• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 263
تعداد نظرات : 21
زمان آخرین مطلب : 3826روز قبل
سلامت و بهداشت جامعه
دو سوم مردم به دنبال راه حلی برای برخورد با استرس می گردند؛ در حالی كه استرس به خودی خود مشكل ساز نیست؛ عكس العمل ما در برخورد با استرس است كه گاهی ایجاد مشكل می كند. بیشتر ما در اغلب موارد نمی دانیم چگونه با یك بحران روبرو شویم، ولی استرس در چنین لحظاتی زندگی ما را نجات می دهد؛ برای مثال استرس، یك آتش نشان را قادر می سازد تا یك مرد سنگین وزن را از پله فرار یك ساختمان بیست طبقه پایین بیاورد؛ بنابراین وجود استرس برای ادامه بقا امری حیاتی است. ما به طور معمول استرس را در هنگام پاسخگویی به افكار، احساسات و یا هیجانات فیزیكی خود تجربه می كنیم؛ برای مثال زمانی كه نگران نمره امتحان هستیم، واكنش استرس در بدن فعال شده است و سیستم های بدنی به طور خودكار، وارد عمل شده اند. در این حالت نمی توانیم آرامش داشته باشیم و به صورت عادی رفتار كنیم و به طور حتم، این شرایط برای سلامتی ما خطرساز خواهد بود.

با گذشت زمان، استرس موجب فشارخون بالا، گرفتگی عضلات، عصبانیت، بی خوابی، ناراحتی های گوارشی و از كار افتادن سیستم ایمنی بدن می شود كه هر كدام می تواند شخص را از پای در بیاورد.

بر طبق شواهد، ایجاد شرایطی كه در آن بتوانیم برای چند لحظه دست از كار بكشیم و ذهن را از نگرانی ها خالی كنیم و به زمان حال برگردیم، می تواند نقش مهمی در كاهش تاثیرات منفی واكنش های استرسی داشته باشد.

در واقع با برگشتن به زمان حال، توانایی كنترل استرس، امری امكان پذیر خواهد بود. در اینجا تمرین كوتاهی به شما معرفی می شود كه با انجام روزانه آن می توانید بین محرك های محیطی و استرس خود فاصله ایجاد كنید.

۱. ایست! برای چند لحظه فعالیتی را كه مشغول انجام آن هستید، كنار بگذارید.

۲. چند نفس عمیق بكشید. اگر مایل هستید این كار را برای مدت زمان بیشتری انجام دهید، می توانید دقایقی به نفس كشیدن معمولی و طبیعی خود بپردازید و به چگونگی ورود و خروج هوا از راه بینی توجه كنید. برای تمركز بیشتر، در هنگام ورود هوا به ریه هایتان كلمه «دم» و هنگامی كه هوا را از ریه بیرون می دهید، كلمه «بازدم» را تكرار كنید.

۳. افكار، احساسات و هر چیزی را كه با حواس پنجگانه خود درك می كنید، مشاهده كنید. رفتار شما بازتاب افكارتان است، پس توجه داشته باشید كه این افكار، واقعی و دائمی نیستند. به احساسات خود در این لحظه توجه كنید و ببینید این احساسات در بدن شما چه حالتی ایجاد می كنند. تحقیقات نشان داده اند كه تنها شناخت احساسات می تواند میزان ترس در مغز را پایین بیاورد و تاثیر آرام بخش داشته باشد. سپس به بدن تان توجه كنید. آیا در حال حاضر ایستاده اید؟ آیا نشسته اید؟ حالت قرار گرفتن شما چگونه است؟ آیا هیچ گونه درد و یا ناراحتی احساس می كنید؟

۴. به كاری بپردازید كه به شما كمك می كند و آرام تان می سازد؛ كارهایی مانند صحبت كردن با یك دوست، ماساژ دادن شانه ها و یا نوشیدن یك فنجان چان.

برای كسب یك تجربه جدید كل تمرین را انجام دهید. ببینید در چه لحظاتی ذهن شما به راستی از استرس خالی می شود. شاید این لحظه برای شما هنگام پیاده روی صبحگاهی، هنگام دوش گرفتن، قبل از خوردن یك وعده غذا، بودن در یك مكان تاریك و یا پیش از نشستن پشت میز كار و چك كردن ایمیل هایتان باشد.

حتی می توانید برای هشیاری بیشتر ذهن، در گوشی تلفن همراه خود علائم هشدار دهنده ای بگذارید كه پیام «ایست» را به شما یادآوری كنند.
چنانچه به طور دائم از این روش برای از بین بردن استرس خود استفاده كنید، به طور حتم در طی روزها، هفته ها و ماه های آینده، تاثیر خوشایند آن را تجربه خواهید كرد.

راز/ شماره ۳۶/ نیمه دوم آبان ماه ۹۲/ مژگان میرپوریان/ منبع: Mindful magazine/ صفحه ۸۲
شنبه 21/10/1392 - 6:27
عقاید و احکام
تاکنون چقدر نسبت به این اعتقاد عمیق اسلامی فکر کرده ایم؟! آیا به واقع باور داریم که حیات اخروی را در پیش داریم؟!....

مرگ سرنوشت محتوم بشریت و همۀ موجودات است، سرنوشتی که گریزی از آن نیست و همگان طعم مرگ را خواهند چشید! به فرموده ی قرآن کریم: کُلُّ نفسٍ ذائقَةُ الموت .پس باید باور کنیم که روزی می میریم. امّا در تعبیرات اسلامی مرگ معادل فنا و نیستی نیست. یعنی چنین نیست که با چشیدن طعم مرگ فنا و نابودی نصیب بشر گردد. بلکه با مرگ انتقال از نشئه ای به نشئه ای دیگر رخ می دهد. جایی غیر از این دنیا با همۀ مقیاس های دنیوی اش! جایی به نام آخرت!

با همه ی نگاه روایات و تفاسیر اسلامی به موضوع مرگ که آن را غیر از فنا و نابودی می داند اما شاید برخی از تعابیر قرآنی درباره ی سرنوشت موجودات در ظاهر تناقص آمیز رخ نماید! همچون تعبیر جدّی که در مورد سرنوشت نه فقط انسانها بلکه همه چیز در قرآن آمده است که می فرماید: کُلّ شی ءٍ هالکٌ إلاّ وجهه؛ همه چیز هلاک و نابود می شود به جز وجه خدای متعال! به راستی چگونه است که همه چیز هلاک می شود و نابود می گردد؟!

آیا این تعبیر و تعابیری این چنینی که در قرآن کریم دیده می شود، منافاتی با تعبیر از حقیقت "مرگ" ندارد؟! مرگ فنا و نابودی نیست پس چگونه است که همه هلاک خواهند شد؟!


وجه خدا هلاک ندارد!

توجه به خود آیۀ شریفه می تواند این تناقص ظاهری را برطرف نماید. زیرا براساس قول قرآن کریم همه هلاک و نابود می شوند بجز وجه پروردگار متعال! پس هر آنچه وجه خدا باشد نابود ناشدنی است و هلاک نمی شود! اما وجه خدا چیست؟ آیا همه ی نفوس می توانند وجه خدا باشند؟! اگر چنین نیست با مرگ چه اتفاقی می افتد؟!

براساس آنچه از دقت در تعابیر روایی و قرآنی درباره ی مرگ و حیات اخروی بدست می آید، مرگ جز انتقال از یک جا به جای دیگر نیست و با آن فنا و نابودی به معنای معدوم شدن و هیچ گشتن حاصل نمی شود بلکه قطعاً حیات اخروی پس از مرگ با بقای همۀ نفوس وجود دارد. اما در این میان برخی از نفوس از حیات اخروی برتری برخوردار می شوند که نتیجه ی اعمال خود ایشان در دنیا بوده است که در مقابل آن و در مقام مقایسه با آن، حیات سایر انسانها جز فنا و نابودی نیست! زیرا آنچنان حیات باشکوهی را دارند که حیات سایر نفوس در مقابل آنها حیاتی پست و ناچیز است!

:پی نوشت

1- تفسیر المیزان – علامه ی طباطبایی (ره)

2- معرفت نفس – آیت الله حسن زاده آملی

3- چهل حدیث – امام خمینی (ره)

4- اسرار الصلوة – امام خمینی (ره)

5-  تفسیر نمونه – زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی

منبع:جام

پنج شنبه 19/10/1392 - 6:59
نماز
پنج شنبه 19/10/1392 - 6:59
عقاید و احکام
امام على(ع) مى فرمایند:

لاصلاة لجار المسجد الا فى المسجد الا ان یکون له عذار و به علة فقیل من جار المسجد یا امیرالمومنین؟ فقال: من سمع النداء. (1)

کسى که همسایه مسجد است و براى نماز در مسجد حضور نمى یابد، از اجر و ثواب معنوى نماز برخوردار نیست، مگر کسى که بیمارى یا عذرى او را از این کار باز دارد؛ آنگاه از آن حضرت پرسیده شد که همسایه مسجد کیست ؟ فرمودند: کسى که صداى اذان مسجد را بشنود.

هنگامى که به آن حضرت خبر دادند که در کوفه قومى هستند در همسایگى مسجد در جماعت مسلمانان حاضر نمى شوند، امام(ع) بشدت عصبانى شدند و فرمودند:

و لیحضرن معنا صلوتنا جماعة او لیحولن عنا و لا یجاورونا و لا نجاورهم .(2)
باید به نماز جماعت با ما در مسجد حاضر شوند، و گر نه باید از ما چشم بپوشند و با ما همسایه و همجوار نباشند و ما نیز با آنان مجاور نباشیم .

از امام صادق(ع) نیز روایت شده است :

شکت المساجد الى الله تعالى الذین لا یشهدونها من جیرآنها فاوحى الله الیها و عزتى و جلالى لا قبلت لهم صلاة واحدة و لا اظهرون لهم فى الناس عدالة و لا نالتهم رحمتى و لا جارونى فى جنتى.(3)

مساجد از همسایگانش که از آن زیارت نکردند در نزد خدا شکایت بردند. پس خداوند به آنها وحى کرد: به عزت و جلالم سوگند که نمازشان را نپذیرم و عدالتشان را در میان مردم آشکار نسازم و رحمت من به آنان نخواهد رسید و در بهشتم در جوار خویش قرارشان نخواهم داد.


:پی نوشت

1-مستدرک الوسائل ، ج 3، ص 356.
2-وسائل الشیعه : ج 3، ص 18.
3-جواهر الکلام : ج 14، ص 138.

برگرفته از: کتاب جایگاه مساجد در فرهنگ اسلامى

منبع:شبستان

پنج شنبه 19/10/1392 - 6:58
نماز
انسان در مسیر زندگی دنیایی خویش، لحظاتی شیرین و به یاد ماندنی را تجربه می کند که شیرینی آن، همیشه در کام وجودش ماندگار است. از بین تمام این لحظات، شیرین ترین لحظات عمر یک مؤمن واقعی، لحظاتی است که با خدای بی نیاز به خلوت نشسته و به راز و نیاز و عبادت با حضرت حق می پردازد.

البته این شیرینی را، انسانی می تواند احساس کند که طعم ایمان واقعی را از عمق جانش چشیده باشد. چنین کسی هرگز حاضر نیست که این لحظه ی زیبا و دلربا را با تمام دنیا و آنچه در آن است معاوضه نماید.

او در حال عبادت و نماز که زیباترین مصداق عبادت است،به معشوق واقعی خویش دست یافته و از خلوت با او به چنان لذّتی دست یافته که در کل این عالم، برای آن مانندی نمی بیند، و لذا به هیچ قیمتی حاضر نیست آن را از دست بدهد.

در میان عبادات، هیچ عبادتی به مانند نماز، نمی تواند قلب کوچک آدمی را به دریای بی کران رحمت الهی وصل نماید، و روح انسان را از سرچشمه ی فیوضات بی انتهای خداوند بی همتا، سیراب نماید.

لحظه ی نماز، باشکوه ترین لحظه ی ارتباط انسان سراپا نیاز به وجود مطلق بی نیاز است. در حقیقت آن لحظه ی نورانی، فرصتی است طلایی که خداوند مهربان، بر ما منّت نهاده و از سر لطف و محبّتی که به بندگانش دارد، آن را در اختیار ما قرار داده، تا در آن فرصت زیبا، بتوانیم، قلب و جان خود را از عالم طبیعت و خاک، جدا نموده و روحمان را به عالم بالا پرواز داده و در سایه ی این پرواز ملکوتی، به جان خود صفا و جلاء بخشیم.

سرور عالم، پیامبر گرامی اسلام(ص) در کلامی زیبا، نماز را به سر انسان تشبیه نموده و می فرماید: «مَوضعُ الصَلاةِ مِن الدینِ کَمَوضعِ الرأسِ مِنَ الجَسَد»؛ جایگاه نماز در دین، همانند جایگاه سر در بدن است.

این تشبیه زیبا، در کلام نورانی حضرت بدین خاطر است که، در بدن آدمی هر عضوی از اعضاء بدن به نوبه ی خود، وظیفه ای مهمّ را عهده دار هستند، ولی در این میان نقش سر، از همه مهمّتر است، زیرا مغز که فرمانده ی بدن بوده و تصمیم گیری ها در آن انجام می گیرد، در سر انسان قرار گرفته است.

الله اکبر با نور دلربای خود به ما می گوید خدا بزرگتر است از اینکه با قلم و بیان ناچیزمان وصف شود، بزرگتر از فکر و خیال ما، بزرگتر از هوسها و وسوسه های شیطانی و جلوه های دنیا، این است آن راز نهفته در ذکر نورانی «الله اکبر»، راستی اگر واقعا خدا در نظر ما بزرگتر از هر چیزی باشد و کلمه ی «الله اکبر» از عمق جان ما برآید، دنیا با تمام جاذبه ها و جلوه هایش، در نظر ما کوچک و بی مقدار خواهد شد که نتیجه ی چنین حالتی، حضور جانانه و عاشقانه در نماز است.

بنابراین به یقین می توان گفت: بدن منهای سر، موجود بی خاصیتی است که فاقد هرگونه ارزش است، در ساختمان دین ما نیز، نماز همانند سر در بدن آدمی است، که اگر نباشد، پایه ی ساختمان دین ما سست شده و از ارزش ساقط می شود.


منبع:آسمونی

پنج شنبه 19/10/1392 - 6:58
عقاید و احکام
چشم امید به خدا داشتن و نظر از غیر به خدا افکندن نه تنها موجب محبوبیت انسان نزد خدا می گردد بلکه دوستی مردم را نیز در پی خواهد داشت.

ابراهیم بن داود یعقوبى، از قول برادرش روایت كرده است كه: مردى از رسول خدا(ص) درخواست كرد كه چیزى به من بیاموز تا با انجام دادن آن خدا در آسمان و مردم در زمین مرا دوست داشته باشند، حضرت به او فرمود: (فقط) به آنچه در نزد خداست، چشم امید داشته باش تا خداوند تو را دوست بدارد، و به آنچه كه در نزد مردم است بى ‏میل و رغبت باش، تا مردم نیز تو را دوست داشته باشند.(1)

مالك بن عوف اشجعى مى‏ گوید: نزد رسول خدا(ص) نه، یا هشت و یا هفت نفر بودیم، فرمود: آیا شما نمى‏ خواهید با رسول خدا بیعت كنید؟ عرض كردیم: مگر ما تا كنون با شما بیعت نكرده‏ ایم؟ دوباره فرمود: آیا شما با رسول خدا بیعت نمى ‏كنید؟ ما دستهایمان را باز كردیم و با آن بزرگوار بیعت كردیم، یكى از ما گفت: چه بیعت كنیم و روى چه چیز بیعت كنیم؟ فرمود: خدا را عبادت كنید و چیزى را شریك خدا نشمارید و پنچ وعده نماز گزارید، و گوش به فرمان بوده و مطیع باشید و یك كلمه را آهسته فرمود :از مردم چیزى در خواست نكنید(2).


پی نوشتها:

1- (پاداش نیكیها و كیفر گناهان / ترجمه ثواب الأعمال / 461)

2-(مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبیه الخواطر /  307 )

منبع:جام
پنج شنبه 19/10/1392 - 6:57
دعا و زیارت
امام صادق(ع) می‌فرمایند: تسبیح جده‌ام حضرت زهرا(س)، بعد از نمازهای روزانه، نزد من از هزار رکعت نماز در هر روز برتر و محبوب‌تر است.

در مورد تعقیبات نماز، از یکی از علمای اصفهان تشبیه زیبایی نقل شده است.

ایشان نماز را به بادباک کاغذی تشبیه می‌کردند و می‌گفتند: وقتی بادبادک دنباله‌ نداشته باشد به آسمان نمی‌رود. نمازی هم‌ که تعقیب نداشته باشد به عالم ملکوت نمی‌رود.


منبع:فردا

پنج شنبه 19/10/1392 - 6:56
عقاید و احکام
دروغ از بدترین معایب، زشت ترین گناهان و منشأ بسیاری از مفاسد است و بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاقی و از گناهان کبیره است و تا ضرورت و مصلحت مهمی در میان نباشد ، دروغ گفتن جایز نمی باشد.

دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهی محروم می کند و در میان مردم بی اعتبار می نماید و اعتماد عمومی را سلب و جامعه را به بیماری نفاق دچار می سازد و از آفات زبان و خراب کننده ایمان است.

امام علی(ع) می فرمایند: راستی(راستگویی) تو را نجات می دهد هر چند که از آن بیمناک باشی و دروغ تو را نابود می کند گرچه از آن خطری بر خود حس نکنی.(1)

از امیرالمومنین سؤال شد. گرامی ترین مردم کیست؟ فرمودند: کسی که همیشه و همه جا با راستی برخورد کند.(2)

رسول الله(ص) می فرمایند: آن کس بیش از همه مردم را راستگو می داند که خودش با آنان راستگوتر باشد و آن کس بیش از همه مردم را دروغگو می داند که خودش بیش از همه به آنان دروغ بگوید.(3)

حضرت علی علیه السّلام می فرمایند: ایمان آن است که راستی اگر چه به زیانت باشد بر دروغی که به سودت است ترجیح دهی.(4)

امام صادق علیه السّلام می فرمایند: خدای عزّوجل هیچ پیامبری را نفرستاد مگر با راستگویی، و برگرداندن امانت به نیکوکار و بدکار(5).

 

:پی نوشت
۱. کنزالعمال، ح۶۸۵۴.
۲. نهج البلاغه، ح۴۵۸.
۳. الکافی، ج۲، ص۱۰۴، ح۱.
۴. بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۱، ح۱۹.
۵. چهل نکته پیرامون آرامش، ص۴۰-۴۱.

منبع:جام نیوز

پنج شنبه 19/10/1392 - 6:55
عقاید و احکام
بسیاری از مفسران قرآن در تفسیر آیه شریفه  «وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبرْ وَ الصَّلَوةِ وَ إِنهاّ لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلىَ الخْاشِعِینَ» که در آیه 45 سوره بقره آمده، همچنین آیه 153 همین سوره که می فرماید:  «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبرْ وَ الصَّلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابرِینَ» به این نکته تصریح کرده اند که مراد قرآن از استعانت به صبر همانا روزه گرفتن برای پالودگی جان و شرح سینه و عبور از تنگناها و گره های دنیوی است.
حسین الهی قمشه ای در کتاب فاخر «سیصد و شصت و پنج روز در صحبت قرآن» با نگاهی لطیف و زیبا به این مبحث می پردازد و می نویسد: اگر کسی را در ضیافتی طبقی از هدیه آورند و آن هدیه خنجری و سپری و نیزه و کمانی باشد آن فرد در شگفت خواهد شد که آخر این مرا به چه کار آید اما اگر همین طبق را هنگامی که شخص در بیابانی به سوی مقصدی می رود و بیم حمله دیوان و ددان هست به او عرضه کنند چقدر شاکر خواهد بود که چنین هدیه هایی دریافت کند. اکنون اگر آدمیان در جشن غفلت و بی خبری باشند و از طی طریق و ستیز با ظلمت و ظلم و شوق به وصول محبوبی در آن سوی راه غافل مانده باشند صبر و صلوه ایشان را جز بازیچه ای نخواهد بود زیرا ایشان به جایی نمی روند و کاری نمی خواهند بکنند که نیازی به استعانت از صبر و صلوه باشد و اگر بالعکس کسی را در بیابان خوفناک دسته گلی هدیه کنند آن دسته گل او را به چه کار خواهد آمد؟ آن کس که با دیو درگیر است و هر لحظه باید مراقب چنگال تیز و ضربات مهلک او باشد حتی فرصت آن نخواهد داشت که آن دسته گل را دریافت کند.

یاری جستن از هر چیز نیاز به شناختن ماهیت آن چیز دارد، بیشتر مردمان از نماز و روزه یاری نمی طلبند و بهره ای نمی برند بلکه آن را به صورت یک عادت به جای می آورند و به بردن ثوابی و انجام فریضه ای دل خوش دارند اما نماز می تواند کشتی عظیمی گردد که شخص را در دریای زندگی در وسط جامعه از طوفان ها و گرداب ها حفظ کند و روزه نیز می تواند شخص را بر نفس خویشتن توانا کند، زیرا وقتی نفس موقتا به فرمان الهی از حلال پرهیز می کند قوت پرهیز در او افزون می شود تا در مواجهه با حرام آن قدرت را به کار گیرد، دیگر آن که شخص با این پرهیز، قدر نعمت ها را بیشتر خواهد دانست و هنگام برخورداری لذت بیشتر خواهد برد. سوم آنکه با محرومان و مسکینان هم درد می شود و تجربه گرسنگی و محرومیت بر آگاهی و توسعه وجودی شخص موثر است.

اما علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان درباره مفهوم و ماهیت «استعینوا بالصبر و الصلاه» بحث روایتى انجام می دهد و می نویسد: در کافى‏ از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: هر وقت امرى و پیشامدى، على(ع)  را به وحشت مى‏ انداخت، برمی خاست، و به نماز مى‏ ایستاد، و مى‏ فرمود: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ/ از صبر و نماز کمک بگیرید.»
در کافى‏ همچنین از آن جناب روایت کرده، که در ذیل آیه نامبرده فرمود: صبر همان روزه است، و فرمود: هر وقت حادثه‏اى براى کسى پیش آمد، روزه بگیرد، تا خدا آن را برطرف سازد، چون خداى تعالى فرموده: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ/ که منظور از آن روزه است.
و در تفسیر عیاشى‏ از ابى الحسن(ع) روایت آمده، که فرمود: صبر در این آیه به معناى روزه است، و هر گاه امر ناگوارى براى کسى پیش آید، روزه بگیرد، تا بر طرف شود، چون خداى تعالى‏ فرمود: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ، وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ"، و خاشع به معناى کسى است که در نماز خود حالت ذلت به خود بگیرد، و منظور از خاشعان در این آیه رسول خدا(ص) و امیر المؤمنین(ع) هستند.
امام على(ع) از آیه شریفه استحباب روزه و نماز را در هنگام نزول شدائد و ناملایمات استفاده کرده، و نیز استحباب توسل به رسول خدا و ولى خدا در اینگونه مواقع را از آیه شریفه در آورده است، و این در حقیقت تاویل کلمه صوم و صلاة بر رسول خدا(ص) و امیر المؤمنین(ع) است.
در تفسیر عیاشى‏ نیز از على(ع)  روایت کرده، که در ذیل آیه‏ "الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ..." فرموده: یعنى یقین دارند به اینکه مبعوث میشوند، و مراد بظن در این آیه یقین است.

منبع:شبستان

پنج شنبه 19/10/1392 - 6:54
شعر و قطعات ادبی
به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن عسگری (ع)  عقیق جدیدترین اشعار این مناسبت را به منظور استفاده ذاکرین ، مداحان و عاشقان اهل بیت(ع) منتشر می کند.


پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز

تلاش میکند امّا نمیرسد هرگز

کبوتری که هوایی نشد در این وادی

به آسمان تمنا نمیرسد هرگز

اگر اجازه نیاید که تا ابد مجنون

به سوی خانه لیلا نمیرسد هرگز

چنان مقام به عشاق میدهد الله

به فکر مردم دنیا نمیرسد هرگز

مقام سلطنت و پادشاهی عالم

به پای رعیتی ما نمیرسد هرگز

و بی ولای تو و خانواده ات آقا

کسی به عالم معنا نمیرسد هرگز

بدون گوشه چشم تو شبعه در محشر

به خاکبوسی زهرا نمیرسد هرگز

مسیح آل محمد ، مسیح زهرایی

به گَرد پای تو عیسی نمیرسد هرگز

پرم به شوق هوای تو وا شده آقا

کبوتر تو به سویت رها شده آقا

زمان مستی ما انتها ندارد که

مریض عشق تو بودن دوا ندارد که

بهشت من تویی آقا بهشت را چه کنم ؟

بهشت بی گل رویت صفا ندارد که

نمیدهم به بهشت خدا حریم تُرا

بهشت قد حریم تو جا ندارد که

فدای بنده نوازی و مهربانی تو

سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که

کجاست حاتم طاعی ببیند اینجا را

کسی شبیه تو دست عطا ندارد که

سرای توست پذیرای آرزومندان

کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که

میان این همه القاب نیک هیچ اسمی

صفای کُنیه ی ابن الرضا ندارد که

تویی که آینه ی حی ذوالمنن خواندند

عزیز قلب رضایی تُرا حسن خواندند

امام عسکری ، آقا ، امیر ، مولانا

دو دست خالی مارا بگیر مولانا

گدای نیمه شب بین این گُذر هستم

بیا و توشه بده بر فقیر مولانا

نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن

منم به دام نگاهت اسیر مولانا

به نفس سرکش و طغیانگرم نگاهی کن

دعا نما که شوم سر به زیر مولانا

بگو به ما : وسط برکه السباع چه شد

که بوسه زد به قدوم تو شیر مولانا

بصیرتی بده آقا که راه کج نرویم

تویی تو آینه یا بصیر مولانا

به کوری همه دشمنان ، خدای کریم

نوشته نام تو را از غدیر مولانا

تویی که چشمه ناب معارفی آقا

کمال سیر و سلوک هر عارفی آقا

هر آنچه ناز فروشی تو مشتری هستم

میان صحن تو دنبال نوکری هستم

دعای بال قنوتم که مستجاب شدم

که تحت رایت عشقم ، پیمبری هستم

هزار مرتبه مدیون ربنای توام

اگر که شیعه ی مجنون حیدری هستم

چه منتی به سر من نهاده دست شما

که تابع سخن ناب رهبری هستم

به انقلاب خمینی همیشه محتاجم

به یاد خون شهیدان کوثری هستم

شباهتی است میان دلِ من و دلِ تو

شباهتی که مثل تو مادری هستم

به روز حشر کِشم نعره های مستانه

که من غلام غلامان عسکری هستم

مجیر آل رسولی مدد اباالمهدی

فروغ چشم بتولی مدد اباالمهدی

بیا دوباره کَرَم کن به این گدای خودت

پَرَم بده گُل زهرا تو در هوای خودت

خدا کند که شبی هم مِس وجود مرا

طلا کنی تو به اعجاز کیمیای خودت

نشسته ام بنویسی مرا مسلمانت

که آشنا کنی ام باز با خدای خودت

خدا کند بگذاری تو دستهای مرا

به دستهای گُلِ غایب از سرای خودت

چه میشود که زمان ظهور فرزندت

فدایی ام بکنی پای بچه های خودت

تمام حاجتم این است یوسف هادی

مرا خودت برسانی به سامرای خودت

گدای سامره هستم دو دست من خالی است

گدایی سر کوی شما عجب حالی است

عطش میان حرم رود نیل می گردد

سِشک دیده ی ما سلسبیل می گردد

کسی که زائر قبر غریبتان باشد

میان آتش غمها خلیل می گردد

ندارد هیچ تعجب که در کنار شما

کبوتر حرمت جبرئیل می گردد

به حج نرفته ای اما طواف درگاهت

هزار حج خدا بی بدیل می گردد

به حلقه های ضریحی که نیست در حرمت

دل شکسته زائر دخیل می گردد

دوباره پای برهنه به جاده می آییم

به سوی صحن و سرایت پیاده می آییم

چقدر پای برهنه ، چقدر دیده ی تر

دویده بین بیابان ، دویده بین گُذر

چقدر پای برهنه ز خانواده ی تو

چقدر پای ورم کرده با دلی مضطر

چقدر پای برهنه علی زمین افتاد

چقدر خورده زمین همره علی ، مادر

چقدر پای برهنه علی خجالت داشت

نه از مدینه ، خجالت کشید از همسر

غم مدینه فزون شد ، به کربلا آمد

چقدر پای برهنه دوید یک دختر

رسید و دید برادر تنش برهنه شده

رسید و دید دگر پشت و رو شده پیکر

میان طور چرا چکمه پوش آمده است

چرا هنوز لگد می خورد تنِ بی سر

پدر که رفت به جای تمام خواهرها

به روی خار مغیلان دوید یک دختر

اگر چه پای برهنه هزار غم دارد

ولی امان ز موی دختران بی معجر

 

 

تو ضعف می کنی پسرت گریه می کند

مهدی رسیده و به برت گریه می کند

 

خاکی شده است موی سرت گریه می کند

این ظرف آب بر جگرت گریه می کند

 

بر روی دامن پسرت دست و پا مزن

اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن

 

آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات

این کاسه می خورد روی لب های تشنه ات

 

یاد حسین می دمد از نای تشنه ات

دادی سلام بر لب بابای تشنه ات

 

خونابه گرچه از دهنت ریخته شده

آلاله روی پیرهنت ریخته شده

 

شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد

شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد

 

چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد

سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد

 

شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن

بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن

جواد پرچمی

 

باز هم می شود حسینیه

وسعت قلب درد پرورتان

سامرایی شدیم و می گوییم

تسلیت، تسلیت امام زمان

 

تسلیت ای به درد ها مأنوس

تسلیت ای بَقیَّتُ الزَّهرا

بیت الاحزان سینه ات اینبار

پُر شده از مصیبت بابا

 

این حسن ها چقدر مظلومند

این غریبی ز قبرشان حاکیست

این حسن ها عجیب مادری اند

از همین رو قبورشان خاکی است

 

دشمنان خبیث این دو حسن

قلب شان را به زهر آغشتند

آتش افکنده اند در دلشان

هر دو را آه، خون جگر کشتند

 

یابن زهرا ببین ز سوزش زهر

پدرت مثل بید می لرزد

دم آخر درون کاسه ی آب

جان مولا! چه دید می لرزد

 

دید دور از حضور یک سقّا

در حرم حرف قحطی آب است

دید در قتلگاه، بین دو نهر

لب جدش حسین بیتاب است

 

پدرت، لحظه های آخر عمر

آب از دست پاکتان نوشید

دم آخر پسر نداشت حسین

تشنگی از گلوش می جوشید

 

قاتلش با لگد به پهلویش

صورتش را به خاک ها چسباند

روی جسمش نشست آن ناپاک

خنجرش را به گردنش که نشاند...

 

با یکی نه، دوازده ضربه

ناله ی مادری به گوش رسید

خواهری از فراز تل نالان

سمت گودی قتلگاه دوید

 

امیر عظیمی

 

تب دار ترین تب زده ی بستر دردم

پر سوز ترین حنجره ی حنجر دردم

رنگ رخ من بر همگان فاش نموده

در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم

فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا

تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم

بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند

من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم

آتش فکند بر قد و بالای سپیدار

یک ذرّه ی ناچیز ز خاکستر دردم

خون گریه کند اختر و مهتاب برایم

افلاک شده مستمع منبر دردم

 

وحید قاسمی

 

در سامرا غریبی و تنهایی و فراق

در کربلا حسین و عطش بود و درد و داغ

در سامرا تنی جگرش تشنه و کباب

در کربلاحسین تنش زیر آفتاب

در سامرا نگاه کسی مانده بر در است

در کربلا حسین عزادار اکبر است

در سامرا شکسته  ز غم روی ماه بود

در کربلا تمام بدنها سیاه بود

در سامرا زدرد تنش تیر می کشید

در کربلا کسی دهنش تیر می کشید

در سامرا به گل شرر خار می زند

در کربلا رباب فقط زار می زند

در سامرا امام کرم بی قرار بود

در کربلا دور حسین نیزه دار بود

در سامرا بریده نفس شاه عالمین

د ر کربلا کنار علی محتضر حسین

سید پوریا هاشمی

 

******

شانه به درد زلف پریشان من نخورد

مرهم به درد زخم گریبان من نخورد 

از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام

یک قطره هم نماند که از جان من نخورد

از تب سفید و زرد ز ضعف و کبود زهر

رنگی به غیر سرخ به دامان من نخورد

تاریک بس که بود شکنجه سرای من

راه ستاره نیز به زندان من نخورد

شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت

بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد

در شعله ای که چادر این همسرم نسوخت

یا تازیانه بر تن طفلان من نخورد 

دندان من ز لرزه بر این کاسه آب خورد

چوبی دگر به گوشه ی دندان من نخورد

رضا رسول زاده

 

نج و هجران وبلا از غربتم لبریز بود

دیده،عمری بود از غمهای من خونریز بود

کربلایم سامرا و قاتلم زهر جفا

گوشه تبعیدگاهم ، قتلگاهم نیز بود

دیده ام از نینوا هردم زیارتگاه داشت

ناله ام ، صبح و مسا مانند رستاخیز بود

درد تحقیر و حکایت نامه بی حرمتی

گوشه هایی زان غضبهای جنون آمیز بود

این همه درد و شکنجه این همه صبر و فراق

در بر خانه نشینی علی (ع) ناچیز بود

خاطر رنجیده ام ، داغ در و دیوار داشت

عمر کوتاهم تماما یاد آن دهلیز بود

اولین دست ستمگر ، یاس طاها (ص) را شکست

بعد از آن غم ، هر بهاری نزد ما پاییز بود

نقشه قتل من از دیرینه مطرح شد ولی . . .

پیش دشمن فتنه تبعید دستاویز بود

زخم پنهان دلم ، مرهم ندارد غیر زهر

از همان زهری که بهر مجتبی (ع) تجهیز بود

دست لرزانم ، گواه زخم سوزان من است

کشتن این زهر مثل نیزه های تیز بود

آخرین خورشید پیدایم ولی در پشت ابر

درد پنهان بودن از شیعه ملال انگیز بود

در میان شیعیان خویش ماندم ناشناس

سیره ام با این وجود از رنجشان پرهیز بود

دیده بستم همچو یعقوب از جمال یوسفم

آخرین دیدار با مهدی(عج) چه حزن انگیز بود

می رسد اینک زمان انتقام ای شیعیان

قائم ما می ستاند حق ما از دشمنان

حاج محمود ژولیده

ای مسجد الحرام، حرم سامرای تو

بیت الولای دل، حرم با صفای تو

قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو

روح ملک کبوتر صحن و سرای تو

 

آیینه ی جمال خداوند سرمدی

فرزند پاک چار علی سه محمدی

 

رضوان بدان جلال و شرف سائل درت

خورشید سجده برده به صحن مطهرت

روح رضاست در نفس روح پرورت

نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت

 

میراث زهد و نور هدایت ز هادیت

علم امام هشتم وجود جوادیت

 

معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن

ابن الرضای سومی و دومین حسن

گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن

شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن

 

در کلام و لعل لب گوهری کجا

وصف ابا محمدن العسگری کجا

 

انوار ده امام درخشد ز روی تو

یادآور رسول خدا خلق و خوی

زیباترین دعای ملک گفتگوی تو

مسجود جن و انس بود خاک کوی تو

 

بحری که در صدف در جان پرورد تویی

در دامنش امام زمان پرورد تویی

 

ویرانه ی مزار تو مسجود آسمان

قبر تو کعبۀ دل و صحنت مطاف جان

زوار هر شب حرمت صاحب الزمان

کوری چشم دشمنت ای قبلۀ جهان

 

تنها نه سامره همه عالم دیار تو است

هر جا رویم در بغل ما مزار تو است

 

قبر مطهر تو اگر چه خراب شد

یا بر حریم تو ستم بی حساب شد

و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد

هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد

هر روز قبۀ تو فروزنده تر شود

 

جاه و جلال و مرتبه ات زنده تر شود

 

حاج غلامرضاسازگار


پنج شنبه 19/10/1392 - 6:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته