• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3273
تعداد نظرات : 339
زمان آخرین مطلب : 4372روز قبل
تاریخ
نویسنده:زینب یوسفی




 
حمله آمریکا به هواپیمای مسافربری ایرباس در سال ۶۷ جنایتی بس بزرگ بود. ملت پرصلابت ایران، پس از پیروزی انقلاب، همواره به دلیل استقامت و ایستادگی خود در مقابل استکبار جهانی، هدف کینه توزی شدید و مداوم آمریکا بوده است. از جمله این کینه توزی ها، جنایت بی سابقه و دَدمنشیِ ناو وینْسِنْس ایالات متحده آمریکا در آب های خلیج فارس بود که وحشیانه، هواپیمای مسافربری و غیرنظامی ایرباس ایران را هدف دو موشک قرار داد و همه مسافران و شانزده خدمه هواپیما را به شهادت رساند. بی گمان ترور 290 انسان بی گناه در آسمان کشورمان، هیچ گاه از حافظه تاریخ محو نخواهد شد.

شنود شیطانی
 

صبح گاه دوازدهم تیرماه سال 1367 بود. هواپیمای مسافربری ایرباس، متعلق به خطوط هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران، هم چون پرنده ای سبک بال،در حال اوج گرفتن بود؛ اوج گرفتنی شایسته عظمت و اقتدار ملت ایران. همان وقت، بر روی آب های نیلگون خلیج فارس، سایه متجاوزی به صورت یک رزم ناو جنگی، نمایان گردید. اتاق فرماندهی این ناو را زمزمه هایی شوم و شیطانی در برگرفته بود. ناگهان در حالی که تصویر هواپیمای ایرانی بر روی صفحه رادار رزم ناو بود، متجاوزان بدون اخطار قبلی، تیرهای زهرآگین خود را به سوی این پرنده سبک بال و مسافران مظلومش روانه کردند و هواپیما در یک لحظه در آتش فتنه سوخت و تکه تکه شد.

پرنده به آشیان نرسید
 

در ساعت ده و ده دقیقه بامداد تیرماه 1367 در هواپیمای ایرباس، پرواز شماره 655 خلبان برای آخرین بار خطاب به 274 مسافر آن می گوید: «با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و درود بی کران به روان پاک شهدای اسلام و آرزوی سلامت شما مسافران عزیز، از طرف هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران ورود شما را به هواپیمای ایرباس خوش آمد می گوییم» و این گونه بود که خلبان شهید این هواپیما، دقایقی قبل از شهادت، ورود مسافران را خوش آمد گفت و برایشان آرزو کرد که به سلامت به مقصد برسند؛ غافل از این که آمریکای به اصطلاح حامی حقوق بشر، در کمین انجام جنایتی هولناک است.
پس از لحظاتی، پیکرهای پاک مردان و زنان و کودکان و حتی نوزادان بی گناه، به جای رسیدن به آشیانه ای گرم، در اعماق آبهایی سرد جای گرفتند.

کادر پرواز
 

خلبان شهید محسن رضاییان، 38 سال داشت و پس از سال ها خدمت، آخرین پرواز خویش را تیرماه سال 67 انجام داد؛ پروازی که به شهادتش انجامید. وی آموزش دیده آمریکا و از نظر فنی و تخصصی بسیار کارآزموده و مجرّب بود.
شهیدان کامران تیموری (کمک خلبان) و محمد رضا امینی (مهندس پرواز)، شهید رضاییان را در این پرواز همراهی می کردند. اینان در شرایطی شربت شهادت نوشیدند که هیچ اخطاری و پیامی از رزم ناو آمریکایی دریافت نکرده بودند و تنها هفت دقیقه از پروازشان گذشته بود، که برفراز دریای سرزمین خود، هدف رزم ناو آمریکایی قرار گرفتند.
پرندگان مهاجر
ز شهر ما رفتند
دریغ و درد ندانیم
تا کجا رفتند

کادر سقوط
 

ناخدا «ویل راجرز» فرمانده ناو وینسنس، پس از انجام خیانت هولناک حمله به هواپیمای ایرباس ایران گفت: «سنگینی این بار را تا پایان عمر به دوش خواهم کشید». این نشان می دهد ابعاد فاجعه آن قدر عمیق و وحشتناک بوده که حتی بر دوش این انسان جنایتکار نیز سنگینی می کرد.
با این وجود و به رغم این که فاجعه ایرباس مهم ترین مورد نقض حقوق بین الملل هوایی و قواعد اساسی تضمین امنیت و سلامت هواپیمایی بین المللی کشوری به شمار می رود، دولت مردان آمریکا به فرمانده این رزم ناو نشان لیاقت دادند. اگرچه ویل راجرز ماشه را چکاند و نشان لیاقت گرفت، امّا خود او روانه تیمارستان شد؛ همان گونه که خلبان آمریکایی که بر سر هیروشیما بمب اتم فرو ریخته بود، سال‌ها پیش روانه تیمارستان شده بود.

دروغ بزرگ
 

مقامات آمریکایی بلافاصله پس از وقوع فاجعه سقوط ایرباس ایران، اعلام کردند که یک فروند هواپیمای نظامی اف ـ 14 ایران را مورد هدف قرار داده اند. آن ها پس از روشن شدن هویت هواپیما، آن را یک اشتباه خواندند و گفتند: این یک اشتباه بود؛چون پروازشماره 655 ایران، بیرون از راه های هواپیماهای غیرنظامی حرکت می کرد و هواپیما با حالت خصمانه مستقیم به سمت ناو می آمده و علایم الکترونیک هم وجود یک فروند شکاری اف ـ 14 را نشان می داده و این کار ما، یک دفاع بوده است. امّا حقیقت آن است که قطعات متلاشی شده هواپیما و اجساد پاک مسافران، نشان داد که هواپیما در مسیر هوایی خویش و در آسمان سرزمین خویش حرکت می کرد، دوم آن که هواپیما در حال اوج گیری بود، نه حرکت مستقیم به سمت رزم ناو آخر این که، این رزم ناو با سیستم های پیشرفته الکترونیک، تمام مکالمات خلبان با برج مراقبت را در اختیار داشته و از غیرنظامی بودن آن کاملاً مطلع بوده است؛ حتی اگر این سیستم های پیشرفته نمی بود، تشخیص هواپیمای نظامی از غیرنظامی، با توجه به شکل و سرعت حرکت وسطح و جهت پرواز، کاملاً امکان پذیر است.

افشاگری مسئولان نظام
 

مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران، در رد اشتباه بودن انهدام هواپیمای مسافری ایران، به تبیین حقایق پرداختند. فرمانده نیروی هوایی ایران اعلام کرد: «حمله ناو دریایی آمریکا به هواپیمای مسافری ایران، عمدی بوده است. [این] اولین و آخرین پرواز نبوده که هواپیما از یک فرودگاه بین المللی بلند شده تا در دالان هوایی بین المللی پرواز کند. حق بیمه‌گذاران بین المللی نیز منطقه تنگه هرمز و بندرعباس را غیر جنگی می دانند و لاشه هواپیما نیز که در داخل دالان پروازی بوده، در آب های متعلق به ایران سقوط کرده است». یک مقام مسئول نیز اعلام کرد:
قبل از این فاجعه هم، آمریکایی‌ها ناامنی‌های هوایی و تجاوزاتی را به کرّات داشته اند که همه آنها به مجامع بین‌المللی گزارش شده بود، ولی این مجامع، واکنش مناسبی نشان ندادند.

تبعیض بین المللی
 

ملت مسلمان ایران پس از انقلاب شکوهمند خود، و به ویژه پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، همواره آماج کینه‌توزی های آمریکای جهان خوار بوده است. فاجعه هوایی سقوط هواپیمای ایرباس ایران توسط ناو آمریکایی، موردی مشخص از رویارویی مستقیم آمریکا بر ضد ایران اسلامی به شمار می آید. در این میان، سکوت بزدلانه و سوگیری‌های جانب دارانه سازمان های بین المللی، پیوسته موجب گستاخی و جسور شدن آمریکا شده است تا آن جا که آشکارا در آب هایی که متعلق به آن ها نیست، هواپیمایی غیرنظامی را که در مسیر خویش و در حریم آسمان کشورش پرواز می‌کرده، هدف قرار می دهد و پس از آن، به جای عذرخواهی و پذیرفتن مسئولیت این جنایت، به فرمانده جنایتکار آن مدال شجاعت می دهد؛ مدالی که به منزله تمسخر درک و شعور جامعه جهانی و بی حرمتی آشکار به وجدان بشری محسوب می شود.

آمریکا روح دوگانگی
 

دولت جنایت پیشه آمریکا، همیشه در قبال حوادث و فجایع، برخوردی دوگانه و مزوّرانه در پیش گرفته و می گیرد. هیچ کس نحوه برخوردآمریکا با سرنگون ساختن هواپیمای مسافری کره جنوبی توسط روس ها، در شهریور سال 1362 را فراموش نکرده است. در آن ماجرا، این هواپیما با 269 سرنشین از مسیر عادی خود منحرف شد و 500 کیلومتر داخل خاک شوروی رفت که توسط سیستم دفاعی موشکی روس ها سرنگون شد. به دنبال وقوع این حادثه، کاخ سفید موضع بسیار شدیدی اتخاذ کرد و از آن، به عنوان یک جنایت و یک عمل شنیع ضد انسانی یاد کرد و دست کم شش ماه هیاهوی تبلیغاتی وسیعی برضد شوروی سابق به راه انداخت؛ در حالی که خود، از آن سوی کره زمین آمد و هواپیمایی را که به قلمرو هیچ کشوری وارد نشده و در آب های بین المللی به حرکت خود ادامه می داد، مورد هدف قرار داد و به هیچ وجه مسئولیت این عمل ننگین را هم برعهده نگرفت.

غرامت
 

بحث پرداخت غرامت به بازماندگان قربانیان حادثه، از نخستین روزهای وقوع آن از سوی جمهوری اسلامی ایران مطرح بود. سرانجام یکی از اعضای هیأت نمایندگی آمریکا در اجلاس شورای «ایکائو» که سازمانی تخصصی و وابسته به سازمان ملل و سازمان هواپیمایی کشوری است، اظهار داشت که آمریکا خود را مسؤول حادثه نمی داند، امّا حاضر است به عنوان کمک انسانی، مبلغی به بازماندگان حادثه و نه به دولت ایران، بپردازد. ازاین رو، دولت آمریکا مبلغ 55 میلیون دلار برای خانواده‌های قربانیان و نیز مبلغ 40 میلیون دلار برای غرامت ناشی از سقوط هواپیمای مسافربری پرداخت و به این ترتیب، ضمن ختم غائله، از زیربار مسئولیت این حادثه شانه خالی کرد.

پرونده های مفتوح
 

پس از وقوع حادثه دلخراش هواپیمای ایرباس ایران، دولت جمهوری اسلامی ایران از راه شکایت به مجامع مختلف، سعی در احقاق حق خویش داشت که با اعمال نفوذ آمریکا در مراجع جهانی، در نهایت، این کشور تنها به پرداخت غرامت به بازماندگان قربانیان محکوم گشت. سؤال این جاست که آیا صرف پرداخت چنین غرامتی، جبران کننده تمامی آثار زیان بار مادّی و معنوی وارده به حیثیت حقوقی نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران از یک سو، و التیام بخش عواطف جریحه‌دار شده ملت ایران از سوی دیگر بود؟ آن چه پیداست، این است که گرچه از نظر مجامع بین المللی این پرونده بسته شده، امّا بی شک پرونده این جنایت هولناک، هرگز در دادگاه وجدان انسان های آزاده جهان بسته نشده و نمی شود و بی گمان این پرونده نزد آزادگان جهان، همیشه گشوده خواهد ماند؛ همان گونه که دیگر پرونده‌های جنایت آمریکا همیشه باز خواهد بود.
منبع:ماهنامه گلبرگ، شماره 52
يکشنبه 11/4/1391 - 13:6
تاریخ
12 تیر 1367 یك فروند هواپیمای مسافری ایرباس 707 جمهوری اسلامی ایران توسط نیروی دریایی امریكا مورد حمله موشكی قرار گرفت و در آبهای خلیج فارس سقوط كرد. در این فاجعه ضدانسانی كه پیش از پایان جنگ عراق علیه ایران صورت گرفت و به منزله شراكت امریكا در جنگ علیه ایران و حمایت از صدام محسوب می‌شد، 298 مسافر و خدمه هواپیما جان خود را از دست دادند. این هواپیما كه طی پرواز شماره 655 از بندرعباس به مقصد دوبی در حال حركت بود، هنوز سقف ارتفاع پرواز را به دست نیاورده بود كه بر فراز آبهای سرزمینی ایران و در حوالی جزیره هنگام هدف حمله موشكی واقع شد و در هوا منهدم و ساقط گردید. دو فروند موشك از ناو امریكایی وینسنس كه به آبهای سرزمین ایران تجاوز كرده و درآن مستقر بود، شلیك شده بود. از میان 298 مسافر و خدمه هواپیما، 118 نفر زن و كودك بودند. همچنین 20نفر هندی‌، 13 تبعه امارات متحده عربی‌، 6 پاكستانی‌، 4 یوگسلاو و یك نفر ایتالیائی جزء مسافرین این هواپیما بودند.

در پی این جنایت كه از اقدامات عمدی امریكا درخلیج فارس بود، دولت امریكا نه تنها اظهار تأسف نكرد وبابت این وحشی‌گری عذرخواهی ننمود بلكه به «ویلیام راجرز» فرمانده ناو حمله كننده به هواپیما، مدال شجاعت نیز اعطأ كرد. حادثه ساقط كردن هواپیمای مسافربری ایران، آن هم درحریم آبی كشور‌، رویدادی بود كه امریكایی‌ها هیچگونه دلیل موجهی برای ارتكاب آن ارائه نكردند. آنان در ابتدا برای توجیه جنایت خود، هواپیما را دارای مأموریت نظامی خواندند. سپس با تصحیح این اتهام مسیر هواپیما را خارج از دالان هوایی وانمود كردند. اما پس از آنكه مسیر قانونی هواپیما مورد تائید سازمان بین‌المللی هوانوردی (ایكائو) قرار گرفت‌، به اشتباه بودن حمله خود اعتراف كرده و در پیگیری‌های بعدی ناگزیر ازپرداخت غرامت شدند. اما در همان زمان بعضی تحلیلگران سیاسی معتقد بودند كه این جنایت با هدف واداشتن جمهوری اسلامی ایران به پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد صورت گرفته است‌. چنانكه 2هفته پس از این حادثه رئیس جمهور وقت ایران در نامه‌ای كه به منزله پذیرش رسمی قطعنامه مذكور بود، قطعنامه 598 را پذیرفت.

پی نوشت ها :
 

1. روزنامه جمهوری اسلامی‌27 تیر 1367.
 

منبع:www.ir-psri.com
يکشنبه 11/4/1391 - 13:5
شخصیت ها و بزرگان

نام و نسب

به سال 1327 هجری قمری در یزد و در خانواده ای روحانی ، کودکی زاده شد که او را محمد نام نهادند . پدرش ، مرحوم آقا میرزا ابوطالب ، از عالمان وارسته آن سامان بود که در مسجد روضه محمدیه – معروف به حظیره – اقامه جماعت می کرد و محل رجوع مردم بود و به جهت خط خوشی که داشت در تنظیم اسناد عقود و معاملات مردم می کوشید . پدر بزرگش میرزا محمد رضا کرمانشاهی نیز مرجع حل مشکلات مردم و از روحانیون دامنه وسیع کویر بود . او نیز فرزند مرحوم آخوند ملا محمد مهدی کرمانشاهی بود که توسط فتحعلی شاه قاجار به یزد تبعید گردیده بود و به سال 1236 هـ .ق در آن شهر دار فانی را وداع کرد . نسب شریف « صدوقی » بر اساس آنچه که بر سنگ مزار آخوند ملا مهدی کرمانشاهی حک شده است ، به چهره والای شیعه ، شیخ جلیل فقیه ، ابوجعفر ، محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به « شیخ صدوق » رضوان الله تعالی علیه می رسد . محمد در هفت سالگی ، پدر و نه سالگی مادر را از دست می دهد .

تحصیل و تدریس علوم دینی

در سایه سرپرستی مرحوم آمیرزا محمد کرمانشاهی ، پسر عموی خود به تحصیل علم پرداخته ، شرح لمعه و قوانین را در مدرسه عبد الرحیم خان یزد نزد اساتید آن مدرسه فرا می گیرد و در بیست سالگی با دختر عموی خود ازدواج می کند . در سال 1348 هـ . ق برای ادامه تحصیل راهی حوزه کهن اصفهان شده ، در مدرسه چهار باغ ( امام صادق فعلی ) – از مدارس زیبای باقیمانده از عصر صفوی – سکنی می گزیند . از بد حادثه آن سال ، زمستانی طاقت فرسا را به همراه می آورد ؛ به گونه ای که مجبور می شود ، از راه قمشه و آباده و پس از حدود یک ماه راهپیمایی ، در کمال مشقت به یزد مراجعت کند .
پس از سالی اقامت مجدد در وطن ، هوای هجرت به حوزه قم – که کمی پیشتر نبود به همت بلند بنیانگذار عظیم الشأن آن حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی تأسیس شده بود – دل بی تابش را مشتاق سفر کرده ، عازم شهر جهاد و اجتهاد می شود . او خود هنگام عزیمت به قم را سال 1349 هـ . ق و مدت اقامت خود را در این شهر بیست و یک سال ذکر کرده است . اقامت وی در قم مصادف است با ششمین سال سلطنت استبدادی رضا خان و اوج حملات وی به روحانیت . همزمان جو ارعاب و تهدید « امنیه های » رضا خانی بیداد می کند و پوشیدن لباس روحانیت جرم است مجلس روضه ممنوع و مؤسس حوزه در فشار طاقت فرسا و مردم به پوشیدن کت و شلوار و کلاه پهلوی مجبورند . رضا خان دست از مقدس بازی برداشته و چهره واقعی خود را آشکار کرده است .
امام خمینی (رحمت الله علیه) در تشریح فضای حاکم بر آن روز می فرمایند : « از اولی که ... رضا خان آمد و آن کودتا را کرد که شاید شماها یادتان نباشد ، اکثراً یادتان نیست . شاید بین شما کسی باشد یادش باشد ، لکن من یادم هست و شاهد بودم . از اول ، به تدریج البته ، نه یکدفعه ، آن وقتی که آمد ، ابتدائاً شروع کرد همان مقدس بازی ها که پسرش در می آورد و سالوسی ، آن هم شروع کرد . مثلاً در یک محرمی من یادم است که گفتند که همه تکایای تهران را این ( رضا خان ) رفته ، دیدن کرده ، شرکت کرده در عزا و خودشان ، دسته قزاق ها ، هم روضه داشتند و مسائل تبلیغی و همه این ها را داشتند تا کم کم وقتی مستقر شد ، پایش محکم شد آن وقت ، آن صورت دیگرش را نشان داد . تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قدغن کرد . در قم ، مجلس این طوری بود که آقای صدوقی یک مجلس داشتند ، قبل از اذان صبح شروع می شد ، اوایل اذان تمام بود ، آن هم چند نفر و احتمال می دهم که آن را هم آمدند جلویش را گرفتند .
تمام چیزهایی که مربوط به دیانت بود شروع کرد آنها را یکی یکی جلویش را گرفت . شروع کرد با شدت با روحانیت عمل کرد ؛ به طوریکه من در مدرسه فیضیه آن وقت یک درسی می گفتم ؛ یک عده چند نفری بودند . یک روز که رفتم ، یک نفر بود . این شخص گفت که این آقایان همه فرار کردند ، رفتند به باغات . طلبه های مدرسه هم قبل از آفتاب ، آن طور که می گفتند ، فرار می کردند به باغات . می رفتند و آخر شب آن وقت ها می آمدند و بنابراین بود که این لباس به کلی خلع بشود . » وی در قم پس از مدتی به درس حاج شیخ عبد الکریم راه می یابد و مورد لطف و توجه خاص ایشان قرار می گیرد و بر اثر اعتماد ایشان ، آقای صدوقی محل رجوع طلاب و حلال مشکلات آنان می شود .
با فوت آیت الله حائری در سال 1355 هـ . ق که در پی مسئله کشف حجاب اجباری زنان ایرانی به وقوع پیوست ، رضا خان نفسی به راحتی کشید و از خلاً مرجعیت در ایران استفاده کرده ، اوضاع را بر اهل علم و روحانیت سخت تر کرد ، به گونه ای که همگان با ناامیدی تنها به توسل و تضرع روی آوردند . شهید صدوقی خود می گوید : « اوضاع بر اهل علم سخت شد که بعداً توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد . تحصیل در آن دوره خیلی سخت بود؛ به جهت اینکه قم مرجعی نداشت ، چرا که مرجع تقلید ، مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی بودند که ایشان هم در نجف اقامت داشتند . » آیات ثلاثه آن روزگار قم آقایان سید محمد تقی خوانساری ( 1295-1371 هـ .ق ) سید صدر الدین صدر ( 1299-1377 هـ .ق ) و سید محمد حجت کوه کمره ای ( 1310- 1373 هـ .ق ) پس از ارتحال مؤسس حوزه علمیه قم ، سال های نفس گیری را پشت سر گذاشته ، مشترکاً به رتق و فتق امور حوزه پرداختند .
در این راه آیت الله صدوقی نیز با همتی بلند و عزمی استوار به یاری آنان شتافت : « پس از فوت مرحوم آیت الله حائری قسمت عمده از کارهای حوزه به دوش ما افتاد و علاوه بر تولیت مدارس ، تقسیم شهریه های طلاب نیز زیر نظر بنده بود . » همزمان با تدبیر امور حوزه و تحصیل در محضر آیات ثلاثه ، خود نیز به تدریس دروس سطح مشغول می گردد و به جهت برخورداری از بیان شیوا و حافظه قوی و محضر خوش ،تدریس وی مورد استقبال طلاب جوان قرار می گیرد که اکثر فضلا و مدرسین فعلی حوزه درس شیرین شرح لمعه و سطح را به یاد می آورند . شروع جنگ جهانی دوم و فرار رضا خان ، موجب دمیدن آزادی و شکست پیکره استبداد گردید . در این سالها ، حوزه علمیه قم رونق گذشته خود را بازیافت و بر اثر سعی و تلاش آیات عظام قم تعداد طلاب رو به فزونی نهاد .
آیت الله صدوقی ، از بدو ورود به قم ، به دوستی و هم صحبتی با امام خمینی (رحمت الله علیه) دل بست به طوری که هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس یکدیگر شرکت می کردند : « بنده در سال 1349 هـ . ق که وارد قم شدم ، دو سه روز پس از ورود ، با امام خمینی آشنا شدم و کم کم آشنایی ما بالا گرفت و به رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانه روز با ایشان بودم . » آیت الله العظمی بروجردی در روز 14 محرم سال 1364 هـ . ق مطابق با 9 دی ماه 1323 هـ . ق در میان استقبال پر شور و زاید الوصف صدها تن از علمای بزرگ و مردم مشتاق وارد قم می شوند . « وقتی که مرحوم آیت ا... بروجردی به علت کسالت در بیمارستان فیروز آبادی بستری شدند ، در همین خلال ، بعضی از اهل علم و مدرسین به فکر افتادند که ایشان را به قم بیاورند و به همین خاطر نامه هایی از قم به خدمتشان ارسال شد و اشخاصی به نمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات کردند . بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر به بیمارستان رفتیم و بعد به همراه مرحوم آیت الله بروجردی به قم آمدیم . عمده سعی و کوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم ، از ناحیه حضرت آیت ا... خمینی بود ایشان خیلی اصرار داشتند که این کار انجام شود »

همکاری با فداییان اسلام

موج توفنده جریان فداییان اسلام و شور هیجانی که در حوزه ایجاد کرد ، صدوقی را نیز به سوی خود کشاند . او از جمله عالمانی است که با حمایت از این نهضت جوشیده از متن روحانیت مبارز پرداخت و در هنگام خطر خانه خود را پناهگاه امن آنان قرار داد . « زمان فداییان اسلام ، ایشان با آنان تماس نزدیک داشتند . حتی نواب صفوی در آن زمان خفقان ، تنها جایی که به عنوان پناهگاه اختیار می کرد ، منزل پدرم بود . شبانگاه در می زند ،وارد می شود و می گوید : « من تحت تعقیب هستم و به شما پناه آورده ام و ایشان باروی گشاده در را به روی ایشان باز می کند و او چند روز در منزل ما مخفی بود . » ایشان در شب وارد کردن جنازه منحوس پهلوی ( رضا خان ) فعالیت چشمگیری داشتند که کسی برای جنازه او در قم نماز نخواند و تظاهراتی که در مدرسه فیضیه ، علیه ورود جنازه حین وارد کردن آن به صحن صورت گرفت زیر نظر و هدایت چند نفر من جمله آیت ا... صدوقی بود .
در سال 30 – 1329 فداییان اسلام ، من جمله مرد شماره 2 آن ، آقای سید محمد واحدی، مورد تعقیب رکن دو و شهربانی قم قرار گرفت و ایشان به منزل آیت ا... صدوقی پناه آوردند . ایشان آقای واحدی را در دولا بچه پشت آینه بزرگ جا داده بودند و دو مرتبه ، مأمورین شهربانی و رکن دو ، نصف شب به منزل هجوم آوردند تا آقای واحدی را در آن خانه دستگیرکنند .
ولی با شیوه ای که آیت ا... صدوقی به کار بسته بودند به مقصد خود نرسیدند و با عذر خواهی خانه را ترک گفتند . من خود نیز جریان را می دانستم و آقای واحدی در محوطه حیاط کوچک خانه ، شب و سحر ورزش می کردند تا در اثر نشستن در دولابچه خسته و رنجور نشوند .

بازگشت به یزد

آیت ا... صدوقی تا سال 1330 هـ .ش در محضر زعیم حوزه به تدریس و تحصیل و خدمت به طلاب سرگرم و در ایام فراغت نیز برای امرار معاش از دسترنج خویش ، به کار کشاورزی در منطقه عباس آباد قم می پرداخت . سرانجام در پی اصرار مردم و علمای یزد ، به ویژه عالم فرزانه مرحوم سید علی محمد وزیری و ارسال تلگراف های گوناگون به خدمت آیت الله بروجردی و سایر مراجع و علی رغم داشتن موقعیت ممتاز در شهر قم ، به یزد مراجعت می کند و مورد استقبال بی نظیر مردم آن دیار قرار می گیرد . « تقریباً هشت کیلومتر مردم ایشان را روی دست آوردند و به هر شهر و دهی که می رسیدند ، مردم ، گاو و گوسفند قربانی می کردند . »

امامت جمعه و نمایندگی امام

امامت جمعه و نمایندگی امام ، مسئولیت دیگری است که او بدان شرف می بخشد و از عهده اجرای آن در راستای حل مشکلات مردم ، تعدیل تندروی ها ، تحریض مردم به بازسازی استان ، و کمک به محرومان و مستضعفان به نیکوترین وجه برمی آید . او با درایت و کاردانی و مدیریت بالای خود بگونه ای عمل می کند که در طول سالهای بحرانی اول انقلاب – که هر روز ایران زمین شاهد توطئه ای بود – استان یزد از کمند توطئه های گوناگون در امان می ماند .
در روزهای آغازین بعد از پیروزی ، لانه های توطئه و فساد گروهک های چپ و راست را تعطیل می کند و بساط آنان را برمی چیند ، و هر حرکت خزنده دشمن را در نطفه خفه می کند . با شروع جنگ تحمیلی ، سیل کمک های مردمی و نیروی انسانی را از یزد راهی جبهه های نبرد می کند و خود نیز در بعضی عملیات افتخارآفرین حضور می یابد و گرمابخش فضای جبهه ها می شود که شورانگیزترین حضور او در عملیات غرور آفرین بیت المقدس و فتح خرمشهر بود . او در شهادت اولین شهید محراب ، « مدنی » را « اسوه » می خواند و قاتلان او را دشمنان کوردل و فریب خوردگان ابرقدرت ها می نامد . او می نویسد : « مکتبی که با خون علی ها پایه گذاری شده ، باید با خون امثال مدنی ها آبیاری شود ...» .
در شهادت دومین رفیق راه خود می نویسد : وای امام ملت ما در مکتب حسین (علیه السّلام) ، این مسئله را بخوبی دریافته که مرگ در بستر برای شخصیتی چون آیت الله دستغیب کم بود . » همچنین می نویسد : « و همه ما آمادگی برای این چنین مسایل داشته و داریم . »

شهادت ایشان

تا اینکه در یک روز گرم کویری ناگهان صدای جمهوری اسلامی ایران خبری جانکاه را چنین اعلام کرد : « شنوندگان عزیز توجه فرمایید . شنوندگان عزیز توجه فرمایید . با کمال تاسف اطلاع حاصل شد که حدود ساعت یک ونیم بعدازظهر امروز ( جمعه یازدهم تیرماه 1361 ) عالم ربانی ، مجاهد خستگی ناپذیر ، آیت الله صدوقی ، یار امام و امت و نماینده امام وامام جمعه یزد با دهان روزه ، در محراب نمازجمعه به شهادت رسیده است ... »
آری چندلحظه پس از پایان نماز جمعه ، با زبان روزه و در سن 57 سالگی . و بدین سان دفتر عمر سراسر زهد وتلاش و خدمت و جهاد و مبارزه وی بسته می شود و حیات جاودان و ابدی در جوار رحمت الهی – با نیل به فیض شهادت – آغاز می گردد . بعضی رادیوهای بیگانه اعلام کردند : « مرد شماره 2 انقلاب ایران ترور شد.»
به فرموده امام خمینی (رحمت الله علیه): « چه کسی اولی به شهادت است در عصری که استکبار جهانی و فرزندان خلف آن در داخل و خارج ، اسلام عزیز را تهدید می کنند از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداکار اسلام شهید صدوقی عزیز رضوان الله علیه ؛ شهید بزرگی که درتمام صحنه های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار مستمندان بود و وقت عزیزش را صرف در راه پیروزی اسلام ورفع مشکلات انقلاب می کرد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی شناخت . »
منبع: http://www.sadoughi.ir
يکشنبه 11/4/1391 - 12:23
شخصیت ها و بزرگان
بیانات منتشر نشده مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنكرانی در تبین مكانت علمی و عملی شهید آیت الله صدوقی
بحمدالله فرصتی پیش آمد كه درباره شهرستان یزد صحبتی شود. در سال های 53، 54 و 55 من به شهر یزد تبعید شدم و بر این اساس می توانم بگویم كه تا حدودی یزدی هستم. این اقامت اجباری كه ثمره مخالفت من با رژیم طاغوت بود، فواید بسیاری برایم داشت و اثر سازنده ای بر سرنوشت من گذاشت. در آن زمان برخی از مردم تصویری غیرواقعی از روحانیون داشتند و هرگاه روحانی ای تبعید می شد تصور می كردند كه آن شخص مرتكب جرمی شده است، ولی تبعید من و امثال من به شهرستان ها سبب شد تا مردم این معنا را حس كنند كه مخالفت ما با طاغوت جنبه سیاسی و مذهبی دارد و اگر ما متعبد و متعصب به دین نبودیم، این عقوبت ها و تبعیدها برای ما پیش نمی آمد. در نهایت این تبعیدها در آگاهی مردم نقش مؤثری داشت.
خوب به خاطر دارم هنگامی كه به بندر لنگه تبعید شدم، به حسینیه ای كه متعلق به شخصی بود می رفتم. روزی دیدم كه ایشان از حضرت امام خمینی انتقاد می كنند و می گویند كه چرا امام این مسائل را به وجود آوردند. من به ایشان گفتم شما امام را به خوبی نمی شناسید و بالطبع در مورد خصوصیات اخلاقی امام و فعالیت های ایشان برای آن شخص صحبت كردم. آن آقا روز بعد به من گفتند كه من هیچ كدام از مطالبی را كه درباره امام گفتید، نمی دانستم. تبعید من به شهر یزد علاوه بر آگاهی مردم فواید دیگری نیز داشت. در شهر یزد پس از اندكی اقامت متوجه شدم كه نمی توانم بی كار بنشینم، تدریس هم كه از نظر دستگاه امنیتی ممنوع بود، در نتیجه تصمیم گرفتم نوشتن شرح كتاب تحریرالوسیله امام خمینی را آغاز كنم. البته در تألیف این كتاب دقت می كردم تا كسی متوجه كار من نشود. نوشتن این كتاب را در كتابخانه مرحوم آقای وزیری آغاز كردم كه ایشان لطف و محبت زیادی نسبت به من داشتند، البته آقای وزیری از تألیف این كتاب توسط من هیچ اطلاعی نداشتند. خدا را شكر می كنم كه این كار از آن زمان ادامه پیدا كرد و تا به امروز حدود بیست جلد از این كتاب به چاپ رسیده است و از خدا می خواهم كه این توفیق را به من عنایت كند كه من بتوانم شرح این كتاب را به پایان برسانم تا بدین وسیله هم خدمتی به فقه شیعه شده باشد و هم خدمتی به انقلاب و امام راحل.
یكی دیگر از ویژگی های مثبت اقامت من در یزد آشنائی با شهید آیت الله صدوقی بود. البته قبل از تبعید هم بنده با ایشان در ارتباط بودم، ولی اقامت من در یزد باعث ارتباط بیشتر بین ما شد. اكثر مواقع یا ایشان به منزل ما تشریف می آوردند و یا اینكه من به خدمت ایشان می رفتم. گاهی اوقات نیز در منزل ایشان مجالس روضه ای برگزار می شد كه من هم در آن مجالس شركت و از بركات آنها استفاده می كردم. وجود آیت الله صدوقی كه مرد ملائی بودند و حافظه بسیار قوی داشتند و در ابعاد مختلف نیز دارای فضایل انسانی بودند، خود مایه بركت و خیر برای من بود.
شهرستان یزد یكی از شهرهای خوب ایران است، شهری قابل زندگی، دنج و دارای مردمانی فعال كه همگی اهل كار هستند و هیچ كس سربار كس دیگری نیست. مردم در كار هم دخالت نمی كنند و در عین حال با هم دوست می باشند. به خاطر دارم یك روز در یكی از خیابان های بزرگ یزد به یكی از دوستان قدیمی ام كه اصالتاً ترك بود برخورد كردم. از او پرسیدم: «با اینكه آذری زبان هستی، چرا شهر یزد را برای زندگی انتخاب كرده ای؟» گفت: «من همه شهرهای ایران را برای اقامت سنجیده ام و جائی را بهتر از یزد ندیده ام.»
علاوه بر فوایدی كه عرض كردم، حضور علمای بزرگ در این شهر، خود مایه خیر و بركت زیاد برای من بود. در طول آن مدت حضور من در شهر یزد باعث شد تا اطلاعاتی درباره دین زرتشت پیدا كنم. به خاطر دارم كه یك بار با كتابی برخورد نمودم كه مؤلف آن یك دكتر زرتشتی بود. آن آقای دكتر در كتاب خویش نوشته بود كه ازدواج با محارم در بین ما نیست، در حالی كه فقهای ما در كتاب الارث بیان كرده اند كه اگر مرئوثی با محرم خودش ازدواج كند و بعد فوتی پیش بیاید، ارث او را متعرض هستند و این مسئله ای بوده است كه از قدیم الایام وجود داشته و آن دكتر در كتاب خویش منكر این امر شده بود.
بعد از شهادت آیت الله صدوقی، آقازاده ایشان حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدعلی صدوقی سالی یك بار جلسه ای تشكیل می دادند و همه علمای استان یزد در آن جلسه حضور پیدا می كردند. افرادی نیز از تهران و قم به دعوت ایشان به این جلسات می آمدند. یكی دو بار هم من موفق شدم به دعوت ایشان در این جلسات شركت كنم. به خاطر دارم در یكی از این جلسات، مطالبی را راجع به حضرت امام خمینی بیان كردم كه همه حاضرین متأثر شدند و گریه كردند. شهید آیت الله صدوقی درباره انقلاب نیز تلاش وافری می كردند. كمك های مالی و روحی ایشان در جبهه ها بی نظیر بود. امام خمینی نیز علاقه وافری به ایشان داشتند. یك ویژگی ایشان كه به جرئت می توانم بگویم كم نظیر بود، حافظه فوق العاده ایشان بود. زمانی كه آیت الله صدوقی در قم اقامت داشتند، از صبح تا هنگام ظهر، دو الی سه درس را تدریس می كردند. ایشان هیچ گاه درسی را كه قرار بود فردا تدریس كنند، شب قبل مطالعه نمی كردند، در حالی كه اكثر مدرسان هر درس را شب قبل مطالعه می كنند، ولی ایشان قبل از تدریس، سركلاس نگاهی به هر صفحه می انداختند و با حضور ذهن بالای خود شروع به تدریس مطالب می كردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:22
شخصیت ها و بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده محمد صدوقی در سال 1327 هجری قمری، در خانواده ای روحانی در یزد متولد شدم. پدرم مرحوم آقا میرزا ابوطالب، یكی از روحانیون معروف این استان بودند و در مسجد روضه محمدیه (حظیره) سمت امامت و مرجعیت تامه برای كارهای مردم و در اسناد و قبالجات و به طور كلی كارهایی كه در آن دوره به دست روحانیت بود، تخصص فوق العاده ای داشتند. كمتر كسی در این استان می توانست مثل ایشان اسناد شرعیه را تنظیم كند.
پدرم فرزند مرحوم میرزا محمد رضا كرمانشاهی، یكی از علمای بزرگ این استان و ایشان هم فرزند مرحوم آخوند ملامحمد مهدی به یزد، روشن نیست، زیرا ایشان به وسیله فعتحعلی شاه از كرمانشاه به یزد تبعید شدند. تنها مدركی كه ما برای صدوقی بودن داریم و اینكه از نواده های مرحوم صدوق بزرگ هستیم، همان لوح تاریخی قبر جد بزرگ و جد دوم ماست:
«الذی كان بالصدق نطوق
كیف و هو من نجل الصدوق»
«كسی كه به صدق و راستگویی سخن می گف چگونه چنین نباشد؟» و حال آنكه او از نسل صدوق باشد و به این جهت نیز شهرت ما صدوقی است.
بنده در سن 7 سالگی پدر و در سن 9 سالگی مادرم را از دست دادم و پسر عم و ابوزوجه ما، مرحوم آمیرزا محمد كرمانشاهی سرپرست و قیم ما بود. تحصیلات قدیمه را تا حدود لمعه و قوانین در مدرسه عبدالرحیم خان زیر نظر اساتید آن زمان خواندیم. در سال 1348 قمری برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفتیم و در مدرسه چهارباغ كه حالا مدرسه امام صادق(علیه السلام) نام دارد، مشغول تحصیل شدیم و پیشرفتمان هم خیلی خوب بود. متاسفانه یك زمستان بسیار سردی پیش آمد و توقف برای ما خیلی سخت شد، شاید متجاوز از بیست روز برف سنگین آمد و كسب و كار و تقریبا همه چیز از دست مردم گرفته شد. هر روز از صبح، دنبال ذغال و چوب می رفتیم و ظهر دست خالی بر می گشتیم تا اینكه مرحوم سید علی نجف آبادی یك روز وارد مدرسه چهارباغ شد و دید كه همه طلبه ها دچار كمبود سوخت هستند و بعد دستور داد تا یكی دو تا از چنارهای بزرگ مدرسه را بیندازند و بین طلبه ها تقسیم كنند.
پس از مدتی كه خیلی به سختی گذشت، از طریق قمشه و آباده به طرف یزد حركت كردیم. این سفر قریب بیست و نه روز طول كشید و بالاخره با هر زحمتی كه بود خودمان را به یزد رساندیم. یك سال بعد یعنی در سال 1349 قمری برای ادامه تحصیل با خانواده به طرف قم رفتیم و اقامت ما در شهر قم بیست و یك سال به طول انجامید.
مرحوم شیخ عبدالكریم حائری یزدی موسس و مدیر حوزه علمیه قم وقتی كه در قم ما را شناختند، مورد لطف و محبت خود قرار دادند و كم كم كار به جایی رسید كه رفتن به خدمت ایشان برای بنده مثل واجبات بود و بعضی از گرفتاری ها كه برای طلاب پیش می آمد، خدمتشان عرض می كردم و ایشان هم كمك هایی توسط بنده به اهل علم می كردند.
پیشرفت ما در تحصیلات خیلی خوب بود تا اینكه در سنه 1355 قمری آیت الله حائری از دار دنیا رفتند. بعد از درگذشت ایشان در اثر فشار پهلوی كه می خواست همه اهل علم را از لباس روحانی خارج كند، اوضاع بر اهل علم خیلی سخت شد كه بعدا توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد.

حیات آیت الله صدوقی در آیینه روایت خود

تحصیل در آن دوره خیلی سخت بود، به جهت اینكه در آن زمان قم مرجعی نداشت، زیرا مرجع تقلید مرحوم آسید الوالحسن اصفهانی بودند كه ایشان هم در نجف اقامت داشتند. آقایان مرحوم آیت الله صدر و مرحوم آیت الله خوانساری و مرحوم آیت الله حجت، این سه سرپرستی حوزه را داشتند و خیلی هم زحمت كشیدند تا وقتی كه مرحوم آیت الله بروجردی به علت كسالت در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند. در همین خلال بعضی از اهل علم و مدرسین به فكر افتادند كه ایشان را به قم بیاورند و به همین خاطر، نامه هایی از قم به خدمتشان ارسال شد و اشخاصی به نمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات كردند. بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر به بیمارستان رفتیم و بعد به همراه مرحوم آیت الله بروجردی به قم آمدیم. عمده سی و كوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم از ناحیه حضرت آیت الله خمینی بود و ایشان خیلی اصرار داشتند كه این كار انجام بشود.
پس از فوت مرحوم آیت الله حائری قسمت عمده ای از كارهای حوزه به دوش ما افتاد و علاوه بر اینكه تولیت مدارس، تقسیم شهریه های طلاب زیرنظر بنده بود، تدریس هم داشتم و حداقل چهارپنج درس می گفتم و به درس آقایان آیت الله خوانساری، آیت الله حجت، آیت الله بروجردی هم می رفتم و در اطراف قم هم مقداری زراعت داشتم.
در آن وقت حافظه من معروف بود و وقتی كه ده هزار طلبه شهریه می گرفتند، من دفتر دستكی در موقع پرداخت نداشتم، هر كس كه شهریه می گرفت در خاطرم بود و دیگر احتیاجی نبود كه اسم و مبلغ را بنویسم و شب كه به منزل می رفتم، به هركس هرچه داده بودم، یادداشت می كردم. درس هم كه می گفتم روی همان حافظه قوی بود كه خیلی نیاز به مطالعه نداشتم و بعضی روزها كه به درس می رفتم، آقایان وقتی كه می دیدند عبارت می خوانم می فهمیدند كه من قبلا مطالعه نكرده ام. حالا كه پیر شده و از كار افتاده ام، مع ذلك حالا هم كه یك حدیث یا دعایی را سه چهار مرتبه می خوانم، حفظ می شوم.
امام خمینی در تدریس فلسفه، عرفان، فقه و اصول، استاد اول شناخته می شدند. در آن وقت امام خمینی یكی از مدرسین خیلی مبارز حوزه بودند كه همه ایشان را به عنوان اینكه یك آقای فوق العاده ای است، می شناختند. تدریس شان هم خیلی بالا گرفت و با اینكه آقایان مراجع ما بودند، ولی تدریس ایشان در قم اولویت پیدا كرد. یادم هست كه امام خمینی در مسجدی در نزدیك مجله یخچال قاضی تدریس می كردند و مسجد تقریبا پر می شد.
بنده در سال 1349 قمری كه وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود، با امام خمینی آشنا شدم و كم كم آشنایی ما بالا گرفت و به رفاقت كشید و گاه در تمام مدت شبانه روز با ایشان بودم. در این مدت طولانی كه در قم بودیم، انس ما عمده با ایشان بود و نمی شد هفته ای بگذرد و دو سه جلسه در خدمتشان نباشیم. از جمله كسانی كه برای آمدن من به یزد سفارش زیاد كردند، آقای خمینی بودند. در سال1330 كه برای انجام كاری به یزد آمدم، مرحوم حاج آقای وزیری از روحانیون سرشناس یزد پیشنهاد ماندن ما را داد و در این باره خیلی سعی و كوشش نمود و تلگرافاتی هم به قم شد. آقایان قم با اینكه در پاسخ تلگراف نوشته بودند كه بودن من در قم ضرورتش بیشتر است، مع الوصف پذیرفتند و ما برای همیشه وارد یزد شدیم. در اینجا كه ماندنی شدیم در كنار درس و بحث، بعضی از كارها را شروع كردیم از جمله: تعمیر مدارس. مدرسه «خان» خیلی خراب بود و مدرسه عبدالرحیم خان هم مركز زباله بازار شده بود و مسجد روضه محمدیه را هم تعمیر نمودیم و خلاصه اینكه كارهائی را كه مربوط به روحانیت می شود، شروع كردیم.
در سال 1341 كه قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی شروع شد، من با امام خمینی تماس مستقیم داشتم و خیلی ها اینجا رفت و آمد می كردند و مدیریت جمع كردن آقایان روحانیون و تلگراف كردن راجع به این انجمن ها تقریبا زیر نظر بنده بود. مجالس فوق العاده ای هم بود و تقریبا هر روز و هر شب یك اجتماع روحانی تشكیل می شد. والحمدالله در اثر سعی و كوشش و فشار آقای خمینی، دولت مجبور شد كه این پیشنهاد را لغو كند. بعد از اینكه این قضیه تمام شد، قضیه آن شش ماده پیش آمد كه از طرف شاه پیشنهاد شده بود و همه دیدند كه این بدتر از آن قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی است و كسی هم كه از اول مخالفت كرد، آقای خمینی بودند. بعضی از آقایان هم از اول حاضر به همكاری نبودند، ولی كم كم كار به جایی رسید كه آنها هم ناچار شدند و گوشه و كنار تلگرافاتی می زدند و اعلامیه هایی می دادند و اینجا هم از ناحیه روحانیت تلگرافاتی شد و اطلاعیه هایی صادر گردید. در آن موقع از طرف ساواك یك كسی پیش ما آمد و گفت كه مامور مراقبت شما هستیم، شما چه نقشی دارید؟ ما هم علنا نقش خود را گفتیم و كارهائی را هم كه انجام داده بودیم و اطلاعیه ها و تلگرافات را همه نشانش دادیم و گفتیم در این راه تا آخر هم هستیم، هر اقدامی كه قرار است از طرف ساواك نسبت به ما بشود زودتر انجام بدهید، ولی چون بهانه صحیحی نداشتند، نتوانستند ما را تعقیب كنند. وقتی كه كار بالا گرفت و هر شهر و دیاری با آقای خمینی موافقت كرد، قضیه 15 خرداد در تهران اتفاق افتاد كه مصادف بود با 12 محرم. اینجا هم طبق سنت همیشگی مجلس مفصلی در مسجد ملااسماعیل و با جمعیت فوق العاده ای برگزار شد.
خبرها مرتباً می رسید، از جمله خبر سخنرانی مفصل آقای خمینی در عصر عاشورا در مدرسه فیضیه علیه شاه كه در آن موقع به قدری به نظر مردم بعید می آمد كه حساب نداشت. كی قدرت داشت كه اسم شاره را بی وضو ببرد و آقای خمینی در آن روز، چنان شاه را كوبیدند كه اصلا آبرویی برای او نماند و گفتند: «كاری نكن كه مثل روزگار پدرت بشود كه وقتی از اینجا رفت، مردم خندان باشند و جشن بگیرند» و بقیه آن سخنرانی كه حتما شنیده اید. شب بعد هم ایشان را گرفتند و به تهران بردند.
بعد از هر شهر و استانی گروهی از مشهد، آقای نجفی از قم و بنده هم از یزد رفتیم. اوضاع در تهران به قدری وخیم شده بود كه به هر خانه ای پا می گذاشتی، صاحب خانه می ترسید. حتی وقتی وارد خانه نزدیكان هم می شدیم، بند از بندشان پاره می شد. ما در تهران ماندیم تا وقتی كه از طرف ساواك گفتند كه باید بروید. یادم هست در منزل آقای میلانی بودیم و همه مهاجرین اهل علم شهرها هم بودند كه پاكروان آنجا آمد و گفت: «آقایان باید تا پنجشنبه از تهران بروند»، خیلی ها رفتند و خیلی ها را هم بردند. بر حسب ظاهر نتیجه ای از مسافرت و گردهمایی گرفته نشد، مگر شهرت اینكه برای استخلاص آقای خمینی همه به تهران رفتند و جریحه دار شدن قلوب مردم كه این هم خودش نتیجه بزرگی بود و انزجاری از مردم نسبت به دستگاه پیدا شد.
بالاخره امام بر حسب ظاهر آزاد شدند و به قم آمدند. چند روزی در خدمتشان بودیم كه عازم مكه شدیم و پس از مراجعت از مكه دوباره چند صباحی در قم ماندیم و اغلب روزها و شب ها در خدمت ایشان بودیم كه گروهی از یزد آمدند و ما را به سوی یزد حركت دادند. در مدتی كه ایشان در قم بودند، قبل از تبعید شدن به تركیه، گاهی دستوراتی می رسید و ما هم عمل می كردیم. یادم هست كه آقای فلسفی را برای سخنرانی دعوت كرده بودیم و جلسه خیلی عظیمی تشكیل شد كه در شب پنجم خبر رسید كه امام را به تركیه تبعید كردند. پرسیده شد: «مجلس ادامه داشته باشد یا تعطیل شود؟» ما در جواب گفتیم: «اگر بناست حرفی نزنید و مجلس عادی برگزار بشود، چنین مجلسی نتیجه ای ندارد، ولی اگر موضوع، تعقیب می شود و می توانید از خودگذشتگی نشان بدهید و علیه اقدامی كه كرده اند، صحبتی بكنید، مجلس برقرار باشد.» بالاخره بعد از دو سه روز دستور آمد كه آقای فلسفی را جلب و به تهران اعزام كنند. ما هم به شهربانی رفتیم و با رئیس شهربانی خیلی درشت صحبت كردیم و به هر حال نزدیك به غروب، ایشان را به تهران اعزام كردند. ماهیانه هم یك كمك مالی مستمر می شد و گاهی هم كمك فوق العاده ای انجام می گرفت تا اینكه مبارزات شروع شد و ما هم اینجا مبارزه را شروع كردیم و اگر اطلاعیه یا اعلامیه ای از نجف صادر می شد، متن آن به وسیله تلفن برای ما خوانده می شد.
امام كه به تدریس تشریف بردند، اوضاع بهتر و جنبش مردم هم زیادتر شد. مراوده و مراسلات و تلفن نیز بین ما شدت بیشتری پیدا كرد و اعلامیه هایی را كه امام در پاریس صادر می كردند، اینجا به وسیله تلفن ضبط می شد و ما آن را به اطلاع علمای مشهد و تبریز و شیراز و استان های دیگر می رساندیم و آنها هم تلفنی ضبط می كردند و در خود یزد هم به مقدار كافی چاپ و پخش می شد. خود بنده هم اعلامیه های خیلی زیادی دادم و اولین كسی كه درباره سینما ركس آبادان اعلامیه داد و گناه را به گردن دولت گذاشت، بنده بودم و دو روز بعد هم از طرف امام اعلامیه ای صادر شد و بعد برای زیارت امام به پاریس رفتیم و در حدود 12 روز كه در پاریس بودیم، صحبت هایی بین ما و ایشان انجام گرفت و مشورت هایی به عمل آمد و امام دستوراتی فرمودند و ما دو مرتبه عازم ایران در حال انقلاب شدیم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:21
شخصیت ها و بزرگان
گفتگو با رهبر معظم انقلاب اسلامی
درآمد
علاقه وافر شهید صدوقی به مقام معظم رهبری تا بدان پایه بود كه نخستین بار ایشان را به رغم جوانی، حضرت آیت الله خطاب كردند و پیوسته بر شان و قدرت علمی ایشان تاكید می كردند. رهبر معظم انقلاب را نیز با ایشان انس و الفتی دیرینه بود و به ویژه دلواپسی ها و نگرانی های پدرانه شهید بزرگوار را در دوران تبعید خویش هرگز از یاد نبردند.
با تشكر از فرصتی كه در اختیار ما گذاشتید، درباره ویژگی های شخصیتی شهید آیت الله صدوقی مطالبی را بیان بفرمائید.
درباره مرحوم آیت الله صدوقی(ره) گفتنی بسیار است و فضائل اخلاقی و معنوی و روحی و فكری ایشان به گونه ای است كه می توان درباره اش ساعت های متوالی بحث كرد و من یك نفر هم برای بیان همه ابعاد شخصیت ایشان كافی نیستم، بلكه باید از مجموعه دوستان و آشنایان قدیمی ایشان سخنانی درباره ایشان شنید تا بتوان تصویر كاملی از آن بزرگوار ترسیم كرد.
و اما آنچه كه من در مورد ایشان در طول چند سال آشنایی خودم می دانم این است كه این بزرگوار از كسانی بود كه در انقلاب بزرگ اسلامی ما نقش قابل توجهی داشت و دخالت و علاقمندی ایشان به فعالیت های انقلاب بیشتر از زمانی اوج گرفت كه قضایای بعد از شهادت مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی در ایران آغاز شده بود. همان طور كه می دانید در چهلم شهدای تبریز در یزد، در مسجد ایشان یك مجلس بزرگی به رهبری و هدایت ایشان تشكیل شد. خود آن جلسه و پیامدهای آن هم یكی دیگر از مقاطع حساس و برانگیزاند انقلاب بزرگ اسلامی بود.
در طول یكی دو سال قبل از پیروزی انقلاب، مرحوم آیت الله صدوقی محوری بودند برای بیشتر فعالیت های نه فقط یزد، بلكه سراسركشور و این به خاطر این بود كه آیت الله صدوقی شخصیت روحانی محترم و معتبری بودند كه نظرات ایشان، تشخیص های ایشان و پیشنهادهای ایشان در امور شهرستان های دیگر هم اثر می گذاشت. غالبا مورد مشاوره قرار می گرفتند و حتی در تهران هم طبق نظر ایشان عمل می شد.

جلوه هایی از سلوك فردی و اجتماعی شهید صدوقی

و نیز رای ها و نظرات این بزرگوار برای علمای شهرستان ها راهگشا و راهنمای خوبی بود. از جمله خصوصیات مرحوم آیت الله صدوقی كه ایشان را در حركات انقلابی به صورت فرد مؤثری در می آورد، شجاعت آن مرد بود. از دستگاه جباری كه آن روز حاكم بود، واهمه ای نداشت، لذا در سال 56 كه تعداد زیادی از روحانیون و علماء در تبعید بودند، این پیرمرد محتاج استراحت، از یزد با عده ای یارانش حركت كرد و راه های طولانی را پیمود و به دیدن همه تبعیدی هایی كه در شهرهای مختلف بودند، رفت و طبیعی است كه رفتن ایشان روحیه خیلی زیادی به این تبعیدی ها می داد. همچنین در وضع فكری مردم یزد و شهرهایی كه تبعیدی ها در آنجا بودند، آمدن ایشان و سركشی شان اثر می گذاشت. از جمله به دیدن خود ما آمدند كه من و آقای حجتی كرمانی، منظور آقای آشیخ محمدجواد، در ایرانشهر تبعید بودیم و ایشان آمدند ایرانشهر و حدود دو سه روز در رفت و برگشت و دیدارشان در آنجا ماندند، از ایرانشهر رفتند چابهار كه چند نفر در آنجا تبعید بودند، آنها را دیدند و بعد برگشتند به ایرانشهر. برخورد ایشان با افراد تبعیدی مشوق فعالیت آن عناصر بود. این كار از روحانی ارزشمند محترم معمری مثل ایشان، خیلی نادر و كم نظیر بود. علماء شهرستان ها خیلی به این كار نمی پرداختند كه راه بیفتند و به دید و بازدید تبعیدی ها بروند.
از جمله خصلت های عالی ایشان، شجاعتشان بود. اعلامیه های آیت الله صدوقی اولا در سطح ایران منتشر می شد و ثانیا مضامین تند و راهگشایی داشت. در هر قضیه ای خیلی زود، عكس العمل نشان می دادند، مثلا قضیه سینما ركس آبادان كه ایشان بلافاصله موضع گیری كردند و اعلامیه دادند و مردم را روشن كردند. دستگاه، خیلی حساس بود، ولی ایشان هراسی نداشتند. همان اوقات در یزد گفته می شد كه عوامل دستگاه قصد جان ایشان را دارند، ولی ایشان بدون هیچگونه محافظتی و مراقبتی به مسجد می رفتند و می آمدند و اجتماعات بسیار بزرگی در مسجد ایشان تشكیل می شد. در اواخر سال 57 بود، شاید حدود مثلا آذر یا آبان، درست یادم نیست، بنده از تبعید بر می گشتم، از طریق یزد آمدم به مسجد ایشان. وقتی رفتم دیدم كه اینجا مثل اینكه جزو محیط اختناق كشور ایران نیست. توی مسجد ایشان اعلامیه هایی زده بودند، همه خیلی آزاد می آمدند و می خواندند. در این اعلامیه ها مضامین فوق العاده تحریك آمیزی وجود داشت. آنكه یادم مانده، مثلا فرض بفرمایید مقایسه ای شده بود میان بهای تانك ها و هواپیماها و وسایل نظامی كه دستگاه از پول ملت می خرید و علیه ملت به كار می برد، به جای ساختن مدارس و بیمارستان ها و دیگر امور خیریه كه می توانست در خدمت ملت باشد. همین را اعلامیه كرده و پشت شیشه مسجد ایشان زده بودند و مردم می آمدند و می خواندند و به یكدیگر می گفتند و یا طریقه ساختن كوكتل و مولوتف یا نارنجك دستی را آنجا زده بودند! مردم خیلی راحت می رفتند و می خواندند و می آمدند و پاسبان ها و پلیس جرئت نمی كردند كه بروند توی مسجد ایشان و بگردند و اعلامیه ها را بكنند.
خود این بزرگوار هر شب منبر می رفتند و جمعیت بسیار انبوهی در مسجد حظیره جمع می شد. ایشان با بیانات خودشان ارشاد می كردند و صریحا علیه دستگاه، و علیه مقامات انتظامی و اجرایی مطالبی را می گفتند، لذا از شجاعت ایشان، مردم یزد هم شجاعت پیدا كرده بودند و روحانیونی هم كه دور و بر ایشان بودند، شجاعت پیدا كرده بودند. این خصوصیات ایشان، این قدر بركت داشت برای انقلاب.
بعد از انقلاب هم دیدید كه غالبا در جبهه های جنگ و در جاهای پرخطر شركت و حركت می كردند. یكی دیگر از خصوصیات مرحوم صدوقی، خستگی ناپذیریشان بود. آدمی نبودند كه بگویند حالا بالاخره كار خودمان را كردیم و برویم گوشه ای بنشینیم. هنگامی كه عمل جراحی را روی چشم ایشان انجام داده بودند، ایشان در حقیقت با حالت بیماری از بیمارستان بیرون آمده بودند. بنده روی علاقه ای كه به ایشان داشتم، از ایشان خواهش كردم كه چند وقتی در تهران بمانند و گفتم خوب است یزد نروید. ته دلم این فكر بود كه ممكن است در یزد برای ایشان مسئله ای پیش بیاید و سوء قصدی بشود و گفتم مصلحت نیست شما بروید یزد. در تهران باشید و استراحت كنید. ایشان شاید خیلی استدلال هم نمی كردند، ولی قبول نكردند، گفتند: «می خواهم بروم یزد و به جبهه هم بروم.» من به ایشان گفتم: «شما خوب است اگر جبهه هم می روید، به طرف غرب بروید كه هوایش در فصل بهار و اردیبهشت خوب است و به جنوب نروید، چون هوا گرم است.» ایشان گفتند: «تا ببینم چه می شود.» و ناگهان دیدیم سروكله شان در جنوب پیدا شد و در حمله بیت المقدس حاضر شدند و همه مردم در تلویزیون دیدند كه ایشان چه رزمنده خستگی ناپذیری بودند و دنبال كار بودند و خستگی نداشتند.
یك خصوصیت دیگر ایشان كه واقعا مهم بود، این بود كه تسلیم و مطیع امام بودند. فكرشان عقیده شان و عملشان در جهت و در خط فكر و عقیده و عمل امام بود. هیچگونه رای و فكری را بر رای و فكر امام ترجیح نمی دادند، به همین دلیل بود كه مواضع ایشان از اول انقلاب تا زمان شهادتشان، مواضع صددرصد صحیح و درستی بود. روح نظرات امام را می فهمیدند و همان جور عمل و اظهار می كردند.
نكته دیگری كه در كار ایشان وجود داشت و بسیار جالب و مهم بود، روح رهبری ایشان بود. آقای صدوقی را من در یزد یك رهبر، به معنای واقعی یافتم. می دانید بعضی از آقایان علما، محترم و بزرگ بودند و هستند و در شهرستان ها واقعاً به كار مردم می پردازند و به مردم اهمیت می دهند، لكن قدرت رهبری ندارند. مرحوم صدوقی قدرت رهبری داشتند، به این معنا كه در جزئیات امور مردم برای سئوال مردم پاسخ داشتند. هیچ وقت مردم را دچار ابهام نمی كردند. همه چیز را، حتی پیش از انقلاب هم، به مردم می گفتند. من این را احساس كرده بودم كه ایشان در همه چیز مردم یك نظری دارند، یك رائی دارند. یكی از خصوصیات مهم رهبری این است كه مردم را در حال ابهام و خلاء نگه ندارند، وقتی مردم سئوال می كنند و نظر می خواهند، بتوانند نظر درست را به مردم ارائه بدهند، حركت مردم را ادامه بدهند، شعارهای لازم را به مردم ارائه بدهند. این از خصوصیات رهبری است و مرحوم صدوقی این را داشتند.
البته از لحاظ اخلاقی، یعنی اخلاق معاشرتی و شخصی هم امتیازات زیادی داشتند؛ از جمله اینكه بسیار متواضع بودند، هیچ حالت كبر و غرور و بی اعتنایی به زیردستان، به كوچكان و به هم قطاران در ایشان نبود، خاكسار بودند، رفیق بودند، با صفا و با اخلاص و صمیمی بودند، متواضع بودند، خوش محضر و خوش مجلس بودند. بسیار خوش حافظه بودند و معلومات زیادی در ذهنشان همیشه حاضر بود. آدم متقی و خداترسی بودند. به هر حال مرحوم صدوقی انسان شایسته ای بودند.
در مورد سوابق مبارزاتی ایشان و نیز مجلس خبرگان و مبارزه با خط لیبرال ها و گروهك ها نكاتی را بیان بفرمائید.
ایشان نه تنها در مجلس خبرگان كه در مقابله با خط لیبرال ها هم از اول انقلاب مواضع خاصی را انتخاب كرده بودند. مرحوم صدوقی دقیقا در خط امام بودند و مواضع سیاسی ایشان، بسیار مواضع درستی بود. مثلا از زمانی كه بنی صدر مطرح بود، بعضی در گوشه و كنار از افراد خوب و مؤمن بودند كه دچار اشتباه شدند و برای مدت كوتاه و یا بلندی به بنی صدر با نگاه موافقی نگاه كردند. چند نفر از ائمه جمعه معروف و بزرگ بودند كه حتی یك لحظه هم دچار این اشتباه نشدند، از جمله مرحوم آیت الله صدوقی. مرحوم آیت الله دستغیب و مرحوم آیت الله مدنی، این دو شهید دیگر محراب هم در این جهت بودند، یعنی دچار هیچ لغزشی در مورد بنی صدر نشدند.
در مورد ارتباطات مقامات دولتی با سیاست های خارجی، ایشان همیشه یك فرد صددرصد، ضد امریكایی بودند، یعنی ضد آن سیاست مهاجم بر انقلاب ما بودند. اهل نرمش نبودند. در مصوباتی كه داشتیم، بعضی ها شاید یا از روی علت و یا از روی احساس ضرورت، دقیقا منطبق بر موازین شرعی نبودند. مرحوم آیت الله صدوقی با این گونه مصوبات مقابله می كردند، یعنی بر روی معیارها و ضوابط شرعی اصرار و پافشاری فوق العاده ای داشتند كه نمونه این را ما در سمینار ائمه جمعه كه در قم تشكیل شد، مشاهده كردیم. در مجلس خبرگان هم همین جور بودند و در جاهای دیگر هم همین حالات و خصوصیات از ایشان مشاهده می شد. به هر حال از آغاز انقلاب تا آخر، یك فرد پایبند به مواضع درست اسلامی و مواضع درست انقلابی بودند.
در پایان ضمن تشكر از جنابعالی، پیامی هم برای ملت ایران و به خصوص خانواده های شهدا و همچنین برای رزمندگان اسلام بفرمائید.
پیام به مناسبت نام مرحوم آیت الله شهید صدوقی جز این نخواهد بود كه ملت ایران توجه كنند و بدانند كه شهادت و فداكاری در راه خدا مخصوص طبقه خاصی و مردم خاصی نیست. ما پیرمردی در سن آیت الله صدوقی و آدم عامی در سن آیت الله صدوقی و مبارز سابقه داری در حد ایشان را هم در خلال شهدا و زمره گلگون كفنان و مبارزان راه خدا داریم كه ارائه دهیم و این چیزی است كه اولا ملت ما را تشویق می كند به فداكاری و باید تشویق كند، ثانیا كل این نظام را سرافراز و مفتخر می كند. ما می توانیم به ملت های دنیا بگوئیم كه این نظام، نظامی نیست كه كسانی در سطوح بالای آن بنشینند و به توده مردم بگویند شما بروید فداكاری كنید تا ما برایتان این نظام را حفظ كنیم؛ نه حتی در سطوح بالا، چه سطوح بالای دولتی و مقامات رسمی و چه سطوح بالای اجتماعی مثل روحانیون بزرگ، كسانی هستند كه اینها هم مشتاق فداكاریند و در خط جهاد فی سبیل الله حركت می كنند و هیچگونه ابا و امتناعی از اینكه مانند توده مردم بروند و در راه خدا فداكاری كنند ندارند، حتی اگر ممكن باشد مایلند آنها شهید هم بشوند و جوانان مردم و توده مردم سالم بمانند، بنابراین پیام من به همه فداكاران، رزمندگان و پدران و مادران و همه ملت ایران این است كه این یكپارچگی را قدر بدانند و در راه خدا هرچه بیشتر با فداكاری بكوشند تا هدف های عالی جمهوری اسلامی ان شاءالله تایید بشود.
با تشكر
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته.

پی‌نوشت‌ها:
 

* به نقل از نشریه پیام انقلاب
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:21
شخصیت ها و بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم
«انالله و اناالیه راجعون»
طبع یك انقلاب، فداكاری است. لازمه یك انقلاب، شهادت و مهیا بودن برای شهادت است. قربانی شدن و قربانی دادن در راه انقلاب و پیروزی آن اجتناب ناپذیر است، به ویژه انقلابی كه برای خداست و برای دین اوست و برای نجات مستضعفان است و برای قطع امید جهانخواران و مستكبران. ما در هر جمعه و در هر جماعت و در هر محفل اسلامی و در هر گردهمایی برای یاری الله در انتظار قربانی هستیم و در انتظار شهادت.
قربانی برای یك انقلاب بزرگ نشانه پیروزی و نزدیك شدن به هدف است. بی جهت نیست كه درباره سید شهیدان جهان منقول است كه هرچه یاران بزرگوارش از دست می رفتند و هرچه به ظهر عاشورا نزدیك تر می شد، رنگ مباركش افروخته و ابتهاجش زیادتر می شد. هر شهیدی كه می داد یك قدم به پیروزی نزدیك تر می شد. مقصد، عقیده است و جهاد در راه آن و پیروزی انقلاب، نه زندگی و نه دنیا و رنگ و بوی ننگین آن، این شهادت هاست كه به ملت ما وعده پیروزی نهایی را می دهد. مگر اسلام از شهادت هفتاد و دو تن برگزیدگان خدا در حكومت جبار بنی امیه خسارت دید و انقلاب عظیم ایران از شهادت هفتاد و چند تن در یك لحظه و هزاران جوان بزرگوار عاشق خدا و شهادت خسارت دید كه ما خوف خسارت در شهادت عالمی بزرگوار و بزرگی متعهد و فداكار را داشته باشیم. مگر فقهای ارجمند و ائمه جمعه و جماعت والامقام كه در صف مقدم انقلاب بودند و هستند، نباید در صف مقدم شهدا و جانبازان در راه دوست باشند؟ در زمانی كه كفر بنی امیه اسلام را تهدید می كرد، چه كسی اولی به شهادت بود از فرزند معصوم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و فرزندان و اصحاب او؟ و در عصری كه استكبار جهانی و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام عزیز را تهدید می كنند، چه كسی اولی به شهادت است از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداكار اسلام، شهید صدوقی عزیز رضوان الله علیه؟ شهید بزرگی كه در تمام صحنه های انقلاب حضور داشت و یار و مددكار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش در راه پیروزی اسلام و رفع مشكلات انقلاب صرف می شد و برای خدمت به خلق و انقلاب سراز پا نمی شناخت.

شهید آیت الله صدوقی در آئینه توصیف امام راحل

هرجا زلزله می شد، شهید صدوقی برای ترمیم خرابی ها آن قدر كه توان داشت حاضر بود. هرجا سیل می آمد او بود كه در صف مقدم برای دستگیری خلق خدا حاضر بود. در جبهه ها او و دوستان او و امثال او بودند كه هرچند یك دفعه سركشی می كردند و موجب آرامش قلب خلق الله بودند. این مدعیان خدمت به خلق و قیام برای خلق كه در بیغوله ها خزیده اند و در حال انقلاب، در چپاول اسلحه و مهمات بیت المال خلق فعالیت شبانه روزی نمودند، اینك كه خداوند تعالی چهره كریه شان را آشكار و دستشان را از مال و جان خلق الله كوتاه كرد، چنین خدمتگزارانی را از این خلق می گیرند و چون دزدان از سوراخ در می آیند و غافلگیرانه این گونه مردان فداكار برای ملت و توده محروم را از محرومین می ستانند و آن را به حساب قدرت خویش می آورند و فتحی بزرگ برای خود و اربابان خود می دانند و تمام رسوایی، باز خود را برای حكومت این ملت اسلامی مهیا می كنند، غافل از آنكه هر شهادتی ملت را به هدف بزرگ نزدیك تر می كند و آنان را در پیشگاه حق و خلق رسواتر و بی آبروتر.
ما در عین حال كه از شهادت و فقدان این بزرگان خدمتگزار به اسلام و محرومان در سوگیم، از نزدیك شدن به هدف اعلا كه قطرات خون این شهیدان آن را نوید می دهد، دلگرم و خرسندیم. آنچه پیش ما مطرح است هدف بزرگ و شخصیت های این بزرگمردان شهید است كه به حمدالله هدف نزدیك و شخصیت های اینان بارزتر و بزرگ تر می شود.
اینجانب دوستی عزیز را كه بیش از سی سال با او آشنا بودم و روحیات عظیمش را از نزدیك درك كردم، از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقهی فداكار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازای آن به هدف نهائی كه آمال این شهیدان است، نزدیك شد.
من به پیشگاه مقدس بقیه الله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریك و تسلیت عرض می كنم و از خداوند تعالی برای آن شهید عظیم، رحمت و مغفرت و برای ملت بزرگ و برای خاندان محترم آن بزرگوار، خصوصا فرزند برومند و عزیزش صبر جزیل و اجر جمیل خواهانم.
از خداوند متعال پیروزی اسلام و سرنگونی كفر را خواستارم.
روح الله موسوی خمینی
دهم رمضان المبارك1042 (65)
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:21
شخصیت ها و بزرگان
تاریخ بالنده تشیع، همواره مفتخر به عناصر آگاه و هدایتگری بوده است كه در امور دنیوی و اخروی مورد رجوع مردمان بوده اند. یكی از این قلل بلند معرفت در عصر حاضر، سومین شهید محراب، آیت الله صدوقی است كه جایگاه ویژه ای در به سامان رساندن امور دینی و انقلابی در استان یزد و حتی سراسر كشور داشت.
مكانت و شان آیت الله صدوقی در حوزه علمیه قم تا بدان پایه بود كه مورد وثوق بزرگانی چون آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری قرار گرفت و این جایگاه در زمان مراجع بعدی نیز همچنان محفوظ ماند.
یكی از جنبه های شخصیتی آن بزرگمر، پیشتازی در بسیاری از مسائل انقلابی است تا جائی كه امام خمینی در زمان حیات، او را «محور انقلاب اسلامی» معرفی می نمایند. جایگاه ویژه آیت الله صدوقی در میان مردم یزد كه حاصل تعاملات اجتماعی و دغدغه مشكلات ریز و درشت مردم آن دیار بود، در كنار علاقه مردم سراسر كشور به ایشان سبب گردیده بود كه نقش آن شهید والامقام در ابعاد فقهی، اقتصادی و انقلابی، به خصوص در دوران نهضت امام از ارجمندی خاصی برخوردار شده و شایسته بررسی های عمیق و بایسته باشد.

آیت بصیرت و مدیریت

با بازگشت آیت الله صدوقی به یزد در زمان زعامت آیت الله العظمی بروجردی و استقبال كم نظیر مردم از ایشان، مرجعیت بلدی ایشان آن چنان تثبیت گردید كه نوعی از مصونیت سیاسی را برای وی به ارمغان آورد تا امكان اعمال مدیریت ویژه آن شهید عالی مقام در یزد و فراتر از آن در بسیاری از شهرهای جنوبی ایران فراهم گردد.
شهید صدوقی با تدبیر و درایت یگانه خویش توانست مبارزات مردمی علیه رژیم سفاك پهلوی را با كمترین هزینه های انسانی رهبری كند و نهادهای وابسته به رژیم را به موضع انفعالی بكشاند. او یزد را به مركزیتی برای به لرزه درآوردن پایه های حكومتی پهلوی مبدل ساخت و بسیاری از تحولات انقلابی، ریشه در یزد داشتند.
آیت الله صدوقی در روزهای پس از پیروزی انقلاب نیز نقش منحصر به فردی را ایفا نمود. نقش او در تدوین قانون اساسی و خنثی نمودن توطئه حذف جایگاه ولایت فقیه در این قانون، یكی از نقاط عطف حیات پربار اوست.
نقش آیت الله صدوقی در قامت امام جمعه یزد در تبیین واقعیت ها و افشاگری علیه تفكرات الحادی و جریان نفاق و ارتقای بینش مردم آن منطقه تا بدان پایه بود كه موجبات عناد و كینه دشمنان اسلام و انقلاب را فراهم آورد و یاری رسانی های بی دریغ وی به جبهه های نبرد و حضور مشفقانه و دلگرم كننده اش در كنار رزمندگان، به تشویق خاطر دشمن بعثی منتهی گردید تا سرانجام در رمضان 1361 و در حالی كه محراب نماز جمعه را ترك می گفت، همچون مولای خود علی(علیه السلام) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تفحص و بازنگری در ابعاد شخصیتی گسترده آیت الله صدوقی، الگوئی شایسته از مدیریت مدبرانه و حكیمانه اسلامی را فرا روی مسئولان جامعه قرار می دهد تا به مدد واكاوی شیوه های موثر و كاربردی ایشان، امنیت اجتماعی و اقتصادی بی بدیلی كه تحت نظارت وی در یزد به چشم می خورد، در سراسر كشور محقق شود و در سایه به كارگیری آن روش ها، رفاه و خیر و بركت دنیوی و اخروی برای مردمی كه عاشقانه در راه سعادت آنان كوشیدند، فراهم آید.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
يکشنبه 11/4/1391 - 12:20
شخصیت ها و بزرگان
در تاریخ 24/7/57 ، ساواك یزد خبر از قصد مسافرت آیت الله صدوقی به پاریس می‌دهد. مسافرت انجام نمی‌شود تا اینكه در تاریخ 10/8/57 حاج سید احمد خمینی طی تماس تلفنی از پاریس ، علت تأخیر را جویا می‌شود:
متن گزارش مامور شنود مكالمات آیت الله صدوقی: «در تاریخ 10/8/57 احمد خمینی از پاریس با محمد صدوقی تماس گرفت و گفت: " منتظر بودیم ، شما نیامدید؟ " صدوقی گفت: "ترسیدم صورت سیاسی به خود بگیرد" احمد گفت: "نسبت به شما این حرف‌ها نیست و آقای خمینی دلش می‌خواهد شما و آقای خامنه‌‌ای را ملاقات كند" » با توجه به اینكه آیت الله صدوقی علت عدم سفر خود را به پاریس را " ترس از سیاسی شدن سفر " عنوان میكند می توان گفت كه این سفر ، یك سفر عادی نبوده است و مسأله مهمی در میان بوده است كه ایشان علیرغم علاقه شدید به دیدار با امام خمینی از این سفر صرف نظر میكند .
كارمند ساواك از این عبارت به كار رفته توسط آیت الله صدوقی سر در نمی آورد و فقط آنرا گزارش می كند. سرانجام آیت الله صدوقی با اصرار امام خمینی، در تاریخ 13/8/1357 به طرف پاریس پرواز می‌كند . طبق گزارش نمایندگی ساواك در فرانسه، محور مذاكرات آیت‌الله صدوقی با امام خمینی، در مورد اعتصابات بازار و چگونگی ساماندهی مبارزات مردم و جلوگیری از فشار بیش از حد به كسبه بوده است. اما سخنان رد و بدل شده مهمتر از این جریانات بوده است .

آیت الله صدوقی با توجه به جایگاهی كه نزد امام خمینی داشتند، حامل پیامی از طرف شاه برای امام خمینی بوده است . محتوای این پیام درخواست شاه برای مصالحه می باشد. در واقع شاه از آخرین حربه برای حفظ سلطنت استفاده نمود . همزمان با ارسال این پیام ، اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی كه در كنار امام خمینی در پاریس به سر می بردند، زمینه را برای پذیرش این درخواست فراهم می نمودند و با زبان دیگری سعی داشتند امام را به دست كشیدن از مبارزه وادار نمایند. شهید صدوقی كه با روش امام خمینی آشنایی داشت ، می دانست كه امام اهل سازش نیستند . بنابراین تصمیم داشت كه اصلا به پاریس مسافرت ننماید تا راه هرگونه سوء استفاده از این سفر را سد نماید. اما امام خمینی پیام دادند كه آیت الله صدوقی حتما به پاریس بیاید و به این مسائل توجهی ننماید. آیت الله صدوقی پس از مسافرت به پاریس ، جریان درخواست شاه را به صورت گزارش خدمت امام عرضه می دارد.
وی در رابطه با این سفر و ملاقات با امام خمینی(ره) میگوید: یك روز دو نفر از تهران پیش من ، به یزد آمدند ( كه یكی از آنها مطمئنا از طرف ساواك بود ) و گفتند كه ما یك پیشنهادی برای شما داریم و آن پیشنهاد این است كه : « شاهنشاه حاضر شدند ، تمام تشكیلات دولتی را در اختیار آقای خمینی بگذارند ، شما و دو نفر دیگر پیش آیت‌الله خمینی بروید و بگویید كه هر چه هست به ایشان تفویض می‌كنم . هیئت دولت ، مجلسین ، ارتش و تمام تشكیلات دولتی را بدون كم و كسر در خدمت آیت‌الله خمینی قرار می‌دهیم ، منتهی به یك شرط كه شاه باشد و این گونه باشد كه " سلطنت كند نه حكومت " . »
من مقداری فكر كردم و عاقبت گفتم : آمادگی خود را بعدا اظهار می‌كنم .ما به شهربانی فرستادیم تا تذكره‌ای برای پاریس بفرستیم . تا پیغام رفت ، بلافاصله تذكره سبزرنگی كه نمی‌دانم به آن چه می‌گفتند ( شاید به آن تذكره سیاسی می‌گفتند ) یك افسری آورد و دو دستی تقدیم كرد ، بعد از این ماجرا من به سوی قم حركت كردم ، تا با اخوی امام حضرت آیت‌الله پسندیده تماس بگیرم و درباره این پیشنهاد با ایشان صحبت كنم . ایشان در جواب من درباره این موضوع گفتند : من آنها را پیش شما فرستادم ، چندی پیش همین دو نفر به اینجا آمده بودند . و از من چنین چیزی خواسته بودند و من ، شما و آن دو نفر را معرفی كردم . من به ایشان گفتم : « آقای پسندیده ، حالا واقع امر هر چه باشد ، اولا كه امام صد درصد نمی‌پذیرند ، به علاوه ما این طرف به سوی پاریس می‌رویم ، رادیو و تلویزیون خواهد گفت : فلان كس و فلان كس از طرف " شاه " برای اصلاح رفتند ، این دیگر آبروئی برای ما نمی‌گذارد .
ایشان گفتند : " نه درباره شما چنین چیزی نیست " . با این حال من استخاره كردم كه برویم یا نرویم ، استخاره این طور به ما نشان داد كه فعلا صبر كنیم ، من به یزد برگشتم . در این خلال ، پیغام‌هایی از طرف شاه به استاندار یزد داده شده بود كه بیاید با ما ملاقات كند كه من قبول نكردم ، دو سه روز بعد ، یكی از نزدیكان " آقا " تلفن كردند كه : " شما بنا بود به پاریس بیایید ، چه شد ؟ گفتم : " معذورم نمایید " گفتند : " درباره تو این حرف‌ها اثری ندارد و امام مایلند كه شما به پاریس بیایید و در ضمن ، آقای خامنه‌ای را هم به همراه بیاورید " . بعد از تلفن ، پشت ما دیگر گرم شد و فهمیدیم كه چیزی نیست . هر چه خواستم با آقای خامنه‌ای تماس بگیرم ، نشد ، خودم با چند تن از دوستان من جمله آقای اعتمادیان به پاریس رفتیم . آنجا در خدمت امام ، ملاقات‌هایی انجام شد و همین صحبت‌ها را من با امام كردم ، قبلا هم سنجابی و بازرگان این حرف‌ها را زده بودند ، به امام عرض كردم كه من نیامده‌ام كه آن حرف‌ها را بزنم و از شما چیزی بخواهم و می‌دانم كه شما هیچ‌گونه موافقتی در این مورد ندارید من باب سرگذشت عرض می‌كنم .
ایشان فرمودند : " بلی این‌ها (جبهه ملی و نهضت آزادی) شیطانند و باید ، شیطان از این‌ها درس بگیرد ، یك همچو نهضتی كه در عالم نظیر نداشته ، در ایران شده است و آنها تمام هم‌شان بر این است كه این نهضت شكست بخورد و پس از خوابیدن نهضت ، اگر ما بخواهیم چنین نهضتی را از نو تجدید كنیم ، صد در صد برای ما میسر نیست . و پس از آنكه نهضت خوابید و خودشان بر اوضاع و احوال مسلط شدند ، صد در صد بدتر از قبل عمل خواهند كرد . ثانیا بر فرض آنكه راست بگویند و تمام اختیارات را به ما واگذار كنند و شاه هم باشد كه سلطنت كند ، نه حكومت ، آن وقت من جواب آن زنی كه ظهر وقتی كه سفره‌اش را پهن می‌كرده و دو سه تا جوانانش در كنارش بوده‌اند و با هم غذا می‌خوردند . حالا نگاه می‌كند و می‌بیند كه هیچیك از جوانانش نیستند و همه شهید شدند . جواب این زن را چه بگویم ؟! و بگوید كه جوان‌های ما را به كشتن دادند و خودشان رفتند و صلح كردند و آشتی نمودند ؟! نخیر ، جز آنكه شاه برود چیز دیگری نیست " . پس از ده ، دوازده روز اقامت در پاریس با كسب اجازه از محضر امام به ایران برگشتم.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
يکشنبه 11/4/1391 - 12:20
شخصیت ها و بزرگان
محمد صدوقی به سال 1284 خورشیدی در یزد و در خانواده‌ای روحانی به دنیا آمد، پدرش مرحوم آقا میرزا ابوطالب از روحانیون معروف شهر در مسجد روضه محمدیه سمت امامت داشته و مرجعیت تامه برای كارهایی كه مردم داشتند. دودمان پدری او به میرزا احمدرضا كرمانشاهی فرزند ملامحمدمهدی كرمانشاهی می‌رسد كه در دوره فتحعلی شاه از كرمانشاه به یزد تبعید شده‌اند در انتساب این خانواده به شیخ صدوق به لوح تاریخی روی قبر جد بزرگ خود استناد می‌كنند.
او بعد از این كه پدر را در هفت سالگی و مادر را در نه سالگی از دست داد، تحت سرپرستی پسرعموی خود مرحوم میرزامحمد كرمانشاهی قرار گرفت وی بعدها در 20 سالگی با دختر عموزاده خود ازدواج كرد. در تحصیل علوم دینی تا سطح لمعه و قوانین در مدرسه علمیه عبدالرحیم خان یزد زیر نظر اساتید آن زمان پیش رفت و سپس برای ادامه تحصیل در سال 1348 ه.ق به اصفهان رفت و در مدرسه چهارباغ مشغول به تحصیل شد.
اما سال بعد به قم رفت و در آنجا اقامت گزید. این دوران درست مقارن زمانی است كه پهلوی اول اقدامات خود را در محدود كردن نفوذ مذهب و علما در جامعه شروع كرد: تصویب قانون نظام وظیفه در سال 1304 كه به دولت اجازه می‌داد برای معاف كردن علما از آنها امتحان به عمل آورد. تدوین قانون مدنی و گرفتن محاكم از دست علما(1307ش)، گرفتن امور سجلی و ثبتی از آنها(1311ش)، تصویب قانون سال 1315 و محروم كردن روحانیون از احراز مقام قضاوت، كار به این موارد محدود نشد و دولت به خود اجازه داد برای صدور مجوز مدرسان و طلاب علوم دینی امتحان برگزار كنند. در قانون متحدالشكل كردن لباس‌ها فقط به علما و طلابی اجازه ابقای لباس داده می‌شد كه دولت مقام آنها را تایید كنند. بالاخره در سال 1313 ش موقوفات نیز از حیطه تصدی علما خارج شده به دولت تحویل داده شد.
چنین تلاش‌هایی به منظور محدود كردن نفوذ روحانیت و علما در جامعه صورت می‌گرفت. از جمله رواج تفكر قوم‌گرایی با جلوه‌هایی از مدرنیسم به جای حاكمیت فرهنگی اسلام، آن گونه كه نمونه عملی آن در تركیه پیاده شد. روشن است كه حریم معنوی روحانیت چنین تاخت و تازهایی را نمی‌پسندید اما موارد مشابهی از مخالفت در برابر جریان مذبور را ارائه می‌دهد؛ از جمله: اعتراض آقا نورالله اصفهانی و ملاحسین مشاركی كه در راه عزیمت اعتراض‌آمیز به تهران به طرز مشكوكی درگذشت. اعتراض علمای تبریز به خدمت اجباری روحانیون كه منجر به تعطیلی بازار تبریز و به كار گرفتن خشونت از طرف دولت شد و تبعید شیخ ابوالحسن انگلجی و میرزا آقا صادق به كرمانشاه شد و سپس منجر به قیام قم گردید. آیت الله حائری نیز در 1307 در اعتراض به قانون لباس متحدالشكل، تلگرافی به شاه فرستاد. اعتراض آیت الله محمد تقی بافقی به ورود زنان بی‌حجاب درباری به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها كه خود رضاشاه دخالت كرد. شورش مشهد به دنبال زندانی شدن آیت الله حاج آقا حسین قمی در شاه عبدالعظیم كه در اعتراض به استفاده از كلاه‌های سبك اروپایی به تهران آمده بود تا اعتراض خود را به گوش شاه برساند و به دنبال آن قتل عام مردم در صحن امام رضا علیه‌السلام با مسلسل.
رفتن شهید صدوقی به قم با فعالیت‌های آیت الله حائری در آنجا و بدرفتاری سلطنت رضاشاه با روحانیت همراه شد، توجه به حوزه عكس العمل دیگر در اعتراض به حملات رژیم به ساحت دین بود. تفكر احیاء و تقویت حوزه علمیه قم در این زمان توسط آیت الله عبدالكریم حائری (1315-1239) قوت گرفت زیرا ضروری بود تا پایگاهی جهت آموزش اسلامی و مركز مبارزه در مقابل حملات وجود داشته باشد. و به این ترتیب افرادی چون آیت الله فیض قمی، بافقی، سیدابوالحسن رفیعی قزوینی جلسات درس خود را در قم دایر كرد و آیت الله بافقی، آیت الله حائری را به رفتن به قم تشویق كرد و حوزه او از اراك به قم منتقل شد. با حضور آیت الله حائری در مدیریت امور حوزه از افرادی كمك گرفت از جمله آنها شهید صدوقی بود كه مسائل و مشكلات طلاب، توسط او به اطلاع آیت الله حائری می‌رسید و كمك‌های ایشان به اهل علم از كانال مرحوم صدوقی انجام می‌پذیرفت. با درگذشت آیت الله حائری حوزه علمیه تحت فشار قرار گرفت. برای حفظ موجودیت آن، هیأتی مركب از آیت الله حجت، آیت الله خوانساری و آیت الله صدر اداره حوزه را عهده‌دار شدند.
البته در كنار آن تلاش نیز صورت گرفت تا آیت الله بروجردی را به آمدن به قم و در دست گرفتن امور حوزه و رهبری آن تشویق كنند. این تلاش با در خارج بودن مرجع تقلید زمان[اقامت آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی در نجف] شدت بیشتری یافت. در این تلاش شهید صدوقی از جمله افرادی بود كه مامور به انجام وظیفه شد. علاوه بر نامه‌هایی كه به آیت الله بروجردی فرستاده می‌شد، او به همراه داماد آیت الله صدر به بیمارستان فیروزآبادی رفت و موفق به حصول نتیجه شد. در بازگشت آیت الله بروجردی به همراه آنها به قم آمد. شهید صدوقی علت تلاش فوق را در آوردن آیت الله بروجردی به قم، سعی و اصرار امام خمینی(رحمت الله علیه) بر انجام این كار ذكر كرده است.
مسئولیت رسیدگی به امور طلبه‌ها و تقسیم شهریه طلبه‌ها كه از زمان مرحوم حائری به شهید صدوقی محول شده بود در زمان آیت الله بروجردی نیز ادامه یافت و تولیت مدارس نیز به آن اضافه گردید. از اقدامات آیت الله بروجردی در قم علاوه بر تدریس فقه كه با ورود او به دوران شكوفایی خود وارد شده تأسیس دفتری برای جمع‌آوری وجوهات شرعی مردم از اكناف كشور بود كه كار مستمری دادن به طلبه‌ها را آسان كرد، این امر دقت خاصی را می‌طلبید كه به شهید صدوقی واگذار شد. علاوه بر آن امكان ایجاد نیازهای جدید را در قم(مثل مسجد اعظم در كنار حرم حضرت معصومه) و دیگر شهرها فراهم كرد.
جنبه دیگر فعالیت علما، شركت در در مسائل ملی شدن صنعت نفت و كوتاه كردن دست بیگانه از آن بود علاوه بر فعالیت‌های برجسته آیت الله كاشانی كسانی نیز چون آیت الله محمدتقی خوانساری، كه در ملی شدن نفت فتوا داد، آیت الله ابوالفضل زنجانی نیز عملكردی از خود نشان دادند. مبارزات فداییان اسلام نیز در این دوران نقش در خور توجه داردكه توانست نظر شهید صدوقی را به خود جلب كند به گونه‌ای كه وی نواب صفوی و مدنی و بعد سیدمحمد واحدی از اعضای رهبر فداییان اسلام را در خانه خود پناه داد.
در بهمن سال 1330 ش شهید صدوقی برای چند روز به یزد بازگشت اما با استقبال بی‌نظیر مردم مواجه شد و با درخواست پدر همسر خود آقامیرزا محمدكرمانشاهی و بعضی از محترمین یزد مبنی بر اقامت در یزد روبرو شد. با تلاش حاج سیدعلی محمدوزیری از روحانیون سرشناس یزد و سفارش‌های زیاد امام خمینی مبنی بر رفتن ایشان به یزد، وی آنجا ساكن شد.
فعالیت مستقیم او در یزد از این زمان شروع می‌شود. در نظر او پرداختن به مسائل تدریس علوم دینی در رأس امور قرار داشت به همین علت دركنار شروع درس و بحث دست به كارهایی از جمله تعمیر مدارس، به ویژه مدرسه خان‌ و مدرسه عبدالرحیم خان زدند.
مسجد روضه محمدیه نیز در این تعمیرات مورد بازسازی قرار گرفت. زعامت اهالی محل كه تا قبل از این زمان به دست مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی كه مشهور به زهد و تقوی بود به ایشان منتقل شد حوزه یزد نیز توان خود را كسب كرد و افرادی در آن به تدریس اشتغال داشتند، كه در مسائل كشوری عكس‌العمل‌هایی از آنان را خواهیم دید.
در ادامه ایستادگی روحانیت در برابر تلاش سلسله پهلوی برای زدودن تدریجی حضور دین در جامعه، مهم‌ترین روحانی مطرح در جامعه، امام خمینی(ره) است. تفكر نارضایتی از دخالت روحانیت در امور سیاسی، كه از دوران رضاشاه با تبعید افرادی چون آیت الله حسین طباطبایی قمی خود را نشان داده بود؛ در این دوره با شدت بیشتری دنبال شد، به خصوص كه امام نیز مخالفت خود را با حاكمیت استبداد آشكار كرده بود. حركت اعتراض آمیز امام به قانون جدید انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی سبب اعتراض‌های مشابه از جانب دیگر علما و روحانیون و مراجع نقاط مختلف كشور شد علمای یزد در تلگرافی خطاب به شاه تصویب لایحه مزبور را غلط و نادرست و برخلاف دستورهای عالیه شرع اقدس و قانون اسلامی كشور عنوان كرد و خواهان الغای آن شدند شهید صدوقی نیز تماس مستقیم خود را با امام در واقعه فوق حفظ كرد.
علما در یزد در اعتراض به لایحه‌های مذكور در خانه شهید صدوقی گرد آمدند و ماجرا در منبر مسجد حظیره مطرح شد. مخالفت علما با به اصطلاح همه‌پرسی بهمن 1341 در تقویت دیكتاتوری شاه و كمك به سیطره آمریكا بر منطقه و به خصوص ایران ادامه یافت و سیر وقایع حادثه فیضیه را با خود به همراه آورد كه آن را گسترده‌ترین و خونین‌ترین حمله به یك اجتماع مذهبی پس از واقعه گوهرشاد در سال 1314 دانسته‌اند. امام با سخنرانی روز عاشورا كه افشای روابط پنهان شاه با آمریكا و اسرائیل و هشدار به شاه در پایان راهی كه در پیش گرفته بود و واقعه تاریخی 15 خرداد را به دنبال داشت به مبارزه با رژیم پرداخت. در حوادث فوق شهید صدوقی نقش خود را هماهنگ كردن روحانیون و علمای یزد و فرستادن تلگراف به شاه عنوان می‌كند كه با اعتراض به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی دیده می‌شود و این كه همگام با تهران، در یزد نیز اجتماع مشابهی از علما جهت هماهنگی در تصمیم‌ برگزار شد.
تلاش از سوی ساواك در كنترل شهید دیده می‌شود كه سعی در ممانعت از فعالیت او و دیگر روحانیون یزدی دارد؛ او خود می‌گوید از طرف ساواك یك كسی پیش ما آمد و گفت كه مامور مراقبت شما هستم. شما چه نقشی دارید و ما هم علناً نقش خود را گفتیم و كارهایی را كه انجام داده بودیم و اطلاعیه‌ها و تلگراف‌ها را همه نشانش دادیم و گفتیم در این راه تا آخر هم هستیم هر اقدامی كه قرار است از طرف ساواك نسبت به ما بشود زودتر انجام بدهید.
به دنبال دستگیری امام و انتشار خبر آن در كشور در جامه عمل پوشاندن به تفكرات رژیم، آیت الله محلاتی و دستغیب را از شیراز و آیت الله قمی را نیز از مشهد به تهران آورده، زندانی كردند. حركت جدیدی در میان روحانیون و علما به پا شد و آن مسأله مهاجرت به تهران بود و از سوی دیگر معرفی امام به عنوان تنها مرجع تقلید طراز اول شیعه. حركت مساوی با 15 خرداد، كه در تهران و قم و شهرهای بزرگ خود را نشان داد، در یزد نیز برگزار شد، برخورد 15خرداد با 12 محرم سبب شد تا جنبش در مسجد علا اسماعیل و با حضور جمعیت فوق‌العاده‌ای خود را نشان دهد.
با دستگیری امام(رحمت الله علیه) و گسترش شایعه‌ای كه شاه دادگاه نظامی تشكیل داده، ایشان را محاكمه خواهد كرد روحانیون در اعتراض به دستگیری امام و شایعه فوق از تمام نقاط كشور حركت كرده و در باغ ملك حضرت عبدالعظیم شهر ری ساكن شدند. در رأس آنها افرادی چون آیت الله خادمی از اصفهان، آیت الله صدوقی از یزد، آخوند ملاعلی همدانی از همدان، آیت الله سیدعلی بهبهانی از اهواز، آیت الله كفعمی از زاهدان، آیت الله میلانی از مشهد، آیت الله نجفی از قم وجود داشتند.
شهید صدوقی در این حركت، نمایندگی روحانیون و مردم یزد را به عهده داشت. ساواك فشار شدیدی بر علمای مهاجر وارد كرد تا آنها را مجبور به بازگشت كند. با بازگشت امام به قم، شهید صدوقی چند روزی در خدمت امام بود و سپس یزدی‌ها به قم آمده، معظم له را با خود به یزد حركت دادند. قیام 15 خرداد آغاز مرحله جدیدی در مناسبات علما و دولت بود كه به علت مناسبت روزافزون شاه با آمریكا و اسرائیل روز به روز بیشتر و تندتر و بلند پروازانه‌تر می‌شد و این امر بر افكار مردم ایران جذابیت داشت. این برخورد و حركت 15 خرداد نوعی پیش در آمد انقلاب اسلامی محسوب می‌شود اوج حركت روحانیت به رهبری امام خمینی مخالفت ایشان با پذیرفتن قانون كاپیتولاسیون و واگذاری مصونیت ویژه به اتباع آمریكایی بود كه امام آن را خیانت دانست و شاه را به واسطه آن، به خیانت به كشور متهم كرد و با این كار مبارزه را به اوج خود رساند عكس‌العمل رژیم نیز تبعید امام بود با این تصور كه رابطه او را با ایران قطع كرده، سبب زدودن او از اذهان گردد. در تبعید امام نیز شهید صدوقی از اقامه جماعت خودداری كرده، چند روزی از منزل خارج نشد.
اما بر خلاف تصور رژیم ارتباط امام با كشور همچنان حفظ شد مراسلات و تلگراف‌ها ادامه داشت و اطلاعیه و اعلامیه‌های امام به ویژه از طریق تلفن به ایران می‌رسید درا ین میان شهید صدوقی نیز در ارتباط با امام قرار داشت قبل از تبعید امام به دستورهای ایشان عمل می‌كرد و بعد از تبعید، تبادل مراسلات و تلگراف‌ها ادامه داشت و كمك مالی به طور مستمر صورت می‌گرفت و اعلامیه‌های ایشان از طریق تلفن برای وی خوانده می‌شد. او نقش هدایت را در یزد برعهده داشت. به عنوان نمونه به تصویب قانون حمایت از خانواده اعتراض كرد اهالی یزد هم از او تبعیت كردند و نیز در جشن‌های 2500 ساله موضع‌گیری كرد.
از این زمان به بعد تا نزدیكی پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه در دهه 50 شاه با وجود دو عامل: نارضایتی مردم و نفوذ روحانیت احساس قدرت می‌كرد او با در اختیار گرفتن قوی‌ترین ارتش خاورمیانه، در دست داشتن ساواك و نیروی انتظامی قوی در داخل كشور، تسلط بر دو مجلس و حمایت گروه‌هایی كه از خوان نعمت او بهره‌مند بودند، حاكمیت خود را بدون مخالفت و بلامنازع می‌دید. اما بر خلاف تصور او نیروهای مذهبی نیز سازماندهی خاص خود را داشتند هرچند رهبر از كشور دور بود اما ارتباط با او همچنان حفظ شده بود از سوی دیگر در داخل كشور افرادی بودند كه به عنوان نماینده یا نایب او شناخته شده به برقراری ارتباط مردم با او كمك می‌كردند.
رژیم نیز در مقابل دست به كنترل شدید روحانیون و علما زد. در مورد شهید صدوقی، گفت و شنودهای تلفنی با او با شماره 1585 در اسناد قید شده و كنترل نامه‌های ارسالی با كد 11121 به اطلاع مركز می‌رسید او نیز با عدم شركت در مراسم نیایش سال‌های 51 و52 و با تلاش برای ایجاد مراكزی برای طلاب علوم دینی در قم مخالفت خود را نشان داد. با گذشت زمان و نزدیك شدن سرنگونی رژیم شاهنشاهی در دو سال آخر عمر رژیم 1356و 57 آشكارا مخالفت و جلوه مقاومت در برابر حاكمیت نمودار بود در خیزش مردم دو خصلت بیش از همه، خود را نشان می‌داد: انبوهی حضور مردم كه خود را در تعیین سرنوشت خود دخیل می‌دیدند و با اعلام بیزاری از حاكمیت پهلوی مشاركت سیاسی خود را به همگان ثابت كردند و اسلامی بودن حركت كه نمود بارز آن وجود رهبری مذهبی در رأس قیام و سازماندهی حركت‌ها از مساجد كه پایگاه‌های دینی بودند این خصلت در یزد نیز دیده می‌شد. مسجد حظیره دو ركنی بودند كه در مبارزات این شهر تلألؤ بیشتری از خود نشان دادند. و در دوران تبعید امام شهید صدوقی همچنان با ایشان رابطه داشت منزل او از مراكزی بود كه محل دریافت اعلامیه‌ها یا نامه‌های امام و بعد تكثیر و انتشار آن در سراسر كشور بود رژیم نیز كوشید تا كنترل خود را بر او بیشتر كند و تمامی حركات وی را به مركز گزارش كند و حجم زیادی از گزارش‌های ساواك در طی این سال‌ها اختصاص به شهید صدوقی دارد.
با پیروزی انقلاب اسلامی او در سمت نماینده امام و امام جمعه یزد به فعالیت خود و هماهنگ كردن مردم ادامه داد از اولین ساعت‌‌های پیروزی، اعلامیه‌ها و اطلاعیه‌های وی نشان از تلاش او در برقراری امنیت جامعه و حفظ وحدت و یكرنگی داشت. اولین اعلامیه او در 23 بهمن 57 حاوی تبریك پیروزی و تذكر به داشتن هوشیاری در مقابل تلاش دشمن و حفاظت و پاسداری نظام و امنیت شهرها و روستاها بود و سپس توصیه به عمل به دستورهای رهبر انقلاب كه مخالفت و تمرد از دستورهای او، مخالفت با احكام شرعی است و رعایت انضباط انقلابی و جلوگیری از هرج‌ومرج و تخریب با اقدام در چارچوب معین شده از طرف دفتر تبلیغاتی امام و دولت موقت و خودداری از تعرض به سازمان‌های دولتی و خصوصی و دخالت نكردن خودسرانه در بازداشت و دستگیری سران رژیم كه كار كمیته‌هاست.
او در ادامه شركت مردم در نظرخواهی جمهوری اسلامی و قانون اساسی كه آن را لبیك گفتن به خدا و رسول‌خدا صلی‌الله علیه‌وآله می‌داند و نشانه رشد سیاسی و دیگر مسائل كشور تلقی می‌كند و حضور مردم را در صحنه سیاسی كشور ناامید كننده دشمن و یك وظیفه الهی می‌داند. او مردم را دعوت به مقاومت در برابر توطئه‌های دشمنان می‌كرد و تهدیدهای دولت آمریكا در محاصره اقتصادی و دخالت نظامی در ایران را شاهد صدقی بر عجز و ناتوانی آمریكا در برابر قیام ملت ایران عنوان می‌نمود. او جنگ را توطئه آمریكا می‌دانست و به مردم توصیه می‌كرد به خدا توسل كنند.
در نظر او حاكمیت سیاسی همان حاكمیت دینی بود كه ادامه خط پیامبر صلی‌الله علیه‌وآله و خداوند به حساب می‌آید و انقلاب را جوشیده از متن مردم و بطن اسلام عنوان كرده، اهرم انقلاب را اسلام می‌داند كه فشاردهنده آن روحانیت آگاه بودند و مساجد را سنگرهای ضدیت با كفر و شرك و استعمار محسوب می‌كند كه حضور در آنها دشمنان را از توطئه‌سازی و حادثه آفرینی مأیوس می‌كند.
او در اولین مجلس خبرگان كه جهت تدوین قانون اساسی تشكیل شد، شركت داشت از اقدامات او علاوه بر زعامت نماز جمعه یزد كمك‌هایی بود كه به زلزله‌زدگان خراسان در آبان 58 صورت گرفت و در ادامه دستور امام مبنی بر كمك از محل وجوه شرعیه مردم را درست خواند و مسجد روضه محمدیه را محل جمع‌آوری كمك‌های غیرنقدی قرار داد و برای كمك‌های نقدی حسابی در صندوق ولی‌عصر افتتاح كردند در زلزله مردادماه سال 60 كرمان او به نمایندگی امام(ره) به منطقه رفت و ضمن ارسال گزارش آن، خواستار كمك سریع به آسیب‌دیدگان و بازسازی سریع مناطق مذكور شد. در ایجاد مركز تحقیقات منابع طبیعی استان یزد و تأسیس دانشگاه در یزد تلاش زیادی نمود.
در زمینه جنگ تحمیلی و مقابله با دشمنان داخلی، او معتقد بود ترورها نه تنها روند انقلاب را كند نخواهد كرد بلكه تصمیم و عزم انقلابی را راسخ‌تر و جدی‌تر خواهد نمود. او در تجهیز مردم برای رفتن به جبهه و مقابله با توطئه دشمن تلاش فراوانی نمود آخرین خطبه او كه تنها ساعتی قبل از شهادتش خوانده شد، تاكید بر پركردن جبهه بود و تلاش در بازسازی مناطق تخریب شده جنگی.
او در 11تیرماه سال 1361 پس از برگزار كردن نمازجمعه به آتش كینه و نفاق منافقین به شهادت رسید. امام در نامه خود در اردیبهشت سال 59 او را عمادالعلماء الاعلام خواند كه سوابق ممتدی در خدمت به اسلام و حوزه‌های علمیه داشته و از شناخت و آگاهی خاصی برخوردار است و در پیامی كه به مناسبت شهادت او فرستادند، سابقه خدمات او را به اسلام و ملت متذكر شدند و اورا دوست نزدیك خود خواندند.
برخی دیدگاه ها و اندیشه‌های شهید صدوقی:
آن‌چنان كه مرسوم مردان راه حق است، ستیز با هر چیز باطلی در راس برنامه و اهداف خواهد بود و رسیدن با وعده‌های الهی و پیاده كردن در جامعه، خود اساسی‌ترین آرمان را تشكیل خواهد داد در بررسی نظریات شهید صدوقی ابتدا به دیدگاه وی درباره حكومت پهلوی می‌پردازیم كه از خلال فعالیت‌ها و سخنان وی به نظریاتش می‌توان رسید. در بسیاری از حوادث انقلاب به ویژه از سال‌های دهه 40 به بعد، می‌توان جنبه فعال زندگی مبارزاتی شهید صدوقی را پی گرفت.
در اولین مرحله باید با مشروعیت جایگاه رژیم در دید او توجه داشت این امر در بسیاری از گزارش‌های ساواك به نادرست و ناشایست بودن جایگاه رژیم در تصور او اشاره می‌كند نمونه آن را در نامه‌ای می‌توان دید كه از طرف شهید صدوقی در مورد اقدامات رژیم به آیت‌الله میرزا جواد تهرانی نوشته شده است. اهداف نقشه‌های آنها را محو اسلام و مقررات اسلامی قید می‌كند كه با حركاتی چون وقایع فیضیه، 15 خرداد سال 42 ، پیمان نظامی، تغییر تاریخ، اهانت به مرجعیت در روزنامه‌ها و ... خود را نشان می‌دهد.
ساواك در گزارشی كه از او دارد افكار او را حادتر از امام خمینی می‌داند كه با تشویق و ترغیب ضد ملی و رژیم، آرزوی قیام كل مملكت را علیه رژیم در سر خود می‌پروراند. در اعتراض به رژیم و انتقاد او به فساد جامعه بود و وابستگی به غرب و خرید همه چیز از غرب و در ادامه آن انتقاد از سینما و تلویزیون و عكس‌های برهنه مقابل سینماها، جشن‌ هنر شیراز و... به ویژه كه پول نفت صرف فساد اخلاقی در جامعه می‌شود. جشن‌های 2500 ساله را نیز سراسر فضاحت و رسوایی و... می‌داند كه رژیم با گرفتن آن سند كفر و زندیق بودن خود را امضاء كرد و بر نامسلمان بودن خود صحه گذاشت او با استناد به اصل نظارت پنج تن از علما بر مجلس و مصوبات آن را پایان حركت اعلام می‌كند او هرگونه سازش و مصالحه را با رژیم نفی می‌كند حتی به شكل عضویت در حزب رستاخیز و با این رفتار دولت و مشروعیت آن را زیر سوال می‌برد به نشان عدم همكاری با دولت و اعلام نارضایتی از آن، بارها اعلام تعطیل عمومی و حتی عزای ملی نمود تا از این طریق اعتراض و نارضایتی به گوش رژیم برسد نظر نهایی او درباره رژیم، سرنگونی آن و ایجاد حكومت اسلامی بود چنین است كه مامورین رژیم در بررسی تفكرات او، وی را حامی خط مشی امام ذكر می‌كنند و با قید عبارت«او در همه موارد از خمینی كسب تكلیف می‌كند» ارتباط تفكری او را با مبانی مورد قبول امام در مورد حكومت پهلوی و مشروعیت آن نشان می‌دهند تاسی به امام ره به عنوان قائد نهضت و عدم مقبولیت رژیم در نظر او با این كلام مورد تاكید قرار می‌گیرد:«ایشان امام (رحمت الله علیه) صد‌در‌صد ایستاده كه تا حكومت اسلامی برپا نشود، دست برنداریم، ما هم این‌گونه هستیم ادعاهای رژیم نزد او اثر خود را از دست داده بودند مانند این مورد كه او با تشبیه مساله ادعای فضای باز سیاسی به جریان عمروبن‌عاص و فریب‌كاری او در صفین، فریب بودن وعده‌های رژیم را به دیگران می‌شناساند. تلاش‌های رژیم در روزهای آخر را بی‌مورد می‌داند و ذكر می‌كند«برای بازگرداندن اوضاع به حال اول دیر شده است و اعتراض خود به حكومت نظامی را ابراز می‌كند.
غیر از نظریات حكومتی او در باب‌های دیگر نیز نظریه‌هایی داشت در مورد جوانان او به ایجاد آمادگی و لزوم آن برای این قشر تاكید داشت كه بعد از آموزش دیدن، خود جوانان می‌توانستند در میان مردم نفوذ داشته باشند و از جوانانی كه اعلام آمادگی در همكاری با وی كرده بودند، پشتیبانی می‌نمود. در پایان به نقل قول‌هایی چند از زبان دیگران درباره خصوصیات شهید صدوقی می‌پردازیم: فرزند ایشان در مورد انس با قرآن شهید صدوقی می‌گوید: ایشان ارتباط عمیق و نزدیكی با قرآن داشتند هر جا می‌نشستند و در كوچكترین فرصتی كه به دست می‌آمد، قرآن تلاوت می‌كردند بخش زیادی از قرآن را حفظ بود. آیت‌الله شهید اشرفی اصفهانی در اعلامیه‌ای كه درباره شهادت آیت‌الله صدوقی داد، او را مردی خواند كه عمر شریف خود را در راه اسلام و خدمت‌ به آن، نشر معارف آن، تربیت طلاب، خدمت به مستضعفین و مبارزه با ظلم و استبداد و رژیم طاغوت و مبارزه با خطوط انحرافی صرف كرد وجود او را در جبهه‌ها در جنگ تحمیلی باعث دلگرمی و پشتوانه رزمندگان اسلام بود. حجت‌الاسلام محمد خاتمی او را در یزد عهده‌دار زعامت روحی و معنوی ذكر نموده بود در راس تمامی سخنان، امام او را نور چشم خود خواند و این كه به شمار انگشت چنین روحانیونی داریم و در انقلاب، محور اساسی این انقلاب بوده است.
منبع: http://www.ido.ir
يکشنبه 11/4/1391 - 12:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته