• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 4581روز قبل
فلسفه و عرفان

خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟»
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید»
خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
« زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟»
من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟»
خدا جواب داد....
« اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند»
«اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند»
«اینکه با نگرانی به اینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در اینده زندگی می کنند»
«اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند»
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت....
سپس من سؤال کردم:
«به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟»
خدا پاسخ داد:
« اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند»
« اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند»
«اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند»
« اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند»
« یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است»
« اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند»
« اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند»
« اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند»
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
« از وقتی که به من دادید سپاسگذارم»
و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟»
خدا لبخندی زد و گفت...
«فقط اینکه بدانند من اینجا هستم»
« همیشه»

 


چهارشنبه 29/3/1387 - 1:2
خواستگاری و نامزدی
بهترین دوست اون دوستیه که بتونی باهاش روی یک سکو سکت بشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور میشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی
ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمی دونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره به دست نیاریم نمیدونیم چی رو از دست دادیم
اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که او هم همین کار رو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته باش ، فقط منتظر باش تا اینکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه و اگه این طور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده
در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد در یک ساعت میشه یکی رو دوست داشت و در یک روز میشه عاشق شد ، ئلی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد
دنبال نگاهها نرو چون می تونن گولت بزنن، دنبال دارایی ترو چون کم کم افول می کنه ، دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره رو روشن کرد ، کسی رو پیدا کن که تو رو شاد کنه
دقایقی تو زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ میشه که می خوای اونو از رویات بکشی بیرون و توی دنیای واقعی بغلش کنی
رویایی رو ببین که می خوای ، جایی برو که دوست داری ، چیزی باش که می خوای باشی ، چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی
آرزو می کنم به اندازه ی کافی شادی داشته باشی تا خوش باشی ، به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی
به اندازه کافی اندوه داشته باشی تا یک انسان باقی بمونی و به اندازه کافی امید تا خوشحال بمونی
همیشه خودتو جای دیگران بذار اگر حس می کنی چیزی ناراحتت می کنه احتمالا دیگران رو هم آزار می ده
شادترین افراد لزوما بهترین چیزها رو ندارن ، اونا فقط از اونچه تو راهشون هست بهترین استفاده رو می برن
شادی برای اونایی که گریه می کنن و یا صدمه می بینن زنده است ، برای اونایی که دنبالش می گردن و اونایی که امتحانش کردن ، چون فقط اینها هستن که اهمین دیگران رو تو زندگیشون می فهمن
عشق با یک لبخند شروع میشه با یک بوسه رشد می کنه و با اشک تموم می شه ،‌ روشنترین اینده همیشه روی گذشته فراموش شده شکل می گیره ، نمیشه تا وقتی که دردها و رنجا رو دور نریختی توی زندگی به درستی پیش بری ،
وقتی که به دنیا اومدی تو تنها کسی بودی که گریه می کردی و بقیه می خندیدن ، سعی کن یه جوری زندگی کنی وقتی رفتی تنها تو بخندی و بقیه گریه کنن
چهارشنبه 29/3/1387 - 0:58
شعر و قطعات ادبی
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
چهارشنبه 29/3/1387 - 0:56
طنز و سرگرمی

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند، رسیدگی می‌کرد، متوجه نامه‌ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود؛ نامه‌ای به خدا.

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه اینطور نوشته شده بود:


خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق ناچیز بازنشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود، دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می‌کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده‌ام، اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم. هیچ‌کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی، به من کمک کن.


کارمند اداره پست خیلی تحت‌تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه
آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد که آن‌را برای پیرزن فرستادند. همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند، خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت تا اینکه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود؛ نامه ای به خدا. همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:


خدای عزیزم. چگونه می‌توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با آن‌ها بگذرانم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی، البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آنرا برداشته‌اند.

چهارشنبه 29/3/1387 - 0:54
طنز و سرگرمی

 

چهارشنبه 29/3/1387 - 0:39
دنیای گیاهان و حیوانات

سه شنبه 28/3/1387 - 19:54
طنز و سرگرمی
f3su4o

شروع ترم

2vuc754

یک هفته بعد از شروع ترم

2anww4

دو هفته بعد از شروع ترم

2q8rivq

قبل از میان ترم

143fjty

در طول امتحان میان ترم

20959mr

بعد از امتحان میان ترم

344cd5l

قبل از امتحان پایان ترم

ehesxt

اطلاع از برنامه پایان ترم

9r3q8i

7 روز قبل از پایان ترم

122osw6

6 روز قبل از پایان ترم

ogjree

5 روز قبل از پایان ترم
iy0hkz

4 روز قبل از پایان ترم

167429v

2 روز قبل از پایان ترم

2lj6nna

1 روز قبل از پایان ترم

xm1xe8

شب قبل از امتحان
iwrdwy

1 ساعت قبل از امتحان

69j7yx

در طول امتحان

4hqjar

هنگام خروج از سالن امتحان

20959mr

بعد از امتحان
سه شنبه 28/3/1387 - 19:53
دانستنی های علمی

نا گفته هایی از زبان فارسی

 

  

آیا می دانستید برخی ها واژه های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می دانند ؟
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه های دیگر.

 آیا می دانستید که بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن ها را به معنایی که خود می دانند در نمی یابند ؟ این واژه ها را " ساختگی " (جعلی) می نامند و بیش ترشان ساخته ی ترکان عثمانی است. از آن زمره اند :
ابتدایی (عرب می گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره ( مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه های دیگر.
بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می فهمند، از آن زمره اند :
رقیب (عرب می فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب می فهمد: طبع ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه های دیگر.

– آیا می دانستید که ما بسیاری از واژه های فارسی مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می کنیم ؟ این واژه های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی ( معرب ) کرده اند و دوباره به ما پس داده اند و یا از زبان های فرنگی ، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته اند، دوباره به ما داده اند و از آن زمره اند :
از عربی :
فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه های دیگر.
از روسی :
استکان : این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یك جام به افتخار دوست بوده است که از سده ی ١۶ میلادی از راه زبان‌ تركی وارد زبان روسی شده و به شكل استكان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌های فارسی آن را وامواژه‌ای روسی می‌دانند.
سارافون : این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است كه از راه زبان تركی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامه ی ملی زنانه ی روسی گفته می‌شود كه بلند و بدون استین است.
پیژامه: همان « پای جامه» ی فارسی می باشد که اکنون در زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می رود و آن ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.
● واژه های فراوانی در زبان های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی دانند. از آن جمله اند :
کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریبن همه ی زبان های اروپایی هست.
شغال که در روسی shakal ، در فرانسوی chakal ، در انگلیسی jackalو در آلمانیSchakal نوشته می شود.
کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravanو در آلمانی Karawane نوشته می شود.
کاروانسرا که در روسی karvansarai ، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می شود.
پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis ، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می شود.
مشک که در فرانسوی musc ، در انگلیسی muskو در آلمانی Moschus نوشته می شود.
شربت که در فرانسوی sorbet ، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می شود.
بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می شود و در این زبان ها معنی رشوه هم می دهد.
لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می شود و در این زبان ها به معنی ملوان هندی نیز هست.
خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می شود.
کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می شود.
ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می شود.
Esther نیز که نام زن در این کشورها است به همان معنی ستاره می باشد.
برخی دیگر از نام های زنان در این کشور ها نیز فارسی است، مانند :
Roxane که از واژه ی فارسی رخشان به معنی درخشنده می باشد و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان " روشنک " وجود دارد.
Jasmine که از واژه ی فارسی یاسمن و نام گلی است
Lila که از واژه ی فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.
Ava که از واژه ی فارسی آوا به معنی صدا یا آب است . مانند آوا گاردنر
وا|ژه های فارسی موجود در زبان های عربی ، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.

 آیا می دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی کننده ی خود ن نفی را به جای م نهی به کار می برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است ؟
امروز ایرانیان هنگامی که می خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند : مکن ! یا مگو ! ( یعنی به جای کاربرد م نهی ) به نادرستی می گویند : نکن ! یا نگو ! ( یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می برند ).
در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلا باید گفت : مترس ! ، میازار ! ، مده ! ، مبادا ! ( نه نترس ! ، نیازار ! ، نده ! ، نبادا ! ) و تنها برای نفی کردن ( یعنی منفی کردن فعلی ) ن نفی به کار رود، مانند : من گفته ی او را باور نمی کنم، چند روزی است که رامین را ندیده ام . او در این باره چیزی نگفت.

 آیا می دانستید که اصل و نسب برخی از واژه ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژه یا عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شده ی آن وارد زبان عامه ی ما شده است ؟
به نمونه های زیر توجه کنید :
هشلهف : مردم برای بیان این نظر که واگفت ( تلفظ ) برخی از واژه ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می تواند نازیبا و نچسب باشد، جمله ی انگلیسی I shall have ( به معنی من خواهم داشت ) را به مسخره هشلهف خوانده اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است ! و اکنون دیگر این واژه ی مسخره آمیز را برای هر واژه یا عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز ( چه فارسی و چه بیگانه ) به کار می برند.
چُسان فُسان : از واژه ی روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
زِ پرتی : وازه ی روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق ها ی روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می افتاد دیگران می گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
شِر و وِر : از واژه ی فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
فاستونی : پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و باستونی می گفته اند.
اسکناس : از واژه ی روسی Assignatsia که خود از واژه ی فرانسوی Assignat به معنی برگه ی دارای ضمانت گرفته شده است.
فکسنی : از واژه ی روسی Fkussni به معنی با مزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه یعنی به معنی بی خود و مزخرف به کار برده شده است
لگوری ( دگوری هم می گویند) : یادگار سربازخانه های ایران در دوران تصدی سوئدی ها است که به زبان آلمانی به فاحشه ی کم بها یا فاحشه ی نظامی می گفتند : Lagerhure .
نخاله : یادگار سربازخانه های قزاق های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده اند.
سه شنبه 28/3/1387 - 19:51
آموزش و تحقيقات
سه شنبه 28/3/1387 - 19:45
دانستنی های علمی
دارالفنون

 

مدرسه قدیمی دارالفنون كه نخستین و بزرگ‌ترین مدرسه به سبك جدید است، 154سال پیش در روز یكشنبه نهم دی‌ماه 1231خورشیدی افتتاح شد .13روز بعد، بانی نیك‌اندیش آن میرزاتقی‌خان امیركبیر در حمام فین كاشان به امر ناصرالدین‌شاه و به دست حاجی‌علی‌خان فراشباشی به شهادت رسید.

آنگاه پسر این میرغضب – یعنی اعتمادالسلطنه – به جای امیر به صدراعظمی برگزیده شد كه این دارای دو معنای ضمنی بود؛ یكی آنكه كسی در این ملك، روش امیركبیر را دنبال نكند و در پی چون و چرا و بازسازی افكار خلق نباشد و دیگر آنكه اذهان مطیع و منقاد و آنان كه پیوسته سر تسلیم و اطاعت در پیش دارند، بدانند كه در مناصب مناسب جای می‌گیرند.

تاسیس دارالفنون، یكی از اقدامات چشمگیر میرزاتقی‌خان امیركبیر است كه حاصل آن، برآمدن نامدارترین چهره‌های علمی، ادبی و هنری بوده. اما این مركز فرهنگی، بیست‌وچند سال است كه به صورت خاكدانی در خیابانی نه‌چندان خوشنام، به ایامی نه ‌چندان دور می‌اندیشد كه پایه‌ریز فرهنگ نوین كشور بود و خیابانی كه در آن جای گرفته و نام حكیم ناصرخسرو را كه از مفاخر فرهنگی ماست بر خود دارد، خیابانی بود كه مراكز متعدد فرهنگی و علمی در خود داشته كه امروزه جز كتابفروشی‌های قدیمی، نشانی از آنها نیست ولی به عوض، در ضلع شرقی آن، صدای «دارو،دارو» یك لحظه قطع نمی‌شود! اینجا دارالفنون شده است و البته بر كسی پوشیده نیست كه دارو همیشه به معنای دوا نیست و بیشتر معادل drug به كار می‌رود اما در ضلع غربی، دارالفنون همچون پدری سالخورده و فرتوت، ابرو درهم كشیده، نگاهی عتاب‌آلود به این نسل ازخودرمیده دارد. این ازخودرمیده‌ها در ضلع شرقی و با فاصله‌ای بعید، به دنبال متاعی هستند كه روح بنیان‌گذار دارالفنون از آن در عذاب است.

دارالفنون

گویی از همین روست كه اهل دارو هرگز در حاشیه دارالفنون نمایان نمی‌شوند؛ بنایی كه به رغم فرسودگی، همچون لعلی درخشنده به چشم اهل نظر زیبا و دلنواز می‌آید.

سردر زیبای دارالفنون را لرزاده – معمار معروف – پدید آورده و خط چشم‌نواز بالای آن از عبدالحمید ملك‌الكلامی ملقب به امیرالكتاب است. دارالفنون در آغاز از چنان منزلتی برخوردار بود كه رضاقلی‌خان هدایت – مولف مجمع‌الفصحاء، ریاض‌العارفین و انجمن‌آرای ناصری – به ریاست آن برگزیده شد و به این منظور، از شیراز به تهران كوچ كرد.

از دارالفنون تا سال 57 به عنوان مدرسه استفاده شد و بعد از آن به مركز تربیت معلم تبدیل گردید. سپس مدتی به مركز آموزش ضمن خدمت وزارت آموزش‌وپرورش اختصاص یافت تا آنكه در سال67 جزو فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید و تصمیم گرفته شد از این بنای ترد و شكننده كه دیگر توانایی ارائه خدمات آموزشی را نداشت، پس از مرمت و بازسازی، به عنوان گنجینه آموزش‌و پرورش استفاده شود و به این ترتیب، در ایران نیز همانند بسیاری از كشورهای دیگر، مركزی برای نگهداشت تاریخ مكتوب، عینی و شفاهی تعلیم و تربیت فراهم آید. اكنون سال‌هاست كه از تصویب این طرح می‌گذرد ولی دارالفنون سالخورده همچنان مهجور و تكیده – لابد به جرم دانش‌پروری – سر در گریبان فرو برده، در گوشه‌ای از خیابان ناصرخسرو چمباتمه زده تا دستی از غیب برون آید و گره از كار فروبسته‌اش بگشاید، حال آنكه ساخت‌وسازهایی بسیار بی‌مقدار با هزینه‌های كلان صورت می‌گیرد كه با آنها می‌شود چند بنای تاریخی نظیر دارالفنون را بازسازی كرد كه نشان از هویت فرهنگی كشور دارند.

دارالفنون

                    فلك به مردم نادان دهد زمام مراد                                   تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس

بازسازی بنایی فرسوده و ازدست‌رفته نظیر دارالفنون، نیاز به عزمی ملی دارد. این وظیفه‌ای نیست كه یك وزارتخانه به‌تنهایی بتواند از عهده انجام آن برآید و نیاز به توجه مدیریت كلان فرهنگی دارد تا هزینه لازم را برای انجام سریع عملیات نوسازی آن تامین كند و كار را در اسرع وقت و در زمانی تعیین‌شده به سامان برساند؛ نه آنكه مرمت بنایی چنین عظیم به بودجه وزارتخانه‌ای حوالت شود كه خود، چشم به همیاری مردم دارد! از این روست كه پس از گذشت سال‌های متمادی، هرازگاهی خرجی اندك صرف مرمت‌های جزئی و ناقص در این بنا می‌شود كه چون بودجه‌ای برای پیگیری و ادامه كار بازسازی در پی ندارد، آنچه انجام یافته هم به دلیل نیمه‌كاره‌ماندن، در معرض تخریب و فرسایش زمانی قرار می‌گیرد، كه گرفته است و باز كار به نقطه آغاز می‌رسد.

البته نباید پنداشت كه این جفا و بی‌توجهی فقط در مورد دارالفنون صورت می‌گیرد بلكه این معضلی است كه متوجه غالب دستاوردها و میراث فرهنگی ماست. این معضل از دو علت نشأت می‌گیرد؛ یكی عدم وجود مدیریت كلان فرهنگی كه ضرورت دارد در قالب یك هیات یا شورا، مركب از عالی‌ترین اعضای تصمیم‌گیرنده نهادهای ذی‌ربط پدید آید و به مسائلی بیندیشد كه بازسازی و راه‌اندازی گنجینه دارالفنون می‌تواند نمونه‌ای از آن باشد و دیگری عدم توجه یكسان اهل تحقیق به كل فرهنگ برآمده از این خاك است.

دارالفنون

این، معضلی است كه باید آن را به منظور حفظ و پرورش میراث فرهنگی كشور، بسیار جدی گرفت.توجه به چهره‌های تابناك فرهنگ بیگانه و غافل‌ماندن از دیگر چهره‌ها را می‌توان برابر گرفت با علاقه‌ای كه كودكان به خامه روی شیرینی نشان می‌دهند و به دیگر قسمت‌های آن توجهی ندارند. تفكر خامه‌ای در حوزه فرهنگ نیز چنین است؛ یعنی فرهنگ را به صورت یك كل منسجم نمی‌بیند بلكه فقط چهره‌ها، دستاوردها و آثار دلپذیرتر را مورد توجه قرار می‌دهد و بقیه را به حال خود وامی‌گذارد تا به‌تدریج مشمول فراموشی و فرسایش زمانی شوند؛ حال آنكه زیبایی یك آسمان پرستاره تنها به ماه و زهره و پروین نیست؛ زیبایی آن، در كل منجسم آن است.

در آسمان پرستاره میراث فرهنگی ایران، اگر فردوسی هست، دهخدایی هم هست. اگر حافظ هست، هلالی جغتایی هم هست. اگر عنصری هست، سعید طاعی هم هست. اگر مولوی هست، سنایی هم هست. اگر ملاصدرا هست، سهروردی هم هست و اگر ابنیه باشكوهی هست كه زیبایی‌شان به گنبد آسمان پهلو می‌زند، دارالفنون هم هست. همه اینها میراث فرهنگی این سرزمین‌اند، میراث‌دار واقعی، همه را عزیز بشمارد؛ بر یكی دست نوازش نكشد و دیگری را خوار بدارد. او به باغبانی می‌ماند كه باید همه گل‌های بوستانش را به یكسان پرورش دهد و بداند كه هر گلی بویی دارد.

سه شنبه 28/3/1387 - 19:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته