَتِك َ ، أَللّهُمَّ اعْصِمْنی مِنَ الزَّلَلِ ، وَ سدِّدْنی فِى الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ ، وَافْسَحْ لی فی مُدَّةِ الاَْجَلِ ، وَ أَعْفِنی مِنَ الاَْوْجاعِ وَالْعِلَلِ، وَ بَلِّغْنی بِمَوالِىَّ وَ بِفَضْلِك َ أَفْضَلَ الاَْمَلِ ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاقْبَلْ تَوْبَتی ، وَارْحَمْ عَبْرَتی ، وَ أَقِلْنی عَثْرَتی ، وَ نَفِّسْ كُرْبَتی ، وَاغْفِرْلی خَطیئَتی، وَ أَصْلِـحْ لی فی ذُرِّیَّتی، أَللّـهُمَّ لاتَدَعْ لی فی هذَاالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ، وَالْمَحَلِّ الْمُـكَرَّمِ ذَنْباً إِلاّ غَفَرْتَهُ، وَ لاعَیْباً إِلاّ سَتَرْتَهُ، وَ لاغَمّاً إِلاّ كَشَفْتَهُ، وَ لارِزْقاً إِلاّ بَسَطْتَهُ، وَ لاجاهاً إلاّ عَمَرْتَهُ، وَ لافَساداً إِلاّ أَصْلَحْتَهُ ، وَ لاأَمَلا إِلاّ بَلَّغْتَهُ ، وَ لادُعآءً إِلاّ أَجَبْتَهُ ، وَ لامَضیقاً إِلاّ فَرَّجْتَهُ ، وَ لاشَمْلا إِلاّ جَمَعْتَهُ ، وَ لاأَمْراً إِلاّ أَتْمَمْتَهُ ، وَ لامالا إِلاّ كَثَّرْتَهُ ، وَ لاخُلْقاً إِلاّ حَسَّنْتَهُ ، وَ لاإِنْفاقاً إِلاّ أَخْلَفْتَهُ ، وَ لاحالا إِلاّ عَمَرْتَهُ ، وَ لاحَسُوداً إِلاّ قَمَعْتَهُ ، وَ لاعَدُوّاً إِلاّ أَرْدَیْتَهُ ، وَ لاشَرّاً إِلاّ كَفَیْتَهُ ، وَ لامَرَضاً إِلاّ شَفَیْتَهُ ، وَ لابَعیداً إِلاّ أَدْنَیْتَهُ ، وَ لاشَعَثاً إِلاّ لَمَمْتَهُ ، وَ لا سُؤالا ]سُؤْلا :ظ [إِلاّ أَعْطَیْتَهُ ، أَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُك َ خَیْرَ الْعاجِلَةِ ، وَ ثَوابَ الاْجِلَةِ ، أَللّهُمَّ أَغْنِنی بِحَلالِك َ عَنِ الْحَرامِ، وَ بِفَضْلِك َ عَنْ جَمیعِ الاَْنامِ ، أَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُك َ عِلْماً نافِعاً ،

همراه باكسانیكه برآنها اِنعام فرمودى یعنى پیامبران، وراستگویانِ درعملوگفتاروشهداء و نیكویان، به رحمتت اى مهربانترینِ مهربانان، بارخدایا! تورا سوگند میدهم به حقّ پیامبرِ معصومت، و به حقّ حُكمِ حتمى و قطعى ات، و به حقّ نهىِ پنهانى ات ، و بحقّ این آرامگاهى كه (مردم از هرطرف به جهت زیارت) بر او گِرد مى آیند، واین امامِ معصومِ مقتولِ مظلوم در جانبِ آن تكیه زده، اینكه غم و غصّه ها را از من برطرف فرمائى، و شُرورِ قضا و قَدَرِ حتمى را از من برگردانى، و مرا از آتش(عذابت) كه داراى بادهاى سوزان است پناه دهى (و نگاهدارى)، بارخدایا! مرا با نعمت خود بپوشان (یا بزرگ گردان)، و به عطایاى خود راضى وخوشحال فرما، وبه جود و كَرَمَت مرا بپوشان، و از مكر و انتقام خود دورَم ساز، بارخدایا مرا از لغزش و خطا حفظ فرما، و در گفتاروكردار به راه صحیح هدایتم فرما، و در مدّت زندگى ام وسعت ده، و مرا از دردها و بیماریها عافیت بخش، ومرابه موالىوسرورانم برسانوبه فضل(وكَرَمِ) خویش مرابه بالاترینِ آرزوها نائل فرما، بارخدایا برمحمّد و آلِ او رحمت فرست و توبه مرا قبول فرما، و بر اشكِ چشمم ترحّم نما، و لغزش مرا چشم پوشى فرما، و حُزن واندوه مرا زائل كن، و گناهم را برمن ببخشاى، و خاندان و نسلِ مرا برایم اصلاح فرما، بارخدایا در این مشهدِوالامقام و در این محلّ گرامى، برایم وامَگُذار گناهى را مگرآنكه ببخشى، و نه عیبى را مگر آنكه مستورنمائى، و نه غم وغصّه اى را مگربرطرف فرمائى، و نه رزقى را مگر گسترش دهى ، ونه قدر و منزلتى را مگر باقى بدارى، ونه فسادى را مگر اصـلاح فـرمائى، ونه آرزوئى را مگرنائل كنى، ونه دعائى را مگر اجابت فرمائى، ونه تنگنائى را مگر بگشائى، ونه امور مُتشتّتى را مگر جمع و برقرار نمائى، ونه امرى را مگر تمام فرمائى، ونه مالى را مگر فراوانى بخشى، ونه خُلق وصفتى را مگرنیكوگردانى، ونه انفاقى را مگرجایگزین فرمائى، ونه حالى را مگر آباد فرمائى، ونه حسودى را مگر ذلیل نمائى، ونه دشمنى را مگر هلاك گردانى، ونه شرّى را مگر منع فرمائى، ونه بیماریى رامگرشفابخشى، ونه(امرِ)دورى را مگر نزدیك فرمائى(ودردسترسم قراردهى)، ونه تفرّقواختلالى رامگرجمع (و اصلاح)نمائى، ونه خواهشى ]خواسته اى[ را مگر عطا فرمائى، بارخدایا! من از تودرخواست میكنم خیرِ دنیا و ثوابِ آخرت را، بارخدایا! مرا به سبب حلالت از حرام مستغنى كن، وبه فضل و احسانـت از جمیع خلق بى نیاز فرما، بارخدایا! از تو درخواست میكنم دانشى مفید،

وَ قَلْباً خاشِعاً ، وَ یَقیناً شافِیاً ، وَ عَمَلا زاكِیاً ، وَ صَبْراً جَمیلا، وَ أَجْراً جَزیلا ، أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شُكْرَ نِعْمَتِك َ عَلَىَّ ، وَ زِدْ فی إِحْسانِك َ وَ كَرَمِك َ إِلَىَّ ، وَاجْعَلْ قَوْلی فِى النّاسِ مَسْمُوعاً ، وَ عَمَلی عِنْدَك َ مَرْفُوعاً ، وَ أَثَری فِى الْخَیْراتِ مَتْبُوعاً ، وَ عَدُوّی مَقْمُوعاً ، أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّدالاَْخْیارِ ، فی اناءِ اللَّیْلِ وَ أَطْرافِ النَّهارِ ، وَاكْفِنی شَرَّ الاَْشْرارِ ، وَ طَهِّرْنی مِنَ الــذُّنُوبِ وَ الاَْوْزارِ ، وَ أَجِرْنی مِنَ النّـارِ ، وَ أَحِلَّنی دارَالْقَرارِ ، وَ اغْفِرْلی وَ لِجَمیعِ إِخْوانی فیك َ وَ أَخَواتِىَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ، بِرَحْمَتِك َ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. پس از تمام شدن زیارت ، رو به قبله كن و دو ركعت نماز بجاى آور به این ترتیب كه در ركعت اول بعد از حمد سوره انبیاء ، و در ركعت دوم بعد از حمد سوره حشر را بخوان و آنگاه در قنوت نماز بگو: لاإِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَلیمُ الْكَریمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ الْعَلِىُّ الْعَظیمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ الاَْرَضینَ السَّبْعِ، وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَیْنَهُنَّ ، خِلافاً لاَِعْدآئِهِ، وَ تَكْذیباً لِمَنْ عَدَلَ بِهِ ، وَ إِقْراراً لِرُبُوبِیَّتِهِ ، وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ ، الاَْوَّلُ بِغَیْرِ أَوَّل ، وَالاْخِرُ إِلى غَیْرِ اخِر، الظّـاهِرُ عَلى كُلِّ شَىْء بِقُدْرَتِهِ ، الْباطِنُ دُونَ كُلِّ شَىْء بِعِلْمِهِ وَ لُطْفِهِ ، لا تَقِفُ الْعُقُولُ عَلى كُنْهِ عَظَمَتِهِ، وَ لاتُدْرِكُ الاَْوْهامُ حَقیقَةَ ماهِیَّتِهِ ، وَ لاتَتَصَوَّرُ الاَْنْفُسُ مَعانِىَ كَیْفِیَّتِهِ، مُطَّلِعاً عَلَى الضَّمآئِرِ ، عارِفاً بِالسَّرآئِرِ ، یَعْلَمُ خآئِنَةَ الاَْعْیُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ ، أَللّهُمَّ إِنّی اُشْهِدُك َ عَلى تَصْدیقی رَسُولَك َ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ إیمانی بِهِ،

قلبى خاشع، یقینى سلامت بخش ، عملى صالح و پاك ، صبرى زیبا ، و اجرى عظیم را ، بارالها! شكر نعمتت برمن را روزیَم كن ، و احسان و كَرَمَت برمن زیاد فرما ، و گفته مرا درمیان مردم شنوده نما ، و عمل مرا به نزد خویش بالا بَر،و سنّت باقیمانده مرا در امورِ خیر مورد پیروى قرارده ، و دشمنم را خوار و ذلیل گردان، بارخدایا! بر محمّدوآلِ او كه نیكانند، درتمامى لحظات شبانه روز رحمت فرست، و مرا از شرّ بَدان محفوظ بدار، و از (كثافاتِ) گناهان و سنگینىِ وِزر و وَبال پاك و مبرّا گردان، واز آتش (عذابت) پناهم ده، و در سراى جاوید واردفرما، و(گناهانِ) مرا و تمامى خواهران و برادران مؤمنِ مرا ببخشاى، به رحمتت اى مهربانترین مهربانان. [ترجمه دعائى كه در قنوت نماز خوانده مى شود:] هیچ معبودى جز خداوندِ شكیبا و كریم نیست، هیچ خدائى جز خداوندِ بزرگوار و عظیم نیست، هیچ معبودى نیست جز خداوندى كه پروردگارِ آسمانها و زمینهاى هفتگانه و موجوداتى كه در آنها و میان آنهاست مى باشد، (به این توحید معتقدم) برخلاف دشمنانِ حقّ، و به جهت تكذیب كسانى كه به خداوند شرك ورزیدند، و(به این توحیدمعتقدم) بخاطر اعتراف نمودن به ربوبیّت او، و خضوع و خشوع درمقابل عزّت و شرافت وى، (اوست خدائى كه) اوّل است بدون اوّل، و آخر است تا بى نهایت، به قدرتش برتمام اشیاء غلبه نموده، و به دانش و لطف و مرحمتش در هرچیز نفوذ كرده، عقول بشرى برحقیقتِ بزرگى او مطّلع نخواهدشد، و اوهام و خیالات كنهِ ذات اورا درك نمى كند، ومعانىِ كیفیّتِ اورا هیچ ذهنى تصوّر نمى تواندكرد، (اوست) مطّلع وآگاه بر باطنِ اشخاص، و آشنا به تمام امورِ پنهان، خیانت چشمها و پنهانى دلها را خبردارد، بارخدایا! تورا گواه میگیرم كه رسولت «صلَّى الله علیه و آله» را تصدیق مى كنم و به او ایمان دارم،

وَ عِلْمی بِمَنْزِلَتِهِ ، وَ إِنّی أَشْهَدُ أَنَّهُ النَّبِىُّ الَّذی نَطَقَتِ الْحِكْمَةُ بِفَضْلِهِ ، وَ بَشَّرَتِ الاَْ نْبِیآءُ بِهِ، وَ دَعَتْ إِلَى الاِْقْرارِ بِما جآءَ بِهِ، وَ حَثَّتْ عَلى تَصْدیقِهِ، بِقَوْلِهِ تَعالى: «اَلَّذی یَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْریةِ وَ الاِْنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهیهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یُحِـلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الاَْغْلالَ الَّتی كانَتْ عَلَیْهِمْ» ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد رَسُولِك َ إِلَى الثَّقَلَیْنِ ، وَ سَیِّدِ الاَْنْبِیآءِ الْمُصْطَفَیْنَ ، وَ عَلى أَخیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ ، اللَّذَیْنِ لَمْ یُشْرِكا بِك َ طَرْفَةَ عَیْن أَبَداً ، وَ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ سَیِّدةِ نِسآءِ الْعالَمینَ ، وَ عَلى سَیِّدَىْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ، صَلاةً خالِدَةَ الدَّوامِ ، عَدَدَ قَطْرِ الرِّهامِ ، وَ زِنَةَ الْجِبالِ وَ الاْكامِ ، ما أَوْرَقَ السَّلامُ، وَ اخْتَلَفَ الضِّیآءُ وَ الظَّلامُ، وَ عَلى الِهِ الطّاهِرینَ، الاَْئِمَّةِ الْمُهْتَدینَ، الذّآئِدینَ عَنِ الدّینِ ، عَلِىّ وَ مُحَمَّد وَ جَعْفَر وَ مُوسى وَ عَلِىّ وَ مُحَمَّد وَ عَلِىّ وَالْحَسَنِ وَ الْحُجَّةِ الْقَوّامِ بِالْقِسْطِ ، وَ سُلالَةِ السِّبْطِ ، أَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُك َ بِحَقِّ هذَا الاِْمامِ فَرَجاً قَریباً ، وَ صَبْراً جَمیلا ، وَ نَصْراً عَزیزاً ، وَ غِنىً عَنِ الْخَلْقِ ، وَ ثَباتاً فِى الْهُدى ، وَ التَّوْفیقَ لِما تُحِبُّ وَ تَرْضى ، وَ رِزْقاً واسِعاً حَلالا طَیِّباً ، مَریئاً دارّاً سآئِغاً ، فاضِلا مُفَضَِّلا صَبّاً صَبّاً ، مِنْ غَیْرِ كَدّ وَ لا نَكَد ، وَ لا مِنَّة مِنْ أَحَد ، وَ عافِیَةً مِنْ كُلِّ بَلآء وَ سُقْم وَ مَـرَض ، وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعافِیَةِ وَ النَّعْمآءِ ، وَ إِذا جآءَ الْمَوْتُ فَاقْبِضْنا عَلى أَحْسَنِ ما یَكُونُ لَك َ طاعَةً ، عَلى ما أَمَرْتَنا مُحافِظـینَ حَتّى تُؤَدِّیَنا إِلى جَنّـاتِ النَّعیمِ ، بِرَحْمَتِك َ یا أَرْحَمَ الرّاحِـمینَ ، أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَـــمَّد ، وَ أَوْحِـشْنـی مِنَ الـدُّنْیا وَ انِسْـــنی بِالاْخِـــرَةِ ،

و آگاه به قدر و منزلتِ اویم، و براستى شهادت میدهم كه اوست پیامبرى كه حكمت به فضیلت و برترىِ او سخن راند، و تمامى پیامبران(گذشته) بشارتِ(آمدنِ) اورا دادند، و (مردم را) به گرویدنِ به دین او دعوت نمودند، و برتصدیقِ او برانگیختند، چنانچه خودت در قرآن میفرمائى: «(او پیامبرى است) كه نام وى را در تورات و انجیلِ خودشان نگاشته مى یابند، او آنها را به نیكوئى امر مى كند و از زشتى نهى مى فرماید، نعمتهاى پاك و طیّب را برایشان حلال و خبائث و پلیدیها را بر آنها حرام و ممنوع میگرداند، و سنگینى و مشقّت هائى كه در ادیان سابق چون زنجیر برگردن آنها بود همه را برمیدارد»، پس درود فرست بر محمّد فرستاده ات به سوى جنّ و انس، و سَروَرِ پیامبرانِ برگزیده، و بر برادرش و پسرعمویش، آنانى كه هیچگاه به قدرِ چشم برهم زدنى به تو شرك نورزیدند، و برفاطمه زهراء سَروَرِ تمامى زنان جهانیان، و بر دو آقاى جوانان اهل بهشت یعنى حسن و حسین، درودى جاویدان و همیشگى، بعدد قطرات بارانها، و همگونِ كوهها و تپه ها، تا آن زمان كه درخت «سلام» برگ میدهد، و روشنى و تاریكىِ شبانه روز در رفت و آمدند، و برخاندانِ طاهرِ حسین، آن پیشوایان هدایت یافته، آنها كه از حریم دین و آئین دفاع نمودند، یعنى على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و حضرت حجّت، آنكه عدل و داد را برپا میدارد و فرزندِ دخترزاده پیامبر است، بارخدایا! از تو درخواست میكنم بحقِّ این امامِ بزرگوار، گشایشى نزدیك را، و صبرى نیكو را، و پیروزى اى توأم با عزّت را، و بى نیازى از خلایق را، و دوام و استمرار در طریـقِ هدایت را، و توفیق را بر آنچه تو دوست دارى و رضایت تو در آنست ، و روزى اى را كه وسیع و حلال و پاك، و گوارا و ریزان و خوشگوار، فراوان و برتر و پى درپى باشد، بدون هیچ زحمت و مشقّتى، و خالى از هرگونه منّتى از اَحَدى، و (نیز درخواست میكنم) تندرستى از هر بلاء و ناخوشى و بیمارى را، و شكرگزارى بر هرعافیت و نعمتى را، و هنگامى كه مرگ ما فرارسید بر نیكوترین حالِ طاعت ما را قبض روح فرمائى، و در حالتى كه نگاهبانِ دستورات تو باشیم، تا آنكه ما را به بهشت هاى پُرنعمت برسانى، به رحمتت اى مهربانترینِ مهربانان ، بارخدایا! بر محمّد و آل او رحمت فرست، و مرا از دنیا در وحشت و هراس قرار ده و به آخرت انیس فرما،

فَإِنَّهُ لایُوحِشُ مِنَ الدُّنْیا إِلاّ خَوْفُك َ ، وَ لایُؤْنِسُ بِالاْخِرَةِ إِلاّ رَجآ ؤُك َ ، أَللّهُمَّ لَك َ الْحُجَّةُ لاعَلَیْك َ ، وَ إِلَیْك َ الْمُشْتَكى لامِنْك َ ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ وَ أَعِنّی عَلى نَفْسِىَ الظّالِمَةِ الْعاصِیَةِ، وَ شَهْوَتِىَ الْغالِبَةِ، وَاخْتِمْ لی بِالْعافِیَةِ، أَللّـهُمَّ إِنَّ اسْتِغْفاری إِیّاك َ وَ أَنَا مُصِرٌّ عَلى مانَهَیْتَ قِلَّةُ حَیآء، وَ تَرْكِىَ الاِسْتِغْفارَ مَعَ عِلْمی بِسَِعَةِ حِلْمِك َتَضْییـعٌ لِحَقِّ الرَّجآءِ، أَللّـهُمَّ إِنَّ ذُنُوبی تُؤْیِسُنی أَنْ أَرْجُوَك َ، وَ إِنَّ عِلْمی بِسَِعَةِ رَحْمَتِك َ یَمْنَعُنی أَنْ أَخْشاك َ ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد ، وَ صَدِّقْ رَجآئی لَك َ ، وَ كَذِّبْ خَوْفی مِنْك َ، وَ كُنْ لی عِنْدَ أَحْسَنِ ظَنّی بِك َ یا أَكْرَمَ الاَْكْرَمینَ ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ أَیِّدْنی بِالْعِصْمَةِ ، وَ أَنْطِقْ لِسانی بِالْحِكْمَةِ ، وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ یَنْدَمُ عَلى ما ضَیَّعَهُ فی أَمْسِهِ ، وَ لایَغْـبَنُ حَظَّهُ فی یَوْمِهِ ، وَ لا یَهُمُّ لِرِزْقِ غَدِهِ ، أَللّهُمَّ إِنَّ الْغَنِىَّ مَنِ اسْتَغْنى بِك َ وَ افْتَقَرَ إِلَیْك َ ، وَ الْفَقیرَ مَنِ اسْتَغْنى بِخَلْقِك َ عَنْك َ ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد ، وَ أَغْنِنی عَنْ خَلْقِك َ بِك َ ، وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ لا یَبْسُطُ كَفّاً إِلاّ إِلَیْك َ ، أَللّـهُمَّ إِنَّ الشَّقِىَّ مَنْ قَنَطَ وَ أَمامَهُ التَّوْبَـةُ وَ وَرآءَهُ الرَّحْمَـةُ ، وَ إِنْ كُنْتُ ضَعیفَ الْعَمَلِ فَإِ نّی فی رَحْمَتِك َ قَوِىُّ الاَْمَلِ ، فَهَبْ لی ضَعْفَ عَمَلی لِقُوَّةِ أَمَلی ، أَللّـهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنْ ما فی عِبادِك َ مَنْ هُوَ أَقْسى قَلْباً مِنّی وَ أَعْظَمُ مِنّی ذَنْباً ، فَإِ نّی أَعْلَمُ أَنَّهُ لامَوْلى أَعْظَمُ مِنْك َ طَوْلا ، وَ أَوْسَعُ رَحْمَةً وَ عَفْواً، فَیامَنْ هُوَ أَوْحَدُ فی رَحْمَتِهِ، إِغْفِرْ لِمَنْ لَیْسَ بِأَوْحَدَ فی خَطیئَتِهِ، أَللّـهُمَّ إِنَّك َ أَمَرْتَنا فَعَصَیْنا، وَ نَهَیْتَ فَمَا انْتَهَیْنا، وَ ذَكَّرْتَ فَتَناسَیْنا ، وَ بَصَّرْتَ فَتَعامَیْنا، وَ حَذَّرْتَ فَتَعَدَّیْنا ، وَ ما كانَ ذلِك َ جَزآءَ إِحْسانِك َ إِلَیْنا ،

چراكه فقط خوف تو از دنیا وحشت زا است، و فقط امید و دلبندى بتو به آخرت انس بخش است، بارالها! حجّت و دلیل باتوست نه بر علیه تو، و شكایت و گلایه باید به سوى تو باشد نه از تو، پس بر محمّد و آل او درود فرست و مرا برعلیه نفس ستمكار و سركش خویش، و برشهوت غالبِ خودم یارى فرما، و پایان كارم رابا عافیت قرارده، بارخدایا! این كم حیائىِ من است كه (ازطرفى) درِخانه تو استغفار میكنم و (از طرف دیگر) بر مناهىِ تو پافشارى میورزم، چنانچه اگر استغفار نكنم با اینكه وسعت حلمِ تو را آگاهم، این تباه نمودنِ حقِّ امیدوارى است، بارالها! (كثرت) گناهانم مرا از امیدوارى به تو مأیوس میكند، و آگاهیم به وسعتِ رحمتِ تو مرا از ترس و هراسِ از تو بازمیدارد، پس بر محمّد و آلش رحمت فرما، و امید و دلبندىِ مرا بخودت پابرجا نما، و ترس و وحشتِ مرا از خودت تكذیب فرما، و براى من آنچنان باش كه به تو حُسنِ ظنّ دارم، اى بخشنده ترینِ كریمان، بارخدایا! برمحمّد و آل او درود فرست و مرا به حفظ (ازگناه) مؤیَّد فرما، و زبانم را به حكمت گویا فرما، و مرا از كسانى قرارده كه بر تباهى هاى گذشته خویش نادِم و پشیمانند، و بهره خویش را اكنون ناقص و ضایع نكنند، و اهتمام بر روزى فرداىِ خود ننمایند، بارالها! غنىّ آن كسى است كه به سبب تو بى نیازى جوید و به سوى تو محتاج باشد، و فقیر و درمانده كسى است كه از تو (روگردان شده) به جانب مخلوقت بى نیازى طلبد، پس رحمت نما بر محمّد و آل او، و مرا از خَلقِ خودت به سبب خودت بى نیاز فرما، و مرا چنان قرارده كه هیچگاه دستى جز بسوى تو دراز نكنم، بارالها! بدبخت كسى است كه با اینكه توبه و بازگشت فراراهِ او و رحمت تو پشتیبانِ اوست ناامید شود، اگرچه عملِ من ضعیف و سُست است لكن امیدِ رحمتِ تو در من قوىّ است، پس ضعف عملِ مرا در قبال قوّت امیدم، برمن ببخشاى، بارخدایا! اگرتو چنان دانى كه درمیان بندگانت از من سنگدل تر و پرگناه تر نیست، (درعوض) من هم به یقین میدانم كه هیچ مولا و سرپرستى فضل و عطایش از تو بیشتر نیست، و رحمت و عفوش از تو وسیع تر نیست، پس اى كسى كه در رحمت و مهربانى یگانه اى، ببخشاى كسى را كه در جُرم و گناهش تنها و یگانه نیست، بارخدایا! تو مارا امرفرمودى و ما سرپیچى نمودیم، و ما را بازداشتى ولى ما دست برنداشتیم، ما را یادآورى فرمودى ولى ما خود را به فراموشى زدیم ، مارا بینا فرمودى و ما خودرا به كورى زدیم، تو مارا تهدید نمودى ولى ما از حدّ گذراندیم، (آرى!) این در مقابل احسان تو برما پاداش نیكوئى نبود،

وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِما أَعْلَنّا وَ أَخْفَیْنا ، وَ أَخْبَرُ بِما نَأْتی وَ ما أَتَیْنا ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ لاتُؤاخِذْنا بِما أَخْطَأْنا وَ نَسینا ، وَ هَبْ لَنا حُقُوقَك َ لَدَیْنا ، وَ أَتِمَّ إِحْسانَك َ إِلَیْنا، وَ أَسْبِلْ رَحْمَتَك َ عَلَیْنا، أَللّهُمَّ إِنّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْكَ بِهذَا الصِّدّیقِ الاِْمامِ، وَ نَسْئَلُكَ بِالْحَقِّ الَّذی جَعَلْتَةُ لَهُ وَ لِجَدِّهِ رَسُولِك َ وَ لاَِبَوَیْهِ عَلِىّ وَ فاطِمَـةَ ، أَهْلِ بَیْتِ الرَّحْمَةِ ، إِدْرارَ الرِّزْقِ الَّذی بِهِ قِوامُ حَیاتِنا، وَ صَلاحُ أَحْوالِ عِیالِنا، فَأَنْتَ الْكَریمُ الَّذی تُعْطی مِنْ سَِعَة، وَ تَمْنَعُ مِنْ قُدْرَة، وَ نَحْنُ نَسْئَلُك َ مِنَ الرِّزْقِ مایَكُونُ صَلاحاً لِلـدُّنْیا، وَ بَلاغاً لِلاْخِرَةِ ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَ اغْفِرْلَنا وَ لِوالِدَیْنا، وَ لِجَمیعِ الْمُـؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ ، الاَْحْیاءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ، وَ اتِنا فِى الدُّنْیاحَسَنَةً وَفِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ.

پس از تمام شدن قنوت ، ركوع و سجود و تشهّد و سلام نماز را انجام ده ، پس چون تسبیح حضرت فاطمه زهراء(س) را خواندى ، دو طرف صورت را بر خاك بگذار و چهل مرتبه این تسبیحات را بگو: سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ للهِِ وَ لاإِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ. پس از تمام شدن تسبیحات ، دعا كن و از خدا بخواه كه تو را از گناهان نگهدارد و از عذاب خود نجات دهد و ببخشد و توفیق عمل نیك كرامت فرماید و اعمال تو را قبول نماید. سپس خود را به ضریح بچسبان و ببوس و بگو: زادَ اللهُ فی شَرَفِكُمْ ، وَالسَّلامُ عَلَیْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ. سپس براى خود و والدین خود و هركس كه خواهى دعا كن. لیك تو به آنچه ما آشكار و پنهان نمودیم داناترى، و به اعمالى كه بجا آورده و مى آوریم آگاه ترى، پس رحمت فرما بر محمّد و آلش و مارا برخطاها و فراموشى هامان مؤاخذه نفرما، و حقوق تو را (كه ضایع نمودیم) برما ببخشا، و احسان و كَرَم خویش برما تمام فرما، و پرده رحمتت برما افكن، بارخدایا! ما به تو توسّل میجوئیم به سبب این امام راستگو، و از تو درخواست میكنیم به آن حقّ و حُرمَتى كه براى او و جدِّ او رسول خودت و براى پدر و مادر او على و فاطمه كه اهل بیتِ رحمتند قراردادى، اینكه روزى خودت را كه قوام زندگى ما به آن وابسته است، و نظام احوال عیال ما در گرو آنست ، برما پیاپى فرو ریزى، چرا كه توئى آن كریمى كه از خزانه وسیعت عطا میكنى، و با قدرت و توانِ خویش (آنكه را بخواهى) محروم میكنى، و ما از تو رزقى را خواهانیم كه براى دنیاى ما موجب صلاح، و براى آخرت ما رسا و مایه كفاف باشد، بارخدایا! برمحمّد و آلش رحمت فرست، و ببخشاى ما و والدین مارا، و جمیع مؤمنین و مؤمنات را، و تمام مسلمین و مسلمات را، چه آنان كه در قید حیات اند و چه آنها كه درگذشته اند، و در دنیا و آخرت به ما حسنه عطا فرما و ما را از عذاب آتش (دوزخ) حفظ فرما. [ترجمه تسبیحات:] خداوند را تسبیح و تمجید مینمایم ، و تمامى ستایشها براى خدا است ، و هیچ معبودى جزالله نیست،وخداوند ازهمه موجودات بزرگ تراست (از آنكه توصیف شود). [ترجمه جمله اى كه بعد از نماز گفته مى شود:] خداوند در عزّت و شرفِ شما (اهل بیت) بیفزاید ، و درود و رحمت و بركاتِ خداوند بر شما باد

يکشنبه 10/10/1391 - 16:58
اهل بیت

بُرشى از رمان واره
گل زخم‏هاى خورشید
لحظه كوچ فرا رسید. آخرین سبطِ پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله) چشمان درخشنده‏اش را در رملستان بى كرانه، تا افق چرخاند. زنان و كودكان از خیمه‏ها بیرون آمدند. چشم‏هاى اندوهگین به آخرین مرد خیره شده بود، یا به آخرین زنجیره‏هاى امید. حسین(علیه‏السلام)، تاریخ و انسان را مخاطب خویش ساخت و با تمامى وجود آواز برآورد:
ـ آیا پاسدارى هست كه از حرم رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله) پاسدارى كند؟ آیا خداپرستى هست كه در مورد ما از خدا بهراسد؟
آوایش گریه‏ها و مویه‏ها را درهم آمیخت و در اشك و خون غوطه‏ور ساخت. جوانِ از پا افتاده از بیمارى، برخاست... به سختى خود و شمشیرش را مى‏كشید. بر عصا تكیه داده بود. جوانى كه پدرش او را براى زمانى دیگر نگه داشته بود.
حسین (علیه‏السلام)، با صداى بلند از خواهر خواست:
ـ او را نگه دارید تا زمین از تبار محمد (صلى‏الله‏علیه‏وآله) تهى نماند.
اندوه بسان دسته‏هاى كلاغ میان خیمه‏ها پرسه مى‏زد؛ روى دل‏هاى غمگین مى‏نشست و وقوع فاجعه را خبر مى‏داد.
حسین (علیه‏السلام) براى وداع ایستاد؛ وداع با جهان. خورشید با شعله‏هایش زمین را پوشانده بود و فرات جارى بود. و باد مى‏توفید و به دوردست‏ها مى‏گریخت ؛ دیوانه از كوچ، خسته از سفر.. و حسین (علیه‏السلام) تن پوش عروج پوشیده بود و بر سرش عمامه‏اى گلگون. جامه پیامبر را پوشیده و شمشیرش را به كمر بسته بود.
قبایل با دیدنش دیوانه مى‏شوند و در ژرفاى وجودشان حسّ انتقام شعله مى‏كشد و چشمانشان به شوق غارت مى‏درخشد.
حسین (علیه‏السلام) لباسى بى‏ارزش مى‏طلبد تا زیر جامه‏اش بپوشد. لباس زیر كوتاهى برایش مى‏آورند. آن را با گوشه شمشیرش كنار مى‏زند:
ـ این لباس اهل ذمه1 است.
و سرانجام لباسى قدیمى برگزید، با شمشیر پاره‏اش كرد و زیر لباسش پوشید.
قبایل براى كشتن نوه پیامبر مهیّا مى‏شوند، و او با كودكان و زنان خداحافظى مى‏كند.
شیرخواره‏اش را در آغوش مى‏كشد، مى‏بوسدش و با دریغ نجوا مى‏كند:
ـ درود باد رحمت خدا از این مردم كه جدّ تو مصطفى (صلى‏الله‏علیه‏وآله)، دشمن آنان است.
لب‏هاى كوچك شیرخواره در جستجوى آب بودند، و فرات از آب موج مى‏زد و بسانِ مارى در دل بیابان پیچ و تاب مى‏خورد و ره مى‏سپرد. حسین (علیه‏السلام) گام پیش نهاد و كودك تشنه را با خویش آورد:
ـ آیا قطره آبى نیست؟
تیرى از كمان نیرنگ رها شد كه پیكانش پیك مرگ بود.
خون زلال شیرخواره، سینه حسین (علیه‏السلام) را فرامى‏گیرد. پدر، مشتش را از فواره خون پُر مى‏كند و به آسمان مى‏پاشد. پشنگِ خون، عروج مى‏كنند و پرده‏هاى دور گست را مى‏شكافد.
حسین زمزمه كرد: «آن چه این حادثه را بر من آسان مى‏كند، آن است كه در برابر چشمِ پروردگار است. خداوندگارا! تو گواه بر مردمى هستى كه شبیه‏ترین مردم به پیامبرت محمد (صلى‏الله‏علیه‏وآله) را كشتند.
نمادى فرشته گون از برابرش مى‏گذرد. از بال‏هایش عطر بهشت مى‏وزد:
ـ او را رها كن حسین(علیه‏السلام)! برایش در بهشت دایه‏اى است.
بسانِ تندبادى خشماگین، حسین به طرف كوفیان شتافت و آنان را به خاك انداخت:
من حسین(علیه‏السلام) پسر على(علیه‏السلام) هستم.
سوگند خورده‏ام كرنش نكنم...
پسر سعد كه رؤیاهایش را بر باد رفته مى‏دید فریاد برآورد: «این پسر كسى است كه عرب‏هاى بسیارى را كشته است! از هر سوى بر او حمله برید.»
كوفیان بر ضد او همدل و همدست شدند و هزاران تیر به سوى او روانه شد و میان او و خیمه‏ها فاصله افكند.
آخرین بازمانده رسول بانگ برآورد: «اى پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز واپسین نمى‏هراسید، پس در دنیاى خویش آزاده باشید و به حَسَب و نَسَب خویش باز گردید اگر گمان مى‏برید عرب هستید!»
شمر فریاد زد: «پسر فاطمه(علیهاالسلام)! چه مى‏گویى؟»
ـ من با شما مى‏جنگم و زنان را در این میان گناهى نیست. پس سركشان و نادانان را تا لحظه‏اى كه زنده هستم از تعرّض به حرمم باز دارید.
ـ قبول.
دشمنان، آهنگ او كردند. حسین(علیه‏السلام) تشنه، موج‏هاى نیرنگ را مى‏راند... مى‏جنگد. پایدارى مى‏ورزد و سرهاى كفرپیشگان را به خاك مى‏افكند. به شدت تشنه است و فرات با چهار هزار یا افزونتر محاصره شده. فرات آبش را بر كناره‏ها مى‏پاشد و چارپایان به آن نزدیك مى‏شوند و حسین(علیه‏السلام) در جستجوى جرعه‏اى آب است.
پسرِ «یغوث» كه در جمع دشمنان بود ـ گفت: «سوگند به خداوندگار، هرگز شكست خورده‏اى را ندیدم كه فرزندان و خاندان و یارانش كشته شده باشند؛ اما استوارتر و دلیرتر از حسین(علیه‏السلام) باشد».
حسین(علیه‏السلام) بر آنان هجوم مى‏بُرد ؛ و آنان از برابرش مى‏گریختند و كسى را یاراى پایدارى در مقابل او نبود.
حسین(علیه‏السلام) دشمنان را شكست مى‏دهد. فرات را به چنگ مى‏آورد و اسبش را میان آب‏هاى خروشان مى‏راند. موج‏ها در پرتو خورشید مى‏درخشند. اسب خنكاى آب را حس مى‏كند. سرخم مى‏كند تا بنوشد و سیراب شود.
صاحب اختیار فرات به اسب ـ كه از تبار اسب پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏وآله) بود ـ گفت: «تو تشنه كامى و من تشنه كام، و تا تو ننوشى، من نمى‏نوشم.»
اسب سربرآورد و از این كار سرباز زد. سوار دست دراز كرد تا مشتى آب برگیرد؛ مردى از مردان قبایل بانگ زد: «آیا از نوشیدن آب لذت مى‏برى، در حالى كه حَرَمت را هتك مى‏كنند.»
حسین(علیه‏السلام) آب را ریخت و به سوى خیمه‏ها رهسپار شد. چهره‏هاى هراسان شكفتند. امید برگشته بود.
زنان و دختركان در گردش حلقه زدند و به او آویختند. خورشید در سراشیبى غروب بود و حسین(علیه‏السلام) با آن كوچ مى‏كرد. با خاندانش خداحافظى كرد. برگى از دنیاى فردا را برایشان آشكار ساخت و سطرهایى از دفتر روزگاران را برایشان خواند:
ـ مهیاى آزمون باشید و بدانید پروردگار بلند مرتبه حامى شماست و به زودى شما را از شرّ دشمنان رهایى مى‏بخشد و فرجام كارتان را بهروزى قرار مى‏دهد. دشمنانتان را به انواع شكنجه‏ها عذاب مى‏كند و شما را به عوض این ناگوارى، به انواع نعمت‏ها پاداش مى‏دهد. پس زبان به شكوه مگشایید و سخنى بر زبان میاورید كه از اجرتان بكاهد.
دخترش سكینه را در جمع وداع كنندگان نیافت. وى را تنها در خیمه یافت كه در خلسه فرو رفته بود و به راهِ شگفت پدر مى‏اندیشید.
مردى كه رؤیاى عبور از سد پیكر حسین(علیه‏السلام) بود فریاد برآورد: «در فرصتى كه به خویش و خاندانش مشغول است بر او یورش برید.»
كوفیان پیكان‏هاى زهرآلود مى‏افكندند كه خیمه‏ها را مى‏درید و در لباس زنان فرو مى‏رفت. زنان مى‏گریختند. چشم‏ها به حسین(علیه‏السلام) خیره شده بود. آخرین مرد بازمانده از تبار رسول چه خواهد كرد؟... حمله آغاز شد. تاریخ از نَفَس افتاد، مى‏دوید و به ركاب حسین(علیه‏السلام) مى‏آویخت، و حسین(علیه‏السلام) از تاریخ پیشى مى‏گرفت و تاریخ، حیران در دلِ رملستان ایستاده بود.
كوفیان، هراسان در برابرش مى‏گریختند و رگبار تیرها از هر سو او را در بر گرفته بود. و حسین(علیه‏السلام)، بر مرگ چیره مى‏شد. دیوار زمان‏ها را فرو مى‏ریخت و از قرن‏ها عبور مى‏كرد.
روح بزرگ، آهنگ خروج از بدن زخمى حسین(علیه‏السلام) داشت. زخم‏ها چون چشمه‏هاى زاینده، شنزار تشنه را سیراب مى‏كرد... و فرات دریغ از قطره‏اى آب، تلاش در گریز داشت.
ـ اى حسین(علیه‏السلام)! آیا فرات را بسانِ سینه ماران نمى‏بینى؟ از آن نمى‏نوشى تا از تشنگى جان سپارى!
«ابوحتوف» تیرى به پیشانى او افكند. تیر را از پیشانى بیرون كشید و خون از جبینِ آسمان ساى ا و جوشید.
مردِ تنها، نجوا كرد:
ـ خداوندگارا! مرا در میان بندگان سركش مى‏بینى. پروردگارا! تعدادشان را به شما آر، آنان را نابود كن و یك تن از آن‏ها را بر پهنه خود باقى مگذار و هرگز نبخششان.
و آن گاه با تمامى وجود فریاد بر آورد:
ـ اى امتِ سركش! بعد از پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله) با تبارش رفتارى بد داشتید. زمانى كه مرا بكشید، كشتن دیگرى برایتان آسان مى‏شود و حرمتى باقى نمى‏ماند. امیدوارم كه خدایم با شهادت، مرا گرامى بدارد و به خاطر من از شما ـ از جایى كه نمى‏فهمید ـ انتقام گیرد.
گرگى از میان قبایل زوزه كشید:
ـ اى پسر فاطمه(علیهاالسلام)! چگونه خدا به خاطر تو از ما انتقام مى‏گیرد؟
ـ شوربختى میان شما مى‏افكند و خونتان را مى‏ریزد و سپس انواع عذاب بر شما فرو مى‏ریزد.
خون از بدن بى رمق حسین مى‏تراود. خون بسیارى كه زمین را رنگین مى‏كند.
حسین(علیه‏السلام) ایستاد تا دمى بیاساید. مردى از قبایل، سنگى به سویش افكند و خون از پیشانى‏اش جوشید.
خواست با گوشه لباس از خونریزى پیشانى پیشگیرى كند اما تیرى با سه پیكان بر قلبش نشست. تیر به قلبِ كوه ایمان اصابت كرد. پایان رنج و آغاز كوچ به دنیاى آرامش.
حسین(علیه‏السلام) از درد نالید:
ـ بسم الله و بالله و على ملة رسول الله.
آن گاه فروتنانه چهره‏اش را به سوى آسمان گرفت:
ـ پروردگارا! تو مى‏دانى اینان مردى را مى‏كشند كه جز او زاده دختر پیامبرى بر پهنه خاك نیست!
حسین(علیه‏السلام) دستش را از خون پُر مى‏كند و به آسمان مى‏پاشد و بانگ بر مى‏آورد:
ـ آن چه این حادثه را بر من آسان مى‏كند، آن است كه برابر چشم خدا رخ مى‏دهد.
بار دیگر، حسین(علیه‏السلام) مشت خود را از خون پُر مى‏كند و موى سر و محاسن خود را خضاب مى‏نماید و مهیاى كوچ مى‏شود:
ـ این گونه با خدا و جدم رسول خدا(صلى‏الله‏علیه‏وآله) دیدار مى‏كنم...
و آن‏گاه بدنش سست شد و چون ستاره‏اش خاموش بر خاك افتاد.
پسر «نسر» به سویش گام پیش نهاد. كینه از چشمانش مى‏درخشید. شمشیرى بر سر حضرت فرود آورد.
حسین(علیه‏السلام) دردمندانه گفت:
ـ با دست راستت نه بیاشامى و نه بخورى. خداوند تو را در جمع بیدادگران قرار دهد.
قبایل بر او حلقه زدند و چون سگان، پیكرش را به دندان گرفتند.
حسین(علیه‏السلام) زیر لب گفت:
ـ این است تعبیر آن خواب من كه اینك پروردگارم آن را واقعیت بخشیده است.2
«زرعة» بر شانه چپش ضربتى فرود آورد و «پسر نمیر» به گلویش تیرى افكند و «سنان» نیزه‏اى در ترقوه‏اش فروبُرد، سپس بیرون آورد و در سینه‏اش جاى داد و تیرى بر حنجره‏اش افكند.
در چشمانِ بى رمقش هنوز اندكى درخشش بود؛ در آستانه كوچ حسین(علیه‏السلام) نگاهش را به آسمان دوخت:
ـ خداوندگارا! تو بلند جایگاهى؛ نیرویت عظیم است؛ احاطه نمى‏شوى؛ از مردم بى‏نیازى؛ بلند مرتبه‏اى ؛ توانا بر خواسته‏هایت هستى؛ رحمتت نزدیك است؛ راست پیمانى؛ باران نعمتت مى‏بارد؛ به خوبى مى‏آزمایى، هر گاه تو را بخوانند، نزدیكى؛ بر آن چه آفریدى محیطى؛ نیازمندانه تو را مى‏خوانم و مستمندانه به تو مى‏گرایم؛ بر فرمانت شكیبایم؛ اى خدایى كه جز تو پروردگارى نیست.
اسب حسین چه مى‏كند؟ چرا بر گِرد صاحبش مى‏چرخد؟ پیشانى‏اش را به خون او آغشته مى‏سازد. مى‏بوید و با خشم شیهه مى‏زند:
ـ بیداد! از مردمى كه نوه پیامبرشان را كشتند.
پسر سعد بانگ زد:
ـ اسب را بگیرید كه از تبار اسب پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏وآله) است. اسب را محاصره كردند و راه بر او بستند.
اسب پایدارى مى‏ورزد... به آتشفشانى تبدیل مى‏شود و فرمانده قبایل از نَفَس مى‏افتد.
ـ رهایش كنید تا ببینیم چه مى‏كند.
ـ اسب به سوى خیمه‏ها روان مى‏شود و با صداى بلند شیهه مى‏زند:
ـ بیداد! بیداد! از مردمى كه نوه پیامبرشان را كشتند.
زنان و كودكان بیرون آمدند. فاجعه‏اى رخ داده بود. زینب فریاد برآورد:
ـ اى محمد(صلى‏الله‏علیه‏وآله)! اى پدر! اى على(علیه‏السلام)! اى جعفر طیّار! اى حمزه! این حسین(علیه‏السلام)است، افتاده بر خاك، افتاده در كربلا؛ كاش آسمان بر زمین فرو مى‏افتاد و كاش كوه‏ها بر دشت‏ها فرو مى‏ریخت.
وقتى زینب(علیهاالسلام) رسید، حسین(علیه‏السلام) در آستانه كوچ بود.
قبایل دیوانه وار، بر گِرد آخرین بازمانده پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏وآله) مى‏چرخیدند. زمین به لرزه درآمده بود.
زینب(علیهاالسلام) چه مى‏توانست بكند؟ حسین(علیه‏السلام) بدنش پاره پاره شده بود و روح همان روح بود؛ دلیر و بى باك. زینب تلاش مى‏كند كور سوى انسانیت را در فرمانده قبایل شعله ور نگه دارد. با سوز و گداز فریاد برآورد:
ـ اى عمر سعد! حسین(علیه‏السلام) را مى‏كشند و تو مى‏نگرى؟!
ولى انسانیت در وجود عمر سعد مرده بود.
فرمانده بر قبایل فریاد زد تا پرده نمایش را فرو افكنند:
ـ بر او فرود آیید و آسوده‏اش كنید.
ـ زینب(علیهاالسلام) بانگ برآورد!
ـ مسلمانى در میان شما نیست؟!
پاسخى نیامد. انسانیت مرده بود.
ـ بر او فرود آیید و راحتش كنید.
شمر با شوق منتظر اشاره بود. چشمانش با درنده خویى درخشید. پیكر پاره پاره حسین را لگد كوب كرد و بر سینه‏اش نشست. محاسنش را در مشت گرفت و شمشیر نیرنگ را بر سر حسین(علیه‏السلام) فرود آورد.
بدن، آرام و بى حركت افتاده است و سگان انسان نما پیكرى خونین را مى‏درند. سرِ پسرِ پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏وآله) بر فراز نیزه‏اى بلند، بالا مى‏آید تا بر كرانه جهان بنگرد و سوره كهف بخواند.
خورشید خاموش شد و آسمان خونِ تیره بارید و افقِ مغرب چون زخمى خونین، آشكار گشت.
قبایل، دیوانه وار به خیمه‏ها حمله ور شدند و در آن‏ها آتش افروختند. زنان و كودكان گریختند.
ده اسب دیوانه تاخت آوردند. اسبانى معتاد به غارت و تاراج. اسبانى كه عادت به لگد كوب كردن گل‏هاى بنفشه داشتند. زمین، زیر سم ضربه‏ها ـ كه سینه حسین(علیه‏السلام) را خُرد مى‏كنند ـ مى‏لرزد. و از پیكر حسین(علیه‏السلام) بوى بوسه‏هاى محمد(صلى‏الله‏علیه‏وآله) و زهرا(علیهاالسلام) مى‏تراود. فضا را مى‏آكَند و با ذرات شن‏هاى بیابان و تاریخ درهم مى‏آمیزد.
آتش، خیمه‏ها را مى‏بلعد و فریادهاى كودكان به آسمان مى‏رود و گرگ‏ها با درنده خویى زوزه مى‏كشند.
شب، بسیار ظلمانى است. باد شن‏ها را پراكنده مى‏سازد، بدن‏هاى برهنه را با غبار مى‏پوشاند و قبایل غارت آغاز مى‏كنند و فرات مى‏گریزد و سر حسین بر فراز نیزه‏اى بلند به فرجام جهان مى‏نگرد؛ به قافله‏هایى كه از رحِمِ روزگاران مى‏آیند.
خیمه‏ها در توفان
خورشید گریخت و در وراى افق سرخ پنهان شد و ماهِ كم فروغ بسانِ چشم گریسته طلوع كرد. قبایل همچنان در خیمه‏ها چون توفان مى‏وزیدند و آتش مى‏افروختند، و آتش همانند دهان گرسنه دیوانه‏اى باز مى‏شد و همه چیز را مى‏بلعید.
گرگ‏ها زوزه مى‏كشیدند و بره‏هاى هراسان را مى‏دریدند.
فریادها طنین مى‏افكند:
ـ نه به كوچكشان رحم كنید و نه بزرگشان.
گرگ‏ها به خیمه‏اى هجوم مى‏برند كه جوانى بیمار در آن به سر مى‏برد و نمى‏تواند برخیزد... شمر، شمشیرش را برهنه كرد. همچنان تشنه خون بود. مردى از قبایل كارش را زشت مى‏شمارد:
ـ او فقط پسرى بیمار است.
ـ پسر زیاد فرمان داده پسران حسین(علیه‏السلام) را بكشیم.
و زینب با شجاعتى چون پدر بانگ برآورد:
ـ نمى‏گذارم، مگر این كه اول مرا بكشى.
آوا دهنده‏اى دستور تقسیم غنایم را داد و رهبران قبایل با هم درگیر شدند!
سرهاى بریده بر سر نیزه‏ها مى‏رود. كاروانى از سر پیروزمندان كه سر نوه رسول خدا(صلى‏الله‏علیه‏وآله) طلایه دار آن بود. هفتاد سر یا فزونتر؛ سرهایى كه براى غیر خدا خم نشده بودند.
جوان بیمار با دیدن این صحنه‏ها دل‏پریش شد. عمه‏اش، كه دیوارهاى زمان را مى‏شكافت گفت:
ـ تو را چه شده، اى بازمانده جد و پدر و برادرانم كه چنین مى‏كنى؟
سوگند به پروردگار، این [ماجراها] میثاقى بود از جانب خدا نسبت به پدر و نیاى تو. خداوندگار از مردمى پیمان گرفته است كه فرعونیان، زمین آنان را نمى‏شناسند. آن‏ها در میان اهل آسمان‏ها شناخته شده‏اند. این عضوهاى بریده، و پیكرهاى پاك را جمع مى‏كنند و به خاك مى‏سپارند و نشانه‏اى بر آرامگاه پدرت مى‏گذارند كه گذشت شب‏ها و روزها، آن را از بین نمى‏برد. سردمداران كفر و پیروان گمراهشان تلاش بسیار در نابودى و محو اثر مى‏كنند؛ اما حاصل این كوشش، جز بلند نامى شهیدان نیست.
چشم انداز خون‏ها و پیكرهاى پراكنده در این جا و آن جا و شمشیرهاى شكسته و تیرهاى فرو رفته در شنزار، حكایت از نبردى هراس‏انگیز مى‏كند كه مردان مرگ شكن سطر سطرش را نگاشتند؛ و در دل آن، چشمه زندگى را جوشاندند و پرده از جاودانگى برداشتند.
زنى كه عمرش از پنجاه گذشته بود، به طرف پیكرى گام پیش نهاد كه آن را مى‏شناخت. در كودكى، او را پرورش داده بود، در بزرگسالى مراقبت كرده بود و حالا او را مى‏دید كه با سُم ضربه‏هاى اسبان دیوانه پاره پاره مى‏شود.
زینب(علیه‏السلام)، جایى كه حسین(علیه‏السلام) افتاده بود زانو زد. پیكرى پاره پاره و آرام خفته. زینب دست زیر بدن برادر گذاشت. نگاهش را به آسمان دوخت و با چشمانى خون فشان زمزمه كرد:
ـ خداوندگارا! این قربانى را از ما قبول فرما.
و سكینه خویش را بر پیكر پدر بزرگوارش افكند و آن را در آغوش كشید و در خلسه فرو رفت. سكینه به صدایى گوش فرا مى‏داد كه از ژرفاى شن‏هاى آغشته به خون مى‏آمد... همهمه‏اى آسمانى و شگفت‏انگیز كه مانند صداى پدرش بود:
ـ شیعه من! هرگاه آب گوارایى نوشیدید، مرا به یاد آورید.
اگر از غریب یا شهیدى نامى برده شد، بر من بگریید.
قبایل با ننگى ابدى آهنگ برگشت به كوفه كردند و سكینه همچنان به پیكر آغشته به خون پدر آویخته بود.
عرب‏هاى صحرانشین، یورش آوردند و به زور وى را از پیكر جدا ساختند و سر نیزه‏ها به بدنش زدند تا بر شترش نشست.
بیست زن گریان و جوانى بیمار و یتیمانى كوچك و هراسان، تنها غنایم قبایل در طولانى‏ترین روز تاریخ بود. اسب‏ها براى رساندن خبر خوش به حاكم شهرِ نام و نیرنگ، از یكدیگر پیشى مى‏گرفتند.
قبایل، كناره‏هاى فرات را ترك كردند؛ فرات را به حال خود گذاردند تا همانند مارى سرگشته و تنها، در بیابان پیچ و خم خورده و ره سپارد.
قافله اسیران با چشم‏هایى اندوهگین، به پیكرهایى مى‏نگریستند كه چون ستارگانى خاموش، پراكنده بر رملستان، افتاده بودند. پیكرها كم كم ناپدید شدند و سكوت هراس انگیزى همه جا خیمه زد؛ امام مویه‏اى هراس آور از ژرفاى زمین ارغوانى به گوش مى‏رسید... .
نویسنده: كمال السید
مترجم: حسین سیدى
___________________________________________________
1ـ اهل ذمّه، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان هستند كه در كشورهاى اسلامى با شرایطى زندگى مى‏كنند. ظاهراً نپذیرفتن این لباس به خاطر شباهت به لباس غیر مسلمان بوده است. م
2ـ قرآن كریم، سوره یوسف، آیه 100، البته در قرآن «من قبل» نیز دارد كه در اینجا نیست.م
مجلات >یاس>شماره 24

يکشنبه 10/10/1391 - 16:57
دعا و زیارت

مهدی سلطانی رنانی،
زیارت بیعت است. پیوستن به دریاست. زیارت الگویابی، قهرمان‌جویی و آرمان خواهی است. زیارت مفاهیم زیبای ذهنی را در عینیت دیدن و ارتباط با امام و همدم او گردیدن است؛ یعنی همنشینی با صاحب ولایت مطلقه کلیه الهیه.
زیارت هجرت و تحوّل است: فرار از بدی‌ها و روی آوردن به خوبی‌ها، همچنین خود را به ایینه عرضه کردن و دیدن جمال خداوند است. بهترین نوع زیارت، زیارتی است که خود صاحبان ولایت مطلقه الهیه به ما تعلیم فرموده‌اند. زیارت عاشورا از این گونه زیارت‌هاست، کلام الله و سرود عرش است، آهنگ توحید دارد و مخصوص اهل تقوا است: ) اتّقوا الله و یعَلِّمُکُمُ الله( .
زیارت عاشورا یک حقیقت عرشی است؛ زیرا در هیچ جای آن، آدمی از خدا دنیا نمی‌خواهد. مراحل قرب الی الله در آن ترسیم شده و آخرین مرحله‌اش فناست. خطِّ مردانگی، آزادی معنوی و بی‌تعلّق زیستن در این دنیا، خط بندگی و عشق به خدا و خط ایثار و از جان گذشتن در سراسر این زیارت هویداست. کلاس مکتب حسینی مشتمل بر مضامین توحیدی، محبّت الهی، انقلاب و جهاد اسلامی، تولاّ و تبرّا است. حقیقت وارستگی را در زیارت عاشورا باید جستجو کرد؛ چون کسی که با این مناجات عارفانه انس دارد، هم زنجیر تعلقات را از خود می‌گسلاند و به یار خود می‌پیوندد، هم درس خداشناسی، محبّت، جهاد و معرفت اهل بیت: را در سایه‌سار آن می‌آموزد و به مدد این سلسله نور به نورالانوار و حقیقة الحقایق می‌رسد. پس برماست که همواره زیارت عاشورا را بخوانیم و در حفظ و قرائت خالصانه آن بکوشیم. امید است با تأمّل در این نوشتار کوتاه، در ازدیاد معرفت و توجّه بیشتر به جایگاه سندی و رجالی، ابعاد و عمق فرازها و همچنین محتوای متن عرشی و بلند آن، مفید و مؤثر افتد و بصیرت افزاید و عنایت ثارالله و آقای شهیدان عالم را نصیب گرداند، ان‌شاء الله.
سابقه نقل زیارت عاشورا
اصلی‌ترین و قدیم‌ترین متنی که زیارت عاشورا در آن وارد شده، کتاب کامل الزیارات است. مؤلف کتاب متن زیارت را با پنج واسطه از حضرت باقرالعلوم7 نقل کرده و سپس صاحب کتاب مصباح المجتهد به نقل این زیارت مبادرت ورزیده است. روایت مذکور دارای صدر و ذیل است. صدر روایت بر اساس نقل کامل الزیارات، توسط دو نفر به نام‌های «علقمة بن محمد حضرمی» و «مالک بن اعین جهنی» به معصوم می‌رسد. در هر دو طریق، صالح بن عقبة از آنان نقل کرده؛ منتها در یکی همراه سیف بن عمیره است و در دیگری به تنهایی. ذیل روایت در کتاب‌های یاد شده مشترک است: «صالح بن عقبة و سیف بن عمیرة از علقمة بن حضرمی از امام باقر(علیه السلام).
راویان و سلسله سند زیارت عاشورا
اگر مبنای مرحوم ایت الله خوئی را در مقدمه کتاب پر ارج معجم رجال الحدیث بپذیریم، سند این روایت جز در یک مورد، هیچ اشکال فنی نخواهد داشت. بر این مبنا تمام رجال سند توثیق شده‌اند و فقط محمد بن موسی بن عیسی الهمدانی است که نجاشی، ابن الغضائری، صدوق و دیگران، او را تضعیف کرده‌اند؛ گر چه به تعبیر ایت الله خوئی توثیق ابن قولویه و قولش در رجال کامل الزیارات، معارض آن تضعیف است و این تعارض در تضعیف و توثیق، به تساقط هر دو می‌انجامد و در نتیجه، محمد بن موسی، از نظر رجالی مجهول الحال می‌شود؛ اما اگر کسی مبنای توثیق مرحوم ایت الله خوئی را بپذیرد، جای دقت و توجه بیشتر را در سلسله سند می‌طلبد که حتی المقدور بدان می‌پردازیم:
1. حکیم بن داود بن حکیم: او در کتب رجالی ظاهراً توثیقی ندارد. صاحب تهذیب از او نقل حدیث کرده و اظهار داشته که با توثیق و تضعیفی همراه نیست. محدث نوری از او به عنوان یکی از مشایخ ابن قولویه یاد کرده است. همین که توثیق عام او با تضعیفی معارض نیست، در اعتبار وی کافی است.
2. محمد بن موسی الهمدانی: به مجهول الحال بودن وی در بیان علامه خوئی اشاره شد.
3. محمد بن خالد الطیالسی: به رغم اینکه برخی رجالی‌ها، او را از مجاهیل شمرده‌اند، ولی علامه نوری در مستدرک پس از ذکر مقدماتی می‌نویسد:
«و یظهر من جمیع ذلک انه من اجلاء الرواة و الثقاة الاثبات؛ وی از راویان گران‌قدر و از موثقان و اهل دقت در ثبت و ضبط احادیث است».
سپس اظهار تعجب از کسانی می‌کند که وی را از مجاهیل شمرده‌اند.
4. محمد بن اسماعیل بن بزیع: شیخ طوسی او را توثیق بلیغ فرموده است. ابن قولویه در کامل الزیارت حداقل 55 حدیث از طریق او نقل کرده است. افزون بر این، در کتب اربعه و سایر کتاب‌ها، حدود 230 روایت از طریق او نقل شده. همچنین در رجال نجاشی بیاناتی از حضرت امام رضا(علیه السلام) در مدح و ستایش محمد بن بزیع نقل شده که بیانگر وثاقت و جایگاه والای او است.
5. عقبة بن قیس کوفی: او پدر صالح از اصحاب امام صادق(علیه السلام) است. ظاهراً توثیق و تضعیفی ندارد و از مجاهیل محسوب می‌شود. عقبه هم صدر روایت را از حضرت امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است.
در طریق دوم چنان که ذکر شد، نقل کننده از امام(علیه السلام)، مالک الجهنی است که مقصود همان مالک بن اعین الجهنی است. وی از اصحاب امام باقر(علیه السلام) و به تعبیر شیخ مفید ممدوح آن بزرگوار بوده است. در فراز اصلی روایت از اصل زیارت عاشورای معروف که ذیل روایت قبلی است، نام افراد زیر نیز آمده است:
6. صالح بن عقبة: در کامل الزیارت، واسطه 27 نقل حدیث است. علامه خوئی نیز در مورد او پس از ذکر مقدماتی نوشته: «... فالرجل من الثقات».
7. سیف بن عمیرة: علامه خوئی پس از مقدماتی، نقل شهید ثانی را در تضعیف او آورده و فرموده: «تضعیف ناموجهی است که منشأ آن، توهّم واقفی بودن سیف است و از نظر زمانی نمی‌تواند صحیح باشد. علاوه بر این، واقفی بودن وی، منافاتی با وثاقت ندارد.
8. علقمة بن محمد الحضرمی: وی از اصحاب حضرت امام باقر(علیه السلام) و ناقل متن اصلی زیارت عاشوراست. ظاهراً تنها روایت رسیده از او در کتب روایی‌ما، همین روایت زیارت عاشورا است و مدح و توثیق وی به ذکر و مدح برادرش در منابع روایی ما بر می‌گردد که اشاره است به برخورد علقمه و برادرش ابوبکر بن محمد الحضرمی از یک سو و جناب زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) از سوی دیگر. همین برخورد را فی‌الجمله متضمن مدح او دانسته‌اند.
خلاصه، حاصل سخن این است که به فرض، مبنای مرحوم ایت الله خوئی و توثیقات عام ایشان را نپذیریم، روایتِ زیارت عاشورا ضعیف نیست و هیچ تضعیفی در هیچ کدام از رجال سند دیده نمی‌شود. گذشته از این، اقبال بزرگان و اولیای دین به این زیارت و تقید و التزام به خواندن آن و توصیه به مریدان و پیروان خود آشکارا جبران کننده تضعیف‌هاست. به عنوان نمونه، علامه طباطبائی، صاحب تفسیر المیزان، در تمام ماه محرم و صفر، به زیارت عاشورا و توسل به امام حسین(علیه السلام) مقید بود و از نسخه استاد خود، مرحوم ایت الله سید علی قاضی استفاده می‌کرده که کلمه «بک» در «اکرمنی بک» را حذف می‌کرده و به جای «امام هدی»، «امام مهدی» می‌فرموده است. مرحوم شهید قدوسی هم که ناقل این فراز است، خود به زیارت عاشورا مقید بوده.
امام خمینی، بنیان‌گذار نظام اسلامی ایران، در دهه اول محرم، هر روز زیارت عاشورای معروف را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن می‌خواندند.
گذری بر کتاب‌شناسی زیارت عاشورا
عنایت عالمان به زیارت عاشورا موجب شد که ده‌ها شرح عربی و فارسی و ترجمه بر آن نگاشته شود یا درباره سند و آداب خواندن آن پژوهش‌هایی انجام گیرد. در ادامه این مقاله به معرفی برخی از آنها پرداخته می‌شود.
کتب چاپ عربی
1. رسالة فی زیارة العاشوراء و کیفیتها: سید محمد باقر اصفهانی، معروف به حجة الاسلام شفتی(1160 ـ 1240ق).
2. رساله فی کیفیة زیارة العاشوراء: ملا محمد بن محمد اشرفی مازندرانی (م1315ق).
3. شرح زیارة عاشورا: میرزا ابوالمعالی کلباسی اصفهانی (م1315ق). این کتاب، شرح بعضی از جملات زیارت عاشورا و احکام حرم امام حسین(علیه السلام) و حدود حایر و احکام تربت حسینی است.
4. زیارة عاشورا و آثارها العجیبة: سید علی موحد ابطحی اصفهانی، بیروت، مؤسسة الغدیر، (1420ق/1999م)، 65صفحه، قطع وزیری.
5. ذخیره العباد لیوم المعاد: ناشناخته. شیخ نصرالله شبستری می‌نویسد: «این کتاب قطعاً به چاپ رسیده است».
6. شرح رسالة تایعت فی زیارة عاشورا: سید محمد باقر حسینی استرآبادی معروف به میرداماد (م1041ق).
7. اللؤلؤالنضید فی شرح زیارة مولینا أبی عبدالله الشهید: حاج شیخ نصر الله شبستری تبریزی. قم، انتشارات امام مهدی، چاپ دوم، 1365ش، 258 صفحه، قطع جیبی.
کتب چاپی عربی (کتب خطی عربی)
1. تذکرة الزائرین: سید ابومحمد حسن بن محمد طباطبائی ساروی(1351ق). این کتاب، شرح مختصر زیارت عاشوراست و نسخه خطی آن به شماره 7/4373 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است.
2. تحقیق فی زیارة العاشوراء: حسن بن ابراهیم حسینی ساوجی. نسخه خطی آن در کتابخانه مسجد اعظم قم موجود است. (کتابت1286ق).
3. الدرة الحمراء فی شرح کیفیة زیارة العاشوراء: شیخ محمد شهداوی بن ابی الحسن نائینی مصباحی (م1278ق). تاریخ تألیف: 1269ق. نسخه خطی آن در مجموعه شماره 697 و در 44 صفحه جیبی در کتابخانه سید احمد صفایی خوانساری موجود است.
4. رسالة فی زیارة عاشوراء: سید محمد علی بن میرزا محمد حسین شهرستانی حایری.
5. رسالة فی زیارة عاشوراء: میرزا محمد حسن بن محمد باقر هزار جریبی(1239 ـ 1300ق).
6. رسالة فی آداب زیارة العاشورا: شیخ محمد باقر اصطهباناتی (م1326ق). نسخه خطی این کتاب به شماره 9/4373 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است.
7. رسالة فی روایة زیارة عاشورا: سید نصرالله بن حسن حسینی. نسخه خطی آن به شماره 3/2527 (مورّخ1237ق) در کتابخانه مسجد سپهسالار (شهید مطهری کنونی) موجود است.
8. جنّة السرور فی تحقیق کیفیة زیارة العاشورا: شیخ علی شریعتمدار استرآبادی تهرانی (م1315ق)، نسخه اصل آن در مجموعه شماره3090 کتابخانه ایت الله مرعشی نجفی (ره) موجود است(از ص115تا156). مؤلف محترم، این کتاب را خودش به نام نتایج المأثور ترجمه کرده است.
9. رسالة فی زیارة عاشوراء: ملا محمد جعفر شریعتمدار استرآبادی تهرانی (1197 ـ 1263ق). شایان ذکر اینکه نسخه‌ای از کتاب فوق نزد شیخ مهدی شرف الدین در شوشتر بوده و شاید نسخه شماره 2527 کتابخانه مسجد سپهسالار (شهید مطهری) همین کتاب باشد.
10. شرح زیارة عاشوراء: حاج میرزا حسن حائری شیرازی.
11. شرح زیارة عاشوراء: میرزا فتاح بن محمد علی خیابانی تبریزی (م1372ق).
12. زیارة الحسین(علیه السلام) یوم عاشوراء: مؤلف ناشناخته. نسخه خطی شماره 9028 کتابخانه برلین. همچنین نسخه خطی آن به شماره 4568 در کتابخانه ایت الله مرعشی موجود است.
13. شرح زیارة عاشورا: شیخ مفید بن محمد نبی شیرازی بحرانی (1251ـ1325ق). شایان ذکر اینکه نسخه‌ای از آن به شماره 375 در کتابخانه ایت الله مرعشی موجود است.
14. رسالة فی زیارة عاشوراء: شیخ عبدالله شبستری تألیف آن را به برخی علمای ساکن مشهد نسبت می‌دهد.
15. شرح زیارة عاشوراء: علامه سید اسدالله فرزند حجت الاسلام سید محمد باقر شفتی اصفهانی (م1290ق).
16. شرح زیارة عاشورا: مؤلف: ناشناخته. نسخه خطی آن به شماره 13/10836 در کتابخانه غرب در همدان موجود است.
17. شرح زیارة عاشورا: مؤلف: ناشناخته. نسخه خطی آن به شماره 1/10184 در کتابخانه غرب در همدان در مدرسه آخوند ملا علی همدانی موجود است.
18. شرح زیارة عاشوراء: سید حسین فرزند سید ابوالقاسم جعفر خوانساری (م1191ق).
19. شرح زیارة عاشوراء: سید محمد علی مازندرانی اصفهانی.
20. صداق الحور فی شرح زیارة العاشور: سید ابو محمد حسن بن محمد طباطبائی ساروی مازندرانی. این کتاب شرح مفصّل بر زیارت عاشوراست و تا جمله «علیکم منّی جمیعاً سلام الله» را در بردارد. نسخه خطی آن در مجموعه شماره 43738 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است.
21. کیفیة زیارة العاشوراء: مؤلف: ناشناخته. نسخه خطی آن در مجموعه شماره 881152 (رساله اول) کتابخانه دانشگاه لس آنجلس موجود است.
22. زیارة الحسین(علیه السلام) یوم عاشورا: نسخه خطی کتابخانه برلین.
23. الصرخة المهدویة: سید مهدی غریقی بحرانی (م1334ق). این کتاب، شرح زیارت عاشورا و کیفیت خواندن آن، با خاتمه‌ای در بحث امامت است و خود مؤلف، آن را تلخیص کرده است.
24. الضیائیة: میرزا هدایة الله بن میرزا رضا گلپایگانی (م1330ق). در این کتاب ـ که مؤلف به نام فرزندش شیخ ضیاء الدین نگاشته ـ به تفصیل از سند زیارت عاشورا و چگونگی خواندن و ثواب آن و فضایل حضرت سیدالشهدا و تاریخ حرم حسینی بحث شده است.
کتب چاپی فارسی
1. زیارت عاشورا و داستان‌های آن: مهدی رئیسی. قم، انتشارات مشهور (میراث ماندگار)، 1383ش.
2. بررسی اسناد زیارت عاشورا: جعفر سبحانی.
3. پرتوی از زیارت عاشورا: سید محمود حسینی (سیاهپوش). تهران، نشر ابجد، 1357ش، 30صفحه، قطع رقعی.
4. آثار و برکات زیارت عاشورا: عباس عزیزی. قم، انتشارات سلسله، 1378ش، 64صفحه، قطع رقعی.
5. تحلیلی از حماسه سیاسی، تاریخی زیارت عاشورا: محمد رسول دریایی. تهران، انتشارات جعفری و اسلامی، 1371ش، 556صفحه، قطع وزیری. مؤلف محترم کتاب، در 40 فصل به شرح مفصّل فقرات و جملات زیارت عاشورا از دیدگاه تاریخی پرداخته و آن را با احادیث و اشعار فراوان و نقل اقوال نویسندگان اهل سنت در آمیخته است. برخی از عناوین آن عبارت‌اند از:
ارزش و آثار زیارت عاشورا، حسین فرزند رسول خدا، ثار چیست؟، گریه بر مصائب امام حسین(علیه السلام)، ریشه‌های قیام امام حسین(علیه السلام)، انتقام و خون‌خواهی، زینب3 و امام سجاد(علیه السلام)، بطلان خلافت خلفای ثلاثه، بنی امیه و بنی عباس و مفاسد آنها، اصحاب امام حسین(علیه السلام)، شهدای اصحاب و بنی هاشم.
6. زیارت در پرتو ولایت (شرح زیارت عاشورا): زهره صفایی. قم، مجتمع علوم دینی حضرت ولی عصر(عج)، 195 صفحه، قطع رقعی.
7. زیارت عاشورا: تنظیم: سید رضا موسی کاظم نائینی. قم، دارالنشراسلام، 1378ش، 56صفحه، قطع جیبی.
8. زیارت عاشورا: غلامرضا ناقلی. مشهد، بنیاد مستعضعفان خراسان، 1364ش، 98صفحه.
9. زیارت عاشورا و آثار شگفت: سید علی موحد ابطحی اصفهانی. قم، ناشر: مؤلف، 1415ق، 100صفحه، قطع جیبی. این کتاب به زبان‌های عربی، اردو، فرانسه و روسی ترجمه شده است.
10. الدرّه البیضاء فی شرح زیارة العاشوراء: حاج سید عزیزالله امامت کاشانی. کاشان، مجتمع متوسلین به آل محمد(صلی الله علیهم اجمعین)، 1378ش، 559صفحه، قطع وزیری.
11. الدّر المنصور فی شرح زیارة العاشور: میرزا احمد بن عبدالرحیم (معروف به میرزا آقا تبریزی)، تبریز، 1380ق، 252صفحه، قطع رقعی.
12. درس‌هایی از زیارت عاشورا: جواد محدثی. تهران، نشر دارالحدیث، 1378ش، این کتاب به زبان اردو نیز ترجمه و منتشر شده است.
13. زیارت عاشورا و آثار معجزه آسای آن: علی اکبر مهدی‌پور. قم، انتشارات رسالت، 1375ش، 94صفحه، قطع جیبی.
14. زیارت عاشورا و آثار معجزه آسای آن: ناصر رستمی لاهیجی. قم، مجمع ذخائر اسلامی، 1370ش، 359صفحه، قطع رقعی.
15. شرح و ترجمه زیارت عاشورا: حسن شمس گیلانی. تهران، بی‌نا، 1369ش، 147صفحه، قطع رقعی.
16. شرح یک حماسه (نگاهی کوتاه به زیارت عاشورا): سید مهدی حسینی‌زاده. تهران، مرکز آفرینش‌های ادبی هنری بنیاد قرآن، 1381ش، 140صفحه، خشتی.
17. شرح زیارت عاشورا: مولا عبدالرسول نوری فیروز کوهی. این کتاب، همراه با چند رساله دیگر از مؤلف به سال 1321ق در تهران به چاپ رسیده است.
18. شرح زیارت عاشورا: مرحوم حاج سید احمد میرخانی تهرانی (1330 ـ 1414ق). تهران، مکتب ولی عصر (عج) و مؤسسه فرهنگی نشر سما، 1374ش، 970صفحه، قطع وزیری، به خط فریبا مقصودی کرمانشاهی. این کتاب در 51 مجلس به سامان رسیده و به شرح مفصل زیارت از دیدگاه کلامی، تاریخی، حدیثی و ادبی پرداخته است.
19. شور عاشورائیان (ترجمه منظوم زیارت عاشورا): سروده: عبدالحسین اشعری قمی. قم، مرکز فرهنگی انصار المهدی، 1378ش، 30صفحه، قطع جیبی.
20. نور علی فی آداب زیارة العاشور: میرزا حبیب الله بن شیر محمد همدانی. چاپ بمبئی، 1320ق، 242صفحه، قطع رقعی.
21. کنز مخفی: شیخ عبدالنبی نجفی عراقی (اراکی). چاپ تهران، 1371ق، به اهتمام یوسف بوعلی احسایی، 120صفحه، قطع وزیری. این کتاب درباره آداب و کیفیت زیارت عاشورا است.
22. المصباح و النور در شرح زیارت عاشور: میرزا محمد توتونچی تبریزی(م1398ق). چاپ تبریز، 1392ق، 87صفحه، قطع رقعی.
23. شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور: حاج میرزا ابوالفضل تهران کلانتر (1273 ـ 1316ق) تحقیق و تکمله: سید علی موحد ابطحی اصفهانی. قم، چاپ سید الشهدا، 1368ش، 2جلد، 440+415صفحه، قطع وزیری. مؤلف کتاب، این شرح را در عصر روز عاشورای 1309ق در سامرا به پایان رسانیده و مورد تایید و تمجید مرجع عالی‌قدر مرحوم ایت الله العظمی میرزای شیرازی نیز قرار گرفته و در حقیقت گسترده‌ترین و پر فایده‌ترین شرح در زیارت عاشوراست. این کتاب، بارها در بمبئی، تهران و قم به چاپ رسیده و مورد اعتنا و اعتماد محدثان و مورّخانی چون: حاج میرزا محمد ارباب قمی در اربعین الحسینیة و حاج شیخ عباس قمی در منتهی الامال قرار گرفته است.
کتب خطی فارسی
1. شرح زیارت عاشورا: سید حسین بن جعفر موسوی یزدی. این کتاب، به صورت پرسش و پاسخ از برخی جمله‌های زیارت عاشوراست. نسخه خطی آن در کتابخانه وزیری یزد به شماره1419 (مورخ1296ق) در 94 برگ موجود است.
2. رسالة فی کیفیة زیارة العاشور: مولا محمد محسن بن محمد سمیع کاشانی(م1222ق). وی از نوادگان فیض کاشانی است. نسخه خطی آن در کتابخانه گلپایگانی قم به شماره 2217 موجود است.
3. شرح زیارة عاشوراء: سید بهاء الدین علی بن عبدالکریم (عبدالحمید) الحسنی النیلی النجفی. مؤلف بزرگوار، مصباح المتهجد شیخ طوسی را شرح کرده و از آنجا که زیارت عاشورا در آن مذکور است، مؤلف نیز به شرح زیارت عاشورا پرداخته است.
4. شرح زیارت عاشورا: میرزا محمد علی مدرس چهاردهی نجفی. این کتاب، مختصر است و نسخه خطی آن به شماره 12370 در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است.
5. شرح زیارت عاشورا: شیخ عباس حایری تهرانی(1298 ـ 1360ق). نسخه خطی آن نزد فرزندش حاج شیخ مهدی حائری تهرانی بوده است.
6. کیفیت زیارت عاشورا: مؤلف: ناشناخته. نسخه خطی آن در 90 برگ جیبی، به شماره63 در کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران موجود است.
7. ترجمه زیارت عاشورا: علامه محمد باقر مجلسی اصفهانی (ره). نسخه خطی آن در کتابخانه ایت الله گلپایگانی قم به شماره 5908 (رساله هفتم مجموعه) موجود است.
8. رسالة فی کیفیة زیارة العاشور و بیان طرق الاحتیاط و جمع المحتملات فیها: علامه شیخ محمد حسین قمشه‌ای نجفی کبیر (م1336ق). نسخه خطی این کتاب در کتابخانه شهید قاضی طباطبائی در تبریز موجود است.
9. شرح جمله «یا ثار الله و ابن ثاره»: شیخ علی اکبر محمد امین لاری. این رساله، مفصّل است و در سال 1284ق تألیف شد و نسخه خطی آن به شماره 4086 در کتابخانه ایت الله مرعشی قم موجود است.
10. نتایج المأثور فی ترجمة «جنّه السرور فی شرح زیارة العاشور»: شیخ علی بن ملا محمد جعفر شریعتمداری استرآبادی تهرانی (م1315ق). مؤلف بزرگوار، کتاب جنّه السرور خود را ترجمه تحت اللفظی کرده و نسخه اصلی آن به طور ناقص، به شماره 3090 در کتابخانه ایت الله مرعشی نجفی موجود است. مؤلف محترم این کتاب را به نام نتیجة النتایج تلخیص کرده است.
_____________________________________________
1.فرهنگ معین، ماده براعت، ج1، ص693: الفاظی چند در ابتدای خطبه کتاب و مطلع قصیده که خواننده با خواندن آنها از مقصد و مراد نویسنده و گوینده آگاه گردد
2.بقره/282
3.کامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، ص20
4.همان، ص325، باب 71، حدیث9
5.مصباح المجتهد، ص713
6.معجم رجال الحدیث، ج17، 283 و 288
7.همان، ج2، ص186
8.مستدرک الوسائل، ج3، ص796، فایده دهم
9.همان، ص842
10.رجال طوسی، ص3867، فی اصحاب الرضا7
11.رجال نجاشی، ص233
12.معجم رجال الحدیث، ج11، ص156
13.همان، ج14، ص158، به نقل از ارشاد شیخ مفید
14.کامل الزیارات، ص577
15.معجم رجال الحدیث، ج79، ص79
16.همان، ج8، ص366
17.برای مطالعه تفصیلی این موضوع رک: معجم رجال الحدیث، ج11، ص186ـ187
18.رک: مقاله «جرعه‌ای از زلال زیارت عاشورا»، حسین مقیسه، مجموعه مقالات همایش امام حسین7، ج10، ص542ـ543
19.سیمای فرزانگان، ص188، به نقل از یادنامه شهید قدوسی
20.این رساله در شفاء الصدور، ج1، ص73 به چاپ رسیده است (رک: الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج12، ص)79
21.این رساله، در انتهای کتاب شعائر الاسلام من الحلال و الحرام به چاپ رسیده است (رک: شفاء الصدور، ج2، ص430)
22.الذریعة، ج13، ص308
23.ترجمه این کتاب به نام «زیارت عاشورا و آثار شگفت آن» در قم به زیور طبع آراسته شده است، با این مشخصات: قم، انتشارات امیر، چ اول، 1370ش
24.اللؤلؤ النضید، ص38؛ الذریعة ج10، ص16
25.این رساله در شرح کلمه«تابعت» در زیارت عاشورا و اثبات صحیح بودن «تایعت» است
26.این نوشتار درکتاب شفاء الصدور، ج2، ص339، با نقدی بر آن ذکر شده است
27.رک: مجله علوم حدیث، ش23، بهار 1381ش، ص166ـ167
28.مؤلف این کتاب، پس از آن، شرح مفصل زیارت را به نام صداق الحور نگاشته است (رک: مجله علوم حدیث، ش23، ص174)
29.رک: مجله پیام حوزه، ش31، ص108
30.این کتاب اهدایی مقام معظم رهبری (مدظلّه العالی) به کتابخانه آستان قدس رضوی است (فهرست کتابخانه آستان قدس رضوی، ص286؛ مکارم الآثار، ج6، ص2231)
31.الذریعة، ج12، ص80
32.همان، ج5، ص158؛ فهرست کتابخانه ایت الله مرعشی نجفی (ره)، ج8، ص314ـ315
33.الذریعه، ج12، ص79
34.المسلسلات فی الاجازات، ج2، ص263
35.معجم اعلام الشیعة، ج1، ص343
36.فهرست کتابخانه مرعشی، ج12، ص143
37.این کتاب، شرح مفصلی است که به موضوعات ادبی، تاریخی و اعتقادی بحث می‌پردازد و در آغاز هم مقدمه‌ای درباره فضیلت زیارت امام حسین7 و معنای عاشورا آورده مؤلف در اوایل ماه رمضان 1303ق به تالیف آن پرداخته و روز سوم ذی العقده همان سال از آن فراغت جسته است
38.فهرست کتابخانه مرعشی، ج1، ص393؛ مجله علوم حدیث، ش23، ص176
39.اللؤلؤ النضید، ص38
40.الذریعة، ج13، ص307
41.فهرست کتابخانه غرب، ص452
42.همان، ص441
43.الذریعة، ج13، ص307
44.تراجم الرجال، ج3، ص326
45.فهرست کتابخانه مجلس، ج12، ص83ـ84
46.نشریه نسخه‌های خطی، ج11، ص713
47.الذریعة، ج15، ص39
48.نسبت تألیف کتاب به میرزا هدایة الله احتمالی است
49.الذریعة، ج15، ص132؛ مجله علوم حدیث، ش23، ص177ـ178
50.این نوشتار در مجموعه مقالات ایشان به نام سیمای فرزانگان (ج2، ص495ـ506) مندرج است
51.مجله علوم حدیث، ش23، ص168
52.در ابتدای این کتاب از سند، ثواب، ویژگی‌ها، آثار و داستان‌هایی درباره زیارت عاشورا سخن گفته شده است
53.این رساله در 350 صفحه به همراه رساله فضایل اهل بیت:و ثواب زیارت سید الشهدا7 و رساله‌ای درباره امام‌زادگان معتبر و رجال مدفون در کاشان (200صفحه) به چاپ رسیده است
54.در این رساله از زیارت امام حسین7 و آثار آن، ایام زیارتی، زیارت عاشورا و ثواب آن، مداومت بر آن و آثار شگفت آن و ده داستان، اسناد و منابع زیارت عاشورا، چند نکته درباره عاشورا و آداب زیارت عاشورا بحث شده است
55.الذریعة، ج13، ص308؛ گنجینه دانشمندان، ج6، ص125
56.شایان ذکر اینکه در لابه لای صفحات این کتاب، نمونه‌هایی از خطوط زیبای نسخ، ثلث و نستعلیق از اساتید بزرگ خط مانند ایت الله سید مرتضی نجومی، استاد سید حسین میرخانی، استاد غلامحسین امیرخانی، درباره امام حسین7 نیز درج شده است
57.رک: الذریعة ج24، ص371؛ فهرست کتاب‌های چاپی فارسی، ج5، ص5335
58.رک: مجله علوم حدیث، ش23، ص170ـ173
59.فهرست کتابخانه وزیری، ج3، ص955
60.فهرست کتابخانه گلپایگانی، ج3، ص197
61.علامه مجلسی درباره آن می‌نویسد: «این شرح را دیدم، بیشتر به بیان تراکیب الفاظ و ادبیات آن پرداخته و فایده بسیار بر آن متصور نیست» (رک: الذریعة، ج2، ص313)
62.فهرست الفبایی کتابخانه آستان قدس رضوی، ص341؛ الذریعه، ج13، ص308
63.نقباء البشر، ج4، ص990؛ گنجینه دانشمندان، ج4، ص426
64.الذریعة، ج12، ص79؛ نشریه نسخه‌های خطی، ج7، ص518
65.فهرست کتابخانه مرعشی، ج11، ص100

يکشنبه 10/10/1391 - 16:56
اهل بیت

دعا، کلید ارتباط انسان با خداست و آن گاه که این ارتباط، از سوى بهترین بنده خدا ـ امام معصوم علیهم السلام ـ برقرار شود، زیباترین ارتباط هاست. یکى از راه ها و شیوه هاى مؤثر تبلیغى امامان معصوم علیهم السلام ، مناجات و دعاست.

 

ایشان براى تبلیغ مضامین و القاى مفاهیم ارزشمند دینى، از شیوه و قالب دعا استفاده مى کردند. به همین دلیل، غنى ترین و عمیق ترین معارف دینى را در دعاهاى پرفیض کمیل، ندبه، ابوحمزه و... مى یابیم. اکنون فرازهایى از مناجات ها و دعاهاى امام حسین علیه السلام را با هم زمزمه کنیم:
مناجات امام حسین علیه السلام
اى مولایم! تویى که منت نهادى، تویى که نعمت دادى، تویى که احسان کردى، تویى که نیکویى کردى، تویى که فضل و کرامت دادى، تویى که لطفت را کامل کردى، تویى که روزى بخشیدى، تویى آن که توفیق دادى، تویى آنکه به خلق عطا کردى، تویى آن که فقیر را غنى ساختى، تویى که پناه دادى، تویى که امور بندگانت را کفایت کردى، خدایا! تویى که هدایت کردى؛ تویى که خوبان را عصمت از گناه کرامت کردى؛ تویى که گناهان را مستور ساختى؛ تویى که گناهان را آمرزیدى؛ تویى که عذر گناهان را پذیرفتى؛ تویى که تمکین و جاه بخشیدى؛ تویى که عزت و جلال دادى؛ تویى که کمک دادى؛ تویى که مدد فرمودى؛ تویى که تأیید و توانایى دادى؛ تویى که یاورى فرمودى؛ تویى که بیماران را شفا دادى؛ تویى که عافیتم بخشیدى؛ تویى که گرامى ام داشتى؛ تویى که برترى دادى؛ پس حمد و ستایش براى توست، و شکر و ستایش دایم تو را سزاست.
معبودا!
منم معترف به گناهان خود؛ بیامرز برایم آنها را. من هستم که بد کردم و منم که خطا کردم. منم که همت گماردم و منم که نادانى کردم. منم که غافلم و منم که فراموش کارم، منم که اعتماد دارم. منم که تعهد مى کنم. منم که وعده مى دهم و منم که خلف وعده مى کنم. منم که پیمان شکنم. منم که اقرار دارم. منم که معترفم به نعمت تو بر من و نزد من و سنگین بارم به گناهانم. بیامرز آنها را اى که زیانش ندارد گناهان بندگانش و اوست بى نیاز از طاعت آنها و توفیق ده هر که عمل صالح انجام دهد) به کمک و رحمتش. پس براى توست، سپاس خداى من و آقاى من!
معبودا!
فرمانم دادى و نافرمانى ات کردم، نهى ام کردى و مرتکب شدم ممنوع تو را. اکنون به حالى درآمده ام که نه اسباب تبرئه دارم تا معذرت خواهم و نه توانایى تا پیروز گردم. با چه رویى برابرت آیم.
اى آقایم!
حق با توست و مسئولیت با من؛ اى که پرده پوشم کردى، از نظر پدران و مادران تا مرا نرانند و از خویشان و برادران تا سرزنشم نکردند و از پادشاهان، تا شکنجه ام ندهند و اگر مطلع شده بودند... اى آقایم! بر آنچه تو آگاهى بر آن از من، به من مهلت نمى دادند و رهایم مى کردند و از من قطع مى کردند.
اى آقایم!
با حال خضوع و خوارى و درماندگى و کوچکى، نه وسیله تبرئه جویى دارم تا عذر خواهم و نه توانایى، تا پیروز گردم و نه دلیلى دارم که بیاورم و نه توانم گفت که بد نکردم و مرتکب کار بد شدم که منکر شوم و اگر منکر شوم، اى مولایم! سود مى برم، ولى چگونه و کجا؟
منزهى تو! منم از ترسندگان. نیست معبود حقى جز تو. منزهى تو. منم از شمار هراسناکان. نیست معبود حقى جز تو. منزهى تو. منم از امیدواران. نیست معبود حقى جز تو. من از مشتاقانم، من از تسبیح گویانم. من از تکبیرگویانم!
بار خدایا!
این است ثناى من بر تو؛ براى تمجید و اخلاص من بیاد تو، براى توحید و اقرارم به مهربانى هایت براى شمارش و گرچه معترفم که نتوانم آنها را شمرد براى آنکه بسیارند و فراوانند و آشکار.
خدایا!
تو اجابت کنى بیچاره را و برطرف کنى بدى را و به داد رسى گرفتار را و شفا دهى بیمار را و بى نیاز کنى درویش را و ببندى شکسته را و ترحم کنى خردسال را و یارى کنى سالخورده را. جز تو پشتیبانى نیست و نه بالاى دست تو توانایى و تویى والا و بزرگ.
خدایا!
تو نزدیک تر کسى هستى که بخوانند و اجابت کنى و کریم تر کسى هستى که بگذرى و پر عطاتر از هر که عطا کند و شنواتر از هر کسى که از او بخواهند، اى بخشاینده دنیا و آخرت و مهربان هر دو.
خداوندا!
مرا از توجه و عنایت خویش دور مدار و مرا از دایره سرپرستى خود بیرون مفرما و مرا از جنبش و نیروى خویش، محروم مدار و از آن مقصود و هدفى که اراده ات به آن تعلق گرفته است، مرا خارج مساز. پیشرفت و ترقیات مرا بر بصیرت قرار ده و روحم را بر صراط هدایت، ثابت فرما. روش مرا بر راه درست قرار ده تا مرا به آرزوهایم موفق بدارى و آمالم را به من برسانى و آنچه را براى من اراده فرموده اى و مرا براى آن آفریده اى و به سوى آن، یعنى بهشت، آشیانم داده اى، بر من ارزانى دار.
پروردگارا!
دوستانت را از امتحان کردن به وسیله من، در پناه خودت، حفظ کن و در مصیبت هایت با رحمت خودت، آنان را امتحان کن؛ امتحانى که آن را در نتیجه، برگزینى و با پیروى از برنامه و سلوک و راه و روش من نجاتشان دهى. خداوندگارا! مرا به نیاکان شایسته ام و بستگانم پیوند ده.
خدایا! من از تو، موفقیت هدایت شدگان و اعمال پرهیزکاران و نصیحت کردن توبه کنندگان و عزم و اراده صابران و ترس و پرهیز آنان که از تو مى هراسند و تلاش و کوشش علم خواهان و زینت پرهیزکنندگان را درخواست مى کنم.
و ترس زارى کنندگان را تا آنکه از تو بترسم، خدایا ترسى که مرا از ارتکاب گناهان بازدارد، ترسى که مرا به انجام اطاعت تو وادار کند، اعمالى که با آن کرامت تو را به دست آورم، و پندپذیر در توجه کردن باشم، ترسى که تنها براى تو نصیحت کنم و دوستى تو را بخواهم. ترسى که در تمام کارها، به تو توکل کنم و به تو خوش بین باشم. ستایش توراست، اى آفریننده نور، ستایش توراست اى خداى بزرگ و ستایش از آن تو است. پروردگارا! مرا نعمت دادى، ولى مرا شاکر نیافتى و دچار مصیبتم کردى، ولى صبورم ندیدى. پس با ترک شکر، نعمتت را سلب نکردى و با ناشکیبایى من، بر شدت آن نیفزودى. پروردگارا! از بزرگوار، جز بزرگوارى نیاید. اى آقا و مولایم! آیا براى گرزهاى آتشین، اعضاى بدنم را خلق کرده اى؟ یا اندام درونى مرا براى نوشیدن آب هاى گرم دوزخ خلق کرده اى؟ خداوندا! اگر مرا به گناهانم بازخواست کنى، من تو را به کرم و بخششت مى خوانم. اگر مرا با خطاکاران قراردهى، دوستى ام نسبت به تو را به اطلاع آنان مى رسانم. اى آقاى من! طاعتم، تو را بهره اى نداده است و گناهم به تو ضررى نمى رساند. پس آنچه را به تو سود و بهره اى نمى رساند، به من عنایت کن و آنچه را به تو زیان نمى رساند، به من ببخشاى. به درستى که تو مهربان ترین مهربانانى.
منابع پیشنهادى در زمینه دعاهاى امام حسین علیه السلام
1. برکات دعاى عرفه (دعاى امام حسین علیه السلام در روز عرفه)
عزیزى، عباس، قم، سلسله، چاپ اول، 1379، 96 صفحه.
2. شرح دعاى عرفه
فاضل، محمد على، مقدمه: جلال الدین آشتیانى، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى، چاپ اول، 1378، 296 صفحه.
3. نیایش امام حسین علیه السلام در صحراى عرفات
جعفرى، محمد تقى، مشهد، به نشر، چاپ اول، 1380، 168 صفحه.

يکشنبه 10/10/1391 - 16:55
اهل بیت

تبیان زنجان www.tebyan-zn.irبررسی فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در روایات
«فضل زیارة سید‌الشهداء علیه‌السلام فی یوم عاشوراء»
- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ تَعَالَى فِی عَرْشِهِ
- عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ ع لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ مَنْ زَارَهُ یَوْمَ عَرَفَةَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ مَنْ زَارَهُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ فَكَأَنَّمَا زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ
- عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ ع فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ
- عَنْ قَبِیصَةَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ فَقَالَ لِی هَؤُلَاءِ زُوَّارُ اللَّهِ وَ حَقٌّ عَلَى الْمَزُورِ أَنْ یُكْرِمَ الزَّائِرَ مَنْ بَاتَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع لَیْلَةَ عَاشُورَاءَ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُلَطَّخاً بِدَمِهِ كَأَنَّمَا قُتِلَ مَعَهُ فِی عَرْصَتِهِ وَ قَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ أَوْ بَاتَ عِنْدَهُ كَانَ كَمَنِ اسْتُشْهِدَ بَیْنَ یَدَیْهِ
- الشَّیْخُ الْمُفِیدُ فِی مَسَارِّ الشِّیعَةِ، وَ رُوِیَ أَنَّ مَنْ زَارَهُ ع وَ بَاتَ عِنْدَهُ لَیْلَةَ عَاشُورَاءَ حَتَّى یُصْبِحَ حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى مُلَطَّخاً بِدَمِ الْحُسَیْنِ ع فِی جُمْلَةِ الشُّهَدَاءِ
- مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْمُفِیدُ فِی مَسَارِّ الشِّیعَةِ قَالَ وَ رُوِیَ أَنَّ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ ع فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ
- قَالَ وَ رُوِیَ أَنَّ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَقْضِیَ حَقَّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَقَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ حَقَّ فَاطِمَةَ ع فَلْیَزُرِ الْحُسَیْنَ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ
- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّیِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْهُمْ ع قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ كَانَ كَمَنْ تَشَحَّطَ بِدَمِهِ بَیْنَ یَدَیْهِ
- عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ حَتَّى یَظَلَّ عِنْدَهُ بَاكِیاً لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِثَوَابِ أَلْفَیْ أَلْفِ حَجَّةٍ وَ أَلْفَیْ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ أَلْفَیْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ ثَوَابُ كُلِّ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ غَزْوَةٍ كَثَوَابِ مَنْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ ص
- عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ مَنْ زَارَهُ یَعْنِی الْحُسَیْنَ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ حَتَّى یَظَلَّ عِنْدَهُ بَاكِیاً حَزِیناً كَانَ كَمَنِ اسْتُشْهِدَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتَّى یُشَارِكَهُمْ فِی مَنَازِلِهِمْ فِی الْجَنَّةِ
- رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی سَیَّارٍ الْمَدَائِنِیُّ بِإِسْنَادِهِ قَالَ مَنْ سَقَى یَوْمَ عَاشُورَاءَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع كَانَ كَمَنْ سَقَى عَسْكَرَ الْحُسَیْنِ ع وَ شَهِدَ مَعَهُ

يکشنبه 10/10/1391 - 16:54
اهل بیت

به یقین تاءكید و توصیه اى كه در روایات نسبت به برپا نمودن مجالس عزا و گریه بر مصائب امام حسین (علیه السلام) وارد شده است،نسبت به هیچ یك از امامان معصوم (علیه السلام) حتى وجود مقدس پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم) وارد نشده است. گویا در این مسئله سرى نهفته است كه ائمه اطهار(علیه السلام) این همه آن را مورد تاءكید و سفارش قرار داده اند.
بیان روایات در وعده ثواب هاى عظیم این مجالس به گونه اى است كه عده اى آن را اغراق آمیز دانسته و منكر آن شده اند و منشاء آن را غلات دانسته و گفته اند:ثواب باید با عمل تناسب داشته باشد،چگونه ممكن است عمل كوچكى مانند گریه بر امام حسین (علیه السلام) اینقدر پاداش ‍ عظیم داشته باشد؟!
عده اى هم در نقطه مقابل آن،جنبه افراط را پیمود و معتقد شده اند،همین كه انسان بر امام حسین (علیه السلام) بگرید، هر چند به قدر بال مگسى باشد اهل نجات است،حتى اگر در باتلاق گناه و فساد فرو رفته باشد. در نگاه اینان همه دروغ گویى ها،خیانت ها،ظلم ها و حق كشى ها با قطره اشكى شسته مى شود!
مطمئنا هیچ از این دو دیدگاه كه در دو طرف افراط و تفریط واقع شده اند،نمى تواند صحیح باشد. این گونه اظهار نظرها از كسانى عنوان مى شود كه نتوانستند براى این روایات و وعده ثواب هاى فوق العاده سوگوارى ،تحلیل صحیح و جامعى ارائه دهند و در واقع از درك فلسفه عزادارى عاجز ماندند.
نخست تحلیل هاى نادرست و نقد آنها را به صورت گذرا بیان مى كنیم،سپس به سراغ تحلیل منطقى مساله مى رویم.
1- حسن ذاتى گریه
عده اى با توجه به آثار جسمانى و روانى گریه و تأثیر آن در پالایش روح و روان انسان مدعى شدند سر تاءكید ائمه (علیه السلام) نسبت به برپایى مجالس عزا به خاطر حسن ذاتى گریه است،زیرا اظهار تاءثر به وسیله گریه از نشانه هاى طبیعى و تعادل عاطفى آدمى است. اشخاصى كه كمتر گریه مى كنند و نمى توانند بدین وسیله غم ها،و افسردگى خویش را تخلیه كنند و عقده هاى درونى خویش را بگشایند،از روان متعادل و سلامت جسمى و روحى خوبى برخوردار نیستند. به همین جهت روانشناسان معتقدند:زن ها از مرده عقده كمترى دارند ،زیرا آنان زودتر مشكلات روحى خویش را به وسیله گریه بیرون مى ریزند و كمتر آن را در درون خویش پنهان مى دارند و این امر یكى از رموز سلامت آنان مى باشد. (1)
ونیز معتقدند گریه فشارهاى ناشى از عقده هاى انباشته در درون انسان را مى كاهد و درمان بسیارى از آلام و رنج هاى درونى انسان است. در حقیقت اشك چشم به منزله سوپاپ اطمینانى است كه در شرایط بحرانى موجب تعادل روح آدمى مى گردد.
به عقیده اینان به خاطر همین حسن ذاتى گریه بود كه یعقوب (علیه السلام) براى دورى فرزندش سالها اشك از دیدگان جارى ساخت و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در مرگ فرزندش - ابراهیم (2)و صحابى جلیل القدرش عثمان بن مظعون به سختى گریست (3)
همچنین به هنگام مرگ جمعى از صحابه و یارانش و در شهادت عمویش ‍ حضرت حمزه گریان شد و بانوان مدینه را جهت گریستن بر حمزه دعوت كرد. (4)
و به همین دلیل بود كه حضرت زهرا (سلام الله علیها) در رحلت جانگداز رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) شبانه روز مى گریست (5)و حضرت على بن الحسین (علیه السلام) در شهادت پدر بزرگوارش سالیان دراز گریان بود. (6)
ولكن هر چند آثار مثبت گریه در پالایش روح انسان و حتى تكامل آن و دیگر فواید طبى آن ،قابل انكار نیست،ولى چنین تحلیلى هرگز نمى تواند سر این همه تاءكید و سفارش ائمه اطهار (علیهم السلام) براى گریستن بر امام حسین (علیه السلام) و وعده ثواب هاى فراوان آن باشد. این تحلیل یك اشتباه بزرگ است،هر كس روایات اسلامى را در این زمینه بخواند،مى داند هدف مهم دیگرى در كار بوده است.
2- درك ثواب و رسیدن به شفاعت اهل بیت (علیهم السلام)
در این تحلیل مردم براى استفاده از ثواب و رسیدن به شفاعت ائمه اطهار (علیهم السلام) مجالس عزا به پا كرده و بر آنان مى گریند.
ضعف و سستى این تحلیل نیز به خوبى روشن است،زیرا فرض ثواب براى عملى،فرع وجود حكمت و مصلحت در نفس آن عمل است. تا عملى داراى مصلحت و حكمتى معقول نباشد ثوابى در بر نخواهد داشت. در این مبحث ما به دنبال فلسفه عزادارى یعنى محصلحت و حكمت این عمل هستیم. طبعا سخن از ثواب كه در ردیف معلولات حكم است نه علل آن،در این مرحله جایى ندارد.
به علاوه،آیاممكن است در طول تاریخ احساسات میلیون ها انسان رافقط به خاطر تحصیل ثواب تحریك كرد و آنان را گریاند؟ راستى اگر عشقى در كار نباشد و كانون دل،مالا مال از محبت و شور نباشد،آیا این وعده مى تواند عواطف و احساسات را بر انگیزد؟!(7)
3- تشكر از امام حسین (علیه السلام)
در این تحلیل امام حسین (علیه السلام) خود را فدا كرد تا گناهان امت بخشوده شود و امام كفاره گناهان امت باشد. نظیر اعتقاد باطلى كه مسیحیان نسبت به حضرت مسیح (علیه السلام) دارند و مى گویند مسیح (علیه السلام) با نم دادن به صلیب باعث پاك شدن گناهان پیروان خود شد و آنان را رستگار كرد.
معتقدان این تحلیل با تمسك به تعابیرى چون یا نجاة الامة چنین برداشت كردند كه امام حسین (علیه السلام) نیز با استقبال از شهادت موجب بخشوده شدن گناهان فاسقان و فاجران امت و در نتیجه سبب نجات آنان شده است. در عوض امت با فاسقان مجالس عزا از امام تشكر و سپاسگزارى كرده و مستحق رستگارى مى شود. این تحلیل نیز با هیچ یك از اصول و مبانى مسلم دینى سازگار نیست و موجب شده است عده اى گمان كنند كه امام حسین (علیه السلام) با شهادت خود و فرزندانش،گناهكاران را در برابر عذاب الهى بیمه كرده است. به تعبیر دیگر:امام (علیه السلام) و یارانش كشته شدند تا دیگران در انجام هر گناه و جنایتى آزاد باشند و در واقع تكلیف الهى از آنان ساقط گردد.
همین پندار سبب شده است كه عده اى گمان كنند هر كس بر امام حسین (علیه السلام) گریه كند،هر قدر در فساد و تباهى غوطه ور باشد و حتى نسبت به ضروریات دین پایبند نباشد،مورد عفو و بخشش قرار گرفته و اهل نجات خواهد بود.
نفوذ این پندار غلط تا جایى بوده است كه حتى سلاطین جبار و ستمگرى كه حكومتشان بر پایه هاى ظلم و بى عدالتى استوار بود و دستشان به خون بى گناهان آلوده بوده،در ایام عزادارى آن حضرت مجالس عزا به پا كنند و یا خود پابرهنه در دستجاب عزادارى به سر و سینه بزنند،و آن را مایه نجات خود بدانند!
هیچ كس نمى تواند شفاعت را انكار كند،ولى شفاعت حساب و كتاب و شرایطى دارد.
----------------------------------------------------
1- صدو پنجاه سال جوان بمانید،ص 134
2- صحیح بخارى،كتاب الجنائر ح 1277 و كافى،ج 3،ص 262
3- كافى،ج 5، ص 495،بحارالانوار ج 79،ص 91 و مسند احمد،ج 6،ص 43
4- وسائل الشیعة،ج 2،ص 70 و تاریخ طبرى،ج 2 ص 210
5- بحارالانوار،ج 43،ص 155 و 175
6- همان مدرك ج 44،ص 284
7- براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به حماسه حسینى استاد شهید مرتضى مطهرى ره ج 1،فصل دوم بحث عوامل تحریف.

سعید داودى، مهدى رستم نژاد

يکشنبه 10/10/1391 - 16:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته