• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2955روز قبل
اخبار
به گزارش مشرق به نقل از بی باک، صادق زیبا کلام که سابقا در سخنان مختلف با بروز علایق درونی اش و به نمایش گذاشتن عشق و دلدادگی خود به رضاخان، توانسته بود چند روزی تیتر رسانه ها را از آن خود کند، اینبار نیز معشوق و منحوس جدیدش را به ملت بزرگ ایران معرفی نمود تا اثبات کرده باشد او هرگز مرکبی یک بار مصرف برای دوستان غربی و مستکبرش نبوده است.
زیباکلام در مناظره ای که چند روز پیش توسط بسیج دانشجویی دانشگاه بوعلی سینای همدان بین وی و حجت الاسلام روانبخش دبیر سیاسی هفته نامه پرتو با عنوان " کمک به فلسطین، مصلحت ایران یا مصلحت اسلام" برگزار شده بود، از عشق وافر خود به رژیم صهیونیستی در کنار رضاخان پرده برداشت.
در این برنامه که استقبال بیش از حد دانشجویان، سالن آمفی تئاتر را یک ساعت مانده به برگزار ی مناظره مملو از جمعیت کرده بود و به هنگام مناظره که تقریبا 2ساعت و نیم طول کشید تعداد زیادی از دانشجویان در اطراف سالن ایستاده و جمع زیادی نیز روی زمین نشسته صحبت های دو طرف را دنبال می کردند، حجت الاسلام روان بخش ابتدا کمک به فلسطین را یک ارزش دانست و گفت: کمک به مردم مظلوم فلسطین هم مصلحت اسلام است و هم مصلحت ایران بلکه یک وظیفه انسانی است.
وی همچنین اظهار داشت: حتی اگر کمک به فلسطین را در راستای منافع ملی بدانیم، منافع ملی ما فقط در همدان تامین نمی شود بلکه منافع ملی ما با سیاست خارجیمان گره خورده است.
ایشان در ادامه افزود: اگر این گرگ درنده در منطقه توسط حماس و حزب الله مهار نشده بود اسرائیل با شعار از نیل تا فرات خود امروز ایران اسلامی را نیز مورد حملات خود قرار داده بود ولی خوشبختانه اسرائیل توسط حزب الله لبنان و حماس در داخل سرزمین های اشغالی زمین گیر شده است و این خود یک نوع منفعت ملی است.
آقای زیبا کلام در ادامه با رد سخنان دبیرسیاسی هفته نامه پرتو، کمک به فلسطین را مطلوب ندانست و تصریح کرد: کشور اسرائیل با تایید مجمع سازمان ملل در تاریخ 1947 تشکیل شده و یک کشور قانونی است! بنا براین ما حق نداریم اسراییلی ها را باطل مطلق و فلسطینی ها را حق مطلق بدانیم!
آقای روان بخش نیز در پاسخ به اظهار عقیده دکتر زیبا کلام گفت: سازمان ملل مشروعیتش را از کجا به دست آورده است؟ اگر اسرائیل توانسته بود ایران را نیز غصب کند و سازمان ملل نیز آن را به رسمیت می شناخت باز هم آن را تایید می کردید؟
وی در ادامه ابراز داشت: چه کسی است که نداند سازمان ملل و شورای امنیت تحت تاثیر قدرت های بزرگ بویژه آمریکاست؟
حجت الاسلام روانبخش در ادامه با طعنه به مواضع پیاپی زیباکلام در قبال رضاخان اظهار داشت: البته از کسی که رضا شاه را منجی ایران می داند به رسمیت شناختن اسرائیل چندان بعید به نظر نمی رسد.
لازم بذکر است که آقای زیباکلام چندی پیش گفته بود: رضاخان مستبد بود و هرچه که بود جز خدمت و خدمت و باز هم خدمت دستاورد دیگری نداشت. رضا خان دادگستری، آموزش و پرورش و راه آهن را آورد .ارتش ایجاد کرد!
البته وی بعد از برخی واکنشها و اعتراضات نسبت به سخنان انحرافی اش، در مناظره‌ای با حجت الاسلام رسایی نماینده مردم تهران، با دفاع از مواضع قبلی خود در مورد حمایت از خدمات رضاشاه تاکید کرد: به دفاع از رضاشاه افتخار می‌کنم و اصلاً خجالت نمی‌کشم در انظار عمومی از رضاشاه و همکارانش حمایت کنم!
وی همچنین اخیرا در مناظره‌ای با حجت‌الاسلام والمسلمین رهدار که در دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار شد، اظهار داشت: ما مدیون شمشیر آغامحمدخان و چکمه‌های رضا شاهیم!
وی همچنین در ادعایی دیگر جنگ نرم را زاده توهم توطئه دانست!
به هر حال به نظر می آید که کلمات قصار این مدعی روشنفکری و همه چیز فهمی به گونه ای ته کشیده که اینبار برای دیده شدن در رسانه ها سعی در معرفی و بر سر زبانها انداختن معشوق جدیدش نموده است! و دیگر اینکه برای بسیاری از مردم و دانشجویان جای سئوال دارد که چرا آقای زیباکلام و دوستانشان تنها عاشق دیکتاتوران خونخوار و سفاک می شوند؟! آیا ...
پاسخ ملت فهیم و البته مظلوم و رنج دیده ایران، فلسطین و لبنان در قبال این صحبت ها به آقای زیبا کلام یک جمله است و آن اینکه " حشرک الله مع رضا خان و شارون و بوش و کل ظالم و غاصب" =مشرق نیوز
يکشنبه 7/9/1389 - 9:57
اخبار
به گزارش مشرق به نقل از المنار، بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی مدعی شد که اجازه نخواهد داد که دست حزب‌الله لبنان به بخش شمالی روستای الغجر که این رژیم تصمیم به عقب‌نشینی از آن گرفته است، برسد.
دفتر نخست‌وزیری رژیم صهیونیستی همچنین اعلام کرد که وی در دیدار با "فرانکو فراتینی" وزیر خارجه ایتالیا که در سفری سه روزه به اسرائیل رفت گفت که اسرائیل از الغجر عقب‌نشینی خواهد کرد.
وی همچنین گفت که ایتالیا در این تصمیم نقش داشته است و اگر دخالت و اقدام ایتالیا در این زمینه نبود این تصمیم گرفته نمی‌شد.
وی در عین حال مدعی شد که اجازه نخواهد داد که این منطقه به دست حزب‌الله لبنان برسد، البته او جزئیات طرح خود برای ممانعت حزب‌الله از ورود به این منطقه را فاش نکرد، اما گفت که قصد دارد نحوه مدیریتی را در این منطقه پیاده کند که مانع از دستیابی حزب‌الله به این روستا شود.
تعداد نیروهای ایتالیایی حاضر در یونیفل از تمام کشورهای دیگر بیشتر است و شاید به همین علت است که نتانیاهو گفته ایتالیا نقش مهمی در این تصمیم داشته =مشرق نیوز
شنبه 6/9/1389 - 12:26
سلامت و بهداشت جامعه
نام كتاب : آداب طبّ و پزشكى در اسلام با مختصرى از تاریخ طبّ

مؤ لف : علامه سیّد جعفر مرتضى عاملى

ترجمه : لطیف راشدى با همكارى حسین برزگرى بافقى

زخم شدن لثه  http://www.anghlab.mihanblog.comhttp://www.zolfahgare.mihanblog.com
و باید در نظر داشت كه زخم شدن لثه به وسیله مسواك و سپس تعفن و خراب شدن آن نسبت به انسان سالم در اینجا وجود ندارد چرا كه دهان از ماده ضد عفونت زخم برخوردار است و شاید سرّ اینكه اسلام دهان را طاهر و مطهر قرار داده همین باشد به طورى كه اگر در دهان یك خونى ظاهر شود به مجرد از بین رفتن آثار خون ، دهان خود به خود پاك مى شود چنانچه آب دهان نزد مردم عادى و سالم ، كشنده میكروبها مى باشد همانطور كه قبلاً گفتیم .(565)
ولى این مطالب معنایش این نیست كه به واسطه تخمیر باقیمانده هاى خوراكى و غیره در دهان و در نتیجه ، ایجاد جرم بر روى دندانها از رسیدن بزاق به آنها جلوگیرى كرده و سبب ایجاد میلیونها میكروب نگردد.
مسواكهاى مختلف و متعدد  
مى بینیم كه امام رضا (علیه السلام ) هر بار با بیش از یك مسواك ، مسواك مى نمودند و شاید به این خاطر بوده كه امام از مسواك آلوده استفاده نكرده باشند. و سپس امام رضا(علیه السلام ) بعد از مسواك كردن مقدارى كندر مى جویدند.
و وارد شده كه حضرت رضا (علیه السلام ) بعد از نماز صبح در مصلاى نماز مى نشستند تا آفتاب طلوع كند، سپس ظرف مسواكها را براى حضرت مى آوردند و آن بزرگوار یكى یكى از آن مسواكها استفاده مى كردند و بعد كندر مى آوردند و ایشان آن را مى جویدند.
(566) و شاید جویدن كندر بخاطر این باشد كه بوى دهانشان خوب گردد (دهانشان خوشبو گردد) صلوات و سلام خدا بر ایشان و بر آباى گرامیشان باد!
مسواك كردن و آلودگیهاى خارجى  
روایت شده از امام صادق (علیه السلام ) كه فرمودند : ((پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) هرگاه نماز عشا رامى خواند، دستور مى دادند كه اسباب وضو و مسواكشان را نزدشان مى گذاشتند و رویش را مى پوشانیدند و قدرى مى خوابیدند، سپس بر مى خاستند، نخست مسواك مى كردند و ...)).(567)
((و قبلاً گذشت كه حضرت امام رضا (علیه السلام ) در خراسان كه بودند وقتى نماز صبح را مى خواند در مصلاى نمازش ‍ مى نشست تا اینكه خورشید طلوع مى كرد سپس همه مسواكها را در ظرفى قرار مى دادند و بعد هر یك از مسواك را بر مى داشتند و دندانشان را مسواك مى كردند و بعد براى ایشان كندر مى آوردند ...)) .
این روایتها منعكس مى كند كه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و امام (علیه السلام ) به محافظت كردن از مسواكها رغبت زیادى داشتند، اگر چه محافظت كردن از مسواكها به واسطه این باشد كه در ظرفى جاى دهند یا روپوشى روى آن بیندازند و موقع نیاز از آن استفاده كنند، تا اینكه مسواكها به هیچ نوعى از میكروبها، آلوده نشوند، اگر چه آن میكروبها از هوا باشد چه رسد به اینكه با چیز دیگرى غیر از هوا ارتباط پیدا كند و این نهایت دقت در محافظت كردن در مورد سلامت بدن مى باشد. بخصوص وقتى ملاحظه مى كنیم كه امام رضا(علیه السلام ) خودشان براى هر نمازى یك مسواك مخصوصى را قرار مى دادند به این خاطر كه باقى نماند در مسواك موقعى كه از مسواك در دفعه دوّم استفاده مى كردند هیچ اثرى از رطوبتى كه در نتیجه مسواك كردن قبلى مانده است ؛ چون كه رطوبت ممكن است سبب به وجود آمدن و زنده ماندن بعضى از میكروبهایى شود كه مربوط به رطوبت است .
(568) و رطوبتهاى باقیمانده در مسواك مانع از این مى شود كه موادى كه در مسواك است در هلاك شدن میكروبها تأ ثیر كند.
مستحب بودن وضو هنگام طعام  
در احادیث وارد شده ، روایاتى كه از آنها استفاده مى شود وضو قبل از طعام مستحب است و قبلاً گذشت اینكه مسواك كردن هنگام وضو مستحب است و این دو دسته روایات معنایش این است كه مسواك كردن قبل از طعام و قبل از وضو انجام مى شود. اینجاست كه زمینه اى باقى نمى ماند تا طعام آلوده به میكروب وارد معده گردد و به آن زیان برساند همانطور كه مقدم شد، اما مسواك كردن بعد از طعام ، اسلام خود را مستغنى و بى نیاز مى داند كه بر این مطلب تصریح كند؛ زیرا اسلام به مسواك زدن در زمانهاى مختلف دستور داده ؛ در اوّل روز و شب ، به طورى كه تخمیر زیادیها نامعقول و غیرممكن گردد .
خلال كردن بعد از طعام  
خیلى از مواقع بعضى از زیادیهاى غذایى كه در بین دندانها وجود دارد با مضمضه كردن خارج نمى شود، بلكه به وسیله مسواك كردن نیز مشكل است كه آنها را خارج كنیم پس احتیاج به استعمال وسیله دیگرى داریم كه آن زیادیهاى غذا را مجبور كنیم خارج شوند تا این زیادیهاى غذا تغییر نكند و سطح دندان را نپوشاند و در نتیجه میكروبها آماده شوند و در از بین بردن لثه ها و خراب شدن دندانها و غیر از اینها از چیزهایى كه در بحث مسواك اشاره به آن شد، مؤ ثر باشند و امر و دستور به خلال در اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون وارد شده همانطورى كه پیامبر و ائمه : آن فوایدى كه دارد ذكر كرده اند با اضافه كردن ذكر وسایلى كه استعمال آن وسایل در این موضوع صحیح نیست و غیر از این روایات از روایاتى كه در آینده به زودى توضیح داده مى شود و باید گوش نكنیم به حرف كسانى كه مى گویند خلال آماده مى كند فرصت را براى ابتلا به دردها و زخمهاى لثه ها و خارج كردن دندان كه موجب كندن آن مى شود.(569) خلالى كه موجب كندن دندان مى شود آن خلال مخصوصى است كه در آن وسایل بسیار حاد و سخت به كار مى رود كه موجب زخم لثه و خراب شدن دندان مى شود. این امرى بود كه نشأ ت گرفته بود از آنچه ذكر شده بود و پیامبر و ائمه : به این جهت مردم را آگاهى دادند و به آنچه مانع از ظهور این جهت است مردم را ارشاد كردند و مى بینیم در موقعى كه بحث در وسایل خلال باشد بعضى از آن روایاتى كه از ائمه : در این مورد وارد شده همانطورى كه با تعدد عمل خلال و مسواك و مضمضه در هر روز فرصت براى ظاهر شدن مرض به هیچ وجه باقى نمى ماند.(570)
خلال كردن از نظر شرعى  
از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نقل شده كه فرمودند : ((خداوند خلال كنندگان از امتم را كه در بعد از وضو و طعام ، خلال مى كنند، رحمت كند)).(571)
و فرمودند :
((خلال كننده از امت من چه نیكو مى باشد)).
موسى بن جعفر (علیه السلام ) از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نقل فرمودند :
((خداوند خلال كنندگان را رحمت كند)). گفته شد یا رسول اللّه ! خلال كنندگان چه كسانى هستند؟ فرمودند : ((كسانى كه بعد از طعام ، خلال مى كنند پس وقتى كه در دهان چیزى و غذایى باقى ماند، تغییر مى كند و بوى آن ، فرشته را اذیت مى نماید)).(572)
و باید مراجعه شود به آنچه از سعد بن معاذ از پیامبر نقل شد.
(573)
و به همین معناست آنچه امام باقر (علیه السلام ) از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نقل كردند و در این حدیث ، این طور وارد شده كه سنگین تر بر فرشته اى كه موكل انسان مؤ من است ، نیست از اینكه چیزى از طعام در دهان مؤ من ببیند در حالى كه ایستاده و مشغول نماز باشد.
(574)
و از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نقل شده :
((و خلال كردن باعث مى شود كه ملائكه تو را دوست بدارند پس ملائكه اذیت مى شوند از بوى دهان كسى كه بعد از غذا خوردن ، خلال نمى كند)).(575)
از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) روایت شده كه فرمودند :
((جبرئیل بر من نازل شد و به خلال سفارش نمود)).(576)
و از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده كه فرمودند :
((جبرئیل نازل شده و سفارش به مسواك كردن و خلال و حجامت نموده است )).(577)
و این معنا در جایى كه كلام در مسواك كردن بود گذشت در حدیث شكایت كردن خانه خدابه خدا از نَفَس هاى مشركین كه به خانه خدا مى رسد، پس به آنجا مراجعه كنید.
و از امام كاظم (علیه السلام ) نقل شده كه فرمودند :
((یك منادى در آسمان ندا مى كند خدایا! بر خلال كنندگان بركت عنایت فرما)). تا اینكه فرمودند : ((و كسانى كه خلال مى كنند پس به درستى كه خلال توسط جبرئیل نازل شد در حالى كه جبرئیل قسم خورد و شهادت داد بر خلال از آسمان )).(578)
و خلال از آن ده چیزى مى باشد كه آنها از امور حنیفیه اى قرار داده شده ، كه خداوند به ابراهیم نازل كرد.
(579)
و مطالب دیگرى كه جاى بررسى آنها نیست .
(580)
اقتدا كردن به پیامبر اسلام (ص )  
قابل توجه است كه ائمه : براى اثبات اهمیت خلال نزد شارع تنها به روایات اكتفا نكردند بلكه خلال را جبرئیل آورد و ائمه افزون بر اخبار، مردم را به پیروى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله ) متوجه ساختند چنانچه ((وهب بن عبداللّه )) گفت : ((امام صادق (علیه السلام ) را دیدم خلال مى كند به آن نگریستم امام فرمود: پیامبر خدا(صلى الله علیه و آله ) خلال مى نمود)).(581)
پنج شنبه 4/9/1389 - 8:18
فلسفه و عرفان
نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح
چرا دنیا عاشق على است  
على یى كه من و شما عاشق او هستیم ، دنیا عاشق اوست ، مسیحى عاشقانه برایش كتاب مى نویسد، آدمى كه به مبانى دینى هم عملا خیلى پایبند نیست ، درباره ى او زبان به ستایش باز مى كند، این على را شما چرا از دور نگاه مى كنید؛ نزدیك بروید. هركس این قله ى دماند را كه از دور نگاه كند، مى گوید به به ، عجب چیزى است ! قدرى از این پیچ وخمها بالا برو، ببینم چه كاره اى ! باید نزدیك شد؛ باید راه افتاد؛ باید حركت كرد. امروز بشریت به همین خصلتهایى كه امیرالمؤ منین پرچمدارش بود، احتیاج دارد؛ این خصلتها، با پیشرفت علم ، با پیشرفت تكنولوژى ، با پدید آمدن روش جدید زندگى در دنیا كهنه نمى شود. عدالت كهنه نمى شود؛ انصاف و حق طلبى كهنه نمى شود؛ دشمنى با زورگو كهنه نمى شود؛ پیوند دل با خدا كهنه نمى شود؛ اینها رنگ ثابت وجود انسان در همه ى تاریخ است ؛ امیرالمؤ منین این پرچمها را در دست داشت . امروز بشر تشنه ى این حرفها و تشنه ى این حقایق است . راه چیست ؟ راه ، نزدیك شدن است . مبادا اگر من و شما در جایى حرفى براى حق زدیم ، این به نظرمان زیاد و بزرگ بیاید؛ نه ، على این است . مبادا اگر ساعتى از شبى ، روزى ، نیمه شبى ، توانستیم عبادتى بكنیم ، به چشممان بزرگ بیاید و ما را عُجب بگیرد؛ نه ، على این است . مبادا اگر در صحنه ى خطرى وارد شدیم ، خودمان را خیلى بزرگ ببینیم ؛ نه ، على این است ؛ هرچه مى توانید، نزدیك بشوید.
دنیاى اسلام ، بلكه دنیاى بشریت سالم ، در مقابل او خاضع است ؛ اینهاست كه در تاریخ اثرش مى ماند. آن زهدش بود؛ آن عبادتش بود؛ آن شجاعتش ‍ بود؛ آن قاطعیتش در راه خدا بود؛ آن جایى كه لازم بود، با شمشیر به جان دشمنان حقیقت و دشمنان دین و دشمنان خدا مى افتاد و از هیچ چیز باك نداشت ؛ ((لا تاءخذه فى اللّه لومة لائم ))؛ آن جایى كه آدمِ منحرفِ مضرِ مخلى بر سر راه حركت به سوى خدا وجود داشت ، شمشیر او فیصله دهنده بود؛ آن جایى كه مظلومى بود، آن جایى كه مصلوب الحقى بود، امیرالمؤ منین به رقیقترین انسانها تبدیل مى شد. در روایتى هست كه آن قدر امیرالمؤ منین با دست خودش به دهان یتیمان غذا گذاشت كه یك نفر لابد مثلا جوانكى بوده گفت آرزو كردیم كاش ما هم یتیم مى شدیم تا امیرالمؤ منین این طور به ما لطف مى كرد! آن قدر ناشناس به خانه ى فقرا و مساكین و گرفتارها و از راه مانده ها سر زد كه معروف است كه بعد از ضربت خوردن آن حضرت ، فهمیدند كه آن انسانِ رحیم چه كسى بوده كه مى آمده است و او را نمى شناخته اند.
سخن او نهج البلاغه است ؛ فصیحترین كلام آدمى در میان عرب . ((نهج البلاغه ))، اوج هنر و اوج زیبایى است ؛ زیبایى لفظ و زیبایى معناست . انسان مبهوت مى ماند؛ هیچ شاعر بزرگ عرب ، هیچ نویسنده ى هنرمند عرب ، نتوانسته بگوید كه من از مراجعه ى به نهج البلاغه بى نیازم .
به هرحال ، دیروز مردم كوفه به عزاى این بزرگمرد نشستند. جنازه ى آن بزرگوار در كوفه تشییع نشد. اجتماع مردم گرد جنازه ى امیرالمؤ منین به وجود نیامد. شاید امیرالمؤ منین دوران تسلط دشمنان بر كوفه را مى دید. ده سال بعد از آن ، بیست سال بعد از آن ، در كوفه چه خبر بود؟ همان كسانى كه دختران امیرالمؤ منین را در بازارهاى كوفه گرداندند، همان كسانى كه سر جگرگوشگان امیرالمؤ منین را بر سر نیزه ها كردند، چه بُعدى داشت اگر قبر على بن ابى طالب را مى شكافتند و اهانت و جسارتى مى كردند؟! لذا قبر آن بزرگوار هم مخفى بود؛ تا بعد از گذشت مدتهاى طولانى ، آن قبر پیدا شد. خطبه نماز جمعه ، 10/10/78على (ع ) محبوب همه آزاداندیشان جهان 
اگر بخواهیم درباره ى امیرالمؤ منین چند جمله ى كوتاه عرض بكنیم و از تفاصیل بحث در شخصیت این انسان عظیم و استثنایى تاریخ كه براى او، كتابها هم كافى نیست صرف نظر كنیم ، اولاً باید عرض كنیم كه امیرالمؤ منین جزو شخصیتهاى نادرى است كه امروز و در گذشته ، نه فقط در میان شیعیان ، بلكه در میان همه ى مسلمانان ، و بلكه در میان انسانهاى آزاداندیش غیرمسلمان ، محبوب بوده است . كمتر كسى را از شخصیتهاى بزرگ ، حتّى پیامبران عظام الهى مى شود نشان داد كه در میان مردمى غیر از علاقه مندان و پیروان خود، این همه ستایشگر داشته باشد كه امیرالمؤ منین (علیه السلام ) دارد. البته معرفت ما كم و بینش ما قاصر است . آن شخصیت از لحاظ معنوى ، فوق العاده است . ما نمى توانیم همه ى ابعاد شخصیت امیرالمؤ منین را بدرستى دریابیم ؛ بخصوص ابعاد معنوى و الهى آن را، كه فهمیدن آن ابعاد براى بسیارى از اولیاى خدا هم دشوار است ؛ لیكن آن قدر ابعاد ظاهرى شخصیت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) جذاب و چشمگیر و جالب است ، كه حتى كسانى كه با مسایل معنوى و ابعاد معنوى شخصیت انسانها و اولیا آشنایى ندارند، مى توانند درباره ى این مرد بزرگ تاریخ چیزهایى بدانند و به او عشق بورزند. دیدار با گروه كثیرى از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سیزدهم آبان
سالروز میلاد امام على (ع )، 12/8/1377على (ع ) چهره جذاب تاریخ  
امیرالمؤ منین (علیه السّلام ) جزو چهره هاى جذاب تاریخ است . انسان شاید كمتر شخصیت تاریخى را بتواند پیدا كند كه به قدر امیرالمؤ منین على بن ابى طالب (علیه السّلام ) در میان همه ى آحاد بشر نه فقط ملت اسلام دلباخته داشته باشد. چه بسیار غیر مسلمانانى كه اسلام و حتى پیامبر اسلام را قبول ندارند؛ اما به على (علیه السّلام ) عشق مى ورزند؛ به او احترام مى كنند و او را ستایش مى كنند. مسلمانان و بخصوص شیعیان هم كه نسبت به آن بزرگوار، چه تكریم و تعظیمى در دل و جان و ذهن خودشان قائلند.
در بین ما شیعیان و آحاد مسلمین ، كسانى هستند كه عامل به احكام اسلامى هم نیستند؛ اما امیرالمؤ منین را بزرگ مى شمارند؛ این براى چیست ؟ این به خاطر آن است كه مجموعه ى خصوصیات والاى انسانى در این بزرگوار به قدرى زیاد بوده است كه هركس كه از على (علیه السّلام ) چیزى شنیده است ، در مقابل این خصوصیات خاضع است . فقط یك دسته استثناء هستند كه آنها على را مى شناسند، اما با او دشمنند؛ آنها كسانى هستند كه با مبانى یى كه این انسان بزرگ براى آن جهاد كرده و همه ى عمر را صرف كرده است ، بشدت دشمنند؛ طبعا با سربازِ اولش هم دشمنند. یا در آن دوره هاى اول ، كسانى كه زخم خورده ى از آن شمشیر بى انعطاف و آن انسان آشتى ناپذیر با بدى و زشتى بودند، با او دشمن بودند؛ والاّ آدمهاى با انصاف و انسانهاى فطرى ، همه محب و مشتاق این شخصیت عظیمند. البته این در صورتى است كه از او چیزى شنیده باشند؛ آنهایى كه نشنیدند و نمى دانند، طبعا خارجند. خطبه نماز جمعه ، 10/10/78وجود امیرالمومنین ، یك درس جاودانه براى همه نسلهاى بشر است  
این ولادت باسعادت و مبداء یك بركت الهى بر بشریت را به همه ى آزادگان عالم ، مخصوصا مسلمین جهان و بالاخص به مردم مؤ من و فداكار كشور عزیزمان ، تبریك عرض مى كنم .
وجود امیرالمؤ منین (علیه الصّلاة والسّلام )، از جهات متعدد و در شرایط گوناگون ، براى همه ى نسلهاى بشر، یك درس جاودانه و فراموش نشدنى است ؛ چه در عمل فردى و شخصى خود، چه در محراب عبادتش ، چه در مناجاتش ، چه در زهدش ، چه در محو و غرق شدنش در یاد خدا، و چه در مبارزه اش با نفس و شیطان و انگیزه هاى نفسانى و مادّى . این جملات از زبان امیرالمؤ منین ، در فضاى آفرینش و فضاى زندگى انسان ، همچنان پُرطنین است : ((یا دنیا ... غرّى غیرى ))(1): اى جلوه هاى دنیا، اى زیباییهاى پُرجاذبه ، اى هوسهایى كه قویترین انسانها را به دام خود مى كشید، بروید كس دیگرى غیر على را فریب بدهید؛ على بزرگتر و بالاتر و قویتر از این حرفهاست . بنابراین ، یكایك انسانهاى بیدار، در لحظه لحظه ى زندگى امیرالمؤ منین و در ارتباطش با خدا و معنویت ، درسهاى فراموش نشدنى پیدا مى كنند. دیدار با اقشار مختلف مردم و مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران
سالروز میلاد حضرت على (ع )، 10/11/1369توازن در شخصیت  
امروز نكته اى را درباره زندگى امیرالمومنین (ع ) عرض كنم و آن خصوصیتى است كه من از آن به ((توازن در شخصیت امیرالمومنین (ع ))) تعبیر مى كنم . توازن عجیبى در شخصیت آن بزرگوار هست . یعنى صفات ظاهرا متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمومنین ، آن چنان كنار هم زیبا چیده شده كه خود یك زیبایى به وجود آورده است . انسان نمى بیند كه این صفات در كسى با هم جمع بشودو از این قبیل صفات متضاد، در امیرالمومنین (ع ) الى ما شاء الله هست ؛ نه یكى نه دو تا، خیلى زیاد است . حالا چند مورد از این صفات متضادى كه در كنار هم در امیرالمومنین حضور و وجود پیدا كرده است ، مطرح كنم :
مثلا رحم و رقت قلب در كنار قاطعیت و صلابت ، با هم نمى سازد؛ اما در امیرالمومنین (ع ) عطوفت و ترحم و رقت قلب در حد اعلاست كه واقعا براى انسانهاى معمولى ، این طور حالتى كمتر پیش مى آید. مثلا كسى كه به فقرا كمك كنند، به خانواده هاى مستضعف سربزنند، زیادند؛ اما آن كسى كه اولا این كار را در دوران حكومت و قدرت خود انجام بدهد، ثانیا كار یك روز و دو روزش نباشد كار همیشه او باشد ثالثا به كمك كردن مادى اكتفا نكند؛ مى رود با این خانواده ، با آن پیرمرد، با این آدم كور و نابینا، با آن بچه هاى سغیر مى نشیند، مانوس مى شود، دل آنها را خوش مى كند، البته كمك هم مى كند و بلند مى شود، فقط امیرالمومنین است . شما در بین انسانهاى رحیم و عطوف ، چند نفر مثل این طور انسان پیدا مى كنید؟ امیرالمومنین (ع ) در ترحم و عطوفتش ، این طورى است .
او به خانه بیوه زن صغیر دار كه مى رود، تنورش را كه آتش مى كند، نان كه برایش درست مى كند، غذا كه برایش برده است ، با دست مبارك خودش در دهان بچه ها او غذا كه مى گذارد، اینها بماند؛ براى این كه این بچه هاى گرفته و غمگین ، لبخندى بر لبانشان بنشیند، با اینها بازى مى كند، خم مى شود، اینها را روى خود سوار مى كند، راه مى رود، در كلبه محقر اینها سرگرمشان مى كند، تا گل خنده بر لبان این بچه هاى یتیم بنشیند. این ، رحم و عطوفت امیرالمومنین (ع ) است كه یكى از بزرگان آن وقت گفت : آن قدر دیدم كه امیرالمومنین (ع ) با انگشتان مبارك خودش ، عسل در دهان بچه هاى یتیم و فقیر گذاشت كه ((لوددت ان اكون یتیما))؛ در دلم گفتم ، كاش من هم بچه یتیمى بودم كه على این طور من را مورد لطف و تفضل خودش قرار مى داد. این ، ترحم و رقت و عطوفت امیرالمومنین است .
شخصیت امیرالمومنین ، قابل احاطه ذهنى و بیانى نیست . 
... و اما در مورد شخصیت على بن ابى طالب (علیه الصّلاة والسّلام ) هرچه گفته شود، كم گفته شده است ؛ چون آن شخصیت ، شخصیت قابل احاطه ى ذهنى و بیانى نیست ؛ یعنى نمى شود با بیان ، ابعاد نامتناهى آن شخصیت الهى را توصیف كرد. امثال بنده ، در بیان جزیى از اجزاى آن عناصر شریف كه در شخصیت اوست ، عاجزیم ؛ لیكن چون اسوه است ، باید او را در حد توان بشرى خودمان بشناسیم .
نمى شود به اوج شخصیت على بن ابى طالب رسید. این را ائمه ى بزرگوار معصوم ما كه خود فرزندان و جانشینان او هستند، گفته اند. در روایتى كه از امام باقر (علیه الصّلاة والسّلام ) نقل شده است ، آن حضرت پس از اشاره به زهد و عبادت و خصوصیات اخلاقى و روحى امیرالمؤ منین (علیه الصّلاة والسّلام )، مى فرماید: ((و ما اطاق عمله منّا احد))(2)؛ از ما هم هیچ كس توان انجام دادن عمل او را ندارد. یعنى حتّى امام باقر و امام صادق و ائمه ى هداة مهدیّین (علیهم السّلام ) هم نمى توانند خودشان را به آن حدى برسانند كه امیرالمؤ منین به آن رسیده بود. طبق این روایت ، بعد فرمودند: ((و ان كان على بن الحسین (ع ) لینظر فى كتاب من كتب على (ع ))(3). بنا بر این روایت ، امام باقر فرمود كه پدرش ‍ على بن الحسین (علیه السّلام ) به یكى از كتابهاى على بن ابى طالب (علیه السّلام ) نظر مى كرد لابد كتابى از دستورات امیرالمؤ منین بوده ، كه آن دستورات طبق عمل و زندگى عملى خود آن بزرگوار بوده است ((فیضرب به الارض ))(4)؛ كتاب را روى زمین گذاشت ، ((و یقول من یطیق هذا؟))(5)؛ چنین عملى را چه كسى طاقت مى آورد؟ یعنى امام سجاد كه سیّدالعابدین و زین العابدین است ، در مقابل عمل و عبادت و زهد امیرالمؤ منین احساس عجز مى كند. خود آن بزرگوار هم در نامه به عثمان بن حنیف فرمود: ((الا و انّكم لاتقدرون على ذلك ))(6)؛ شما نمى توانید به این سبكى كه من عمل مى كنم ، عمل كنید. واقعا هم انسان وقتى نگاه مى كند، آنچه از امیرالمؤ منین نقل شده ، دهشت آور است .
پس ، سخن در این نیست كه كسى یا جامعه یى بتواند خود را همگون و همسان با على بن ابى طالب (علیه السّلام ) بكند؛ سخن در پیدا كردن جهت حركت جامعه و اشخاص ، مخصوصا زمامداران و اولیاى امور در نظام اسلامى است . جهت حركت ، باید این جهت باشد.
تمام ابعاد شخصیت امیرالمومنین در اوج است  
شخصیت امیرالمؤ منین (علیه الصّلاة والسّلام ) تركیبى از عناصرى است كه هركدام به تنهایى یك انسان عالى مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو درمى آورد. زهد امیرالمؤ منین و بى اعتنایى و بى رغبتى او نسبت به شهوات زندگى و زخارف دنیایى ، یكى از این عناصر است . علم آن بزرگوار و دانش وسیع او كه بسیارى از بزرگان مسلمین و همه ى شیعه بر آن اتفاق دارند كه بعد از نبىّاكرم (صلّى اللّه علیه واله وسلّم )، كس دیگرى غیر از امیرالمؤ منین از آن علم برخوردار نبوده است ، یكى از این عناصر است . فداكارى آن بزرگوار در میدانهاى مختلف چه میدانهاى نظامى ، و چه میدانهاى اخلاقى و سیاسى یكى از این عناصر است . عبادت آن بزرگوار، یكى دیگر از این عناصر است . عدل و دادگرى امیرالمؤ منین كه پرچم برافراشته ى شاخصى براى عدل اسلامى است ، یكى دیگر از این عناصر است . راءفت آن بزرگوار نسبت به ضعیفان اعم از فقرا، كودكان ، غلامان و كنیزان ، زنان و ازكارافتادگان یك وادى عظیم و یكى دیگر از ابعاد شخصیت امیرالمؤ منین است . پیشقدمى آن بزرگوار در همه ى كارهاى خیر، كه انسان در تاریخ زندگى آن حضرت برخورد مى كند، یكى دیگر از این عناصر است . حكمت و فصاحت آن بزرگوار نیز بخشى از این عناصر است . شمارش رئوس این مطالب هم به آسانى ممكن نیست ، و در همه ى اینها در حد اعلاست .
قطب راوندى كه از بزرگان علماى ما در قرن ششم است ، درباره ى زهد امیرالمؤ منین مى گوید: وقتى كسى سخن على (علیه السّلام ) در باب زهد را نگاه بكند و نداند كه این سخن از على بن ابى طالب است یعنى از كسى است كه بر بخش عظیمى از دنیاى آباد آن روز حكم مى رانده و آن همه مسایل اجتماعى و سیاسى پیرامون او ریخته بوده است ((لا یشكّ انّه كلام من لاشغل له بغیر العبادة ))(7)؛ شك نمى كند كه این سخن ، سخن كسى است كه در زندگى هیچ كارى جز عبادت نداشته ، ((و لاحظّ له فى غیر الزّهادة ))(8)؛ و هیچ كارى جز زهد انجام نمى داده است . این ، زهد امیرالمؤ منین است . تمام ابعاد شخصیت او همین طور در اوج است . بعد مى گوید: ((و هذه من مناقبه العجیبة الّتى جمع بها بین الاضداد))(9)؛ این منقبت شگفت آور و عجیبى است كه جمع بین اضداد كرده است .
اخلاص ، جوهر و روح كار در زندگى امیرالمومنین 
آن نكته یى كه من امروز مى خواهم بر روى آن قدرى تكیه بكنم ، اخلاص ‍ امیرالمؤ منین است . ما باید این را جوهر و روح كارهاى خودمان قرار بدهیم ؛ كمااین كه شاید در زندگى على بن ابى طالب هم اخلاص جوهر و روح كار آن حضرت بود؛ یعنى كار را فقط براى رضاى خدا و برطبق تكلیف الهى و اسلامى و بدون هیچ انگیزه ى شخصى و نفسانى و امثال اینها انجام مى داد. به گمان این جانب ، در باب شخصیت امیرالمؤ منین ، اصل قضیه این است .
امیرالمؤ منین این اخلاص را از دوران كودكى و نوجوانى كه اسلام را از پیامبر قبول كرد و سختیهاى آن را به جان خرید، نشان داد. او براى خدا از آسایشمحترمانه ى یك آقازاده ى قریشى صرف نظر كرد و در طول سیزده سال ، مبارزات خود را در كنار پیامبر ادامه داد، و بعد هم ماجراى خوابیدن آن بزرگوار در جاى پیامبر در شبى كه رسول اكرم از مكه به طرف مدینه هجرت كردند. این خوابیدن امیرالمؤ منین در جاى پیامبر، از جمله ى كارهایى است كه اگر كسى تدبر بكند، درمى یابد كه بزرگترین فداكارى است كه یك انسان مى تواند از خود نشان بدهد؛ یعنى به طور قاطع تسلیم مرگ شدن . شب تاریك ، دشمن مسلح و خشمگین و آماده ى در پشت دیوارها و عازم بر قتل پیامبر كه در این بستر باید خوابیده باشد. امیرالمؤ منین آن شب به پیامبر عرض كرد كه اگر من در جاى تو بخوابم ، تو بسلامت خواهى جست ؟ فرمود: بله . عرض كرد: پس مى خوابم .
كسانى مثل آن نویسنده ى مسیحى كه از دین ما خارج هستند و با رؤ یت اسلامى و شیعى به امیرالمؤ منین نگاه نمى كنند، مى گویند كه این كار امیرالمؤ منین فقط قابل مقایسه ى با كار سقراط است كه براى مصلحت جامعه ، به دست خود جام زهر را نوشید؛ یعنى یك فداكارى قطعى . اخلاص ، تنها چیزى بود كه در آن شب حاكم بود. كسانى كه در چنین مواردى به فكر خودشان باشند، در فكر این هستند كه از موقعیت استفاده كنند؛ اما او در همین لحظه به فكر نجات جان پیامبر است .
امیرالمومنین فقط رضاى الهى را در نظر مى گرفت  
در جنگهاى پیامبر، در اُحد آن وقتى كه همه به جز اندكى رفتند و امیرالمؤ منین از پیامبر دفاع كرد، در خندق آن وقتى كه همه از مبارزه ى با عمروبن عبدود سرپیچیدند و آن حضرت مكرر داوطلب شد، در قضیه ى خیبر، در قضیه ى آیات برائت ، بعد از رحلت پیامبر، در ماجراى انتخاب جانشین براى پیامبر در سقیفه ، در شوراى تشكیل شده ى بعد از درگذشت خلیفه ى دوم ، در همه ى این موارد امیرالمؤ منین فقط و فقط رضاى الهى را در نظر گرفت و خالصا للّه آن چیزى را كه به نفع اسلام و مسلمین بود، انتخاب كرد و ((خود)) را دخالتى نداد. در وقتى كه خلافت را قبول كرد، در بیست وپنج سالى كه از خلافت دور ماند، در همكاریش با خلفا، در كارش ‍ براى اسلام ، در حضورش در میدان جهاد و كار و مبارزه و خدمت به نظام اسلامى ، در تعلیم مردم ، در تربیت و تزكیه ى انسانهاى جامعه ، و بعد در دوران خلافتش در برخورد با جناحهاى مختلف ، كه هركدام شعارى داشتند و داراى خصوصیتى بودند، و در همه ى موارد دیگر، على بن ابى طالب ، همان على بن ابى طالبى است كه خدا مى پسندد و رسول خدا انتخاب مى كند و برمى گزیند؛ بنده ى خالص خدا. این ، آن چیزى است كه من و شما باید رشحه یى از آن را در عمل و زندگى خود از على بن ابى طالب بیاموزیم و عمل كنیم . در آن روز، این باعث پیشرفت اسلام شد، و همین است كه اگر یك قطره ى از آن در وجود انسانى باشد، او را به موجودى مفید براى اسلام و مسلمین تبدیل مى كند. خطبه نماز جمعه ، 16/1/70 
پنج شنبه 4/9/1389 - 8:16
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى


نكاتى در سخن امام (ع )
در پاسخ امام به عبداللّه بن جعفر و در پاسخ آن حضرت به امان نامه عمرو بن سعید نكاتى وجود دارد كه اشاره نمودن به این نكات بى تناسب نیست .
1 - حسین بن على علیهما السلام در پاسخ عبداللّه به ماءموریتى اشاره مى كند كه در عالم رؤ یا از طرف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر وى محول گردیده است و باید آن را انجام بدهد گرچه به ضررش منتهى شود. آنگاه تاءكید مى كند كه این ماءموریت و این راز را به كسى نگفته و تا آخر نیز با كسى در میان نخواهد گذاشت .
این ماءموریت چیست ؟ آیا جهاد و شهادت حسین علیه السلام و اسارت فرزندانش در راه خداست ؟ اینها را كه قبل از حركت از مكه به محمد حنفیه گفت و در طول راه ازمدینه تا شهادت ، گاهى با اشاره و گاهى با صراحت مى گفت ، این چه ماءموریت و رازى است كه امام علیه السلام آنچنان با قاطعیت از آن سخن مى گوید كه امید عبداللّه را به یاءس و نومیدى مبدل مى سازد و على رغم تلاش و كوشش تمام ، لب فرو مى بندد و به مكه برمى گردد؟ ما چه مى دانیم كه خودش فرمود:
((وَما اَنَا مُحَدِّثٌ بِها حَتّى اَلْقى رَبِّى )) 2 - امام در پاسخ امان نامه ، نخست تلویحا به برنامه خود كه دعوت الى اللّه است اشاره فرموده و سپس با یك اشاره لطیف به موعظه عمرو پرداخته كه در قیامت كسانى مشمول امان خدا مى گردند كه در دنیا به وظایف خود كه منبعث از خوف خداست قیام كنند.
و بالا خره با به كار بردن
((اِن )) شرطیّه (اگر) از هدف اصلى و مكنون خاطر وى پرده برداشته است ؛ زیرا در مقام دعا به كار بردن ((اگر)) سؤ ال انگیز و داراى مفهوم توبیخ است .
بخش دوم : از مكه تا كربلا: با فرزدق
متن سخن :
((... صَدَقْتَ للّهِِ الاَمْرُو كُل یَوْمٍ هُوَ فِى شَاءن
اِنْ نَزَلَالْقَضاءُ بِما نُحِبُّ وَنَرْضى
فَنَحْمَدُاللّه عَلى نَعْمائِهِ وَهُوَ الْمُسْتَعانُ عَلى اَداءِ الشُّكْرِ
وَانْ حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجاءِ
فَلَمْ یَتَعَدَّ مَنْ كانَ الحَقُّ نِیَّتَهُ وَالتّقْوى سَرِیرَتَهُ))
(72)
ترجمه و توضیح لغات :
شَاءْنٍ: كار مهم ، پیشامد، حكم بر طبق پیشامد. قضاءُ: حكم ، فرمان الهى . حالَ، یَحُولُ: میان دو چیز حایل و مانع گردید. دون ، مى گویند حالَ الْقَوْمُ دُونَ فُلانٍ: آن گروه مانع فلانى از رسیدن به مقصودش گردید. تَعَدّى : تجاوز ستم . سریره ، باطن انسان .
ترجمه و توضیح :
پنجمین پیشنهاد انصراف از سفر عراق به حسین بن على علیهما السلام به وسیله فرزدق شاعر معروف عرب انجام گرفته است آنگاه كه حسین بن على علیهمالسلام عازم حركت از مكه به سوى عراق بود و فرزدق نیز براى انجام عمل حج به طرف مكه مى آمد در خارج این شهر به خدمت آن حضرت علیه السلام رسید ود ر زمینه حركت وى سؤ ال نمود. امام علیه السلام در پاسخ فرزدق سخنانى ایراد كرد. و ما مشروح جریان این ملاقات را بدانگونه كه مرحوم مفید از خود فرزدق نقل نموده است در اینجا مى آوریم
(73).
او مى گوید: من در سال شصت با مادرم عازم مكه و انجام مراسم حج بودم به هنگامى كه داخل محدوده حرم شدم و افسار شتر مادرم را به دست گرفته و مى كشیدم به قافله حسین بن على علیهما السلام كه از مكه به سوى عراق در حركت بود برخوردم و به حضورش شتافتم و پس از سلام و تعارفات عرضه داشتم : یا بن رسول اللّه ! پدر و مادرم به فداى تو
((ما اَعْجَلَكَ عَنِ الْحَجِّ؟؛)) انگیزه تو در این عجله و خارج شدن از مكه قبل از انجام مراسم حج چیست ؟)) امام فرمود:((لَوْ لَمْ اَعْجَلْ لاُخِذْتُ؛)) اگر تعجیل نمى كردم دستگیرم مى ساختند)).
فرزدق مى گوید امام از من پرسید تو كیستى ؟ عرض كردم مردى از ملت عرب .
فرزدق : اضافه مى كند كه به خدا سوگند امام در شناسایى من به همین اندازه بسنده كرد و در این مورد چیز دیگرى سؤ ال ننمود.
سپس پرسید نظر مردم (عراق ) نسبت به اوضاع چگونه است . گفتم خبر را از خبره اش مى خواهى كه دلهاى مردم با شما و شمشیرهایشان بر علیه شما و مقدرات در دست خداست كه هرطور بخواهد انجام مى دهد.
امام در پاسخ من چنین فرمود:
((صَدَقْتَ، للّهِ الاَْمْرُ ...؛)) فرزدق درست گفتى ! مقدرات در دست خداست و او هر روز فرمان تازه اى دارد كه اگر پیشامدها بر طبق مراد باشد در مقابل نعمتهاى خداوند سپاسگزاریم و هموست مددكار در سپاس و شكرگزارى براى او. و اگر حوادث و پیشامدها در میان ما و خواسته هایمان حائل گردید و كارها طبق مرام به پیش نرفت باز هم آن كس كه نیتش حق باشد، و تقوا بر دلش حكومت مى كند از مسیر صحیح خارج نگردیده است .
فرزدق مى گوید وقتى سخن امام بدینجا رسید. گفتم بلى گفتار شما درست است ، خیر پیش !
آنگاه مسائلى چند درباره حج و غیر آن سؤ ال كردم و امام پس از پاسخ این سؤ الها مركب خود را حركت داد و خداحافظى نموده و از همدیگر جدا شدیم .
دو نكته جالب
از این سخن امام دو نكته جالب و ارزنده به دست مى آید:
1 - مساءله آگاهى : همان گونه كه بارها اشاره نموده ایم امام علیه السلام قطع نظر از
((علم امامت )) از طریق متعارف و از راههاى معمولى نیز از اوضاع عراق و حوادث آینده آگاهى داشت و با اطلاع كامل برنامه خویش را تعقیب مى نمود و این موضوع براى افراد عادى مانند فرزدق نیز محسوس و ملموس ‍ بود كه با صراحت كامل گفت ((قُلُوبُ النّاسِ مَعَكَ وَسُیُوفُهُمْ عَلَیْكَ)) 2 - دومین نكته جنبه اخلاقى قضیه و مساءله اخلاص و اتكاى به خداوند است كه حركت امام براى انجام یك ماءموریت و وظیفه الهى و نیل به هدف معنوى است نه تنها رسیدن به یك پیروزى ظاهرى و حسین بن على علیهما السلام حركت خویش را بر همین مبنى توجیه و بنیانگذارى نموده است كه :((وَانْ حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجاءِ فَلَمْ یَتَعَدَّ مَنْ كانَ الحَقُّ نِیَّتَهُ وَالتّقْوى سَرِیرَتَهُ)) بخش دوم : از مكه تا كربلا: پیشنهاد به شترداران
متن سخن :
((مَنْ اَحَبَّ مِنْكُمْ اَنْ یَنْصَرِفَ مَعَنا اِلى الْعِراقِ
اَوْفینا كِراءَه وَاَحْسَنّا صُحْبَتَهُ وَمَنْ اَحَبَّ الْمُفارَقَةَ اَعْطیْناهُ مِنَ الْكِراءِ عَلى ماقَطَعَ مِنَ الاَْرْضِ))
(74)
ترجمه و توضیح لغات :
انصراف : مراجعت و برگشتن . اَوْفَیْنا (از ایفاء): پرداختن . كِراءِ: كرایه .
ترجمه و توضیح :
حسین بن على علیهما السلام در خارج از مكه در محلى به نام
((تنعیم )) به قافله اى برخورد نمود كه در میان آن ، عده اى شتردار از سوى بحیر بن یسار حمیرى ،استاندار یمن بارهایى از حله یمنى و اجناس قیمتى به سوى شام و یزید بن معاویه حمل مى كردند، آن حضرت این اجناس را از شترداران گرفته و به تصرف خویش درآورد و خطاب به آنان فرمود:
((مَنْ اَحَبَّ مِنْكُمْ ...؛)) هریك از شما كه مایل باشد به همراه ما به عراق بیاید كرایه تا عراق را بدو مى پردازیم و او در طول این سفر از مصاحبت نیك ما نیز برخوردار خواهد گردید و هركس بخواهد از همین جا به وطن خود برگردد كرایه یمن تا این نقطه را بدو مى دهیم )).
پس از پیشنهاد آن حضرت چند نفر كرایه خود را گرفته و به سوى یمن مراجعت و چند نفر دیگر اعلان آمادگى كردند كه تا عراق به همراه آن حضرت حركت نمایند.
راز عمل
راز این سخن و عملكرد انقلابى امام كه الگو و سرمشق براى تمام رهبران اصیل قیامها و نهضتهاست ، پشتیبانى محرومان و دشمنى با طاغوتیان و تضعیف آنهاست و از این عمل چنین استفاده مى شود كه باید از هر فرصت مناسب در تضعیف طاغوت و در تقویت ضعفا و محرومان بهره بردارى نمود.
و اینك امام این ثروت را كه از مردم بیچاره یمن به وسیله استاندار و دست نشانده معاویه جمع آورى گردیده و در بست در اختیار یزید قرار خواهد گرفت از چنگ این طاغوت مى رهاند و در مواردى كه به صلاح امت است صرف مى كند و در اختیار فقرا و ضعفا كه در طول این راه دور و دراز از حجاز تا عراق با آنان مواجه خواهد گردید قرار مى دهد و یا در راه شكستن سدى كه در مقابل قرآن قرار گرفته است به كار مى اندازد.
ولى از طرف دیگر شترداران و كرایه كشها را گرچه در خدمت طاغوت قرار گرفته اند چون از طبقه محروم و ضعیف جامعه هستند و باید به مزد خویش و كرایه این سفر پر رنج نایل گردند نه تنها با كمال خوشرویى در اختیار سفر و برگشت آزاد مى گذارد و در هر دو صورت كرایه آنها را مى پردازد بلكه در صورت اختیار سفر و همراهى تا عراق به آنان مصاحبت نیك و برخوردارى از لطف و محبت خویش را وعده مى دهد.
آرى وعده مصاحبت نیك از سوى فرزند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سفرى به سوى عراق و در ركاب او كه ثمره و نتیجه این مصاحبت نیك ، عظمت ، سعادت و بهشت جاودان و نیل به مقامى بس ارجمند است مورد غبطه و آرزوى هر بنده صالح و با ایمان است .
بخش دوم : از مكه تا كربلا: دومین نامه به مردم كوفه
متن سخن :
((اَمّا بَعْدُ: فَقَدْ وَرَدَ عَلَىَّ كِتابُ مُسْلِمِ بنِ عَقیل
یُخْبِرُنى بِاجْتِماعِكُمْ عَلى نَصْرِنا وَالطَّلَبِ بِحَقِّنا
فَسَاءَلْتُاللّهَ اَنْ یُحْسِنَ لَنَا الصُّنْعَ وَیُثیبَكُمْ عَلى ذلِكَ اَعْظَمَ الاَجْرِ
وَقَدْ شَخَصْتُ اِلَیْكُمْ مِنْ مَكَّةَ یَومَ الثّلاثاءِ لَِثمانٍ مَضَیْنَ مِنْ ذى الْحِجَّةِ
فَإ ذا قَدِمَ عَلَیْكُمْ رَسُولى فَانْكَمِشُوا فى اَمْرِكُمْ فَاِنِّى قادمٌ فى اَیّامى هذِهِ
))
(75).
ترجمه و توضیح لغات :
صُنعَ (به ضمّ و كسر صاد): آنچه انجام مى پذیرد. یُثیِبُ (از اَثابَهُ اِثابَةً): جزاى نیك دادن . شَخَصْتُ:(از شخوص ): حركت نمودن . ثَلاثاءِ: سه شنبه . اِنْكِماش : سرعت نمودن ، به سرعت به كارها سروسامان بخشیدن . قُدُوم : وارد شدن مسافر.
ترجمه و توضیح :
وقتى حسین بن على علیهما السلام در مسیر خود به سوى كوفه به منزلى به نام
((حاجر)) وارد گردید این نامه را خطاب به مردم كوفه و در پاسخ نامه مسلم بن عقیل نگاشت و به وسیله قیس بن مسهر صیداوى به آنان ارسال داشت :
((اما بعد: نامه مسلم بن عقیل را كه مشعر به اجتماع و هماهنگى شما در راه نصرت و یارى ما خاندان و مطالبه حق ما بود دریافت نمودم از خداوند مسئلت دارم كه آینده همه ما را به خیر و شمارا موفق و در این اتحاد و اتفاق بر شما ثواب و اجر عظیم عنایت فرماید.
من هم روز سه شنبه هشتم ذیحجه از مكه به سوى شما حركت نموده ام با رسیدن پیك من ، شماها به كارهاى خویش به سرعت سروسامان بخشید كه خود من نیز در این چند روزه وارد خواهم گردید
)).
چرا كوفه ؟
در قیام و حركت حسین بن على علیهما السلام گاهى مساءله دعوت و اظهار پشتیبانى مردم كوفه و تشكیل حكومت اسلامى در قیافه علة العلل و انگیزه اصلى تصویر و ترسیم گردیده است و این تصویر، گذشته از اینكه برخلاف واقعیات و مسلمات است از اهمیت و عظمت این قیام كاسته و مساءله را به صورت یك موضوع عادى كه هر مسلمان سیاستمدار منهاى مقام معنوى و وظیفه شخصى الهى نیز ملزم به اجراى چنین طرح و برنامه بود درآورده است ولى ما كه قدم به قدم با سخنان امام علیه السلام حركت مى كنیم مى بینیم مساءله دعوت مردم كوفه و تشكیل حكومت در این حركت حیات بخش ‍ و اراده امام علیه السلام داراى نقش اساسى و جنبه اصلى نبوده است ؛ زیرا امام علیه السلام در مدینه از بیعت با یزید امتناع ورزیده و بر اساس مخالفت و مبارزه سخت با دشمن سرسخت و با برنامه منظم به سوى مكه حركت نموده است تا آنجا كه در پاسخ ابن عباس مى گوید:
((اینها دست از من برنمى دارند تا خون مرا بریزند)).
و در پاسخ ابن زبیر مى گوید:
((اگر در لانه مرغى باشم باز هم مرا بیرون آورده و به قتل خواهند رسانید)).
و پس از تصمیم امام علیه السلام و پس از ورود آن حضرت به مكه و پس از آگاهى مردم كوفه از موضع مخالف امام علیه السلام مساءله دعوت شروع گردیده است و پر واضح است كه این دعوت نمى تواند علة العلل و انگیزه اصلى در حركت و قیام امام علیه السلام باشد بلكه یك مساءله فرعى و جنبى بوده در كنار یك تصمیم و اراده محكم و در ضمن یك هدف عالى و برنامه گسترده و منظم .
اینك امام علیه السلام باید مبارزه با یزید را تعقیب و پیگرى نماید ولى ادامه آن در مكه مساوى است با ترور و قتل مخفیانه آن حضرت كه در نتیجه از طرفى موجب هتك حرمت و اهانت به بیت خدا و از طرف دیگر به نفع یزید بن معاویه منجر خواهد گردید. ولذا دیدیم سعید بن عمروعاص مسؤ ول و ماءمور ترور امام علیه السلام اول از رهگذر صلح و سازش و با تسلیم نمودن امان نامه و سپس با توسل به زور مى خواهد امام را از حركت باز دارد و به مكه برگرداند و موضوع را بدون سروصدا در خود مكه فیصله بخشیده و این قیام را در نطفه خفه سازد.
و اما امام علیه السلام كدام منطقه را انتخاب نماید؟ متن كشور اسلامى ، بزرگترین نقطه انفجار، عراق و كوفه را؛ زیرا این استان یكى از استانهاى بزرگ مركز ارتش اسلام ، رقیب و مقابل شام و از نظر سوق الجیشى داراى اهمیتى حتى بیش از مكه و مدینه و از نظر آگاهى مردم آن سامان همین اندازه كافى است كه این همه دعوتنامه از سوى آنان به مكه سرازیر شده و آمادگى و پشتیبانى خویش را اعلان نموده اند و اگر در یك زمان معین و برهه خاصى جلو این آگاهى و آمادگى جبرا گرفته شود ولى بالا خره این افكار در انقلاب آینده مؤ ثر گردیده انقلابهاى آینده از همین نقطه آغاز خواهد شد.
گذشته از این مساءله ، آیا براى حسین بن على علیهما السلام كه امام و رهبر امت است در مقابل این نامه ها و درخواستها عذرى در تعطیل برنامه سفر عراق و كوفه وجود دارد و اگر مردم كوفه ادعا مى كردند كه ما حاضر بودیم در راه حسین بن على علیهما السلام از جان و مال خود بگذریم و این همه از وى درخواست نمودیم كه رهبرى ما را به عهده گیرد ولى او اعتنایى به درخواستهاى ما ننمود پاسخ امام علیه السلام قانع كننده بود كه بگوید چون من مى دانستم شما نسبت به من بى وفایى خواهید نمود لذا به درخواستهاى شما پاسخ مثبت ندادم ؟ آیا نمى توانستند ادعا كنند كه ما در دعوت خویش ‍ وفادار بودیم ؟
به عبارت دیگر: در اینجا امام حسین علیه السلام بر سر دوراهى تاریخ است كه اگر به تقاضاهاى مردم كوفه پاسخ مثبت ندهد در مقابل تاریخ محكوم است و تاریخ در آینده قضاوت خواهد كرد كه زمینه فوق العاده مساعد بود ولى امام حسین از این فرصت طلایى نتوانست استفاده كند یا نخواست یا ترس و رعب مانع گردید و...
امام علیه السلام براى اینكه با چنین مردمى كه دست به سوى او دراز كرده اند اتمام حجت كند به تقاضاى آنان پاسخ مى گوید.
نتیجه اینكه :
امام از نظر تكلیف شرعى ، باطنى و واقعى كه خود واقف و متوجه آن بود ماءموریت داشت كه در راه مبارزه با فساد و دستگاه حكومت یزید و براى اعتلاى كلمه حق تا آخرین قطره خون خود را نثار كند.
و از نظر حكم ظاهرى كه براى هر فردى روشن بود در رابطه با پاسخگویى به درخواست مردم كوفه و شرایط خاص محیط عراق لازم بود كه این مبارزه را به این ناحیه بكشاند و برنامه خویش را در این نقطه عملى و پیاده نماید و به روال عادى حركت خویش را به مردم كوفه اعلان نموده و به آنها دستور آمادگى هرچه بیشتر بدهد گرچه تفكیك این دو نوع تكلیف از همدیگر براى عموم قدرى مشكل است ولى شاید گفتار یكى از علماى بزرگ شیعه نیز ناظر به همین مطلب باشد كه مى گوید
((حسین بن على علیهما السلام بین تكلیف ظاهرى و تكلیف واقعى جمع كرده و در حركت خویش به سوى كوفه هردو وظیفه را انجام داد))
(76).
و جالب این كه امام علیه السلام به هردو جنبه موضوع بارها اشاره كرده ، ماءموریت اولى خود را به تعبیرهاى مختلف مانند ماءموریت از طرف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حال رؤ یا، خواست و مشیت خداوند و... بیان نموده است . و اما ماءموریت دوم و تكلیف ظاهرى امام كه با علم و آگاهى بر بى وفایى مردم كوفه یك روش معمولى و متعارف در پیش گرفته است ، این حقیقت در سخنان مختلف آن حضرت مانند گفتار او به ابن زبیر و... منعكس گردیده است .
و از جمله این موارد گفتار دیگرى است از آن حضرت كه در صفحه بعد مطالعه خواهید نمود.
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در مسیر كوفه
متن سخن :
((اِنَّ هؤُلاءِ اَخافُونى وَهذِهِ كُتُبُ اَهْلِ الْكُوفَة
وَهُمْ قاتِلى فَاِذا فَعَلُوا ذلِكَ وَلَمْ یَدَعُو اللّه مُحَرَّماً اِلاّ انْتَهَكُوهُ بَعَثَ اللّهُ اِلَیْهِم مَنْ یُذِلّهُمِ حَتّى یَكُونُوا اَذَلَّ مِنْ فِرامِ الْمَراءَةِ))
(77).
ترجمه و توضیح :
ابن كثیر دمشقى و ابن نما از مردى از اهل كوفه نقل نموده اند كه من پس از آنكه اعمال حج را انجام دادم به سرعت به كوفه مراجعت نمودم و در مسیر خود به چند خیمه برخوردم و از صاحب آن خیمه ها پرسیدم ، گفتند این خیمه ها متعلق به حسین بن على است . با شنیدن این جمله و به اشتیاق زیارت فرزند پیامبر حركت نموده به سراغ خیمه اختصاصى آن حضرت رفتم . او را در قیافه مردى كه دوران پیرى را شروع كرده باشد در یافتم و دیدم مشغول قرائت قرآن است و قطرات اشك از صورت و محاسن شریفش سرازیر است عرضه داشتم پدر و مادرم فداى تو باد اى فرزند دختر پیامبر! چه انگیزه اى تو را به این بیابان بى آب و علف كشانده است ؟
امام در پاسخ من چنین فرمود:
((اِنَّ هؤُلاءِ اَخافُونى وَهذِهِ كُتُبُ اَهْلِ الْكُوفَة ...؛)) از طرفى این بنى امیه مرا تهدید نمودند و (از طرف دیگر) اینها دعوتنامه هاى مردم كوفه است كه به سوى من فرستاده اند و همین مردم كوفه هستند كه مرا به قتل خواهند رسانید و چون دست به این جنایت زدند و احترام دستورات و اوامر خدا را درهم شكستند خدا نیز كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه آنها را به قتل برساند و آنچنان خوار و ذلیلشان بكند كه ذلیلتر از كهنه پاره زنان گردند)).
پیش بینى امام (ع )
در این سخن امام علیه السلام آنچه جالب توجه است پیش بینى آن حضرت درباره مردم كوفه مى باشد كه فرمود این مردم مرا به قتل خواهند رسانید و پس از ارتكاب این جنایت ، خدا نیز كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه به قتلشان برساند و آنچنان به خوارى و ذلتشان بكشاند كه بى حیثیت ترین و ذلیلترین مردم دنیا باشند.
و این پیش بینى در موارد متعدد از سخنان آن حضرت آمده است از جمله در گفتار وى در بطن عقبه و به هنگام حركت از مكه در پاسخ پیشنهاد ابن عباس
(78) و همچنین در دومین سخنرانى آن حضرت كه در روز عاشورا و در رویاروئى مردم كوفه ایراد فرمودچنین آمده است :((به خدا سوگند! پس ‍ از این جنگ ، روى راحت و خوشى نخواهید دید مگر خیلى كم و گذرا به همان اندازه كه اسب سوار بر اسب خویش سوار است و سپس آسیاب تحولات شما را به شدت به دور خود خواهد چرخانید و مانند محور آسیاب به تزلزل و اضطرابتان درخواهد آورد))(79).
تحقق ذلّت مردم كوفه
اینك باید دید این پیش بینى امام درباره مردم كوفه كى و چگونه و با دست چه كسى تحقق پذیرفت ، این چه كسى بود كه بر این مردم مسلط شد و آنان را آنچنان به ذلت و خوارى كشانید كه ذلیلترین همه اقوام و ملل گردیدند.
همان گونه كه امام علیه السلام فرمود پس از جریان عاشورا مردم كوفه بجز یك دوران موقت روى خوشى و آرامش ندیدند؛ زیرا بلافاصله گروهى از مردم این شهر به عنوان توابین قیام كردند و پس از مدتى ، جریان خروج مختار پیش آمد و... كه همه این جریانات همراه با قتل و خونریزى و موجب قلق و اضطراب مردم كوفه و در نهایت به مجازات كسانى كه در كربلا بودند منجر گردید و این اضطرابها در طول تاریخ خلافت بنى امیه و قسمت مهمى از تاریخ خلافت عباسیان در عراق و مركز آن كوفه استمرار و ادامه داشته است كه امام فرمود:
((لا تُرْضِ الْولاةَ عَنْهُمْ اَبَداً)) ولى بدترین دورانى كه بر مردم كوفه گذشت و تلخترین روزهایى كه تاریخ كوفه به یاد دارد عبارت است از دوران بیست ساله اى كه حجاج بن یوسف ثقفى فرمانرواى مطلق العنان عراق - به ضمیمه قسمتى از ایران - گردید كه در دوران حكومتش (75 - 95 ق ) مردم عراق به خصوص مردم كوفه را آنچنان تحت فشار قرار داد و آنچنان در دل آنان رعب و وحشت ایجاد نمود و به قدرى آدم كشت و به قدرى زندانى و شكنجه نمود و آنچنان این مردم را به خوارى و ذلت و تباهى و روسیاهى كشید كه نمى توان تعبیرى گویاتر از ((اَذَلَّ مِنْ فِرامِ المَرْاءَةَ)) بر آن پیدا نمود.
پنج شنبه 4/9/1389 - 8:15
اخبار
به گزارش مشرق، طی هفته‌های اخیر، تنش‌های فراوانی بین اهالی فوتبال و گزارشگران تلویزیون وجود داشته است. درواقع رویکرد پرداختن به حواشی که از سال‌ها قبل در دستورکار گزارشگران فوتبال در سیما قرار گرفته، این هفته‌ها به اوج خودش رسیده و باعث شده تا کدورت‌هایی به وجود بیاید و در پاره‌ای از مواقع، حتی کار به بیانیه‌نویسی و ارسال نامه محرمانه بکشد. فارغ از ظرفیت پایین بسیاری از فوتبالی‌ها که تحمل نقد و نیش و کنایه را ندارند، باید به رویه غلط بسیاری از گزارشگران هم اشاره کرد که تحت هر شرایطی خودشان را موظف می‌دانند با انداختن متلک‌های جور واجور، «بامزه‌بازی»‌ دربیاورند. به همین بهانه، شاید نگاهی به حاشیه‌ای‌ترین اشاره‌های برخی از گزاشگران صدا و سیما طی سال‌های اخیر، خالی از لطف نباشد؛ مواردی که گاه به شکل‌گیری یک‌دردسر بزرگ هم انجامیده است.

عادل فردوسی‌پور؛ سردسته بامزه‌ها!
شاید بشود عادل فردوسی‌پور را بنیانگذار اشاره‌های متفاوت در گزارش‌های تلویزیونی فوتبال قلمداد کرد. گزارشگر جوان سیما که اولین بار با ارائه انبوهی از اطلاعات مختلف به بینندگان بازی‌ها، صاحب یک‌هویت مستقل شد، بعدها تصمیم گرفت بامزه‌بازی را هم در دستورکار خودش قرار بدهد؛ آنچه گاهی به ماندگار شدن گزارش‌هایش انجامیده و البته گاهی هم لج مخاطبانش را درآورده است.

عادل فردوسی‌پور البته به لطف همین گزارش‌ها و حضور پررنگش در برنامه نود، رکورددار تحمل بیانیه‌های جورواجور هم هست؛ از سپاهانی گرفته که از او خواستند به جای مگس بودن، زنبور باشد و روی شیرینی‌ها بنشیند(!) تا علی فتح‌ا..‌.زاده که گفته می‌شود طی یک‌نامه محرمانه به صدا و سیما، خواهان کنترل شدن این مجری-‌گزارشگر جوان شده است. اگرچه در اغلب موارد، حق با عادل است، اما نمی‌توان کتمان کرد که او نیز گاهی واقعا شورش را درمی‌آورد! بخشی از متلک‌های حاشیه‌ساز عادل در این سال‌ها از این قرار بوده است:

«بازی دارد سرد و کسل‌کننده دنبال می‌شود. حداقل آرش برهانی هم در زمین نیست که کمی به جذابیت‌های کار اضافه کند!» در حاشیه بازی استقلال-‌راه‌آهن و با اشاره به توپ خراب کردن‌های آرش که کاملا باب طبع عادل است.

«طی هفته‌های اخیر این ذهنیت به وجود آمده که استقلال با کمک‌داوران به پیروزی می‌رسد.» در همان بازی که به اعتراض گسترده هواداران استقلال و شعارهای آنان از روی سکوها انجامید.

«سپاهان خوب و قابل‌توجه بازی نکرده، البته اگر قابل‌توجه منجر به صدور بیانیه نشود!» درحاشیه پخش قسمت‌هایی از باز سپاهان در برنامه نود و با اشاره به بیانیه سپاهانی‌ها علیه او.

«البته دونگا مدعی نیست که کره‌شمالی رو مثل کف دستش می‌شناسد.» اشاره به ادعای افشین قطبی در حین گزارش بازی برزیل و کره‌شمالی.

«با این بازی خوبی که با‌دامکی انجام می‌دهد، شاید دیگر نیازی به تماس از طرف سازمان نباشد.» اشاره به خروج بادامکی از فهرست پرسپولیسی‌ها در داربی با تماس از سوی سازمان تربیت‌بدنی، در حین گزارش بازی پرسپولیس و مس در لیگ نهم.

«مسلما این توپ گل می‌شد، اگر دایی 5سال جوان‌تر بود.» یکی از ده‌ها متلک فردوسی‌پور به دایی در جام‌جهانی 2006، این‌بار در حین گزارش بازی ایران و آنگولا.

«حالا بایرنی‌ها کاملا بهت‌زده شده‌اند. هیچ‌وقت در طول عمرشان با چنین پدیده‌ای مواجه نشده بودند.» در طول گزارش بازی دوستانه پرسپولیس و بایرن‌مونیخ، با اشاره به اوت‌دستی بلند علی علیزاده.

«اسپانیایی‌ها تصمیم گرفتند در صورت قهرمانی در جام‌جهانی، کشور را یک‌روز تعطیل کنند. احتمالا آن‌ها نمی‌دانند که تعطیل کردن کشور، این‌قدرها کار سختی نیست!» با اشاره طعنه‌‌آمیز به تعطیلات نابهنگام 2روزه کشور در تیرماه‌88، در طول گزارش‌ بازی اسپانیا و هلند.

«این جیمی کار‌اگر انگار اصلا ناف نداره!» اشاره به فیزیک جسمانی مدافع تیم‌ملی انگلستان در جام‌جهانی که با اعتراض‌های فراوانی مواجه شد.

«خداحافظ آقای بد‌لباس.» پایانی بر سریال اشاره‌های عادل به پوشش دونگا، در انتهای مسابقه هلند و برزیل.

مزدک میرزایی؛ می‌خواهم بامزه باشم!
در شرایطی که جریان نسبتا طبیعی متلک انداختن‌های عادل فردوسی‌پور هم گاهی مخاطب را آزار می‌دهد، می‌توانید وضعیت گزارشگری را حدس بزنید که تازه می‌خواهد بهترین مقلد عادل باشد! مزدک میرزایی، دیگر گوینده جوان و پراستعداد سیما که تا چندسال پیش گزارش‌های اوج‌گرفته‌اش مورد اقبال عوام و خواص بود، مدتی است که خودش را مکلف کرده تحت هر شرایطی بامزه‌بازی در‌بیاورد و راه سلف مشهورش را پی‌بگیرد؛ گرچه در این مسیر نسبتا ناموفق بوده است. گزارش‌های او اخیرا بحث‌ها و اعتراض‌های فراوانی را به دنبال داشته است و به همین بهانه، شاید مرور برخی از حاشیه‌روی‌های او هم در نوع خودش جالب‌توجه باشد:

«معلوم نیست پرویز مظلومی بین دو‌نیمه چه چیزی به بازیکنانش گفته که استقلالی‌ها این‌طور وارفته‌اند.» کنایه‌ای جنجالی به سرمربی استقلال در طول گزارش داربی‌69.

«باید ببینیم این‌بار هم شوت میداوودی راهی پیست دو‌ومیدانی خواهد شد یا نه؟» در همان بازی و متلکی که حسابی لج میلاد را در‌آورد. میداوودی در پایان این بازی مدعی شد میرزایی پرسپولیسی ‌است.

«حالا مایلی‌کهن به سمت علی دایی می‌رود. معلوم نیست اگر سایپا به پرسپولیس می‌باخت، باز‌هم مایلی‌کهن همین کار را می‌کرد یا نه؟» میرزایی هرگز فکر نمی‌کرد این کنایه ساده در پایان بازی پرسپولیس-‌سایپا در لیگ نهم، باعث شود مایلی‌کهن یک‌سال تمام علیه او مصاحبه کند، اما این اتفاق افتاد.

«باید ببینیم آرش برهانی می‌تونه این توپ رو هم گل نکنه یا نه؟» طعنه‌ای رایج در گزارش‌های میرزایی، هنگام صاحب موقعیت شدن برهانی در مسابقات استقلال.

«ظاهرا ایمان مبعلی کلا فوتبال یادش رفته.» در حاشیه یکی از بازی‌های استقلال. این کنایه آن‌قدر حاشیه‌ساز شد که مزدک بعدها مجبور شد بگوید: «‌حالا انگار فوتبال یاد مبعلی آمده»!

«انگار اون‌جا بین درودگر و نیمکت‌نشینان استیل‌آذین، درگیری به وجود آمده.» در حاشیه گزارش بازی پرسپولیس و استیل‌آذین که به شکایت سرپرست استیل از وی هم منجر شد.



خیابانی؛ بی‌مزه، اما دردسرساز!
جواد خیابانی علاقه چندانی به بامزه‌بازی در طول گزارش‌هایش ندارد، اما در عوض سعی می‌کند با دامن زدن کاذب به هیجان بازی، روی کمبود اطلاعات و گاف‌هایش سرپوش بگذارد. احتمالا به همین دلیل هم هست که آقاجواد در طول گزارش‌های خارجی و حتی داخلی‌اش، معمولا یک لیونل مسی می‌سازد و یک‌نفر را با این ستاره آرژانتینی مقایسه می‌کند! با همه این‌ها اما خیابانی هم تا به‌حال به دلیل حاشیه‌پردازی در برخی از گزارش‌هایش جنجال‌آفرین ظاهر شده و دردسرهای زیادی را به‌وجود آورده است:

«به نظر من هر بازیکنی بد بازی کند، حتما باید تعویض بشه، حتی اگر کاپیتان تیم‌ملی باشد.» کنایه تاریخی جواد خیابانی به فیکس بازی کردن علی دایی در تیم‌ملی در حین گزارش بازی دوستانه ایران و بلاروس که اولین موج علیه «‌دایی‌بازیکن» را در محافل رسانه‌ای فوتبال ایران به وجود آورد.

«هشت، هفت، شش، پنج و ...» شمارش معکوس عجیب و بحث‌برانگیز جواد خیابانی در انتهای بازی فینال غرب آسیا بین ایران و کویت که طی آن این گزارشگر حملات عجیبی به قطبی داشت. با شکست ایران در این بازی، موقعیت قطبی به خطر افتاد.

«پرسپولیس اگه نتونه شاهین رو ببره، دیگه کی رو می‌خواد ببره؟» کنایه جنجال‌‌ساز جواد خیابانی به ناتوانی پرسپولیس در پیروزی بر شاهین قعر‌جدولی در لیگ نهم. این گزارش که بعدها با واکنش شدید بوشهری‌ها و گزارشگر این شهر در جریان بازی برگشت دوتیم همراه شد، باعث شد جواد خیابانی در طول گزارش بازی استقلال-‌شاهین، حسابی به بوشهری‌ها حال بدهد و در اتفاقی تاریخی حتی اسم برخی از محلات بوشهر را هم در گزارشش بگوید!

«درسته که ابراهیم‌زاده بازیکن بزرگی نبوده، اما مربی بزرگی شده است.» اشاره ناقص به دوران بازیکنی سرمربی ذوب‌آهن که با عکس‌العمل شدید ابراهیم‌زاده مواجه شد. سرمربی ذوب‌آهن گفت: «‌خیابانی از سوابق من اطلاع دقیقی ندارد.»=مشرق نیوز
پنج شنبه 4/9/1389 - 8:13
اخبار
 گزارش خبرنگار قضایی فارس، جلسه رسیدگی به اتهام فرج‌الله سلحشور، کارگردان سریال یوسف پیامبر،‌ مبنی بر سرقت بخشی از فیلمنامه این سریال، صبح امروز (سه‏شنبه) در شعبه 1057 دادگاه کارکنان دولت به ریاست قاضی حیدری برگزار شد.

بعد از قرائت کیفرخواست صادره توسط ذبیح‌زاده، نماینده دادستان و همچنین بیان دفاعیات توسط فرج‌الله سلحشور، شهاب‌الدین طاهری، شاکی پرونده اظهارات خود را با ارائه لایحه شکایتی در 25 صفحه، ادامه داد و قصد داشت تمام 25 صفحه لایحه را بخواند که سلحشور به او اعتراض کرد و گفت: من متهم به سرقت ادبی هستم و ایشان باید قسمتی را که مدعی هستند سرقت شده نشان دهند نه اینکه تاریخچه نوشتن کتاب را بیان کند.

قاضی حیدری نیز خطاب به طاهری از وی خواست قسمت‌هایی که مدعی هستند سلحشور سرقت کرده عنوان کند.

طاهری با بیان اینکه شکایت من در دو بخش سرقت ادبی و توهین، افترا و نشراکاذیب است، گفت: سلحشور در تاریخ 4 آبان 87 در مصاحبه خبرگزاری مهر مدعی شد که در سال 77 طرح یوسف را نوشته و به صدا و سیما داده است و این دقیقا همان تاریخی است که با من صحبت کرده بود و من بخشی از فیلم‌نامه را در اختیارش قرار داده بودم.

وی ادامه داد: سلحشور از سال 73 روی پروژه ایوب پیامبر، از سال 75 تا 78 روی پروژه اصحاب کهف مشغول بوده و گفته سال 76 پروژه یوسف را شروع کرده و در سال 78 نیز مشغول پروژه حضرت موسی بوده، حال سؤال اینجاست که چه زمانی برای نگارش سریال یوسف وقت گذاشته است.

طاهری گفت: آقای مشیری در پاسخ به دادگاه 1083 گفته هیچ صحبتی با سلحشور درباره متن نکردم و در مورد ارائه متن نیز چیزی به یاد ندارم.

در این لحظه وکیل سلحشور به این اظهارات طاهری واکنش نشان داد و گفت: قرارداد بین آقای سلحشور و صدا و سیما موجود است.

طاهری در ادامه اظهاراتش گفت: سلحشور در حالی سال 80 مدعی بود که گروهی شروع به تحقیق درباره یوسف خواهند کرد که در سال 76 گفته بود فیلم‌نامه یوسف را ارائه کرده است.

وی همچنین گفت: چطور ممکن است از قسمت 5 به بعد در سریال یوسف اسم سلحشور از عنوان نویسنده حذف شد.

سلحشور در جواب گفت: اگر تنها در یک قسمت از سریال 45 قسمتی، اسم من به عنوان نویسنده و اسامی شورای نویسندگان هم وجود نداشته باشد من اتهام را قبول دارم و جلوی خبرنگاران خودم را مجرم معرفی می‌کنم.

طاهری گفت: اسم اشخاصی مانند «آمن هوتپ» در کجای منابعی که سلحشور گفته آمده است که سلحشور در جواب گفت: «آمن هوتپ» نام معروفترین فرعون مصر است و امکان ندارد حتی یک جزوه 5 صفحه‌ای در مورد تاریخ مصر نوشته شود و اسمی از «آمن هوتپ» نباشد.

سلحشور درباره تداخل فیلم‌نامه‌های یوسف پیامبر و حضرت موسی گفت: بعد از دیدار با مقام معظم رهبری، ایشان گفتند کار بعدی این گروه موسی باشد؛ موسی را آقای بهمن‌پور می‌نوشت و من هم گاهی اوقات کمک می‌کردم و برخی از اوقات من خالی بود.

وی ادامه داد: زمانی که اصحاب کهف را در سال 77 کار می‌کردم، طرح اولیه یوسف را نوشتم. ابتدا طرح کلی 8 صفحه‌ای و در آخر طرح جامع یوسف را نوشتم و با بیان اهداف آن به مطبوعات ارائه کردم.

سلحشور افزود: طاهری مدعی است که سال 77 اولین قسمت یوسف را به من داده در حالی که من مدرک دارم که در سال 76 طرح اولیه یوسف را شروع کردم؛ طاهری فقط به من گفت سناریوی یوسف را نوشته‌ام من هم وقتی دیدم متوجه شدم که ایشان هیچ سررشته‌ای از فیلم‌نامه نویسی ندارد؛ او فرق سناریو و فیلم‌نامه را نمی‌داند و حتی ابتدایی‌ترین مسائل سناریو‌نویسی را نمی‌داند.

وی با بیان اینکه طاهری حتی در مصاحبه‌ای اعلام کرده بود که قبلا سناریو ننوشته و کلا این کار را عیب می‌دانسته است، گفت: باید بگویم که سناریو نویسی در ایران به قدری سخت است که حتی یک نفر سناریو‌نویس مذهبی ندارم؛ من چند نفر محقق و کارشناس مذهبی پیدا کردم تا این کار را به سرانجام برسانند.

کارگردان سریال یوسف پیامبر گفت: بعد از کنار گذاشتن من از پروژه حضرت موسی، لاریجانی من را به دفترش دعوت کرد و از من علت ناراحتیم را جویا شد که من کنار گذاشته شدن از پروژه موسی را عنوان کردم. لاریجانی با بیان اینکه نمی‌توانم معاونانمان را نادیده بگیرم از من خواست پروژه یوسف را شروع کنم همانجا جزوه طاهری را داد و از من خواست آن را بخوانم ولی من به او گفتم که این را قبلا خوانده‌ام و اصلاً ارزش ندارد یک روز بعد هم متن را به لاریجانی برگرداندم. من به او شرط کردم که باید نویسنده و کارگردان کار، خود باشم.

وی با بیان اینکه آیا رد کردن یک سناریو از طرف صدا و سیما می‌تواند حسن باشد، گفت: همه، سناریوی طاهری را رد کردند. باز هم می‌گویم طاهری باید اعلام کند که من بخش‌های سناریو را سرقت کردم و تقاضا دارم مدارکی که ارائه می‌دهم مورد کارشناسی قرار بگیرد.

سلحشور گفت: این را هم باید بگویم که آقای طاهری 50 درصد کتاب خود را از کتاب «یوسف در آینه تاریخ» به نوشته « توماس مان» عیناً کپی کرده است.

وی خاطرنشان کرد: طاهری مدعی شده که ایده اولیه یوسف را او به من داده در حالی که قبلا هم گفته‌ام ایده یوسف مال خداست. 6ماه قبل از اینکه طاهری طرحش را به من بدهد من نتیجه تحقیقاتم را به صدا و سیما تحویل دادم.

قاضی حیدری از سلحشور درباره همکاری نکردن با کارشناسان پرونده سؤال کرد که سلحشور در جواب گفت: من یک کارتن مدارک به آنها دادم و حدود 6 بار هم تلفنی با آنها حرف زدم؛ آقایان به من گفتند: بیا قضیه را جمع کنیم! اما من حاضر نبودم به خاطر 12 سالی که طاهری به من سختی داد موضوع به سادگی تمام شود. در آخر هم باید بگویم هنوز نمی‌دانم متهم به چی هستم.

نماینده دادستان با ذکر سؤالاتی از وکلای سلحشور خواست درباره اینکه چرا سلحشور در مؤعد مقرر به نظریه کارشناسی اعتراض نکرده و در جایی هم گفته که مطلب طاهری را اصلاً ندیده ولی در مقابل گفته مطلب طاهری اصلا سناریو نیست توضیح دهد که یکی از وکلای سلحشور گفت: بعد از صدور قرار منع تعقیب نظر کارشناسی به موکل من ابلاغ نشده و اعتراضی هم نمی‌توانست بکند؛ در جلسه آخر دادگاه متوجه نظریه کارشناسی شدیم و هیچ اعتراضی هم از سوی ما قبول واقع نشد.

وی ادامه داد: کارشناسان فقط کلی‌گویی کرده‌اند و اصلاً مشخص نشده کدام قسمت‌ها مورد اتهام موکل است. آنها درباره مجازات موکل من هم اظهارنظر کردند که این کار خلاف قانون است.

قاضی حیدری گفت: اظهار نظر قضائی کارشناسان خلاف قانون است و آنها نباید چنین کاری می‌کردند.

وکیل سلحشور ادامه داد: معاون حقوقی وزارت ارشاد اعلام کرده چون دادستان یوسف یک داستان قرآنی است، نوشتن کتاب درباره آن خلق اثر ادبی جدید محسوب نمی‌شود.

وی افزود: آقای طاهری گفته در سال 83 پلان نمایشی درباره فیلم یوسف از سیما پخش شد که محل تولید حضرت یوسف به اشتباه نشان داده شده که این موضوع حداقل نشان‌دهنده این است که موکل من از اثر وی استفاده نکرده است.

قاضی حیدری خطاب به طاهری گفت: طبق مدارکی که آقای سلحشور ارائه کرده، شما بخشی از کتاب نویسنده دیگری را دقیقا کپی کرده‌اید.

طاهری در جواب گفت: درباره استفاده از کتاب توماس‌مان هم باید بگویم آن‏جایی که به درد کتاب من می‌خورد استفاده کردم.

وی افزود: بحث ازدواج حضرت یوسف با «آسنات» در کتاب تورات تحریفی آمده بود که من به عنوان یک پیشنهاد از سوی آخناتون به حضرت یوسف آن را در کتاب آوردم که سلحشور در فیلم از آن استفاده کرد. من در کتابم 250 اسم از شخصیت‌های مختلف آوردم که در کتاب‌های آخناتون و جست‌وجوی تمدن‌های گمشده بوده که 96 اسم سریال یوسف طبق ادعای سلحشور از کتاب یوسف در آیینه تاریخ آمده است اما چنین چیزی صحت ندارد.

بعد از اظهارات طاهری، وکیل وی خطاب به قاضی حیدری گفت: جای تأسف است که از 12 سال قبل این درگیری ادامه دارد و آیا بهتر نبود این دو نفر با هم همکاری می‌کردند تا درگیری این‎قدر طولانی نشود.

وی ادامه داد: دادگاه 1083 سلحشور را احضار کرد اما وی به مکالمه تلفنی اکتفا کرد؛ ماده 28 یا 29 قانون مؤلفین و مصنفین می‌گوید دادگاه بدون دادخواست می‌تواند میزان خسارت را اعلام کند.

قاضی حیدری در پاسخ به این ادعای وکیل طاهری گفت: ماده 28 و 29 ربطی به این موضوع ندارد و اصل بر این است که دادخواست ارائه شود مگر اینکه قانون صراحت داشته باشد.

قاضی حیدری ختم جلسه را اعلام و نوبت بعدی رسیدگی به این پرونده را روز اول دی‌ماه تعیین کرد. =به نقل از جوان
پنج شنبه 4/9/1389 - 8:12
سلامت و بهداشت جامعه
نام كتاب : آداب طبّ و پزشكى در اسلام با مختصرى از تاریخ طبّ

مؤ لف : علامه سیّد جعفر مرتضى عاملى

ترجمه : لطیف راشدى با همكارى حسین برزگرى بافقى

كمترین و معمولى ترین مسواك  http://www.anghlab.mihanblog.comhttp://www.zolfahgare.mihanblog.com
ما ملاحظه مى كنیم كه اهمیت اسلام به مسواك به حدى مى باشد كه براى بسیارى از انسانها تفسیر و توضیح و یا درك نتایج آن مشكل است ، حتى در اسلام به دست مى آوریم كه با انگشت كشیدن بر روى دندانها كفایت از مسواك مى كند. از پیامبر نقل شده كه فرمودند: ((مسواك كردن یا كشیدن با انگشت ابهام یا انگشت ابهام هنگام وضو، مسواك مى باشد)).(553)
و از ائمه : نقل شده كه :
((كمترین نوع مسواك این است كه با انگشت بر دندانهایت بكشى )).(554) بلكه در كشیدن به دندانها با یك مرتبه داخل كردن دست و سه بار دست بكشد كفایت مى كند. از امام باقر (علیه السلام ) نقل شده كه : ((مسواك كردن در سه بار ترك نشود، اگر چه به این صورت باشد كه یك مرتبه دست داخل دهان گردد ولو یك مرتبه به دندانها كشیده شود)).(555)
و این تعبیرى رسا از مقدار توجه و اهمیت ائمه به مسواك كردن مى باشد همانطورى كه وحى شده است به آن فایده هاى بزرگ و اثر بخشى كه براى مسواك است پس به درستى دست كشیدن با انگشتان ، اگر چه تحقق دهنده تمام فواید مسواك نیست ، مگر اینكه میسور بخاطر معسور ترك گردیده نمى شود (چیزى كه آسان است به واسطه چیز سخت ترك نمى شود) چون كه دست كشیدن با انگشتان حد اقل در تقویت و تحریك عضلات لثه ها مفید است ، همانطورى كه جرم بوجود آمده بر روى دندانها و لثه را از بین مى برد. همان جرمى كه از باقیمانده خوردنیها به وجود آمده كه ممكن است به وجود آورنده بسیارى از میكروبها باشد و این مسأ له ذاتاً تفسیر و توضیح مى دهد براى ما قول ائمه را كه فرمودند :
((ترك نكنید مسواك را در سه بار اگر چه به این صورت باشد كه یك دفعه دست داخل دهان شود و سه مرتبه بر دندانها كشیده شود)) چنانچه این مسأ له ظاهر است و مخفى نیست .
مسواك كردن با گلاب  
بلى از جهت اینكه بوى دهان بهتر شود و دهان خوشبو گردد چون مسواك كردن باعث خوشبو شدن دهان هم مى شود، مى یابیم كه امام حسن (علیه السلام ) با گلاب مسواك مى كردند.(556)
مسواك كردن در حمام  
شاید یكى از امورى كه احتیاج به بیان كردن ندارد، این است كه مسواك كردن در حمام صحیح نیست ؛ چون مسواك كردن عبارت است از نظافت كردن و بیرون كردن باقیمانده ها از میان آنها پس هنگامى كه این كار در هواى حمام كه پر از میكروب است انجام گیرد بعضى از میكروبها به انسان سرایت مى كند و براى او ممكن نیست كه به راحتى و به سهولت از دست این میكروبها خلاص شود، خصوصاً در آن جو حمام كه هر چه از میكروبها دسته دسته خارج مى شود در جاى آنها دسته دیگرى وارد مى شود و جاى آنها را پر مى كنند و در اینجا چیزى كه مانع از رسیدن این میكروبها به مكانهاى حساس باشد وجود ندارد بخاطر اینكه در جوّ حمام میكروبها مستقیماً اثرگذار هستند.
اما در خارج از حمّام ، بزاق موجود تا اندازه اى از نفوذ آنها به جاهاى حساس جلوگیرى مى نماید چرا كه در غیر جوّ حمام میكروب به مانع برخورد مى كند و به راحتى نمى تواند نفوذ نماید. افزون بر این ، بزاق همواره در تغییر است و هر چند اندكى از این آلودگیها باقى بماند در نوبت دوّمى كه مسواك زده مى شود این میكروبها زایل مى گردد، امّا در مورد مسواك زدن در حمام ، آب دهان و بزاق به مناطق و اطرافى كه مسواك زده مى شود، نمى رسد، بلكه به صورت باز باقى مى ماند و به سرعت در معرض هلاكت قرار مى گیرد در حالى كه جوّ حمام پر است از این میكروبها و زندگى این میكروبها در جوّ حمام بیشتر است .
روایتى كه از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده این مطالب را براى ما تفسیر مى كند كه فرمودند :
((بپرهیزید از مسواك كردن در حمام چونكه مسواك كردن در حمام موجب وباى دندانها مى شود)) و هم معناى این روایت ، روایات دیگرى نیز نقل شده است .(557)
مسواك در مستراح  
و همانند آنچه گذشت نسبت به مسواك نمودن در مستراح هم جریان دارد زیرا بوى ناخوشایند خود، آلودگى و میكروب است ؛ با فرود آن به دهان بویژه در مناطق حساس و نسبتاً گرم ، فوراً تولید و تكثیر مى شود و بدن شروع مى كند به راندن آنها به خارج در نتیجه سبب آزار دیگران مى گردد. و از این جهت مى بینیم ائمه : را كه از مسواك كردن در مستراح نهى مى كردند .
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده كه فرمودند:
((مسواك كردن در مستراح موجب این مى شود كه از دهان بوى كریه و بد بیرون آید)).(558)
و از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده كه :
((مسواك كردن در حال تخلى ، موجب بدبو شدن دهان مى شود)).(559)
اوقات مسواك كردن و مسواك كردن روزه دار  
به تحقیق گذشت ادله اى كه دلالت مى كرد بر اینكه مسواك كردن هنگام وضو و نماز و هنگام خواب و سحرگاه و وقت برخاستن از خواب و هنگام طلوع خورشید، مستحب است .
اما روزه دار مى تواند هر موقعى از روز كه بخواهد مسواك كند.
(560) و مى تواند در اوّل و آخر روز در ماه مبارك رمضان مسواك نماید(561) لكن ترجیح ندارد براى روزه دار كه با مسواك مرطوب مسواك نماید.(562) و شاید این موضوع بخاطر این باشد كه شخص روزه دار بخاطر روزه بودنش به حرج و سختى نیفتد، در حالى كه طمع دارد براینكه به مسواك كردن حتى در حال روزه اقدام شود.
و ما در اینجا اشاره مى كنیم به اینكه : زیاد بودن میكروبها در دهان منحصر در پوشانیدن زیادیهاى طعام در دهان نیست ؛ زیرا ممكن است این زیادیهاى طعام به دهان از طریق ارتباط با اجسام دیگرى غیر از طعام باشد، بلكه ممكن است از خود طعام باشد هنگامى كه طعام به چیز دیگرى آلوده باشد، چنانچه ممكن است از راه هواى دهان آلوده شود و آن آلودگى به سایر قسمتهاى بدن از راه تنفس برسد .
بخاطر همین ، میكروبهایى كه در دهان در اجزا و انواع مختلفى مى باشد، جا به جا مى شود و در این جا به جایى و جزء جزء شدن میكروبها هیچ عضوى در انسان مطلقا شبیه دهان نیست و دهان مناسب ترین اعضایى است كه قابلیت دریافت این میكروبها را دارد و دهان مكانى خوب براى رشد و نمو و زیاد شدن میكروبها مى باشد چون بزاق دهان كه همیشه در دهان است - گر چه در حال سالم بودن بدن انسان باشد - ممكن است بسیارى از انواع میكروبها را به وجود بیاورد.
(563) امّا در غیر این حالت بسیارى از عوارض را درست كند، بلكه ممكن است غذا را براى میكروبها درست كند و هنگامى كه ملاحظه كردیم مقدار حساسیت این عضو (دهان ) نسبت به سایر اجزاى بدن انسان ، مى شناسیم و پى مى بریم به سرّ اینكه اسلام تجویز كرده و اجازه داده كه شخص روزه دار مسواك بكند و دعوت كرده در اوقات مختلفى كه قبلاً ذكر شد، انسان مسواك كند.
اضافه مى شودبه مطالب بالا، اینكه محیط دهان براى چند ساعت كه غیر فعال گردید، باقیمانده هاى غذا به آسانى تخمیر مى شود. همانطورى كه بعضى از میكروبهایى كه در دهان جاى گرفته اند مى توانند بى هیچ محدودیتى و بدون مانعى به زندگى خود ادامه دهند. پس وقتى كه قبل از خواب ، انسان مسواك كرد به درستى كه این زیادیهاى غذا از بین مى رود و در اینجا فرصت و وقت براى نشاط و شادابى آلودگیها و میكروبها و فرصت تخمیر زیادیهاى غذا هم باقى نمى ماند .
چنانچه مسواك كردن بعد از خواب ، میكروبهایى را كه در دهان از طریق تنفس و غیر تنفس رسیده است از بین مى برد. بعضى از دانشمندان مى گویند :
((همانا جریان آزاد و فراوان بزاق در دهان ، عامل مهمى است كه دندانها را از كرم خوردگى و خرابى حفظ مى كند؛ زیرا بزاق دهان در تمییز شدن مكانیكى دندانها مؤ ثر است و چون جریان بزاق در شب كم مى شود، استعداد و قابلیت خراب شدن دندانها طبعاً زیاد مى گردد و این مسأ له چیزى است كه تأ كید مى كند انسان بعد از خواب نیاز به مسواك دارد چنانكه گفتیم .(564) همانطور كه مسواك كردن بر میكروبهایى كه ممكن است هنگام خواب پدید بیایند غلبه مى كند و همینطور بر بعضى از زیادیهاى غذا اگر فرض كنیم كه در بین دهان مانده باشد در آنجایى كه اگر مسواك قبل از خواب نباشد سبب مى شود در جدیت كردن در مسواك كوتاهى شود و شاید آنچه قبلاً ذكر كردیم القا مى شود بعضى از این روشها بنابرقول ائمه : كه قبلاً گفته شد : ((اگر مردم آن منافعى كه در مسواك هست مى دانستند، همراه خودشان مسواك را در رختخواب مى بردند)). و این موضوع براى ما تأ كید مى كند عظمت اسلام را و اینكه اسلام با نیازهاى طبیعى انسانها منسجم است آن نیازهاى طبیعى كه وجود این طبیعت را در بر دارد
سه شنبه 2/9/1389 - 6:43
فلسفه و عرفان
نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح
در سال ((امیرالمؤ منین على ابن ابى طالب )) خودمان را به آن بزرگوار  نزدیك كنیم
سال جدیدى را در پیش رو داریم و همان طورى كه مى دانید، امسال هم در آغاز، هم در پایان خود، مزین به عید مبارك غدیر است سال 1379، دو عید غدیر دارد خیلى مناسب است كه ما این سال را به این مناسبت ، ((سال امام امیرالمؤ منین ، على بن ابى طالب )) بدانیم و بنامیم و خودمان را به آن بزرگوار نزدیك كنیم .
امیرالمؤ منین (علیه السّلام )، یك الگوى كامل براى همه است . جوانى پرشور و پرحماسه ى او، الگوى جوانان است ؛ حكومت سراسر عدل و انصاف او، الگوى دولتمردان است ؛ زندگى سراپا مجاهدت و سراپا مسؤ ولیت او، الگوى همه ى مؤ منان است ؛ آزادگى او، الگوى همه ى آزادگان جهان است ؛ سخنان حكمت آمیز و درسهاى ماندگار او، الگوى عالمان و دانشمندان و روشنفكران است .
امیرالمؤ منین در زندگى حكومتى خود، نسبت به عدالت ، نسبت به حقوق ضعفا و درماندگان و پابرهنگان ، بى اغماض و بى گذشت بود؛ ماهم باید همین جور باشیم ؛ اما نسبت به حق خود و به سهم خود، بسیار پرگذشت بود؛ ما هم همه باید همین جور باشیم . در همه ى عمر، مظهرى از خداپرستى و صفاى معنوى و مجاهدت و تلاش و سرزندگى و نشاط بود و با تلخیها، غمها و دردها، شادمانانه برخورد كرد و مسؤ ولان ه وظیفه ى خودش را انجام داد. این الگوى بسیار خوبى است .
ما مى توانیم در سایه ى نزدیكى به امیرالمؤ منین ، به آرزوى بزرگ كشور و ملتمان و نظام جمهورى اسلامى یعنى عدالت اجتماعى نزدیك بشویم . امیدوارم كه ما مسؤ ولان كشور در درجه ى اول و همه ى آحاد مردم تلاش ‍ كنند تا بتوانیم عدالت اجتماعى را در این كشور، مستقر كنیم ؛ كه این آرزوى بزرگ همه ى عدالتخواهان ، همه ى مبارزان و شهیدان و همه ى رادمردان عالم در تاریخ ما و در تاریخ عالم بوده و هست . پیام نوروزى ، 1/1/1379على (ع ) اقیانوسى از شگفتى ها  
على (ع ) اقیانوسى از شگفتى ها  
در باب زندگى امیرالمؤ منین (ع )، شما یك اقیانوس را در نظر بگیرید. احاطه به همه ابعاد این اقیانوس ، در یك نگاه كه هیچ ؛ در یك مطالعه طولانى هم براى یك انسان میسر نیست . از هر طرف كه شما مى شوید، دنیایى از عظمت مشاهده مى كنید؛ دریاهاى گوناگون ، اعماق ژرف ، موجودات آبى گوناگون و متنوع و اشكال مختلف از حیات و عجایب دریا. اگر این بخش را رها كنید و از بخش دیگر این اقیانوس وارد بشوید، باز همین داستان و همین ماجراست . اگر از قسمت سوم یا چهارم یا پنجم و یا دهمى وارد بشوید، از هر جا كه وارد مى شوید، باز شگفتى ها یى مشاهده مى كنید. این ، یك مثال نارسا و كوچكى از شخصیت امیرالمومنین (علیه الصلاة والسلام ) است . شما از هر طرف كه این شخصیت را نگاه كنید، خواهید دید كه عجایبى در آن نهفته است . این ، مبالغه نیست . این ، بازتاب عجز انسانى است كه سالهاى متمادى درباره زندگى امیرالمومنین (ع ) مطالعه كرده و این احساس ‍ را در درون و وجود خود پیدا كرده است كه به على (علیه السلام ) این شخصیت والا با ابزار فهم معمولى ، یعنى همین ذهن و عقل و حافظه و ادراكات معمولى ، نمى شود دسترسى پیدا كرد؛ از هر طرف شگفتى هاست .
على (ع ) نسخه كوچك شده پیامبر(ص )  
البته امیرالمومنین (ع ) نسخه كوچك شده پیامبر اكرم (ص ) و شاگرد آن بزرگوار است ؛ اما همین شخصیت عظیمى كه در مقابل روى ماست ، اگر چه در مقابل پیامبر، خود را كوچك و حقیر مى بیند و خود شاگرد آن بزرگوار است ، اما وقتى كه ما مى خواهیم با دید بشرى نگاه كنیم ، براى ما یك شخصیت فوق انسانى به نظر مى رسد. ما: مى توانیم یك انسان با این عظمت ها را تصور كنیم . ابزار بشرى ، یعنى ادراك و عقل و ذهن نمى گویم دوربین تلویزیون كه خیلى حقیرتر از این حرفهاست و ذهن انسان ، برتر از هر ابزار مادى است خیلى كوچكتر است كه بتواند امیرالمومنین (ع ) را براى انسانهایى كه به مقام كشف معنوى نرسیده باشند، تبیین كند. البته كسانى در عالم حضور معنوى و شهود روحى هستند كه شاید آنها مى توانند به نحوى ابعاد آن شخصیت را بفهمند؛ ولى امثال ما دستمان نمى رسد. خطبه نماز جمعه تهران
12/11/1375
شاگرد پیامبر بودن هنر بزرگ على (ع ) است  
نبى مكرم اسلام جداى از خصوصیات معنوى و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتى كه امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتّى قاصر هستیم ، از لحاظ شخصیت انسانى و بشرى ، یك انسان فوق العاده ، طراز اول و بى نظیر است . شما درباره ى امیرالمؤ منین مطالب زیادى شنیده اید؛ همین قدر كافى است عرض شود كه هنر بزرگ امیرالمؤ منین این بود كه شاگرد و دنباله رو پیامبر بود. یك شخصیت عظیم ، با ظرفیت بى نهایت و با خلق و رفتار و كردار بى نظیر، در صدر سلسله ى انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم كه به آن بزرگوار اقتدا كنیم ؛ كه فرمود: ((ولكم فى رسول اللّه اسوة حسنة )). ما باید به پیامبر اقتدا و تاءسى كنیم ؛ نه فقط در چند ركعت نماز خواندن ؛ در رفتارمان ، در گفتارمان ، در معاشرت و در معامله مان هم باید به او اقتدا كنیم ؛ پس باید او را بشناسیم . خطبه هاى نماز جمعه تهران
23/2/1379
اعتماد كامل پیامبر(ص ) به على (ع )  
((و ما نزلت برسول اللّه (صلى اللّه علیه و اله ) نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به ))؛ هر وقت مساءله ى مهمى براى پیامبر پیش مى آمد، پیامبر او را صدا مى كرد و جلو مى انداخت ؛ به خاطر این كه به او اعتماد داشت و مى دانست كه اولا خوب عمل مى كند؛ ثانیا از كار سخت سرپیچى ندارد؛ ثالثا آماده ى مجاهدت در راه خداست . مثلا در ((لیلة المبیت )) آن شبى كه پیامبر مخفیانه از مكه به مدینه آمد یك نفر باید آن جا در آن رختخواب مى خوابید؛ پیامبر على را جلو انداخت ، در جنگها، امیرالمؤ منین را جلو مى فرستاد؛ در كارهاى مهم ، هر مساءله ى اساسى و مهمى كه پیش مى آمد، على را جلو مى انداخت ؛ ((ثقة به ))؛ چون اطمینان داشت و مى دانست كه او برنمى گردد؛ نمى لرزد و خوب عمل خواهد كرد. ببینید، صحبت این نیست كه امثال بنده آدمهاى حقیر و ضعیف ادعا كنیم كه مى خواهیم این طورى عمل كنیم ؛ نه ، صحبت این است كه ما باید در این جهت حركت كنیم . انسان مسلمان پیرو على ، خطش باید این خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود. بعد فرمود: ((و ما اطاق احد عمل رسول اللّه (صلى اللّه علیه واله ) من هذه الا مة غیره ))؛ هیچ كس از این امت طاقت این را نداشت كه مثل پیامبر عمل كند، مگر او؛ او بود كه مثل پیامبر در همه جا مى رفت ؛ هیچ كس دیگر نمى توانست به دنبال پیامبر و پا جاى پاى آن حضرت حركت كند. ((و ان كان لیعمل عمل و جل كان وجهه بین الجنة و النار))؛ با همه ى این كارهاى بزرگ و خداپسند و مؤ منانه ، رفتار او، رفتار یك انسان بین خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناك بود، كانّه او را بین بهشت و جهنم قرار داده اند؛ در یك طرف بهشت را مى بیند، در یك طرف جهنم را مى بیند. ((یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه )). خلاصه ى این جمله این است كه به این همه مجاهدت ، به این همه انفاق ، به این همه عبادت ، مغرور نمى شد. ما حالا دو ركعت نافله و چند جمله دعا كه بخوانیم ، و اگر دو قطره اشك بریزیم ، فورا مغرور مى شویم كه بله دیگر، ((این منم طاووس علیین شده ))! اما امیرالمؤ منین با این انبوه عمل صالح ، مغرور نمى شد.
پنج درخواست پیامبر از خداوند 
روایت دیگر، روایت ((خوارزمى حنفى )) است كه این هم از نویسندگان سنى است . كتابى دارد در مناقب ، او این روایت را نقل مى كند كه پیغمبر به امیرالمومنین فرمودند:
((من از خداى متعال پنج چیز در رابطه با تو خواسته ام و خداوند هر پنج چیز را به من داده است . اول این است كه خواستم در قیامت وقتى محشور مى شوم و از خاك برمى خیزم ، تو در كنارم باشى . دوم اینكه در هنگامى كه اعمال خلایق را در میزان الهى مى سنجند كه این میزان در قرآن اسمش آمده است ، تو هم در كنار من باشى . سوم اینكه از خدا خواستم آن علم و لوائى را كه بزرگترین علم و لواى الهى در روز قیامت است و روى آن نوشته است كسانى كه به بهشت یم روند و در زیر هر علمى عده اى از خلایق جمع شده اند. كسانیكه به بهشت سرافراز و كامیاب شدند و خلایق زیر این علم جمع هستند پیغمبر طبق این روایت به امیرالمومنین مى فرماید كه از خدا خواستند كه این پرچم را در قیامت خدا به دست تو بسپارد. و این را خداوند قبول فرمود. از خدا خواستم كه در روز قیامت ساقى حوض كوثر، تو باشى . خدا این را قبول كرد و از خدا خواستم كه در قیامت پیشرو امت من به بهشت ، تو باشى . تو جلو و امت من پشت سر تو به طرف بهشت و این را هم خدا قبول كرد.))
پیغمبر از این كه این مقامات معنوى را به على بن ابى طالب (ع ) داده است ، خدا را سپاسگزارى مى كند. واقعا هیچ مقامى به بلندى این مقام نیست .
یك روایت دیگر هست كه این روایت را مى گویند از اسناد متواترى روایت شده است ، یعنى همه روایت كرده اند. البته من از بحارالانوار نقل مى كنم ، از ابوهریره عن ابى ((معاذ بن جبل )) كه او از پیغمبر نقل مى كند كه پیغمبر فرمود: ((نگاه كردن به على ابن ابى طالب عبادت است .)) چرا چون یك عنصر معنوى است ، چون یك بنده خالص خداست ، چون نگاه به او، انسان را به خدا نزدیك مى كند. چون او معنوى است لذا نگاه كردن به او كه مظاهر عبودیت در مقابل پروردگار نوعى عبودیت است . بعد مرحوم علامه عالى مجلسى رضوان الله تعالى علیه نقل مى كند از ((ابن اثیر)) در النهایه كه او این حدیث را نقل كرده ، بعد بیان كرده كه چرا نگاه كردن به على بن ابى طالب عبادت است ، مى گوید او اینطور گفته است كه وقتى على بن ابى طالب در مقابل مردم ظاهر مى شد، مردم او را كه مى دیدند مى گفتند چقدر این جوان شریف است ، چقدر كریم و بزگوار است . چقدر دانشمند است ، چقدر شجاع است . خلاصه این را ابن اثیر مى گوید، وقتى كه به على بن ابى طالب نگاه مى كردند آنقدر صفات او برجسته بود، مكرر در مكرر ذكر خدا مى كردند، از این جهت نگاه كردن به او عبادت است . مجلسى قبول ندارند این بیان را، مى گویند این آقا خواسته یك فضیلت را از على بن ابى طالب سلب كند كه خود نگاه كردند به او به خاطر خود على بن ابى طالب عبادت باشد. این را خواست سلب كند چند فضیلت دیگر را براى على بن ابى طالب اثبات كرد. جمهورى اسلامى ، هشتم فروردین 1371، شماره 3709، ص 14چرا دنیا عاشق على است  

سه شنبه 2/9/1389 - 6:42
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى

بخش دوم : از مكه تا كربلا: در پاسخ محمد حنفیه
متن سخن :
((بَلى ولكن بَعْدَما فارَقْتُكَ اَتانى رَسُولُاللّه صلّى اللّه علیه و آله وَقالَ یا حُسَیْنُ اُخْرُجْ فَاِنَّاللّهَ تَعالى شاءَ اَنْ یَراكَ قَتِیلاً ...
وَقَدْ شاءَاللّه اَنْ یَراهُنَّ سَبایا))(60).
ترجمه و توضیح لغات :
قَتِیل : كشته شده .(( سَبایا (جمع سَبِیَّة مُؤ نَّث سَبِىَّ):)) اَسیر.
ترجمه و توضیح :
سومین پیشنهاد انصراف از سفر عراق به امام از طرف برادرش محمد حنفیه انجام گرفته كه داستان آن بدین قرار است :
محمد حنفیه كه براى انجام مناسك حج و دیدار حسین بن على علیهما السلام به مكه وارد شده بود و بنابه نقل مرحوم علامه حلى (ره ) شدیدا مریض ‍ بود(61)، شبانه و قبل از حركت امام به حضور وى رسید و عرضه داشت :
برادر! تو كه بى وفایى و پیمان شكنى مردم كوفه را نسبت به پدرت على و برادرت حسن علیهما السلام دیده اى ، من مى ترسم این مردم با تو نیز پیمان شكنى كنند، پس بهتر است به سوى عراق حركت نكنى و در همین شهر مكه بمانى ؛ زیرا تو در این شهر و در حرم خدا بیش از هر شخص دیگر عزیز و مورد احترام مردم هستى .
امام در پاسخ وى فرمود: خوف این هست كه یزید مرا در حرم خدا با مكر و حیله به قتل برساند و بدین وسیله احترام خانه خدا درهم شكسته شود.
محمدبن حنفیه پیشنهاد نمود كه در این صورت بهتر است به جاى عراق به سوى یمن یا منطقه مورد امن دیگرى حركت كنى .
امام فرمود: پیشنهاد و نظریه تو را نیز مورد توجه قرار مى دهم .
ولى حسین بن على علیهما السلام اول صبح به سوى عراق حركت نمود و چون خبر به محمدبن حنفیه رسید با عجله هرچه بیشتر خود را به امام رسانیده افسار شتر آن حضرت را در دست گرفت و عرضه داشت برادر! مگر تو دیشب وعده ندادى كه درخواست و پیشنهاد مرا مورد مطالعه قرار بدهى ؟
امام در پاسخ وى چنین فرمود:((بَلى وَلكِنْ بَعْدَما فارَقتُكَ ...؛)) آرى ولى پس از آنكه از هم جدا شدیم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به خواب من آمد و فرمود: حسین حركت كن ؛ زیرا خدا خواسته است كه تو را كشته ببیند)).
محمد حنفیه با شنیدن این سخن امام گفت :(( (اِنّاِ للّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ ).))
سپس انگیزه حركت دادن اطفال و زنان را در چنین شرایط حساس و خطرناك جویا گردید. امام در پاسخ آن هم چنین فرمود:((وَقَدْ شاءَاللّه اَنْ یَراهُنَّ سَبایا؛)) خدا خواسته است آنها را نیز اسیر ببیند)).
آیا حسین بن على (ع ) مجبور به شهادت بود؟
ممكن است از ظاهر پاسخ امام به محمد حنفیه (خدا خواسته ) و از پاسخ آن حضرت به ام سلمه (62) و حضرت زینب علیهاالسلام (63) و جملات و كلمات دیگرى مانند آنها چنین استفاده و بهره بردارى شود كه چون حركت حسین بن على علیهما السلام و كشته شدن وى و اسارت فرزندانش به مضمون این تعبیرات چیزى بوده مقدر و مطابق مشیت ، چیزى كه اراده خداوند بر آن تعلق گرفته بود، پس كشته شدن آن حضرت غیرقابل اجتناب و او مجبور و مسلوب الاختیار بوده است .
و جالب اینكه این نوع تفكر كم و بیش حتى در میان بعضى از خواص نیز به وجود آمده و در مقام بحث و محاوره كه سخن از شهادت امام علیه السلام به میان مى آید مى گویند: حساب و برنامه او از سایرین جداست و خواست خدا چنین بوده است ((اِنَّاللّهَ شاءَ اَنْ یَراهُ قَتِیلاً)) در اینجا این سؤ ال پیش مى آید كه اگر مشیت و خواست و تقدیر خدا در این مورد به همان معنا مى باشد كه در اذهان این گروه خاص به وجود آمده است اولاً شهادت حسین علیه السلام چندان اهمیت و ارزشى ندارد و این حركت و عمل بى سابقه وصبر و استقامت فوق العاده كه نه تنها انسانها بلكه ملكوتیان را نیز متحیر ساخته است از شهادت و جانبازى یك فرد معمولى كه با اختیار خود شهادت را پذیرفته است ، كم ارزشتر خواهد گردید؛ زیرا این فرد، با اراده و اختیار خویش این راه را انتخاب نموده ولى حسین بن على علیهما السلام در انتخاب این راه مقدر و تعیین شده مجبور بوده و نمى توانست برخلاف مشیت و تقدیر خداوند حركت كند.
و ثانیا نباید لشكر كوفه و كشندگان حسین بن على علیهما السلام را خیلى مورد ملامت قرار داد؛ زیرا مگر نه این است كه كشته شدن حسین بن على علیهمالسلام خواسته خدا بود و هر مقتولى به ناچار نیازمند قاتلى است و خلاصه همانگونه كه مقتول مجبور و مسلوب الاختیار بوده قاتل نیز مجبور بوده است !
پاسخ :
منشاء و انگیزه این سؤ ال و یا صحیحتر منشاء این نوع تفكر و برداشت ،این بوده است كه این افراد از مفهوم وسیع واژه ((اراده )) و ((مشیت )) و ((تقدیر)) و مانند آن كه در موارد مختلف از گفتار امام به كار رفته است غفلت ورزیده و به جاى مفهوم و معنایى كه در این مورد منظور بوده در مفهوم و معناى دیگر و یا مصداق دیگرى از آن مفهوم وسیع به كار گرفته اند.
توضیح اینكه :
مشیت و تقدیر خداوند گاهى تكوینى است و گاهى تكلیفى . تقدیر و اراده تكوینى خداوند به طورى كه قبلاً اشاره گردید از اختیار بندگان خارج و انسانها در مقابل این مشیت مجبور و ناچارند مانند تولد و مرگ انسانها، خلقت زمین و آسمان و...
و اما اراده تكلیفى و یا تشریعى عبارت از این است كه خداوند انجام پذیرفتن و یا ترك شدن عملى را صلاح بداند و وقوع و یا ترك آن را بخواهد و طبق همان خواست و صلاحدید و ((تقدیر)) و اندازه گیرى به انجام دادن آن ، امر و یا از آن نهى نماید ولى با وجود این تقدیر و اراده الهى و با وجود این امر و نهى اختیار انجام و یا ترك آن را به اراده خود افراد محول كند مانند تكالیف شرعى از قبیل روزه و نماز و حج و جهاد كه مشیت خداوند تعلق گرفته و خداوند اراده فرموده است كه این تكلیفها انجام پذیرد و اگر این اراده و این ((تقدیر)) و اندازه گیرى نبود امر نمى فرمود. و مشیت و اراده خداوند تعلق گرفته است كه همه محرمات ترك شود و الاّ از آنها نهى نمى فرمود. ولى این نوع اراده و مشیت خدا مستقیم و بلاواسطه بر این امور تعلق نگرفته بلكه با وجود اراده و مشیت از طرف خدا، تحقق پذیرفتن این امور را به اراده و خواست بندگان واگذار نموده است .
نمونه اى از این حقیقت در قرآن مجید بدین صورت منعكس گردیده است : خداوند به عدل و احسان و دلجویى از اقوام ، امر و از فحشا و منكر و تجاوز به حقوق دیگران نهى مى كند او به شماموعظه مى كند شاید متذكر شوید(64).
طبق مضمون این آیه شریفه ، خداوند تحقق عدل و نیكى و دستگیرى از خویشان و از بین رفتن بساط هر نوع فحشا و منكر و زورگویى از میان انسانها را مى خواهد، ولى مى دانیم همانگونه كه در خود همین آیه آمده است و این خواست را به صورت امر و نهى بیان كرده است تحقق آنها را به اختیار مردم و به خواست و اراده آنان واگذار نموده است و این بندگان خدایند كه باید این تقدیر و اراده و این خواست خدا را آزادانه انتخاب نموده و به آن جامه عمل بپوشانند و اگر راه مخالفت بپیمایند باز هم آزادند و هیچ اجبارى در اختیار و انتخاب نمودن یكى از این دو راه بر آنها وجود ندارد. خداوند متعال در ضمن امر و نهى فقط از راه موعظه و راهنمایى به انتخاب راه صحیح دعوت مى كند:(( (یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ).))
اینك پس از روشن شدن این دو نوع مشیت و اراده برمى گردیم به اصل موضوع مورد بحث :
حسین بن على علیهما السلام اوضاع و شرایط را چنان مى بیند كه خود را مشمول فرمان الهى (( (كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِتالُ )(65))) مى داند كه باید قدم به میدان جنگ بگذارد.
او كه مى گوید: با تسلط یزید بر مسلمانان باید فاتحه اسلام را خواند(66) اینك باید فاتحه همه آنچه را كه به او تعلق دارد بخواند، خود و یاران و فرزندانش را قربانى كند تا اسلام در حال نزع را جان تازه اى ببخشد و قرآن فراموش شده را حیاتى نو ...
و این همان واقعیتى است كه حسین بن على علیهما السلام در یك جمله بیان مى كند كه :(( ((اِنَّاللّه شاءَ اَنْ یَرانى قَتیلاً وَاَنْ یَراهُنَّ سَبایاً)) آرى این همان خواست و مشیت خداست و تقدیر و اندازه گیرى است و حسین علیه السلام ماءمور اجراى آن و این مساءله با عظمت و تاریخ ‌ساز، نه تاریخ ‌ساز بلكه بزرگترین تاریخ در حماسه جهان گاهى نیز در عالم خواب با دیدن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و تاءكید و تاءیید آن بزرگوار همراه است .
حسین بن على (ع ) آزادانه راه شهادت را برگزید
آنگاه به ارزش اقدام و عظمت حركت حسین بن على علیهما السلام بیشتر پى مى بریم كه بدانیم او نه تنها از نظر اراده تكوینى در انتخاب مسیر خویش ‍ مجبور و ملزم نبود و از ابتدا این راه را آزادانه و با اراده و خواست خود انتخاب نمود بلكه تا مرحله شهادت در هر قدم و در هر لحظه براى وى امكان داشت از راهى كه انتخاب كرده بود منصرف گردد و مانند تمام به اصطلاح عقلاى قوم براى متوقف ساختن برنامه سفر عراق دلایل عقلى و شرعى فراوان كه براى هر شنونده اى مورد قبول و پذیرش باشد اقامه نماید.
ولى او تمام این معادلات و محاسبات را درهم ریخت و همه این اساس و پایه ها را كه دیگران پى ریزى مى كردند درهم كوبید آنجا كه دوست و دشمن ، كوچك و بزرگ ، زن و مرد همه و همه نتیجه این سفر را هزیمت و شكست قطعى او و راهى را كه انتخاب كرده است منتهى به كشته شدن وى و فرزندانش و استیصال و اسارت اهل و عیالش مى دانند او در مقابل این افكار و نظریات یكّه و تنها استقامت و پایدارى نمود و با علم و آگاهى به جزئیات آینده سفر خویش مى گوید خدا خواسته است كه مرا كشته ببیند.
آرى ، برخلاف تمایل و پیشنهاد انسانها امر پروردگار و خواسته او و فرمانى كه از نظر تكلیفى ، حسین بن على علیهما السلام در این شرایط خاص ماءمور به اجراى آن مى باشد این است كه او به میدان جهاد قدم بگذارد و با نداشتن نیروى كافى در مقابل دشمن قوى و نیرومندى قرار بگیرد كه نتیجه طبیعى این جنگ نامتعادل همان شكست ظاهرى است كه همه پیش بینى مى نمودند. و اما نتیجه باطنى آن در دراز مدت همان است كه به هنگام خروج از مدینه در وصیتنامه اش نوشت :((وَاِنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلا صْلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم )) .))
ولى تكرار مى كنم او نیز مانند هر مكلف دیگر در انتخاب این راه آزاد بود و هر لحظه مى توانست از حركت خویش منصرف گردد و با سكوتش همه این برنامه تاریخ آفرین را تعطیل نماید كه نكرد؛ زیرا او حسین است پیشوا و امام است و براى جهانیان اسوه و الگو و عملش قدوه و سرمشق .
شهادت پیش بینى شده چه ارزش دارد؟!
و باز سؤ ال دیگر (و یا سؤ ال پیش به تعبیر دیگر) در این رابطه مطرح است و آن اینكه شهادت حسین بن على علیهما السلام قبلاً پیش بینى و خبر داده شده بود و طبق همان پیش بینى و اخبار قبلى انجام گرفته و همانگونه كه در سؤ ال اول اشاره گردید با این مقدمه شهادت آن حضرت چندان فضیلتى به همراه ندارد.
پاسخ آن به طور خلاصه این كه : بلى خداوند مى دانست كه حسین بن على علیهما السلام به این فرمان بزرگ الهى با اراده و اختیار خویش اطاعت خواهد نمود و همه آنچه را كه غیر خداست فداى راه خدا خواهد كرد و در مقابل حكم الهى تخلف نخواهد ورزید لذا قبلاً همین موضوع را به پیامبرش خبر داده بود ولى این علم خدا و این اخبار قبل از حادثه كربلا كوچكترین تاءثیرى در اجبار و سلب اختیار از امام حسین علیه السلام ندارد؛ زیرا به عنوان مثال اگر ما یكى از اوامر خدا را با اراده و اختیار خود انجام مى دهیم مثلاً نماز بجا مى آوریم اگر خداوند همین عمل ما را كه از اول مى دانست به پیامبرش نیز اطلاع مى داد، آیا این اخبار كوچكترین تاءثیرى در اراده و عمل ما داشت ؟ و آیا این علم خدا كه با خبر دادن به پیامبرش تواءم گردیده از ما سلب اراده و اختیار مى نمود و ما را به انجام آن نماز مجبور مى ساخت ؟ نه ، هرگز.
خلاصه :
علم و پیش بینى خداوند علت و انگیزه به وقوع پیوستن عملى نیست بلكه خبر دادن از واقعیتى است كه با اراده و اختیار یك انسان در آینده و در خارج تحقق خواهد پذیرفت و یا با اراده و اختیار همین انسان به مرحله عمل نخواهد رسید.
و این علم تواءم با اظهار و اعلان نسبت به انجام وظیفه و ایفاى مسؤ ولیت اختصاص به حسین بن على علیهما السلام ندارد بلكه خداوند متعال در مورد سایر انبیا و اولیا نیز كه از نظر انجام وظیفه در آنان علم و آگاهى داشت كه در آینده با اراده و اختیار خویش از عهده چنین مسؤ ولیتى برخواهند آمد همه و یا قسمتى از آن را به پیامبران خبر داده و از فداكارى و از خودگذشتگى آنان به عنوان تقدیر آگاهشان ساخته است .
((وَبَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلیْهِمُ الزُّهْدَ فى دَرجاتِ هذِهِ الدُنْیاَالدَّنِیَّةِ
وَزُخْرُفِها وَزِبْرُجها فَشَرَ طُوا لَكَ ذلِكَ
وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الوَفاءَ به فَقَبِلْتَهُمْ
وَقَرَّبْتَهُمْ وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلىَّ والثَّناءَ الْجَلِىَّ))(67).بخش دوم : از مكه تا كربلا: در پاسخ عبداللّه بن جعفر و عمروبن سعید
متن سخن :
((اِنَّى رَاءَیْتُ رُؤْیاً فیها رَسُولُاللّه صلّى اللّه علیه و آله
وَاُمِرْتُ فیها بِاَمْرٍ اَنَا ماضٍ لَهُ عَلَىَّ كانَ اَو لى ))(68).
((... ما حَدَّثْتُ اَحَداً بِها وَما اَنَا مُحَدِّث بِها حَتّى اَلْقى رَبِّى ))(69).
((... اءمَّا بَعد فَاِنَّه لَمْ یُشاقِق اللّه ورَسوله من دعا الى اللّه عزّوجلَّ
وَعَمِلَ صالِحاً وقالَ اِنّنى مِنَ الْمسلِمینَ
وَقدْ دَعوتُ اِلى الایمانِ والْبرِّ والصِّلة فَخیْرُ الاَمانِ اَمانُا للّه
ولَنْ یُؤ منَاللّه یَوم الْقِیامَة مَنْ لَمْْ یَخفهُ فِى الدُّنیا
فَنساءَلُاللّهَ مَخافَة فِى الدُّنیا تُوجبُ لَنا اَمانَهُ یَومَالْقیامَة
فَاِنْ نَویْتَ بِالكِتاب صلَتِى وَبرِّى فجُزیت خَیْراً فِى الدُّنیا والا خرة ؛
والسَّلامُ
))(70).
ترجمه و توضیح لغات :
لَمْ یُشاقِق (از شاق ): مخالفت ورزید، دشمنى نمود. اءُمِرْتُ: مجهول است : ماءمور شده ام . اَنَا ماضٍ لهُ: من انجام خواهم داد. عَلَىَّ كانَ اوْلى : به ضررم تمام شود یا به نفعم . جُزیتَ: مجهول مخاطب است : پاداش داده مى شوى .
ترجمه و توضیح :
بنا به نقل طبرى و ابن اثیر از امام سجاد علیه السلام چهارمین كسى كه به حسین بن على علیهما السلام پیشنهاد مى نمود كه از سفر عراق منصرف گردد و در این مورد اصرار مى ورزید عبداللّه بن جعفر بودكه پس از حركت امام علیه السلام از مكه طى نامه اى كه به وسیله دو فرزندش عون و محمد به حضور امام ارسال داشت چنین نگاشت :
امّا بعد: به خدا سوگندت مى دهم كه با رسیدن این نامه از سفرى كه در پیش گرفته اى منصرف و به شهر مكه مراجعت كنى ؛ زیرا مى ترسم كه تو در این سفر كشته شوى و فرزندانت مستاءصل و با كشته شدن تو كه پرچم هدایت و امید مؤ منان هستى نور خدا خاموش گردد در حركت خود تعجیل نكن كه من نیز متعاقبا خود را به تو مى رسانم
(71).
عبداللّه بن جعفر پس از ارسال این نامه بلافاصله با عمروبن سعید - كه از سوى یزید بن معاویه به جاى ولید استاندار معزول مدینه به استاندارى منصوب و به ظاهر به عنوان امیر حاج ولى در واقع براى انجام ماءموریت ترور امام علیه السلام آن روزها در مكه به سر مى برد - ملاقات و از وى درخواست نمود كه امان نامه اى به امام علیه السلام بنویسد كه شاید در مراجعت آن حضرت مؤ ثر افتد و براى تاءكید موضوع و اطمینان بیشتر رضایت عمرو بن سعید را جلب نمود كه برادرش یحیى بن سعید را در رساندن امان نامه به همراه عبداللّه به خدمت امام علیه السلام اعزام نماید.
چون عبداللّه با همراهى یحیى در بیرون مكه به قافله امام علیه السلام رسید در ضمن تسلیم امان نامه تقاضاى خود و یحیى بن سعید را حضورا مطرح و انصراف امام را از تصمیم مسافرت عراق درخواست نمود.
آن حضرت در پاسخ عبداللّه و یحیى بن سعید فرمود:
((انى راءیت رؤ یا ...؛ من رسول خدا را در خواب دیدم در این خواب به دستور وى به امر مهمى ماءموریت یافته ام كه باید آن را تعقیب نمایم خواه به نفع من تمام بشود یا به ضرر من )).
عبداللّه در باره این خواب و ماءموریتى كه امام به آن اشاره نمود توضیح بیشترى خواست كه آن حضرت چنین پاسخ داد:
((ما حَدَّثْتُ اَحَداً بِها و...؛)) من این خواب را به كسى نگفته ام و تا زنده هستم با كسى در میان نخواهم گذاشت )).
و نامه ذیل را نیز در پاسخ امان نامه عمروبن سعید نگاشت :
((اما بعد: راه مخالفت باخدا و پیامبر نپیموده است كسى كه به سوى خدا و رسولش دعوت نموده و عمل صالح انجام دهد و تسلیم اوامر حق گردد. امان نامه اى فرستاداى و در ضمن آن وعده ارتباط صمیمى و صلح و سازش نسبت به ما داده اى ولى بهترین امانها، امان خداوند است و كسى كه در دین ، ترس از خدا نداشته باشد در آخرت از امان او برخوردار نخواهد بود از پیشگاه خداوند درخواست توفیق خوف و خشیت در این دنیا داریم تا در آخرت مشمول امانش گردیم و اگر منظور تو از این امان نامه واقعا خیر و صلح و صفا باشد در دنیا و آخرت ماءجور خواهى بود والسلام )).
بنا به نقل بلاذرى و طبرى و ابن اثیر چون جعفر بن عبداللّه و یحیى بن سعید از پیشنهاد خود ماءیوس گردیدند و امام را در تصمیم و اراده خویش قاطع و جدى دیدند به مكه برگشتند و عمروبن سعید نیز چون از راه صلح آمیز ماءیوس گردید دوباره به برادرش ماءموریت داد كه با گروهى ماءمور مسلح ، خود را به حسین بن على برسانند و او را وادار و مجبور به مراجعت كنند . این عده چون به قافله امام رسیدند در میانشان بگومگو شد و با تازیانه به همدیگر حمله كردند یحیى و یارانش تاب مقاومت نیاورده و به مكه برگشتند.

سه شنبه 2/9/1389 - 6:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته