• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 11098
تعداد نظرات : 597
زمان آخرین مطلب : 3561روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

 

دست هایم را می بینی ؟ آن ها زمین را پیموده اند
خاک و سنگ را جدا کرده اند
جنگ و صلح را بنا کرده اند
فاصله ها را
از دریاها و رودخانه ها برگرفته اند
و باز
آن گاه که بر تن تو می گذرند
محبوب کوچکم
دانه گندمم ، پرستویم
نمی توانند تو را در برگیرند
از تاب و توان افتاده
در پی کبوترانی توامان اند
که در سینه ات می آرمند یا پرواز می کنند
آن ها دوردست های پاهایت را می پیمایند
در روشنای کمرگاه تو می آسایند
برای من گنجی هستی تو
سرشار از بی کرانگی ها تا دریا و شاخه هایش
سپید و گسترده و نیلگونی
چون زمین به فصل انگورچینان
در این سرزمین
از پاها تا پیشانی ات
پیاده ، پیاده ، پیاده
زندگی ام را سپری خواهم کرد

    "پابلو نرودا"
مترجم : احمد پوری

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:39
شعر و قطعات ادبی

 

 

از تو با عطرها وُ آینه‌ها 

از تو با خنیاگران‌ دوره گَرد

از تو با بلوغ‌ِ پس‌کوچه‌ها

از تو با تنهایی‌ِ انسان‌

از تو با تمام‌ نفس‌های‌ خویش‌ سخن‌ خواهم‌ گفت!

 

تو را به‌ جهان‌ معرفی‌ خواهم‌ کرد

تا تمام‌ دیوارها فروریزند

و عشق‌ بر خرابه‌های‌ تباهی‌

مستانه‌ بگذرد!

 

رسالت‌ دیگری‌ در میانه‌ نیست‌!

من‌ به‌ این‌ رُباط‌ آمده‌ام

تا تو را زندگی‌ کنم‌

و بمیرم!

 

  "یغما گلرویی"                  

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:38
شعر و قطعات ادبی

 

 

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
 

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
 

سوی من وحشی صفت عقل رمیده
آهو روشی کبک خرامی نفرستاد
 

دانست که خواهدشدنم مرغ دل ازدست
وز آن خط چون سلسه وامی نفرستاد
 

فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
 

چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
 

حافظ با ادب باش که او خواست نباشد
گرشاه پیامی به غلامی نفرستاد 

        "حافظ"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:36
شعر و قطعات ادبی

 

 

زلف بر باد مده تا ندهى بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنى بنیادم

مى مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنى در بندم
طره را تاب مده تا ندهى بر بادم

یار بیگانه مشو تا نبرى از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنى ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنى از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنى آزادم

شمع هر جمع مشو ورنه بسوزى ما را
یاد هر قوم مکن تا نروى از یادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنى فرهادم

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرد اندر وى
من از آن روز که در بند توام آزادم

  "حافظ "

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:36
شعر و قطعات ادبی

 

 

مسلمانان مرا وقتی دلی بود

که با وی گفتمی گر مشکلی بود

 

به گردابی چو می افتادم از غم

به تدبیرش امید ساحلی بود


دلی همدرد و یاری مصلحت بین

که استظهار هر اهل دلی بود


ز من ضایع شد اندر کوی جانان

چه دامنگیر یا رب منزلی بود


هنر بی عیب حرمان نیست لیکن

ز من محرومتر کی سائلی بود


بر این جان پریشان رحمت آرید

که وقتی کاردانی کاملی بود


مرا تا عشق تعلیم سخن کرد

حدیثم نکته هر محفلی بود


مگو دیگر که حافظ نکته دان است

که ما دیدیم و محکم جاهلی بود

 


       "حافظ"

 

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:35
شعر و قطعات ادبی

 

 

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

 

 

 

شیرین تر از آنی به شکرخنده که گویم

ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

 

 

تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه

هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی

 

 

صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام

چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی

 

 

گویی بدهم کامت و جانت بستانم

ترسم ندهی کامم و جانم بستانی

 

چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند

بیمار که دیده ست بدین سخت کمانی

 

چون اشک بیندازیش از دیده مردم

آن را که دمی از نظر خویش برانی

    "حافظ"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:33
شعر و قطعات ادبی

 

 

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

 در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم

 در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

 چون می‌رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم

 المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

 قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یا رب چه گدا همت و بیگانه نهادیم

 

    "حافظ"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:32
شعر و قطعات ادبی

 

 

بهار به بهار
در معبر اردیبهشت
سراغت را از بنفشه های وحشی گرفتم و
میان شکوفه های نارنج در جستجویت بودم
در پاییز یافتمت
تنها شکوفه جهان که در پاییز روییدی

   "سید علی صالحی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:31
شعر و قطعات ادبی

 

 

به من هرگز نگو دوستت دارم
گوشم از تکرارِ لفظِ این نخ نماترین جمله ی تاریخ پر است
چشمهایت به تنهایی
برای گفتنِ تمام آنچه در قلب توست کافیست
در چشمهای تو فریادیست
آن هنگام که " دوستت دارم " را با بغضی بی اختیار
در برابرم معنا می کنی
دوستت دارم را نگو
با سکوتِ معصومانه ی نگاهت ، فریاد کن
چشمها دروغ نمی گویند

    "مصطفی زاهدی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:29
شعر و قطعات ادبی

 

 

کسی مدام به در می کوید
اینجا
رویای مردی مرده زندگی می کند
و رویاها
در را به روی کسی باز نمی کنند

      "شهاب مقربین "

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته