• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 66
زمان آخرین مطلب : 6053روز قبل
ادبی هنری

ذره را تا نبود همت عالی حافظ------ طالب چشمة خورشید درخشان نشود

حافظ خود را همچون ذره های خاک درکوچه یارمی داند.ذره هایی که دریک کوچه هستند ودل خوشند که یارازآن کوچه می گذرد.

حال اگرتصورکنیم که ما همان ذرة خاک ویارهمچون خورشید باشد،رسیدن ذرة خاک به خورشید،همّتی سوای همة همتها می طلبد.وتا عزمی راسخ واستوارنباشد،کجا می توان به خورشید درخشان رسید؟

                                           با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:47
ادبی هنری

خوشا دلی که مدام ازپی نظرنرود------ به هردرش که بخوانند بی خبرنرود

سن جوانی ونوجوانی پرخطرترین زمان زندگی انسان است.دراین سن انسان ممکن است تحت تأ ثیرهرکسی قراربگیرد.درهمین سن است که انسان می تواند خود را به کشتن هم بدهد.دراین سن انسان اعتقادی محکم وپابرجا ندارد.

یک نوجوان به اولین گروهی که برسد عضو آن گروه می شود.خیلی زود تحت تأ ثیرآن گروه دست به اقداماتی هم می زند.بعد ازمدتی اگربا گروه دیگری برخورد کند،ممکن است عضوآن گروه شود.

دلیل آن روشن است،وآن اینکه یک نوجوان همراه با رشد جسمی،رشد فکری هم می کند.وبه همین دلیل درسن جوانی،چند حزب ومرام ومسلک عوض می کند.

به نظرحافظ باید هرنظریه ای را تجزیه وتحلیل کرد.واگرازسلامت آن اطمینان پیدا کردیم آنوقت آن نظریه را قبول کنیم.برای این کارباید معلومات خود را افزایش دهیم.

با این حال هرنوجوانی با یک سری اوصاف درونی رشد کرده است.ازآن طرف هم خداوند فجوروتقوی را به اوالهام کرده است.

اگردرچنین مواردی نوجوان با خودش صادق با شد،دنبال نظرات مخرب وویرانگرنمی رود.وسعی می کند طبق الهام خداوند عمل کند.

                                           با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:46
ادبی هنری

نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار------ خود پسندی جان من برهان نادانی بود

دراین بیت حافظ دوچیزرا محکوم می کند.نشستن با بدان – خود پسندی

انسان موجودی است خوپذیر،بدین معنی که خلق وخوی دیگران درانسان تأ ثیرمی گذارد.

معمولا"هردوموجودی که برای باراول با هم برخورد می کنند،یکی ازآنها برتری خود را به دیگری به اثبات می رساند.«به روشهای مختلف»

برای امتحان واثبات این موضوع:

دومرغ را که قبلا"همدیگررا ندیده اند دریک جا قراردهید.این دومرغ ابتدا همدیگررا تجزیه وتحلیل می کنند،مدتی به هم نگاه می کنند،دورهم می چرخند واگردراین مدت برتری یکی بردیگری مسلم نشد،آنوقت با هم مبارزه می کنند.

هرکدام ازمرغها که دراین مبارزه پیروزشود،برای همیشه نسبت به مرغ دیگربرتری پیدا می کند.وتا زمانی که این دومرغ با هم زندگی می کنند!

مرغ پیروزرئیس است ومرغ شکست خورده مرئوس.

مرغ پیروزتأ ثیرگذاراست ومرغ شکست خورده تأثیر پذیر.

انسانها نیزاین چنین هستند.

اگریک انسان خوب دربرخورد اولیه نسبت به یک انسان بد برتری پیدا کند،می تواند روی آن انسان بد تأ ثیرگذاشته واورا درمسیردرست بیندازد.وبا لعکس

واما خود پسندی!

تمام ویا بیشترگرفتاریهای انسان ازخود پسندی است.همة انسانها بدون استثنا خودپسند هستند.همانطور که همة انسانها بدون استثنا احتیاج به غذا دارند.

اصولا"غرایزی دروجود انسانها نهادینه شده مثل:شهوت،دنیا طلبی،خودپسندی و...

فرض کنید که بدن ما یک قلعة محکم وآباداست.دراین قلعه یک نفرحاکم است که خود ما هستیم.بقیه شهروندان این قلعه هستند.

افرادی دراین قلعه زندگی می کنند که بعضی ازآنها موافق ودوست ما هستند.وبعضی ازآنهامخالف ودشمن ما هستند.

کسانی که دوست ما هستند،عبارتند از:عشق،علم،ایمان،صبر،توکل و...

کسانی که دشمن ما هستند،مثل:جهل،شهوت،خشم،ترس،نفرت،دنیا طلبی و...

هرکدام ازعوامل نامبرده اگردرحد اعتدال باشند برای ما ضرری ندارند وحتی می توانند مفید هم باشند.

اما اگربه این عوامل بیش ازحد رسیدگی وتوجه شود،شروع به رشد نموده وبزرگ می شوند تا جایی که هرکدام غولی شده ودرصدد دشمنی با ما برمی آیند.مثال:

اگرباخشم درحد اعتدال برخورد شود برای ما مفید خواهد بود،چرا که بعضی وقتها لازم است انسان خشم خود را بروزدهد تا بتواند به مقصود برسد.

حال اگربه این خشم زیادی بها داده شود،بزرگ وبزرگترمی شود تا جایی که به صورت غولی درآمده وما را که حاکم این قلعه هستیم،زندانی واسیرخود می کند.

درزمانی که ما اسیرخشم خود هستیم،اعمالی که ازما سرمی زند،به اراده وخواست ما نیست.

درنتیجه ممکن است درحالت خشم دست به کاری بزنیم که تا آخرعمرپشیمان باشیم.

چه بسیارکسان که درحالت خشم دوست ویا اقوام خود را کشته اند.

اما اگرسعی کنیم درقلعه وجودمان،خودمان حاکم باشیم وتمام این عوامل را تحت نظروکنترل خود نگه داریم،می توانیم هم جسمی سالم وهم روحی سالم داشته باشیم.

لازم به ذکراست که این عوامل هیچ وقت ازبین نمی روند.ممکن است کوچک وحقیر شوند،

اما هرگزنابود نمی شوند.

                                          با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:45
ادبی هنری

درمیخانه به بستند خدایا مپسند------ که درخانة تزویروریا بگشا یند

میخانه یعنی محلی که درآن(صفا ویکرنگی،یکدلی وهم زبانی،محبت ودوستی،عشق وصمیمیت،آرامش،آسایش،امنیت و...)باشد.

وقتی بین مردم صفا نباشد ،کینه هست.

وقتی بین مردم یکرنگی نباشد،دورویی هست.

وقتی بین مردم یکدلی نباشد،دشمنی هست.

درقرآن آمده است که«خداوند وضع هیچ قومی را تغییرنمی دهد،مگرآنکه آن قوم خودشان را تغییردهند.»

پس این مردم هستند که نوع زندگی را معلوم می کنند.

زمانی هست که مردم با هم دوست وصمیمی هستند،به هم محبت می کنند،به همدیگراحترام می گذارند.

زمانی هم هست که مردم به همدیگراحترام نمی گذارند،به هم محبت نمی کنند،چشم دیدن همدیگررا ندارند.

درهرصورت زندگی می گذرد.چه مردم با هم خوب باشند وچه خوب نباشند.

اما دراین مسئله نباید شک کرد که اگربین مردمی صفا وصمیمیت نباشد،حتما"کینه ودشمنی هست.اگرعشق نباشد،حتما"نفرت هست.

متأ سفانه خصلت بدی که دربین ما ایرانیان است،این است که هرکس پول بیشتری دارد،فامیل بیشتری دارد،سواد بیشتری دارد،لباس بهتری دارد،قیافه بهتری دارد،و...

به دیگران فخرمی فروشد.وعجیب اینکه دیگران نه تنها این رفتار را محکوم نمی کنند،

بلکه فخرفخرفروشان را به جان ودل می خرند.

باید یاد بگیریم که هرکس درهرموقعیت،ودرهروضعیت،وبا هرشکل ولباس انسان است وما موظفیم به اواحترام بگذاریم.

ازمقام بالاستم کشیدن وبه مقام پایین ستم کردن هنرنیست.

                                        با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:43
ادبی هنری

به صفای دل رندان صبوحی زد گان------ بس دربسته به مفتاح دعا بگشا یند

صبوحی زدگان کنایه ازسحرخیزان است.

معمولا"خواب صبح خیلی شیرین است.وبرخواستن ازرختخواب سخت است.

گاهی وقتها فکرمی کنم که انسان پس ازمرگ چقدروقت برای خوابیدن دارد.هزارسال،میلیون سال،میلیارد سال؟براستی چقدر؟

آیا می دانید که سحرخیزی چه نعمت بزرگی است؟

آیا می دانید که کلید سحر،شاه کلید است؟

آیا می دانید که دعا درسحربیشتراجابت می شود؟

آیا می دانید که سحرخیزی دل انسان را صفا می دهد؟

آیا می دانید که ساعات سحربا ساعات شبانه روزفرق می کند؟

آیا می دانید که انشاءالله درسحردرهای آسمان بازمی شود؟

آیا می دانید که انسانهای سحرخیزدرطول روزسرحال وشاداب هستند؟

آیا می دانید که:

هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ---- ازیمن دعای شب وورد سحری بود؟

پس ای برادرسحررا غنیمت دان که درسحرهردربسته با دعا انشاءالله بازخواهد شد.

                                          با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:42
ادبی هنری

به هوش باش که هنگام باد استغناء------ هزارخرمن طاعت به نیم جو ننهند

دردرون انسان بادهایی است که گاهی وقتها تبدیل به طوفان شده وهستی انسان را ازبین می برد.مثل باد شهوت،باد استغناء

دراینکه شیطان چه مدت عبادت می کرده اختلاف است.اما چیزی که همه قبول دارند این است که شیطان مدت زیادی خداوند را غبادت می کرده است.تمام عبادتهای طولانی شیطان با یک باد غرورازهم پاشیده ونابود شد.این غروروتکبرشیطان نه تنها اعمال اورا به باد داد،بلکه ازدرگاه خداوند هم رانده شد.

غرورمثل یک قطارسریع السیری است که به یک چشم به هم زدن انسان را ازمقام اعلا به درجه اسفل تنزّل می دهد.

آری برادرخرمن طاعت را دربرابرباد غرورقرارمده.

                                        با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:41
ادبی هنری

گوئیا باورنمی دارند روزداوری------ کاین همه قلب ودغل درکارداورمی کنند

مسلمان واقعی شدن چهارمرحله دارد.

مرحلة اول اسلام است.همین که به زبان شهادت بریگا نگی خداوند ورسالت پیامبر بدهیم.

مرحلة دوم ایمان است.همین که به دل ایمان داشته باشیم که خداوند یکتاست ورسولانی برای هدایت بشرفرستاده است.

مرحلة سوم یقین است.همین که به غیب ایمان داشته باشیم،نمازبخوانیم،انفاق کنیم،به قرآن وکتابهای پیش ازقرآن ایمان داشته باشیم.

مرحلة چهارم باوراست.همین که باورکنیم دوباره زنده می شویم،حساب وکتاب پس می دهیم، نتیجه اعمال خود را می بینیم.

وعجب اینجاست که گاهی وقتها یک انسان دانشمند وفیلسوف به مرحلة چهارم نمی رسد،در

عوض یک انسان بیسواد اما دل پاک،به این مرحله می رسد.

چه بسیارانسانهایی که برای رسیدن به این مرحله دست وپا می زنند.دردریا های بیکران تفکر غوطه می خورند.بعضیها غرق می شوند،بعضیها هم به ساحل می رسند.

به قول مولوی:حرفها بودارند،همان طورکه پیازبودارد.

رسیدن به مرحلة باور نیزعلایمی دارد.

مثلا"کسانی که به مرحلة باورمی رسند،تسلیم محض خداوند هستند،دربرابرمصا ئب صبورهستند،گله وشکایت نمی کنند،دربرابراعمال خود جوابگو هستند،درلب ذکرمی گویند ودردل شاکرند،چه دنیا را به آنها بدهی وچه دنیا را ازآنها بگیری،برایشان فرقی نمی کند.

                                             با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:40
ادبی هنری

آسمان بارامانت نتوانست کشید------ قرعة کاربه نام من دیوانه زدند

درقرآن درسوره احزاب آمده است که«ما امانت را برآسمان وزمین وکوهها عرضه کردیم ولی آنها قبول نکردند،وترسیدند. اما انسان آن را برداشت.انسان ظلوم وجهول بود.»

اما اینکه این امانت چه بود که آسمان وزمین وکوهها،آن را قبول نکردند وانسان آن را قبول کرد،بحث های زیادی شده است.بعضیها می گویند،آن امانت همین اختیار است.

به قول مولوی:

این که گویی این کنم یا آن کنم ------ خود دلیل اختیاراست ای صنم

همة موجودات خداوند را طوعا"ویا کرها"عبادت می کنند.تنها وتنها انسان است که مختاراست که عبادت بکند ویا عبادت نکند.به همین دلیل است که اعمال انسان درآخرت محاسبه می شود.

حیوانات ازروی غریزه ای که خداوند دروجودشان گذاشته رفتارمی کنند.چیزهایی مثل زمین وآسمان هم طبق حکمی که خداوند کرده عمل می کنند.ودخالتی دراعمال خود ندارند.

اما اینکه چرا انسان این امانت را برداشت؟خود قرآن می گوید:

انسان بسیارظالم وبسیارنادان بود.

شیخ محمود شبستری می گوید:«انسان مثل آینه دورویه است.یک طرف انسان که ازروح خداوند است،شفاف وروشن است.طرف دیگرانسان که جسم است،تیره وکدراست.»

لذا مثل آینه عمل می کند.بخشی که تیره وکدراست ظلوم وجهول نیزهست.

به هرحال درمیان تمام موجوداتی که خداوند خلق کرده است،ازملائکه وآسمان وزمین ودریا وجنگل وحیوانات و...تنها انسان است که اختیاردارد.

                                              با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:39
ادبی هنری

ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتر------ یادگاری که دراین گنبد دواربماند

ازروزتولد زمین تا کنون خدا می داند که چقدرانسان روی این کرة خاکی زندگی کرده وازدنیا رفته اند.ازاین تعداد انسان بازخدا می داند که چقدرآدمها اهل علم ودانش بوده وکتاب نوشته اند. اما ازکتابهای نوشته شده تعداد کمی باقی مانده وبقیه ازبین رفته اند.

هرکتابی به نویسنده اش بستگی دارد.اگرکتابی به خاطرخدا نوشته شود(چه علمی،چه ادبی،چه اجتماعی،جه تاریخی،چه مذهبی)عمرجاویدان پیدا می کند.ونام نویسنده برجریدة عالم ثبت می شود.ازآن طرف کتابهایی که به خاطرشهرت،مادیات،انحراف بشرو... نوشته شود ازبین می رود.ونامی ازآن باقی نمی ماند.

آری این سخن عشق است که باقی می ماند.

                                          با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:38
ادبی هنری

اگرازپرده برون شد دل من عیب مکن------ شکرایزد که نه درپرده پنداربماند

بیشترآدمها با پندارخود زندگی می کنند،با پندارخود تصمیم می گیرند،با پندارخود قضاوت می کنند.

عدة کمی ازآدمها هم هستند که با علم زندگی می کنند،باعلم فکرمی کنند،با علم تصمیم می گیرند،با علم خود قضاوت می کنند.

فرق علم وپندارچیست؟

به قول مولوی:علم دوپردارد وگمان یک پر،وبا یک پرنمی توان پرید.

زمانی که واقعیت یک چیزمعلوم شود،وبتوان برواقعیت آن مدرک وسند ارائه داد،به آن علم می گویند.علم یعنی حقیقت هرچیز.

درقرآن آمده است که:شما ازگمان خود پیروی می کنید وظنّ وگمان انسان را ازحق بی نیاز نمی کند.

بیشترمشکلات ما انسانها ازهمین جا سرچشمه می گیرد که سعی نمی کنیم به واقعیت هر چیز برسیم.وبه محض اینکه تصوری درذهن خود احساس می کنیم براساس همان تصوررفتار می کنیم.ودربیشترمواقع تصورما غلط ازآب درمی آید.بعد هم می گوییم:من چه می دانستم،علم غیب که نداشتم.قسمت اینگونه بود.

می بینید که با این رفتار غلط هم به خودمان وهم به دیگران صدمه می زنیم.که بعضی وقتها همین صدمه ها جبران نا پذیراست.

راه چاره چیست؟

راه چاره آن است که با خودمان قرداد ببندیم که درهرکاری که انجام می دهیم باید به کسی جواب پس بدهیم.فرض را براین می گذاریم که کسی هست که هرکاری که می کنیم ازما سؤال می کند ودلیل انجام کاررا ازما می خواهد،آن هم با سند ومدرک.راه دیگراینکه گفتاردیگران را با مدرک وسند قبول کنیم.راه بعدی اینکه برای هیچ کاری کلاه شرعی درست نکنیم.(لازمة این کاراین است که دنبال نفع شخصی نباشیم.)

به هرحال باید درنظربگیریم که خداوند برای گمان وپندارما اجرومزدی درنظرنگرفته است.ودیگراینکه بهشت انتهای علم است ویقین ،نه گمان وپندار.

                                         با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 8:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته