ازدواج و همسرداری
موضوعی که بیشتر از همه چیز مرا عصبی و ناراحت می کند این است که به جای
اینکه شوهرم از من حمایت کند از مادرش طرفداری می کند. کمکم کنید!
مشاور ما راه حل هایی به شما پیشنهاد می کند تا در زندگی زناشویی تان
بهتر و موفق تر عمل کنید. این ماه، ساندرا فورسیت ، یک تحلیلگر نیز به جمع
ما پیوسته است.
پرسش: مادرشوهر من هر وقت به دیدن ما می آید برای بچه ها شکلات می آورد.
زمانیکه می خواهد شکلات ها را به بچه ها بدهد می گوید:" این شکلات ها را
فقط برای این آورده ام که پسرهای خوبی هستید". این کارش مرا دیوانه می کند،
اما شوهرم فکر می کند که این رفتارها مسئله مهمی نیست. این موضوع باعث می
شود زیاد با هم دعوا کنیم. شوهرم می گوید این حق مادربزرگ هاست که گاهی نوه
هایشان را لوس کنند. من می گویم که نباید بچه ها زیاد شکلات بخورند و خود
من هیچ وقت به عنوان جایزه به بچه ها شکلات و شیرینی نمی دهم. اما موضوعی
که بیشتر از همه چیز مرا عصبی و ناراحت می کند این است که به جای اینکه
شوهرم از من حمایت کند از مادرش طرفداری می کند. کمکم کنید!
پاسخ: شما حق دارید . تنها راه حل مسئله این است که شوهرتان از شما
حمایت کند. متاسفانه، بعضی اوقات زن و شوهر ها در روابط خصوصی شان والدین
یا وابستگان خود را به همدیگر ترجیح داده و از آ نها دفاع می کنند.
مادرشوهر شما گاهی اوقات به بچه ها شکلات می دهد، و موجب می شود که شما
نگران سلامتی بچه ها شوید ؛ پس مجبور می شوید مسئله را با شوهرتان در میان
بگذارید. راه حل این مشکل این است که از مادرشوهرتان تقاضا کنید شکلات و
شیرینی کمتری به فرزندان تان بدهید . این را هم بدانید که مادرشوهر شما بچه
ها را دوست دارد نه فقط به خاطر اینکه آنها بچه های خوبی هستند بلکه بخاطر
اینکه آنها نوه های وی محسوب می شوند. می توانید به وی پیشنهاد کنید به
جای آوردن شیرینی و شکلات برای بچه ها اسباب بازی های دلخواهشان را بیاورد.
از طرف دیگر، اگر مادرشوهر تان دیر به دیر نوه هایش را می بیند و زمان
دیدار هم یکی دو تکه شکلات به آنها می دهد، شما باید خودتان را کنترل کنید
و نگذارید این مسئله کوچک زندگی زناشویی تان را از هم بپاشد. شما و
همسرتان در محیط های مختلفی رشد کرده و بزرگ شده اید، پس حق دارید که نظرات
مختلفی در مورد بچه هایتان داشته باشید. این مسئله کاملا طبیعی است. از
طرف دیگر بگذارید بچه ها بدانند شما دوست ندارید آنها زیادی شکلات بخورند و
این یک قانون است، اما سر این موضوع در خانه تان جنگ روانی براه نیندازید.
درمانگران ایران
پنج شنبه 19/11/1391 - 14:5
ازدواج و همسرداری
ندا و سیامک زوجی هستند که هر روز در حال بحث و جدل هستند ، آیا این ازدواج میتواند دوام بیاورد؟
گفته های زن :
" پیش پا افتاده ترین موضوعات ، مهم به نظر میآیند. ما اصلا نمیتوانیم
حتی 5 دقیقه بدون اینکه برسرهم فریاد یزنیم با هم صحبت کنیم" گفته ی ندا 45
ساله سرپرست تشکیلات برنامه های توسعه ی اجتماعی . " گاهی اوقات من به یاد
نمیآورم موضوع بحث ما چه بوده است زیرا از یک جدل به جدل دیگر میرسد."
من و سیامک به این نتیجه رسیدیم پس از اینکه فرزند اولمان به دنیا آمد ،
من کار کردن را رها کنم. فکر میکردم با فرزندم که اکنون چهار ساله است و
دختر دوممان ، که اکنون 9 ماهه است ، لحظات خوبی را سپری خواهم کرد. من
عاشق آنها بودم . ولی برای یک تغییربزرگ در زندگی آماده نبودم و همیشه
میترسیدم که اشتباه تصمیم بگیرم. من کاملا به کارم گره خوردم بودم و
هنگامیکه دختر اولم را به دنیا آوردم ناگهان از کار جدا شدم و به پرستاری
از بچه مشغول شدم و ساعتها در خانه پرسه میزدم ، لباس میشستم غذا میپختم
و بسیار خسته و نالان بودم ولی شوهرم اصلا با من همدردی نمیکرد. او فکر
میکرد من دیوانه شده ام ولی از گفتنش به من خودداری میکرد.
ماه پیش وقتی که به سیامک گفتم برای من زندگی به سختی میگذرد ، او تنها
به من پاسخ داد: " تو خیلی زندگی را سخت میگیری؟سعی کن برای خودت یک کاری
پیدا کنی ."
من میدانستم او بسیار سخت کار میکند و از او انتظار داشتم سختی زندگی من را نیز درک کند.
یک موضوع احمقانه پایه ی یک دعوای طولانی میشد، اگر هنگام رانندگی من از
او میخواستم آرامتر رانندگی کند او با فریاد پاسخ میداد علی رقم ناراحتیم
میتوانم خوب رانندگی کنم.
ما از نظر مالی مشکلی نداشتیم ، اما سیامک مرتب برای هر چیز کوچک به من
ایراد میگرفت . وقتی میخواستم یک چای ساز جدید بخرم ، یک سخنرانی کامل
کردم مبنی براینکه چای ساز خراب شده است ، تا بالاخره یک جدید خریدیم ولی
حتی وقتی برای دخترم در راه مدرسه شکلات میخریدم، از کوره در میرفت .
او معتقد بود وقتی بچههاخواب هستند خیلی با دوستانم تلفنی صحبت میکنم ،
اما این تنها راه ارتباط من با مردم و کسانی بود که ارتباط روحی زیادی با
آنها دارم و من را حمایت میکردند.
ما 5 سال پیش ازدواج کرده بودیم و در ابتدا هر دو عقاید یکسانی داشتیم .
ملاقات اولیه ی ما که یکدیگر را نمیشناختیم 4 ساعت بطول انجامید و من از
برخورد معقولانه ی او با مشکلات خیلی شگفت زده شدم. پس از مدتی او خواستار
معاشرت بیشتر شد، او بدون دلیل برای من گل رز میفرستاد ولی حالا صحبت کردن
ما به سختی کار در معدن میماند. سیامک خیلی زود عصبانی میشود.
خیلی طول کشید تا من مرد مناسب خودم را پیدا کنم. ازدواج پدر و مادرم خیلی
فاجعه بود و من نمیخواستم در این منجلاب بیفتم . پدر من یک وکیل بود و
اعتیاد داشت او هوس باز هم بود ، به یاد میآوردم روزهایی را که آن دو فقط
دعوا میکردند و اشیاء زیادی به سوی هم پرتاب میکردند و سرانجام هم برای
هفتههابه خارج از شهر میرفت و مادرم هم که خانه دار بود ساعتها پشت تلفن
با دوستانش صحبت میکرد.
وقتی آن دو از یکدیگر جدا شدند ، پانزده سال بیشتر نداشتم. پدرم هم 5 سال
بعد بعلت مصرف بیش از حد مخدر فوت کرد و مادرم ازدواج مجدد کرد .
ارتباط من و سیامک خیلی زود جدی شد ، ما دیگر بچه نبودیم و سیامک یک ازدواج
ناموفق داشت با اینحال وقتی او به پیشنهاد ازدواج داد من خیلی خوشحال شدم .
ما سال بعد در یک مهمانی کوچک ازدواج کردیم.
و من قرصهای ضدبارداری را دور انداختم ولی فکر نمیکردیم خیل زود بچه
دار شویم . خیلی روزهای بدی بود هورمونهای زنانه من بهم ریخته بود و من
ماهها میگریستم و سیامک نمیدانست با من چه بکند.
" ما هیچ وجه مشترکی نداریم"
شبی دخترم به دنیا آمد واقعا سمبولیک بود. ساعت 2 صبح بود کیسه آب شکم من
یکماه زودتر از مقرر پاره شد و شوهرم حتی از تخت خواب بلند نمیشد فقط گاهی
مرا در آغوش میکشید و مرا آرام میکرد و دوباره پتو را به دور خود
میپیچید و به خوابیدن ادامه میداد. بعدا عملش را اینگونه توجیح کرد که
آن شب میدانستم که فردای سختی را در پیش رو داریم، میخواستم استراحت کافی
کنم تا فردا بتوانم به تو و بچه کمک کنم. و گذشته از همه ی اینها ، مادر
سیامک ،که به نظر من مغرورترین زن روی زمین بود. من احترام زیادی برای او
قائل بودم ولی این ملاک نمیشد که امور زندگی ما را هم در دست بگیرد.
مثلا هنگامیکه من از بچه پرستاری میکردم او اصرار داشت که بچه تشنه است من
به او میگفتم که بچه آب خورده است ولی او بی پروا شیشه َآب را به دهان
بچه میچپاند و شوهر من درک نمیکرد که چرا من مایل به گذراندن روزهای
تعطیلی با مادرش نیستم.
سیامک همیشه از زندگی اجتماعی و خصوصی و روابط زناشوییمان گله داشت و همیشه
در موقعیتهای نامناسب انتظار روابط صمیمانه داشت و این دیگر مرا خسته کرده
بود و اگر دخترمان نبود هیچ وجه مشترکی نداشتیم.
گفته های مرد:
" او همیشه مادر من بود."
" چرا ندا فکر میکند تنها او همیشه برای بهتر کردن روابطمان سعی میکند؟ " گفته سیامک چهل ساله ، رئیس دفتر مشاور املاک . "
اصلا زندگی کردن با او راحت نیست. کوچکترین چیز باعث آزار او میشود و هیچ
گاه طعنههاو منفی نگری او را نتواستم بپذیرم . در هیچ کاری نباید شرکت کنم
و اگر شرکت کردم و آنرا خراب میکنم. اگر برای خرید میرفتم همیشه برای
چیزی که خریده بودم موأخذه میشدم. چرا این مارک پنیر را خریدی ، بچه این
نوع کره را دوست ندارد ، اما اگر او از دید من نگاه میکرد میدید که خرید
بصرفه ای است. وقتی که چای ساز کار میکند چرا باید یکی دیگر خرید به نظر
من خرید شکلات که دخترمان فقط یک گاز از آنرا میخورد کار احمقانه ای است.
ندا هیچ گاه به مشکل حاضر نمیپرداخت همیشه مشکلات گذشته را مطرح میکرد و آخر سر هم مادر من مقصر بود.
وقتی من ده ساله بودم پدرم از بیماری سرطان از بین رفت و من هیچ خاطره
ای از او ندارم . زندگی برای مادرم بسیار سخت بود و هنگامی که من کودک
بودم او هر روز از جهنمی که در آن بود میگریست. میدانستم که من و خواهرم
را خیلی دوست دارد ولی هیچگاه برای ما کاری نمیکرد.
من عاشق این بودم که عضو یک لیگ شوم ولی مادرم هیچوقت اجازه ی این کار را
به من نداد. اگر از هر چیز ناراحت یا عصبانی میشدم مادرم موضوع را شخصی
میکرد و میگفت :« چرا این کار را با من میکنی ؟» و گریه میکرد. وقتی
بزرگتر شدم دیگر مرد خانه بودم. قبضهارا پرداخت میکردم ، کارهای روزمره
را انجام میدادم و سعی میکردم بین خواهر و مادر خودم میانجی گری کنم.
باور کنید میدانم مادرم خیلی سختگیر است ولی من نیز در رسیدگی به او وظیفه
ی سنگینی دارم و ندا ، هیچگاه نمیتواند دیدار ما را در روزهای تعطیل درک
کند. من فکر میکنم ما هنوز در قبال هم وظیفه داریم.
با همسر اولم در دبیرستان آشنا شدم ، اما او ترکم کرد. در نگاه اول عاشق
ندا شدم. ندا خیلی عصبی بود و من فقط تا قبل از تولد دخترمان توانستم تحمل
کنم.البته هنوز هم فکر نمیکنم کار من در شب تولد دخترمان اشتباه بود.من
کار منطقی را انجام دادم. حداقل یکی از ما به خوبی استراحت میکرد تا فردا
از پس همه چیز بتواند بر آید.
مصیبت ندا بدتر وبدتر شد. من سعی میکردم به او کمک کنم ولی او فکر
میکرد که من به فکرش نیستم. من هم فکر میکردم که او به فکر من نیست. او
زمان زیادی را برای صحبت تلفنی با دوستانش سپری میکرد اما هیچوقت برای
مهمانی شام خارج از منزل ، وقت نداشت.
گفته های مشاور : " منازعه ی قدرت "
من صدای دعوای سیامک وندا را در اتاق انتظار شنیدم.دعوایی که به سادگی
روابطشان را تیره و تار میکرد. عصبانیت همیشگی میان آن دو ، همه ی
انرژیهای مثبت را که نیاز اصلی رابطه ی خوب است به انرژیهای منفی که برای
روابط عاطفی مضر است ، تبدیل میکرد
ندا و سیامک هر دو شکایات مشترکی داشتند.هر دوی آنها پر حرف و شکایتشان
از این بود که از طرف مقابل عشقی ندیده اند و نا دیده گرفته شده اند.
آنها باید میآموختند که چگونه گوش کنند و چگونه ناراحتی شان را ابراز کنند
وبا یکدیگر آنچنان که در خور یک زوج خوشبخت است ، چگونه باشند.ندا برای
محافظت خود از تلاطم محیطی که در کودکی تجربه کرده بود ، بدور خود خطی
کشیده بود واو نیازمند حمایت از طرف سیامک بوداما هر گاه احتیاج به یک حامی
داشت ، سیامک این نیاز او را اجابت نمیکرد و بسیار عصبی میشد. مثل مادرش
از تلفن برای تخلیه ی خود استفاده میکرد و از اثری که این کار بر روی
شوهرش داشت بی خبر بود. هیچگاه جایی برای شوهرش و صحبت با او نمیگذاشت.
هنگامیکه ندا عصبانی میشد و در فکر فرو میرفت ، سیامک سعی میکرد او را
با راهکارهای خود به آرامش دعوت کند. با اینکه ندا امتناع میورزید ولی
سیامک دوباره تکرار میکرد.
گام اول:
رفتار او با مادرش و ندا یکسان بود در حالیکه سیامک باید با او همدردی
میکرد و این را میدانست که باید متفاوت عمل کند. پس از چند جلسه که آندو
با یکدیگر جر و بحث کرند ، بالاخره من به این بلاتکلیفی خاتمه دادم و به
آنها گفتم ، شما تنها یک راه دارید یا باید به جر وبحثتان ادامه دهید و یا
باید سعی کنید دیدتان را تغییر دهید و تا هنگامیکه شما هر دو این کار را
انجام ندهید ، من قادر به کمک شما نیستم. چند ماه بعد ، پس از آن ماجرا ،
به نتیجه های خوبی رسیدیم.
گام دوم:
ندا یاد گرفت که چگونه وقتی عصبانی میشود قبل از سخن گفتن خود را آرام
کند. من از ندا پرسیدم هنگامیکه عصبانی میشود چه احساسی دارد؟و او گفت
احساس گرفتگی شدیدی در ناحیه ی گردن میکنم. من به او پیشنهاد دادم در
هنگام عصبانیت قبل از هر عمل دیگر، برای چند دقیقه ، به هوای آزاد برود و
نفس عمیقی بکشد تا به حالت عادی برگردد . وبه سیامک گفتم قبل از آنکه ندا
بخواهد شروع به بلند حرف زدن کند ، به جای پر خاشگری با او با مهربانی صحبت
کند.
گام سوم:
من به هر دوی آنها تکنیک گوش دادن را یاد دادم.هنگامیکه طرف مقابلتان
احساسش را برای شما توضیح میدهد، آرام بنشینید و سپس بدون قضاوت سعی در
بازتاب دادن آن کنید.
ندا هم مثل همه ی زنها نیازمند توجه شوهرش بود.از آن به بعد وقتی ندا از
سیامک درخواست میکرد تا چند دقیقه به حرفهای او گوش دهد ، سیامک احساس
مسوولیت بیشتری میکرد و دیگر ندا زمان زیادی را برای صحبت پشت تلفن
نمیگذاشت.
پس از این آتش بس ، صحبت کردن میان آن دو و حل مشکلات بسیار آسان بود
سیامک متوجه شد که باید از ندا در مقابل تحمیلهای مادرش حمایت کند و دیگر
ندا آخر هفتهها با آغوش باز به دیدار مادر شوهرش میرفت. پس از مدتی ندا
دریافت که خیلی دلتنگ شغلش شده است.تصمیم گرفت بعد از تولد دو سالگی
دخترشان دومشان به کارش باز گردد.
ندا توانست یک دانشجو برای نگه داشتن بچه ها پیدا کند و پس از آن روزی به
محل کار سیامک تلفن زد و به او گفت دو بلیط نصف قیمت برای سفر به شیراز
پیدا کرده است و برو آنها را تهیه کن تا قبل از اینکه سر کار برم با هم به
یک سفر دو نفره بریم.
« سفر دو نفره ثابت کرد که ما دو نفر هنوز از با هم بودن لذت میبریم . »
این سخنی بود که ندا با خوشحالی پس از برگشت از مسافرت بیان کرد.
roozane.ir
پنج شنبه 19/11/1391 - 14:5
ازدواج و همسرداری
آیا تا به حال شده در حالی که گمان میکردید لحظات فوقالعاده خوبی در
کنار همسرتان دارید، ناگهان او عصبانی شده و شروع به ایراد گرفتن از شما
کند؟
از این 8 کار بپرهیز، خانم عزیز!
آیا تا به حال شده در حالی که گمان میکردید لحظات فوقالعاده خوبی در
کنار همسرتان دارید، ناگهان او عصبانی شده و شروع به ایراد گرفتن از شما
کند؟ متاسفانه اغلب خانمها عاداتی دارند که مردها را ناراحت میکند..
1- جاروبرقی کشیدن در وقتی که وقتش نیست!
ساعت 8 شب است، همسرتان از محل کار به خانه برگشته و روی کاناپه در حال
استراحت و تماشای تلویزیون است. شما که تا به حال مشغول امور دیگر منزل و
رسیدگی به کودکان بودهاید حال این فرصت را پیدا کردهاید که خانه را کمی
جارو بکشید، پس با کمال احترام از همسر خود میخواهید دقیقهای کودکان را
زیر نظر بگیرد و پاهایش را بلند کند تا خانه را جارو بکشید اما متوجه
عصبانیت همسرتان میشوید.
بهترین راه این است که به او حق داده و جارو کشیدن را به فردا موکول کنید.
2 -غرغر کردن موقعی که او دارد فوتبال میبیند
امروز بعد از ظهر از تلویزیون مسابقه فوتبال تیم مورد علاقه همسرتان پخش
میشود. اما شما از فوتبال یا تیم مورد علاقه او متنفرید، بنابراین مدام در
حالی که او در حال تماشای تلویزیون است در خانه راه میروید، غرغر میکنید
و از تیم او یا حتی تماشای فوتبالش ایراد میگیرید. او که از کار شما
کلافه شده ممکن است کاملا محترمانه از شما بخواهد ساکت باشید. نباید از
عکسالعمل همسرتان ناراحت شوید. فراموش نکنید در یک خانواده هر کسی حق دارد
به علایق خود مشغول شود، اگر شما فوتبال دوست ندارید بهتر است آن ساعت
برای گردش با دوستانتان قرار بگذارید یا به خرید بروید.
3 - بگو منو دوست داری بگو
به رستوران رفتهاید و ساعات بسیار خوبی را با هم گذراندهاید. حال به خانه
برمیگردید و در کنار همسرتان که مشغول تماشای تلویزیون است مینشینید و
شروع میکنید به پرسیدن سوالات رمانتیک نظیر «چهقدر من رو دوست داری؟»
ممکن است ابتدا همسرتان با گفتن یک یا دو جمله احساسش را به شما بیان
میکند اما اگر سوالات ادامه یابد، ساکت شود و شما گمان کنید به شما
بیعلاقه است یا حوصلهتان را ندارد. پرسیدن سوالات عاشقانه خوب است اما هر
چیز زمانی دارد.
4 - کی بود؟ چی بود؟ کجا بودی؟
«کی بود زنگ زد؟» «چی میخواست؟» «خوب تو بهش چه گفتی؟»
گاهی اوقات زنان بدون آنکه منظور خاصی داشته باشند، همسرانشان را بیش از حد
سوال پیچ میکنند. در اینجاست که صبر همسران ممکن است تمام شود. فراموش
نکنید بهترین کار این است که هرگز خیلی در کارهای همسرتان دخالت نکنید.
اجازه دهید هر فردی زندگی شخصی خود را داشته باشد. وقتی اجازه میدهید
همسرتان در زندگی شخصیاش رازهایی را برای خود نگه دارد، زندگی مشترک شما
باثباتتر خواهد بود.
5 - ادب کردن شوهر
گاهی زنان با همسران خود مثل کودکان برخورد میکنند. مثلا مدام به او
یادآوری میکنند که به دندانپزشک مراجعه کند. فراموش نکند نان بخرد. روغن
ماشین را چک کند و... این حرفها تنها میتواند سبب عصبانی شدن همسرتان
شود. او ازدواج نکرده تا کسی همانند مادرش مدام او را نصیحت کند. اگر کاری
را فراموش میکند تنها یک بار به او گوشزد کنید و قبل از آنکه نظرتان را در
مورد کاری بدهید، منتظر شوید تا خود او درباره آن صحبت کند یا نظرتان را
بخواهد.
6- افتادن از آن طرف بام
مدام به همسرتان زنگ میزنید، میخواهید تنها با او بیرون بروید و دوریاش
را نمیتوانید تحمل کنید؟ مردان شاید در ماههای اول ازدواج این روند را
تحمل کند اما بعد از این عادت شما عصبانی خواهند شد. اجازه بدهید ساعاتی از
روز را به حال خودش باشد و همراه با همکارانش ساعاتی را خوش بگذراند.
7- الان میام!
ساعت 8 به تولد یکی از دوستان همسرتان دعوت شدهاید و با آنکه همسرتان نیم
ساعت است آماده روی کاناپه نشسته. شما هنوز به دنبال این هستید که چه روسری
با پیراهنتان جور است و او مدام تکرار میکند که زود باش، همین لباس خوب
است و... تا آنکه در نهایت از دست شما عصبانی میشود. بهترین کار این است
که شما یک یا دو ساعت پیش از ساعت مقرر انجام کارهای خود را آغاز کنید تا
وقتی او آماده میشود شما دیگر کاری برای انجام دادن نداشته باشید.
8 -انتقاد از مادرشوهر
«مادرت را خیلی دوست دارم ولی بهتر بود قبل از آنکه بیان حداقل اول زنگ
میزدند.» شاید حق با شما باشد ولی حتی یک انتقاد محترمانه از مادر همسرتان
ممکن است او را ناراحت کند. اگر میخواهید در دید همسرتان و خانوادهاش
بهترین باشید هرگز از مادر همسرتان ایراد نگیرد.
منبع:salamat.ir
پنج شنبه 19/11/1391 - 14:2
ازدواج و همسرداری
در فیلم «امشب شب مهتابه» یکی از مباحث مهمی که از نظر روانی و تربیتی
قابل بحث است بحث «تربیت فرزند در شرایط خاص» است. اما اجازه بدهید این بحث
را به زمان دیگری موکول کنیم و این هفته بحث اصلیمان را که همان «مواجهه
با مرگ همسر» است مطرح کنیم...
به همسرانی که با این استرس بزرگ روبهرو میشوند، توصیه میکنم برای
کنار آمدن با این تنش و بازگشت به زندگی، 5 توصیه زیر را به کار ببندند:
اول از همه همینقدر که یک زوج میدانند چهقدر یکدیگر را دوست دارند،
بزرگترین انگیزه خواهد بود. در صحنههایی از فیلم «امشب شب مهتابه»
میبینیم که «پیام» به «سحر» عاشقانه میفهماند که طاقت پژمردگی و دلمردگی
او را ندارد. این واقعا کمککننده است. مگر ما معتقد نیستیم که اموات
آگاهاند؟ پس باید قبول کنیم که همسر فوتکردهمان حتما خوشحال میشود که
دوباره به زندگی برگردیم. تا قبل از چهلم یا سال، من حتی به مراجعان خودم
توصیه میکنم که اگر با بیان حرفهایت آرام میشوی، آنها را بنویس. مینا
(یکی از مراجعانم) میگفت: «چهقدر دوست داشتم برای جشن فارغالتحصیلیام
با احمد (همسر متوفایش) میرفتم.» ما قرار گذاشتیم که او حرفهایش را
بنویسد و یا در کنار مزار احمد بیان کند. البته یادمان باشد که این راهحل
باید مقطعی و فقط به منظور گذر از بحران باشد. «سحر» میتواند در فیلم به
«پیام» بگوید که «بیا پسرت را ببین» اما پس از مدتی باید حرفهایش را به یک
دوست یا یک مشاور بگوید؛ وگرنه با وجود مرگ همسرش، او را زنده فرض میکند و
هیچوقت نخواهد توانست به زندگی عادی برگردد.
باید سعی کنید به طریقی دوری از او و این فاصله موجود را کمرنگ کنید.
چهطور؟ باید سعی کنید با او مرتبط شوید. اگر باور دارید که او را کاملا از
دست ندادهاید و فقط بخشی از او یعنی فقط جسمش از پیش شما رفته، باید با
انجام کارهایی (مثلا با نماز خواندن برایش) به روح او نزدیک شوید. این کار
دو حسن دارد:
1) خیرات دادن یا مثلا رفتن به شیرخوارگاه یا خانه سالمندان و هر کار
نیک دیگر برای آن متوفی باعث میشود شما از کار خیری که میکنید انرژی
بگیرید و فراهم کردن شادی و نشاط برای دیگران هم قطعا انرژی مثبت و شادی
دلنشینی را به خودتان برمیگرداند.
2) این کار موجب نزدیکتر شدن شما به خداوند میشود و این ارتباط عاشقانه
با خالق هستی قطعا برایتان شادیآور خواهد بود و به شما عزم دوباره زندگی
کردن میدهد. حس میکنید که با وجود خدا هرگز تنها نیستید و تسلیم اراده او
میشوید. آدمهایی که اعتقاد قویتری دارند با مرگ عزیزان خودشان راحتتر
کنار میآیند.
3) باید به مرور به فکر این باشید که یک معنای جدید را در زندگی تزریق
کنید. اطرافیان هم میتوانند به شما کمک کنند. شرکت در یک کلاس ورزشی،
عضویت در یک حرکت اجتماعی (مثلا یک انجیاُ، شرکت در مقطع بالاتر دانشگاهی
و غیره.)
4) سنت بسیار خوبی است که بعد از مراسم چهلم، برای داغدیده یک پارچه
روشن هدیه میبرند و او را از عزا درمیآورند. شما هم باید بخواهید و مطمئن
باشید همسرتان از اینکه شما را با ظاهر آراسته ببیند، لذت میبرد.
5) هرگز کسی به شما نمیگوید که تحمل این استرس ساده است ولی باید به
خودتان بقبولانید که به هر حال، او رفته و دوباره باید دست بر زانویتان
گذاشته، قد راست کنید و به زندگی برگردید چرا که تا وقتی با هم بودهاید،
قدر هم را دانستهاید و با هم از زندگی لذت بردهاید. در کنار این
میتوانید به خودتان قول بدهید تا اطرافیان زندهاند، قدر آنها را بدانید و
از همه لحظهها برای تبادل عشق و محبت استفاده کنید، شاید فردایی نباشد.
منبع:salamat.ir
پنج شنبه 19/11/1391 - 14:1
ازدواج و همسرداری
طلاق برای اکثر افراد زندگی را جهنم می کند. بهبود یافتن بعد از آن راهی
بسیار دشوار است. خیلی ها اصلاً به بهبودی نمی رسند، خیلی ها هم بااینکه
به نظر می رسد آنرا پشت سر گذاشته اند اما هنوز هم درد ناشی از آن و ترس از
نزدیک شدن به کسان دیگر را به دوش می کشند.
در این مقاله می خواهیم راهی متفاوت برای بهبودی یافتن از طلاق برایتان
معرفی کنیم، راهی که این امکان را برایتان فراهم می کند که به بهبودی کامل
برسید. 10 مرحله زیر به شما نشان می دهد چطور زندگی و روابطتان را از نو
بسازید.
1. تا می توانید غصه بخورید و زاری کنید.
خیلی وقت ها، افراد از احساسات ناراحت کننده مثل افسردگی، غصه، عصبانیت،
و امثال آن وحشت دارند. شدت این احساسات آنقدر زیاد هست که بتواند تا آخر
عمر اسیرتان کند. نکته مهمی که باید به یاد داشته باشید این است که بااینکه
این احساسات خیلی قوی هستند اما برای همیشه ماندگار نیستند. این را هم
باید بدانید که همیشه این احساسات داغانتان نمی کند، خیلی وقت ها اگر اجازه
بدهید که این احساسات را تجربه کنید، احساس خیلی خیلی بهتری پیدا می کنید.
2. به آینده ای که رابطه تان ممکن بود داشته باشد، و الان دیگر نخواهد داشت، فکر کنید.
وقتی ازدواج می کنیم، امیدها و آرزوهای زیادی داریم. از دست دادن و
فراموش کردن این امیدها و آرزوها کار ساده ای نیست چون از آنها بعنوان
راهنمایی برای حرکت به سوی آینده استفاده می کنیم. امیدها و آرزوهای
ازدواجتان را پیدا کنید. بعد جداگانه برای هرکدام غضه بخورید و ناراحت
شوید. یادتان باشد که امیدها و آروزهای شما نمرده اند، می توانید آنها را
با افراد دیگر یا حتی برای خودتان به تنهایی بسازید.
3. کسانی را پیدا کنید که در طول زندگیتان می دانستند چطور با عشق و علاقه به احساساتتان توجه کنند.
وقتی می خواهید از طلاق یا هر اتفاق ناخوشایند دیگری که برایتان اتفاق
افتاده بهبود یابید، خیلی مهم است که آنچه در فکر و دلتان می گذرد را بر
زبان بیاورید. خیلی ها دوست ندارند به حرف ها و درد و دلهای تلخ دیگران گوش
کنند. گوش دادن به عصبانیت ها، ترس ها و ناراحتی های دیگران، باعث می شود
بترسیم که مبادا احساسات آنها روی ما هم اثر کند. به همین خاطر است که آنها
که دوستمان دارند، وقتی درمورد این احساساتمان حرف می زنیم، معمولاً سعی
می کنند حالمان را خوب کنند. باید کسی را پیدا کنید که فقط به حرفهایتان
گوش کند، حرفتان را قطع نکند و سعی هم نکند که نصیحتتان کند. حرف زدن تنها
راهی است که خوبتان می کند.
4. ببینید چه اتفاقی برای رابطه تان افتاد که به آنجا کشید.
اگر می خواهید با طلاقتان کنار بیایید و بتوانید زندگی بهتری بعد از آن
برای خود بسازید باید بفهمید که چه چیز منجر به طلاقتان شده است. در این
قسمت از کار باید واقعاً با خودتان صادق باشید. متهم کردن همسر سابقتان یا
خودتان برای این طلاق هیچ دردی را دوا نمی کند. باید دقیقاً بررسی کنید که
کدام اعمال و رفتارهای خودتان و همسرتان کار را به طلاق کشانده است.
5. ببینید چرا همسر سابقتان را برای ازدواج انتخاب کرده بودید.
افراد روابط مختلف را بنا به دلایل مختلف شروع می کنند که متداولترین آن
"عشق" است. اما تصوری که اکثر افراد از عشق دارند، عشق واقعی نیست. در زیر
به بعضی از دلایل انتخاب همسر اشاره می کنیم:
نیاز مبرم به دوست داشته شدن
ترس از تنها ماندن
شیفتگی
امنیت ازدواج
بچه دار شدن و امثال این
اگر بتوانید صادقانه دلیل انتخاب همسر سابقتان را پیدا کنید، می توانید
آغاز طلاق را شروعی برای رابطه ببینید. آنوقت می توانید برای انتخاب بعدی
خود، از ملاک های دیگری استفاده کنید.
6. همسرتان را ببخشید، خودتان را ببخشید.
الان وقت بخشیدن است. درک کنید که شما و همسرتان هر چه از دستتان برمی
آمد برای حفظ رابطه انجام دادید. درک کنید که حتی وقتی کارهایی می کردید که
موجب ناراحتی همدیگر می شد، بهترین کاری بوده که می توانستید در آن زمان
بکنید. آن رفتارهای دردناک فقط برای دفاع از خودتان بوده است. بخشیدن تنها
راه آزاد کردن خودتان و شروع یک زندگی دوباره است.
7. بین خودتان و همسر سابقتان فاصله بیندازید. 3 تا 6 ماه هیچ رابطه ای با او نداشته باشید.
یکی از دردناکترین قسمت های طلاق این است که دیگر نمی توانید همسرتان را
که یک روز بهترین دوستتان بوده پیش خودتان داشته باشید. اما اگر می خواهید
که به بهترین شکل بهبود پیدا کنید بهتر است که سه تا شش ماه هیچ نوع رابطه
ای با همسر سابقتان نداشته باشید. این به شما این فرصت را می دهد که تا
دلتان میخواهد غصه بخورید و عصبانیتتان را از بین ببرید. همچنین باعث می
شود که رابطه شما و او دوباره با موقعیت جدیدی آغاز شود.
8. کسانی را پیدا کنید که حمایتتان کنند.
طلاق گرفتن یعنی بهترین دوست و همدمتان را از دست داده اید. به کسی نیاز
دارید که به حرفهایتان گوش دهد. دوست دارید بدانید که هنوز کسانی هستند که
دوستتان داشته باشند و بخواهندتان. به همین دلیل، داشتن کسانی که حمایتتان
کنند برای بهبودی از طلاق لازم است. فقط باید اطمینان پیدا کنید که این
افراد بدانند که شما نیاز به حمایت آنها دارید و بدانند که چطور باید
حمایتتان کنند.
9. همه چیز درمورد خودتان و روابطتان را حل و فصل کنید.
اگر می خواهید در آینده رابطه بهتری داشته باشید و اشتباهات قبل را
تکرار نکنید، باید خوب به رابطه هایی که داشته اید فکر کنید. باید بفهمید
که از یک رابطه چه می خواهید، چه کسی به درد شما می خورد، برای احساس رضایت
از رابطه به چه چیزهایی نیاز دارید و چه چیزهایی را در رابطه نمی توانید
قبول کنید.
10. حسابی مراقب خودتان باشید.
بهبود یافتن از طلاق، کاری استرس زا و دردناک است که زندگیتان را عوض
میکند. وقتی قرار است زندگیتان اساساً تغییر پیدا کند، باید به خوبی از
خودتان مراقبت کنید. باید طوری با خودتان رفتار کنید که کمی از استرس ها و
فشارهایتان کمتر شود. مثلاً حجم کاریتان را کمتر کنید، خوب غذا بخورید،
ورزش کنید و تا می توانید استراحت کنید. به کلاسهای آموزشی بروید و فعالیت
هایی را انجام دهید که از آن لذت می برید.
بااینکه بهبودی یافتن از طلاق کار آسانی نیست اما اگر مراحلی که در بالا ذکر کردیم را خوب دنبال کنید، مطمئناً موفق خواهید شد.
منبع: farstak.com
پنج شنبه 19/11/1391 - 14:0
ازدواج و همسرداری
مهناز و فرشید در گیر مشکلات زندگی متشرک زود هنگامشان در جوانی و نیز 3
فرزندشان هستند که به طور گیج کننده ای روابط آنها را به تباهی کشانده
.آیا مشکل آنها برطرف خواهد شد؟
مهناز 26 ساله است.
نوبت مهناز:
از اینكه كار ما به اینجا كشیده شده است، غمگین هستم. از آنجا كه همسرم
نتوانسته به آرزوی دیرینه خود برسد، مدام مرا سرزنش میكند. زمانی كه فرشید
دانشجوی سال اول بود و تصمیم گرفتیم ازدواج كنیم، وی مجبور شد ترك تحصیل
كند.بعد از ازدواج بلافاصله من باردار شدم. دو سال اول ازدواج از من گله
میكرد. حالا غرولند نمیكند، اما از من دوری میكند. هر شب تا دیر وقت با
دوستان خود بیرون است. ساعت 2 نیمه شب به خانه برمی گردد.
از اینكه به بن بست رسیده ایم، ناراحت و افسرده هستم. ما عاشق یكدیگر
بودیم. از یكسال قبل از اینكه فرشید نامه قبولی خود را دریافت كند، با هم
دوست بودیم. من سال سوم دبیرستان بودم و او سال چهارم. تا آن موقع، كلی از
آینده صحبت كرده بودیم. چی میشد اگر او تحصیلاتش را به خوبی ادامه میداد و
من معلم میشدم، و بچههایمان را به طور بی نظیری بزرگ میكردیم.
مدتی بعد از ازدواجمان من متوجه شدم كه حامله شده ام. موضوع را به گوش
او رساندم، اما او خوشحال شد. وی گفت كه من و بچه را از همه چیز بیشتر دوست
دارد.
شروع یك خانواده
زمانی كه موضوع را با والدینم (مادرم خانه دار، و پدرم وكیل بود) هم در
میان گذاشتم، از ما حمایت كردند. اما میدانم كه آنها هم ناامید شدند. آنها
آرزو میكردند كه ای كاش من هم به مانند خواهر بزرگترم، بعد از اتمام
دانشگاه ازدواج میكردم. والدین فرشید هم واقعا ناراحت شدند كه او دیگر نمی
توانست در تحصیل پیشرفت کند. پدرش، كه حالا كارمند بیمه است، قبلا در ارتش
كار میكرده است. مادرش هم در دبیرستان متصدی دفتر است.
من و فرشید جشن عروسی ساده ای برگزار كردیم و بعد هم من دبیرستان را
تمام كردم. من 17 ساله بودم، و فرشید 18 ساله بود. مهرگان سه ماه بعد به
دنیا آمد، درست بعد از اینكه همسرم در دانشكده ای نزدیك خانه مان شروع به
تحصیل كرده بود. والدینم در زیرزمین منزلشان آپارتمانی كوچك برای ما
ساختند، از لحاظ مالی هم به ما كمك میكردند. فكر میكردم همه چیز خوب پیش
میرود.
من نباید آنقدر اشتباه میكردم. همیشه در خانه بودم و از كودكم مراقبت
میكردم، و از اینكه نتوانسته بودم به آرزوهایم برسم، احساس شكست میكردم.
تمام دوستانم به دانشگاه رفته و برای خودشان كسی شده بودند. اما من فقط
مجبور به مراقبت از فرزندمان بودم.
از این رو وقتی فرشید از نارضایتی نسبت به زندگی صحبت میكرد، از كوره
در میرفتم. او در رشته تحصیلی خود موفق بود، اما از اینكه آن رشته و شغل
را دوست نداشت، افسرده شده بود. و همیشه میگفت، بهتر بود كه به دانشگاه
دیگری میرفتم. وقتی به او میگفتم كه آرزوهای من هم نقش بر آب شد، در جواب
میگفت من یك روزی میتوانم معلم شوم، اما فارغ التحصیل شدن از یك دانشگاه
معتبر آرزوی دست نیافتنی برای او میباشد.
این بحثها تا دو سالگی مهرگان هم ادامه داشت. تا اینكه یك شب موقع صرف
شام به او گفتم بهتر است كه طلاق بگیریم. عكس العمل فرشید مرا مبهوت ساخت.
او گفت كه مرا دوست دارد و برای زندگیمان حاضر به انجام هر كاری میباشد.
او قول داد كه دیگر از ناکامیهایی که زندگی متشرکمان را مسبب آن میداند
صحبتی به میان نیاورد. و بعد هم از من خواست كه دوباره بچه دار شویم. او
گفت با این كار دلگرم تر میشود.
آن نوع صحبت كردن از طرف فردی كه عاشق او هستی مانع از این میشد كه
درخواست او را رد كنی. من هم بلافاصله باردار شدم. دوران بارداری به خوبی
میگذشت، او به موقع به خانه برمی گشت و به مهرگان هم كمك میكرد. و در
همان روزها او از دانشگاه فارغ التحصیل شد و مشغول به كار شد. پسرمان مهیار
نیز به دنیا آمد.
از بد به بدتر
آرزو میكنم كه ای كاش میتوانستم كه بگویم تولد فرزند دوممان اوضاع را
بهتر كرد، اما متاسفانه عكس این قضیه بود. دوباره من در خانه گیر افتادم و
فرشید شبها تا دیر وقت با دوستان خود بیرون از منزل بود. من با غذا خوردن
به خودم دلداری میدادم. تا جایی كه وزنم به 91 كیلو رسید. واقعا زشت و بد
هیكل شده بودم، اصلا تمایلی به رابطه با شوهرم نداشتم.
من و همسرم مدتهای طولانی با هم روابط صمیمانه نداشتیم و از وسایل پیشگیری
از بارداری نیز استفاده نمیکردم. شما میتوانید حدس بزنید، چه مشكلی به
وجود آمد، بچه سوم نیز در راه بود. الان من هنوز حتی 30 ساله نیستم، و
بچههای 9، 7 و 3 ساله دارم. من هرگز به دانشگاه نرفتم و هنوز در زیرزمین
خانه والدینم زندگی میكنیم. واقعا افسرده و ناامید شده ام، اما همسرم
اوقات بیكاری خود را با دوستانش میگذراند. اگر شما بتوانید به ما كمك
كنید، واقعا كار شگفت انگیزی خواهید كرد.
نوبت فرشید (فرشید 27 ساله، نسبتا خوش اندام)
پایان یك رویا
ترك موقعیت تحصیلی مناسب پایان همه كارهایی بود كه من و والدینم از هشت
سالگی ام برای رسیدن به آن كرده بودیم. من واقعا شیفته یک دانشگاه معتبر و
یک رشته عالی بودم. برای همین برای رسیدن به این آرزو، سخت مطالعه میكردم.
زمانی كه نتایج قبولی خود را دریافت نمودم، من و والدینم مثل بچهها گریه
میكردیم. من تنها بچه خانواده هستم. اولین كاری كه انجام دادم، زنگ زدن به
مهناز بود. او شوریده بود. به او گفتم من به رویای دیرینه خود رسیده ام و
هر جا بروم او را نیز با خود میبرم. و بعد هم میتوانیم كار كنیم و زندگی
مشترك را شروع كنیم.
اما این گونه نشد. متاسفانه در ماهای اول ازدواج مهناز باردار شد. من در هم
ریخته و گیج شده بودم. اما از طرفی هم از داشتن بچه و زنی كه عاشقش بودم،
هیجان زده شده بودم. میدانستم كه رویای همیشگی من تمام شده بود. اما فكر
نمی كردم كه این موضوع همیشه به فكرم خطور كند. ناامید بودم. از اینكه به
دانشگاه عادی بروم، تنفر داشتم.
دوست نداشتم كارمند بشوم و شغل خود را دوست نداشته باشم. مهناز با من
همدردی نمی كرد. و همیشه از من میخواست كه بیشتر وقت خود را به بچه و او
اختصاص بدهم. از او اصرار، از من انكار. برای رهایی از بحث و جدلها، تا
دیر وقت با دوستانم بودم. حال كه فكر میكنم، متوجه میشوم كه مهناز
شایستگی محبت بیشتری را داشت.
مهناز باهوش بود، من آرزو میكردم كاش او برای زندگی خود كاری میكرد.
میدانم كه اصلا برای دخترم كاری نكردم. بنابراین آن شب به خانه رفتم تا با
مهناز صحبت كنم و تغییراتی ایجاد بنماییم. قبل از اینكه من دهانم را باز
كنم، مهناز از من طلاق خواست. آن حرف قلبم را شكست. به او گفتم هرگز از
گذشته صحبت نخواهم كرد و به خاطر او و مهرگان شغلی پیدا میكنم تا آنها
خوشبخت شوند. همچنین از او خواستم كه دوباره باردار شود. میدانم كه كار
احمقانه ای بود، اما تصور میكردم با این كار زندگیمان حفظ میشود.
از تولد پسرمان مهیار واقعا مشعوف شدیم. اما تولد یك بچه جدید، استرس
مهناز را بیشتر ساخت.همسرم پرخورتر شد و وزن زیادی اضافه كرد. روابط
زناشویی ما تقریبا به انتها رسیده بود.
اما مهناز دوباره باردار شد. و حالا صاحب سه تا بچه هستیم. كودكی دیگر و جنگهای بیشتر.
مهناز با مراقبت از سه تا بچه، از پا در آمده است. من هم تحمل شكوههای او
را ندارم، از این رو به دور بودن از او ادامه میدهم و شبها دیر به منزل
میآیم. میدانم خطای بزرگی مرتكب میشوم. لطفا به ما كمك كنید. برای فرار
از این دور باطل چه كار كنیم؟
نوبت مشاور
یك پایان غیر منتظره
هر كدام از این دو نفر با وجود سن كم مجبور بوده است كه با چالشهای
خانوادگی روبرو شود. برای مهناز و فرشید، پایان غیر منتظره اهداف شغلی آنها
دلخراش ترین جنبه وقایع زندگی آنها بوده است. برای فرشید نرفتن به دانشگاه
معتبر تقریبا غیر تحمل بود.
بدبختانه، استرسهای مهناز (ناشی از مادر شدن و نرسیدن به رویاهایش)
مانع از شنیدن دردهای فرشید میشد. اگر چه آنها همدیگر را دوست میداشتند
اما هر كدام غصههای شخصی خودشان را داشته اند. با تولد فرزند سوم، در
حالیكه هنوز سنی نداشتند و در زیرزمین منزل والدین مهناز زندگی میكردند،
كشمكشها در روابط آنها بیشتر میشود. و آنها به عادات غلط خود برمی گردند.
گام اول
برای حل مشكل آنها و شكست این الگوی غلط، در یك جلسه كامل از آنها خواستم
احساسات خود را بیان كنند و طرف مقابل به طور كامل به صحبتهای همسرش گوش
فرا دهد. فرشید دوباره احساساتش را مبنی تحصیلاتش تاكید كرد، اما اضافه كرد
كه استخدام در شرکتی که هم اکنون در آن مشغول است و رشته اش در دانشگاه
نیز او را راضی ساخته اند.
وقتی حرفهای او تمام شد، مهناز زد زیر گریه. بعد از اینكه تعادل خود را به
دست آورد، گفت كه واقعا از نرفتن به دانشگاه تاسف میخورده است. فرشید برای
مدت طولانی ساكت بود، سپس دست خود را دور گردن مهناز انداخت. و به او گفت،
عزیزم دیگر الان میتوانی به دانشگاه بروی، با همكاری یكدیگر این كار محقق
میشود. مهناز سرش را رویشانه فرشید گذاشت. و از شواهد و چهره آنها مشخص
بود كه قصد دارند زندگی تازه ای را شروع كنند.
گام دوم
بعد از مدتی که با آنها صحبت کردم به فرشید گفتم که تو باید دلگرمی بیشتری
به مهناز بدهی تا او حس تهی بودن از یک تکیه گاه محکم را از دست بدهد و
متوجه شود که تو نیز به فکر او هستی و میدانی که او چقدر برای تربیت
بچهها زحمت میکشد.
گام سوم
به مهناز هم توصیه کردم که بزرگترین سیاست یک زن این است که همسرش بداند یک
گوش شنوا قابل اعتماد برای گفتن نگفتههایش وجود دارد و کمکهای عاطفی تو
به فرشید باعث دلگرمی او به خانواده اش میشود و اخم و منت گذاشتن همیشه
باعث دوری میشود.
آنها با رعایت این توصیههای ساده و با رعایت اخترام متقابل به خواستههای
همدیگر توانستند به مشکلات خود غلبه کنند و زندگیشان را گرمتر کنند.
درمانگران ایران
پنج شنبه 19/11/1391 - 14:0
ازدواج و همسرداری
اگر از آن دسته مردهایی هستید که فکر می کنند، جملات اهمیتی ندارد و
تنها چیزی که مهم است درون شماست، کاملا در اشتباهید. باید باور کنید که
دنیای ذهنی زنان و مردان تفاوت زیادی دارد و اگر می خواهید همسرتان را
خوشحال کنید باید به دنیایش وارد شوید و او را به شیوه خودش آرام و شاد
کنید.
تا زمانی که با این احساسات درونی تان جمله ای نسازید و همسرتان را
از آنها با خبر نکنید، هیچ اتفاق خوبی در زندگی مشترک تان نخواهد افتاد.
اگر هم از اهمیت این جملات باخبرید اما نمی دانید چه بگویید و از کجا شروع
کنید، بهتر است از این توصیه ها کمک بگیرید و با دنیای زنان آشناتر شوید.
چقدر زیبایی
زن ها دوست دارند ظاهرشان را ستایش کنید و گاهی به آنها بگویید که چه
چهره زیبایی دارند. حتی اگر همسر شما واقعا به این زیبایی نباشد از اینکه
گمان کند در نظر شما این طور به نظر می رسد، احساس غرور خواهد کرد.
البته بی گدار به آب نزنید و بدون آنکه برای حرف تان دلیلی داشته
باشید او را ستایش نکنید. چون درست در زمانی که به همسرتان می گویید، چقدر
زیبا هستی… او دلیل شما را خواهد پرسید و خواهد گفت از چه نظر؟ پس سعی کنید
برای این ادعای تان جزئیاتی را هم مطرح کنید و به این فکر کنید، چه چیز در
او زیباتر است و بعد سراغ تعریف کردن بروید.
تو خیلی خاصی
این که همسر شما بشنود که او فردی بی همتاست و هیچ زن دیگری نمی
توانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند، یک حس فوق العاده به او می دهد.
زن ها دوست دارند، بدانند که با تمامی گزینه های دیگری که شاید همسرشان به
آنها برای ازدواج درنظر داشته فرق می کنند و آنها ویژگی هایی دارند که از
نظر شوهرشان در هیچ کدام از زن های دور بر هم وجود ندارد.
شما باید این خاص بودن را به او گوشزد کنید و بگویید که کدام یک از
ویژگی های همسرتان بیش از دیگر ویژگی ها، شما را تحت تاثیر قرار داده. این
موضوع نه تنها حس خوب مورد توجه قرار گرفتن و قدردانی شما را به او می دهد
بلکه باعث می شود که او تمرکز بیشتری روی ویژگی های مثبتش داشته باشد و
برای پررنگ کردن شان تلاش کند.
زن ها دوست دارند از شوهرشان بشنوند که پر از صفات مثبت هستند و این که همسرشان به دلیل همین صفات به آن ها افتخار می کند.
با تو بودن بی نظیر است
زن ها دوست دارند، همسرشان به رابطه ای که دارد افتخار کند و به
دلیل آرامشی که در این رابطه دارد هم از آن ها قدردانی کند. این قدردانی
ممکن است به شکل های مختلفی صورت بگیرد. مثلا وقتی مردی زودتر از سر کار می
آید و به همسرش می گوید، دوست داشتم امروز بیشتر کنار تو باشم یا این که
دوست دارم وقتم را بیشتر با تو بگذرانم و باقی مانده کارهایم را هم کنار تو
انجام دهم می تواند یک حس فوق العاده را در زنان ایجاد کند.
با شنیدن این قدردانی ها زن برای بیشتر درک کردن همسرش تلاش خواهد
کرد و برای این که همسرش در ساعات بیشتری که در خانه است آرامش داشته باشد و
این اتفاق را تکرار کند، مصمم تر خواهد شد.
آن ها از این تصور که مردشان دوست دارد ساعتی از روز را تنها کنار
او و تنها برای استفاده از وقت ۲نفره شان مشخص می کند بیش از هر چیزی
خوشحال می شوند.
دوستت دارم
اگر می خواهید همسرتان از این که دوستش دارید مطمئن شود چاره ای جز
گفتن این حرف ندارید اما مهم تر از گفتن این حرف ها عملکرد شماست.
زن ها دوست دارند عشق تان را با کارهای تان نشان دهید. دادن یک شاخه
گل، یک هدیه بی مناسبت، پیامک های احوالپرسی طول روز و خیلی کارهای ساده
دیگر می تواند تاثیر خاصی روی رابطه شما بگذارد و این زندگی را در چشم
همسرتان افتخار آمیزتر کند.
اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود، شما باید مراقب تمام حرف هایی که
میان تان رد و بدل می شود باشید و فکر نکنید کلمات تاثیر چندانی ندارند.
مهم تر از همه این که باید مراقب قول هایی که به همسرتان می دهید
باشید. گرچه پاسخ مثبت شما به خواسته های همسرتان می تواند او را خوشحال
کند اما عمل نکردن به وعده های کوچک و بزرگ تان مشکل را چند برابر خواهد
کرد و تاثیری منفی روی نگاه همسرتان به شما و رابطه خواهد گذاشت.
متاسفم
برای زن ها مهم ترین اتفاقی که می تواند بعد از یک دعوا یا دلخوری پیش بیاید، شنیدن عذرخواهی مردشان است.
آن ها دوست دارند تاسف واقعی شما را ببینند و بعد از این دلخوری ها
مورد دلجویی قرار گیرند. غرورتان را کنار بگذارید و اگر اشتباه کرده اید
قبل از توضیح دادن دلایل تان از او عذر خواهی کنید.
اینکه شما بدون گفتن این که پشیمانید شروع به توضیح دادن و دلیل
تراشی کنید می تواند ناراحت کننده ترین واکنش بعد از دعوا برای یک زن باشد.
پس اگر نمی خواهید اوضاع را از این که هست خراب تر کنید با یک جمله ای
که از ته دل می گویید همه چیز را رو به راه کنید؛ بگویید: ببخشید و متاسفم!
همه چیز را درست می کنم
حتی اگر یک سوپرمن نباشید باید بتوانید به همسرتان اطمینان دهید که
همه چیز تحت کنترل است و تا زمانی که در کنارش هستید نمی گذارید زندگی تان
را چیزی تهدید کند.
گرچه شما با رفتارهای تان باید این اطمینان را در او ایجاد کنید اما در
لحظاتی که او از ته دل غمگین است و احساس اضطراب می کند باید این جمله
جادویی را به کار ببرید و به او آرامش دهید.
درمانگران ایران
پنج شنبه 19/11/1391 - 13:58
ازدواج و همسرداری
رویا و بهزاد رابطه شان را با گرمی و شور و شوق زیادی آغاز کردند. ولی
حالا آتش آن عشق گرم و سوزناک تبدیل به خاکستری سرد شده است. آیا آنها
قادرند دوباه به جای اول خود برگردند؟
میل و رغبت آنها از بین رفته!
زمانیکه بهزاد و رویا با هم ازدواج کردند ، فقط 23 و 24 سال داشتند. نه
سال بعد زمانیکه صاحب سه فرزند شده بودند، ناگهان فهمیدند رابطه شان به جای
ناخوشایندی رسیده؛ انگار شادی و هیجان میان آنها از بین رفته بود؛ رویا
میگوید : "زندگی مان خوب بود"اما" دیگر هیجان انگیز نبود" . رویا یک
بازاریاب نیمه وقت و بهزاد یک آتش نشان است، رویامی گوید ما خودمان را
زیادی با کار و بچههایمان سرگرم کرده بودیم، و دیگر به همدیگر توجه نمی
کردیم."
بهزاد نیز موافق حرفهای رویا است. ما برای شام خوردن پیش هم مینشستیم
اما هیچ حرفی برای گفتن به همدیگر نداشتیم. رویا اضافه میکند، که احساس
میکند همیشه بهزاد درصدد انتقاد از اوست و او از این بابت احساس جالبی
ندارد. بهزاد همیشه با عبارات ناخوشایند و با لحن انتقادی با او صحبت
میکند.
این رفتار بهزاد ، رویا را بر آن داشت تا برای مشاوره برود و از بهزاد
نیز درخواست کرد به وی ملحق شود. رویا میگوید ما در این مشاورات تکنیک
استفاده از کارتهای رنگی برای کلماتی نظیر "درخواستهایمان" آموختیم که
مانند درست کردن یک پازل بودند. هر درخواستی برای تغییر، و آرزوها ، امیدها
و رویاهایمان. هر عبارت انگیزه ای میشد تا ما راجع به آن صحبت کنیم و به
حرفهای یکدیگر نیز گوش کنیم. این مشاوره کمک زیادی به ما کرد چرا که باعث
شد تا ما بعد از مدتها قادر باشیم که با هم ارتباط عاطفی برقرار کرده و
تفریح کنیم.
فکر میکنید این مشاورهها نتیجهای در پی داشت؟ ما پس از سالها بدنبال آنها رفتیم تا ببینیم اکنون زندگی شان چگونه است؟
رویا: هنوز بعد از گذشت سالها ما از آن کارتها استفاده میکنیم،
تلویزیون را خاموش کرده، دستهای همدیگر را میگیریم، و به چشمان یکدیگر
نگاه میکنیم. فوق العاده است!
بهزاد: اکنون میتوانم به درستی احساسات همسرم را درک کنم، او هم
همینطور! شاید در نظر کار ساده ای باشد اما همین کار ساده باعث بوجود آمدن
تغییرات زیادی در زندگی مان شده است.
رویا: بهزاد بهترین دوست من شده، هیچ وقت به او دروغ نمی گویم.
بهزاد: ما تکنیک آن مشاوره را به کودکانمان نیز آموزش داده ایم، بعضی
والدین فراموش میکنند که از بچههایشان تقدیر و تشکر کنند. بچهها
میدانند زمانیکه کارهای مدرسه شان را انجام ندهند ما آنها را تنبیه نمی
کنیم ، ولی همین باعث میشود کودک بفهمد چه کاری درست است و باید وظایف خود
را بعد از این به خوبی انجام دهد.
رویا: به خاطر همین است که دیگر مشکل نداریم. به خاطر اینکه میدانیم
چگونه باید بدون اینکه محیط خانه را دچار تنش کنیم با فرزندانمان بحث و
گفتگو کنیم.
بهزاد: این روزها زن و شوهرها وقت زیادی را به یکدیگر اختصاص نمیدهند.
میگویند ما سرمان شلوغ است و خیلی کار داریم؛ وقت زیادی نمی ماند که با هم
باشیم! اما باید بدانیم خودمان باید این وقت را بوجود بیاوریم.
رویا: این یک پاداش است. زمانیکه روی کاناپه لم دادهای و آهسته با
همسرت صحبت میکنی، مایلی که هر چه محبت داری به او تقدیم کنی! آن وقتها
فکر میکردم با یک غریبه زندگی میکنم، اما حالا، داشتن رابطه زناشویی با
کسی که دنیای مرا تشکیل میدهد خیلی لذت بخش است.
بهزاد: برای من هم همینطور است.
درمانگران ایران
پنج شنبه 19/11/1391 - 13:58
ازدواج و همسرداری
خیلی از مشاجرات و جروبحثها به دلایل نادرستی، اتفاقمیافتند؛ به گونه ای كه طرفین، به آسانی نمیتوانند خود را كنترل كنند.
این دستورالعمل میتواند شما را برای جلوگیری از ایجاد این نوع اتفاقها، كمككند.
برای این كار در آینده، وقتی شما احساس میكنید كه یك برخورد جدیدی ممكن است پیشبیاید، این سئوالها را دقیقا از خود بپرسید.
احساسهای شما
1- آیا شما بیش از حد احساساتی شدهاید و واكنش تند نشان می دهید؛ به دلیل اینكه خسته و مضطربهستید؟
2-آیا این خشم باعثشد كه احساس كنید درگیر با كسی یا چیز خاصیشدهاید كه نسبت به آن حساسیتدارید؟
3-آیا در یك لحظه دچار وضعیت هورمونی خاصیشدهاید كه احساسمیكنید به طور غیرمعمولی، حساس، بی حوصله و زودرنج شدهاید؟
4-آیا شما تحت تاثیر یك بیماری این واكنش را نشانمیدهید؟
احساسات همسرشما
1-آیا همسرشما خیلیاحساساتی برخورد میكند چون خسته و مضطرباست؟
2-آیا شما میدانید كه این احساس عصببیت همسرتان در موارد دیگری نیز بروزمیكند؟
3-آیا همسر شما در تلاش برای كسب سلامتی در مورد خاصی است یا تحت تاثیر تغییرات هورمونی است؟
وجدان شما
1-آیا احساس تدافعیشما در مورد گفتههمسرتان یا كاری كه او انجام داده، بخاطر این است كه شما احساسگناه دارید؟
2-آیا شما برخورددفاعی دارید زیرا میخواهید از اینكه بگویید متاسف هستید، اجتنابكنید؟
3-آیا شما كینهای را نسبت به همسرتان با خود حمل میكنید كه نیازدارید به این ترتیب، با اظهار خشم تان از آن رها شوید؟
4-اگر شما بخواهید یك بحثی را گسترش دهید، آیا مطمئنهستید كه این بحث،
موضوع اصلی است كه شما را ناراحت كرده؟(این مسئله را به طور واقعی
بررسیكنید.)
5-اگر میخواهید بحثی را شاخ و برگ دهید، آیا مطمئنهستید كه آن، ارزش خطركردن ایجاد یك مشاجره بالقوه را دارد؟
6-اگر می خواهید بحثی را طولانی كنید، آیا دستورالعملی برای اینكه بحثمفیدی را دنبال كنید، بكارمیبرید؟
منبع: hamshahrionline.ir
پنج شنبه 19/11/1391 - 13:57
اخلاق
ممکن است ابراز خشم در یک مرحله یا مراحلی از ازدواج موثر واقع شود، اما
معمولاً مخرب است و وقتی آثارش از یک زمان به زمان دیگر امتداد پیدا
میکند حالت تخریب میگیرد. مشاجرههای پی درپی روی طرز تلقی زن و شوهر از
یکدیگر تاثیر میگذارد. طرز تلقیهای آرمان گرایانه از خشم و باورهایی از
این قبیل که باید در هر شرایطی از ابراز آن اجتناب کرد، در نهایت غیر
واقعبینی است. گاه عصبانیت حتی اگر نگوییم جان کسی را نجات میدهد موثر و
مفید است.
ممکن است زنی که مورد سوء استفاده قرار میگیرد به این نتیجه برسد که اگر
خشم خود را بروز دهد به سود او تمام میشود. بعضی از اشخاص تصور میکنند که
ابراز خشم موثرترین راه تاثیر گذاردن روی همسر آنهاست. اما متوجه نیستند
که ابراز خشم میتواند نتایج منفی قابل ملاحظهای بر جای گذارد. و در نهایت
ممکن است بطور موقت یک رفتار ناپسند را فرو نشاند تا پس از رفع تهدید
مجازات، از نو بروز کند.
در جریان زندگی زناشویی، گاه بهنظر میرسد که احساس حقشناسی، عشق و
محبت تاثیر خود را از دست میدهند. ممکن است زن و شوهر رفتار محبتآمیز
دیگری را با این طرز تلقی که طبیعی است و باید باشد، بدیهی شمارند و درصدد
واکنش متقابل برنیایند. در این شرایط و در غیاب ابراز خشنودی ( که باید
تقویتکننده رفتار مطلوب همسر باشد) احتمال اینکه زن و شوهر به شیوههای
تنبیهی روی آورند افزایش مییابد.
ممکن است زن و شوهر بعد از مشاجره با یکدیگر احساس آرامش کنند و بتوانند
رفتارهای خوشایندتری داشته باشند اما گاه غرامت سنگینی پرداخت میشود.
ممکن است زن و شوهر خاطره حرفهای تند و تیز یکدیگر را سالها در ذهن خود
زنده نگهدارند. وقتی مشاجرههای تند اسباب دلگیری زن و شوهر از یکدیگر
میشود، احساس عشق و محبت در آنها فرو مینشیند. این پدیده ناشی از این
حقیقت است که طرز تلقیهای منفی به احساسات منفی نظیر رنجش و غم و اندوه
میانجامد، بطور کلی، بهترین کاری که زن و شوهر میتوانند بکنند این است که
ابراز خشم خود را به حداقل برسانند. در ادامه مطلب به نکاتی در این زمینه
اشاره کردهام.
منبع گرفتاری:
شما یا همسرتان؟ زن و شوهر در جریان اختلاف تقریباً همیشه یکدیگر را مقصر
قلمداد میکنند، اما اگر بخواهیم بیطرفه قضاوت کرده باشیم، باید بگوییم هر
دو در ایجاد مسئله نقش دارند.اما رجوع تنها به بر خورد ظاهری زن و شوهر با
یکدیگر کافی نیست. گاه عناد موجود ناشی از سوء تفاهمات، قضاوتهای اشتباه
ناشی از چشماندازهای متفاوت زن و شوهر از یکدیگر است. مشاجره زن و شوهر را
اغلب به اختلاف در سبک و عادت آنها نسبت میدهند: «مثلا یکی از طرفین آدم
وقتشناسی نیست .»
مسئله اینجاست که زن و شوهر در اصل نمیدانند که اختلافشان از کجا نشأت
میگیرد و بر سر چه میجنگند. با آنکه بنظر می رسد وقتشناس بودن هسته
مرکزی دعوا باشد، واقعیت جز این است. مسئله عدم احساس مسئولیت و بیاحساسی
به خواستههای همسر و عدم رعایت آنهاست این خود رفتار نیست که خشم برانگیز
است، بلکه تفسیری که روی این رفتار گذاشته میشود، یا سوء برداشتهاست که
تولید دردسر میکند.
از آنجایی که بهنظر میرسد که رفتارهای مطلوب را فرض مسلم میدانیم،
احتمال اینکه رفتارهای نامطلوب را احساس کنیم و برای آن معنای سمبلیک منفی
در نظر بگیریم بیشتر میشود. به همین دلیل است که از کنار صدها رفتار خوب و
متناسب همسر خود بیتفاوت میگذریم، اما از جزئیترین کجرفتاری و خلاف او
خشمگین میشویم.
در این شرایط به احتمال زیاد زن و شوهر به جنگ طرز تلقیهای خیالی
یکدیگر میروند، اما با آنکه همین طرز تلقیهای خیالی زمینهساز اختلاف
شدهاند، دود دعوا به چشم خودشان میرود.
حل مسئله درونی
به عنوان نخستین قدم برای تخفیف شدت خشم در زندگی زناشویی، باید سهم ذهنیت
خود را در ایجاد مسئله مشخص سازید و چون احتمال اینکه رفتار همسرتان را به
اشتباه تفسیر کرده باشید زیاد است، برداشتن این قدم ضروری مینماید. وقتی
احساس میکنید که به خشم آمدهاید از خود بپرسید: آیا خشم من بجاست؟ آیا
متناسب و به اندازه است؟ آیا ناشی از خود من است؟ یا در اثر مشکلی که در
روابط ما وجود دارد صورت خارجی گرفته است؟ آیا ممکن است برداشت من اشتباه
باشد؟ آیا برداشت من با آنچه اتفاق افتاده ارتباط منطقی دارد؟ اگر رفتار
همسر خود را درست تفسیر کردهاید، و به راستی رفتار بدی داشته است، از خود
بپرسید آیا ممکن است که این طرز تلقی ناشی از خطاهای شناختی گسستهبینی،
تجریدهای بیپایه و اساس، و ... باشد. همچنین از خود سوال کنید که آیا از
حمله به همسر خود لذت میبرید؟ باید دید که آیا در اصل به روابط زناشویی
شما کمکی میکند یا خیر.
تفکر خود را تغییر دهید
تا اینجا به تاثیر طرز تفکر، سوءتفاهم و خطای فکر که بر شدت خشم شما می
افزاید توجه کردیم. با توجه به نقش این عوامل باید افکار و معانی موجود در
پس پرده عصبانیت را تحلیل کنیم.
برای استفاده از روشهای شناخت درمانی به خلاصه زیر توجه کنید:
1- به افکار اتوماتیک و واکنشهایتان توجه کنید و مترصد خطاهای شناختی خود باشید.
2- در طرز تلقی خود نسبت به همسرتان تجدید نظر کنید.
3- چشماندازهای همسرتان را ببینید.
4- حواس خود را به امور دیگری جلب کنید.
افکار اتوماتیک و واکنشهای منطقی (قالب بندی)
هدف این است که زن و شوهر بتوانند تصویر متعادلتری از یکدیگر بدست آورند
اگر بخواهید میتوانید برای رفتارهای خود دلیلی حدس بزنید و بعد درستی
برداشت خود را با رجوع مستقیم به نقطه نظر همسرتان بیازمائید.
افکار اتوماتیک :
با دوستانش به گردش رفته است و این ثابت میکند که برای من و بچهها ارزشی قایل نیست.
مادر بیعرضهای است، بچهها هر کاری که بخواهند با او میکنند. خیلی وسواس
به خرج میدهد. در سفر با همه صحبت یکند. در پول خرج کردن وسواس عجیبی
دارد، حساب دینارهای خرج مرا نگه میدارد. بیشتر خوش میگذرد.
واکنش منطقی :
با این کار اعصابش راحت میشود. هر وقت با دوستانش به گردش میرود روحیهاش بهتر میشود.
مادر بسیار مهربانی است بچهها هم عاشق او هستند. از آن گذشته بچهها هم بد
نیستند و مشکلی تولید نمیکنند. بدرفتاری و شیطنت کردن برای بچهها طبیعی
است، آنها هیچ اشکالی ندارند. کدبانوی بسیار منظمی است. بالاخره کسی هم
باید به مسائل مالی خانه توجه کند. او از عهده این کار بخوبی بر میآید.
منبع:جهان نیوز
پنج شنبه 19/11/1391 - 13:57