• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 480
تعداد نظرات : 424
زمان آخرین مطلب : 4978روز قبل
دعا و زیارت

[

[فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ]]

 چگونه بتوانیم بدانیم كه این آیه در مورد اهلبیت علیهم السلام است


 

بسم الله الرحمن الرحیم

در ذیل این آیه روایات زیادی داریم که بیانگر این هستند که مراد از کلمات در این آیه شریفه پنج تن آل عبا هستند

درکتاب  کافی جلد 8 صفحه 305  آمده که کلماتی که حضرت آدم(ع)دریافت کرد این کلمات بود :

سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فَاطِمَةَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ

کاملا مشخص هست که کلمات در این آیه پنج تن آل عبا هستند

البته روایات دیگری در این باب هست که ما فقط به روایت کتاب شریف کافی اکتفا نمودیم
جمعه 5/4/1388 - 12:35
دعا و زیارت

در قرآن کریم می توان چند اصل را بعنوان  عنصر افزایش  پیشرفت و ترقی هم در زندگی دنیوی و همچنین  حیات  آخروی  نام برد.

توکل ،صبر ،شکر، تفکر

سعی داریم با توجه به آیات قرآن به این عناصر بپردازی

بسم الله الرحمن الحیم


در قرآن کریم می توان چند اصل را بعنوان  عنصر افزایش  پیشرفت و ترقی هم در زندگی دنیوی و همچنین  حیات  آخروی  نام برد.

توکل ،صبر ،شکر، تفکر

سعی داریم با توجه به آیات قرآن به این عناصر بپردازیم

 

توکل

توکل به معنای واگذاری کارها به دیگری هست.در حقیقت کسیکه کاری را باید انجام بدهد اما قادر به انجام دادن آن به خوبی نیست کارهای خود را به دیگری واگذار می نماید.در این نظام خلقت هیچ انسانی قادر نیست موفقیتهای خودش را مستقیما بدست آورد.بلکه در مواقعی چند لازم است تا دیگری را در کار خود سهیم نماید.با این بیان انسان باید بخشی از کارهای را  که مطابق با قدرت او نیست  به خداوند واگذار نماید.پی حقیقتا  توکل به خدا این نیست که انسان کاملا گردن خود را از وضایف مبری کند.بلکه آن چیزهای که مربوط به خداوند می باشد را به عهد خداوند انسان واگذار  کند و آن مورادی که مربوط به خود انسان می شود را انسان باید مستقیما به انجام برساند.

خداوند در باره توکل در قرآن می فرماید:

وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا
و او را از جایى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد؛ و هر كس بر خدا توكّل كند، كفایت امرش را مى‏كند؛ خداوند فرمان خود را به انجام مى‏رساند؛ و خدا براى هر چیزى اندازه‏اى قرار داده است!65/3

این آیه شریفه به خوبی بیانگر این مطلب هست که توکل نقش بسزایی در پیشرفت و ترقی دارد.و ظهور این آیه در پیشرفت مادی کاملا مشهود است.

 

 

تفکر

در خیلی از آیات خداوند امر به تفکر می کند برای عبرت و هدایت و حکمت آموزی
مانند
أَوَلَمْ یَنظُرُواْ فِی مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن یَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ
آیا در حكومت و نظام آسمانها و زمین، و آنچه خدا آفریده است، (از روى دقت و عبرت) نظر نیفكندند؟! (و آیا در این نیز اندیشه نكردند كه) شاید پایان زندگى آنها نزدیك شده باشد؟! (اگر به این كتاب آسمانى روشن ایمان نیاورند،) بعد از آن به كدام سخن ایمان خواهند آورد؟! س7 آیه185
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ
بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالى هستند كه اندیشه نمى‏كنند. س8 آیه22
وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَكُونُواْ مُؤْمِنِینَ
و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام كسانى كه روى زمین هستند، همگى به (اجبار) ایمان مى‏آوردند؛ آیا تو مى‏خواهى مردم را مجبور سازى كه ایمان بیاورند؟! (ایمان اجبارى چه سودى دارد؟!) س 10 آیه 99

 

حداقل چیزی که ما از این آیات برداشت کنیم اینست که تفکر باعث روشن شدن خیلی از مجهولات و همچنین باعث یافتن مسیر مناسب برای رشد و ترقی هست.

صبر

در بسیاری از آیات امر به صبر شده و به گونه ای بیانگر این نکته هست که رحمت خداوند به صابران نازل می شود .از این رو صبر عامل موثری برای پیشرفت خواهد بود:
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و میوه‏ها، آزمایش مى‏كنیم؛ و بشارت ده به استقامت‏كنندگان! س 2 آیه 155
وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ
و شكیبایى كن، كه خداوند پاداش نیكوكاران را ضایع نخواهد كرد! س 11 آیه115

 

شکر

در قرآن آیاتی هست که بیانگر این نکته هست که شکر خداوند باعث ازدیاد نعمت می شود بنابر این شکر خداوند یک خاصیت ذاتی در پی دارد و آن هم ازدیاد نعمت هست.اگر بنا باشد که ما با نعمت خداوند رشد داشته باشیم ،شکر باعث زیاد شدن نعمت می شود که   رشد و ترقی را متعاقب خواهد  بود.خداوند در این باره می فرماید:
مَّا یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَآمَنتُمْ وَكَانَ اللّهُ شَاكِرًا عَلِیمًا
خدا چه نیازى به مجازات شما دارد اگر شكرگزارى كنید و ایمان آورید؟ خدا شكرگزار و آگاه است. (اعمال و نیّات شما را مى‏داند، و به اعمال نیك، پاداش نیك مى دهد.)  147/4
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شكرگزارى كنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسى كنید، مجازاتم شدید است!»  7/14

جمعه 5/4/1388 - 12:33
دعا و زیارت

 

وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ

و هنگامى كه افراد باایمان را ملاقات مى‏كنند، و مى‏گویند:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ

و هنگامى كه افراد باایمان را ملاقات مى‏كنند، و مى‏گویند:

«ما ایمان آورده‏ایم!» (ولى) هنگامى كه با شیطانهاى خود خلوت مى‏كنند، مى‏گویند: «ما با شمائیم! ما فقط (آنها را) مسخره مى‏كنیم2/1

طبق ظاهر برخی از احادیت رسیده از اهل بیت عصمت و طهارت این ایه در مورد امیر المومنین صلوت الله علیه می باشد

در بیان این ایه چنین می توان گفت :

گروهی از منافقین هنگامی که شیعیان واقعی مانند سلمان و ابوذر را می بینند می گویند ما پیامبر و بیعت علی (ع)را قبول داریم اما هنگامی که با هم هستند به استهزاء امیر المومنین . اصحاب آن بزرگوار مشغول می شوند.

البته نمی توان گفت که منظور از آیه تنها این مورد باشد بلکه این گروه از منافقین تنها مصداقی از مصادیق این آیه بشمار می رود.

به هرحال از این آیه می توان برداشت کرد که برای خداوند بسیار منزلت امیر المومنین والا است که استهزاء کنندگان آن حضرت و اصحاب آن حضرت را از صفات منافقین برمی شمارد

اللّهُ یَسْتَهْزِىءُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ2/15

خداوند آنان را استهزا مى‏كند؛ و آنها را در طغیانشان نگه مى‏دارد، تا سرگردان شوند.

که با این آیه خداوند وعده داده تا آنان را به عقوبتی بزرگ مبتلا نماید یعنی باقی ماندن در گمراهی

اگر در این آیات  به خوبی دقیق شویم و روایات را کنار این ایات بگذاریم کاملا برای ما مبرهن خواهد شد که اعتقاد به امیرالمومنین یک اصل و یک رکن از ارکان اسلام به شمار می رود.

أُوْلَئِكَ الَّذِینَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِینَ

 

آنان كسانى هستند كه «هدایت» را به «گمراهى» فروخته‏اند؛ و (این) تجارت آنها سودى نداده؛ و هدایت نیافته‏اند2/16

 لذا اگر در روایات ما ولایت از ارکان اسلام برشمرده شده است کاملا مساوی با کلام وحی یعنی قرآن هست.

جمعه 5/4/1388 - 12:32
دعا و زیارت

هرگاه بنده ای به نماز می ایستد و توجه به خداوند ندارد خداوند می فرماید:ای بنده من قصد چه کسی را داری؟وچه کسی را می طلبی؟

آیا پروردگاری غیر از من اراده نموده ای و رقیبی  غیر از من طلب می نمایی،یا اینکه بخشنده و گشاده دستی  غیر از من را می خواهی؟



 

امام حسن عسکری در تفسیر آیه (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ  )فرمودند یعنی با تمام کردن وضو, و قیام و قرائت و رکوع و سجود

 و حدود نماز (به این آیه عمل می شود)پیامبر اکرم (ص)فرمودند هرگاه بنده ای به نماز می ایستد و توجه به

خداوند ندارد خداوند می فرماید:ای بنده من قصد چه کسی را داری؟وچه کسی را می طلبی؟

آیا پروردگاری غیر از من اراده نموده ای و رقیبی  غیر از من طلب می نمایی،یا اینکه بخشنده و گشاده دستی

 غیر از من را می خواهی؟

(چرا در این فکری)در حالی من بخشنده ترین وگشاده دست ترین و بهترین عطا کنندگان هستم  به تو ثوابی اعطاء

خواهم نمود که اندازه و قدرش قابل احصاء و شماره نیست .

روی سوی من آور که همانا من به تو رو کرده ام و ملائکه من به تو رو کرده اند..

پس اگر آن بنده در نماز التفات به جناب حق پیدا نماید گناه آن غفلت از آن بنده پاک می شود و اگر برای بار دوم

در نماز غافل شد خداوند همان گفته های خود را تکرار می نماید و اگر دوبار ملتفت به خداوند شد خداوند آن گناه

 ماقبل او را می بخشد و اگر برای بار سوم غافل شد خداوند به او پشت کرده و ملائکه هم از او پشت می کنند و

خداوند می فرماید:

بر تو پشت کردم ای بنده من به آنچه که تو پشت کردی (همانطوری که تو پشت کردی )

***ترجمه به مضمون

تَفْسِیرُ الْإِمَامِ ع، فِی قَوْلِهِ تَعَالَى وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ  أَیْ بِإِتْمَامِ وُضُوئِهَا وَ تَكْبِیرِهَا وَ قِیَامِهَا وَ قِرَاءَتِهَا وَ رُكُوعِهَا وَ سُجُودِهَا

 وَ حُدُودِهَا وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیُّمَا عَبْدٍ الْتَفَتَ فِی صَلَاتِهِ قَالَ اللَّهُ یَا عَبْدِی إِلَى مَنْ تَقْصِدُ وَ تَطْلُبُ أَ رَبّاً غَیْرِی

 تُرِیدُ وَ رَقِیباً سِوَایَ تَطْلُبُ أَوْ جَوَاداً خَلَایَ تَبْغِی وَ أَنَا أَكْرَمُ الْأَكْرَمِینَ وَ أَجْوَدُ الْأَجْوَدِینَ وَ أَفْضَلُ الْمُعْطِینَ أُثِیبُكَ ثَوَاباً لَا یُحْصَى

 قَدْرُهُ أَقْبِلْ عَلَیَّ فَإِنِّی عَلَیْكَ مُقْبِلٌ وَ مَلَائِكَتِی عَلَیْكَ مُقْبِلُونَ فَإِنْ أَقْبَلَ زَالَ عَنْهُ إِثْمُ مَا كَانَ مِنْهُ فَإِنِ الْتَفَتَ ثَانِیَةً أَعَادَ

اللَّهُ لَهُ مَقَالَتَهُ فَإِنْ أَقْبَلَ عَلَى صَلَاتِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ تَجَاوَزَ عَنْهُ مَا كَانَ مِنْهُ فَإِنِ الْتَفَتَ ثَالِثَةً أَعَادَ اللَّهُ لَهُ مَقَالَتَهُ فَإِنْ أَقْبَلَ

 عَلَى صَلَاتِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِنِ الْتَفَتَ رَابِعَةً أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَعْرَضَتِ الْمَلَائِكَةُ عَنْهُ وَ یَقُولُ وَلَّیْتُكَ عَبْدِی

 إِلَى مَا تَوَلَّیْتَ (1)

 

(1)مستدرك‏الوسائل     3   /  34   

جمعه 5/4/1388 - 12:31
دعا و زیارت
سخن از ارباب دلها و محبوب قلوب شیعیان حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام است .
آن امامی که محبتش در قلوب شیعیان نقش بسته و هر انسانی که کمتر اعتقادی به وجود ان جناب دارد در دل خود یک دریا از محبت بی کران آن بزرگوار احساس میکند.
پس خوشا و هزاران سعادت به کسیکه محبت این ارباب و مولا را در دل دارد :

6-  لی، [الأمالی للصدوق] القطان عن السكری عن الجوهری عن عمیر بن عمران عن سلیمان بن عمران النخعی عن ربعی بن خراش عن حذیفة بن الیمان قال رأیت النبی ص آخذا بید الحسین بن علی ع و هو یقول یا أیها الناس هذا الحسین بن علی فاعرفوه فو الذی نفسی بیده إنه لفی الجنة و محبیه فی الجنة و محبی محبیه فی الجنة

از امالی صدوق نقل شده حذیفة بن الیمان می گوید دیدم نبی اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) را در حالیکه دست حسین بن علی علیها السلام را گرفته و می فرمایند :
ای مردم  این حسین بن علی است .پس او را بشناسید .قسم به آنکس که جانم در دست اوست بدون تردید او در بهشت خواهد بود و محبین او هم در بهشت خواهند بود و همچنین کسیکه محب حسین ع را دوست بدارد
 حتی اگر کسی  حضرت اباعبدالله را دوست ندارد و فقط دوستدار ابی عبدالله را دوست بدارد در بهشت خواهد بود .
پس صد خوشا و سعادت به کسیکه محب یک دوستدار امام حسین ع باشد.

سخن بالاتر از بهشتی شدن است .محب ابی عبدالله علیه السلام  محبوب خداوند هم خواهد شد
در حدث نورانی و شریفی امده :
الترمذی بسنده عن یعلى بن مرة قال قال رسول الله ص حسین منی و أنا من حسین أحب الله من أحب حسینا
حسین از من است و من از حسینم .خدا کسی را که حسین را دوست بدارد دوست می دارد!

این خود نشانگر شدت و عظمت محبت خداوند به ابی عبدالله است که حتی محبان او را هم دوست دارد.
سخن به اینجا منتهی نمی شود. هنوز مقام محب ابی عبدالله بالاتر از این حرفهاست :

محمد الحمیری عن سعید عن نضر بن علی عن علی بن جعفر عن أخیه موسى قال أخذ رسول الله ص بید الحسن و الحسین فقال من أحب هذین الغلامین و أباهما و أمهما فهو معی فی درجتی یوم القیامة

رسول خدا ص دست امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را گرفت و فرمود:
کسیکه این دو جوان و پدرشان و مادرشان را دوست بدارد پس چنین شخصی در قیامت  همراه من در درجه من خواهد بود

سبحان الله  همجواری با رسول خدا اشرف مخلوق خداوند و نزدیکترین مخلوق به خدا !

مقامی دیگر برای محب ابی عبدالله علیه السلام :
أبی عن سعد عن ابن عیسى عن أبیه عن عبد الله بن المغیرة عن محمد بن سلیمان البزاز عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبی جعفر ع قال قال رسول الله ص من أراد أن یتمسك بعروة الله الوثقى التی قال الله عز و جل فی كتابه فلیتوال علی بن أبی طالب و الحسن و الحسین فإن الله تبارك و تعالى یحبهما من فوق عرشه
رسول خدا ص فرمودند :
هرکس بخواد به عروة الله الوثقی که خداوند در قرانش گفته تمسک جوید پس علی بن ابی طالب ع و حسن و حسین را دوست بدارد که خداوند متعال این ایشان را دوست دارد از بالای عرشش

اینها همه نشانگر شدت علاقه و محبت خداوند به ابی عبدالله است که خداوند چنین سفره ای را تنها برای محبان ابی عبدالله چیده.
زمانی که محبت داشتن به ابی عبدالله باعث بهشتی شدن انسان و هم جوار شدن انسان با رسول خدا ص هست کاملا مشخص می شود تا چه اندازه حضرت رب العالمین به وجود بنده و ولیش محبت دارد.
 و اما  بازتاب این محبت  و عشق از ابی عبدالله زمانی ظاهر می شود که خود ابی عبدالله مشتاق  وواله لقاء رب و خدای خویش هست .در روز عاشورا نصر (نام یک ملک)بر ابی عبدالله نازل گشت و سپس ابی عبدالله را مخیر بین پیروزی و لقاء الهی نمود .ابی عبد الله علیه السلام لقاء خداوند و وصل به محبوب و حیبیش را ترجیح داد.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا نَزَلَ النَّصْرُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ حَتَّى كَانَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ خُیِّرَ النَّصْرَ أَوْ لِقَاءَ اللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّهِ

واقعا این چیزی چز قدرت عشق نیست که سخت ترین بلاها بر کسی  وارد بشود ولی ذره ای وانمود نکند بلکه ابراز رضایت کامل هم داشته باشد (الهی رضا برضاک)
 ابی عبدالله در سخت ترین شرایط مانند (تشنگی ، غربت ، از دست دادن عزیزین کسان و وداع جانسوز با اهل و عیال)بازهم فریاد الهی رضا برضاک بر زبان داشت .حقیقتا این حال شامل کسی جز عاشق و دل باخته حضرت حق نمی شود !
 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
جمعه 5/4/1388 - 12:30
دعا و زیارت

یکی از کتابهای تفسیر قرآن که بسیار کتاب نفیسی هست کتاب تفسیری است که توسط امام حسن عسکری تصنیف

شده است.

این تفسیر شامل سوره حمد و بقره مى‏باشد كه امام علیه‏السلام روایاتى را از اجداد طاهرینش در تفسیر و توضیح

و

 شأن نزول آیات و روایاتى را در مقام و منزلت اهل بیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم آورده است بنابر نقل

ابن شهر آشوب، این تفسیر شامل تمام قرآن در صد و بیست جلد بوده كه همین مقدار آن به دست ما رسیده است.

  انگیزه نگارش

ابو یعقوب، یوسف بن محمد بن زیاد و ابو الحسن، على بن محمد بن سیار نقل مى‏كنند: »

در زمان حسن بن زید علوى ملقب به »الداعی إلى الحق«، یكى از امامان زیدیه حاكم استرآباد، جان و مال شیعیان

مورد تهدید قرار گرفت و ما نیز به همراه خانواده از آنجا فرار كردیم و به سامرا نزد امام حسن عسكرى علیه‏السلام

 شتافتیم.امام علیه‏السلام بعد از خیر مقدم فرمودند:»به شهرتان باز گردید كه خداوند اوضاع و احوال را به نفع شما

 تغییر خواهد داد و این دو جوان را نزد من باقى گذارید تا به آنها علم بیاموزم.«خانواده ما نیز باز گشتند و از آنجا نامه

نوشتند كه اوضاع دگرگون شده است و حسن بن زید توبه كرده است و مال و جان ما در امان است.

امام حسن عسكرى علیه‏السلام نیز به شكرانه آن این تفسیر را براى ما املا فرمودند.

ما در طول هفت سال كه در خدمت آن حضرت بودیم هر روز خدمت ایشان مى‏رفتیم و بخشى از این تفسیر ر

ا مى‏نوشتیم.

  اعتبار این تفسیر

برخى از علما اعتبار این تفسیر را از نظر سند و دلالت مخدوش دانسته‏اند.

در مقابل، برخى دیگر از علما اعتبار آن را تایید مى‏کنند

  مخالفان اعتبار

از جمله علمایى كه اعتبار این تفسیر را قبول ندارند مى‏توان به: ابن غضائرى، علامه حلى، تفرشى(صاحب نقد الرجال)

، محقق داماد، محقق شوشترى استرآبادى (صاحب منهج المقال)، اردبیلى (صاحب جامع الروات)،

 قهپایى (صاحب مجمع الرجال)، شیخ محمد جواد بلاغى، ابو الحسن شعرانى، آیت الله خویى

و سید محمد هاشم خوانسارى اشاره نمود.

  اعتماد گنندگان

در مقابل گروه سابق علما و بزرگانى نیز این تفسیر را معتبر مى‏دانند. بزرگانى چون شیخ صدوق، شیخ طبرسى،

 قطب راوندى، ابن شهرآشوب، شیخ على كركى، شهید ثانى، مجلسى اول و دوم، شیخ حر عاملى،

فیض كاشانى، حسن بن سلیمان حلى (شاگرد شهید اول)، سید نعمت الله جزائرى، وحید بهبهانى،

 شیخ انصارى، سید عبد الله شُبَّر، آیت الله بروجردى، شیخ آقا بزرگ صاحب الذریعه و محدث نورى.

 این بزرگان از جمله كسانى هستند كه بر اعتبار این تفسیر صحه گذارده‏اند.

جمعه 5/4/1388 - 12:22
دعا و زیارت

 

 قید معظم له به عبادات، سحرخیزى، زیارت حضرت معصومه(علیها السلام) و برنامه هاى عبادى متعددى كه هر روز اجرا مى كردند، اولین چیزهایى بود كه انسان را متوجه ایشان مى كرد; مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند براى خودسازى، یك الگوى رفتارى داشته باشند و از او پیروى كنند. آنچه بر این عوامل مى افزود، توجهات خاص و نگاه هاى نافذ ایشان بود كه گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل چیزى كه طرف را به خود جذب مى كند، اثر مى گذاشت. این خصوصیات باعث شد كه كنجكاوى ما تحریك شود و ببینیم ایشان كیست و چه ویژگى هایى دارد. از دوستان و آشنایان و كسانى كه احتمال مى دادیم با ایشان مأنوس باشند تحقیق كردیم تا معلوم شد كه از نظر علمى و معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتیم كه گه گاه به منزل ایشان برویم و از نصایح ایشان استفاده كنیم. خانه اى را كه اجاره كرده بودند، ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت و در اتاقى كه ما خدمت ایشان مى رسیدیم پرده اى كشیده بودند كه پشت آن خانواده ایشان زندگى مى كردند و ما این طرف پرده از عظمت روحى ایشان بهره مند مى شدیم. زندگى ایشان بسیار ساده و دور از هر گونه تكلف و توأم با یك دنیا نورانیت و معنویت بود. كم كم علاقه مند شدیم كه خدمت ایشان درسى داشته باشیم و تقاضاى خود را عرض كردیم. ایشان از شاگردان برجسته و فاضل آیت الله بروجردى و از مستشكلان معروف و مبرّز درس ایشان بودند.

 

 

آیت الله بهجت ره

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم 
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام على سیدنا محمد و آله الطاهرین.
اللهم كن لولیك الحجة بن الحسن صلواتك علیه و على آبائه فى هذه الساعة و فى كل ساعة ولیاً و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلاً و عینا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فیها طویلا.
زندگى اولیاى خدا براى سایر مردم الگویى است كه باید آنها را شناخت و سرمشق قرار داد و استفاده كرد. وجود آنها براى تعلیم و تربیت بندگان از نعمت هاى بزرگ خداوند است. یكى از این شخصیت ها در عصر ما وجود مبارك حضرت آیت الله بهجت مدظله العالى است كه از جهات زیادى مى تواند براى دیگران الگو و سرمشق باشد.
بنده از سال  1331  كه به قم آمدم، با ایشان آشنا شدم. سال  1332  ما در مدرسه حجتیه بودیم و منزل ایشان، جنب مدرسه بود و تقریباً هر روز ایشان را هم در راه و هم در حرم زیارت مى كردیم. چهره روحانى و نورانى ایشان براى هر بیننده اى جاذبه داشت، كیفیت نشست و برخاست و حركات و سكنات ایشان جلب توجه مى كرد و نشان مى داد كه در فضاى معنوى خاصى زندگى مى كنند و توجه ایشان به مطالب، فوق توجه دیگران است.
تقید معظم له به عبادات، سحرخیزى، زیارت حضرت معصومه(علیها السلام) و برنامه هاى عبادى متعددى كه هر روز اجرا مى كردند، اولین چیزهایى بود كه انسان را متوجه ایشان مى كرد; مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند براى خودسازى، یك الگوى رفتارى داشته باشند و از او پیروى كنند. آنچه بر این عوامل مى افزود، توجهات خاص و نگاه هاى نافذ ایشان بود كه گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل چیزى كه طرف را به خود جذب مى كند، اثر مى گذاشت. این خصوصیات باعث شد كه كنجكاوى ما تحریك شود و ببینیم ایشان كیست و چه ویژگى هایى دارد. از دوستان و آشنایان و كسانى كه احتمال مى دادیم با ایشان مأنوس باشند تحقیق كردیم تا معلوم شد كه از نظر علمى و معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتیم كه گه گاه به منزل ایشان برویم و از نصایح ایشان استفاده كنیم. خانه اى را كه اجاره كرده بودند، ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت و در اتاقى كه ما خدمت ایشان مى رسیدیم پرده اى كشیده بودند كه پشت آن خانواده ایشان زندگى مى كردند و ما این طرف پرده از عظمت روحى ایشان بهره مند مى شدیم. زندگى ایشان بسیار ساده و دور از هر گونه تكلف و توأم با یك دنیا نورانیت و معنویت بود. كم كم علاقه مند شدیم كه خدمت ایشان درسى داشته باشیم و تقاضاى خود را عرض كردیم. ایشان از شاگردان برجسته و فاضل آیت الله بروجردى و از مستشكلان معروف و مبرّز درس ایشان بودند.
اولین چیزى كه ما را جذب كرد، جاذبه معنوى و روحانى ایشان بود; ولى به تدریج متوجه شدیم كه ایشان از لحاظ علمى و فقاهت نیز در درجه اى بسیار عالى قرار دارند. این بود كه سعى كردیم خدمت ایشان درسى داشته باشیم تا هم از معلومات ایشان بهره ببریم و هم بهانه اى باشد كه هر روز خدمت ایشان برسیم و از كمالات معنوى و روحانى ایشان بهره مند شویم.
كتاب طهارت را در یكى از حجره هاى مدرسه فیضیه با چند نفر از دوستان خدمت ایشان شروع كردیم. بعد از یك سال در مدرسه فیضیه، یكى دو سال هم در مدرسه خان كه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى نامیده مى شد، خدمت ایشان درس داشتیم. بعدها كه ضعف مزاج ایشان بیشتر شد، در منزل خدمتشان مى رسیدیم و یك دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم و بعد هم یك دوره مكاسب و خیارات را كه تقریباً پانزده سال ادامه پیدا كرد. در این مدت از درس ایشان استفاده هایى مى بردیم كه در بسیارى از درس ها كمتر یافت مى شد.
ایشان در بیان مطالب ابتدا مسأله را از روى كتاب مرحوم شیخ انصارى مطرح و بعد هر كجا دیگران، مخصوصاً صاحب جواهر(قدس سره) و در طهارت، مرحوم آقا رضا همدانى و دیگران مطالب برجسته و قابل توجهى داشتند، نقل مى كردند و بعد نظر خاص خود را بیان مى كردند. این شیوه باعث مى شد كه آراى اساتید بزرگ در مورد یك موضوع مطرح و در وقت صرفه جویى شود. اساتید دیگر هم شیوه هاى جالبى براى تدریس داشتند كه هر مطلبى از هر استادى را جداگانه طرح مى كردند كه البته وقت بیشترى گرفته و احیاناً مطالبى تكرار مى شد. نكاتى را كه در ضمن تدریس از خود ایشان استفاده مى كردیم چیزهایى بود كه ایشان شفاهاً از اساتید دریافت كرده بودند كه مطالب بسیار ارزنده، عمیق و داراى دقت هاى كم نظیرى بود.
این شخصیت والامقام در فقه از مرحوم آقا شیخ محمدكاظم شیرازى (شاگرد مرحوم شیخ میرزا محمد تقى شیرازى) استفاده كرده بودند كه از اساتید بسیار برجسته نجف اشرف به شمار مى رفتند. در اصول هم از مرحوم آقاى نائینى و بعد بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى (كمپانى) استفاده كرده بودند; البته هم طول مدت استفاده ایشان از مرحوم اصفهانى و هم استفاده هاى جنبى از ایشان بیشتر بوده است. ایشان از نظر رفتار هم خیلى تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى بودند; چون گاهى مطالبى را از ایشان با اعجاب نقل مى كردند و بعد همان نمونه ها را در رفتار خود ایشان مى دیدیم كه پیدا بود این استاد در شكل گرفتن شخصیت معنوى ایشان مؤثر بوده‌اند. به یاد دارم كه مى فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمد حسین طورى بود كه اگر كسى به فعالیت علمى ایشان توجه مى كرد، تصور مى كرد كه شبانه روز كارى جز مطالعه و تحقیق ندارد و اگر كسى از برنامه عبادى ایشان سراغ مى گرفت، گمان مى كرد كه جز عبادت به كارى نمى پردازد. در این جا مناسب است به داستانى در مورد تقید ایشان به فعالیت هاى علمى اشاره كنم:
حضرت آیت الله بهجت از مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى نقل مى كردند كه فرموده بودند: من سیزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانى صاحب كفایه شركت كردم. در طول این سیزده سال فقط یك شب موفق نشدم در درس ایشان شركت كنم و آن شبى بود كه به زیارت كاظمین رفته بودم و به موقع نرسیدم. در بین راه كه مى آمدم، حدس مى زدم كه ایشان در این شب چه مطالبى را بیان خواهند كرد و پیشاپیش آنها را نوشتم و بعد كه به نجف آمدم و با دوستان صحبت كردم، دیدم تقریباً همه مطالبى را كه ایشان بیان فرموده بودند، پیشاپیش حدس زده و یادداشت كرده بودم و تقریباً نوشته من چیزى از درس ایشان كم نداشت; یعنى با این موقعیت علمى كه مى توانستند درس استاد را پیشاپیش بنویسند، ولى مقید بودند كه یك جلسه هم درس استاد فوت نشود.
جالب است بدانید كه آقا شیخ محمدحسین، حاشیه مكاسب را كه از عمیق ترین حاشیه ها بر مكاسب شیخ است و نیز حاشیه كفایه را تا  27  سالگى نوشته اند. افراد عادى اگر بخواهند چنین سیر علمى داشته باشند، شاید تا پنجاه، شصت سالگى هم موفق نشوند. آیت الله بهجت همچنین نقل مى فرمودند كه مرحوم آیت الله اصفهانى در كنار این فعالیت هاى علمى، زیارت عاشورا و نماز جعفر از برنامه هاى عادى روزانه ایشان بود و روزهاى پنج شنبه طبق سنتى كه بزرگان و علما در نجف روضه هفتگى داشتند و توسلى انجام مىدادند كه زمینه اى براى دیدار دوستان و اساتید و شاگردان با هم دیگر باشد، مرحوم آقا شیخ محمد حسین مقید بودند پاى سماور بنشینند و كفش ها را جفت كنند و در عین حال زبان ایشان مرتب در حال حركت بود و خیلى تند تند چیزى را مى خواندند كه ما متوجه نمى شدیم چه ذكرى است كه ایشان این قدر مقید است در حال نشستن، برخاستن و... مرتب تكرار كند. یكى از دوستان كه با ایشان خیلى مأنوس تر بود (ظاهراً مرحوم آقا شیخ على محمد بروجردى) سؤال كردند: این چه ذكرى است كه حتى بین سلام و احوال پرسى آن را ترك نمى كنید؟ ایشان لبخندى زده و بعد از تأملى فرموده بود: خوب است انسان هر روز هزار مرتبه "انا انزلنا " بخواند.
حضرت آیت الله بهجت زیر دست چنین استادانى تربیت شده اند; به همین دلیل مى دیدیم كه هم فعالیت هاى علمى را بسیار مقدس مى شمردند و به عنوان یك عبادت بزرگ به مطالعه و درس و بحث اهمیت مى دادند و هم به عباداتى مثل نماز و زیارت و توسلات كه مستقیماً جنبه عبادى دارد.
غیر از استفاده هایى از رفتار مرحوم آقا شیخ محمد حسین و سایر اساتید (نظیر مرحوم نائینى، كه از ایشان نكات اخلاقى ممتازى نقل مى كردند)، از مرحوم آقا میرزا على قاضى نیز مستقیماً بهره برده و نزد ایشان شاگردى كرده اند. مرحوم قاضى در تربیت افراد در جهات معنوى و عرفانى ممحّض بودند و بزرگانى مثل مرحوم علامه طباطبایى و مرحوم آقا شیخ محمدتقى آملى و مرحوم آیت الله بروجردى و حتى برخى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود ایشان بهره برده اند.
البته غیر از این چند بزرگوار، شخصیت هاى دیگرى نیز در زندگى حضرت آیت الله بهجت مهم بوده اند كه ایشان گه گاه از آنها نكاتى را نقل مى كردند مثل مرحوم آقا شیخ مرتضى طالقانى و دیگران. خود ایشان نقل مى كردند كه كسى در آن زمان درصدد برآمده بود ببیند چه كسانى سحر در حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قنوت نماز وتر خود دعاى ابوحمزه مى خوانند كه معلوم شده بود بیش از هفتاد نفرند. به هر حال بزرگانى با جهات عبادى و معنوى در آن عصر زیاد بودند و متأسفانه در عصر كنونى این نمونه ها را كمتر مشاهده مى كنیم; البته علم غیب نداریم. شاید كسانى كه آن زمان این عبادات را بیشتر در حرم انجام مى دادند، امروزه در خانه این كار را بكنند; ولى به هر حال مى شود با اطمینان گفت كه تقید به اعمال عبادى و معنوى سیر نزولى داشته كه جاى بسیار تأسف است.
ایشان در اواخر نیز از مرحوم آیت الله بروجردى در فقه استفاده كرده اند. به همین جهت، جامع دقت هاى مرحوم آقا میرزا محمد تقى شیرازى (از راه شاگرد برجسته ایشان آقا شیخ محمد كاظم)، نوآورى مرحوم آقاى نائینى و مرحوم آقا شیخ محمد اصفهانى و تربیت معنوى مرحوم آقاى قاضى هستند. این اساتید باعث شده اند شخصیتى جامع الاطراف به وجود آید كه نعمت بسیار بزرگى در عصر ما هستند و جا دارد كه از لحظه لحظه عمر ایشان استفاده شود و به ویژه طلاب و كسانى كه دنبال امور معنوى هستند، قدرشناس ایشان باشند.
خداى متعال به این استاد بزرگ یك ویژگى شخصى و استعداد ذاتى عطا فرموده كه جنبه كسبى ندارد و خدادادى است. ایشان از فتانت و كیاست خاصى برخوردارند كه در مسائل فردى، اجتماعى و حتى سیاسى روشن بینى و تیزبینى خاصى دارند، به طورى كه انسان تعجب مى كند كسى كه در مسایل علمى و عبادى غرق است چگونه این نكات را توجه دارد و درك مى كند. كسانى كه دورادور ایشان را در حال عبادت و درس دیده باشند، شاید فكر كنند كه نباید در مسایل سیاسى چندان سررشته داشته باشند; اما شاید برایتان جالب باشد كه لااقل بزرگ ترین مشوق خود بنده در پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، ایشان بودند كه به صورت هاى مختلف به دوستان و كسانى كه در درس شركت مى كردند، سفارش مى فرمودند كه به این گونه مسایل اهمیت بدهند و اشاره مى كردند كه اگر اشخاص غیر مقید به مسایل معنوى به این كارها بپردازند، روزگارى جوّ اجتماع به دست نااهلان خواهد افتاد و جامعه را از مسیر اصلى خارج خواهند كرد. در عین حال كه تأكید مى كردند مثلاً درس فقه را بنویسید و در بحث ها دقت كنید یا سفارشات اخلاقى مى كردند، توصیه مى كردند كه از مسایل سیاسى و اجتماعى به خصوص در بعد فرهنگى دور نباشیم; حتى گاهى پیغام هاى خاصى به حضرت امام خمینى(قدس سره) درباره همین مسایل سیاسى مى دادند كه در یك مورد بنده و یكى دیگر از دوستان، واسطه رساندن این پیام به حضرت امام(قدس سره) بودیم. حضرت امام(قدس سره) هم به ایشان عنایت خاصى داشتند; البته من شخصاً و مستقیماً از ایشان چیزى نشنیده بودم; چون كمتر به خودم اجازه مى دادم مزاحم اساتید بشوم و سؤال كنم و غالباً چیزهایى كه به خاطرم مانده یا مشاهده كرده ام یا ابتداً خود اساتید بیان فرموده اند. به هر حال، مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام(قدس سره) نقل مى كردند: از آن جا كه حضرت امام(قدس سره) با مرحوم آیت الله بروجردى ارتباط نزدیكى داشتند، مبلغى را براى آقاى بهجت به عنوان كمك به زندگى ساده ایشان گرفته بودند ولى آقاى بهجت قبول نكرده بودند و امام(قدس سره) هم مصلحت نمى دیدند كه این وجه را برگردانند و به سختى و اصرار بر این كه من از مال خودم به شما مى بخشم و اجازه بدهید كه این را برنگردانم، پول را به عنوان هبه از مال شخصى حضرت امام(قدس سره) قبول كرده بودند.

یكى از دوستانى كه زیاد خدمت حضرت امام(قدس سره) رفت و آمد مى كردند، جناب آقاى مسعودى، تولیت كنونى آستانه مقدسه هستند. ایشان نقل مى كردند گاهى كه گرفتارى خاصى براى امام(قدس سره) پیش مى آمد و یا مریضى سختى داشتند، مرا خدمت آقاى بهجت مى فرستادند و چند مرتبه پیش آمد كه خدمت ایشان رفتم و ایشان دستور دادند قربانى كنند و خود من از طرف حضرت امام(قدس سره) مأمور شدم گوسفندى بخرم و طبق دستور آیت الله بهجت قربانى كنم. (دو موردى كه یادم مى آید مریضى بود.)
مرحوم آقامصطفى خمینى از پدر بزرگوارشان مرحوم امام اعلى الله مقامه نقل مى كردند كه ایشان معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسیار ممتازى هستند. از جمله مطالبى كه ایشان از پدرشان در مورد آقاى بهجت نقل كردند، این بود كه ایشان داراى موت اختیارى هستند; یعنى قدرت دارند كه هر وقت بخواهند، روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع كنند و باز مراجعت كنند. این از مقامات بلندى است كه بزرگان در مسیر سیر و سلوك عرفانى به آن مى رسند. همین طور مقامات معنوى دیگرى در معارف توحیدى كه زبان بنده توانایى بحث در زمینه آنها را ندارد. این مطالب را هم اگر نشنیده بودم لیاقت آن را نداشتم كه مطرح كنم. متأسفانه به رغم اینكه سال هاى طولانى خدمت ایشان بودیم، لیاقت این را پیدا نكردیم كه عنایتى به ما بفرمایند و چیزى به ما یاد بدهند و دست ما را بگیرند و مثلاً به مقامى برسانند; البته از این كه مشمول دعاهاى ایشان بودیم، خداى را شكر مى كنیم; كما اینكه الان هم از ادعیه ایشان بهره مندیم; ولى شخصاً استفاده اى نبردیم. اینها مقاماتى است كه بنده و امثال بنده نمى توانیم به درستى تصور كنیم; ولى اولیاى خدا به واقعیت آنها رسیده اند و كسانى كه ریگى در كفش نداشته باشند و از مجارى صحیح اطلاع پیدا كرده باشند، منكر این مقامات نمى شوند.
از جمله كسانى كه در مورد حضرت آقاى بهجت اعتقاد فوق العاده داشتند، آقا شیخ عباس قوچانى، جانشین آقاى قاضى در مسایل عرفانى و معنوى بودند كه در نجف مشرف بودند و فرزند ایشان، حاج آقا محمود، الان نماینده ولى فقیه در ستاد مشترك ارتش هستند. ایشان از پدرشان حاج شیخ عباس نقل مى كردند كه وقتى آقاى بهجت خیلى جوان بودند و هنوز سن ایشان به بیست نرسیده بود (آن طور كه خاطرم هست تعبیر ایشان این بود كه هنوز محاسنشان درست در نیامده بود) به مقاماتى رسیده بودند كه من به واسطه ارتباط نزدیك و رفاقت صمیمانه اى كه با ایشان داشتم اطلاع یافتم و ایشان از من عهد شرعى گرفتند كه تا زنده هستند جایى نقل نكنم (به نظرم همین مسأله موت اختیارى را مطرح مى كردند). وقتى در سن قبل از بیست سالگى به این مقامات رسیده بودند، در سن هشتاد سالگى و پس از صرف عمرى طولانى در سیر و سلوك و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظایف، مى توان حدس زد كه باید به چه پایه اى از قرب خدا رسیده باشند.
همین روح پاك و بامعنویت باعث مى شود كه هر مؤمن پاك سرشتى كه ایشان را مى بیند مجذوب مى شود; مخصوصاً اگر حالات عبادى ایشان را ببیند و موفق شود در نماز ایشان شركت كند كه مایه بركات بسیار زیادى است و از نعمت هاى خدا بر مردم این زمان است كه این گونه بندگانى در حضور دیگران عبادات را انجام مى دهند كه آنها هم ببینند چنین حالاتى هم وجود دارد و فكر نكنند همه خیالات است; البته اینها قطره اى از دریاى كمالات آنها است كه شاید بیش از این مجاز نباشند به دیگران ارائه دهند.
از ویژگى هاى ایشان این است كه در اظهار مقامات معنوى بسیار امساك دارند و كتوم هستند. بسیار كم اتفاق مى افتد طورى رفتار كنند و چیزى بگویند كه مخاطب متوجه شود و مطمئن شود كه امر خارق العاده اى را انجام دادند. به هر حال نزدیكان ایشان در طول ده ها سال زندگى و معاشرت با ایشان گه گاه به نكاتى برخورده اند كه نشانه هاى قطعى بر این است كه ایشان اطلاعات و قدرت هایى بیش از دیگران در اختیارشان است.
ما در درس، سعى مى كردیم چند دقیقه اى بیشتر مزاحم ایشان بشویم كه از مطالب اخلاقى و معنوى استفاده كنیم. ایشان هم معمولاً پیش از درس به اتاق محل درس تشریف مى آوردند و به صورت هاى مختلف و غالباً، بلكه همیشه، به طور غیر مستقیم نصیحت مى كردند. حدیثى مى خواندند یا داستانى تاریخى از كسى نقل مى كردند; ولى مناسبت آن حدیث و داستان تاریخى با رفتار گذشته ما آن چنان بود كه گویى رفتار ما را بیان مى كنند یا اگر قصورى و نقصى در رفتار ما بوده، به زبان نقل یك حدیث و ذكر تكه اى تاریخى آن را گوشزد مى كردند. همه دوستان هر كدام به مناسبتى این چنین استنباطى داشتند; یعنى مى گفتند ایشان مطالبى مى گویند كه درست مى شود بر زندگى ما و مشكلى كه در زندگى داریم، تطبیق كرد و با ذكر این داستان و حدیث مشكل ما را حل مى كنند یا اگر قصور و اشتباهى داشتیم، تذكر مى دهند. این روش ایشان در برخورد با دیگران براى تربیت آنها بود. مشخصاً نمى گفتند این كار را بكنید یا نكنید یا فلان كار را كرده اید; بلكه با ذكر حدیث و داستان، شخص را متوجه نقص كارش مى كردند و مقید مى كردند كه خود را اصلاح كند.
مسأله دیگر تشرف ایشان به حرم حضرت معصومه(علیها السلام)است. بیش از  40  سال است كه ایشان را مى شناسم. برنامه ایشان این بوده كه هر روز صبح به حرم مى روند. حدود چهل سال قبل یك برنامه روزانه داشتند كه هر روز به حرم مشرف مى شدند تا اوایل آفتاب و هر روز نماز جعفر و عباداتى دیگر در حرم حضرت معصومه(علیها السلام) انجام مى دادند. عصرها هم برنامه ایشان این بود كه پیش از غروب مى آمدند طرف هاى خیابان صفائیه و قدم مى زدند. آن وقت ها این ساختمان ها و پارك و... نبود. از نزدیك پل صفائیه به بعد، زمین مزروعى بود. مقدار زیادى از زمین هاى مزروعى مى گذشتیم تا به پل راه آهنى كه به كاشان مى رود، مى رسیدیم و همه اینها زمین مزروعى بود. نزدیك غروب تا این جا پیاده مى آمدند و بعد در این زمین ها نماز مغربشان را مى خواندند. بعضى از دوستان (یكى، دو نفر) كه علاقه مند بودند خدمت ایشان برسند با ایشان نماز مى خواندند و با این كه در بیابان بود، حالت عجیبى در نمازشان داشتند. یكى از دوستان نقل مى كرد كه یك شب قبل از نماز، ایشان فرمودند: اگر سلاطین عالم مى دانستند كه انسان ممكن است در حال عبادت چه لذت هایى ببرد هیچ گاه دنبال این مسایل مادّى نمى رفتند.
مدت ها گذشت تا منزل كوچكى (همین جایى كه الان سكونت دارند) براى ایشان تهیه شد. قبلاً ایشان طرف محله عربستان قم، پشت بازار، در منزل اجاره اى ساكن بودند. در حدود سى و چند سال پیش منزل كوچكى خریدارى كردند كه دقیقاً نمى دانم از محل املاك و ارث پدرى ایشان بود یا كسى براى ایشان خریده بود. این جا چون نزدیك تر بودند بیشتر دوستان براى نماز، در منزل خدمت ایشان مى رسیدند. بعد ایشان را دعوت كردند براى مسجد فاطمیه و آن جا محل اجتماع كسانى بود كه علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده كنند. از آن زمان تاكنون بیش از سى سال است كه در مسجد فاطمیه سه وقت نماز را برگزار مى كنند و بعداً درسشان را نیز به مسجد منتقل كردند. در حال حاضر دید و بازدید و مراسم سوگوارى در همان مسجد صورت مى گیرد; چون خانه ایشان ظرفیت زیادى ندارد. دو سه اتاق كوچك با همان گلیم هاى قدیمى كه از چهل، پنجاه سال قبل داشتند، همان است. بعد از مرجعیت، منزل ایشان هیچ تغییرى نكرده است و جاى پذیرایى و ملاقات از بازدید كنندگان ندارند; به همین جهت است كه در اعیاد هم كسانى كه بخواهند ایشان را زیارت كنند در همان مسجد فاطمیه خدمت ایشان مى رسند. اصولاً قبول مرجعیت از سوى ایشان به نظر من یكى از كرامات ایشان است; یعنى شرایط زندگى ایشان در سن هشتاد سالگى به هیچ وجه ایجاب نمى كرد كه ایشان زیر بار چنین مسؤولیتى برود و كسانى كه ایشان را مى شناختند، هیچ وقت حدس نمى زدند كه ممكن است ایشان حاضر شوند پرچم مرجعیت را به دوش بكشند و مسؤولیت آن را قبول كنند. بدون شك جز احساس وظیفه متعینى چیز دیگرى باعث نشد كه این مسؤولیت را بپذیرند و باید گفت كه رفتار ایشان در این زمان با این وارستگى و پارسایى، حجت را بر دیگران تمام مى كند كه مى شود مرجع بود و با همان سادگى زندگى كرد; بدون این كه تغییرى در لباس، خوراك، مسكن و شرایط زندگى پیش آید.
كسانى كه با ایشان معاشرت داشتند، گه گاه كرامات و امور خارق العاده اى از ایشان مشاهده مى كردند; هر چند ایشان همیشه سعى مى كردند طورى رفتار كنند كه معلوم نشود امر خارق العاده اى است. یكى از این قضایا مربوط مى شود به ایامى كه حضرت امام(قدس سره) در تبعید به سر مى بردند. آن موقع بسیارى از فضلا و علاقه مندان به حضرت امام(قدس سره)مورد آزار و اذیت دستگاه قرار داشتند. به بهانه هاى مختلف آنها را جلب مى كردند و به محض این كه كلمه اى از آنها ظاهر مى شد، از منبر منع مى كردند و مدت ها تبعید و زندان برایشان در نظر مى گرفتند. یادم مى آید در مدرسه منتظریه كه مرحوم آقاى قدوسى آن جا را اداره و جناب آقاى جنتى در آن جا تدریس مى كردند و بنده هم خدمتشان بودم، آقاى جنتى تحت تعقیب بودند. ایشان را گرفتند و طبق قراین این نگرانى وجود داشت كه ممكن است ایشان را خیلى اذیت كنند. همه ما خیلى نگران بودیم كه اگر آنها اطلاعاتى از بعضى مسایل داشته باشند، ممكن است خیلى ایشان را اذیت كنند. من آمدم خدمت حضرت آقاى بهجت و گفتم كه جریان این است و ما خیلى نگران هستیم. ایشان تأملى كردند و فرمودند ان شاءالله خبر آزادى ایشان را براى من بیاورید; كه این فرمایش ایشان اشاره اى به این بود آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشكلى نخواهد بود. البته این حرف را ممكن است هر كسى بگوید; ولى موقعیت طورى بود كه مژده اى براى ما بود و مطمئن بودیم كه ایشان چیزى مى دانند و مشكلى براى آقاى جنتى پیش نمى آید. دلیل ما از این برداشت این بود كه در مواردى براى اشخاص دیگر مى گفتیم دعا كنید و ایشان چیزى نمى گفتند و بعد هم مى دیدیم این اشخاص به زودى آزاد نمى شوند

 

فارس نیوز

جمعه 5/4/1388 - 12:15
دعا و زیارت
السلام علیك یارسول ا.............

میلاد حضرت ختمی مرتبت ، ختم رسل ، پیامبر اكرم (ص) بر حضرت حجه ابن الحسن (ع) وتمامی پیروان راستین آن حضرت مبارك باد .  خورشید درروزجمعه 17 ربیع الاول سال 570 میلادی پرنور تر شد وگرمای دلپذیری پیدا كرد .     

درچنین روزی فرزندی ازتبار پاكان پا به عرصه گیتی نهاد كه اگر خورشید شب وروز را از هم جدامی كند وجودنورانی او ، رهایی انسان از جهل و حیات حیوانی را نشان داده است . درحقیقت اوروشنگر صراط مستقیم است . وظیفه مامسلمانان این است كه در راهی قدم گذاریم كه اوبرای ماترسیم كرده است نه راه كسانی كه خداوند برآنها غضب كرده است .                                                                                                                                                                                 


حكایت میلاد دریای رحمت

آمنه دربسترش  درحال استراحت بود، عبدالمطلب وبرخی از پسران به دیدنش آمدند .عبدالمطلب جلو رفت وولادت فرزند را تبریك گفت :  آمنه لحظه ای به یاد همسرش عبدا.... افتاد وغم واندوه وجودش را گرفت . عبدالمطلب به كنارنوه اش رفت ، كودك خیلی زیبا بود ودرخواب نازی فرورفته بود .عبدالمطلب آرام چون برگ گل اورا بوسید . روز هفتم ولادت ، عبدالمطلب برای نوه عزیز خود عقیقه كرد .«هنگامی كه از شیر گرفته شد ،‌ خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب وروز همنشین او فرمود تا راههای بزرگواری را پیمود وخویهای نیكورا درخود عجین كرد . »              درروز هفتم تمام سران قریش وخاندان بنی هاشم در میهمانی (عقیقه) حضور داشتند وبعدا زصرف ناهار ، عبدالمطلب كودك را درجامه سپیدی پوشانده بود ، سردست گرفت وبه همگان نشان داد وگفت : خداراسپاس گذارم كه به ما فرزندی  عطا فرمود امروز صبح اورا به خانه كعبه بردم وخدارا سپاس گفتم ونام اورا محمد گذاشتم . آمنه قبل از این اسم اورا احمد گذاشته بود .درقرآن نام محمد (ص)4 بار آمده است .                                                                         

هفته وحدت                                                                                                                                                                       

«مورخان ودانشمندان شیعی ولادت رسول خدا (ص) را درصبح جمعه روز 17 ربیع الاول می  دانند واكثر علمای اهل سنت ، 12 همان ماه می‌دانند . نقطه مهم دراین وحدت عشق وارادت دوفرقه شیعه وسنی به رسول خدا(ص) است .     

كودكی رسول خدا (ص)                                                                                                                                                   

گفتار  ورفتار رسول خدا(ص) دردوران كودكی ، آن حضرت را از دیگر كودكان ممتاز می‌كرد .                                       

   

پدربزرگش این برتری را خوب حس می‌كرد وبه اواحترام خاصی می‌گذاشت .هرگز دروغ نمی گفت وكارجاهلانه وناشایستی انجام نمی داد ، بی جا نمی‌خندید ، سخن بیهوده نمی‌گفت  ، هنگام غذا خوردن بسم ا... می‌گفت ودرآخر خدا را سپاس می گفت . هنگامی كه آن بزرگوار 7 ساله بود ، یهودیان چون دركتاب هایشان خوانده بودند كه پیامبر اسلام (ص) از خوردن حرام وشبهه دار اجتناب می‌كند ، تصمیم گرفتند اورا امتحان كنند به همین منظورمرغی را دزدیدند وآن را برای ابوطالب فرستادند ، پیامبر به آن مرغ دست نزد ، علت را پرسیدند ، فرمود: حرام است وخداوند مراازحرام حفظ می‌فرماید .                                                                                                                                                                         

سپس‌یهودیان‌مرغی‌رااز‌همسایه‌گرفتند‌وبه‌اوگفتند‌كه‌بعدا‌پولش‌را‌خواهند‌دادو‌آن‌مرغ‌را‌برای‌حضرت‌محمد(ص) فرستادند اما حضرت بازقبول‌نكرد وفرموداین غذا شبهه ناك است .یهودیان تعجب كردند و گفتند این طفل دارای مقام ومرتبت والایی‌خواهد‌شد.

25 قدم با رسول خدا(ص) برداریم

1-اگر گرسنه یا برهنه ای می‌آمد وچیزی می‌خواست بلا ل را می‌فرستاد تا به او قرض بدهد وكارشان راه بیافتد ، حتی اگر كسی ازدنیا می‌رفت وقرضی به گردنش بود، آن را می‌پرداخت .

2-پیرزنی میخواست آب از چاه بردارد ولی نمی توانست ، پیامبر (ص) از راه رسید وكمكش كرد ، بعدهم به او می‌گفت : جلو برو وراه خیمه ات را نشان بده . پیرزن رفت تا در خیمه. هرچه همراهان اصراركردند كه آقا مشك را به مابدهید فایده ای نداشت .فرمود : من به كشیدن با رامت  وتحمل سختیهایشان سزاوارتم .

3- برای همسایه حرمت می‌گذاشت ، مثل خون مسلمان ، تاچهل خانه را همسایه اعلام كرد( برای همیاری بیشتر )

می‌گفت : اگر مریض شد عیادتش كنی ، اگر مرد باید درتشییع جنازه اش شركت كنی ، ا گر قرض خواست باید وام بدهی ، درغم وشادی با او باش . درجنگ تبوك گفت : هركس همسایه اش را اذیت كرده ، با مانیاید .

4- می‌گفت : به صورت چهارپایان نزنید ، آنها حمد و تسبیح می‌گویند . بی جهت سوارشان نشوید وبیش از طاقت از آن ها كارنكشید ، می‌گفت : چه بسا مركبی از صاحبش بهتر است وبیشتر از صاحبش به یاد خداست .

5- وقتی موضوع خوشخال شونده ای می‌شنید : «الحمدا.... علی  هذه النعمه ) وهرگاه موضوع ناراحت شونده ای می‌شنید می‌گفت : (الحمد... علی كل حال ) ووقتی به چیزی كه دوشت داشت می‌رسید ، می‌گفت (الحمد.... ا لذی بنعمته تتم الصالحات ) همیشه سپاس می‌گفت .

6-اهل مسواك وعطر وشانه زدن و پیراهن های سفید بود ، تمیز وتمیز پوش بود . دیگران را از ژولیدگی نهی می كرد و می‌گفت ژولیدگی از كارهای شیطان است .

7-می‌خواست همه خداپرست واقعی باشند ،غصه شان را می‌خورد كه چرا حواسشان جمع خدا نیست تذكر می‌داد : كسی به غلام وكنیزش نگوید ، بنده من .غلامی هم به صاحبش نگوید ارباب من . شما بگویید یاورمن ، غلام هم بگوید ، سرور من ، چون همه فقط وفقط بنده خداییم . برای خودش هم امتیاز نمی دانست می‌گفت : مرا مثل عیسی (ع)  ستایش نكنید من فقط بنده خدا هستم به من بگویید عبدا.... . حتی می‌گفت : وقتی نظری دارید ویاكاری می‌خواهید انجام دهید نگویی هرچه خدا ورسولش می‌گویند ، بگویید هرچه خدا می‌خواهد .

8- زیاد نماز می ‌خواند .پاهایش تاول كرده بود . آیه نازل شد«قرآن را برتو نازل نكردیم تابه زحمت بیفتی » وقت نماز گریه اش میگرفت وبی حال می‌شد به او می گفتند تو پیامبر خداهستی ؟! می‌گفت : آیا شكرش را نگزارم .

9- به عبدا... بن مسعود قاری قرآنش گفته بود : برایم قرآن بخوان . گفت : من بخوانم ! قرآن برشما نازل شده من برایتان بخوانم ؟ پیامبر می‌فرمودند : آری ، دوست دارم از دیگری بشنوم . عبدا... می‌خواند  وپیامبر (ص) اشك می‌ریخت .

10 – ساكت وآرام بود ،  قبل از بعثت هم به غار حرا می‌رفت ، معلوم نبود درتنهایی چه می‌كند كم حرف می‌زد ولی مفید وگاه سخنش را برای تاكید تكرار می‌كرد .

11- دیگران قبل از اینكه او را ببینند متوجه آمدنش می شدند از بوی عطرش وصدای آرام قدم هایش .

12- سراغ یارانش را زیاد می‌گرفت تا 3 روز اگر آنها را نمی دید نگران حالشان می شد .اگر مسافر بودند دعایشان می كرد، اگربیماربود ند عیادتشان  می كرد.

13- دعا زیاد می خواند ؛ وقت خوردن ، خوابیدن ، راه رفتن ، سوارشدن ، دیدن ماه وهرنعمتی حتی هنگام راه رفتن  به رختخواب ، می گفت : خدایا مرا به خودم وامگذار .

14- علی ، سلمان ، ابوذر ، بلال ، عمار و . . . . . همیشه اطرافش بودند . عده ای اعتراض كرده بودند كه چرا این آدمها را دور خودتان جمع كردید (فقیر و بی‌كس وكارند ) معیار دوستی پیامبر (ص) این پیام وحی بود : كسانی را كه صبح وشام خدارا میخوانند وجز به ذات پاك او نظر ندارند از خودت دورمكن .

15- زبانش به لعن ونفرین باز نشده بود . درجنگ احد هرچه گفتند : آقا نفرینشان كنید .فرمود : من برای لعنت مبعوث نشدم . من  هدایت كننده ام  .

16- عرب بیابانی چنان عبایش را كشید كه رد آن روی گردنش ماند وگفت : فرمان بده تا آنچه از مال خدا نزد توست به من هم بدهند !‌ . تبسم كرد و گفت : این همه درشتی لازم نبود ، هرچه می‌خواهد به اوبدهید .

17- درمسافرت ها عقب كاروان می‌رفت . مبادا كسی جامانده باشد به فكر رهگذران بود . درمسیر اگر گرسنه سنگ و كلوخی می‌دید كنار می‌زد .

18- وسط صحبتش یكی صدا بلند كرد دیگران به او اعتنایی نكردند ، اوفریاد می‌زند ، محمد ! دین را به من بیاموز !‌ پیامبر كلام خودرا قطع كردند به نزدش رفتند وآنچه لازم بود به او یاد دادند .

19- عده ای به نزد او رفتند ، دیدند كه فرشش حصیر است ولیف خرما متكایش ، وقتی تعجب آنهار ادید گفت : مرا به دنیا چكار ! درگذرم ، و به عایشه گفت  اگر می‌خواستم خدا كوهها را برایم طلا می‌كرد .

20- شخصی وصیت كرده بود انبار خرمایش را پیامبر (ص) بادستهای خودش صدقه بدهد .آخرین خرمایی كه از زمین برداشت ، به همه نشان داد وگفت ، اگر این را خودش صدقه ‌می‌داد ، بهتر از انبار خرمایی بود كه من به جایش صدقه دادم .

21- گوسفندی قربانی كرد وبه چند سائل داد . به پیامبر (ص) گفتند : جز شانه اش چیزی نمانده . پیامبر (ص) فرمود : آنچه داده اید برایمان مانده جز شانه .(خیر آنچه دادیم برایمان باقی مانده است .

22- وقتی دید از خاك وخاكستری كه دراین كوچه برسرش می‌ریختند ،خبری نیست پرسید : دوستی داشتیم كه از كنار خانه اش عبورمی‌كردیم ، چند روزی است خبرش نداریم ، كجاست ؟ گفتند : مریض شده ، با چند نفر به عیادتش رفت وآن فرد یهودی بواسطه این مهربانی مسلمان شد .

23- از تبوك برمیگشت : سعد انصاری به استقبالش رفت . به سعد گفت : دستان سختی داری . سعد گفت : طناب وبیل وسیله كار ومنبع  درآمد م است . پیامبر بردستان سعد بوسه زد وگفت این دستی است كه آتش دوزخ به آن نمی‌رسد .

24- دامان مباركش وقتی كودكی را دربغل گرفته بود نجس شد . پدرومادر بچه ناراحت وشرمنده شدند ، می خواستند كودك را عتاب كنند اما نگذاشت ، گفت : رهایش كنید ، بگذارید راحت باشد اثر نجاست  می‌رود وپاك می‌شود اما اثر تندی می‌ماند .

خدایا ! به ما كمك كن تادرصراط مستقیم تو همان راهی كه رسول تو آن را برای ما روشن كرد قدم بگذاریم .

پروردگارا : قلب وجان مارا به نور معرفت روشن كن .

الهی : درظهور امام زمان (عج) تعجیل فرما .
جمعه 5/4/1388 - 12:10
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم

چند شاهد قوی از کتب معتبره تاریخی داریم که وجود حضرت رقیه را تایید می نماید

در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، گفتگویی رخ می‏دهد.

امام رو به خیام کرده و فرمودند: «اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.1


هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.2

یکی از کتاب‏های کهن و معتبر به نام  اللهوف که  از سیدبن طاووس است چنین  می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، ...”.3

این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم».ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام”4

1ـ جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
2 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوری، ص 236،(با اندکی تغییر).
3- اللهوف، سید بن طاووس ص 140 و 141
4- مقتل ابن مخنف، ص 131
جمعه 5/4/1388 - 12:7
شهدا و دفاع مقدس
امام باقر (ص) فرمودند: اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاكید شده، ندا نشده است. كافى 2، 21، ح 8

گذری بر خاطرات شهید مهدی زین الدین
اسلحه و تسبیح
 قبل از شروع عملیات والفجر 4 عازم منطقه شدیم و به تجربه در خاك زیستن، چادرها را سر پا كردیم. شبی برادر زین الدین با یكی دوتای دیگر برای شناسایی منطقه آمده بودند توی چادر ما استراحت می‌كردند. من خواب بودم كه رسیدند. خبری از آمدنشان نداشتیم. داخل چادر هم خیلی تاریك بود. چهره‌ها به خوبی تشخیص داده نمی‌شد. بالا خره بیدارشدم رفتم سر پست. مدتی گذشت. خواب و خستگی امانم را بریده بود. پست من درست افتاده بود به ساعتی كه می‌گویند شیرینی یك چرت خواییدن در آن با كیف یك عمر بیداری برابری می‌ كند، یعنی ساعت 2 تا 4 نیمه شب لحظات به كندی می‌گذشت. تلو تلو خوران خودم را رساندم به چادر. رفتم سراغ «ناصری» كه باید پست بعدی را تحویل می‌گرفت. تكانش دادم. بیدار كه شد، گفتم: «ناصری. نوبت توست، برو سر پست» بعد اسلحه را گذاشتم روی پایش. او هم بدون اینكه چیزی بگوید، پا شد رفت. من هم گرفتم خوابیدم. چشمم تازه گرم شده بود كه یكهو دیدم یكی به شدت تكانم میدهد … «رجب‌زاده. رجب‌زاده.» به زحمت چشم باز كردم. «بله؟» ناصری سرا سیمه گفت: «كی سر پسته؟» «مگه خودت نیستی؟» «نه تو كه بیدارم نكردی» با تعجب گفتم: «پس اون كی بود كه بیدارش كردم؟» ناصری نگاه كرد به جای خالی آقا مهدی. گفت: «فرمانده لشكر» حسابی گیج شده بودم. بلند شدم نشستم. «جدی میگی؟» «آره» چشمانم به شدت می‌سوخت. با ناباوری از چادر زدیم بیرون. راست می‌گفت. خود آقامهدی بود. یك دستش اسلحه بود، دست دیگرش تسبیح. ذكر می‌گفت. تا متوجه‌مان شد، سلام كرد. زبانمان از خجالت بند آمده بود. ناصری اصرار كرد كه اسلحه را از او بگیرد اما نپذیرفت. گفت: «من كار دارم می‌خواهم اینجا باشم» مثل پدری مهربان به چادر فرستادمان. بعد خودش تا اذان صبح به جایمان پست داد.
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:حسین رجب‌زاده
 
خواب ناتمام
بعد از چند شبانه‌روز بی‌خوابی، بالاخره فرصتی دست داد و حاج مهدی در یكی از سنگرهای فتح شده عراقی خوابید. پنج روز از عملیات در جزیره مجنون می‌گذشت و آقا مهدی به خاطر كار زیاد فرصتی برای استراحت نداشت. چهره‌اش زرد بود و چشمان قرمزش از بی‌خوابی‌ها و شب بیداری‌های ممتد حكایت می‌كرد. ساعتی نگذشت كه یك گلوله خمپاره صد و بیست روی طاق سنگر فرود آمد. داد زدم: «بچه‌ها آقا مهدی» همه دویدند طرف سنگر. هنوز نرسیده بودیم كه او در حالیكه سرفه می‌كرد و خاك‌ها را كنار می‌زد، دیدیم. كمكش كردیم تا بیرون بیاید. همه نگران بودند «حاج آقا طوری نشدین؟» و او همانطور كه خاك‌های لباسش را می‌تكاند خندید و گفت: «انگار عراقی‌ها هم می‌دانند كه خواب به ما نیامده . »
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:محمد رضا اشعری

 دشت سوخته
حدوداً چهل و پنج روز بود كه برای عملیات لحظه‌شماری می‌كردیم. یك روز اعلام شد كه فرمانده لشكر آمده و می‌خواهد با مردها صحبت كند. همگی با اشتیاق جمع شده تا وعده عملیات، خستگی‌مان را زائل كند. شهید زین الدین گفت: «از محضر حضرت امام (ره) می‌آیم ... وضعیت نیروها را خدمت ایشان بیان كردم و گفتم شاید تا یك ماه دیگر نتوانیم عملیات را شروع كنیم ... امام فرمودند سلام مرا به رزمندگان برسانید و آنان را به مرخصی بفرستید. خودتان از طرف من از آنان بیعت بگیرید كه بازگردند و هركدام، یكی دو نفر را هم همراه خویش بیاورند ...» هنوز حرفهای آقا مهدی تمام نشده بود كه بچه‌ها با شنیدن نام مبارك امام (ره) شروع به گریستن كردند. حال خوشی به همه دست داده بود. صدای آقا مهدی با هق‌هق عاشقانه یاران امام گره خورد و در آن دشت سوخته به آسمان پر كشید. پس از پایان مرخصی، یاران با وفای امام با یكصد و پنجاه نیروی تازه نفس دیگر بازگشتند و بدین ترتیب عملیات محرم شكل گرفت.
 منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:مرتضی سبوحی

خیابانگردی
صبح شروع عملیات با شهید زین الدین قرار داشتیم. مدتی گذشت اما خبری نشد. داشتیم نگران می‌شدیم كه ناگهان یك نفربر زرهی، پیش رویمان توقف كرد و آقا مهدی پرید بیرون. با تبسمی‌ بر لب و سر و رویی غبار آلود. ما را كه دید، خندید و گفت: «عذر می‌خواهم كه شما را منتظر گذاشتم. آخر می‌دانید، ما هم جوانیم و به تفریح احتیاج داریم. رفته بودم خیابانگردی ...» گفتم: «آقا مهدی . كدام شهر دشمن را می‌گشتی؟» قیافه جدی‌تری به خود گرفت و ادامه داد: «از آشفتگی‌شان استفاده كردم و تا عمق پنجاه كیلومتری خاكشان پیش رفتم. برای شناسایی عملیات بعدی.» سپس گردنش را كمی‌ خم كرد و با تبسم گفت: «ما كه نمی‌خواهیم اینجا بمانیم. تا كربلا هم كه راه الی ماشاء الله است.»
منبع:كتاب افلاكی خاكی
راوی:محمد جواد سامی
 
پرواز دو سردار
در آبان ماه سال 1363 شهید زین الدین به همراه برادرش مجید جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت می‌ كنند. در آنجا به برادران می‌ گوید: «من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم» موقعی كه عازم منطقه می‌‌شوند، راننده‌شان را پیاده كرده و می‌گویند: «ما خودمان می‌رویم.» فرمانده محبوب لشكر 17 علی بن ابیطالب (ع) سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شركت در عملیات و صحنه‌های افتخار آفرین بر اثر درگیری با ضدانقلاب به همراه برادر شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز در آمد تا نزد پروردگارش مأوی گزیند.
منبع:كتاب افلاكی خاكی
 
هزاران داوطلب برای دویست روز روزه
 یكبار با آقا مهدی صحبت می‌كردیم، او به من گفت: «حاج علی، من نزدیك به دویست روز، روزه بدهكارم» اول حرفش را باور نكردم. آقا مهدی و این حرفها ؟ اما او توضیح داد كه: «شش سال تمام چون دائماً در مأموریت بودم و نشد كه ده روز در یك جا بمانم، روزه‌هایم ماند.» و درست پنج روز بعد به شهادت رسید. مدتی بعد از این، موضوع را با شهید صادقی در میان گذاشتم و ایشان تمام بچه‌ها را كه چند هزار نفر می‌شدند، جمع كرد و پس از اینكه خبر شهادت «مهدی زین الدین» را به آنها داد، گفت: «عزیزان. آقا مهدی پیش از شهادت، به یكی از دوستانش گفته‌اند كه حدود 200 روزه قضا دارند، اگر كسی مایل است، دین او را ادا كند، بسم الله.» یكباره تمام میدان به خروش آمد و فریاد كه : «ما آماده ایم» در دلم گفتم: «عجب معامله‌ای چند هزار روزه در مقابل دویست روز؟»
 منبع:كتاب افلاكی خاكی

جمعه 5/4/1388 - 12:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته