• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 459
تعداد نظرات : 265
زمان آخرین مطلب : 4762روز قبل
اهل بیت
محبت امام حسین علیه السلام
و لعن الله امة قتلتکم و لعن الله الممهدین لهم بالتمكین من قتالكم. برئت الى الله و الیكم منهم و من اتباعهم و اشیاعهم و اولیائهم؛ خدا لعنت كند گروهى را كه شما را کشتند و گروهی را که تهیه اسباب و امور قاتلین شما را کردند، تا بدان اسباب توانایی پیکار با شما را یافتند. به سوی خدا و شما(اهل بیت) از ایشان و پیروان و همراهان و دوستان ایشان، بیزاری می‎جویم.در ادامه شرح زیارت عاشورا، به شرح دو واژه مهم برائت و دوستی می‎پردازیم.

"ممهدین" از مهاد به معنای بستر و فراش است یا به معنای آماده نمودن و تسهیل امر است و در اینجا تهیه کنندگان و آماده کنندگان اسباب کشتار می‎باشد.

"تمکین" به معنای متمکن ساختن و نیرومند و تنومند و مستقر شدن است .

"قتال"، به معنای کشتار کردن و پیکار نمودن می‎باشد.

"برئت" از براءَت؛ به معنای بیزاری جستن است.

"اشیاع"؛ جمع شیع و شیع، جمع شیعه به معنای انصار و پیروان آمده است.

"اتباع"، به معنای پیروان است.

"اولیاء" جمع ولی، به معنای نزدیکی و دوستی است.

پس این چند كلمه را اینگونه باید معنى نمود، كه خدا لعنت كند آن جماعت و گروهى را كه توطئه و تسهیل امر نمودند براى دست یافتن و اعمال قدرت به جهت جنگ و كشتن شما خانواده. و آنان كسانى بودند كه در سقیفه جمع شدند و خلافت را غصب نمودند، چرا که اگر آنان به این راه نمی‎رفتند ظلم به آل محمد ( علیهم السلام) نمى‎شد و واقعه ی كربلایى به وجود نمی‎آمد و لذا درباره حضرت سیدالشهداء (علیه‎السلام) گفته‎اند: المقتول فى یوم الجمعة و الاثنین؛ حال آن که عاشورا روز جمعه و سقیفه در روز دوشنبه بود.
بیزارى می‎جویم به سوى خدا و شما آل محمد از غاصبین حق شما و ظالمین نسبت به شما و همچنین بیزارى می‎جویم از هر كسى كه دوست آنان باشد و مرام و مسلك آنان را متابعت و پیروى كرده باشد پس مطابق این جمله از زیارت دوست آل محمد باید، هم با دشمنان آنها بد باشد و هم با كسانی كه دوست دشمنان آل محمداند و از آنان پیروى می‎كنند.

بیزارى می‎جویم به سوى خدا و شما آل محمد از غاصبین حق شما و ظالمین نسبت به شما و همچنین بیزارى می‎جویم از هر كسى كه دوست آنان باشد و مرام و مسلك آنان را متابعت و پیروى كرده باشد پس مطابق این جمله از زیارت،    دوست آل محمد باید، هم با دشمنان آنها بد باشد و هم با كسانی كه دوست دشمنان آل محمداند و از آنان پیروى

می‎كنند.

اولین ثمرى كه از ایمان پیدا می‎شود دو چیز است: یكى برائت و بیزارى از دشمنان خدا و اولیاء دشمنان او و دیگر محبت به دوستان خدا و اولیای دوستان او.

مقصود از "امت" در اینجا یزید و لشگریان او که به جنگ امام حسین(علیه‎السلام) و یارانش آمدند، می باشد و یا تمام قاتلین ائمه اطهار(علیهم‎السلام) در طول تاریخ امامت شان منظور است که در صورت اول، خطاب "کم" اشاره به امام حسین و یارانش و در صورت دوم اشاره به تمام ائمه(علیهم‎السلام) است.

منظور از مهدین، آماده کنندگان اسباب کشتار، همان موسسین اولین ظلم و ستم هستند؛ زیرا آنها از اول، بنای مخالفت با خاندان نبوت را پایه ریزی و تهیه اسباب ظلم نمودند، که اگر آنها چنین نمی کردند اینان راه به این ظلم نمی یافتند و به خود اجازه چنین جسارت هایی نمی دادند که هر یک از امامان را به وجهی به انزوا کشیده و در نهایت به قتل برسانند، پس مسببین اصلی کشتار کربلا و قتل همه ی ائمه آنهایی هستند که مسیر تاریخ را عوض کردند.

 
برائت جستن از دشمنان

پس از آن که جنایات و دشمنی های مخالفین خاندان پیغمبر را بیان نمودیم و به آنها لعن و نفرین فرستادیم، نوبت به بیزاری جستن و اعلام نفرت و دشمنی با آنان و پیروان شان رسیده است؛ اگرچه خود لعن، علامت بیزاری و تنفر از آنهاست؛ ولیکن در این فراز شیوه ی خاصی به کار گرفته شده است؛ زیرا در لعن و نفرین، دعا و خواستن نهفته است، ولی در کلمه "برائت" ایجاد و تحقق این دوری و نفرت وجود دارد، گویی آنچه لعن به صورت دعا فرستادیم، مستجاب شده و صریحا لعن و دوری را در خارج عملی می‎نماییم.
منظور از مهدین، آماده کنندگان اسباب کشتار، همان موسسین اولین ظلم و ستم هستند؛ زیرا آنها از اول، بنای مخالفت با خاندان نبوت را پایه ریزی و تهیه اسباب ظلم نمودند، که اگر آنها چنین نمی‎کردند اینان راه به این ظلم نمی‎یافتند و به خود اجازه چنین جسارت هایی نمی‎دادند که هر یک از امامان را به وجهی به انزوا کشیده و در نهایت به قتل برسانند، پس مسببین اصلی کشتار کربلا و قتل همه ائمه آنهایی هستند که مسیر تاریخ را عوض کردند.
اقسام دوست و دشمن

انسان منحصرا سه قسم دوست دارد و سه قسم دشمن اما دوستان او:

1- دوست خود او .

2- دوست دوست او و هر چه بالا رود .

3- دشمن دشمن تو و هر چه بالا رود .

پس دشمن دشمن انسان هم تا مرتبه‎اى دوست انسان می‎شود و اما دشمنان انسان

دشمن خود انسان . دشمن دوست انسان . دوست دشمن انسان

البته قابل انكار نیست كه طبقات دوستى و دشمنى كه ذكر شد با هم تفاوت دارد ولى در اصل دوستى و دشمنى فرقى ندارد. مثلا كسى كه شما را دوست دارد با آن كه دوست دوست شماست قرق دارد ولى در اصل دوستى فرقى ندارد و همچنین است در طبقات دشمنى .

بنابراین اگر كسى واقعا شما را دوست داشته باشد باید آنچه را كه به شما بستگى دارد، دوست داشته باشد و لذا چون مردم امام خود را دوست دارند؛ وقتی به زیارت آن امام روند در و دیوار و ضریح آن امام را می‎بوسند و احترام فوق‎العاده‎اى نسبت به آنها می‎گذارند. این در و تخته و فولاد و نقره تا قبل از آن كه به حرم امام وصل شود براى ما ارزشى نداشت و به آن اعتنایى نمی‎كردیم ولى چون نزدیك قبر امام شد و انتساب به آن حضرت پیدا كرد ما آن را دوست می‎داریم .

پس چگونه می‎شود كسى ادعاى دوستى به امام را بكند ولى دوست آن امام را دشمن بدارد و یا دشمنان آن حضرت را دوست خود گرداند.

 
در قلب دو محبت نمى‎گنجد

خداى متعالى می‎فرماید: ما جعل الله لرجل من قلبین فى جوفه یعنى خدا براى کسی در وجود او دو قلب قرار نداده است. تمامى افراد بشر یك قلب بیشتر ندارند و آن قلب مانند ظرفى می‎باشد و بلكه واقعا ظرفست چنانچه از فرمایشات امیرالمؤمنین علی(علیه‎السلام) است: ان هذه القلوب اوعیة . اگر آن ظرف را پر از نور ایمان قرار دادى، مسلما پر از ظلمت شرك و كفر نخواهد شد. اگر ظرف قلبت مملو از محبت خدا و اولیای او گردید بدون شك محبت دشمن خدا و اولیایش در آن قلب، جاى نخواهد داشت. اگر در قلبى محبت على باشد در آن قلب محبت دشمن على محال است جاى گیرد.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می‎فرماید: دوستى ما و دوستى دشمن ما ابدا در یك قلب جمع نمی‎شود. بعد فرمود خدا می‎فرماید: "ما جعل الله لرجل من قلبین فى جوفه"؛ خدا براى کسی در جوف او دو قلب قرار نداده كه با یك قلب قومی‎ را دوست بدارد و با قلب دیگر دشمنان آن قوم را دوست بدارد.

شایان ذکر است که که ایمان که شرط صحیح بودن همه ی اعمال و میزان هر نوع کمالی است، مرکب از دو جزء است؛ برائت از دشمنان خدا و ولایت و محبت خدا و دوستان او.
سه شنبه 16/9/1389 - 8:50
اهل بیت

 خون حسین(علیه‎السلام) برتر از هر مرکب - رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می‎فرماید، هیچ کار نیکی در تمام عالم وجود، بالاتر از شهادت در راه خدا نیست.(1) در روایت دیگری که هم اهل سنت و هم شیعه آن را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده‎اند، حضرت چنین فرمود:

 

مرکبی که عالمان دین برای رساندن دین به مردم به کار می‎گیرند و با آن کتابی، تفسیری، فقهی می‎نویسند، قیمتش از خون شهدا بیشتر است.(2) اما حالا باید دید قیمت این مرکب، بیشتر از خون کدام شهدا است؟ چون در عالم خونی است که خون ویژه می‎باشد و میلیاردها قلم و دریاها مرکب، نمی‎توانند با این خون ویژه نسبت برقرار کنند.

خون امام حسین(علیه‎السلام)، خونی ویژه است. امام زمان(عج) از این خون تعبیر به خون زنده کرده و می‎فرمایند: به این خون زنده من سلام می‎کنم.(3)      

سلام بر این خونهای زنده، نه خون‎های آدم‎های زنده. خود خون را می‎گوید، خون زنده. سلام بر این خونهای زنده؛ این خونی که در کربلا ریخته شده و صاحبش اعلم علمای اولین و آخرین بود.

یعنی اینجا نباید پای مرکب و قلم فقها، مفسرین و حکمای الهی را به میان کشید. علم کل در کنار علم اباعبدالله، جهل است. اینجا بحث علم عالمان و مرکب و دوات‎شان قابل طرح نیست. خود این خون، مرکبی شد برای نوشتن همه حقایق تا به قیامت. خود این خون، کتابی است به پهنای آفرینش.

معلوم شد این که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می‎گوید، مرکب علما از خون شهدا افضل است، منظور خون کدام شهید است.

خدا می‎‎فرماید: پیغمبر، رحمت برای جهانیان است؛ یعنی اینقدر به او بخشیده‎ام که اگر کل موجودات از سفره‎اش بخورند، سیرشان می‎کند و از او کم هم نمی‎شود. آن وقت، پیغمبر می‎گوید، حسین نیز اینگونه هست.

امام حسین و پیامبر اکرم (علیهماالسلام)

این روایت را که از رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) نقل شده، در کتب سنی دیده‎ام و شیعه هم آن را نقل کرده است. درباره احدی هم، چنین متنی از ایشان نیامده است، جز این که آن حضرت به امیرمومنان(علیه‎السلام) گفت: «لَحْمُک لَحْمِى، دَمُک دَمِى، حَرْبُک حَرْبِى، سِلْمُک سِلْمِى»(4) اما شگفت‎آورتر سخنی است از رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) درباره ابا عبدالله(علیه‎السلام) که ایشان فرمودند: «حسین منی و انا من حسین»(5)

این «منّی» دارای بحث خیلی سنگینی است. یک رباعی می‎خوانم تا شاید فهم این روایت را آسان کند:

داند آن عقلی که او دل روشنی است                      در میان لیلی و من فرق نیست

من کیم لیلی و لیلی کیست من                             ما یکی روحیم اندر دو بدن

یک خط این رباعی را من به نقل از پیامبر می‎گویم «حُسَیْنُ مِنِى وَ اَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» حالا باید رفت سراغ پیامبر و ببینیم پیغمبر کیست؟ بزرگان دین با دلیل و با برهان، نه با چوب اندرز، ثابت کردند که وجود مبارک رسول خدا در این عالم، مقام جمع الجمعی است؛ یعنی آنچه خدا در بیرون عالم و در باطن عالم دارد، همه را در او خلاصه کرده است؛ یعنی اگر بگوییم پیغمبر همه فرشتگان است، خواهم گفت، او چنین است.

اگر بگوییم پیغمبر همه انسانهاست، خواهم گفت، چنین است؛ اگر بگوییم پیغمبر همه زندگان با ارزش عالم است، خواهم گفت، چنین است؛ اگر بگوییم پیغمبر همه ارزش‎هاست، خواهم گفت، چنین است و اگر چنین نبود، محال بود این آیه نازل بشود «وَ مَا أَرْسَلْنَاک إِلَا رَحْمَةً لِـلْعَالَمِیـنَ»(6) این آیه دنباله «اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِ الْعالَمِینَ»(7) است. خدا می‎گوید: من رب جهانیان هستم، همین خدا می‎‎فرماید: پیغمبر، رحمت برای جهانیان است؛ یعنی اینقدر به او بخشیده‎ام که اگر کل موجودات از سفره‎اش بخورند، سیرشان می‎کند و از او کم هم نمی‎شود. آن وقت، پیغمبر می‎گوید، حسین نیز اینگونه هست.

 

عوض‎های شهادت حسین(علیه‎السلام) در دنیا

زمانی که حسین جانش را برای خدا داد، زمانی بود که اگر او جانش را هزینه نمی‎کرد، چراغ نبوت همه انبیا، چراغ توحید و چراغ ارزش‎ها برای ابد خاموش می‎شد. او از طریق شهادت، حلقه اتصال بین توحید، نبوت، ارزش‎ها و انسان‎هاست.

امام زمان(عج) می‎فرماید، این هم یک سوم عوض که خدا از حرمت حرامش دست برداشت و گفت، خاک حسینم، حلال است، آن هم برای آن جایی که هیچ کلیدی نتوانست مشکلتان را حل کند. آن کلیدی را که مشکل غیر قابل حل را حل می‎کند، خاک حسین من است.

حالا اگر در این دنیا بخواهند عوض این شهادت را به او بدهند، فکر می‎کنید چه باید بدهند. من تا حالا در روایات و آیات، کلمه معوض و عوض را در چنین مسئله ویژه‎ای ندیدم. فقط درباره اباعبدالله حسین (علیه‎السلام) است که امام زمان(عج) می‎فرماید: ««اَلْمُعَوَضُ مِنْ قَتْلهِ»(8) معوض نه نسبت به خود اباعبدالله(علیه‎السلام)، معوض نه نسبت به نمازهایش و روزه‎هایش، نه نسبت به این که فرزندی مثل زین العابدین و علی اکبر(علیهماالسلام) را تربیت کرده است، نه چنین نیست. این معوض، فقط قیمت خونش در دنیا است و به قیمت آخرت آن کاری ندارند: «اَلْمُعَوَضُ مِنْ قَتْلِهِ اَنَ الأَئِمَةَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشَفَاءُ فِى تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزُ مَعَهُ»(9)     

وقتی که اباعبدالله(علیه‎السلام) خونش را هزینه کرد، عجیب است که امام صادق(علیه‎السلام) می فرماید در کربلا حضرت ابا عبدالله (علیه‎السلام) خونش را، نه به خدا صدقه داد؛ نه آن را انفاق کرد؛ نه آن را عطا کرد و نه با آن معامله کرد؛ بلکه ایشان درباره این خون می‎گوید: «بذل مهجته فیک»(10) این خون را به رایگان به تو داد و گفت من در مقابل این خون، هیچ نظری جز رضایت تو ندارم.

امام زمان(عج) می‎فرماید، وقتی خدا این خون را گرفت، گفت: من قیمتی‎ترین شیء را از حسین بن علی(علیه‎السلام) گرفتم؛ برای همین عدالتم اقتضا می‎کند، معوضش را به او بدهم. امام زمان(عج) می‎گوید، هر یک از ما نُه امام بعد از امام حسین(علیه‎السلام)، از امام زین العابدین(علیه‎السلام)، با وزنی که دارد، امام باقر(علیه‎السلام)، با وزنی که دارد، تا من، یک، بیست و هفتم معوض خونش هستیم. من فکر نمی‎کنم آسمان‎ها و زمین طاقت حل این مسئله را اصلا ًداشته باشند. حل آن برای ما خیلی مشکل است، این مسئله از قبیل این سخن حق تعالی هست «لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَهِ»(11) ما نُه تن با هر مقامی که داریم، در مجموع، تنها یک سوم عوض آن خونیم.

یک سوم دیگر عوض این است: «وَ الْفَوْزُ مَعَهُ» امام زمان(عج) می‎فرماید، هر کس در دنیا و آخرت، باطنش، ظاهرش و عملش بوی حسین را بدهد، به طور یقین، اهل نجات است و شکی در آن وجود ندارد: «وَ الْفَوْزُ مَعَهُ».

من از سنگینی این مسایل، واقعاً قلبم در فشار قرار گرفته است. نمی‎دانیم امام حسین کیست؟ واقعاً نمی‎دانیم. ما نسبت به ایشان جاهلیم و نمی‎دانیم او کیست.

و اما معوض دوم که یک سوم دیگر معوض خون امام حسین(علیه‎السلام) می‎باشد، این است که پروردگار خوردن هر خاکی را از زمان آدم تا قیامت و به طور کلی، خوردن همه خاک‎ها را حرام کرده است؛ چنانچه خدای ناکرده، اگر زلزله پیش بیاید و قبر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) خراب بشود و دوباره بخواهند لحد ایشان را بچینند، اگر بگویند: مقداری خاک زیر صورت ایشان را یا خاک زیر صورت زهرا (علیهاالسلام) را برداریم و به مریض‎مان بدهیم، حرام است، اما اراده خدا به این تعلق گرفت که یکی از داروهای این عالم هستی را، نه خاک زیر صورتش را، چون صورتش آنجا نیست و نه خاک زیر گلوی بریده او را، بلکه خاک قبرش را قرار دهد.

امام زمان(عج) می‎فرماید، این هم یک سوم عوض که خدا از حرمت حرامش دست برداشت و گفت، خاک حسینم، حلال است، آن هم برای آن جایی که هیچ کلیدی نتوانست مشکلتان را حل کند. آن کلیدی را که مشکل غیر قابل حل را حل می‎کند، خاک حسین من است.

اما یک سوم دیگر عوض این است: «وَ الْفَوْزُ مَعَهُ» امام زمان(عج) می‎فرماید، هر کس در دنیا و آخرت، باطنش، ظاهرش و عملش بوی حسین را بدهد، به طور یقین، اهل نجات است و شکی در آن وجود ندارد: «وَ الْفَوْزُ مَعَهُ».

 


 

پی‎نوشت‎ها:

1- کافی، ج2، 248.

2- من لایحضره الفقیه، ج4، 399/ درالمنثور، ج3، ص 72.

 3- امل الآمل، ج2، ص 257.

4- بحارالانوار، ج99، ص 106.  

5- کامل الزیارات، ص116/ جامع صغیر، ج1، ص 575. 

6- انبیاء/107.

7- فاتحه/1. 

 8- مصباح المتهجد، 826.

9- همان .

10- کامل الزیارات،ص 401 .

11- حشر،21.

سه شنبه 16/9/1389 - 8:48
اهل بیت

عاشورا، جلوه‌ای از «عمق حیات» و «جوهر زندگی» است. زندگی تنها نفس کشیدن و زنده بودن نیست و در محدوده «دنیا» هم خلاصه نمی‌شود.

شناخت جوهر ناب زندگی انسانی در سایه عاشورا است. این که «حیات طیبه» چیست؟ حیات ابدی با چیست؟ گذر از مرحله «مرگ» و رسیدن به «خلود» چگونه به دست می‌آید؟ سعادت، عزت، شخصیت، حیات، عمر حقیقی، پیروزی در چیست و به چیست؟ حیات و مرگ فردی و اجتماعی را با چه معیاری می‌توان شناخت؟

«عقیده» و «ایمان» در جهت‌گیری و شکل‌گیری تلاش‌های انسان چه نقشی دارد؟ مرز میان «حیات انسانی» و «حیات حیوانی» چیست؟ و امثال این‌گونه پرسش‌ها، در «عاشورا» جواب می‌یابد و پیام‌ عاشورا داشتن و یافتن حیاتی برتر در سایه‌ جهاد و شهادت و فنا در راه خدا و حق و عقیده الهی است، تا زندگی‌ها از پوچی و کم محتوایی نجات یابد.

از مهم‌ترین سوال‌های زندگی که انسان‌های متعهد و هوشمند را به خود مشغول ساخته است، این است که «چگونه باید زیست؟» جواب این سوال وقتی روشن می‌گردد که انسان پاسخی برای این سوال که «چرا زندگی می‌کنیم؟» یافته باشد. در واقع، چرایی زندگی است که به چگونگی آن جهت می‌بخشد. آنان هم که به یک زندگی حقیر و حیوانی بسنده می‌کنند و به درک‌های متعالی‌تر از زندگی نمی‌رسند و افق‌های دور دست‌تری را در نظر ندارند، ریشه این حقارت نفس و زندگی‌شان در آن است که «فسلفه حیات» را نشناخته‌اند و آن را در محدوده ولادت تا مرگ، آنها هم تنها از بعد مادی خلاصه می‌بینند.

مر اصلی انسان، با عمل‌های شایسته‌ای سنجیده می‌شود که انجام داده است، نه با سال‌هایی که سپری کرده است. عمر عملی، نه عمر زمانی. آنچه از سرمایه این دنیا برای آبادی آخرت صرف شود، همان میزان عمر حقیقی انسان است.

شناخت دنیا، به بصیرت عملی انسان نیز در زندگی می‌افزاید. آن کس برای دنیای ناپایدار می‌کوشد، بازنده است. آن کس برای آخرت پایدار تلاش می‌کند، برنده است. حسین بن علی علیهما‌السلام دنیا را همچون ته مانده ظرفی که دیگران از آن نوشیده‌اند، یا باقی مانده چراگاهی که پیشینیان از آن چریده‌اند می‌داند که خیری در آن نیست و در معرض زوال و دگرگونی است. این سخن را هنگام عزیمت به کربلا می‌فرماید:

«انَّ هذهِ الدُّنیا قَد تَغَیّرَت و تَنَکَّرت واَدبَرَ مَعرُوفُها فَلم یَبقَ مِنها اِلا صُبابَةَ کَصُبابَةُ الاِناءِ و خَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعَی الوَبیل...» (1)

با این دیدگاه، شوق آخرت پیدا می‌کند و زندگی دنیا را زیر سلطه جباران و ستمگران مایه دلتنگی و شومی شمرده، آن را «بَرَم» می‌داند «وَ الحَیاةَ مَعَ الظالِمینَ اِلاّ بَرَماً» همان زندگی تلخ و ناگوار و منحطی که کوردلان و دنیا پرستان، آن را شیرین می‌یابند و برای ادامه‌اش تن به هر خفت و خواری و زبونی می‌دهند. اما زندگی در نظر اولیاء خدا که در عاشورا هم جلوه اعظم آن رخ نمود، جهاد در راه عقیده و مرگ در راه عزت و شرف و شهادت در راه خدا است. اینان به لحاظ درک والاتری از حیات، زندگی ذلیلانه را بَرَم و مایه شکنجه و عذاب و غیر قابل تحمل می‌دانند.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تحف العقول، ص 245.

سه شنبه 16/9/1389 - 8:46
لطیفه و پیامک

 

دیگر بغضی نمانده ! حسابهایم کو !؟

وای دستم گیر .. دیگر توان گریه هم ندارم .. راهی هست ؟؟

این روز ها انگار همه چیز دیگر برایم رنگ دیگری ست ..

به امید وصال

سه شنبه 16/9/1389 - 8:41
سخنان ماندگار
:: هر کس خدا را بپرستد و خق بندگی او را بجای آورد , خداوند به او بیش از آنچه می خواهد می رساند .
:: اگر سه چیز نبود , هرگز فرزند آدم سر تسلیم فرو نمی آورد : فقر و نیازمندی , بیماری و مرگ .
:: اسقاط تدریجی خدا بر بنده خود , این است که تمام نعمتها را بر او می بخشد و شکر و سپاس را از او می گیرد.
:: بخیل کسی است که در سلام کردن بخل ورزد. نیز می فرمایند : به کسی که سلام نداده اجازه صحبت ندهید.
:: کسی از نظر مقام و منزلت بزرگوارتر است که به زرق و برق دنیا در دست هر که باشد ارزش قائل نشود.
:: هر کس از کار فرو ماند و راه تدبیر بر او بسته شود , کلیدش مداراست.
:: بپرهیز از کاری که برای آن ناچار به عذرخواهی شوی . زیرا مومن نه بدی کند و نه پوزش طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذر می خواهد .
:: خداوندا مرا با احسان خود , فزون طلب منما و با بلا و گرفتاری ادب مکن.
سه شنبه 16/9/1389 - 8:37
اهل بیت

روز اول-مسلم ابن عقیل

در میان جوانان برومند «بنى‏هاشم‏» مسلم، فرزند عقیل یكى از چهره‏هاى تابناك و شخصیتهاى بارز، به شمار مى‏رفت. «عقیل‏» برادر حضرت على(علیه السلام) و دومین فرزند ابوطالب بود. در ترسیم زیر رابطه نسبى مسلم، آشكارتر است:
ابوطالب= (عقیل = مسلم) - (على = حسین بن على)
مسلم‏بن عقیل، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏بن على بود. دودمانى كه مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى كه شخصیت انسانى و اسلامى مسلم در آن شكل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تكامل معنوى و حماسى مسلم فراهم كرد. از آغاز كودكى، در میان جوانان بنى‏هاشم بخصوص در كنار امام حسن و امام حسین -علیهما السلام بزرگ شد و كمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درسهاى حماسه و ایثار و شجاعت را بخوبى فرا گرفت. اجداد مسلم كسانى، چون «ابوطالب‏» و «فاطمه بنت اسد» بودند كه در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مى‏گذاشتند و مسلم، شاخه‏اى پربار از این اصل و تبار بود;و بنا به اصل وراثت،خصلتهاى برجسته را از نیاكان خود به ارث برده بود.1
مسلم در زمان حضرت امیر(ع) نوجوانى رشید و پاك بود كه به افتخار دامادى آن حضرت نایل شد و با یكى از دختران امام به نام «رقیه‏» ازدواج كرد. این وصلت‏بر میزان فضیلتهاى مسلم افزود و او را بیشتر در محور «حق‏» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.
به نقل مورخان، در زمان حكومت آن حضرت (بین سالهاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصبهاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى كه امیرالمؤمنین(ع) لشگر خود را صف‏آرایى مى‏كرد، امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله‏بن جعفر و مسلم‏بن عقیل را بر جناح راست‏سپاه، مامور كرد و بر جناح چپ لشگر، محمدبن
حنفیه و محمدبن ابى‏بكر و هاشم‏بن عتبه (مرقال) را گماشت و مسؤولیت قلب لشگر را به عبدالله‏بن عباس و عباس‏بن ربیعه و مالك اشتر سپرد

سه شنبه 16/9/1389 - 8:28
خاطرات و روز نوشت
محرم تجلی مظلومیت تشیع و سید الشهدا،اسوه ی مظلومیت،اما محرم یک ماه است،ماهی است که خود سیدالشهدا(ع) نیز راضی بود به شهادت اما چه کنیم که ماه فراق شده برایمان تجلی مظلومیت امام عصر(عج)،آن سیدی که نمی دانم در ماه محرمی کجا عزاداری می کند.؛اما داستان،داستان ماه فراقی است که شده برایمان به وسعت تمام زمانی که عالم به خود دیده و تنگ شده برایمان...
... و تنگ شده برایمان این لباس زمان که بر آن است که دلمان برای امام زمان(عج) تنگ شده و اما چه کنم که اباعبدالله از جهاد راضی بود اما ما امام زمانی داریم که خودش هم از این همه تاخیر ناراضی است!و اما من مشتاقانه به استقبال محرم می روم،محرمی که با روضه ی عمه ات زینب(س)رنگ و بو گرفته،همان روضه ای که برایش خون گریه می کنی! ای همه ی هستی ناپیدا از خدا بخواه که روزی مان کند کربلا را که دیدن بین الحرمین به دلمان مانده و آیا مانده تا ظهور؟؟؟
                    منتظر فرج                
                   
سه شنبه 16/9/1389 - 8:8
اخبار
سه شنبه 16/9/1389 - 8:1
اخبار
در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد... آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل (بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند... خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد... و سپس ماه به دو نیم شکافته شد، نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.

کفار مکه که در حال مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند اگر او ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت: "صبر کنید تا یکی از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان ما را سحر کرده است."

 بالاخره یکی از اهالی بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند: "این سحر مستمر است" و آنگاه این آیات مبارک نازل شد ... "اقتربت الساعه وانشق القمر ..." باری این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.

در یکی از نشستهای دکتر زغلول النجار در یکی از دانشگاههای انگلیس، وی در خصوص معجزه شق القمر در صدر اسلام به دست پیامبر (ص) به عنوان یکی از معجزات پیامبر (ص) که توسط ناسا به اثبات رسیده است صحبت می کرد. در این میان یکی از حاضران که به اسلام خیلی توجه و اهتمام داشت به نام "داوود موسی بیتکوک " که در حال حاضر نیز رئیس حزب اسلامی بریتانیاست ماجرای مسلمان شدن خود را اینگونه نقل کرد:

    "هنگامی که می خواستم در مورد اسلام تحقیق کنم یکی از دوستانم ترجمه ای از قران کریم به زبان انگلیسی را به من هدیه کرد و من نیز بطور اتفاقی آن را باز کردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس شروع به خواندن کردم ....و ماه شکافته شد... وقتی به این جمله رسیدم از خود پرسیدم آیا واقعا ماه شکافته شده است؟؟! سپس با ناباوری کتاب را بسته و به کناری گذاشتم و از تحقیق در باره اسلام هم منصرف شدم و دیگر سراغ آن کتاب هم نرفتم.

    روزی در مقابل تلویزیون نشسته بودم و طبق معمول شبکه بی بی سی را مشاهده می کردم، برنامه ای بود که در آن مجری با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص در علوم فضایی مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف میلیاردها دلار در این راه و اعتراض به این موضوع بود. مجری با بیان اینکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان از گرسنگی رنج می برند، دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بیان مفید بودن این تحقیقات در مجلات کشاورزی و صنعت و غیره از این طرحها دفاع می کردند...

    مجری سپس سئوال دیگری را طرح می کند با این مضمون که "شما در یکی از سفرهای خود به ماه حوالی 100 میلیارد دلار هزینه کردید و تنها خواسته اید که پرچم آمریکا را بر روی ماه نصب کنید... آیا این عاقلانه است؟؟!" در جواب این گوینده دانشمند آمریکایی لب به سخن گشوده و می گوید که: "در آن سفر، هدف ما مطالعه ترکیب داخلی ماه بوده که بدانیم چه تشابهاتی با زمین دارد و در این زمینه به موضوع عجیبی برخورد کردیم که عبارت بود از یک کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده بود و هنگامی که این اطلاعات را به زمین شناسان منتقل کردیم مایه شگفتی آنان شده و گفتند چنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به شکل اول بازگشته باشد و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد."

داوود موسی بیتکوک سپس می گوید:

    "با شنیدن این مطلب از جای خود پریدم و گفتم این معجزه ای است که در 1400 سال قبل به دست پیامبر اسلام در قلب صحرا اتفاق افتاده و از عجایب روزگار این است که آمریکایی ها باید میلیاردها دلار خرج کنند تا آن را برای مسلمانان اثبات نمایند! بی شک این دین حق و حقیقت است..."

به این ترتیب سوره قمر سبب اسلام آوردن این شخص شد، پس از آنکه عاملی برای دوری او از اسلام شده بود و این خود از دیگر معجزات اسلام است.

 

سه شنبه 16/9/1389 - 7:58
كودك

 

1) خـودت تـصـمـیم بگیر: کودک و دوستش در اتاق مشغول بازی هستند. سر و صدای آنها باعث اذیت و آزار شماست، بهتر است بگویید: “بچه ها تصمیم بگیرید یا بی سر و صدا بازی کنید، یا از اتاق خارج شوید.” اگر بعد از ۵ دقیقه هنوز سر و صدا ادامه داشت، بگویید: “خوب می بینم تصمیم گرفتید که از اتاق بیرون بروید.” این جمله، شما را از داشتن نقش منفی نجات می دهد، زیرا آنها می دانند این تصمیم آنها بوده که منجر به این نتیجه شده است. به این ترتیب کودک مسئول عمل خودش است.

۲) من تو را دوست دارم ولی این کار تو را نمی پسندم: اگر می خواهید لفظی را به کودک بیاموزید، کار خوب و بد را برایش مشخص کنید. به او بیاموزید ما کار خوب و کار بد داریم ، نه بچه خوب و بچه بد. هدف از وضع قوانین، آموزش رفتارهای مناسب است نه تنبیه کودک. اگر چه به رفتار ناپسند او اعتراض می کنید ولی محبت خود را به او قطع نمی کنید.

۳) از تو می خواهم مشکل مرا حل کنی: اگر کودک کاری را انجام می دهد که باعث رنجش شماست، به او بگویید که دچار مشکل شده اید. مثلا ً به او بگویید: “صدای بلند تلویزیون باعث می شود دچار سردرد شوم” و ازاو بخواهید در حل مشکل به شما کمک کند. در این صورت او که خود را دشمن شما نمی بیند خود را موظف می داند کاری انجام ندهد که برای شما مشکل آفرین باشد. اگر به رضایت خاطر شما اهمیت دهد، رفتار بد را خاتمه خواهد داد.

۴) احساس تو را درک می کنم: وقتی کودک عصبانی است جملاتی را به کار می برد تا دیگران را متوجه احساس خود کند. مثلا ً می گوید: “از تو متنفرم” یا “خیلی بدی.” این تنها جملاتی است که همه ذهن او را پرکرده. شما می توانید به او کمک کنید تا جمله مناسب را به کار ببرد.

۵) “آیا دوستت چیزی گفته که واقعیت ندارد و تو عصبانی شده ای؟:” افراد متفاوت، نـیازهای متفاوتی دارند. اغلب کودکان در اعتراض به والدین می گویند: “عدالت را رعایت کنید و منصف باشید” و این جملات زمانی مطرح می شوند که کودک می خواهد وسیله خاصی برایش تهیه شود؛ صرفاً به این دلیل که برای برادرش تهیه شده است. باید به کودکان بیاموزیم “انصاف و عدالت این است که هر فرد، هر چه را نیاز دارد تهیه کند. اگر شما به عینک نیاز داری و خواهرت به کفش، هر کدام وسایل مورد نیاز خود را خریداری خواهید کرد و این است اجرای عدالت. گمان نمی کنم زمانی که خواهر شما به عفونت گوش مبتلاست و آنتی بیوتیک مصرف می کند لازم باشد شما هم آنتی بیوتیک مصرف کنی”!

۷ جمله ناخوشایند برای کودکان

۱) مناسب سن خودت رفتار کن! گاه والدین به رفتار کودک انتقاد می کنند، زیرا آن رفتار تأثیر بدی بر بزرگترها داشته است. در صورتی که رفتار کودک، نشان دهنده احساس درونی اوست و والدین وظیفه دارند احساس کودک را درک کنند. کودک ۶ ساله ای که نمی داند چه می خواهد و گریه می کند ، یا کودک ۴ساله ای که از محدود شدن در صندلی اتومبیل ناراحت است و گریه می کند ، هر دو متناسب سنشان عمل می کنند؛ اگر چه ما انتظار داریم رفتار آنها ما را آزار ندهد. به جای اینکه به کودک بگویید “مناسب سن خودت عمل کن” بگویید: “به نظر می رسد خیلی عصبانی هستی”، “می دانم وقتی چنین اتفاقی برایت افتاده بسیار ناراحت شده ای” این جملات به کودک آرامش می دهد و شرایط را قابل تحمل خواهد کرد.

۲) شوخی کردم: دست انداختن کودک اگر چه ظاهراً شرایط را شاد می کند ولی در واقع به شدت مخرب است. هنگامی که کودک عصبانی است، خندیدن به او باعث می شود احساس بدتری پیدا کند. شما به عنوان والدین کودک وظیفه دارید او را حمایت کنید نه اینکه باعث اذیت و آزار او شوید. اگر چنین منظوری ندارید هنگامی که کودک ناراحت است شاد نباشید.

۳) چـرا مـثـل … نـیستی؟ با مقایسه کـودکـان، آنـهـا احـسـاس مـی کـنـنـد در مرتبه پایین تری قرار گرفته اند و این راه مناسبی برای وا داشتن آنها به فعالیت نیست. زمانی که کودک خود را پایین تر از دیگری احساس کند ، روحیه خود را می بازد و دست از فعالیت خواهد کشید. شما باید ضعف و قوت کودکان را بپذیرید و آنها را بر اصلاح رفتار خودشان تشویق کنید.

۴) ندو و گرنه می افتی! علی رغم تمام توجه شما به محافظت از کودک، به کار بردن این نوع جملات باعث می شود کودک بیفتد، زیرا به او القا می کنید منتظرید که او به زمین بخورد و این برای کودکی که تلاش می کند مستقل باشد بسیار مضر است. بهتر است در این موارد بگویید: “قبل از دویدن از محکم بودن بند کفش هایت مطمئن باش.” در این صورت شما در مورد اشکال کفش صحبت کرده اید نه ناتوانی کودک.

۵) چی بهت گفتم؟ چرا سوالی را می پرسید که خودتان جواب را می دانید؟ انتظار دارید کودک چه پاسخی بدهد؟ وقتی می پرسید: لباست را کجا پرتاب کردی؟ لبخندی موذیانه می زند و می گذرد. اگر از رفتار او رنجیده اید بگویید: “من متاسفم که مجبورم برای بار سوم تکرار کنم که لباست را روی چوب لباسی آویزان کن.”

۶) به تو قول می دهم که … : به کودکان باید نه وعده داد و نه وعده از آنها گرفت. روابط ما با فرزندانمان باید بر اساس اعتماد و اطمینان باشد.
وقتی پدر و یا مادر برای تأیید گفته خود مجبور است وعده بدهد، یعنی دارد اقرار می کند که “وعده داده نشده اش” اعتبار ندارد و قابل اعتماد نیست. وعده ها باعث می شوند که توقعات غیرواقعی در کودکان به وجود بیاید. وقتی به کودک وعده داده می شودکه او رابه باغ وحش ببرند، او آن وعده را یک تعهد به حساب می آورد و فکر می کند که براساس این تعهد، در روز موعود نه باران خواهد بارید، نه اتومبیل عیب و ایرادی پیداخواهد کرد و نه خود او مریض خواهد شد.
از طرفی نباید از کودکان وعده گرفت که درآینده رفتاری خوب داشته باشند یا رفتار بدشان را اصلاح کنند. وقتی کودک وعده ای ناخواسته می دهد، وعده ای که متعلق به خود او نیست، در واقع چکی بانکی می کشد که در آن بانک اصلاً حساب ندارد. ما نباید مشوق و محرک این قبیل اعمال فریب آمیز باشیم.

۷) آخر چند بار باید یک چیز را تکرار کنم؟ پدر یا مادری که در استفاده از سخنان نیشدار و طعنه آمیز استعداد ذاتی دارد، خطر و تهدیدی جدی برای سلامت روانی کودک به حساب می آید. این پدر یا مادر جادوگری است که از واژه ها استفاده می کند و با بیان این واژه ها، مانعی در برابر ایجاد ارتباط موثر برقرار می کند و مانع از پدید آمدن رابطه ای مثبت بین پدرومادر با کودک می شود. ” آخر چند بار باید یک چیز را تکرار کنم ؟ مگر تو کری ؟ پس چرا گوشت به من نیست؟ …”
این پدرو مادرها شاید ندانند که سخنان طعنه آمیز و کنایه دار جملاتی هستند که برخوردی متقابل طلب می کنند. این پدر و یا مادر آگاه نیست که با این اظهار نظرهای توهین آمیز، کودک را تحریک کرده و ذهن او را از نقشه های خیالی انتقام، پر می سازد ودر نتیجه باعث مسدود شدن راه ارتباطی بین خود او و کودکش می شود.

يکشنبه 14/9/1389 - 10:25
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته