• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 449
تعداد نظرات : 661
زمان آخرین مطلب : 4528روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

همه‌ی این خانه‌ها را
عمودی باشند
یا افقی
می‌پیمایم

تنها
برای یک لحظه
که دستانت
در دستان من باشد ...

 

عطا صادقی

سه شنبه 29/4/1389 - 20:36
شعر و قطعات ادبی

 

کافی بود سرت را بر می‌گرداندی
من هنوز ایستاده‌ام
چرا هیچ کس مرا نمی‌بیند؟
کسی با من قرار سینما نمی‌گذارد؟
کسی نگرانم نمی‌شود؟

همیشه تنها چای می‌خورم،
تنها تب می‌کنم،
تنها موسیقی گوش می‌دهم.

فکر می‌کنم «تنها» یک آدم است
که این‌جا خانه کرده

اگر آدم است
چرا مرا نمی‌بوسد؟
بلند می‌گویم
و خوب گوش کن «تنها»
من
بوسیدن را خیلی دوست دارم.

 

"فخری برزنده"

سه شنبه 29/4/1389 - 20:33
شعر و قطعات ادبی

 

از تو که حرف می‌زنم
همه فعل‌هایم ماضی‌اند
حتی ماضی بعید
ماضی خیلی خیلی بعید
کمی نزدیک‌تر بنشین
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است

 

"معصومه ناصری"

سه شنبه 29/4/1389 - 15:14
شعر و قطعات ادبی

 

هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست

هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!

عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!

دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.

نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،

شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.

تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست

کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست

بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،

بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.

تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق

چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.


سه شنبه 29/4/1389 - 11:38
شعر و قطعات ادبی

 

سحـر در فـصل گـل

          بوی تـو آمـد،

خـیال بـال و پـر سوی تـو آمـد

در ایـن جمـع مـبارک جـان ِ مـدهـوش

به رقـص

   در آب خواب

           روی تـو آمد.

مـه ِ نـو بـسته گیـسو ، سوی دریـا

هـزاران مـوج شب

مـوی تـو آمد.

در ایـن بـن بـست ِ بـاد و بـیم ِ دیـریـن

جهـان هـر سو کـه دیـد

               روی تـو آمـد ...

 

"علی صالحی"

سه شنبه 29/4/1389 - 11:36
شعر و قطعات ادبی

 

به یقین، فلسفه خلقت دنیا عشق است

آنچه نقش است در این گنبد مینا، عشق است

اهرمن، سیب، هوس، وسوسه، غفلت... بس کن!

علت معجزه آدم و حوا، عشق است

بیدلی گفت به من حضرت دل آیینه ست

آنچه نقش است در این آینه، تنها عشق است

در شب قدر که برتر ز هزاران ماه است

حاجت آینه از حضرت یکتا، عشق است

آنچه لبخند نشانده است به لبها، مهر است

آنچه امید نهاده ست به دلها، عشق است

شکل یک راز قشنگ است، تماشا دارد

گل صد جلوه صحرای معما، عشق است

« از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»

بهترین زمزمه در گوش دل ما، عشق است

هر چه حسن است، تعلق به جمالش دارد

آنچه دل می برد از عقل، به مولا عشق است

قصه «مولوی» و «شمس» اگر شیرین است

علت آنست که معشوقه آنها، عشق است

راز شوریدگی «فائز» و «باباطاهر»

علت بیدلی «حافظ» و «نیما»، عشق است

نفس عشق، شفا بخش دل «مجنون» است

تسلیت گوی دل خسته «لیلا»، عشق است

روح «فرهاد»، گرفتار تب «شیرین» است

علت سوختن «وامق» و «عذرا»، عشق است

به گل سرخ قسم، «یوسف» دل معصوم است

ای ندامت نفسان، درد «زلیخا» عشق است

باز هم حادثه سیب که می افتد سرخ

جای شک نیست که تقدیر دل ما، عشق است

دوشنبه 28/4/1389 - 11:34
شعر و قطعات ادبی

 

اگر ز چشم تو ای آشنا نیفتادم
بگیر دست مرا تا ز پا نیفتادم
کشانده صحبت مستان به کافرستانم
مگو به کنج شبستان چرا نیفتادم
به من ببخش اگر از رسم عشق بی خبرم
که من هنوز در این شیوه جا نیفتادم
به یُمن یاد تو هنگام برگ ریز خزان
به سان موسم گل از نوا نیفتادم
هزار شکر خدا را که در تمامی عمر
ز یاد تو نفسی هم جدا نیفتادیم
به خاک راه افتادم،بلی،ولی هرگز
به پای بوسی اهل ریا نیفتادم
ببخش شعله ی شوقی چراغ چشمم را
اگر ز چشم تو ای آشنا نیفتادم

دوشنبه 28/4/1389 - 10:53
شعر و قطعات ادبی

 

رفیق من، سنگ صبور غم هام

به دیدنم بیا که خیلی تنهام

هیچ کی نمی دونه چه حالی دارم

چه دنیای رو به زوالی دارم

مجنونم و دل زده از لیلی ها

خیلی دلم گرفته از خیلی ها

نمونده از جوونی هام نشونی

پیر شدم، پیر تو این جوونی

تنهای بی سنگ صبور

خونه سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست

موندی و راه چاره نیست

اگر که هیچ کس نیومد

سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش

طاقت بیار و مرد باش

يکشنبه 27/4/1389 - 21:20
شعر و قطعات ادبی

 

غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد.

خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت...

ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود،

دست بی رحمی آمد نزدیک،

گل سراسیمه ز وحشت افسرد...

لیک آن خار در آن دست خزید

و گل از مرگ رهید ...

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت : سلام

يکشنبه 27/4/1389 - 19:45
خانواده

 

 

الهی! در الهیّت یکتایی

در احدیّت، بی همتایی

در ذاّت و صفات، از خلق جدائی

متصّف به بهائی

متحّد به کبریایی

مایه ی هر بینوا و پناه هر گدائی

همه را خدائی

تا دوست، کرایی؟

 

يکشنبه 27/4/1389 - 10:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته