آموزش و تحقيقات
خرگوشهای معمولی و صحرایی از یک خانوادهاند. خرگوشهای صحرایی از خرگوشهای معمولی بزرگترند و پاها و گوشهای درازتری دارند. آنها در روی زمین، زندگی میکنند؛ در حالی که خرگوشهای معمولی در زیر زمین و در دالانهایی که به یکدیگر راه دارند، سکونت دارند.
خرگوش دمسیاه جک
خرگوش دمسیاه جک، نوعی خرگوش صحرایی است که در بیابانهای آمریکای شمالی زندگی میکند. خرگوش جک، گوشهای بسیار بزرگی دارد. این گوشها هنگام روز به خنک کردن خرگوش در گرمای سوزان بیابان کمک میکنند.
خاستگاه اصلی خرگوشها، کشورهای اطراف دریای مدیترانه است. خرگوشها را انسان، به همه کشورهای دنیا برده است.
خرگوشها جانوران خانگی خوبی هستند. آنها جانورانی دوست داشتنیاند و به قفسهای بیرون از خانه نگهداری کرد. به خرگوش باید هر روز آب و غذا داد و قفس حیوان را مرتب تمیز کرد.
بیشتر بدانید
خرگوشهای ماده در هر بار زایمان بیش از هفت توله به دنیا میآورند و هفت بار در سال میتوانند باردار شوند.
خرگوش صحرایی میتواند با سرعت 56 کیلومتر در ساعت بدود.
خرگوش
خرگوشها در اصل از اروپا آمدهاند، اما امروزه در سراسر دنیا یافت میشوند. آنها پستاندارانی کوچک، با دمی کوتاه و گوشهایی بلند و نوک تیز هستند. خرگوشها در لانههای انفرادی زیرزمینی زندگی میکنند. لانههای آنان، به صورت مجتمع ساخته میشود
چهارشنبه 6/9/1387 - 23:57
ازدواج و همسرداری
خواند احمد مِهر را بر مرتضــــــــی گفت: آیا ای علی هســــتی رضا؟ |
|
اشــک در چشمان حیدر می دوید برق عشـــــــق از دیدگانِ او جهید |
|
ضربِ قلب او کنون چون طـــبل بود عاشق زهــــــــرا، علی از قبل بود |
|
او قَبِلتُ گفت از اعــــــــــماقِ جان هـلهله زان شد به پا در اِنس و جان |
|
غنچه لبخند بر زهــــــــــرا شکفت چون شنید آن جمله را آندم ز جُفت |
|
چهارشنبه 6/9/1387 - 15:26
دعا و زیارت
"عمل خالص
خدا به حضرت موسی فرمود :تاكنون عمل خالص انجام دادهای ؟ گفت :آری نماز خوانده ام روزه گرفته ام وزكر گفته ام . فرمود: نمازت جواز عبور از پل صراط است و روزه سپر از آتش و زكر موجب ترفیع درجات در بهشت پس همه برای خودت بوده موسی گریست وعرض كرد خداوندا! كاری به من بیاموز كه فقط برای تو باشد خطاب شد ستمدییده ای را یاری كردهای ؟ برهنه ای را پوشانده ای ؟ تشنه ای را سیراب كرده ای ؟ به عالمی احترام كردهای ؟اینها اعمال خالص است".
این رو yazdanjo نوشته اما یکی دیگه هم هست حیفم آمد ننویسم:
خدا به حضرت موسی فرمود :تاكنون عملی بخاطر من کردهای؟ گفت نماز خوانده ام.
خدا گفت:نماز را برای خودت میخوانی و آن تو را حفظ میکند. گفت: روزه میگیرم. خدا گفت: آنرا انجام میدهی تا از عذاب آتش در امان باشی.گفت:صدقه میدهم.خدا گفت:آن را نیز برای بندگان من که گرهشان بگشایی انجام میدهی. حضرت موسی گفت: پس خدایا به من بگو چه کنم که برای تو باشد. و خداوند فرمود: محبت پیامبر اسلام و اهل بیت او را داشته باش.
سه شنبه 5/9/1387 - 16:9
شعر و قطعات ادبی
عالم همه محو گل رخسار حسین است ذرات جهان در عجب از کار حسین است
دانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش زیرا که خداوند عزادار حسین است
سه شنبه 5/9/1387 - 15:57
ادبی هنری
چهار مرد مسافر، خسته و گرسنه، بیآنکه پول یا غذایی همراه داشته باشند وارد شهر شدند.
مردم شهر با تعجب به آن چهار مرد ژولیده و خاکآلود نگاه میکردند.
مرد بازرگانی جلو آمد و از آنها پرسید: شما که هستید؟ از کجا میآیید؟ چرا اینقدر ضعیف و رنگ پریده هستید؟ چه اتفاقی برایتان افتاده؟
یکی از آن چهار مسافر گفت: ما همراه کاروانی مسافرت میکردیم. از شهری به شهر دیگر میرفتیم و خرید و فروش و تجارت میکردیم. چند روز پیش وقتی که کاروان ما برای استراحت در بیابانی توقف کرد، ما چهار نفر برای انجام کاری از کاروان دور شدیم. وقتی برگشتیم با صحنه وحشتناکی روبرو شدیم. مرد بازرگان پرسید: چه صحنهای؟
مرد مسافر آهی کشید و گفت: راهزنها به کاروان ما حمله کرده و همه را از بین برده بودند. هر چه پول و طلا داشتیم همه را غارت کرده و حتی آب و غذایی نیز باقی نگذاشته بودند. ما ماندیم و بیابانی خشک و ترسناک که حتی نمیدانستیم از کدام راه باید برویم. روزها با ناامیدی در بیابان راه رفتیم تا اینکه خدا یاریمان کرد و ما را به شهر شما رساند. مرد بازرگان دست در جیب کرد و یک درهم بیرون آورد و به مرد مسافر داد و گفت: با این پول میتوانید برای خود غذایی تهیه کنید. مرد مسافر با خوشحالی تشکر کرد و نزد دوستانش رفت. مرد بارزگان نیز به راه خود رفت.
هنوز مسافت زیادی از آنها دور نشده بود که صدای داد و فریاد به گوشش رسید. برگشت و دید که آن چهار نفر با هم گلاویز شده و با مشت و لگد به جان هم افتادهاند.
با عجله به طرف آنها دوید و با کمک مردم، آنها را از هم جدا کرد. وقتی آرام گرفتند پرسید: برای چه با هم دعوا میکنید؟
مرد مسافری که یک درهم را گرفته بود گفت: من به همراهانم گفتم که با این پول مقداری انگور بخریم و بخوریم، هم تشنگیمان بر طرف میشود و هم گرسنگیمان، ولی هر کدام از اینها چیز دیگری غیر از انگور میخواهند.
یکی میگوید: عناب میخواهم. دیگری میگوید: اٌزٌم میخواهم. این یکی هم که چشمهای آبی دارد مرتب میگوید: استافیل، استافیل.
بازرگان که مرد دنیا دیدهای بود با شنیدن این حرفها لبخندی زد و گفت: کمی صبر کنید تا مشکل شما را حل کنم. سپس به مغازه میوه فروشی رفت و طبقی انگور شیرین خرید و نزد آنان برگشت. هر چهار مسافر خسته با دیدن انگورها، شاد شدند. مسافر سیاه چرده و درشت هیکل با خوشحالی سری تکان داد و گفت: عناب! مسافر رومی که چشمهای آبی داشت گفت: استافیل! مرد ترک زبان هم با رضایت لبخندی زد و گفت: اٌزٌم!
بازرگان رو به مرد فارس کرد و گفت: شما چهار نفر یک چیز میخواستید ولی چون زبان هم را نمیفهمیدید کارتان به دعوا کشید!
آنگاه چهار مسافر خسته با لذت مشغول خوردن انگورهای شیرین شدند.
مثنوی مولوی
دوشنبه 4/9/1387 - 13:28
خاطرات و روز نوشت
سلام دوستان
من از بخش معارف اسلامی پرسشی کردم و جوابی را دریافت. فکر کردم به درد شما هم بخوره لطفا با حوصله بخوانید.
سوال : سلام
در نزدیکی قیامت که دنیا دچار آثار عجیبی است آیا در آن زمان حکومت صالحان است یا غیر. آیا در کل دنیا دچار پریشانی است یا چه جوری است؟
پاسخ : با عرض سلام و تحیت.
دوست محترم!
در ابتدا به روایت مفصلی در ارتباط با اوضاع جهان در قبل از ظهور حضرت مهدی(عج) توجه کنید.
از مشروح ترین روایاتی كه نشانههای قیامت را به گونهای گسترده بیان كرده، حدیثی است از رسول اكرم(ص) به نقل ابن عباس که چنین نقل کرده است: «قال حجَجْنا مع رسول اللّه(ص) حجّة الوداع، فأخذ بحلقة باب الكعبة، ثمّ أقبل علینا بوجهه فقال: "ألا أُخبركم بأشراط السّاعة" و كان أدنی النّاس منه یومئذ سلمان فقال: بلی یا رسول الله....»
ما به ترجمه این حدیث اکتفا می کنیم:
ابن عباس میگوید: ما با پیامبر اسلام(ص) در آخرین حج پیامبر(ص) همراه بودیم. حضرت حلقه در كعبه را گرفت و به ما فرمود: آیا شما را از نشانههای قیامت آگاه سازم؟ سلمان كه در آن هنگام از همه به پیامبر(ص) نزدیك تر بود عرض كرد: آری ای پیامبر خدا.
پیامبر(ص) فرمود: از نشانههای قیامت ضایع سازی نماز، پیروی از خواستههای نفسانی، میل به هواپرستی، گرامی داشتن ثروتمندان، فروختن دین به دنیاست. در آن هنگام است كه قلب مؤمن در درونش آب میشود، چنان كه نمك در آب، چرا که این همه زشتیها كه میبیند و بر تغییر آن توانایی ندارد.
سلمان عرض كرد: آیا چنین امری واقع میشود ای پیامبر خدا؟! فرمود: آری، سوگند به آن كس كه جانم به دست اوست ای سلمان.
در آن زمان زمامدارانی ستمگر فاسق، كارشناسانی ستمگر و اُمنایی خائن بر مردم حكومت میكنند.
سلمان پرسید: آیا این امر واقع میشود ای رسول خدا؟! فرمود: آری سوگند به آن كس كه جانم در دست اوست ای سلمان.
در آن هنگام زشتیها زیبا، و زیباییها زشت میشود. امانت به خیانتكار سپرده میشود و امانتدار خیانت میكند. دروغگو را تصدیق میكنند و راستگو را تكذیب.
سلمان پرسید: آیا چنین چیزی واقع خواهد شد ای رسول خدا؟! فرمود: آری سوگند به كسی كه جانم در دست اوست ای سلمان.
"فعندها تكون إمارة النساء" یعنی آن روز حكومت به دست زنان و مشورت با بردگان خواهد بود. كودكان بر منبرها مینشینند و دروغ، ظرافت، زكات، غرامت و بیت المال، غنیمت شمرده میشود. مردم به پدر و مادر بدی میكنند و به دوستان نیكی و ستاره دنباله دار در آسمان ظاهر میشود.
سلمان گفت: آیا این امر واقع میشود ای رسول خدا؟! فرمود: آری سوگند به كسی كه جانم در دست اوست ای سلمان.
در آن زمان زن با شوهرش شریك تجارت میشود. باران كم میبارد. صاحبان كرم خسیس هستند و تهیدستان حقیر شمرده میشوند. در آن هنگام بازارها به هم نزدیك میگردد. یكی میگوید: چیزی نفروختم، دیگری میگوید: سودی نبردم و همه زبان به شكایت و مذمّت پروردگار میگشایند.
سلمان گفت: آیا این امر واقع خواهد شد ای رسول خدا؟! فرمود: آری سوگند به كسی كه جانم در دست اوست ای سلمان.
در آن زمان اقوامی به حكومت میرسند كه اگر مردم سخن بگویند آنان را میكشند، و اگر سكوت كنند همه چیزشان را مباح میشمرند. اموال آنان را غارت میكنند. احترامشان را پایمال میسازند. خونهایشان را میریزند. دلها را پر از عداوت و وحشت میكنند و همه مردم را ترسان و مرعوب میبینی.
سلمان گفت: آیا این امر واقع میشود ای پیامبر خدا؟! فرمود: آری قسم به آن كسی كه جانم در دست اوست ای سلمان.
در آن هنگام چیزی از مشرق و چیزی از مغرب میآورند و امّت من رنگ به رنگ (متلوّن) میگردند. در آن روز وای بر ضعیفان امّت از آنان و وای بر آنان از عذاب الهی. نه بر صغیر ترحم می كنند و نه به كبیر احترام می گذارند، و نه گنه كاری را
می بخشند. بدنهایشان همچون آدمیان است، ولی دلهایشان دلهای شیاطین.
سلمان گفت: آیا این چنین خواهد شد ای رسول خدا؟! فرمود: آری، سوگند به آن كس كه جانم در دست اوست ای سلمان.
در آن زمان مردان به مردان قناعت میكنند و زنان به زنان و بر سر پسران به رقابت برمیخیزند، آن سان كه برای دختران در خانوادههایشان. مردانْ خود را شبیه زنان، و زنانْ خود را شبیه مردان میكنند. زنانْ بر زین سوار میشوند. لعنت خدا بر آنان باد.
سلمان عرض كرد: آیا این امر واقع میشود ای رسول خدا؟! فرمود: آری قسم به كسی كه جانم در دست اوست ای سلمان.
در آن زمان به تزیین مساجد میپردازند، چنان كه یهود و نصارا معابد را تزیین میكنند. قرآنها را میآرایند. منارههای مساجد طولانی و صفوف نمازگزاران فراوان، اما دلها دشمن یكدیگر و زبانها مختلف است.
سلمان گفت: آیا این امر واقع میشود ای پیامبر خدا؟! فرمود: آری سوگند به كسی كه جانم در دست اوست، ای سلمان.
در آن هنگام پسران امّت و مردان آنان با طلا زینت میكنند و لباسهای ابریشمین و دیباج میپوشند و از پوستهای پلنگ برای خود لباس تهیه میكنند.
سلمان عرض كرد: آیا این امر واقع شدنی است ای رسول خدا؟! فرمود: آری سوگند به آن كس كه جانم در قبضه قدرت اوست ای سلمان.
در آن هنگام زنا آشكار میگردد. معاملات با غیبت و رشوه انجام میپذیرد و دین را فرومینهند و دنیا را بالا میبرند.
سلمان گفت: آیا این امر شدنی است یا رسول الله؟! فرمود: آری سوگند به كسی كه جانم به دست اوست. ای سلمان.
در آن هنگام طلاق فزونی میگیرد و حدّی برای خدا اجرا نمیشود، امّا با این حال به خدا زیان نمیرسانند.
سلمان گفت: آیا این چنین خواهد شد ای پیامبر خدا؟! فرمود: آری سوگند به آن كسی كه جانم در دست اوست.
در آن هنگام زنانْ خواننده، و آلات لهو و نوازندگی آشكار میشود، و اشرار امتم به دنبال آن میروند.
سلمان گفت: آیا این چنین میشود ای پیامبر خدا؟! فرمود: آری سوگند به آن كسی كه جانم در دست اوست ای سلمان.
در آن هنگام ثروتمندان امّتم برای تفریح به حجّ میروند، و طبقه متوسّط برای تجارت، و فقرای آنان برای ریا و تظاهر. در آن زمان گروههایی پیدا میشوند كه قرآن را برای غیر خدا فرامیگیرند، و با آن همچون آلات لهو رفتار میكنند، و اقوامی بر سر كار میآیند كه برای غیر خدا علم دین را فرامیگیرند. فرزندان نامشروع فراوان میشود. قرآن را به صورت غنا میخوانند، و برای دنیا بر یكدیگر سبقت میگیرند.
سلمان عرض كرد: آیا این امر واقع میشود ای پیامبر خدا؟! فرمود: آری سوگند به كسی كه جانم به دست اوست ای سلمان.
این در زمانی است كه پردههای حرمت دریده میشود. بدان بر نیكان مسلط، دروغ زیاد، لجاجت آشكار، فقر فزونی یافته و مردم با انواع لباسها بر یكدیگر فخر میفروشند. بارانهای بیموقع میبارد. قمار و آلات موسیقی را جالب میشمرند، و امر به معروف و نهی از منكر را زشت میدانند. مؤمن در آن زمان از همه امّت خوارتر است. قاریان قرآن و عبادت كنندگان پیوسته به یكدیگر بدگویی میكنند. پس آنان را در ملكوت آسمانها افرادی پلید و آلوده میخوانند.
سلمان عرض كرد: آیا این امر واقع میشود ای رسول خدا ؟! فرمود: آری سوگند به آن كس كه جانم به دست اوست ای سلمان.
در آن زمان ثروتمند رحمی به فقیر نمیكند، تا آن جا كه نیازمندی در میان جمعیت برمیخیزد و اظهار نیاز میكند و هیچ كس چیزی در دست او نمینهد.
سلمان گفت: آیا این امر شدنی است ای رسول خدا ؟! فرمود: آری سوگند به كسی كه جانم به دست اوست ای سلمان.
در آن هنگام "روبیضه" سخن میگوید.
سلمان عرض كرد: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا "روبیضه" چیست؟ فرمود: كسی در باره محروم سخن میگوید كه هرگز سخن نمی گفت.
در این هنگام طولی نمیكشد كه فریادی از زمین برمیخیزد، آن چنان كه هر گروهی میپندارد این فریاد در منطقه اوست. باز مدتی كه خدا میخواهد به همان حال میمانند. سپس در این مدت زمین را میشكافند و زمین پارههای دل خود را بیرون میافكند و منظورم طلا و نقره است. سپس با دست مباركشان به ستونهای مسجد اشاره كردند و فرمودند: مانند اینها. در آن روز دیگر طلا و نقرهای به درد نمیخورد. این است معنای سخن پروردگار که "فقد جاءَ أشراطها." ـ یعنی علائم آخرالزمان آمده است.("نورالثقلین"، ج5، ص34 و بعد"بحارالانوار"، ج6، ص305)
این حدیث را با وجود طولانی بودنش آوردیم تا جواب شما هم تا حدی معلوم شود.
ظاهر این روایت و روایات دیگر آن است که شرّ و بدی در آخرالزمان فراگیر است. با این وجود دو نکته قابل عرض است:
یکی این که، اگر چه در بسیاری از این علائم نظر به جهان اسلام است، ولی این نه به معنا است که بیرون جهان اسلام وضع بهتر است.
دوم آن که، این فراگیری منافات با این ندارد که در بخشی از عالم عده ای از مؤمنین توانسته باشند خود را نجات دهند و حکومتی بر اساس دین برپا کرده باشند، ولی ظاهر این احادیث آن است که اگر چنین شود، چندان قدرت فراگیری نخواهند داشت.
امیدوارم پاسخ شما داده شده باشد. اگر ابهامی بود با ما در میان بگذارید.
با آرزوی توفیق.
موسسه ذکر ـ قم.
باستانی.
يکشنبه 3/9/1387 - 23:47
خواستگاری و نامزدی
فرزند ادب باش نه فرزند پدر
فرزند ادب زنده کند نام پدر
يکشنبه 3/9/1387 - 1:3
شعر و قطعات ادبی
خداوندگار شعر و ادب، سعدی شیرین سخن چنین آورده است:
زاهـــدی مهمان پادشاهی بود؛ چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد كه ارادت او بود و چون به نماز ایستادند بیش از آن کرد که عادت او بود تا ظن صلح درحق او زیادت كنند.
تـــرسم نـــرسی به کعبه ای اعـــرابــی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است
چون به مقام خویش باز آمد سفره خواست تا تناولی کند. پســـری صاحب فراست داشت. گفت: ای پدر! باری به دعوت سلطان طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم كه به كار آید.(1) گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کارآید.
ای هنرها گرفته بر كف دست عیبها برگرفته زیر بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل(2)
1- كنایه از سیر نشدن
2- كلیات سعدی ، براساس نسخه تصحیح شده محمد علی فروغی ، صفحه 56
شنبه 2/9/1387 - 14:21
فلسفه و عرفان
ابوعلی بن سینا، هنوز به سن بیست سال نرسیده بود، كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینی زمان خود سر آمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابوعلی بن مسكویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با كمال غرور گردویی را به جلو ابن مسكویه افكند و گفت:
«مساحت سطح این را تعیین كن »
ابن مسكویه جزوههایی از یك كتاب، كه در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (كتاب طهاره الاعراق)، به جلو ابن سینا گذاشت و گفت: « تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعیین كنم، تو به اصلاح اخلاق خود محتاجتری از من به تعیین مساحت سطح این گردو ».
بوعلی از این گفتار شرمسار شد، و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.
شنبه 2/9/1387 - 14:16
فلسفه و عرفان
نوشتهاند:
روزى اسكندر مقدونى، نزد دیوجانس آمد تا با او گفت و گو كند. دیوجانس كه مردى خلوت گزیده و عارف مسلك بود، اسكندر را آن چنان كه او توقع داشت، احترام نكرد و وقعى ننهاد. اسكندر از این برخورد و مواجهه دیوجانس، برآشفت و گفت:
- این چه رفتارى است كه تو با ما دارى؟ آیا گمان كردهاى كه از ما بىنیازى؟
- آرى، بىنیازم.
- تو را بىنیاز نمىبینم. بر خاك نشستهاى و سقف خانهات، آسمان است. از من چیزى بخواه تا تو را بدهم.
- اى شاه! من دو بنده حلقه به گوش دارم كه آن دو، تو را امیرند. تو بنده بندگان منى!
- آن بندگان تو كه بر من امیرند، چه كسانىاند؟!
- خشم و شهوت؛ من آن دو را رام خود كردهام؛ حال آن كه آن دو بر تو امیرند و تو را به هر سو كه بخواهند مىكشند.
برو آن جا كه تو را فرمان مىبرند؛ نه این جا كه فرمانبرى زبون و خوارى
شنبه 2/9/1387 - 14:12