ننگ است که روشنايي ديدگان در ظلمات انديشه غرق شود!
حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین برطرف نمی شود !
مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد!
در سفيدي چشمانت تمام رنگها را تجربه کردم ، تا به سياهي رسيدم!
آدم های سر به زیر حتما در چاله نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید !
از مرحله پرت شدم ، پایم شکست!
برای اینکه از انسانیت بویی برده باشم،انسانها را بو می کنم!
کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد!
کفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا تو کفشم کند!