• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 230
تعداد نظرات : 520
زمان آخرین مطلب : 4633روز قبل
دانستنی های علمی

--

یا رب سببی ساز که در روز جزا

پرونده ما به دست زهرا (س) افتد!

--

دوشنبه 4/3/1388 - 16:8
دانستنی های علمی

--

دلتنگی

یاد گرفتم ام غصه هایم را پشت سر بگذارم...

راه پله چه خواهد کرد با این همه دلتنگی!؟

--

((**عروس**))

--------

دوشنبه 4/3/1388 - 12:17
دانستنی های علمی

--

بعد یک عمر آشنایی و عشق

نکته ای می دهد بس آزارم،

در دلم مانده گفتن این حرف:

گفتن اینکه

دوستت دارم!

****(((عروس)))****

--

يکشنبه 3/3/1388 - 11:8
محبت و عاطفه

--

ساقه شکستن رسم طوفانِ

تو نسیم باشُ

نوازش کن!

--

**عروس**

چهارشنبه 30/2/1388 - 12:54
خانواده

--

ای کاش سه چیز تو دنیا نبود:

غرور

دروغ

عشق

انسان با غرور می تازه،

با دروغ می بازه

و

با عشق می میره...

--

سه شنبه 22/2/1388 - 21:4
شهدا و دفاع مقدس

شهید علی محمودوند

علی (امیر) در سال 1343 در روز هفدهم صفر ماه قمری در تهران پا بر خاک نهاد، تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد، با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت بسیج مسجد درآمد و با شوری وصف‌ناشدنی به فعالیت مذهبی پرداخت، تابستان سال 1361 همزمان با شروع عملیات رمضان در هفده سالگی به جبهه رفت و کارش را در گردان تخریب لشگر 27 محمدرسول‌الله (ص) آغاز نمود، در عملیات والفجر مقدماتی همران گردان حنظله به منطقه فکه رفت و از ناحیه دست مجروح شد. در عملیات والفجر 8 برای همیشه پایش را از دست داد و با وجود 70 درصد جانبازی (شیمیایی، موجی، قطع پا و 25 ساچمه در دست) باز هم از میهن اسلامی دفاع نمود، او در سال 1367 با دوشیزه‌ای پارسا ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد، علی به علت علاقه به نظام مقدس جمهوری اسلامی به عضویت نهاد مقدس سپاه درآمد و توانست با تلاش بسیار مدرک دیپلم خود را دریافت نماید. محمودوند در سال 1371 بعد از شهادت سیدعلی موسوی به یاری برادران گروه تفحص شتافت و 8 سال در میان خاکهای تفتیده جنوب برای یافتن پیکر شهداء تلاش نمود، به طوریکه دو مرتبه پای مصنوعی خود را بر اثر کار زیاد از دست داد، فرمانده دلیر گروه تفحص لشگر27 محمدرسول‌الله (ص) سرانجام در تاریخ 22/11/1379 در منطقه فکه بر اثر انفجار مین در جرگه شاهدان قرار گرفت، علی در سن 36 سالگی تنها پسرش عباس را که نابینا و فلج بود، به همراه دخترش در نزد ما به یادگار گذاشت، پیکر پاکش را در قطعه 27 بهشت‌زهرا طبق وصیت او به خاک سپردند.

پنج شنبه 17/2/1388 - 11:38
دانستنی های علمی

-- 

آنان که چون به حادثه ی سخت و ناگواری دچار شوند صبوری پیش گرفته و گویند ما به

 فرمان خدا آمده ایم و باز به سوی او رجوع خواهیم کرد.

«آیه شریفه 156 سوره مبارکه بقره»

سلام...

خدمت همه ی دوستای عزیز و گل تبیانی...

در گذشت مرحوم حاج غلام حسین مهدی زاده (پدر اسراء)

را خدمت خانواده محترم ایشان و همه شما عزیزان تسلیت عرض می کنم.

و همچنین برای خانواده محترم ایشان از درگاه خداوند منان  صبر را خواستارم

ضمنا با توجه به اینکه امشب اولین شب خاکسپاری ایشان است

نماز وحشت فراموش نشود   .                     

   مرحوم حاج غلام حسین مهدی زاده                

   نام پدر:مَهدی

--

چهارشنبه 9/2/1388 - 14:32
دانستنی های علمی
 --

پروانگی

 کاش نام زندگی پروانگی بود؛ آن وقت به جای اینکه زنده باشیم پروانه می شدیم.به جای آنکه راه برویم پرواز می کردیم و به جای خندیدن دور خود می چرخیدیم،و تمام عمر عاشق نور بودیم و عمرمان آنقدر کوتاه بود تا هیچ وقت درد را حس نمی کردیم.اما چگونه؟شاید وقتی کرم متولد شد هیچ وقت فکر نمی کرد که روزی او را پروانه بنامند.آنقدر کوچک و نادان است که این فکر بزرگ و سنگین را نمی تواند حتی از خیال خود بگذراند.و پروانه ها آنقدر از کرم دور اند که فراموش کرده اند روزی از آن جنس بوده اند یا لااقل دوست دارند فراموش کنند شاید این خاطره شیرینی برای انها نباشد.کرم کوچک است و ناتوان .جسمی دارد به کوچکی خانه اش.روحی به بزرگی دردش.دردی به عمق غمش.هیچ کس او را نمی بیند .غمگین است.آنقدر غمگین که می خواهد همه چیز را عوض کند.او از درد به خود می پیچد ،آن قدر می پیچد تا عاقبت خود را درون پیله ای از سکوت و تنهایی می یابد . که از همه دنیا و قوانین آن جداست. او دیوانه شده.تن را رها می کند.از دیوانگی راه پروانگی را در پیش می گیرد. اندیشه می کند. می اندیشد.آن قدر از خود دور می شود که به زشت ترین حالت دنیایی خود تبدیل می شود.جسم او می میرد زیرا گم شده اش را یافته بود و تن را رها کرده بود ولی روحش در آن غار تنهایی هر روز زیباتر می شود.هیچ نمی خواهد ولی همه چیز را از آن خود می کند.قالبی جدید متولد می شود،ولی این بار روح است که جسم را می آفریند . و زیباییش را مدیون تابعیت از روح می شود.روح سخت او جسمی ظریف را پدید می آورد بدون اینکه او بتواند در زندان تاریکی خویش آن را درک کند.او دیگر فرزانه شده، آرامشی دارد که حتی می تواند بدون عمل کردن ، انجام دهد.کسانی که روزی او را نمی دیدند،می پنداردند او در کفن سفید خود مرده است.ولی اکنون کرم تنها نیست. خدایش به او امر می کند بیرون بیاید تا جاهلان قدرت بی انتهای پروردگارش را به چشم حقیر خویش بینا باشند.آنگاه کرم پیله جسمش را سوراخ می کند و فرزانه و پروانه روح خود را به پرواز در می اورد . با بالهایی به زیبایی رنگارنگ ترین نعمت های دنیا،که از رحمت بی انتهای خداوند است و به او می گویند اوج بگیر.وقتی می پرد تازه می فهمد چه قدر مثل خود دارد و چه قدر بیشتر دور افتاده از خود،و چه قدر راه مانده تا طی کند.ولی خوشحال و شاد است زیرا برای طی طریق این جاده پر نور دو بال دارد.و هیچ گاه ،هیچ کس نفهمیده پروانه ها کی و کجا می میرند. و هنگام مرگ چه می گویند؟آری! زندگی را باید از پروانه ها آموخت.هنوز برای شفیره شدن دیر نشده . کرم ها توانستند از خاک دل بر کنند،تو هم می توانی!از کرم کمتریم اگر نتوانیم پرواز کنیم.--
دوشنبه 31/1/1388 - 12:45
شهدا و دفاع مقدس

--

دو کوهه..

دو کوهه کجاست!؟

دو کوهه قطعه ای از خاک کربلاست...

--

جمعه 28/1/1388 - 21:59
شهدا و دفاع مقدس

--

خدایا!

عشق را بر دلم

دلم را بر عقلم

و عقلم را بر نفسم

مسلط کن!

(شهید باکری)

 

پنج شنبه 27/1/1388 - 14:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته