زين دار فنا پاي كشيدن خوشتر
پيوند زاين و آن بريدن خوشتر
دل كردن از انديشه ي دنيا خالي
در عاقبت كار رسيدن خوشتر
عالم همه افسرده و دلگير شده
كودك نرسيده عاجز و پير شده
از لذت عيش اين جهان سرد شدم
در آرزوي اجل همه درد شدم
چندي چو زنان به رنگ و بو بودم شاد
آخر به يقين آخرت مرد شدم
جان رفت و دلم زغم نياسود هنوز
شد عمر و مرا اميد بهبود هنوز
هر چند كه قطع آرزوها كردم
چون درنگريدم آرزو بود هنوز
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نيك و بد ندارم جز غم
يك همدم باوفا نديدم جز درد
يك مونس بي مزد ندارم جز غم
دوست مي دارم من اين ناليدن دلسوز را
تا به هر نوعي كه باشد بگذرانم روز را
بس كه بر ناله ي دل گوش ندادي آخر
هم دل از ناله و هم ناله ز تاثير افتاد
دلبر آمد پي تعمير دل ويرانم
ليكن آن وقت كه اين خانه ز تعمير افتاد