• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2952روز قبل
دعا و زیارت
 - نامه امام زمان (عج )

چهارمین نایب امام عصر در سال (329) از دنیا رحلت نمود. (امام ) پیش از غیبت كبرى نامه اى به او نوشت كه مضمون آن چنین است :
اى على بن محمد سمرى ! خداوند در مصیبت وفات تو پاداش بزرگ به برادرانت عطا كند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت . كارهایت را سامان بده و جانشینى براى خودت تعیین نكن ! زمان غیبت كبرى فرا رسیده است . تا خداوند اذن ندهد و زمان طولانى نگذرد و دلها قساوت نگیرد و زمین از ظلم و ستم پر نشود، من ظهور نخواهم كرد.
افرادى نزد شیعیان من ، مدعى مشاهده من خواهند شد. آگاه باشید هركس ‍ پیش از خروج ((سفیانى )) و ((صیحه آسمانى ))(84) چنین ادعاى كند دروغگو و افتراء زننده است .(85) و هیچ حركت و نیروى جز به اراده خداوند بزرگ نیست .(86)
على بن محمد سمرى این نامه را شش روز پیش از وفات به شیعیان نشان داد و چشم از جهان فرو بست و از آن زمان غیبت كبرى شروع شد.


بخش دوم : معاصرین چهارده معصوم ، نكته ها و گفته ها
چهارشنبه 4/6/1388 - 13:25
دعا و زیارت
5 - اگر زنده بمانید....

امام موسى كاظم علیه السلام مى فرماید:
هنگامى كه پنجمین فرزندم (امام زمان ) غایب شد، مواظب دینتان باشید مبادا كسى دینتان را برباید و از دین خارج شوید.
فرزندم ناگزیر غیبتى خواهد داشت ، به گونه اى كه عده اى از مؤ منان از عقیده خود بر مى گردند و غیبت امتحانى است كه خداوند بندگانش را به وسیله آن آزمایش مى كند.
على بن جعفر (برادر امام كاظم ) مى گوید:
عرض كردم :
آقا پنجمین فرزند شما كیست ؟
امام علیه السلام فرمود:
قضیه مهم است ، عقلهایتان از درك آن عاجز و سینه هایتان از تحمل آن تنگ است ولى اگر زنده بمانید، او را خواهید دید.(83)


چهارشنبه 4/6/1388 - 13:24
دعا و زیارت
74 - گریه امام صادق (ع ) بر غیبت امام زمان (عج )

سدیر صیرفى مى گوید:
من با سه نفر از صحابه محضر امام صادق رسیدیم ، دیدیم آن بزرگوار بر روى خاك نشسته و مانند فرزند مرده جگر سوخته گریه مى كرد. آثار حزن و اندوه از چهره اش نمایان است و اشك ، كاسه چشمهایش را پر كرده بود و چنین مى فرمود:
سرور من غیبت (دورى ) تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ كرده و آرامشم را از دلم ربوده .
آقاى من غیبت تو مصیبتم را به مصیبتهاى دردناك ابدى پیوسته است . گفتم :
خدا دیدگانت را نگریاند اى فرزند بهترین مخلوق ! براى چه این چنین گریانى و از دیده اشك مى بارى ؟
چه پیش آمدى رخ داده كه این گونه اشك مى ریزى ؟
حضرت آه دردناكى كشید و با تعجب فرمود:
واى بر شما، سحرگاه امروز به كتاب ((جفر)) نگاه مى كردم و آن كتابى است كه علم منایا و بلایا و آنچه تا روز قیامت واقع شده و مى شود در آن نوشته شده ، درباره تولد غائب ما و غیبت و طول عمر او دقت كردم .
و همچنین دقت كردم در گرفتارى مؤ منان آن زمان و شك و تردیدها كه به خاطر طول غیبت او كه در دلهایشان پیدا مى شود و در نتیجه بیشتر آن ها از دین خارج مى شوند و ریسمان اسلام را از گردن برمى دارند.... اینها باعث گریه من شده است .(82)


چهارشنبه 4/6/1388 - 13:24
دعا و زیارت
 - مهدى عج در تفكر امیرالمؤ منین علیه السلام

به حضور امیرالمؤ منین رسیدم دیدم حضرت در حالى كه غرق در فكر است با سر چوبى خاك زمین را به هم مى زند.
عرض كردم :
یا امیرالمؤ منین علیه السلام ! چرا در فكر غوطه ورید و چرا خاك زمین را بهم مى زنید؟ آیا به این زمین علاقمند شده اید؟
فرمود:
نه ! به خدا سوگند! یك روز هم نشده كه نه به زمین و نه به دنیا رغبت پیدا كنم .
لكن درباره دوازدهمین فرزندى كه از نسل من به وجود خواهد آمد فكر مى كنم .
اسم او ((مهدى )) است جهان را پر از عدل و داد مى كند چنانكه پر از ظلم و ستم باشد.
عرض كردم :
اینها را كه فرمودید پیش مى آید؟
فرمود:
آرى ! آنچه گفتم واقع مى شود.(81)
و دوازدهمین فرزندم پس از آن كه دنیا پر از ظلم و جور شد ظهور مى كند و جهان را پر از عدل و داد مى كند.


چهارشنبه 4/6/1388 - 13:23
دعا و زیارت
 - پاسخ به پرسش

ابوهاشم مى گوید:
شخصى از امام عسكرى علیه السلام پرسید:
چرا زن بیچاره در ارث یك سهم و مرد دو سهم مى برد؟
امام علیه السلام فرمود:
چون جهاد و مخارج همسر به عهده زن نیست و نیز پرداخت دیه قتل خطایى (79) بر عهده مردان است و بر زن چیزى نیست .
ابوهاشم مى گوید:
با خود گفتم :
این مساءله را ((ابن ابى العوجاء)) از امام صادق علیه السلام پرسید همین جواب را به او داد.
بدون آنكه این سخن را اظهار كنم ، ناگاه امام عسكرى علیه السلام رو به من كرد و فرمود:
آرى ! این همان سوال ((ابن ابى العوجاء)) است و وقتى سوال یكى باشد پاسخ ما (امامان ) نیز یكى است ، آخرى ما (امامان ) همان سخن را مى گویند كه اولى ما آن را گفته است و نخستین فرد ما با آخرین نفر ما در علم و امامت مساوى هستند.
لكن برترى و امتیاز پیامبر صلى الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام در جاى خود ثابت است .(80) و آن دو بزرگوار بر سایرین ائمه اطهار امتیازاتى دارند.

چهارشنبه 4/6/1388 - 13:23
دعا و زیارت
1 - نیازمندان در محضر امام حسن عسكرى (ع )

محمد بن على مى گوید:
تهى دست شدیم زندگى بر ما خیلى سخت شد، پدرم به من گفت : برویم نزد امام عسگرى علیه السلام مى گویند مرد بخشنده است .
گفتم :
او را مى شناسى ؟
پدرم گفت :
نه او را مى شناسم و نه تا به حال وى را دیده ام .
با هم به سوى خانه آن حضرت حركت كردیم ، پدرم در بین راه به من گفت :
پانصد درهم نیازمندیم كاش امام مى داد، دویست درهم براى خرید لباس ، دویست درهم براى خرید آرد و صد درهمش را براى مخارج دیگر زندگى مى رسانیم .
محمد بن على مى گوید:
من با خود گفتم :
اى كاش سیصد درهم نیز به من بدهد كه صد درهم براى خرید یك درازگوش و صد درهم براى مخارج و صد درهم نیز براى خرید لباس باشد، تا به جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ایران تا همدان و قزوین ) بروم .
هنگامى كه به خانه امام علیه السلام رسیدیم غلام آن حضرت بیرون آمد و گفت :
على بن ابراهیم و پسرش وارد شوند. چون وارد شدیم و سلام كردیم امام علیه السلام به پدرم فرمود:
اى على ! چرا تا كنون نزد ما نیامدى ؟
پدرم گفت :
سرورم ! خجالت مى كشیدم با این وضع شما را دیدار كنم . چون از محضر امام بیرون آمدیم ، غلام آن حضرت به دنبال ما آمد و یك كیسه پول به پدرم داد و گفت :
این پانصد درهم است ! دویست درهم براى خرید لباس ، دویست درهم براى خرید آرد و صد درهم براى سایر مخارج .
آنگاه كیسه دیگرى به من داد و گفت :
این سیصد درهم است ! با صد درهم آن درازگوش بخر! و با صد درهم آن لباس تهیه كن ! و صد درهمش براى مخارج دیگر تو باشد.
سپس گفت :
به ایران نرو بلكه به سورا (شهرى در عراق یا محلى در بغداد بوده ) برو محمد بن على نیز به سورا رفت و در آنجا با زنى ازدواج نمود و روزانه چهار هزار دینار درآمد داشت . متاءسفانه در عقیده هفت امامى باقى ماند.(78)

چهارشنبه 4/6/1388 - 13:22
دعا و زیارت
69 - امام هادى (ع ) در میان درندگان

در زمان متوكل عباسى زنى به دروغ ادعا كرد كه من زینب دختر على بن ابى طالب هستم ، - با این حیله از مردم پول مى گرفت - او را نزد متوكل آوردند.
متوكل به او گفت :
تو زن جوانى هستى با اینكه از زمان زینب دختر على سالها مى گذرد؟ گفت :
پیغمبر دست بر سرم كشیده و دعا كرده است كه در هر چهل سال جوانى برایم برگردد.
من تا حال خود را به مردم نشان نمى دادم ولى احتیاج وادارم كرد كه خود را به مردم معرفى كنم .
متوكل گروهى از اولاد على علیه السلام و بنى عباس و طایفه قریش را احضار كرد و جریان را به آنان گفت . چند نفرشان گفتند: روایتى نقل شده كه زینب دختر على علیه السلام در سال فلان از دنیا رفته است . متوكل به او گفت :
در مقابل این روایت ، تو چه مى گویى ؟
گفت :
این روایت دروغى است كه از خودشان ساخته اند من از نظر مردم پنهان بودم كسى از مرگ و زندگى من خبر نداشت .
متوكل به حاضرین گفت :
غیر از این روایت ، دلیلى ندارید تا این زن مغلوب گردد؟
گفتند:
دلیل دیگرى نداریم ، ولى خوب است حضرت امام هادى را احضار كنى ، شاید او دلیل دیگرى داشته باشد.
سرانجام متوكل حضرت را احضار كرد و قضیه آن زن را برایش مطرح نمود.
امام فرمود:
حضرت زینب در فلان تاریخ چشم از جهان فروبسته است .
متوكل گفت :
حاضرین نیز این روایت نقل كردند، او نپذیرفت و من سوگند خورده ام جلوى ادعاى ایشان را نگیرم مگر با دلیل محكم .
حضرت فرمود:
كار مهمى نیست من دلیلى مى آورم كه او را مجاب كند و دیگران نیز قبول داشته باشند.
متوكل گفت :
آن دلیل كدام است ؟
حضرت فرمود:
گوشت بدن فرزندان فاطمه علیهاالسلام بر درندگان حرام است اگر راست مى گوید او را جلو درندگان بگذار چنانچه از فرزندان فاطمه علیهاالسلام باشد درندگان به او آسیب نمى رسانند.
متوكل به آن زن گفت :
شما چه مى گویى ؟
گفت :
او مى خواهد من كشته شوم ، در اینجا از فرزندان فاطمه زیاد هستند، هر كدام را مى خواهد جلو درندگان بیاندازد. در این وقت رنگ همگان پرید.
بعضى از دشمنان امام گفتند:
چرا خودش پیش درندگان نمى رود؟
متوكل به این پیشنهاد تمایل كرد. چون مى خواست بدون آنكه در قتل امام دخالت داشته باشد او را از بین ببرد!
به حضرت گفت :
چرا خودتان نمى روید؟
امام فرمود:
اگر شما مایل باشید من مى روم .
متوكل گفت : بفرمایید.
در آنجا شش عدد شیر بود امام در جلو شیرها قرار گرفت .
شیرها اطراف امام را گرفتند، دستهایشان را بر زمین گذاشته سر بر روى دست خویش نهادند.
امام دست بر سر آنها كشید و اشاره كرد كه كنار بروند و فاصله بگیرند، شیرها به جانبى كه امام اشاره كرده بود رفتند و در مقابل امام ایستادند.
وزیر متوكل به او گفت :
این كار بر ضرر تو است پیش از آنكه مردم از قضیه با خبر شوند او را بیرون بیاور!
متوكل از امام خواست از محل درندگان خارج شود و از حضرت عذر خواست كه نظر بدى درباره شما نداشتیم ، مقصودمان این بود سخن شما ثابت شود.
امام كه خواست حركت كند شیرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهاى ایشان مى مالیدند.
هنگامى كه حضرت پاى به اولین پله گذاشت اشاره كرد برگردید! همه برگشتند و امام بیرون آمد.
متوكل به آن زن گفت :
اكنون نوبت تو است كه به محل درندگان بروى ، ناله و فریاد زن بلند شد، شروع به التماس كرده ، اعتراف به دروغگویى خود نمود.
سپس گفت :
من دختر فلان هستم از فقر و تهى دستى به این ادعا افتادم .
متوكل به حرف او گوش نكرد دستور داد او را جلو درندگان بیندازند ولى مادر متوكل درخواست كرد از تقصیرات آن زن بگذرد، متوكل نیز او را بخشید.(75)


چهارشنبه 4/6/1388 - 13:20
دعا و زیارت
68- دلجویى امام جواد(ع ) از كتك خورده

على بن جریر مى گوید:
خدمت امام جواد علیه السلام نشسته بودم گوسفندى از خانه امام گم شده بود.
یكى از همسایه هاى امام را به اتهام دزدى گرفته كشان كشان نزد حضرت جواد علیه السلام آوردند.
امام فرمود:
واى بر شما او را رها كنید! او دزدى نكرده است ، گوسفند در خانه فلان كس ‍ است ، بروید از خانه او بیاورید!
به همان خانه رفتند دیدند گوسفند آنجا است ، صاحب خانه را به اتهام دزدى دستگیر كردند، لباسهایش را پاره كرده كتك زدند. وى قسم مى خورد كه گوسفند را ندزدیده است .
او را خدمت امام آوردند فرمود:
چرا به او ستم كرده اید، گوسفند خودش به خانه او داخل شده و اطلاعى نداشته است .
آنگاه امام از او دلجوى نمود و مبلغى در مقابل لباسها و كتكى كه خورده بود به او بخشید.(74)

چهارشنبه 4/6/1388 - 13:19
دعا و زیارت
7 - مردى نیكوكار در خدمت امام جواد علیه السلام

مرد نیكوكارى در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد علیه السلام رسید.
حضرت فرمود:
چه خبر است كه این چنین مسرور و خوشحالى ؟
آن مرد عرض كرد:
فرزند رسول خدا! از پدر شما شنیدم كه مى فرمود:
بهترین روز شادى انسان روزى است كه خداوند توفیق انجام كارهاى نیك و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشكلات برادران دینى موفق بدارد. امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه كردند و بخواست خداوند گرفتاریهایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف كردم ، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است .
امام جواد علیه السلام فرمود:
به جانم سوگند! كه شایسته است چنین شاد و خوشحال باشى ! به شرط این كه اعمالت را ضایع نكرده و نیز در آینده باطل نكنى .
سپس امام علیه السلام فرمود:
یا ایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى .(72)
اى آنانكه ایمان آورده اید، اعمال نیك خود را با منت نهادن و اذیت كردن باطل نكنید...(73)

چهارشنبه 4/6/1388 - 13:19
دعا و زیارت
66 - آنچه مصلحت بود

صفوان بن یحیى مى گوید:
در مدینه محضر امام رضا بودم با عده اى از كنار شخصى كه نشسته بود رد شدیم . آن مرد به امام اشاره كرد و به عنوان امامت گفت :
این پیشواى رافضیها (شیعیان ) است .
به حضرت عرض كردم : شنیدید آن مرد چه گفت ؟
فرمود:
آرى ، اما او مؤ منى است ، در راه تكمیل ایمان گام بر مى دارد.
شب هنگام امام علیه السلام براى اصلاح او دعا كرد. طولى نكشید مغازه اش آتش گرفت و دزدان باقى مانده اموالش را به غارت بردند.
سحرگاه همان شب آن مرد را دیدم متواضع و پریشان در كنار امام نشسته است . امام دستور داد به او كمك كردند.
سپس خطاب به من كرد و فرمود:
صفوان ! او مؤ منى است در راه تكمیل ایمان قدم برمى داشت جزء آنچه دیدى به صلاح او نبود. (و راه اصلاحش همان بود كه انجام گرفت .)(7

چهارشنبه 4/6/1388 - 13:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته