• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 66
زمان آخرین مطلب : 6053روز قبل
ادبی هنری

ای بسا هندووترک همزبان----- ای بسا دوترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگراست----- همدلی ازهمزبانی بهتراست

مدتی بود درمسیرخانه تا محل کارم، خانه ای نظرم را جلب کرده بود.هرروزکه ازجلوی آن خانه می گذشتم ناخودآگاه محوآن خانه می شدم.دررویای خود مجسم می کردم که این خانواده چقدرخوشبخت هستند.چقدربا هم دوست وصمیمی هستند.حتی گاهی وقتها مجسم می کردم که آنها آنقدربه هم نزدیکند که برای بیان مقاصد خود نیازبه حرف زدن ندارند وبا نگاه کردن به هم منظورهمدیگررا درک می کنند.فکرمی کردم دررابطه بامحبت وصمیمیت،زمان دراین خانه متوقف شده است.تا اینکه یک روزصبح که داشتم به محل کارم می رفتم،دیدم که پلیس جلوی خانۀ رویایی من ایستاده است.

ازپلیسی سؤال کردم که چه خبراست؟

پلیس گفت:هنوزدقیقا"نمی دانیم،ظاهرقضیه این است که زنی که دراین خانواده زندگی می کرده،شوهرش را نیمه شب خفه کرده است.

آه ازنهادم برآمد.تمام رویایم به یک باره فروریخت.چند روزبعد همان زن دردادگاه گفت:

زندگی برایم جهنم بود.درتمام طول این زندگی یک شب هم روی آسایش را ندیده ام.هرشب با هم جنگ ودعوا داشتیم.آنقدرازشوهرم نفرت داشتم که موقع خفه کردن اویک لحظه هم احساس ناراحتی ویا پشیمانی نکردم.وحرف آخراینکه با هم تفاهم نداشتیم.

این مسئله روی من خیلی تأ ثیرگذاشت.با خود گفتم:این تفاهم چیست که بسیاری ازخانواده ها آن را ندارند؟آیا نمی شود دونفربین خود تفاهم برقرارکنند؟مگربرقراری تفاهم بیشترازکمی گذشت لازم دارد؟آن هم نه گذشتی دررابطه با ایمان وعقیده،بلکه گذشتی دررابطه با میل وسلیقه.آیا اگردرزندگی با هم همدل باشیم بهترنیست؟

                                           با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:32
ادبی هنری

گربه صورت آدمی انسان بدی----- احمد وبوجهل خود یکسان بدی

خداوند انسان را به یک شکل وهیئت آفرید.(با توجه به اختلافهای فردی وظاهری)درنتیجه به موجوداتی که ناطق هستند وزندگی اجتماعی،مدنی دارند،انسان می گویند.اما همین انسان گاهی آن قدرپاک ومقدس می شود که ازملائکه هم بالاترمی رود.گاهی هم آن قدرتنزّل پیدا می کند که ازدرّنده ترین درّندگان هم درّنده ترمی شود

خصلت بسیاری ازحیوانات درانسان پدیدارمی شود.

انسان گاهی مانندشیردرنده می شود،مانند موش ترسومی شود،مانند روباه حقه بازمی شود،مانند کلاغ دزد می شود،مانند مارنیش می زند،مانند اسب باوفامی شود ومانند...

درقرآن آمده است که«هرانسانی برشاکله اش عمل می کند.»

پس گرچه انسانها ازنظرظاهرشبیه به هم هستند،اما درباطن یک جورویک شکل نیستند.برای شناخت هرانسانی باید مدتی با اوزندگی کرد ویا به مسافرت رفت ویا بااوواردبحث درمورد مسائل گوناگون شد.

                                            با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:30
ادبی هنری

آب وگل چون ازدم عیسی چرید----- بال وپربگشاد مرغی شد پدید

یکی ازمعجزات حضرت عیسی(ع) این بود که با ِگل شکل مرغی درست می کرد.سپس در آن می دمید .آن ِگل به صورت مرغی زنده می شد وپروازمی کرد.

زمانی که مردم خواستند حضرت ابراهیم(ع) را مجازات کنند،آتش عظیمی آماده کردند وحضرت را درآتش انداختند.ولی آتش نه تنها حضرت را نسوزاند،بلکه پرازگل وریاحین شد.

برادر!باد وخاک وآب وآتش ،چگونه این مسائل را تشخیص می دادند؟

                                       با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:29
ادبی هنری

خاک قارون را چوفرمان دررسید----- با زروتختش به قعرخود کشید

قارون شخص بسیارپولداری بود که درزمان حضرت موسی(ع) زندگی می کرد.اوعلیه حضرت موسی(ع) توطئه می کرد،تا اینکه فرمان خداوند دررابطه با عذاب اوصادرشد.

درمحدوده ای که کاخ قارون بود،زمین شکا فته شد وقارون وقصروثروتش را درخود فرو برد.وهمه چیزیک دفعه درزمین مدفون شد.درحالی که درکنار قصرقارون انسانهای مؤ من زندگی می کردند.اما فقط زمینی که کاخ قارون بود شکافته شد ودرزمینهایی که مؤ منان زندگی می کردند هیچ اتفاقی نیفتا د.

                                        با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:28
ادبی هنری

موج دریا چون به امرحق بتاخت----- اهل موسی را زقبطی بازشناخت

آب هم موجودی زنده ودرفرمان خداوند است.چرا که آب هم قوم موسی وقوم فرعون را می شناخت.برای اینکه وقتی به قوم فرعون می رسید،آنها را هلاک می کرد.ووقتی به قوم موسی می رسید،می ایستاد تا عبورکنند.

همانطورکه می دانید حضرت موسی(ع)مأ مورشد که فرعون را به خدا پرستی دعوت کند وقوم بنی اسرائیل را نجات دهد.اما فرعون با دیدن نُه معجزه ازحضرت موسی(ع) به خدا ایمان نیاورد وهمراه با طرفدارانش دردریا غرق شدند.

                                          با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:27
ادبی هنری

گرنبودی واقف ازحق جان باد ----- فرق کی کردی میان قوم عاد

هود گرد مؤمنان خطی کشید ----- نرم می شد باد،کانجا می رسید

حضرت هود(ع) پیامبرقوم عاد بود.اوقومش را به خداپرستی دعوت کرد.ولی قوم، به اوایمان نیاوردند.تا اینکه حضرت هود(ع)ازآنها نا امید شد وازخدا خواست تا قومش را عذاب کند.

حضرت صالح(ع) پیامبرقوم ثمود بود.اونیزقومش را به خدا پرستی دعوت کرد.ولی قوم به اوایمان نیاوردند.تا اینکه حضرت ثمود(ع) ازآنها نا امید شد وازخدا خواست تا قومش را عذاب کند.

وعدۀ عذاب ازطرف خداوند صادرشد.آنها به قومشان خبرآمدن عذاب را دادند.ولی بازقوم ازآنها قبول نکردند تا اینکه عذاب خداوند ازراه رسید.

باد سختی شروع به وزیدن کرد.باد کافران را اززمین بلند کرده وبه آسمان می برد وازهمان بالا آنها را به زمین می زد.

اما همین باد وقتی که به مؤمنان می رسید،آرام ازکنارشان عبورمی کرد.

مولوی می گوید،باد ازکجا می دانست که این شخصی که روبروی اوست کافراست ویا مؤمن؟چگونه می توان به این مطلب پی برد؟

برای فهم این مطلب مولوی مثالی دارد که :

باد درون دهان وحلق رفت وآمد می کند.بدون اینکه آسیبی به جایی برساند.ولی وقتی که دندانی فاسد شود آن وقت است که این باد روان،ثقیل وسنگین می شود.وبه جان دندان فاسد می افتد.بدون آنکه به بقیۀ دندانها کاری داشته باشد.

باد را اندردهان بین رهگذر----- هرنفس آیان،روان،درکرّوفرّ

حلق ودندانها ازاوایمن بود ----- حق چوقرماید به دندان درفتد

کوه گردد ذرّه ای باد وثقیل----- درد دندان داردش زاروعلیل

پس بدان که تمام عناصرسمعا" وطاعتا" فرمان خدا را انجام می دهند.

وآن وقت انسان به جای اینکه بگوید،سمعنا واطعنا می گوید:سمعنا وعصینا!

                                       با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:26
ادبی هنری

باد وخاک وآب وآتش بنده اند----- با من وتومرده،با حق زنده اند

تمام این عناصر،شبانه روز بدون کوچکترین مخالفتی درخدمت خداوند هستند.وقتی که به باد فرمان می رسد که بوَز،می وَزَد.وقتی که به خاک فرمان می رسد که ِبرویان،می رویاند.

وقتی که به آب فرمان می رسد که ببارویا جاری شو،باران می بارد وآب جاری می شود.

وقتی که به آتش فرمان می رسد که شعله ورشو،شعله ورمی شود.

درقرآن درسورۀ الرحمن آمده است که«خداوند هرروزمشغول کاراست.»

اگردلت پاک باشد می بینی که تمام عناصربا میل ورغبت به دستورخداوند عمل می کنند.

                                          با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:25
ادبی هنری

مادربتها بت نفس شماست----- زان که آن بت مارواین بت اژدهاست

عجیب است که تمام درد های دنیا،گرسنگی بچه ها،حقوق پایمال شدۀ زنان،قوانین تبعیض آمیز،عقب ماندن ملّتها،فقر،فحشا،فساد و...زیرسراین نفس است،اما هیچوقت ازاواسمی به میان نمی آید.امروزه درتمام دنیا ویا بیشترمناطق دنیا پرستش نفس جای خود را به پرستش خداوند داده است.خود پسندی دردنیا بیداد می کند.همه یا آگاهانه ویا نا آگاهانه اسیرنفس خود هستیم .وبه قول حافظ نام آن را هوشیاری گذاشته ایم.

آیا تا به حال هیچ فکرکرده ایم که هرکدام ازما نوعی فرعون هستیم؟مگرنه اینکه فرعون کسی بود که با دیدن نُه آیه ونشانه ازطرف موسی(ع) بازهم ایمان نیاورد؟آیا دلیل فرعون چیزی غیرازخود پسندی بود؟

درقرآن آمده که «آیا دیده ای کسی را که خدایش هوی وهوس اوست؟»

مولوی مقایسه ای بین بت سنگی وبت نفس کرده است.اومی گوید:

بت سنگی مثل ماراست که نیش زهرآلود دارد.واگرانسان را نیش بزند،هم امکان مردن هست وهم امکان نجات،ولی کسی که اسیراژدها شود نجات اوغیرممکن است.

                                        با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:24
ادبی هنری

هرکه او بنهاد نا خوش سنتی----- سوی اونفرین رود هرساعتی

بعضی ازمردم درجامعه تأ ثیرگذارهستند.آنها درطول زندگی خود اعمالی را انجام می دهند ویا ازمردم می خواهند کارهایی را انجام دهند،که همین اعمال وکارها بعد ها به صورت سنّت درجامعه درمی آید.

بعضیها سنت بت پرستی را درجامعه پایه ریزی می کنند وبعضیها سنت خدا پرستی را درجامعه بنیان می گذارند.

چیزی که دریک جامعه به صورت سنت دربیاید،درجسم وروح مردم آن جامعه رخنه می کند. لذا ازبین بردن یک سنت غلط درجامعه،گاهی وقتها غیرممکن می شود.

درروایات هست،کسی که می میرد ازسه چیزارث می برد.

فرزندان—بنایی که به جا گذاشته – سنتی که به جا گذاشته

پس کسانی که دریک جامعه سنتی را برجا می گذارند،اگرآن سنت خوب باشد بعد ازمرگ به این اشخاص پاداش داده می شود.واگرسنتی را که به جا گذاشته بد باشد،بعد ازمرگ تا زمانی که آن سنت پا برجا است به آنها نفرین وعذاب می رسد.

                                       با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:23
ادبی هنری

کارپاکان را قیاس ازخود مگیر----- گرچه باشد درنوشتن شیروشیر

می گویند اوّل کسی که قیاس کرد، شیطان بود.که خود را با انسان مقایسه کرد.شیطان گفت:

من ازآتش خلق شده ام وانسان ازگِلی لجن مانند خلق شده است.چطورمن که خلقتی لطیف دارم به انسان که خلقتی کثیف دارد سجده کنم؟لذا تکبّرکرد وبه انسان سجده نکرد ونه تنها عبادتش نابود شد،بلکه ازدرگاه خداوند هم رانده شد.

متاسفانه این مقایسه کردن دربین ما ایرانیان بسیاررواج دارد.با اینکه ازآن ضررهم دیده ایم بازدست بردارنیستیم.

مرد زنش را با زنهای دیگرمقایسه می کند.زن شوهرش را با مردان دیگرمقایسه می کند.پدرومادرفرزندشان را با بچه های دیگرمقایسه می کنند.و...

غافل ازاینکه هیچ دوانسانی دردنیا مثل هم نیستند.حتی بین دوبرادرممکن است هزاران اختلاف باشد که بعضی ازآنها را می توان بطورمعمولی مشاهده کرد.

به گفتۀ مولانا درست است که نوشتن کلمه شیر(حیوان درّنده)با نوشتن کلمه شیر(غذای خوردنی) ازنظرظاهرفرق نمی کند،اما می دانیم که این دوشیرهیچ گونه شباهتی به هم ندارند وقابل مقایسه نیستند.

لذا هرانسانی باید خودش را با خودش مقا یسه کند،نه با دیگران.چه رسد به اینکه ما بخواهیم خودمان را با اولیاء خدا مقایسه کنیم.

                                    با تشکر- آریوبرزن

جمعه 31/1/1386 - 23:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته