• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3273
تعداد نظرات : 339
زمان آخرین مطلب : 4372روز قبل
شخصیت ها و بزرگان
گشتاسب کرمانی (پژوهشگر زرتشتی)
برادرزاده آقا محمدخان قاجار که باباخان پسر حسینقلی خان جهانسوز بود، در اوایل تأسیس سلسله قاجار پس از آقا محمدخان به نام فتحعلی شاه، بر اریکه سلطنت ایران تکیه داشت. در زمان پادشاهی این سلطان بی اراده عیاش، مرتباً قسمت های مهمی از سرزمین های آباد و حاصلخیز ایران از پیکر پاک و مقدس وطن منتزع و در عوض به وسعت و تعداد حرمسراها و مراکز عیش و نوش این مرد خودخواه و مستبد افزوده می شد. در همین موقع روحانیون واقعی عالیقدر وطن از گفتن حقایق ابا نداشتند و بی چون و چرا دست به افشای واقعیات زدند، خواستار اصلاحات و حفظ حدود و ثغور کشور باستانی خویش بودند و بدین گونه بود که به دستور همین پادشاه، مردی روحانی، فاضل و آگاه از سلاسه شیخ صدوق بزرگ به نام ملا محمد مهدی به واسطه انتقاد از دستگاه ظلمانی وقت، از کرمانشاه به یزد تبعید شد و هم او، هم جد پدر بزرگوار مردی است که در این نوشتار از او صحبت خواهد شد. بلی گفتار ما درباره فقید سعید، مجاهد نستوه، حضرت آیت الله شیخ محمد صدوقی، امام جمعه و نماینده وقت امام در شهرستان یزد است که هیچ گاه فراموشش نخواهیم کرد و همواره به یاد نیکی ها، خوبی ها و بزرگواری های او خواهیم بود.
آیت الله صدوقی که مورد احترام خاص اهالی یزد اعم از مسلمانان و زرتشتی بودند، در تاریخ 1327 هجری قمری در شهرستان یزد پا به عرصه وجود نهادند. در سن 7 سالگی پدر خود آقا میرزا ابوطالب و در 9 سالگی مادر خود را از دست دادند. ایشان نوه مرحوم میرزا محمد رضای کرمانشاهی بودند و محمدرضا فرزند ملا محمد مهدی «تبعیدی فتحعلی شاه» که شرح آن آمد.
فقید سعید، صدوقی پس از دست دادن رانشادان پدر عالیقدر و مادر گرامی، تحت سرپرستی و قیومت پسر عم خود، مرحوم آقا میرزا محمد کرمانشاهی در آمدند و تحت نظر و هدایت نامبرده، تحصیلات خود را در یزد شروع و برای تکمیل تحصیلات در سال 1348 ه – ق به اصفهان و سپس در سال 1349 ه- ق به شهرستان قم مسافرت کردند. مسافرت آقا در قم 21 سال طول کشید و هم در این زمان بود که با حضرت امام آشنا و دوست شدند و به توصیه و سفارش آن حضرت به یزد مراجعت کردند و برای همیشه و تا پایان عمر، در این شهرستان اقامت گزیدند. نامبرده چنان محبوب اهالی شده بودند که در مسافرت کوتاهی که مجدد به قم کردند، عده ای از مردم حق شناس یزد به قم مسافرت کردند و به اتفاق حضرت آیت الله به یزد برگشتند. در همین زمان بود که اهالی یزد و بخش ها و دهات به استقبال شتافتند و گاو و گوسفندهای متعددی را قربانی کردند و سپس کیلومترها راه، ایشان را روی دست بلند کردند و به طرف شهر حرکت دادند.
آیت الله صدوقی هنگامی که رهبر بزرگ ملت در پاریس بودند، به پاریس مسافرت کردند و مدت 12 روز در خدمت حضرت امام بودند. آیت الله فقید به واسطه خدمات ارزنده ای که به اهالی از هر مذهب و ملیتی داشتند، به حق رهبر شایسته ای برای مردم بودند و به سبب صفات نیک و حمیده ای که داشتند و مورد احترام امام و مردم بودند، رسیدگی به اوضاع نقاط دیگر کشور نیز به عهده ایشان واگذار می شد. طبس، کرمانشاه و کردستان از این قبیل بودند.

عالمی بصیر و روشنفکری زمان آگاه

خصائل نیک انسانی، محبت، دوستی و وظیفه شناسی صدوقی سبب شده بود که حضرت امام در بعضی از امور با ایشان مشورت و در مجمعی از علما و فضلا، شهید صدوقی را نور چشم خود معرفی کنند. همچنین شهید مظلوم و یار و همکار امام، حضرت آیت الله دکتر بهشتی در سفر به یزد در اجتماعی که در فرودگاه یزد تشکیل شده بود، چنین فرمودند: «پیش از انقلاب و بعد از انقلاب، ما هر کاری را که می خواستیم در سطح مملکت انجام دهیم، ابتدا با حضرت آیت الله صدوقی مشورت می کردیم و اگر ایشان موافق بودند، آن را در سطح مملکت اجرا می کردیم.»
آری چنین مرد روشنفکر عالم و بصیری که جامعه بزرگوار یزد را اداره می کردند و همه مردم به خصوص زرتشتیان یزد، خاطرات بسیار خوب و شکوهمندی از ایشان داشتند.
ایشان در تاریخ جمعه یازدهم تیرماه 1361 در سن 76 سالگی مورد سوء قصد نامردی اهریمین صفتی قرار گرفتند و به خیل شهدای گلکون کفن عاشق مملکت پیوستند. شهادت و در گذشت این ابر مرد تاریخ اخیر یزد، جامعه یزدی را ماتم زده، اهالی کشور را مغموم، یاران و دوستان و همکاران و به خصوص حضرت امام را داغدار و متأثر ساخت. در این روز بود که یزد و یزدی بزرگ ترین حاوی و پشتیبان خود را از دست داد و نور چشم گرامی امام بزرگوار با خطراتی بس نیکو که ناشی از خدمات بی دریغ و صادقانه اش به جامعه یزد و ملت برگوار ایران بود، به ابدیت پیوست و در جوار رحمت حق مأوی گزید.
جماعت پاک نهاد زرتشتی، چه در یزد و چه در تهران به مناسبت بزرگواری هایی که از این عالم ربانی دیده بود، مجلس های یادبود و بزرگداشتی تشکیل دادند. در روز شنبه 19 تیرماه 1361 شاهد و ناظر چنین مراسمی در تالار ایرج زرتشتیان تهران بودیم. در آن مجلس، حضرات حجج الاسلام جناب آقایان: صدوقی فرزند برومند آن روانشاد، موسوی خوئینی ها نائب رئیس وقت مجلس، دکتر محمد خاتمی فرزند برومند حضرت آیت الله خاتمی حضور داشتند و کلیه زرتشتیان تهران به پاس گرامیداشت آن جان باخته خوشنام با ندوه تمام شرکت نمودند. موبد بزرگ، رستم شیرازی، عضو مجلس خبرگان که همتای خود را از دست داده بود، از شهید آیت الله صدوقی به خوبی تجلیل کرد. نمایندگان زرتشتیان در مجلس، در انجمن زرتشتیان و سازمان فروهر «جوانان زرتشتی» داد سخن دادند و از فقید سعید به نیکی یاد کردند. در واقع آیت الله صدوقی شایستگی همه گونه احترامات از طرف تمام طبقات و اقشار ملت ایران، حتی دنیا را داشتند.
مراسم ویژه مذهبی ویزشن خوانی که از طرف موبدان برگزار گردید، یاد وطن دوستان و عاشقان عظمت این مرز و بوم را زنده می کرد. گفتارهای حکیمانه و بی پیرایه دوستان و عاشقان عظمت این مرز و بوم را زنده می کرد. گفتارهای حکیمانه و بی پیرایه علمای اعلام و حجج الاسلام حضرات آقایان: موسوی خوئینی ها و دکتر محمد خاتمی در بزرگداشت حضرت آیت الله صدوقی و تشکر از جماعت زرتشتی و اظهار محبت و سپاسگزاری حضرت حجت الاسلام صدوقی فرزند آن بزرگوار درخور توجه بود.
بلی مجلس، مجلسی بود روحانی و سراسر تجلیل، تجلیل از بزرگ مردی که بارها به اتفاق سایر علمای بزرگوار در مجالس بزرگداشت شهدا و جانباختگان زرتشتی در جنگ تحمیلی در آدریان برگ یزد شرکت و جامعه زرتشتی را رهین محبت های خود قرار کرده بودند. تجلیل از رادمردی بود که زرتشتیان و مسلمانان یزد در سایه تدبیر و درایت وی آسوده می زیستند. بلی از این روست که کلمات آسمانی که از سوی اهورا مزدای یکتاست، توسط موبدان زرتشتی درباره شادروان آیت الله فقید حاج صدوقی خوانده می شد و در پایان آن چنین ختم می شد که به بهره روان شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی برساد، خدایش بیامرزاد، روح و روانش شاد و بهشت برین جایگاهش باد و این خواسته همه جماعت زرتشتی اعم از روستایی یا شهری یا تهرانی و یزدی و خلاصه همه جای ایران بود، زیرا صدوقی و محبت های او در دل همه، جا داشت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:4
شخصیت ها و بزرگان
محمدرضا كلانتری سرچشمه
آیت الله صدوقی در سال 1360 در سمینار تبیین جایگاه ولایت فقیه در نظام اسلامی در شهرستان بندرعباس شركت و نظرات خود را پیرامون ولایت فقیه چنین ابراز داشتند:
«ولایت فقیه كه از زمان غیبت صغری تا به حال برقرار است به این معنا كه «النبی اولی بالمومنین من انفسهم، پیغمبر تمام اختیارات را از جان مردم و مال مردم داشت.»
ولایت، اولا و بالذات مال خداست «الله ولی الذین آمنوا» (چون) آفریدگار و خالق ماست، پس كسی كه ما را آفریده، همه گونه اختیاری را هم درباره ما دارد و اختیار تامه ای را كه خداوند متعال نسبت به بشر دارد و نسبت به عبادتش تفویض شده است به پیغمبرش: «النبی اولی بالمومنین من انفسهم»... در برابر پیامبر تمام امت باید تسلیم باشد و این ولایت را خدای متعال داده است به پیامبرش، حتی اگر به فردی بگوید از مالت جدا شو، از زن و بچه ات جدا شو، وظیفه اش این است كه جدا شود. هر دستوری كه پیامبر بدهد، باید عمل بكنند.
این جنگ ها كه می شد به وسیله رسول خدا بود، به امر رسول خدا بود. 84 غزوه سریه كه برای رسول خدا پیدا شد و پیغمبر با كفار و قریش می جنگید، با ولایتی بود كه خدا به او داده بود، ولایتش را اعمال می كرد، بعدا هم این ولایت را داده به جانشینش. به علی(علیه السلام) و... تا رسیده به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم وقتی غیبت كبری شروع شده، به وسیله توقیع شریفش كه به آخرین نماینده اش فرمود، دیگر جانشین برای خود معین نكن و فرمود: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیكم و انا حجه الله علیكم»
پس ولایت فقیه از جانب ولی عصر(عجل الله تعالی علیه) است، ولی عصر(عجل الله تعالی علیه) هم از جانب پیغمبر است و پیغمبر از جانب خداست، پس این ولایت را خدا داده به فقیه، منتها در دوران قدرت طواغیت و شاهنشاهی نمی گذاشتند كه این همه قدرت اعمال بشود... منتهی كارهای كلی را دولت های وقت به واسطه قدرت هایی كه در دست داشتند، نمی گذاشتند كه فقیه اجرا كند؛ ولی حالا كه دیگر قدرت در دست مردم مسلمان است، فقیه هم در راس است به امر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم به امیر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، و پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم به امر خداست، پس ولایت فقیه یك امری نیست كه مردم به فقیه داده باشند. این امری است الهی كه خدا به او داده، و اگر هم مسلمان، مسلمان باشد بدون ولایت فقیه، اصل كارش درست نیست.
تمام امور در دست فقیه جامع الشرایط است و اگر كسی زیربار ولایت فقیه نباشد، زیر بار اسلام هم نیست، نمی شود گفت مسلمان، نمی شود گفت مؤمن، هر مقامی می خواهد باشد، اگر ولایت فقیه را قبول ندارد، ما در اسلامش شك داریم و در ایمانش به خدا، نه شك، بلكه می گوئیم مؤمن نیست، مسلمان نیست.
و در مجلس خبرگان هم گفته شد كه حالا كه ولایت فقیه را این قدر بحث می كنید، امام هست و صلاحیت دارد. بعد چه می كنید؟ بنده یكی از جواب هایی كه دادم، گفتم زمان تربیت می كند، شما كارتان این فضولی ها نباشد، ولایت فقیه از جانب خداست، حال بعد چه می شود، خدایی كه فقیه را ولایت داده، فقیهش را هم تربیت می كند و بعد از این هم چون بناست ان شاءالله كار در دست فقیه جامع الشرایط باشد، همیشه یك اشخاصی كه صلاحیت و لیاقت داشته باشند، در هر دوره زمانه ای پیدا خواهند شد.»
ارتباط شهید صدوقی با حضرت امام خمینی(ره)
سابقه دوستی و آشنایی شهید صدوقی با حضرت امام (رحمه الله علیه) به سال 1310 هجری شمسی می رسد كه در آن ایام آیت الله صدوقی با آن حضرت روابط دوستانه و خانوادگی داشتند و در یكی از همین مجالس انس تاریخی ترین سند مبارزاتی حضرت امام (رحمه الله علیه) به ثبت می رسد. در تاریخ یازدهم جمادی الاول سال 1363 هجری قمری مطابق با 1319 هجری شمسی حجت الاسلام سید علی محمد وزیری موسوی از وعاظ شهیر استان یزد برای دیدار آیت الله صدوقی به قم تشریف می برند و در منزل آیت الله صدوقی بودند كه حضرت امام (رحمه الله علیه) تشریف آوردند و ایشان از حضرت امام (رحمه الله علیه) درخواست می كنند كه دستخطی را برای «مجمع الجواهر» مرقوم فرمایند. حضرت امام آن سند تاریخی را می نویسند و در آن مرقومه همه علمای كشور را به اتحاد و اتفاق و قیام علیه ظلم و بیداد دعوت می كنند. سال ها می گذرد و قیام 15 خرداد سال 1342 با رهبری حضرت امام صورت می گیرد. شهید صدوقی كه همواره یار فداكار و مشاور امین برای آن حضرت بودند، طی نامه ای از طرف روحانیون استان یزد خطاب به حضرت امام اعلام پشتیبانی و حمایت می نماید و حضرت امام نیز در جواب به اظهار لطف آنها پاسخ دادند.
در ایام انقلاب شهید صدوقی به عنوان محور اصلی هدایت در داخل كشور فعالیت می كند و اعلامیه های حضرت امام از نجف و پاریس به صورت تلفنی برای آن حضرت خوانده می شود و به وسیله یاران شهید صدوقی اطلاعیه ها چاپ و تكثیر می شود و یا به صورت تلفنی به استان های دیگر كشور اعلام می شود. قبل از فرار شاه معدوم، آیت الله صدوقی به پاریس می روند و با حضرت امام ملاقات می كنند و در روز ورود امام به كشور آیت الله صدوقی در بهشت زهرا سخنرانی كوتاهی ایراد می فرمایند و پس از آن علامه شهید مرتضی مطهری سخنرانی می كنند و سپس حضرت امام نطق تاریخی خود را در بهشت زهرا ایراد می فرمایند.
امام طی حكمی به آیت الله صدوقی دستور اقامه نماز جمعه را ابلاغ می كنند، در بخشی از آن فرمان آمده است: «در این موقع حساس كه لازم است مسائل اجتماعی و سیاسی گوشزد ملت شود، مقتضی است جناب عالی در یزد اقامه نماز جمعه نموده و مردم را به وظایف شرعی و ملی آنان آشنا فرمایید.»
در تاریخ 6/9/1359 آیت الله صدوقی به همراه استاندار یزد با حضرت امام به صورت خصوصی ملاقات می كنند و بعد از آن در تاریخ 23/12/1359 آیت الله صدوقی به همراه امام جمعه اصفهان با حضرت امام ملاقات و پس از این ملاقات، اطلاعیه مشتركی صادر و توطئه منافقین، جبهه ملی و بنی صدر خائن را محكوم كرد.
در نوروز سال 1360، آیت الله صدوقی بازدیدی طولانی از جبهه های غرب و جنوب داشتند و به دنبال آن در تاریخ 27/1/1360 به صورت خصوصی با حضرت امام ملاقات و گزارشی از بازدید جبهه ارائه كرد. در پی وقوع زلزله در استان كرمان، حضرت امام طی فرمانی در تاریخ 22/3/1360 ایشان را مامور رسیدگی به وضع زلزله زدگان استان كرمان كردند.
در اوایل تیرماه 1360 آیت الله صدوقی سفری به گیلان داشت و سپس به تهران عزیمت كرد و در تاریخ6/4/1360به ملاقات خصوصی با حضرت امام مشرف می شود و گزارشی از منطقه زلزله زده گلبافت كرمان و سفر به گیلان را ارائه می كند.
در اوایل مرداد ماه 1360 زلزله دیگری دركرمان رخ می دهد و حضرت امام (رحمه الله علیه) آیت الله صدوقی را مسئول رسیدگی به زلزله زدگان می كنند. در بخشی از آن پیام آمده است: «جناب عالی تحمل زحمت فرموده با همكاری علمای محترم كرمان ایدهم الله تعالی و مردم مبارز و شریف آن دیار، هر چه سریعتر اقدامات لازم را جهت رفع كمبودها بنمایید و نتیجه را به اطلاع اینجانب برسانید تا تصمیمات لازم اتخاذ گردد...»
در تاریخ 10/9/1360 ائمه جمعه اهل تشیع و تسنن استان های یزد و هرمزگان به دیدار حضرت امام خمینی مشرف می شوند و ایشان در بخشی از فرمایش های خویش چنین می فرمایند: «ایران یكی از ویژگی های بزرگش این است كه الان ما یك دولت و یك ملتی جدای از هم نداریم... در كرمان، این زلزله ای كه پیش آمد، دیدید كه با فعالیت حضرت آقای صدوقی و توجه مردم، بسیاری از مشكلات رفع شدد و من الان هم این معنا را دارم كه چون مردم حاضر در صحنه هستند، مشكلات برطرف بشود.»
پس از آن تاریخ های 5/11/1360، 27/2/1361 و 19/3/1361 آیت الله صدوقی دیدار خصوصی با حضرت امام داشتند كه آخرین دیدار 22 روز قبل از شهادت ایشان بود.

شهید آیت الله صدوقی و امام راحل

ایام می گذرد و جمعه خونین دهم رمضان فرا می رسد، محراب نماز جمعه مسجد ملااسماعیل به خون یكی از استوانه های ارزشمند انقلاب گلگون می شود و صدوقی عزیز با لبان عطشان و با دهان روزه به معراج الهی پر می كشد. حضرت امام دردمندانه قلم را به دست می گیرند و در رئای صدوقی عزیز چنین می نویسند: «شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداكار اسلام شهید صدوقی عزیز، رضوان الله علیه، شهید بزرگواری كه در تمامی صحنه های انقلاب حضور داشت و یار و مددكار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش در راه پیروزی اسلام و رفع مشكلات انقلاب صرف می شد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی شناخت. هر جا زلزله می شد شهید صدوقی برای ترمیم خرابی ها آن قدر كه در توان داشت حاضر بود، هر جا كه سیل می آمد او بود كه در صف مقدم برای دستگیری خلق خدا خلق بود. در جبهه ها او و امثال او بودند كه هر چند وقت یك بار سركشی می كردند و آرامش قلب خلق الله بودند... ما در عین حال كه از شهادت و فقدان این بزرگان خدمتگزار به اسلام و محرومین در سوگیم، از نزدیك شدن به هدف اعلا كه قطرات خون این شهیدان را نوید می دهند، دلگرم و خرسندیم. اینجانب دوستی عزیز را كه بیش از سی سال با او آشنا بودم و روحیات عظیمش را از نزدیك درك كردم، از دست دادم و اسلام، خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداكار و استان یزد، سرپرستی دانشمند را از دست داد.»
حضرت امام در پاسخ به تلگراف حضرت آیت الله مرعشی نجفی به مناسبت شهادت صدوقی عزیز چنین مرقوم می فرمایند: « تلگرام محترم در تسلیت شهادت شهید محراب و فرزند اسلام حضرت حجت الاسلام والمسلمین مرحوم شهید صدوقی موجب تشكر گردید. اینجانب متقابلاً به جناب عالی و عموم ملت عزیز و حوزه های علمیه تسلیت عرض و از خداوند متعال رحمت برای این سرباز فداكار اسلام كه عمری در خدمت به حوزه های علمیه و خدمت به محرومان گذراند... مسئلت می نمایم.»
حضرت امام چند ماه پس از شهادت صدوقی عزیز در تاریخ 3/7/1361 در دیدار مسئولان ادارات استان یزد و فرزند شهید صدوقی با ایشان ضمن تمجید از مردم متدین استان یزد فرمودند: «رفتن آقای صدوقی كه شخص متعهد و عاقل و فعال و از همه جهات انگشت شمار بود، برای ما باعث كمبود است و ما امثال ایشان را كم داریم. خداوند ایشان را رحمت كند.»
ارتباط شهید صدوقی با حضرت امام در موضع دفاع مقدس
آیت الله صدوقی كمتر از دو سال از شروع جنگ تحمیلی در قید حیات دنیوی بودند و در این دوره زمانی ارتباط بسیار گسترده تر و منسجمی با امام و همیشه در سخنرانی ها، پیام ها و نامه ها بر تبعیت مطلق از حضرت امام تاكید داشتند. مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در این مورد چنین می فرمایند:
«یك خصوصیت دیگر ایشان این بود كه تسلیم و مطیع امام بود. فكرش و عقیده اش و عملش در جهت و در خط فكر و عقیده و عمل امام بود و هیچ گونه رای و فكری را بر رای و فكر امام، ترجیح نمی داد. به همین دلیل بود كه مواضع ایشان از اول انقلاب تا زمان شهادتشان یك مواضع صددرصد صحیح و درست بود و آن روح نظرات امام را می فهمید و همان جور عمل می كرد و همان جور اظهار نظر می كرد.»
آیت الله صدوقی در تمامی مراحل دفاع مقدس از فعالیت های سیاسی و اجتماع تا اعزام نیرو و عملیات های نظامی، همیشه حول محور حضرت امام فعالیت می كرد و ارتباط تنگاتنگی با حضرت امام داشت و در این دوران در شش مرحله با حضرت امام ملاقات خصوصی داشت.
در تاریخ 5/7/1359 یعنی در ششمین روز شروع جنگ تحمیلی آیت الله صدوقی طی پیامی به حضرت امام، آمادگی مردم استان یزد را برای مقابله با كفار بعثی اعلام كرد و چنین مرقوم فرمود: «مردم مبارز این استان بی صبرانه در انتظار فرمان مطاع آن حضرت و آماده جانبازی در راه اسلام عزیز و میهن اسلامی خویش هستند، كراراً مراتب آمادگی خود را جهت شركت در جبهه جنگ با دشمنان اسلام اعلام كرده و مهیای فداكاری می باشند و از زعیم عالیقدر و رهبر عظیم الشأن خویش عاشقانه می خواهند مراتب حمایت و ایثار آنها را به برادران مبارز ارتشی و سپاهیان عزیز پاسدار ابلاغ فرمایند.»
در تاریخ 26/7/1359 آیت الله صدوقی با ارسال تلگرافی به محضر امام امت، صدام را غلام حلقه به گوش و سگ زنجیری صهیونیست ها معرفی نموده و پیشنهاد خود را چنین مرقوم می فرمایند: «چنانچه آن حضرت صلاح بدانند، روز عید قربان را روز وحدت و پشتیبانی ملت از قوای مسلح جمهوری اسلامی ایران اعلام راهپیمایی فرمایند تا بار دیگر دشمنان اسلام به كلی از تلاش ای بی نتیجه خود مایوس گردند.»
در تاریخ 16/4/1359 به مناسبت پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه جنوب، آیت الله صدوقی طی تلگرافی به محضر امام امت از رهبر معظم انقلاب و مجلس شورای اسلامی كه رای بر بی كفایتی بنی صدر و عزل وی از مقام ریاست جمهوری دادند، تشكر نمود و این عمل انقلابی را موجب یاس و ناامیدی جهانخواران از سلطه بر كشور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانستند. در تاریخ6/7/1360به مناسبت پیروزی رزمندگان اسلام در شكستن حصر آبادان آیت الله صدوقی طی تلگرام تبریكی به محضر مبارك امام امت چنین مرقوم فرمودند:
لقد نصركم الله فی مواطن كثیره
محضر مبارك رهبر كبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی امام خمینی دام ظله الشریف
پیروزی اخیر رزمندگان اسلام كه منجر به شكست محاصره آبادان و به اسارت در آمدن تعداد كثری از سپاهیان كفر صدامی گردید، قلوب همه ارادتمندان به اسلام و انقلاب و كشور جمهوری اسلامی ایران را مسرور و شاد ساخت. اینجانب این پیروزی بزرگ و عزیز را به پیشگاه مقدس حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه به حضور آن حضرت، فرماندهی كل قوا و به همه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی تبریك عرض نموده، موفقیت هرچه سریعتر و پیروزی صددرصد و نصرت سپاهیان اسلام را از درگاه ایزد منان مسئله نموده، دوام و بقاء وجود شریف آن حضرت را برای رهبری جهان اسلام و عظمت مسلمین از خدای تعالی خواهانم.
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته
یزد، محمد صدوقی 6/7/1360
در پی پیروزی های رزمندگان اسلام در عملیات بیت المقدس در تاریخ 20/20/1361 آیت الله صدوقی طی پیامی به محضر امام امت چنین مرقوم نمودند:
باسمه تعالی
محضر مبارك رهبر كبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی الامام خمینی دام ظله الشریف.
پیروزی های اخیر سپاهیان اسلام در حمله بیت المقدس كه با رمز یا علی بن ابی طالب(علیه السلام) در ماه امیرالمؤمنین و قرین روز ولادت آن حضرت آغاز شد. این پیروزی های بزرگ را به ساحت مقدس حضرت بقیه الله ارواحنا فداه و به محضر مبارك آن حضرت و ملت غیور ایران و حماسه سازان و افتخار آفرینانی كه با ایثارگری ها و جانفشانی های خود انقلاب اسلامی ما را با خون های پاك و مقدسشان بیمه كردند و موجبات تداوم این انقلاب بزرگ و رهایی بخش اسلامی را در سرتاسر دنیا فراهم نمودند، تبریك عرض می نمایم. ملت شریف ایران می داند كه با رهبری های داهیانه و انفاس قدسیه و دعاهای نیمه شب آن حضرت و دیگر اولیاء خدا بود كه توانست این انقلاب را از همه خطرات و توطئه های بین المللی جهانخواران نجات دهد و جوانان عزیز ما را آسان متحول و تزكیه سازد كه رهروان راه معرف و عبودیت الله كه سال های سال در این مسیر زحماتی كشیده اند، خود را در فضایی تاریك تر از فضای جبهه ها و صفای باطنی جوانان ببینند.
رجاء واثق داریم كه انقلاب با داشتن این سرمایه های بزرگ معنوی همچنان برق آسا به پیش خواهد رفت و در ایفای نقش و رسالت جهانی اش بزرگ ترین تحولات تاریخی را در جوامع بشری به وجود آورده و خواهد آورد.
ان شاءالله با عون و نصرت الهی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به پایان خواهد رسید و در چهره های ملكوتی جوانان متعهد و مسلمانان ما مشهود است كه آن عزیزان مصمم اند تا كشتی طوفان زده مسلمین جهان را با هدایت و رهبری آن حضرت از دست قاسطین و جنایتكارانی كه سرنوشت آن كشتی را با امیال و هوس های شیطانی و پلید خود دچار امواج ظلمانی و كفر و الحاد جهانی كرده اند، آزاد نموده و به صاحبان واقعی آن مسلمین مستضعفی كه تا كنون زیر چكمه های جهانخواران خصوصا آمریكا و ولد نامشروع وی، اسرائیل غاصب و غلامان حلقه به گوش آنها یعنی حكام خود فروخته ای كه شرف و عزت مسلمین را به باد فنا داده اند بسپارد.
در پایان دوام و بقای وجود شریف را برای زعامت عالم اسلام و رهبری ملت مسلمان و همه مستضعفین جهان از خدای تعالی خواهانم
ایام بركات مستدام
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته
محمد صدوقی
آنگاه كه نصرت الهی بر رزمندگان دلاور ایران زمین سفره رحمت خود را گشود و خرمشهر این شهر آسمانی از لوث كافران متجاوز پاك گردید و پیروزی بزرگ جنود الهی بر جهانیان آشكار گشت، در همان روز یعنی مورخ 1361/2/3 آیت الله صدوقی طی تلگرام تبریكی به محضر امام امت چنین مرقوم فرمودند:
باسمه تعالی
محضر مبارك رهبر كبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی الامام خمینی دام ظله الوارف
با اهداء سلام و تحیات وافره، صحت و سلامت وجود مبارك را از درگاه خدای تعالی خواهانم. بالاخره خونین شهر، شهر حماسه و خون بعد از آنكه ماه ها در اشغال متجاوزین بعث بود فداكاری و ایثار فرزندان شما، آن حماسه آفرینانی كه سراسیمه برای عزت و شرف مسلمین و عظمن میهن اسلامی خود در خون خویش غوطه ور شدند، آزاد گردید. این آزادی بزرگ، سپاهان اسلام را به ساحت مقدس حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و به محضر مبارك آن حضرت، فرمانده، فرمانده محترم كل قوا و كلیه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و سپاهیان پاسدار، عشایر، نیروهای مردمی و ملت شهید پرور ایران كه جان بر كف در راه آزادی خونین شهر جنگیده اند، تبریك عرض می نماید. در حالی این شهر آزاد می شود كه هزاران نفر از بهترین جوانان این ملت در راه آزادی آن فدا شده اند و میلیاردها تومان بر دو ملت ایران و عراق این صدام بدكیش و بعثیون خسارت و حامیان وی در منطقه ضرر و زیان و خسارات جبران ناپذیری وارد نموده اند. خداوند روی این خیانتكاران تاریخ را سیاه فرماید.
ای امام عزیز، مردم عاشق پیشه و خانواده های شهدای ما در عشق زیارت حضرت اباعبدالله الحسین سیدالشهداء علیه السلام و دیگر ائمه بزرگوارمان می سوزند و در انتظار سقوط رژیم بعثی - صهیونیستی صدام می باشند و ملت مظلوم عراق هم چشم به نصر الهی و رهبری های پیامبرگونه آن حضرت دارند، بلكه هر چه زودتر این كشور اسلامی از دست جنایتكاران بعثی غفلتی رهایی یابد و دو ملت ایران و عراق در كنار هم برادروار و در سایه قرآن كریم و اسلام عزیز به زندگی شرافتمندانه اسلامی خود ادامه دهند و با هم به سوی بیت المقدس و آزادسازی سرزمین های اشغالی مسلمین آواره فلسطینی به پیش روند و آن چنان به صهیونیسم و امپریالیست جهانی درس تلخی دهیم كه دیگر خیال تجاوز به مسلمین را رد سر نپروراند و جنایتكاران در منطقه خصوصاً دولت های مرتجع عرب كه باعث ذلت و خواری مسلمین گردیده اند، از صحنه روزگار براندازد. مقدمات ظهور اسلام عزیز بر دیگر ادیان كه با خون جوانان جانباز ما فراهم گردید، در جهت توسعه و فرهنگ انقلاب اسلامی برآییم و وعده حق خداوندی را در سرتاسر گیتی محقق سازم و حكومت جهانی مستضعفین را تحت پرچم حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداء تشكیل دهیم.
ایام بركات مستدام باد.
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته.
یزد، محمد صادقی
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34

يکشنبه 11/4/1391 - 12:3
شخصیت ها و بزرگان
گفتگو با علی مازارچی

درآمد
 

سلوك مردمی شهید آیت الله صدوقی و مدارای ایشان با اقشار مختلف جامعه و لح شیرین و مطایبه آمیزشان در جذب مردم، به خصوص قشر جوان می تواند الگو و نمونه جالبی برای مسوولین در جلب قلوب مردم باشد. در این گفتگو به خاطرات شیرینی از این سلوك یگانه اشاره شده است.

شما كی و كجا با شهید صدوقی آشنا شدید؟
 

شهید صدوقی را یزدی های اصیل از از بچگی می شناختند.

شما متولد چه سالی هستند؟
 

من متولد سال 1325 هستم و 5 و یا 6 ساله بودم كه ایشان به یزد آمدند.

آیا ورود آیت الله صدوقی به شهر ید را به خاطر دارید؟
 

چگونگی ورودشان به یزد را به خاطر ندارم، اما منبرهای ایشان در ماه مبارك رمضان را خوب به یاد دارم. شهید صدوقی در ماه مبارك رمضان روزی یك ساعت بعد از اقامه نماز ظهر و عصر منبر می رفتند، ولی متأسفانه مردم یزد از صحبت های ایشان در آن روزها نواری در دست ندارند و ما اثر مكتوبی از آیت الله صدوقی نداریم. در شیراز زمانی كه سخنرانی آیت الله دستغیب شروع می شد، حدود 40 ضبط صوت سخنرانی ایشان را ضبط می كرد و در حال حاضر حدود 38 جلد كتاب از روی نوارهای ایشان تألیف شده است.

آیا شما در دوران تحصیل از كلاس های درس آیت الله صدوقی بهره مند می شدید؟
 

در كلاس های درس ایشان نبودم؛ اما ایشان به من سفارش می كردند كه در كنار درس دبیرستان به یادگیری علوم دینی بپردازم. من به همراه یك نفر دیگر دروس طلبگی را از ابتدا فرا گرفتیم. آیت الله صدوقی مرتباً اوضاع درسی ما را می پرسیدند و حتی بعدها فهمیدم كه ایشان مبلغی پول داده بودند تا به ما داده شود و از این طریق ما به درس خواندن تشویق شویم. به یاد دارم هفته ای 5 تومان به ما می دادند.

قیام مردم قم و تهران در 15 خرداد 1342 انعكاس و اثری هم در شهر یزد گذاشت؟
 

من در جریان 15 خرداد 1342 حضور نداشتم؛ اما به یاد دارم كه وقتی پیش حاج آقا رفتم و در این مورد از ایشان سئوال می پرسیدم، ایشان هیچ جوابی نمی دادند و فقط اشك می ریختند. ایشان به من گفتند: «امام زمان باید ظهور كند. خدا به داد ما برسد.» من كتابی دارم به نام اشك: سوغات كربلا. در این كتاب مفصلاً درباره این موضوع صحبت كرده ام.

در زمان پایان تحصیلات دبیرستان، هنگامی كه قصد داشتید وارد دانشگاه شوید، آیا برای ادامه تحصیل با آیت الله صدوقی و افرادی كه مورد تأئید ایشان بودند، مشورت كردید؟
 

آن زمان پیر و بزرگ شهر یزد، حاج شیخ غلام رضا فقیه خراسانی و با پدر من بسیار صمیمی بودند. من از كودكی علاقه داشتم دروس حوزوی بخوانم و سخنران مذهبی شوم. در زمان كودكی تپل و چاق بودم. به یاد دارم پدرم یك بار كه به من سیلی زدند، جای دستشان روی گونه ام ماند و گونه ام قرمز شد. صبح حاج شیخ غلام رضا روی منبر رفتند. پدرم برای اینكه ثواب كنند، خودشان گلاب می دادند. حاج شیخ غلام رضا وقتی مرا دیدند، گفند: «پسر علی اكبر! كپت چرا قرمز است؟ (یعنی لپت چرا قرمز است). علی اكبر هم سیلی می زند و هم روضه می خواند؟ برو بگو پدرت بیاید پیش من.» پدرم در اتاقی كه روحانیون دور هم جمع می شدند، نشسته بودند. از اتاق بیرون آمدند تا به مردم گلاب بدهند. به ایشان گفتم: «حاج غلام رضا با شما كار دارند.» پدر تا حدی متوجه شدند كه حاج شیخ غلام رضا با ایشان چه كار دارند و نزد ایشان رفتند. من هم پشت سرشان راه افتادم. حاج شیخ غلام رضا به پدرم گفتند: «شما در خانه، منبر سید الشهدا(علیه السلام) می گذارید، آن وقت چه طور دلتان آمد كه به این بچه سیلی بزنید؟ ما در روضه از سیلی زدن در كربلا می گوئیم تا شما سیلی نزنید.» پدر گفتند: «اشتباه كردم.» حاج آقا گفتند: «باید دیه بدهید.» آن روز من برای اولین بار كلمه دیه را شنیدم. حتی معنی این كلمه را هم نمی دانستم. حاج آقا به پدرم گفتند: «دست پسرت را بگیر و او را به بانك ملی واقع در بازار خان ببر. پول همراهت هست؟ اگر پول داری با 5 تومان و 5 زار و 5 شاهی برایش حساب باز كن.» بعد خودشان دست مرا گرفتند و با هم به بانك رفتیم. برایم حسابی باز كردند و گفتند: «هر موقع پدرت پولی به تو داد، به من بده تا به حسابت بریزم.» پدرم هر بار 10 شاهی به من می دادند كه آن زمان، پول كمی نبود. من این ده شاهی را در صندوق می ریختم.
یكی از همسایه های ما رادیو داشت. رادیو اعلام كرده بود كه ده شاهی های 1315 طلا دارد و بانك ملی خریدار آنهاست. پدرم به من گفتند: «ده شاهی هایت را به بانك بفروش.» اتفاقاً من در صندوقم ده شاهی های 1315 و 1316 داشتم و با پولی كه بابت ده شاهی ها از بانك گرفتم، یك دست كت و شلوار، یك جفت كفش، یك ساعت و یك دوچرخه برای خودم خریدم. از آن زمان عاشق دین اسلام شدم. برایم خیلی جالب بود كه با یك سیلی این همه وسیله توانستم بخرم! من با كاظم، خواهرزاده حاج آقای راشد، در مورد مسائل دینی بسیار صحبت می كردم. ایشان در امور دینی بسیار با من همفكری و در فهم مسائل مذهبی خیلی به من كمك می كرد تا اینكه به تدریج در حیطه سخنرانی مذهبی توانمند شدم.

برخی از افراد معتقدند كه به محض ورود آیت الله صدوقی به یزد، ایشان به دلیل برخورداری از وجوه غیرفقهی (وجوه اجتماعی)، مرجعیت یزد را بر عهده گرفتند. عده ای دیگر هم معتقدند كه مرجعیت مردم یزد تا زمان حیات حاج شیخ غلام رضا فقیه خراسانی بر عهده ایشان بوده است. مردم كدام یك از این دو بزرگوار را از لحاظ علمی و اجتماعی بیشتر قبول داشتند و رابطه بین این دو بزرگوار چگونه بود؟ همچنین بفرمائید كه حاج شیخ غلام رضا فقیه خراسانی چه نظری نسبت به آیت الله صدوقی داشتند؟
 

من شاگرد هر دو بزرگوار بودم و به همین دلیل نظری در این مورد نمی دهم. افراد زیادی در یزد از این ماجرا سوء استفاده می كردند. با وجود اینكه این دو عالم بسیار با هم صمیمی بودند، عده ای شایع كرده بودند كه آنها به خون هم تشنه هستند.

شهید آیت الله صدوقی و سلوک مردمی (1)

از رابطه آیت الله صدوقی و شهید دستغیب نكاتی را ذكر كنید.
 

اولین بار كه نام آیت الله صدوقی را از زبان شهید دستغیب شنیدم، در كلاس درس تفسیر سوره فرقان بود. به آیه ای می رسیم كه در آن 14 ویژگی برای بندگان خدا ذكر شده است. در یكی از این ویژگی ها بیان شده است كه بندگان من روی زمین باوقار و هیمنه راه می روند. در آن زمان من به همراه دو یزدی دیگر در كلاس بودیم. یكی از آنها اهل میبد بود و دیگری اهل محلات پائین یزد. شهید دستغیب وقتی به آن آیه رسیدند، گفت: «الحمدالله ما در كلاس شاگرد یزدی داریم.» بندگانی مثل حضرت آیت الله صدوقی، به قول ما یزدی ها با كبكبه و هیمنه راه می رفتند. به یاد دارم شهید دستغیب در كلاس گفتند: «میبدی هائی داریم كه تپو می سازند. كسانی هستند كه منبر می روند، اما دروغ می گویند، امام حسینی هستند، اما خیانت می كنند. خداوند آنها را باید بگذارد در تپو و سپس به جهنم بیندازد.»

تپو چیست؟
 

تپو حجره های بزرگی است كه تنور نانوائی می شود و یا به عنوان جائی برای ذخیره در سرداب استفاده می شود. البته یزدی ها به آن تپو و شیرازی ها تاپو می گویند.

از دوران انقلاب و تظاهرات و پخش اعلامیه ها چه خاطراتی دارید؟
 

آن زمان ما اعلامیه ها را در ساك می گذاشتیم و با خود می بردیم و ابتدای كوچه باریكی می ایستادیم. فروشگاه بزرگی بود كه صاحب آن آقای روحانیان بود و به ما پناه داد. شهید صدوقی صح ها وقتی قصد داشتند. برای نماز صبح به مسجد بروند، به ما می گفتند كیف اعلامیه ها را به خادم مسجد، آقای خبرگی بدهید. لازم به ذكر است كه بگویم آقای خبرگی بعدها شهید شد. در ساك روی اعلامیه ها شیرینی شیرازی می گذاشتیم و به این ترتیب اعلامیه ها را مخفی می كردیم. در رساندن ساك به مسجد، آقای شعبان علی منصوری كه اهل كرمان بود و در حال حاضر هم دكتر و استاد دانشگاه است، به من كمك می كرد. یك روز در مسیرمان به چهارراهی رسیدیم كه ناگهان ماشین پلیس ایستاد. ما پشت آیت الله صدوقی پناه گرفتیم. پلیس گفت اینها باید توقیف شوند. آیت الله صدوقی گفتند: «چرا؟ مگر نباید نماز صبح را بخوانند؟» پلیس گفت: «می توانند نماز بخوانند، اما ساك هایشان را باید به ما تحویل دهند.» شهید صدوقی جواب دادند: «اذان صبح و دزد سرچهارراه؟ ساكشان را به چه دلیل باید به شما بدهند؟ ای ساك ها مال من است. اینها در حمل آن به من كمك می كنند.» سرگردی گفت: «من باید ساك را ببرم.» ناگهان شهید صدوقی عصایشان را به درجه های سرگرد زدند و گفتند: «اول صبح یا سگ جلویمان هست یا آژان، چخ!» آنها هم فوراً سوار ماشینشان شدند و فرار كردند.

و خاطره تان از روز 10 فروردین 57؟
 

صلابت و شجاعت شهید صدوقی در برخورد با مخالفان نمونه و بی نظیر بود. در روز 10 فروردین 1357، ایشان در مقابل در مسجد، دكمه های لباسشان را باز كردند و به مأمورین ژاندارمری گفتند: «اگر می خواهید تیراندازی كنید، به من تیر بزنید.» این ماجرا مصداق روشنی از شجاعت و صلابت این عالم بزرگوار است. البته آن روز من در شیراز، در منزل مدیر مدرسه ای بودم و كارآموزی ام را در آنجا می گذراندم. از طریق اخبار تلویزیون از ماجرای آن روز و شهادت چند تن از مردم یزد باخبر شدم. شجاعت، شهامت و بیان آیت الله صدوقی منحصر به فرد بود. در قرآن هم درباره بیان شیوا آیاتی آمده است. نطق برای حیوان است و سخن برای انسان ها، اعم از باسواد و بی سواد است. بیان برای افرادی است كه آدمیت دارند و می توانند با بیان خودشان، دیگران را مجذوب خویش كنند. آیت الله صدوقی سخنرانی نمی كردند، بلكه بیان خوبی داشتند. ایشان صریح، روان، ساده و با لهجه شیرین یزدی شان برای مردم صحبت می كردند و افراد هم جذب بیان شیوای ایشان می شدند. همین مسئله باعث تقویت بنیه مذهبی و انقلابی مردم یزد شد».

شما خودتان استاد بیان هستید و مخاطبین زیادی هم دارید. منبرهای شما معمولا چه مدتی طول می كشد؟
 

معمولا بین نیم الی یك ساعت.

گویا منبرهای آیت الله صدوقی حدود 3 ساعت طول می كشید. ایشان از چه فن بیانی استفاده می كردند و چه سِحری در كلامشان بود كه مردم بدون خستگی پای صحبت های ایشان می نشستند؟
 

آیت الله صدوقی با استفاده از تمثیل، بیان حكایات و خاطرات در خلال صحبت هایشان تلاش می كردند تا مردم خسته نشوند. ایشان بین مطالب، خاطره و حكایتی تعریف می كردند و سپس دوباره به بیان مطلب اصلی می پرداختند. خداوند در قرآن مجید هم از این روش برای بیان مطالب و آموزه های دینی استفاده كرده است. در خلال آیات حوادث تاریخی بیان شده است. همین مسئله مانع از خستگی مسلمانان حین خواندن آیات می شود.

شما از دوستان شهید دكتر پاك نژاد بوده اید. از رابطه بین آیت الله صدوقی و دكتر پاك نژاد بگوئید.
 

من عادت ندارم در زندگی دیگران شوم تا بدانم چه كسی با چه كسانی در ارتباط است. چون می ترسم مرتكب گناه شوم، به همین دلیل از رابطه دوستی میان آیت الله صدوقی و دكتر پاك نژاد خاطره خاصی به یاد ندارم. ولی به خاطر دارم، یك بار در منزل دكتر رمضان خانی كه در حال حاضر داروخانه رازی واقع در چهارراه شهدا را اداره می كند، جلسه تفسیر بود. افراد زیادی در آن جلسه شركت داشتند. حاضرین آیات قرآن را می خواندند و دكتر پاك نژاد به تفسیر آیات می پرداخت. البته لازم به ذكر است كه بگویم تأكید ایشان بیشتر به نكات طبی مطالب بود. حتی در مورد علت تأكید آیات قرآن بر برخی رنگ ها هم صحبت می كردند.من احترام زیادی برای شهید دكتر پاك نژاد قائل بودم. یك روز كه در یزد تظاهرات شده بود، وقتی دكتر پاك نژاد را همراه با مردم در ردیف دوم و یا سوم دیدم، دست در دست ایشان گذاشتم و در تظاهرات شركت كردم. در واقع این مسئله ناشی از احترامی بود كه من برایشان قائل بودم. به یاد دارم، یك بار نامه ای را خدمت آیت الله صدوقی برده بودم. قرار بود برای قبرستان نامی تعیین شود. عده ای پیشنهاد داده بودند كه نام قبرستان را «بهشت صادق» بگذارند. آیت الله صدوقی وقتی این خبر را شنیدند، به من گفتند: «این كار را نكنید. نباید نام ائمه را روی قبرستان بگذاریم. ما خودمان سواد داریم. پس فردا بیائید، من اسمی انتخاب می كنم و به شما می گویم.» پس فردای آن روز من خدمت آیت الله صدوقی رفتم. ایشان گفتند: «اسم بهشت زهرا را خلد برین یا از این قسم بگذارید.» سپس از اینكه قرار بود، نام قبرستان بهشت زهرا یا بهشت صادق گذاشته شود، به شدت انتقاد كردند و گفتند: «اگر از این اسامی برای نام قبرستان استفاده كنید، آن وقت دیگر هیچ كس اسم زهرا یا صادق را برای دختر یا پسرش انتخاب نخواهد كرد.»

مدیریت اقتصادی ایشان به چه نحو بود؟
 

آیت الله صدوقی بسیار ابتكار داشتند و فوق العاده روشن بین و آینده نگر بودند. آن زمان شخصی قصد داشت در جائی كه در حال حاضر پاساژ كویتی ها در آن قرار دارد، سینمائی به نام سینما راما تأسیس كند. آیت الله صدوقی گفتند: «راما دیگر چیست؟ برای چه می خواهی این كار را بكنی؟ این كار را نكن.» آن شخص به آیت الله صدوقی گفت: «می خواهم كاسبی كنم.» شهید صدوقی گفتند: «كاری به تو یاد می دهم كه با آن بتوانی بیشتر از تأسیس سینما درآمد كسب كنی. بهتر است كه یك پاساژ بزنی.» آن آقا هم با این پیشنهاد موافقت كرد. خانه هائی در آن منطقه قرار داشتند. توسط واسطه ای به نام آقای گلشن، خانه ها خریداری شدند. آیت الله صدوقی گفتند: «اگر می خواهی در كار با امام حسین(علیه السلام) شریك شوی، یك یا دو مغازه را به نام حضرت امام حسین(علیه السلام) را در مغازه ها بزن.» البته منظور ایشان این نبود كه نام امام حسین(علیه السلام) را در مغازه ها بنویس. منظورشان این بود كه درآمد حاصل از این دو مغازه را در امور خیریه مصرف كن كه خوشبختانه پاساژ ساخته شد و در حال حاضر در دهه محرم (از روز اول محرم تا عاشورا) مغازه های پاساژ، صبح ها تا ساعت حدود 10/5 تعطیل است و روضه خوانده می شود.

از فعالیت منافقین در یزد خاطره ای دارید؟
 

آن زمان عده ای از مجاهدین در یزد، در طبقه دوم ساختمانی واقع در میدان مجاهدین كه امروزه نام آن میدان به میدان شهید بهشتی تغییر یافته است، دفتری برپا كرده بودند. زیر آن ساختمان مغازه بستین فروشی وجود داشت. آیت الله صدوقی با همان ابهت همیشگی به صاحب آن مغازه گفتند كه در مغازه را باید ببندی. من مجاهدین خلق سرم نمی شود. همه باید در یك خط و متحد با هم پشت سر امام حركت كنند. صاحب مغازه به آیت الله صدوقی گفت: «اگر مغازه را نبندم، چه كار می كنید؟» ایشان هم گفتند: «به خدا به اوشاهی ها می گویم كه با پشت بیل پچختونت كنند!» اوشاه منطقه ای كه به اسم نعیم آباد معروف است و تعداد زیادی از اهالی آن شهید شده اند و مردم مقاوم، سرسخت و ولایت مداری دارد. وقتی كلوخ را با پشت بیل نرم می كنند می گویند كه پچخت شده است. منظور شهید صدوقی از این حرف این بود كه به مردم اوشاه می گویم كه با بیل به سرت بزنند تا پخش زمین شوی. این خاطره ای بود كه صراحت و قدرت آیت الله صدوقی را به خوبی نشان می داد.

درباره شهادت از ایشان چه نكاتی را به یاد دارید؟
 

آیت الله شهید صدوقی یك بار گفته بودند كه حضرت علی(علیه السلام) در جنگ های بسیاری فاتح می شدند و حتی در جنگی، سوره والعادیات در شأن ایشان نازل شد، با وجود این، هیچ گاه نفرمودند فزت (رستگار شدم)؛ اما وقتی در محراب شمشیر بر سرشان فرود آمد، فرمودند: «فزت و رب الكعبه». این مسئله، جایگاه و ارزش بالای شهادت را نشان می دهد. آیت الله صدوقی حد نهائی كمالشان را در شهادت می دیدند. ایشان دوست نداشتند كه با مرگ طبیعی از دنیا بروند. مرگ بسیجی و همچنین یك روحانی بسیجی شهادت است. روحانی بسیجی، مردن به مرگ طبیعی را نمی پسندد. جمله ای كه آیت الله صدوقی مدتی قبل از شهادتشان گفته بودند، نشان می دهد كه ایشان آماده شهادت بودند. شهید صدوقی گفته بودند: «مرغابی را از آب می ترسانید؟» من تعبیر خواب را از آیت الله دستغیب آموختم. یك روز ساعت 5 بعد از ظهر، خانمی با من تماس گرفت و گفت از مناطق خارج از یزد تماس می گیرد. از لهجه او آن خانم متوجه شدم كه اهل بافق است یزد است. او گفت: « من خواب دیده ام كه محراب مسجد ملااسماعیل فرو ریخت و 40 مرد كشته شدند. مردم تابوت آنها را با فریاد الله اكبر بیرون می بردند. چهار فرشته هم از دو طرف محراب به آسمان پر كشیدند.» من به آن خانم گفتم: «خواهر! مگر اخبار را گوش نداده اید.» گفت: «خیر.» خبر شهادت آیت الله صدوقی را به ایشان دادم. و گفتم: «40 در اسلام و قرآن عدد كاملی است؛ اما تعبیر آن چهار فرشته را نمی دانم.» البته بعدها فهمیدم كه در آن ماجرا چهار زن هم به شهادت رسیدند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:2
شخصیت ها و بزرگان
گفتگو با حجت الاسلام سید محمدعلی صدرالساداتی

درآمد
 

در میان ویژگی های برجسته شهید آیت الله صدوقی انس ایشان با قرآن و سلوك معنوی شان همه كسانی را كه با ایشان آشنائی داشتند، به شدت تحت تاثیر قرار می داد. شهید بزرگوار در تمام عمر حتی لحظه ای از خدمت به خلق خدا و ترویج معارف و احكام اسلامی غفلت نكرد، پیوسته در راه تزكیه نفس و تقرب به خدا می كوشید و اخلاق و تقوای كم نظیرش وی را شایسته شهادتی علی وار كرد.

آشنایی شما با شهید صدوقی از كی و چگونه آغاز شد؟
 

با توجه به اینكه قرابتی با شهید آیت الله صدوقی داشتیم، از همان كودكی با ایشان آشنا بودم. یادم نمی رود كه در شش هفت سالگی همراه پدر بزرگم از یكی از روستاهای اطراف یزد، در ماشینی به یزد بر می گشتیم كه جا نبود و من تمام مدت روی زانوی شهید صدوقی نشسته بودم و از آن زمان نسبت به لطف و مرحمت و روح بلند ایشان آشنائی پیدا كردم. می دانید كه انسان در كودكی تحت تاثیر این گونه رفتارها قرار می گیرد و ممكن است زندگی او تحت تاثیر همان برخوردهای اولیه باشد.

پر رنگ ترین وجه شخصیتی شهید صدوقی در ذهن شما كدام است؟
 

شخصیت ایشان چند بعدی بود و ویژگی های خاصی داشتند كه در دیگران نبود. بعضی از این ویژگی ها را شخصا از نزدیك تجربه كردم و بقیه را از بزرگانی كه مورد وثوق بودند، شنیدم. ویژگی اولی كه به ذهن من می رسد این است كه شهید آیت الله صدوقی، هم دارای فرقان بودند و هم صاحب شجاعت. فرقان قدرتی است كه خداوند به همه كس نمی دهد و به بندگان خاص خود می دهد و آن قدرت تشخیص بین حق و باطل است، یعنی انسان به گونه ای باشد كه در برخورد با هر فرد و گروهی، طرف مقابل دستش بیاید كه او از چه جایگاهی به مسائل نگاه می كند و مبنای حركت او چیست. شهید صدوقی هم فرقان داشتند، یعنی تشخصی خارق العاده و حق و باطل و هم از شجاعت بی نظیری برخوردار بودند، به این معنا كه اگر حق و باطلی را به دقت تشخیص می دادند، در مقابل حق فوق العاده خاضع بودند و در مقابل باطل بسیار سخت و سنگین برخورد می كردند و برایشان هم فرق نمی كرد كه طرف چه جایگاه و مقام و مسئولیتی باشد یا آن گروه چه گروهی هستند و چه قدرتی ممكن است داشته باشند. به عنوان نمونه عرض می كنم كه یك روز در اوایل پیروزی انقلاب خدمت شهید صدوقی بودم و آقائی آمد و چكی را كه حدود 500 هزار تومان بود، به آقای صدوقی داد و گفت خرج كنید. آقای صدوقی نگاهی به او انداختند و چك را قبول كردند و گذاشتند زیر تشكی كه روی آن نشسته بودند. چند روز بعد من باز خدمتشان بودم و دیدم كه همان بنده خدا آمد و احوالپرسی كرد و درخواست غیرمعقولی را مطرح كرد. شهید صدوقی به محض اینكه این حرف او را شنیدند، به خادمشان رجب علی گفتند: «برو و چك آقا را كه چند روز پیش داده بودند، بیاور و به ایشان برگردان»، یعنی شناخته بودند كه این چكی كه او آورده برای رضای خدا نیست و پس از آن قطعا درخواستی خواهد داشت و بلافاصله چك را برگرداندند و در مقابل او جبهه گیری كردند. این یك نمونه كوچكی است در برابر یك فرد. شهید صدوقی در برابر جریانات اجتماعی هم همین طور بودند، به طوری كه در یزد، هیچ قدرتی نمی توانست در مقابل قدرت شهید صدوقی قد علم كند و خلاف راه امام برود، لذا وقتی تاریخ یزد را بعد از پیروزی انقلاب مطالعه می كنید، می بینید كه هیچ گروه و دسته مخالف ولایت فقیه و رهبری امام نتوانست حتی برای یك روز خودی نشان دهد. خاطره دیگری هم یادم هست. وقتی بنی صدر در ریاست جمهوری رای آورد، شب هنگام برای نماز نزد ایشان رفتیم و ایشان سخنرانی كردند و با اشاره به رای مردم، خطاب به بنی صدر گفتند: «آقای بنی صدر! این رای مردم تا به تنفیذ امام نرسد، به اندازه یك ریال منگو ارزش ندارد.» ریال منگو سكه ای است كه جائی افتاده و زنگ زده و رنگ خودش را از دست داده و این سخن را در اوج قدرت و تبختر بنی صدر گفتند و آخرین كسی بودند كه به بنی صدر تبریك گفتند و در تبریك هم باز ایشان را نصیحت و دلالت كردند، شمّ سیاسی و اجتماعی شهید صدوقی و قدرت تشخیص ایشان این گونه بود.

شهید صدوقی برخوردهای خاصی با مسئولین رژیم شاه داشتند، از جمله استانداری را كه ادعای پهلوانی می كند به تمسخر می گیرند یا وقتی كه یكی از نخست وزیران شاه ادعا می كند كه روحانی زاده است، روحانی بودن او را مسخره می كنند. چگونه است كه شهید صدوقی كه تا آن حد به روحانیت احترام می گذاشتند، روحانی زاده بودن شریف امامی را به تمسخر می گیرند و چنین قدرتی از كجا نشأت می گرفت؟
 

شهید صدوقی وقتی حس می كردند هر كسی در هر مقامی كه بود، می خواهد از وجه دینی و مذهبی، سوء استفاده كند و در امت ایجاد اختلاف و انحراف كند، به شدت برخورد می كردند. در برخورد با شریف امامی هم از بُعد روحانی زاده بودنش با او مقابله نمی كنند. بلكه از این بُعد كه او می خواست با تمسك به این مسئله در مقابل امام بایستد، با او مقابله می كردد. شهید صدوقی همان طور كه گفتم چون هر قدرت تشخیص بالا و هم شجاعت فوق العاده ای داشتند، در برابر كوچك ترین تخلفی از راه امام و احكام شرع كوتاه نمی آمدند و به محض اینكه می دیدند كه فرد با چنین نیتی آمده، روحیه او را خرد می كردند. نمونه ای را عرض كنم. در مسجد حظیره كه پایگاه انقلاب بود، جای پخش اعلامیه ها و سخنرانی ها و تظاهرات بود. یك روز صبح ما خدمت شهید صدوقی بودیم كه از ساواك زنگ زدند و ادعا كردند كه ما دیشب رفتیم و مسجد حظیره را گشتیم و چوب و چماق پیدا كردیم و معلوم می شود كه شما جنگ طلب هستید. شهید صدوقی به محض اینكه این حرف را شنیدند، گفتند: «عجب! شما فقط چوب و چماق ها را پیدا كردید؟ پس اسلحه هائی را كه پنهان كرده بودیم چه كار كردید؟ ما كلی اسلحه آنجا پنهان كرده بودیم.» با چنین برخوردی، روحیه طرف به قدری خرد شد كه آنها دیگر جرئت نكردند در اطراف مسجد حظیره جنجال به پا كنند یا بخواهند نسبت به یكی از بزرگان، هتاكی كنند. شهید صدوقی به سرعت متوجه می شدند كه روحیه طرف چگونه است و باید با او به چه نحو برخورد كرد. یا یك نمونه دیگر این است كه در جریان زلزله طبس كه افراد زیادی از بین رفتند، از طرف آیت الله گلپایگانی، فرزندشان برای بازدید مناطق زلزله زده آمدند. در راه كه بر می گشتند، تصادف شد و ایشان فوت كردند. یادم نمی رود كه تشییع جنازه بسیار عظیمی انجام شد و مردم شاید ده كیلومتر جنازه را تا دروازه شهر بردند و در این فاصله هر شعاری را كه لازم بود، دادند. در آخر كار شهید صدوقی آمدند و برای مردم صحبت كردند و یك جمله گفتند: «حالا كه در تشییع جنازه شركت كردید، اگر چند باری هم لااله الاّالله و محمد رسول الله می گفتید، اشكالی نداشت و جای خودش بود.» هم حركت مردم را تایید كردند و هم جوابی به كسانی كه ممكن بود اشكال بگیرند، دادند و همین طور هم شد و وقتی از ساواك تماس گرفتند كه دیدید چه خبر بود و مردم چه شعارهائی دادند، آیت الله صدوقی گفتند دیدید كه من تذكر دادم كه لااله الاّالله هم بگویند. كسانی در یزد بودند كه اتصال قوی با بالاترها داشتند، ولی در مقابل آیت الله صدوقی هیچ حركتی نمی توانستند بكنند وضعیت شهید صدوقی به گونه ای بود كه برخی از وزرای پس از انقلاب نزد ایشان آمدند و كسب تكلیف می كردند. من یادم نمی رود كه آقای توكلی هم كه گمانم وزیر كار بودند، نزد آقای صدوقی آمدند و ایشان درباره وضعیت كارگرها توصیه هایی كردند. آقای توكلی گفتند قانونی در این باره نداریم. من از شما استفتا می كنم و شما پاسخ بدهید تا من بر اساس آن فتوا بتوانم عمل كنم و همین كار را هم كردند.

اشاره كردید به نحوه برخورد شهید صدوقی با شعار دادن مردم در مراسم تشییع جنازه فرزند آیت الله گلپایگانی اساسا این گونه برخوردهای ایشان به انقلابی نبودنشان قبل از جریان 10 فروردین 57 تعبیر می شود. مصادیقی از مبارزات و فعالیت های ایشان در دوران قبل از انقلاب را بیان كنید.
 

كسانی كه این حرف را می زنند یا از زندگی شهید صدوقی اطلاع ندارند كه باید بروند و مطالعه كنند و یا كسانی هستند كه از سر لجبازی و مغرضانه به موضوع نگاه می كنند. شهید صدوقی كسی هستند كه من باز حضور داشتم و خودم مشاهده كردم كه وقتی پیروزی انقلاب حاصل شد و حضرت امام به قم تشریف آوردند و گروه ها و دسته ها برای عرض سلام و ارادت خدمت ایشان می آمدند، تعدادی از علمای یزد هم یك شب خدمت ایشان آمدند و امام در آنجا سخنرانی فرمودند: «آقای صدوقی را می توانم بگویم كه محور انقلاب بود.» این جمله امام خیلی حرف بزرگی است. آیا آقای صدوقی یك شبه محور انقلاب شد؟ یك ماهه شد؟ دو ماهه شد؟ یكساله شد؟ این طور كه نبوده. شهید صدوقی قدرت تشخیص و تمیز بالائی داشتند. از آن لحظه ای كه آقای صدوقی برای مسائل علمی و تدریس و اینها وارد قم می شوند، در اولین دیداری كه باغ حضرت امام داشتند، اساساً اوضاع فرق می كند. گیرندگی ایشان به گونه ای است كه شهید صدوقی گفتند: « كار ما با امام به قدری بالا گرفت كه ما 24 ساعته در خدمت امام بودیم.» این خیلی حرف بزرگی است. آن وقت چطور می شود گفت كه شهید صدوقی ناگهان از 10 فروردین 57 انقلابی شدند و این طور هم جریانات را شناختند و توانستند مبارزه كنند و این طور هم تاثیر گذار باشند. این حرف ها كاملا نشان ی دهد كه این افراد یا مطالعه نكرده اند یا این حرف ها را دارند از روی غرض می زنند. نكته دیگر اینكه مرحوم آیت الله فاضل لنكرانی به یزد تبعید شدند. دو سه سالی هم در آنجا بودند. تنها شخصیتی كه قدرت احوالپرسی از ایشان را داشت. شهید صدوقی بودند. ایشان با اتوبوس به یزد آمدند. خود آیت الله لنكرانی می فرمودند كه من تعجب كردم كه وقتی از اتوبوس پیاده شدم، دیدم آقای صدوقی به استقبال من آمدند. وضعیت به این شكل بود. یعنی شهید صدوقی، افراد را می شناختند و سعی می كردند با افراد، آشنایی داشته باشند. یكی دیگر از ویژگی های ایشان هم این بود كه در دستگاه های دولتی افرادی را داشتند كه با ارادت خاصی كه به ایشان داشتند، به صورت تقیه، مطالبی را به ایشان می رساندند. من یادم هست چند ماهی مانده بود به انقلاب كه من در حضورشان برای مراسم عمامه گذاری چند تن از طلبه ها به مدرسه خان رفتیم. شب بود. وارد بازار كه شدیم دیدیم پاسبانی دارد قدم می زند. این پاسبان به محض اینكه ایشان را دید، جلو آمد و سلام نظامی داد و گفت: «آقا! اگر از نظر ظاهر نمی توانیم عرض ارادت كنیم، اما دل های ما همراه شماست.» آقا هم خیلی تشكر كردند و خیلی هم او را تحویل گرفتند. به این ترتیب مشخص است كه شهید صدوقی می توانستند از مجراهای مختلف، اطلاعات كسب كنند و از آن طرف هم می توانستند از این اطلاعات به نحو خاصی استفاده كنند.

در اسناد ساواك آمده كه ایشان شخصا یا از طریف افرادی چون شهید پاك نژاد به مسئولین و ماموران رژیم شاه مكررا تذكر دادند كه برخی از كارها را نكنند. این شیوه تفكر چه ریشه ای در ایشان داشت و چه مصادیقی را به یاد دارید؟
 

هنگامی كه قرار است انسان به دنبال حق و حقیقتی باشد و از سوی دیگر خداوند شجاعتی تا این حد را به او عطا می كند، دیگر ترس برایش معنا ندارد. وقتی ترس برایش معنا نداشت، به راحتی مسائل را تجزیه و تحلیل و در برابر آنها موضع گیری می كند و به هر یك پاسخ مناسب خودش را می دهد و گاهی اوقات هم ممكن است تقیه كند. یادم نمی رود كه آقای صدوقی اغلب حاضر بودند خودشان را فدا كنند كه دیگران از بین نروند و فدا نشوند. در تظاهراتی كه در یزد بود و هنگام نماز ظهر به مسجد حظیره حمله شد، تنها كسی كه جلو آمد و سینه اش را سپر گلوله كرد، شهید صدوقی بودند. ایشان آمدند و یقه پیراهنشان را باز كردند و به آن سرباز گفتند به من بزن. بعد به دیگران بزن. این قضیه به قدری تاثیر گذاشت كه نیروهائی كه آمدند، برگشتند. سال ها بعد یك پدر شهید كه آن روز در مسجد حظیره حضور داشت، می گفت این قضیه ای كه اتفاق افتاد اگر روز قیامت خداوند به خاطر این فداكاری گناهان بسیاری را از امت رسول الله(صلی الله علیه و آله) ببخشد، جا دارد. از برخوردهای شهید صدوقی هم بسیاری از مسائل، مشخص است. حضرت امیر(علیه السلام) سخنی درباره مرگ دارند كه حتما شنیده اید. ایشان می فرمایند: «انس پسر ابی طالب به مرگ، بیش از انس طفل شیرخواره به پستان مادر است.» آقای صدوقی تربیت شده مكتب امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند. ببینید در مورد مرگ چه تعبیر زیبایی دارند. ایشان می گویند: «مرغانی را از آب می ترسانید؟ خدا شاهد است كه این از آرزوهای من است كه اگر لیاقت داشته باشم در راه خدا شهید شوم.» ایشان با شهادت عشق بازی می كرد و این چیزی نبود كه در انقلاب و در جنگ پدید آمده باشد، بلكه ریشه در عمق وجود ایشان داشت. بنابراین چنین تعبیری را از كس دیگری نشنیده ام، چون مرغابی همیشه دوست دارد كه در آب و در كنار آب باشد و حیات و سرزندگی و نشاطش منوط به این كار است و نه تنها از آب نمی ترسد كه جولانگاه او برای زندگی و شكار و شادابی است. وقتی كسی دیدش نسبت به شهادت این است، بدیهی است كه حرفش را چه در تلفن، چه در جاهای دیگر، صریح می زند، از كسی هم واهمه ای ندارد و فقط در برابر یك قدرت است كه زانو می زند و او هم كسی جز خدا نیست و می داند كه از طریق ولایت است كه می تواند عبودیت خود را ثابت كند و لذا ما جائی ندیدیم كه شهید صدوقی حتی لحظه ای از اینكه در راه امام كه همان راه خداست، گام بر می دارند، دچار تردید یا پشیمانی شوند.
یادم هست تنها كسی یا شاید دومین كسی كه با آمدن امام از پاریس به تهران موافقت كردند، آقای صدوقی بودند. اكثر كسانی كه به ایشان نزدیك بودند، حتی شهید بهشتی و شهید مطهری معتقد بودند آن زمانی كه امام تصمیم گرفتند به ایران بیایند، از لحاظ مسائل امنیتی موقعیت مناسب نیست، ولی یادم هست كه شهید صدوقی تنها كسی بودند كه به مرحوم حاج احمدآقا زنگ زدند كه ما حاضر هستیم و آقا زود تشریف بیاورند كه در خدمتشان هستیم. همان ویژگی های امام كه شجاعت و نترسیدن از زندان و مرگ بود، مسلماً در شاگردان ایشان تاثیر دارد.

آیا كم بودن تعداد شهدا در جریانات مبارزات در یزد، ناشی از نصایح، تذكرات و مدیریت شهید صدوقی بود؟
 

كسانی كه می خواستند خون مسلمانان را بریزند كه تذكر و نصیحت به آنها كارگر نبود، ولی موقعیت خاص شهید صدوقی بود كه موجب ترس و واهمه ماموران رژیم از تندروی ها بود، مضافا بر اینكه ایشان سعی می كردند حتی الامكان بهانه به دست دشمن ندهند. قبل از پیروزی انقلاب كه تازه قیام در قم شروع شده بود و داشت گسترش پیدا می كرد، شهید صدوقی صحبتی كردند. شما به لحن ایشان توجه كنید. ایشان گفتند: «ما كه با كسی جنگ نداریم و نمی خواهیم درگیری ایجاد كنیم آنچه را كه حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی می گویند، گوش به حرفشان بكنید.» آن روزها هنوز به ایشان امام نمی گفتند. ببینید هم دارند طوری برخورد می كنند كه بهانه به دست كسی ندهند و در عین حال انقلابی ترین و اساسی ترین حرف را هم می زنند. شاید كسانی كه می گویند ایشان در ابتدا انقلابی نبوده و بعد انقلابی شده، این جملات، نصفه نیمه به گوششان رسیده باشد. مشی ایشان این گونه بود كه حتی الامكان با نصیحت و تذكر و هدایت كار را پیش می بردند و لذا حضرت آقا تعبیر زیبائی دارند كه می گویند من وقتی از تبعید به یزد آمدم، دیدم انگار یزد جزو ایران نیست و یك شهر مستقلی است و همه رفت و امد دارند و اطلاعیه می خوانند و خیلی راحت حرف هایشان را می زنند. البته كه چنین بود و با مدیریت شهید صدوقی هم بود، شكی رد این نیست. ایشان با دقت و درایت تمام شیوه ای را تشخیص می دادند و براساس همان هم عمل می كردند.

از ارتباط شهید صدوقی با حضرت امام چه خاطره ای دارید؟
 

هنگامی كه هدف خدا باشد، دوستی و مراد و مریدی با اختلاف نظر جمع پذیر است. یك وقت كه منیّت در كار باشد، اینها جمع پذیر نیستند. سابقه دوستی شهید صدوقی و امام به سال ها قبل از پیروزی انقلاب برمی گشت. اگر ما در جمعیتی وارد شویم كه هدف یكی است و همه برای خدا كار می كنند، مشكلی در كار نیست. وقتی شهید صدوقی تجلی حكومت اسلامی و حكومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در راه امام می بینند، چرا مرید و مرادی نباشد؟ شهید صدوقی در تمام مسائل مطیع حضرت امام بودند.
فرزندشان می فرمودند كه شهید صدوقی برای بازدید از جبهه ها رفته بودند و بعد برگشتند به تهران. ایشان از پدرشان می پرسند كه چند روز در تهران می مانید؟ شهید صدوقی می گویند: «خسته شده ام و یكی دو هفته ای اینجا می مانم.» فردای آن روز رفتیم خدمت امام كه هم آقا گزارشی از جبهه بدهند و هم دیداری تازه كنند. در آنجا امام پرسیدند: «آقای صدوقی! كی به یزد بر می گردید؟» و شهید صدوقی جواب دادند: «یا امروز بعد از ظهر یا فردا» ایشان می گویند من تعجب كردم، ولی در حضور امام حرفی نزدم. وقتی بیرون آمدیم، گفتم: «آقا! شما گفتید كه یكی دو هفته ای می مانید. چطور این حرف را به امام گفتید؟» ایشان گفتند: «من از سئوال و لحن امام حس كردم كه نظر ایشان این است كه من در یزد باشم.» ببینید رابطه و آشنایی باید تا چه حد عمیق باشد كه همین كه انسان حس می كند مخاطب چه می گوید، عمل كند. هنگامی كه راه یكی است، اختلاف از میان بر می خیزد. شهید بهشتی هنگامی كه به یزد آمدند، در فرودگاه در مصاحبه ای گفته بودند. ما قطعا مصمم هستیم كه در تصمیم گیری های كلان، نظر مشورتی شهید صدوقی را داشته باشیم و از درایت و تدبیر ایشان بهره ببریم.

شهید صدوقی در چه مواردی اعلامیه می دادند و با چه شیوه هائی اعلامیه های امام را توزیع می كردند؟
 

هر جریانی كه در ایران اتفاق می افتاد، با آن شمّ سیاسی قوی و فرقان و شجاعتی كه داشتند، خیلی زود به تحلیل می رسیدند و بر اساس همان تحلیل هم اطلاعیه می دادند. اولین اطلاعیه ای كه ایشان دادند در مورد سینما ركس آبادان بود كه مسئولیت را هر گردن دولت گذاشتند و گفتند او این كار را كرده و درست هم بود و یا وقتی كه مسجد جامع كرمان به آتش كشیده شد، بلافاصله اطلاعیه دادند و این حركت را محكوم كردند. در اهواز كه بودم، حضرت آقای جزایری، امام جمعه اهواز و نماینده مقام معظم رهبری در آنجا خود گفتند كه ما نتوانستیم از بزرگان قوم اطلاعیه ای به دست بیاوریم كه انقلاب را شروع كنیم، الا از طریق اطلاعیه های آقای صندوقی. می گفتند ناامید شده بودیم كه از بزرگان اطلاعیه ای به دست بیاوریم و به یزد نزد شهید صدوقی رفتیم و جریانات خوزستان و اوضاع و احوال را برایشان شرح دادیم و خواستیم كه اطلاعیه ای بدهند كه ایشان این كار را كردند و در واقع با این اطلاعیه بود كه تظاهرات مردمی در اهواز شكل گرفت و توانستیم كار را شروع كنیم. شهید صدوقی شخصیتی بودند كه افراد سایر استان ها هم این طور عمیق و گسترده، ایشان را می شناختند و از امرشان اطاعت می كردند. اطلاعیه های امام هم از جاهای دیگر به انحای مختلف به دست آقای صدوقی می رسید، از جمله بچه هائی از شیراز، ساك های پر از اعلامیه و نوار را آورده بودند كه تحویل ایشان بدهند. وقتی كه در گاراژ از اتوبوس پیاده می شوند، یكی دو تا از مامورین به آنها شك می كنند. شهید صدوقی صبح ها برای نماز به مسجد حظیره می آمدند، اینها كه می بینند ماموران در تعقیبشان هستند، خودشان را به شهید صدوقی می رسانند و با اشاره به ایشان می فهمانند كه در ساكشان چه دارند و مامورین هم در تعقیب ما هستند. آقای صدوقی می گویند هیچ اشكالی ندارد، همراه من بیائید. آنها همراه شهید صدوقی از مسجد بیرون می آیند. ماموران جلو می آیند. آقای صدوقی می گویند اینها مهمان من هستند، می آیند منزل من و صبحانه می خورند بعد هركاری خواستید بكنید. ماموران قبول نمی كنند. آقای صدوقی عصای دستشان بوده. محكم می زنند روی شانه های اینها و می گویند: «من می گویم كه اینها مهمان من هستند. شما چه تعرضی نسبت به اینها دارید؟» و همین باعث می شود كه ماموران بروند و آن ها هم جان به در می برند. شهید صدوقی به سرعت تشخیص موقعیت می دادند و با شجاعت بی نظیری كه داشتند، عكس العمل نشان می دادند و همیشه هم در جریان آخرین رویدادها بودند و همیشه مأمن مبارزین و ایثارگران یزد در جاهای دیگر بودند.

شهید صدوقی به رغم مبسوط الید بودن، بسیار ساده زیست بودند. آیا نمونه هائی از این ویژگی را به خاطر دارید؟
 

شهید صدوقی صاحب اموالی كه نزدشان بود، نبودند كه در آنها تصرف شخصی كنند. اینها متعلق به امام زمان(عجل الله تعالی علیه) و هدایایی بود كه مردم می دادند و باید در مواضع صحیح خودشان خرج می كردند. از این گذشته روحیات این بزرگان به گونه ای بود كه خود را با تشریفات دست و پا گیر گرفتار نمی كردند و عادت به این چیزها نداشتند. اینكه امام تا آن حد اصرار داشتند كه آقایان از زی طلبگی بیرون نروید، به همین خاطر بود و بزرگان ما این طور بودند. اینها می توانستند بهترین زندگی را داشته باشند، ولی چون می دانستند و ایمان داشتند كه در روز قیامت «فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب» در كار است، بسیار دقیق و محتاط بودند. شهید صدوقی به شدت از محافظتی كه از ایشان می شد، ناراحت بودند و غالباً هم اظهار ناراحتی می كردند، ولی چاره ای هم نبود. قبلا مردم به ایشان دسترسی داشتند، می آمدند، می نشستند، با ایشان حرف می زدند، دردهایشان را می گفتند و حالا به خاطر مسائل امنیتی از مردم دور افتاده بودند و این به شدت ناراحتشان می كردند بسیار ناراحت بودند كه: «مرا در ماشین ضد گلوله می گذارید و چهارتا اسكورت جلو و چهار تا پشت سر، چه خبر شده؟ چرا این طور مرا اذیت می كنید؟ مرا رها كنید. من بلدم از خودم حفاظت كنم.»

سلوك معنوی شهید آیت الله صدوقی

از مهمان نوازی و برخورد كریمانه ایشان با مهمانشان خاطره ای دارید؟
 

والده من از قول مرحوم همسر ایشان نقل می كردند كه وقتی در قم بودیم، به قدری مهمان داشتیم كه گاهی آقای صدوقی خجالت می كشیدند به من بگویند كه مثلاً ظهر سه چهار تا مهمان دارم و در این جور مواقع حرفی نمی زدند و وقتی داشتند از منزل بیرون می رفتند با دستشان اشاره می كردند كه من ظهر چهار یا پنج مهمان دارم. آقای صدوقی از همه لحاظ جذاب بودند. یكی از ویژگی های شهید صدوقی كه شاید كمتر كسی به آن اشاره كرده باشد این است كه وقتی ایشان در جائی حضور فیزیكی داشتند، امنیت و آرامش عجیبی بر جمعیتی كه آنجا حضور داشتند، حكمفرما می شد. فرقی هم نداشت چه قبل از انقلاب، چه بعد از انقلاب، چه در شهر، چه در سنگر و جبهه ها و حتی در قم قبل از اینكه انقلاب پیروز شود، یادم هست آقای صدوقی به قم آمده بودند و ما رفتیم برای زیارت ایشان مرحوم آقای شریعتمداری هم آمد. آقای صدوقی بسیار احترامشان كردند و یادم هست كه پا برهنه تا جلوی ماشین ایشان هم رفتند و خیلی تعارف كردند. نكته جالب این است كه آرامش عجیبی حكمفرما بود و آقای صدوقی به آقای شریعتمداری گفتند: «من نامه سرگشاده ای به نخست وزیر نوشته ام و توقع داریم كه حضرت عالی هم حرفی بزنید و اطلاعیه ای بدهید و واكنشی نسبت به اوضاع نشان بدهید.» اگر بخواهیم از لحاظ شأن حساب كنیم، آقای شریعتمداری در آن ایام مرجع تقلید بودند و رساله و مقلد بسیار داشتند، بر خلاق آقای صدوقی كه چنین چیزی نبود، ولی آقای در عین حالی كه احترام بسیار گذاشتند، حرف هایشان را هم به این صورت زدند. یادم هست یك وقت كه ایشان به كردستان رفته بودند، شب به مقری كه ایشان بودند حمله می كنند تا ایشان را زنده دستگیر كنند، بچه های حفاظت هم بودند، اما ایشان در حیاط نشسته بودند و در حالی كه در اطرافشان تیر می آمد، از جایشان تكان نخوردند. با چنان آرامش و طمأنینه ای نشسته بودند كه همه اطرافیان هم آرام گرفتند. وقتی حمله دفع شد، آقای صدوقی یك جمله گفتند كه اینها مثل روباه حمله و مثل شیر فرار كردند! یكی از شوخی هایشان هم این بود. روز بعد می خواستند به بوكان بروند و با مردم دیداری داشته باشند كه تا آمدند سوار ماشین شوند، گفتند اجازه بدهید استخاره كنم. استخاره كردند و بد آمد و فردای آن روز با هلیكوپتر رفتند. بعداً خبر آوردند كه ضد انقلاب چند جا كمین گذاشته بود كه ایشان را زنده دستگیر كند تا یك گروگان مهم كشوری را در اختیار داشته باشد.

امر به معروف و نهی از منكر ایشان نسبت به طلاب چگونه بود؟
 

تذكراتشان نسبت به افراد مختلف فرق می كرد. مثلا افرادی با كراوات و صورت تراشیده پیش ایشان می آمدند و آقای صدوقی خیلی تحویلشان می گرفتند و حتی یك جمله هم به او نمی گفتند كه آقا تراشیدن صورت حرام است و كراوات زدن، صحیح نیست. بعدها فهمیدیم كه آقا در آن شرایط نباید این تذكرات را می دادند، چون مسائل مهم تری مطرح بودند و اگر تذكراتی به این صورت می دادند، شاید طرف زده می شد و اصلا خدمت آقای صدوقی هم نمی آمد. نسبت به خودی ها و طلبه ها خیلی توجه داشتند كه طلبه اولا درسخوان و ثانیا مرتب و منظم باشد و ژولیده نباشد. سر سفره غذا كه می نشستیم، اگر كسانی بودند كه هنوز غذایشان را نخورده بودند، ایشان كنار نمی نشستند و با نان و بشقاب بازی می كردند تا آنها هم غذایشان را بخورند و به احترام ایشان دست از غذا نكشند.

واكنش ایشان به هنگام عصبانیت چه بود؟
 

شهید صدوقی سعی می كردند تا جائی كه می شد مسائل بدون تبعات حل و فصل شود و خدای نكرده به كسی آسیبی نرسد. در جریانات انقلاب حضرت آیت الله اعرافی را در میبد دستگیر كرده و به ژاندارمری یزد آورده بودند. رفقا و دوستان كه شنیده بودند، گفتند ما جلوی پاسگاه می رویم و اعتصاب می كنیم تا آیت الله اعرافی آزاد شوند. من گفتم این حركت درست نیست و باید از آیت الله صدوقی اجازه بگیرید. دوستان گفتند ما جرئت نمی كنیم كه برویم و بپرسیم. من گفتم من جرئتش را دارم. عده ای رفتند و عده ای ماندند كه من برایشان خبر ببرم. رفتم به مسجد و به آقای صدوقی جریان را گفتم و ایشان گفتند كسی در مقابل پاسگاه نرود و بنشیند. گفتم چند نفری رفته اند، بفرمائید كه برگردند. ایشان زدند توی صورت خودشان و گفتند: «خدا مرگ به من بدهد. اینها چرا رفته اند آنجا؟» تا ایشان این حركت را كردند، اطرافیان آمدند ما را بگیرند و بزنند كه چرا ایشان را ناراحت كردی؟ آقای صدوقی گفتند: «من ایشان را می شناسم و كاری نكرده.» خلاصه ما را رها كردند و كتك نخوردیم! من در دلم خیلی ناراحت شدم و با خود گفتم: «من خبری را آوردم و این واكنش معنا ندارد وایشان چرا چنین برخوردی با من كردند؟» فردا كه رفتم خدمتشان، حرف دلم را زدم. ایشان با طمأنینه و خنده ای گفتند: «من این كار را كردم كه اینها برگردند و صدمه نخورند.» و همین طور هم شد. این خبر به همه رسیده و برگشته بودند و همان شب هم آیت الله اعرافی آزاد شدند و به میبد برگشتند.

از واكنش ایشان نسبت به شهادت دیگران، از جمله شهید منتظر قائم چه خاطره ای دارید؟
 

به هنگام شهادت شهید منتظر قائم من در یزد نبودم. بعدها شنیدم كه وقتی خبر شهادت شهید دستغیب را به شهید صدوقی می دهند، ایشان می گویند: «عجب! نوبت من بود. چطور ایشان جلوتر رفتند؟» معلوم می شد كه همه این بزرگواران در یك خط حركت می كردند و مشتاقانه منتظر شهادت بودند. همچنین شنیدم كه یك بار شهید صدوقی و شهید هاشمی نژاد و شهید مدنی به مشهد و حرم حضرت رضا (علیه السلام) مشرف می شوند و نماز جماعت می خوانند كه به فیض شهادت نائل شوند كه همین طور هم شد. وقتی خبر شهادت شهید صدوقی را به شهید اشرفی اصفهانی می دهند، ایشان می گویند امیدوارم چهارمین شهید محراب من باشم.

خبر شهادت شهید صدوقی را كجا شنیدید؟ جو یزد بعد از شهادت ایشان چگونه بود؟
 

من در جبهه بودم و رفتم یزد كه احوالی از پدر و مادر بگیرم و به اطراف یزد، یعنی تزرجان كه پدرم در آنجا در باغی زندگی می كردند، رفته بودم كه در اخبار 2 بعد از ظهر این خبر دردناك را شنیدم. در یزد از همان ابتدا جوّ مذهبی حاكم بود و لذا جوّ متشنج نشد كه مردم بخواهند خدای نكرده اقدامی از سر بی فكری بكنند، ولی گریه ها و سینه زنی ها و تشییع جنازه و مجالس متعددی گرفته شد. می دانید كه ماه رمضان هم بود و ایشان در روز جمعه و هنگامی كه از محراب نماز بیرون آمدند، به شهادت رسیدند كه این هم سعادتی است كه نصیب هركسی نمی شود. الحمدالله چندان زمانی طول نكشید كه حضرت امام، آیت الله خاتمی را به جای شهید صدوقی برگزیدند و شرایط به سرعت به وضعیت عادی برگشت. در شهادت شهید صدوقی چند نفر جان دادند و ظاهرا چهار نفر از خانم ها هم به شهادت رسیدند. تاثرات عاطفی مردم در آن روزها قابل وصف نیست و همه عزادار بودند.

آیا نكته ناگفته ای باقی مانده است؟
 

شهید صدوقی در اواخر عمر، با اینكه بسیار بیمار بودند، اما خستگی ناپذیر شده بودند و با آن حالی كه داشتند به جبهه ها می رفتند و سركشی می كردند. ایشان اكثر كارهائی كه انجام می دادند، عام المنفعه بودند و دید وسیعی نسبت به آینده داشتند. نمونه آن هم بنیاد صدوقی و مدرسه علمیه ایشان در قم یا كارهای خیر دیگری بود بود كه در جاهای دیگر انجام می دادند، در عین حال مشكلات افراد را هم حل می كردند. مسئله دیگر انس دائمی و عجیب ایشان به قرآن بود. یكی از محافظین ایشان می گفت با هم به تهران رفتیم و در اوج ترور منافقین، ماشین در خیابان خراب شد و دیدیم كه ماشین به این زودی ها درست نمی شود و به آقای صدوقی گفتیم شما با وسیله دیگری بروید. ایشان گفتند كه خیر، ضرورت ندارد و از ماشین پیاده شدند و كنار خیابان نشستند و قرآنشان را باز كردند و شروع كردند به خواندن. محافظ ایشان می گفت ما همه نگران بودیم كه اتفاقی برای ایشان پیش نیاید، ولی شهید صدوقی با طمأنینه تمام نشستند و قرآن خواندند تا ماشین درست شد یا ماشین دیگری آمد. انس شهید صدقی با قرآن و نماز شب بود كه ایشان را به شأن دنیوی و اخروی رساند و لذا اگر كسی می خواهد عزیز شود، راهش همین است كه به وظایف خود عمل كند و اعمالش فقط برای رضای خدا باشد و تقوا و پرهیزكاری داشته باشد.

حضور شهدا پس از رحلت نیز در میان اهل دنیا همچنان مشهود است. آیا شما در این زمینه نكته ای را از شهید صدوقی به یاد دارید؟
 

اولیای خدا به گونه ای زیست می كنند كه حیات و مماتشان موجب بركت و رفع مشكلات امت اسلامی است. شهید صدوقی نیز باعث رحمت های زیادی بودند و همه امت اسلامی چه در داخل كشور و چه در خارج از وجود ایشان بهره مند بودند. بعد از شهادتشان هم همین طور، مرقد شریف ایشان ملجاء و پناهگاه عاشقان كسانی است كه به مراتب شهدا معرفت دارند. به دو سه نكته اشاره ای می كنم. ما رفیقی داشتیم به نام حسن انتظاری كه از فرماندهان گردان تیپ پیروز الغدیر بود. ایشان قبل از اینكه به جبهه بیاید از محافظان شخصی شهید صدوقی بود و علاقه زیادی به ایشان داشت. پس از شهادت شهید صدوقی دیگر نتوانست در یزد بمانند و بسیار اظهار دلتنگی می كرد. می گفت: بعد از شهادت آقا رفتم كنار قبرشان و گفتم: «آقا! من دیگر نمی خواهم زنده باشم. به من كمك كنید.» می گفت: «چند شب بعد ایشان را در خواب دیدم كه به من گفتند شما ازدواج بكن. حتما به آرزویت خواهی رسید.» ایشان می گفت: «من رفتم و به فرمایش ایشان ازدواج كردم و یك سال كه از ازدواج من می گذرد و شهادت، نصیب ما نشده است. این بار كه رفتم یزد، رفتم كنار قبر آقا و گفتم: «آقا! ما به وعده خودمان عمل كردیم، ولی شما چرا به وعده ای كه دادید عمل نمی كنید؟» من مطمئنم كه در این عملیات به شهادت می رسم.» او حتی به نحوه شهادتش هم اشاره كرد و گفت: « در روز اول عملیات به شهادت می رسم و محاسنم به خون سرم رنگین می شود.» و دقیقا همین اتفاق هم افتاد. به من نگفت كه بین او و شهید صدوقی چه گذشته بود، فقط مطمئن شده بود كه این اتفاق خواهد افتاد. خاطره دیگر این است كه یكی از علمای بزرگ به یزد آمده بودند و فرزند چهار پنج ساله شان را یزد گم شد. خودشان می فرمودند خیلی این طرف و آن طرف را گشتیم و غریب هم بودیم و تقریبا از پیدا كردن بچه مایوس شدیم. من رفتم كنار قبر شهید صدوقی و گفتم: «آقا! ما مهمان شما هستیم و این بچه گم شده و نمی توانیم او را پیدا كنیم.» می گفتند چهار پنج دقیقه ای بیشتر طول نكشید كه بچه پیدا شد و آن كسی كه بچه را پیدا كرده بود، مستقیماً او را آورده بود به جائی كه ما اقامت داشتیم. مطلب دیگری هم كه برای خود من پیش آمد این بود كه من گرفتار قرضی شده بودم كه به شكل عادی حل نمی شد. از یك طرف نمی خواستم به كسی رو بزنم و از طرفی هم مشكل داشتم. رفتم كنار قبر شهید صدوقی و عرض حال كردم. دو شب بعد خواب دیدم كه رفته ام خدمت ایشان و در عالم خواب هم متوجه هستم كه ایشان به شهادت رسیده اند. بین من و ایشان مطالبی رد و بدل شد، ولی یادم نیست كه آیا به ایشان گفتم كه قرض دارم یا نه، ولی یادم هست كه ایشان دست در جیب خود كردند و سه تا صد تومانی به من دادند كه هر صد تومنی كه از دست ایشان به دست من می رسید، چند برابر می شد و كمتر از یك هفته، قرض ما از جایی كه فكرش را نمی كردیم ادا شد. حتماً دیگران هم هستند كه مشكلاتشان را به این شهید بزرگوار ارجاع می دهند و به این شكل مشكلاتشان حل می شود. مسلماً كسانی كه جانشان را مخلصانه در راه خدا داده اند، خداوند به آنها عنایت خاصی دارد و موجب خیر و بركت هستند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:2
شخصیت ها و بزرگان
گفتگو با مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمی
درآمد
انتصاب آیت الله خاتمی پس از شهادت آیت الله صدوقی به امامت جمعه یزد، تسكینی بر رنج و درد ناشی از فقدان آن شهید همام بود. رابطه دیرپای این دو عالم ربانی و یار قدیمی، شناختی عمیق را برای هر دو به ارمغان آورد كه پاره ای از آنها در این گفتگوی دردمندانه واگویه شده است.
لطفاً نحوه آشنایی خود را با مرحوم شهید آیت الله صدوقی بیان كنید؟
آشنایی اینجانب با آیت الله شهید صدوقی به زمان هی بسیار دور بر می گردد و آن وقتی است كه ایشان و من در عنفوان جوانی بودیم، من در اصفهان مشغول تحصیل بودم و ایشان هم بعد برای تحصیل تشریف آوردند و در اولین برخوردی كه داشتیم، نمی دانم در نتیجه توافق روحی یا در نتیجه اخلاق حسنه ایشان بود كه همان وقت یك پیوند محبتی بین من و ایشان موجود شد، به طوری كه تصور می شد سال ها با هم مانوس و رفیق بوده ایم و از آن روز دیگر، روز به روز این پیوند محكم تر شد. ایشان مدتی در قم بودند و من هم قم بودم و بعد از اینكه من به اردكان آمدم، ایشان هم به یزد آمدند و بعد از ورودشان به یزد ما باز روابطمان خیلی توسعه پیدا كرد و روابط معنوی هم كه برقرار بود و متصل مستحكم تر می شد تا حتی منجر به این شد كه یك وصلتی هم بین ما بشود و پسر ایشان، داماد بنده شود و در نتیجه اینكه بچه هایمان از نسل من و ایشان باشند، اینها بیشتر باعث تحكیم روابط دوستیمان شد و به علاوه آن جهات معنوی كه بین من و ایشان برقرار بود. خلاصه سیر آشنایی من و ایشان تا زمان شهادتشان این بود.
قدری پیرامون شخصیت اخلاقی و علمی شهید آیت الله صدوقی توضیح بفرمائید؟
راجع به شخصیت علمی و اخلاقی آقای صدوقی، خوشبختانه در این ایام بسیار گفته شده، من هم در مصاحبه ها و نوشته ها مواردی را گفته ام، ولی فضائل اخلاقی ایشان به حدی است كه هر چه هم انسان بگوید، كم گفته است. معمولا وقتی می خواهند از بزرگان، تمجید و تعظیمی بكنند، به طور معمول می آیند و كارهایی را كه انجام داده، خیراتی از وجود ایشان نصیب مرده شده، اینها را گویندگانی كه در وصف آنها صحبت می كنند، می گویند. به نظر من البته اینها هم باید گفته شود، ولی عمده چیزی كه هست، اینكه ما شرح زندگی بزرگان را كه می گوییم نه از باب این است كه بخواهیم آنها را تعظیم كنیم و سودی برای آنها ببخشیم، بلكه می خواهیم فضائل آنها را بگوییم كه دیگران هم تاسی بكنند و این یكی از وسایل تربیتی است كه انسان فضائل و اخلاقیات و رفتار بزرگان را برای دیگران الگو قرار بدهد تا دیگران تاسی بكنند و بنابراین ما اگر در فضائل و شخصیت آقای صدوقی می گوییم كه این همه خیرات و بركات از وجود ایشان نصیب جامعه اسلامی شده، از قبیل: عمران و آبادی ها، تشكیل حوزه علمیه، از قبیل: كمك هایی كه به مستضعفین می كردند و... از كارها و حسناتی كه از ایشان مانده و ثبت شده، بهتر این است كه ببینیم سر و رمز و منشا اینها چیست؟ ببینیم سر اینكه ایشان این قدر موفق بوده اند كه خیر و بركت از وجود ایشان تراوش بكند، چیست؟ البته شرح و تفصیل نمی توانم بدهم، اما به طور اجمال باید عرض بكنم كه آقای صدوقی این طوری كه من مشاهده شان كردم، همچنان كه علامه حلی درباره خواجه طوسی می گوید: «من در میان این همه علما و دانشمندان و بزرگان كه دیدم، او فاضل ترین و برترین كسانی بود از حیث اخلاق.» من هم باید درباره ایشان همین را عرض كنم، واقعا من در زندگی خودم كمتر كسی را به جامعیت اخلاقی حضرت آیت الله صدوقی دیده بودم.
ایشان واقعا متخلق به اخلاق اسلامی و رمز موفقیت ایشان در این امور، همان اخلاق اسلامی ایشان بود، به جهت اینكه كارهایی كه این جور اشخاص، رهبرها، روسا، علما و مراجع انجام می دهند، شخصا خودشان انجام نمی دهند. اینها مردم را می كشند به سوی خیر و به وسیله مردم این معنی انجام می گیرد و انجام گرفتن این مطلب از مردم، فرع بر این است كه مردم توجه و ارادت و اخلاص نسبت به آن شخص داشته باشند تا رهبری هایی كه می كند، انجام بدهند. خوب این هه عمران و اینكه انجام شده و این همه پولی كه به وسیله آقای صدوقی خرج شده، اینها همه از مردم بوده، حالا بگو این همه به عنوان وجوهات بوده یا به عنوان دیگری، بالاخره مردم داده اند و مردم این اعال را انجام می دادند، در نتیجه این است كه یك چیزهایی در وجود ایشان می دیدند كه ارادت می ورزیدند و اخلاص ایشان را تشخیص می دادند. روی این حساب ایشان اگر اراده می كردند و یك چیزی می گفتند، مردم هم گوش می دادند و این در نتیجه تخلق ایشان بود به اخلاق اسلامی كه حالا یك به یك آن را نمی توانم بشمارم.
یكی از آن چیزها تواضع ایشان بود كه اخلاق حمیده بزرگی است كه اسلام به آن تعلیم می كند و درباره آن وارد شده كه هركسی تواضع بیشتر كند، خدا هم عزت و برتری و شرافت بیشتر به او می دهد، و ایشان هم در نهایت درجه تواضع بوده به كوچك و بزرگ، به شریف و وزین، واقعا یك مردی بود به تمام معنا متواضع، همان طور كه خدا دستور می دهد به پیغمبرش كه تو باید نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به مومنین داشته باشی. این خلق اسلامی و خلق پیغمبر گونه در آقای صدوقی به حد اعلا موجود بود كه حتی به بچه ها چنان تواضع می نمود و محبت می كرد كه بچه ها با یك ملاقات، واقعا ارادتمند ایشان می شدند. در نتیجه این اخلاق و اصلاح كار، مردم، آمادگی برای پذیرفتن مردم و رفع احتیاجات مردم بود كه این مرد اگر مدتی نخوابیده بود و می خوابید و اگر یك كسی حتی برای كاری جزئی و شخصی كارشان داشت، ایشان می سپرد كه مرا بیدار كنید. تمام مردم را می پذیرفت و امور مردم را به لطف و محبت اصلاح می كرد. صحبت كردنش گرم، برخوردش با اشخاص با كمال تواضع بود، به طوری كه نبود كسی كه یك برخورد با آقای صدوقی كرده باشد و نسبت به ایشان ارادت نورزد، بی اختیار نباشد در اینكه اطاعت فرمانش را بكند.
یكی از چیزهایی كه خدا به ایشان اعطاء كرده بود كه رمز موفقیتشان بود، این بود كه ایشان خواب و بیداری شان، در اختیار خودشان بود. اگر یك شبانه روز خواب نمی رفت، خستگی در ایشان پدید نمی آمد و اگر كه شبانه روز رنج می كشید، هیچ به روی خود نمی آورد. مثلا دعوت می كردند كه آقا به فلان دهی بروند برای عقد یك آدم معمولی، ایشان واقعا با اینكه كمال رنج بود برایشان ولی با كمال خوشرویی می پذیرفتند. علاوه بر این سعه صدر و بلندنظری آقای صدوقی، در صرف مال كه این هم یكی از رموز موفقیت های آقای صدوقی بود.
و بالاتر از همه آن اخلاص و تقوای ایشان بود، همان طوری كه روزهای خود را در اختیار مردم می گذاشت و در اصلاح امور مردم، شب هایش را با خدا روابطی داشتند و بی اغراق می گویم از اول جوانی تا آن شب آخر عمرشان، نماز شبشان ترك نشد. بسا می شد كه تا یك ساعت بعد از نصف شب برای اصلاح كار مردم گرفتار بودند و می خوابیدند و ظرف یك ساعت بیدار می شدند و نماز شب و روابط معنوی با خدا را حفظ می كردند، این بود كه توفیق فوق العاده ای شامل حال ایشا شده بود و ایشان در زندگی این همه موفقیت پیدا كردند از حیث عمران و آبادی و از حیث دستگیری مستضعفان، از حیث خدمت به مردم كه یكی از كارهایی است كه افضل كارهای یك مؤمن است. ایشان همه امور مردم روش اصلاحی داشتند و موقعیتشان هم در نتیجه عملشان طوری بود كه خیلی زود، كارهای بسیار دشوار و مشكل را با جزئی سعی و كوشش حل می كردند.
از مدیریت ایشان نكاتی را ذكر كنید.
مردم از ایشان حرف شنوایی داشتند. حتی در زمان طاغوت كه رژیم با روحانیت طرف بود، آقای صدوقی طوری زندگی كرده بودند كه مسئولین استان با اینكه از مركز دستور داشتند، ولی برای احترام شخصیت ایشان، حرف شنوایی داشتند و از ایشان كارهای مردم را بهتر انجام می دادند. این بود كه رژیم طاغوت هم با وجود فشار و اختناق نمی توانست در یزد كاری كند. ایشان در نتیجه اخلاق حسنه، شخصیت برجسته ای داشتند كه مسئولین امور در برابر ایشان كوچك بودند در خیلی از موارد ایشان جلوی فسادشان را می گرفتند. مجموع اخلاق و فضائل آقای صدوقی چیزی بود كه در كمتر كسی دیده بودم و آنچه كه در ابراز ریاست و رهبری بود، در ایشان موجود بود.
شاید کسی که در مرتبه ایشان بود، در هیچ یک از استانها، موقعیت ایشان را در کار خیر و ترویج را نداشت. اگر بیوگرافی آقای صدوقی را خواسته باشیم بگوییم، صرفا نباید بگوییم که ایشان این کار یا آن کار را کرده اند، باید بگوییم چرا این کارها را کرده اند؟ چه در ایشان بود که این همه کار کردند؟ آن اخلاق و صفات حسنه و پسندیده اسلامیکه لازمه تربیت اسلامی است، در ایشان موود بود، ایشان این جور بودند که موفق به این امور شدند. این البته به اندازه ای بود که حال مزاجی اجازه می داد، چند کلمه ای عرض کردم و یک اشاره ای بود و حال آن که در شرح حال ایشان باید کتابها نوشته شود.
رابطه شهید آیت الله صدوقی با امام راحل چگونه بود؟
رابطه حضرت آیت الله صدوقی با امام از خیلی زمانهای پیش شروع می شود. ایشان همان هنگامی که طلبه جوانی بودند و در قم بودند، از همان اول ورودشان برخورد دوستانه ای داشتند، البته مقام امام آن روز هم مقام والایی بود. یکی از کسانی که با حضرت امام مأنوس بودند و عنوان رفاقت و دوستی داشتند، حضرت آیت الله صدوقی بود که در سفر با هم بودند و خیلی مورد لطف و محبت امام بودند و همین جریان دنباله پیدا کرد، زمانی که مسأله انقلاب پیش آمد و به مناسبت فعالیتهای چشمگیری که آقای صدوقی در انقلاب داشتند، البته آن رابطه ها مستحکم تر شد و همیشه ایشان این توجهی که امام داشتند نسبت به آقای صدوقی، این را از قدیم داشتند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:1
شهدا و دفاع مقدس


.
شهید نسرین افضل
تاریخ تولد: ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۱۰ تیر ۱۳۶۱
محل تولد: شیراز
طول مدت حیات: ۲۳ سال
محل شهادت: کردستان، مهاباد
مزار شهید: شیراز


• شهید نسرین افضل، سال ۱۳۳۸ش در شیراز چشم به جهان هستی گشود. نامش نسرین که وجودش عطر نسترن انقلاب اسلامی را می‌پراکند و فاضله‌ای بود که در ردیف بر‌ترین زنان شهید انقلاب اسلامی قرار گرفت... وی روز‌ها و سال‌های شیرین و شهدانگیز کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیک‌روش و به همت و اهتمام پدری مخلص و متدین می‌گذراند. سپس در مدارس شیراز، تحصیلات دوره‌های ابتدایی و راهنمایی را به پایان می‌رساند و به برکت و بهره‌ معارف و تعالیم عالیه‌ اسلامی، زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه‌ خود را ادامه می‌دهد و حجب و نجابت، زیور و زینت جانش می‌شود و با گزاردن فریضه‌هایی چون نماز و روزه، روح و روانش را شادی و نشاط می‌بخشد. نسرین با ورود به دبیرستان، به‌عنوان یکی از دانش‌آموزان پرشور و باشعور، بر بسیاری از نابسامانی‌های رژیم شاه، خردمندانه اعتراض می‌کند و بر نامشروع بودن حکومت خروش برمی‌دارد تا آنجا که یک‌بار نیروهای امنیتی او را مورد تعقیب قرار می‌دهند و به جست‌وجویش می‌پردازند. ایمان و استعداد شکوفای او باعث شد که با کسب معدل ۱۸ موفق به اخذ دیپلم گردد. وی با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت کمر به خدمت خلق خدا بست و قدرت خویش را صرف خدمت در کمیته امداد امام خمینی (ره) و سپاه پاسداران و جهاد سازندگی نمود. وی مطلوب خود را در جهاد سازندگی یافته و با خدمت به محروم‌ترین قشر جامعه بیش‌ترین قرب به پروردگار را برای خود کسب می‌نمود. وی در نخستین تلاش‌های خداپسندانه‌اش، به‌عنوان جهادگری آراسته به گوهر اندیشه و خرد در یکی از روستاهای مجاور شیراز، «روستای دودج» برای زنان و دختران جوان آن دیار به برگزاری کلاس‌های فرهنگی همت می‌گمارد و آنان را با اصول و معارف انسان‌ساز اسلام مأنوس و مألوف می‌کند؛ سپس فعالیت پربارش را در روستای دیگری ادامه می‌دهد و در منطقه‌ «فراشبند» از توابع استان فارس به برگزاری نمایشگاه عکس و کتاب مبادرت می‌ورزد. در آغاز سال ۱۳۶۰ش، نسرین از فقر فرهنگی شدید کردستان آگاه شد و با برادر بزرگوارش احمد افضل (مفقودالاثر) درمورد رفتن به آنجا به مشورت پرداخت و در همین زمان بود که جهاد اعلام کرد که جهت رشد هرچه بیش‌تر فرهنگی خواهران در کردستان احتیاج است که تعدادی از خواهران متعهد به آن خطه عزیمت نمایند و مجدانه به کار بپردازند. دگر بار شهید افضل فضیلت الهی خویش را هویدا کرد و با کوشش فراوان خواهران دیگری را جمع کرده و با مشورت با علمای شهر راهی کردستان شد. با ایمان و اخلاصی که داشت، به وعده همیشگی خود با خدا عمل کرد و در همان روزهای اول مستقر شدن در مهاباد و در اولین برخورد این خواهر شهید با زنان مهابادی، محبت او در دل آنان جای گرفت و کلامش پرنفوذ گردید تا دعوت به حق و تقوی نماید. چیزی نگذشت که گوهر وجود وقف الهی‌شده نسرین بر همگان نمایان شد و تمامی ارگان‌ها سعی در به خدمت گرفتن او داشتند و او که هدفش به‌جز قرب الهی نبود، تا آنجا که توان داشت، ارگان‌ها و مردم محروم آنجا را توان الهی می‌بخشید؛ حتی وقت استراحت شبانه خویش را در فرمانداری و برای تقسیم کوپن‌های مردم مهاباد صرف می‌نمود. گاهی تا نیمه‌های شب با وجود خطرهای فراوان - چرا که شهر به تاراج رفته و در اختیار ضدانقلاب بود - برای آموزگاران متعهد آن دیار جلسه می‌گذاشت. در شهریورماه سال ۱۳۶۰ش، خبر پیوستن برادر بزرگوارش به تبار پیروان امام حسین (ع) راشنید و راهی شیراز شد و مطلع گردید برادر ارجمندش که چون شمعی چراغ راه حزب‌اللهیان شیراز بود، به درجه رفیع شهادت نائل آمده که وجود گهربار او به شهیدان مفقودالاثر انقلاب پیوسته و برادر، جسم خاکی خود را به‌خاطر اثبات عشق به امام حسین (ع) به خانه بازنگرانیده است. نسرین، دل مادر را مملو از غمی زهراگونه یافت و برای تسلی دل او چند صباحی در کنارش ماند، اما او اکنون با زینب کبری (س) دست بیعت داده بود و پیام برادر را بر دوش می‌کشید. دیدار زهرا (س) و بوسیدن دستان حسین (ع) او را آرام نگذاشت و دگر بار به مهاباد بازگشت و با شوق پیوستن به او به امید آن‌که خداوند او را برگزیند، به کار بیش‌تر پرداخت؛ از صبح تا شام، از شام تا صبح، از سپاه گرفته تا جهاد سازندگی، بنیاد امور جنگ‌زدگان، فرمانداری، آموزش و پرورش و سپاه پاسدارن به مجاهدت پرداخت. در نخستین روزهای بهار سال ۱۳۶۱ش که عطر گل‌های محمدی، بوی خوش شهیدان را همراه داشت، با یکی از جوانان مجاهد مؤمن که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خدمتی خالصانه مشغول بود، پیمان ازدواج می‌بندد و زندگی شیرین و مشترک خود را آغاز می‌کند. در آن سال‌های اول انقلاب که مهاباد در آرامش مطلوبی به‌سر نمی‌برد، نسرین در نهضت سوادآموزی آن شهر، فروغ خواندن و نوشتن را بر دل و دیده‌ سوادآموزان می‌افشاند. زمان انتخابات به‌عنوان ناظر بر سر صندوق‌های رأی حاضر می‌شد؛ در کمیته‌ امداد و بنیاد جنگ‌زدگان آن زمان به فعالیت می‌پرداخت؛ به‌عنوان مربی امور تربیتی در مدارس، آگاهی و توان دانش‌آموزان را در زمینه‌های فرهنگی و مذهبی می‌افزود و آن‌گاه که به کاشانه‌اش بازمی‌گشت، با ذوق و ظرافتی ستودنی، خانه‌ ساده و بی‌پیرایه‌اش را به بهشتی روح‌بخش تبدیل می‌کرد. نسرین، فاضله بانویی بود که پیوسته جمله‌ای از دعای امیرمؤمنان حضرت علی (ع) «الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب» بر ذهن و زبانش جاری بود و با توسل جستن به نیایش و ستایش، گلشن جانش را عطرآگین می‌کرد و با شیدایی و مشتاقی، محافل و مجالس ذکر و ثناء خداوندی را برگزار و دیگران را نیز برای شرکت در آن تشویق و ترغیب می‌کرد. و... در آخرین شب فروزندگی‌اش در آن لحظاتی که در تب می‌سوخت، از همسر عزیزش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند و همسر به‌خاطر بیماری سعی داشت که او را به استراحت وادارد، اما او وجودی بود که خستگی نمی‌پذیرفت... به گواه دوستانش آن شب مثل همیشه او به‌شدت منقلب می‌شود. کسی چه می‌داند، شاید در همان حال، ملائک تهنیت و سلام به او گفتند و پیام وصال و لقائش را آوردند... دعا پایان می‌یابد همه جهت مراجعت به اتومبیل سوار می‌شوند، اتومبیل حرکت می‌کند و نسرین آغاز حرکت خویش را در عالم ملکوت می‌بیند... دست پلید آمریکا از آستین عوامل گروهک‌ها بیرون آمده و دیگر بار گلی از باغ انقلاب اسلامی را پرپر می‌کند و عطر نسترن انقلاب دوباره تمام فضای مهاباد را که نه، ایران را و همه جهان را می‌گیرد و نسرین افضل در تاریخ دهم تیرماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی به آرزوی دیرین خود می‌رسد.

شنبه 10/4/1391 - 17:11
تاریخ
تغییر نام جمعیت شیر و خورشید سرخ
در روز دهم تیرماه سال ۱۳۵۹ هجری شمسی، آرم «جمعیت شیر و خورشید سرخ» به «هلال احمر» تغییر کرد.
«جمعیت شیر و خورشید سرخ» نخستین سازمان خیریه ایران بود که عهده‌دار وظایف مهم و متعددی در مسائل مربوط به امدادرسانی در حوادث غیرمترقبه و امدادی، تأسیس بیمارستان و درمانگاه، تهیه دارو و تجهیزات پزشکی، تربیت پرستار، نگهداری از کودکان بی‌سرپرست، ارائه برنامه‌های ویژه برای جوانان و برخی فعالیت‌های عمرانی در داخل و خارج از کشور بود. این جمعیت در سال ۱۳۰۱ش با کوشش و پیگیری دکتر امیراعلم تنظیم و تأسیس گردید.
در سال ۱۳۰۱ش، دکتر امیراعلم که مدیر بهداری استان خراسان بود، پس از زلزله ویرانگر بجنورد، مقررات وضع‌شده از سوی صلیب سرخ جهانی برای جمعیت‌ها را ترجمه و در اختیار احمدشاه قاجار، پادشاه وقت ایران قرارداد تا شاه آن را مطالعه کرده و مقدمات تشکیل جمعیتی به‌منظور جلب کمک‌های خارجی در هنگام بلایای طبیعی و حوادث غیرمترقبه فراهم شود.
براساس این متن ترجمه‌شده، نظام‌نامه اساسی (اساس‌نامه) جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران تهیه و در اسفندماه ۱۳۰۱ش به امضای ولیعهد، محمدحسن میرزای قاجار رسید. این اساس‌نامه در ۱۰ فصل و ۶۰ ماده تهیه شده و برابر مقدمه‌ آن، ریاست افتخاری جمعیت با ولیعهد بود.
اگرچه به روایت دکتر امیراعلم، شاه و ولیعهد با طفره رفتن‌های مکرر، از شرکت در مجلسی که به‌منظور افتتاح جمعیت برپا شده بود، خودداری کردند اما نخستین جلسه رسمی کمیته مرکزی جمعیت در مردادماه سال ۱۳۰۲ش تشکیل شد. این جمعیت پس از تأسیس بلافاصله عضو کمیته فدراسیون بین‌المللی صلیب سرخ و هلال احمر (IFRC) گردید و علامت شیر و خورشید سرخ را ثبت کرد.
نخستین فعالیت‌های امدادی جمعیت شیر و خورشید سرخ، در جریان کمک به زلزله‌زدگان تربت حیدریه بود. تعیین هیأت مرکزی مؤسسه، تشکیل هیأت‌های مختلف جمعیت در بعضی ایالت‌های کشور و نیز راه‌اندازی مجله‌ای به‌عنوان ارگان رسمی جمعیت به‌نام «شیر و خورشید سرخ» از دیگر کارهایی بود که این جمعیت در سال‌های اولیه تشکیل به اجرا گذاشت.
در سال ۱۳۰۶ش در جلسه‌ هیأت مرکزی جمعیت، به‌ترتیب حسن مستوفی‌الممالک، سیاست‌مدار مشهور به‌عنوان رئیس و دکتر امیراعلم به‌عنوان نائب‌رئیس اول جمعیت انتخاب شدند. اعضای کمیته مرکزی نیز از میان بنیان‌گذاران و یاری‌رسانندگان به جمعیت و در جلسه عمومی جمعیت انتخاب می‌شدند.
در سال ۱۳۰۷ش، نخستین اقدامات برای تشکیل جمعیت زنان شیر و خورشید سرخ ایران صورت گرفت. در سال‌های بعد، تشکیلات جمعیت رو به گسترش گذاشت و بسته به موقعیت افراد عضو جمعیت، به کمک سانحه‌دیدگان و نیز نیازمندان می‌پرداخت. از جمله این موارد، کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان شیروان در سال ۱۳۰۸ش بود.
در همین سال که مطابق با سال ۱۹۲۹م بود، در سومین نشست کنوانسیون ژنو که پس از پایان جنگ جهانی اول در کشور سوئیس و شهر ژنو برگزار شد، نماینده دولت ایران و دولت ترکیه از شرکت‌کنندگان در کنفرانس خواستند که نشان شیر و خورشید (ایران) و هلال احمر (ترکیه) در سراسر دنیا به رسمیت شناخته شود. این کنوانسیون پروانه داد که ایران از نشان خود یعنی نشان شیر و خورشید سرخ ایران و ترکیه از نشان هلال احمر استفاده کنند و این دو نشان از جانب کنوانسیون به رسمیت شناخته شد.
• کم‌تر از دو سال پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، در تیرماه ۱۳۵۹ش، وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد که برای هماهنگی بیش‌تر در نمادهای جمعیت‌های خیریه در جهان، از این پس، از آرم هلال احمر به‌جای شیر و خورشید سرخ استفاده خواهد کرد.
متن اطلاعیه وزارت خارجه بدین‌شرح است: «دولت جمهوری اسلامی ایران به‌منظور جلوگیری از تعدد علائم مشخصه بین‌المللی برای کارهای امدادی و خیریه و کمک به متحدالشکل ساختن این علائم شناخته‌شده، رسماً به مقامات صلیب سرخ بین‌المللی اطلاع داد که از حق انحصاری خود دائر بر استفاده از شیر و خورشید سرخ به‌عنوان یکی از سه علامت رسمی اتحادیه بین‌المللی صلیب سرخ صرف‌نظر نموده و از این به‌بعد از علامت هلال احمر که مورد قبول کلیه کشورهای اسلامی است برای امور خیریه و امداد استفاده خواهد کرد. دولت جمهوری اسلامی ایران هم‌چنین به مقامات صلیب سرخ بین‌المللی هشدار داده است که هرگاه مواردی از نقض قاعده کلی استفاده از یکی از دو علامت صلیب سرخ و یا هلال احمر مشاهده شود، دولت جمهوری اسلامی ایران حق خود را برای استفاده از علامت خاص خود در سطح بین‌المللی محفوظ خواهد داشت.»
روزنامه کیهان‌‌‌، همان روز به‌دنبال انتشار اطلاعیه وزارت خارجه نوشت: «علائم رسمی اتحادیه بین‌المللی صلیب سرخ که ایران یکی از اعضای آن می‌باشد عبارت است از: صلیب سرخ، هلال احمر و شیر و خورشید که با این حساب ایران نیز از این پس با صرف‌نظر از آرم اختصاصی خود، از هلال احمر استفاده خواهد کرد.»
• پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ش، تغییرات وسیعی در ساختار، ماهیت و وظایف جمعیت به‌وجود آمد. نخستین تغییر اساسی ساختار جمعیت پس از انقلاب، تفکیک مراکز بهداشتی - درمانی از جمعیت بود. براساس مصوبه دولت موقت در اسفندماه ۱۳۵۷ش، کلیه مؤسسات درمانی و بهداشتی شامل ۲۲۴ بیمارستان، ۱۷۳ درمانگاه مستقل و مرکز اورژانس، ۷۷ اندرزگاه، ۱۵ مرکز مستقل انتقال خون و ۳۰ مرکز آموزش پرستاری، مامایی، بهیاری و پزشکی به‌همراه چندین پرورشگاه و خانه کودک، از جمعیت هلال احمر منفک و با حفظ مالکیت جمعیت، به وزارت بهداری و بهزیستی وقت انتقال یافت.
این مصوبه باعث تغییر سیاست‌های کلی جمعیت و توقف تمامی فعالیت‌های درمانی و حمایتی آن شد. هم‌چنین بر پایه مصوبه‌های بعدی هیأت دولت، مراکز مختلف پژوهشی - حمایتی جمعیت به وزارت بهداری واگذار شدند و برخی از امکانات ترابری هوایی و دریایی از جمله هواپیماهای جمعیت نیز به سایر نهاد‌ها واگذار شد.
پس از این تغییرات، نخستین اساس‌نامه جمعیت هلال احمر در سال ۱۳۵۹ش به تصویب رسید. در اوایل سال ۱۳۵۹ش، دکتر علی بهزادنیا با به‌عهده‌گیری مسئولیت جمعیت، تا حد امکان به بازسازی دوباره ساختار آن پرداخت. در دی‌ماه ۱۳۶۲ش برابر ماده‌واحده مصوب مجلس شورای اسلامی، عنوان جمعیت به «جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران» تغییر یافت.
در پی این تصمیم، ایران از کلیه حقوق بین‌المللی خود برای به‌کارگیری انحصاری از نشان شیر و خورشید سرخ صرف‌نظر کرد و این نشان بلافاصله از آئین‌نامه و اساس‌نامه تشکل بین‌المللی جمعیت‌های صلیب سرخ و هلال احمر حذف گردید. اما بنا به دلایلی این نشان هم‌چنان در اسناد مربوط به کنوانسیون‌های چهارگانه ژنو و پروتکل‌های الحاقی آن‌ها به‌کار برده می‌شود. جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران اکنون به‌عنوان زیرمجموعه وزارت بهداشت و درمان فعالیت می‌کن
شنبه 10/4/1391 - 17:11
اخبار


پوتین: زبان زور با ما به كار نبرید

فارس: رئیس جمهوری روسیه در مراسم فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های نظامی تاكید كرد این كشور به هیچ‌كس اجازه نداده و نخواهد داد به زبان زور با روسیه صحبت كند و به هر تهدیدی قاطع و مناسب پاسخ خواهد داد.

پوتین گفت: وظیفه همه سازمان‌های نظامی كشور تضمین تامین امنیت، منافع و استقلال روسیه است و هر نوع تهدیدی، حال می‌خواهد منشاء آن از طرف هركس كه باشد، بطور قاطع و مناسب پاسخ داده خواهد شد.رئیس جمهوری روسیه ایجاد ارتشی مردن و تقویت امنیت كشورش را یك اولویت بدون تردید ملی نام برد و گفت: ما در اجرای سیاست دفاعی اولویت خود را بر مدرنترین ساختار نظامی كشور خواهیم گذاشت.



27 كشته در حملات مسلحانه نیجریه

فارس: با وجود اعلام آمادگی رئیس جمهوری نیجریه برای گفت‌‌وگو با شبه نظامیان، خشونت‌ها در این كشور طی ساعات گذشته 27 كشته و ده‌ها زخمی برجای گذاشت.مركز پلیس گولاك در منطقه ماداگالی در ایالت آداماوا شمال شرق نیجریه شاهد حمله شدید افراد مسلح بود.در این حمله سه نیروی پلیس كشته و ده‌ها تن دیگر به دلیل آتش‌سوزی ناشی از بمب‌های پرتاب شده به سوی ساختمان پلیس زخمی شدند كه حال برخی وخیم گزارش شده است.



روحانی مسلمان در جمهوری داغستان ترور شد

ایرنا: افراد مسلح ناشناس یك روحانی مسلمان را در جمهوری داغستان ترور كردند.این حادثه در روستای قره‌مخی منطقه بویناكسك داغستان رخ داد و افراد مسلح ناشناس پس از ترور«محمد كامل حمزتوف» روحانی مسجد و یك نفر دیگر، مسجد را به آتش كشیدند.



حمله طالبان به استان«نورستان» افغانستان

ایرنا: استاندار نورستان در شرق افغانستان اعلام كرد گروهی از افراد طالبان كه بیشتر آنان خارجی هستندبه مركز شهرستان كامدیش این استان حمله كردند. وی گفت: نبرد سنگین ادامه دارد و تاكنون 20 تن از شورشیان كشته شده‌اند.

وی افزود: شورشیان یك منطقه را به آتش كشیده‌ و تلفات زیادی به غیرنظامیان وارد كرده‌اند.



هرج و مرج بار دیگر رم را فرا گرفت

ایرنا: اعتراض ایتالیایی‌ها علیه سیاستهای ریاضت اقتصادی دولت ماریو مونتی نخست وزیر این كشور به درگیری با پلیس منجر شد و بار دیگر هرج و مرج شهر رم پایتخت را فرا گرفت.

تجمع اعتراضی ایتالیایی‌ها در مركز پایتخت به درگیری و خشونت كشیده شد.شماری از معترضان قصد راهپیمایی بسوی پارلمان را داشتند كه با مداخله پلیس ضد شورش ایتالیا و محاصره معترضان شماری مجروح و برخی نیز بازداشت شدند.



تعیین نخست وزیرجدید صربستان

ایرنا: رئیس جمهوری صربستان «ایویتسا داچیچ» رهبر حزب سوسیالیست این كشور را برای تشكیل دولت جدید مامور كرد.

رئیس جمهوری صربستان گفت انتظار دارد به زودی حزب سوسیالیست در ائتلاف با احزاب پیشرو، بازنشستگان، وحدت و مناطق متحد صربستان، دولت آینده را تشكیل دهد.وی تاكید كرد دولت جدید باید كارآمد باشد و تصمیمات خود را با توافق انجام دهد.
شنبه 10/4/1391 - 17:6
اخبار
قیمت رسمی لبنیات كاهش یافت

قیمت شیر 900 گرمی نایلونی با 1/5 درصد چربی 900 تومان، قیمت ماست 900 گرمی با 1/5 درصد چربی 1200 تومان و پنیر UF 400 گرمی 2400 تومان اعلام شد. رضا باكری ـ دبیر انجمن صنفی صنایع لبنی ـ با اعلام این خبر به ایسنا گفت: این قیمت‌ها بر اساس مصوب اسفند در نظر گرفته شده است و به این ترتیب قیمت شیر حدود 22 درصد، ماست 17 درصد و پنیر هم حدود 13 درصد نسبت به بهای كنونی آنها كاهش خواهد یافت. به گفته‌ وی در حال حاضر پنیر UF 400 گرمی 2700 تومان است كه بر اساس این مصوبه 300 تومان كاهش یافته، شیر نایلونی 900 گرمی با 1/5 درصد چربی 1100 تومان است كه به 900 تومان كاهش یافته و هم‌چنین ماست 900 گرمی با 1/5 درصد چربی 1400 تومان عرضه می‌شود كه بر این اساس به 1200 تومان كاهش می‌یابد. باكری اظهار كرد: سالانه پنج میلیون تن شیر خام وارد صنایع لبنی می‌شود كه بر این اساس مقرر شده نیمی از این ظرفیت معادل 2/5 میلیون تن سالانه در قالب شیر، ماست و پنیر با قیمت‌های مشخص شده عرضه شود و نیم دیگر از ظرفیت كارخانه‌ها بر اساس هزینه‌های تمام شده محاسبه شود.



معرفی چهره‌های برتر حوزه صنعت و معدن در تهران

سرویس اقتصادی: برترین‌های حوزه صنعت و معدن در مراسم ویژه‌ای با حضور معاون اول رئیس‌جمهوری، وزرای اقتصادی و مدیران واحدهای صنعتی و معدنی کشور معرفی و تقدیر می‌شوند.

به گزارش خبرنگار ما این مراسم امروز (شنبه) همزمان با روز صنعت و معدن در محل دائمی نمایشگاههای بین المللی تهران برپا خواهد شد که بیش از 3000 نفر از مدیران و فعالان عرصه صنعت و معدن در آن حضور دارند.

دکتر مهدی غضنفری وزیر صنعت‌، معدن و تجارت صبح امروز در پیامی به مناسبت 10 تیر (روزملی صنعت و معدن) از تلاش و تشریك مساعی تمامی كاركنان حوزه صنعت و معدن در بخش‌های دولتی و غیردولتی تقدیر كرد.

دكتر غضنفری در این پیام تاكید کرد: با حمایت از بخش خصوصی و با راهبرد "رونق تولید"، "ارتقای كیفیت" و "اصلاح الگوی مصرف" حوزه صنعت و معدن باید متناسب با تحولات شتابنده بین‌المللی، تحولی هم‌ تراز با مأموریت و مسئولیت نوین در خود ایجاد كند.



رسیدگی به عملكرد بانك‌های «دی» و «گردشگری»

رسیدگی به پرونده دو بانک و یک مؤسسه اعتباری در هیأت انتظامی بانک‌ها آغاز شد.

ابراهیم درویشی معاون نظارتی بانك مركزی در گفتگو با فارس با اشاره به رسیدگی به پرونده دو بانک «دی» و «گردشگری» و مؤسسه اعتباری «توسعه» در هیأت انتظامی بانک‌ها اظهار داشت: پرونده این سه نهاد مالی در حال بررسی است و همه اعضای هیأت مدیره آنها باید نسبت به ابهامات به وجود آمده باید پاسخ دهند.وی افزود: در صورتی که نتوانند به این سوالات پاسخ دهند، طبق قانون مجازات خواهند شد.در گزارش سازمان بازرسی پیرامون تخلفات یکی از بانک‌ها آمده است: این بررسی‌ها با تأكید بر محورهایی چون نحوه تامین سرمایه؛ نحوه اجرای مقررات و ضوابط تاسیس بانک، بررسی هزینه‌های تاسیس، بررسی خریدها و هزینه‌های صورت گرفته توسط بانک و واحدهای تابعه (اعم از دارائیهای ثابت، موجودی کالا و هزینه‌ها) و چک‌های صادره در سرفصل اسناد پرداختی انجام شده است.



افزایش ظرفیت سالن اجلاس سران عدم تعهد به 1800 نفر

طرح احداث سالن ویژه اجلاس سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد به وسعت 60 هزار متر مربع و با گنجایش 1800 نفر تا شهریور به بهره برداری می‌رسد.‏مهندس علی نیکزاد وزیر راه و شهرسازی در بازدید از مراحل اجرایی مرکز این سالن اظهار داشت: در طرح توسعه مرکز همایش‌های بین‌المللی ظرفیت برای 142 هیات اصلی و 120 نفر ناظر به همراه 380 مترمربع فضای مناسب برای خبرنگاران در نظر گرفته شده است.



انفجار، صادرات گاز ایران به تركیه را متوقف كرد

* سرویس اقتصادی: ایران برای ادامه گسترش روابط اقتصادی خود با تركیه تلاش می‌كند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دولت، مهندس علی سعیدلو معاون امور بین‌الملل رئیس جمهور كه دیروز به تركیه سفر كرده بود اعلام كرد: حجم مبادلات تجاری دو كشور كه در پایان سال قبل به 16 میلیارد دلار رسیده بود، امسال به

23 میلیارد دلار خواهد رسید.وی اظهار امیدواری كرد تا مناسبات اقتصادی ایران و تركیه تا سه سال آینده به 30 میلیارد دلار در سال برسد.خبر دیگر اینكه صادرات گاز ایران به تركیه از دیروز به دلیل انفجار تروریستی خطوط گاز در خاك تركیه متوقف شد.به گزارش خبرگزاری مهر مقدمات تعمیر و بازسازی خطوط لوله منهدم شده انتقال گاز ایران به تركیه آغاز شده است ولی پیش‌بینی می‌شود حداقل تا 10 روز آینده امكان ازسرگیری صادرات به این كشور فراهم نشود.
شنبه 10/4/1391 - 17:5
قرآن


سوگند به روز وقتی نور می‌گیرد و به شب وقتی آرام می‌گیرد که من نه تو را‌‌ رها کرده‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام. (ضحی ۱-۲)

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس ۳۰)

و هیچ پیامی از پیام‌هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام ۴)

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته‌ام (انبیا ۸۷)

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس ۲۴)

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی‌توانستی و نمی‌توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی‌توانی از او پس بگیری (حج ۷۳)

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشم‌هایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک‌هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم می‌کنی اما به من گمان بردی چه گمان‌هایی (احزاب ۱۰)

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی، که من مهربان‌ترینم در بازگشتن. (توبه ۱۱۸)

وقتی در تاریکی‌ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی (انعام ۶۳-۶۴)

این عادت دیرینه‌ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای. (اسرا ۸۳)

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می‌شکست پشتت؟ (سوره شرح ۲-۳)

غیر از من خدایی برایت خدایی کرده است؟ (اعراف ۵۹)

پس کجا می‌روی؟ (تکویر ۲۶)

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می‌خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات ۵۰)

چه چیز جز بخشندگی‌ام باعث شد تا مرا که می‌بینی خودت را بگیری؟ (انفطار ۶)

مرا به یاد می‌آوری؟ من همانم که باد‌ها را می‌فرستم تا ابر‌ها را در آسمان پهن کنند و ابر‌ها را پاره‌پاره به هم فشرده می‌کنم تا قطره‌ای باران از خلال آن‌ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم ۴۸)

من همانم که می‌دانم در روز روحت چه جراحت‌هایی برمی‌دارد، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی‌ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی‌انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می‌دهم. (انعام ۶۰)

من همانم که وقتی می‌ترسی به تو امنیت می‌دهم (قریش ۳)

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم (فجر ۲۸-۲۹)

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده ۵۴)

و آنگاه که دوست داری کسی به یادت باشد به یاد من باش که همواره به یادت هستم (بقره ۱۵۲)

شنبه 10/4/1391 - 17:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته