• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 196
تعداد نظرات : 30
زمان آخرین مطلب : 4492روز قبل
سخنان ماندگار

زندگي تراژدي است براي آنکه احساس مي کند و کمدي است براي آنکه مي انديشد .

پنج شنبه 12/3/1390 - 12:41
شعر و قطعات ادبی
همديگر را دور ميزنيم تا زودتر به مقصد برسيم
غافل از اينکه زمين گرد است و باز به هم خواهيم رسيد
سه شنبه 10/3/1390 - 14:9
سخنان ماندگار
به سه چیز تکیه نکن ، غرور ، دروغ و عشق ، آدم با غرور می تازد ، با دروغ می بازد و با عشق می میرد . (دکتر علی شریعتی)
يکشنبه 8/3/1390 - 23:40
داستان و حکایت
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .
باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.

گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .

جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.

پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما.........گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه
اولین شانس را دریابی.
يکشنبه 8/3/1390 - 23:38
شعر و قطعات ادبی
این طرف مشتی صدف ، آنجا كمی گل ریخته است

موج ، ماهی های عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ای است

بعد از این در جام دریا ، ماه كامل ریخته است

مرگ حق دارد كه از ما روی برگردانده است

زندگی در كام ما مرگ هلاهل ریخته

هر چه دام افكندم ، آهوها گریزان تر شدند

حال ، صدها دام دیگر در مقابل ریخته

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست

هر كجا پا می گذارم دامنی دل ریخته

عارفی از نیمه راه تحیر بازگشت

گفت : خون عاشقان منزل به منزل ریخته
يکشنبه 8/3/1390 - 13:42
سخنان ماندگار

 

یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .

یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .

یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند .

یادمان باشد که : لبخندم را توى آیینه جا نگذارم .

یادمان باشد که : منتظر ِ تنها یک جرقه است ، انبار مهمات .

یادمان باشد که : کار رهگذر عبور است ، گاهی بر می گردد ، گاهی نه .

یادمان باشد که : در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است .

یادمان باشد که :همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است .

یادمان باشد که : امید ، خوشبختانه از دست دادنی نیست .

یادمان باشد که : به جستجوى راه باشم ، نه همراه .

یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .

دوشنبه 5/2/1390 - 14:54
شعر و قطعات ادبی

 

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

که از آتش درونم دود از کفن درآید

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

دوشنبه 5/2/1390 - 14:43
لطیفه و پیامک

 ببخشید که دیر وقته ولی یه سوال داشتم که خیلی وقت میخواستم ازت بپرسم که الآن یادم اقتاد : ایران به کشورهای دیگر نفت میفروشه بشکشو پس میگیره یا با بشکه میده؟!؟!؟!؟

با سلام اینجا تهران است. ساعت ۳ بامداد … صدای مردم آزار

شرکت ال جی شما را به ادامه خواب دعوت می کند…!!

 

 

دوشنبه 23/12/1389 - 15:27
لطیفه و پیامک

همیشه سخت ترین سیلی را از کسی میخوری که روزی بهترین نوازشگرت بود . . .

آتش فریاد را با آب سکوت خاموش کن . . .

باران باش و ببار ، نپرس پیاله های خالی از آن کیست . . .

آن که میخواهد روزی پرواز عشق را تجربه کند ، نخست باید روی پای خود ایستادن

را بیاموزد ، پرواز را که با پرواز آغاز نمیکنند. . .

دوشنبه 23/12/1389 - 15:22
داستان و حکایت

 

پدر روزنامه می خواند .اما پسر كوچكش مدام مزاحمش می شد.حوصله ی پدر سر رفت و صفحه ای از روزنامه را-كه نقشه ی جهان را نمایش می داد- جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد.

-"بیا ! كاری برایت دارم . یك نقشه ی دنیا به تو می دهم .ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور كه هست بچینی ؟"

و دوباره سراغ روزنامه اش رفت.می دانست پسرش تمام روز گرفتار این كار است.اما یك ربع ساعت بعد پسرك با نقشه ی كامل برگشت.

پدر با تعجب پرسید:"مادرت به تو جغرافی یاد داده؟"

پسرجواب داد:"جغرافی دیگر چیست؟"

پدر پرسید:"پس چگونه توانستی این نقشه ی دنیا را بچینی؟"

پسر گفت:" اتفاقا پشت همین صفحه تصویری از یك آدم بود .وقتی توانستم آن آدم را دوباره بسازم دنیا را هم دوباره ساختم."

چهارشنبه 28/7/1389 - 17:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته