• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 232
تعداد نظرات : 84
زمان آخرین مطلب : 4656روز قبل
شعر و قطعات ادبی
--------------------------------------
زخون دل به نعشت گل فشانم

کنار جسم مجروحت بمانم

زخون حنجرت گیرم وضویی

به زخم پیکرت قرآن بخوانم
-----------------------------------
کنار چشمه ای بودیم در خواب

تو بـا جامی ربـودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جـام گـــوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
--------------------------------------
تو از دشت وفا یاد مرا گیر

سراغ داغ فریاد مرا گیر

قدم نه در کویر دیدگانم

ازین نامردمان داد مرا گیر
-------------------------------------
تا شمع تو افروخت پروانه شدم

با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم

در روی تو بیقرار شد مردم چشم

یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم

مولوی
-------------------------------------
دل تنگم ز سنگ غم شكسته

به تیغ نا مرادی گشته خسته

ببین از دوریت ای نا زنینم

غبار حسرتم بر دل نشسته

محمود شاهرخی
-----------------------------------
بود غم در دلم بسیار بسیار

نمی پرسی كه چونی ای دل افگار

اگر پرسی برایت می شمارم

غم دل را چو نی با ناله زار

محمود شاهرخی
----------------------------------------
ای روی تو آرزوی دیرینه‌ی ما

جز مهر تو نیست در دل و سینه‌ی ما

از صیقل آدمی زداییم درون

تا عکس رخت فتد در آیینه‌ی ما

عراقی
----------------------------------------
تا با توام، از تو جان دهم آدم را

وز نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود

کز سینه به کام خود برآرم دم را

عراقی
--------------------------------------
فریاد که سوز دل بیان نتوان کرد

با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد

اینها که من از جفای هجران دیدم

یک شمه به صد سال بیان نتوان کرد

وحشی بافقی
---------------------------------------
دردی است مرا به دل دوایم بکنید

گرد ســــر آن شــــوخ فدایم بکنید

دیـــوانه‌ام و روی به صحــــــرا دارم

زنجـــــیر بیارید و به پایم بکنیـــــد
"خاقانی"
--------------------------------------
خورشید رخا، ز بنده تحویل مکن

این وصل مرا به هجر تبدیل مکن

خواهی که جدا شوی ز من بی‌سببی؟

خود دهر جدا کند، تو تعجیل مکن

عراقی
--------------------------------------
هر آنچه دارمی در پات ریزم/ میان عاشقان یكباره خیزم

و با فریاد و سوز و آه و ناله /بگویم دوستت دارم عزیزم
---------------------------------------
بلا رمزی زبالای تو باشه

جنون قِسمی ز سودای تو باشه

به صورت آفرینم این گمانه

که پنهان در تماشای تو باشه

"بابا طاهر"
---------------------------------------
شهیدان را به نوری ناب شوییم

درون چشمه ی مهتاب شوییم

شهیدان همچو آب چشمه پاکند

شگفتا آب را با آب شوییم
جمعه 26/4/1388 - 15:59
شعر و قطعات ادبی
گر می نخوری طعنه مزن مستان را

بنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می نخوری

صد لقمه خوری که می غلامست آن را
-------------------------------------
غم عشقت بیابون پرورم كرد

هوای بخت بی بالو پرم كرد

بمو گفتی صبوری كن صبوری

صبوری طرفه خاكی بر سرم كرد
------------------------------------------
تا خاک مرا به قالب آمیخته اند

بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند

من بهتر از این نمی توانم بودن

کز بوته مرا چنین برون ریخته اند
------------------------------------------
ای دل تو به ادراک معنا نرسی

در نکته زیرکان دانا نرسی

امروز ز می و جام بهشتی می ساز

کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
----------------------------------------
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وزبسترِ عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست

تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
------------------------------------------
نه یادم می کنی نه می روی یاد

به نیکی باد یادت ای پریزاد

عجب نبود کنی فایز فراموش

فراموشی است رسم آدمیزاد
---------------------------------------
سحرگه برگ گل تر شد ز شبنم

نسیم آهسته زلفش ریخت بر هم

بیاور عطر زلفش سوی فایز

مرا فارغ کن از غم های عالم
-------------------------------------
به سیر باغ رفتم باختم من

نظر بر نو گلی انداختم من

الهی دیده فایز شود کور

که دلبر آمد و نشناختم من
----------------------------------
شب آمد تا شب وصلم دهد یاد

دهد خاک وجودم جمله بر باد

یقین می سوخت فایز ز آتش دل

نمی کردش گر آب دیده امداد
-----------------------------------
بیا که از حد گذشت ایام دوری

کنم تا کی زمهجوری صبوری

اگرچه دوری از چشمان فایز

ولی با دل تو دایم در حضوری
جمعه 26/4/1388 - 15:58
شعر و قطعات ادبی
----------------------------------
خیالت آورد بــر من شــبیـخون

مرا بر خوان احـــسانت شـبیخون

شبیخون زد به فایــــز لشـکرغم

شبی آب آید از چشمم..شبی ..خون
-----------------------------------
دل من حالت پروانه دارد

به آتش سوختن پروا ندارد

به دل فایز چو مرغ پر شکسته

به هرجا کو فتد پروا ندارد
-----------------------------------
بیا تا برگ گل نا رفته بر باد

گلی چینیم و نشینیم دلشاد

بت فایز مکن تاخیر چندان

که تعجیل است عمر آدمیزاد
----------------------------------
پیراهن خیس ابر تن پوش من است

صد باغ تبر خورده در آغوش من است

این زندگی کبود این تلخ بنفش

زخمی است که سالهاست بر دوش من است
-----------------------------------------------
از شهر تو رفت خواهم ای شهرآرای

جان را به وداع کوتهی روی بنمای

از جور تو در سفر بیفشردم پای

دل را به تو و تو را سپردم به خدای
جمعه 26/4/1388 - 15:57
شعر و قطعات ادبی
-------------------------------------------
نه اینکه بی تو نخندم...نه!

اما به نیامدن همیشه ی نگاهت قسم,

تمام خطوط این خنده های خواب آلود,

با های های گریه های شبانه,

از رخساره ی خسته و خیسم پاک می شوند!
---------------------------------------
غمم بی حد و دردم بی شماره

فغان کاین درد من درمان نداره

خداوندا نداند ناصح من

که فریاد دلم بی اختیاره
-------------------------------------
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد

آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد
جمعه 26/4/1388 - 15:57
شعر و قطعات ادبی
--------------------------------------
این کـوزه چو مـن عاشـق زاری بودست

در بنــــد ســر زلــــف نـــــگاری بودست

این دســـته که بـــــر گردن او می بینی

دستی اســت که بر گردن یاری بودست
---------------------------------------
یارب! نه دلم بسته‌ی غمهای تو بود؟

چشمم شب و روز غرق نماهای توبود؟

بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟

چون جمله به امید کرمهای تو بود
----------------------------------------
نا کرده گنه در این جهان کیست بگو

وانکس که گنه نکرد چون زیست بگو

من بد کنم و تو بد مکافات کنی

پس فرق میان من و تو چیست بگو
---------------------------------------
نی هفت بند صدائی داره آخر

که هر یاری خدائی داره آخر

همه میگن که عاشق کشتنی بی

که عاشق هم خدائی داره آخر
جمعه 26/4/1388 - 15:56
شعر و قطعات ادبی
--------------------------------------
ای مثل غرور ساده ی آیینه فاش

کاری نکنی شکستگی آید و کاش

دیدار تو با آیینه حرفی دارد

هم با همه باش و هم جدا از همه باش
--------------------------------------------
برخیز و بیا بتا برای دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
-------------------------------------------
چون عهده نمی شود کسی فردا را

حالی خوش کن تو این دل شیدا را

می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه

بسیار بتابد و نیابد ما را
جمعه 26/4/1388 - 15:55
شعر و قطعات ادبی
 بابا طاهر عریان ...

پیری وارسته و درویشی فروتن که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته و گوشه ی عزت برگزیده و از های و هوی این جهان فانی دل فرو شسته.
بابا طاهر از شاعران اواسط قرن 5 هجری و معاصران طغرل بیگ سلجوقی بوده است امروزه آگاهی زیادی از زندگی او در دست نیست. فقط در بعضی از کتب صوفیه، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است.چنانکه خود میگوید:
من از روز ازل طاهر بزادم از این رو نام بابا طاهر ستم
نامش طاهر و باطنش طاهر تر و منزه تر از نامش شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است و در جای دیگر گفته اند: کلمه ی بابا در اول اسم عنوان طریقطی او است و در زبان فارسی به معنای پدر ریش سفید و بزرگ، بابا را پیران کامل اطلاق میکردند که به منزله ی پدر باشند و بعضی دیگر گویند: بابا از عناوین ممتاز سلسله ی بکتاشیه بوده است.
کلمهی عریان نیز که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد.
او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد. آن چنان که در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و بابا را از جنبه ی خود بینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خود ستایی بر نیاید و در واقع باید تصور نمود این عارف ربانی ما فوق تصورات مادی و قیل و قال های عادی سیر می کذده و افکار او در فرا سوی این زمین بوده و در کران ها جولان می داده تا آن جا که به مرم روزگارش بدان اشاره می کردند یا شعار میدادند وی بدان عمل می نمود و آن کسوتی را که سایرین برای پوشش آن به تن میکردند او از تن دریده و خود را از آنان عریان ساخته و بدین جهت هم لقب عریان گرفته.بابا هرگز به خود توجه نداشت و به توجه دیگران هم نسبت به خویش بی اعتنا بوده.کلمات قصار و شیوای او با معانی بلند و دل انگیز آن چنان استکه در تار و پود جان هر شنونده ای رسوخ میکند. بابا با همهی مقامات والا و کمالات انسانی در تمام عمر گمنام و گوشه گیر زیسته و همین عزلت گزینی او هم یکی از عواملی است که موجب شده تا نام نشانی از این بزرگ شوریده باقی نمانده باشد اما نام و نشان او را می توان در همه جا یافت و این بخاطر اندیشه ی والای اوست که در لابه لای اشعارش منعکس شده و مشهود است. بابائل در گرو حق داشته تا آن جا که حتی نا ملایمات روزگار را به راحتی تحمل نموده از جمله این حوادث غمناک مرگ فرزندش فریدون بوده.
بوره کز دیده جیحونی بسازم بوره لیلی و مجنونی بسازم
فریدون عزیزم رفتی ازدست بوره کز نو فریدونی بسازم
طاهر سال های بسیاری از عمر خود را به سیر و سیاحت گذرانید و مسافرتی به اصفهان و شیراز نیز داشته مهمترین ذکری که برای اولین بار از بابا شده از این قرار است:
راوندی گوید:
شنیدم که چون سلطان طغرل بیگ به همدان آمد، از اولیاء سه پیر بودند بابا طاهر، بابا جعفر، یحخ، حمشاد کوهی است بر همدان که ـن را خضر خوانند و این سه بر آن جا ایستاده بودند. نظر سلطان بر ایشان آمد پیاده شد و با وزیر خود ابو نصر کندری، نزدشان رفت و دستهایشان را بوسید.بابا طاهر، عارفی شیفته بود. سلطان را گفت: ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت که آن چه تو فرمایی.گفت: آن کن که خدای تعالی می فرماید که(( اِنَ الله یامرٌ بالعَدلٌ و الإحسان))
سلطان بگریست و گفت: چنین کنم. بابا دستش را گرفت و گفت: از من پذیرفتی؟گفت: آری.بابا سر ابریقی شکسته که سال ها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت سلطان کرد و گفت: مملکت در عالم چنین در دست تو کردم بر عدل باش.
نقل کرده اند که سلطان طغرل سال ها آن سر ابریق را در میان تعویدهای خویش داشت و چون جنگی پیش می آمد، آن را در انگشت می کردی و اعتقادی پاک وصاف به آن داشت.
مقبره ی بابا طاهردر انتهای شهر همدان سمت مغرب در سرزمین بلندی نزدیک بقعه ی امانژاد حارث بن علی واقع است و مرقدش طوافگاه اهل دل است.
جمعه 26/4/1388 - 15:54
شعر و قطعات ادبی
اون عزیزانی كه عراقی رو كمی می شناسن ...

حتماً شنیدن كه عراقی به شاعر « هجران سُرا » معروفه ...

اما من رباعیاتی رو از عراقی انتخاب كردم كه به نظرم بیشتر بوی وصال می دن تا فراق ...

یه زمانی می خواستم برای یه دوست ازین جور شعرا بنویسم ...

توی دیوان عراقی كنار شعرایی كه به نظرم قشنگ بودن یه علامت كوچیك زدم ...

من با این شعرها خاطره های خوبی دارم ...

شاید واسه شما هم ...



ای دوست به دوستی قرینیم تو را

هر جا كه قدم نهی زمینیم تو را

در مذهب عاشقان روا نیست كه ما:

عالم به تو بینیم و نبینیم تو را


***

زنجیر سر زلف تو تاب از چه گرفت ؟

و آن چشم خمارین تو خواب از چه گرفت ؟

چون هیچ كسی برگ گلی بر تو نزد

سر تا قدمت بوی گلاب از چه گرفت ؟


***

در كوی تو عاشقان در آیند و روند

خون جگر از دیده گشایند و روند

ما بر در تو چو خاك ماندیم مقیم

ورنه دگران چو باد آیند و روند


***

افتاد مرا با سر زلفین تو كار

دیوانه شدم به حال خویشم بگذار

دل در سر زلفین تو گم كردستم

جویای دل خودم ،مرا با تو چه كار؟


***

ای جان جهان تو را ز جان می طلبم

سرگشته تو را گرد جهان می طلبم

تو در دل من نشسته ای فارغ و من

از تو ز جهانیان نشان می طلبم


***

آن وصل تو باز آرزو می كندم

گفتن به تو راز آرزو می كندم

خفتن به برت به ناز ، تا روز سپید

شبهای دراز آرزو می كندم


***

دل پیشكش نرگس مستت آرم

جان تحفه ی آن زلف چو شستت* آرم

سرگردانم ز هجر ، معلومم نیست

در پای كه افتم كه به دستت آرم ؟


***

تا چند مرا به دست هجران دادن ؟

آخر همه عمر عشوه نتوان دادن

رخ باز نمای ، تا روان جان بدهم

در پیش رخ تو می توان جان دادن


***

* شست : تور ماهی گیری


شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی

متخلص به عراقی
جمعه 26/4/1388 - 15:52
شعر و قطعات ادبی
__________________
خداوندا..
اگر روزی بشر گردی
ز حال ما خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت ، از این بودن ، از این بدعت
خداوندا..
نمیدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه زجری می کشد آنکس که انسان است
و از احساس سرشار است
-----------------------------------------------------------------
جمعه 26/4/1388 - 15:50
دعا و زیارت

قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ نَفَقَتِهِ، وَ صِداقَتُهُ عَلى قَدْرِ مُرُوَّتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غِیْرَتِهِ.

ارزش هر انسانى به قدر همّت اوست، و شجاعت و توان هر شخصى به مقدار گذشت و احسان اوست، و درستكارى و صداقت او به قدر جوانمردى اوست، و پاكدامنى و عفّت هر فرد به اندازه غیرت او خواهد بود.

فرموده امام علی (ع)
 

جمعه 26/4/1388 - 0:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته