• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 307
تعداد نظرات : 25
زمان آخرین مطلب : 5209روز قبل
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

علم حصولى به مبداء و تصدیق برهانى به وحى و معاد، سبب ایمان به آن و مستلزم عمل صالح است ، ولى این استلزام به نحو ایجاب جزئى است كه با سلب جزئى منافاتى ندارد. از این رو شاید در بعضى از موارد به رستگارى نینجامد، بلكه حجت و بار گرانى علیه عالم به یقین رسیده باشد. چنان كه از این سخن خدا بر مى آید: اءفراءیت من اتخذ الهه هویه و اءضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة فمن یهدیه من بعد الله اءفلا تذكرون . (426) زیرا مفاد آیه آن است كه میان علم حصولى و ایمان تلازم ضرورى وجود ندارد، چنان كه میان علم حصولى و كفر و نفاق مناقاتى نیست .
سپس خداوند سبحان پس از بیان این اصل عمومى به موارد جزئى اشاره مى كند كه شاهدى است بر عدم تلازم میان یقین حصولى و ایمان و عمل صالح ، چنان كه میان علم حصولى و انكار و سركشى و طغیان نیز تضادى نیست ؛ و جحدوابها و اءستیقنتها اءنفسهم ظلما و علوا فانظر كیف كان عاقبة المفسدین . (427) بر پایه ى این آیه یقین حصولى به آنچه حضرت موسى علیه السلام آورده است ، نشانه اى روشن بر نبوت اوست كه گاهى عقل عملى كه ابزار عبادت خداوند رحمان و كسب بهشت است ، در برابر این نشانه خاضع نمى شود، بلكه با آن مى ستیزد و در این حالت است كه عدل به جاى ظلم و تواضع به جاى تكبر مى نشیند. چنان كه شعارشان آن روز چنین بود: و قد اءفلح الیوم من استعلى . (428)
پس میان علم قطعى ذهنى و عمل صالح تلازمى نیست . زیرا هر یك مبداء خاص خود را دارد. چون مبداء علم ، عقل نظرى است كه عهده دار امورى است ، چه به عمل مربوط باشد؛ مانند مسائل حكمت عملى یا نه ، چون مسائل حكمت نظرى .
اما مبداء عمل ، عقل عملى است كه امور طبیعت و بدن را مى گرداند، و هر دو عقل نظرى و عقل عملى دو قوه یا دو شاءن از قوا و شئون نفس ‍ هستند، مانند دو قوه ى مدركه و محركه كه از قوا و شئون نفس در مرتبه ى نازل آن هستند. از این جهت مى شود یكى از آن دو عقل باشد، ولى دیگرى نباشد یا یكى ضعیف و دیگرى قوى باشد یا هر دو ضعیف یا هر دو قوى باشند، چنان كه در فرد عالم عادل هر دو عقل نظرى و عملى نیرومند است ، در حالى كه در شخص جاهل ظالم هر دو یا ضعیف است یا اصلا نیست و عالم ظالم و پارساى جاهل نیز یكى را واجد و دیگرى را فاقد است ؛ تفصیل مطلب در جاى خود مى آید.
غرض آن كه ، علم برهانى و عمل صالح جدایى پذیرند. زیرا هر یك سبب مخصوصى عقل مربوط به خود دارد و هر كه دو، عین یكدیگر نبوده ، نیز هر دو معلول یك علت سومى نیستند، چنان كه یكى معلول تام دیگرى یا دیگرى علت تام براى آن دیگرى نیست ؛ گر چه با كمى تاءمل ، ارتباط اجمالى آن دو به یكدیگر معلوم مى گردد.
پس تلازم ضرورى میان آن دو نیست . چنان كه خداوند سبحان مى فرماید: الذین اتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون اءبناءهم و ان فریقا منهم لیكتمون الحق و هم یعلمون (429) و الذین اتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون اءبناءهم الذین خسروا اءنفسهم فهم لا یؤ منون . (430) زیرا بر پایه ى این آیه ، علماى اهل كتاب كه منكر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بودند، در حقیقت یك حق معلوم و بدیهى را مى پوشاندند؛ حقیقتى به روشنى شناخت پدر نسبت به فرزند خود، یعنى شناخت آنان نسبت به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و صفات ویژه ى ایشان در حد حس ‍ و بداهت بود.
با این همه ، ایشان نبوت حضرت را انكار كردند و حق را پوشاندند، گویا كه هرگز ایشان را نمى شناسند چگونه مى شود كه پدرى فرزند خود را نشناسد چنان كه خداوند سبحان مى فرماید: اءم لم یعرفوا رسولهم فهم له منكرون . (431) پس از شناخت پیامبرشان دلیلى براى انكار آنان وجود ندارد. در قیامت هم در پیشگاه خداوند حجتى ندارند. زیرا نابودى آنان هلاكتى از روى دلیل روشن است ، همان گونه كه حیات دانشمندان نیكوكار نیز چنین است ؛ لیهلك من هلك عن بینة و یحیى من حى عن بینة . (432)
حاصل آن كه علم ، حصولى با عمل صالح ملازم نیست و نیز تضادى با عمل ناشایست ندارد. پس علم حصولى برترین علم ها نیست ، بلكه برترین علم همان علم شهودى است كه حضرت رضا علیه السلام به آن اشاره كرد كه عمل صالح لازمه ى آن است و با وجود آن ، جایى براى عمل غیر صالح نمى ماند و آن ، علم حضورى به نفس است و عین علمى است كه به اندازه ى توان بشر با مشاهده ى پروردگار سبحان ارتباط دارد و با وجود مشاهده ى جمال و جلال پروردگار، جایى براى گناه نمى ماند، چنان كه با وجود گناه جایى براى مشاهده ى جمال و كبریایى او نمى ماند. زیرا گناه ، رویگردانى از یاد خداوند و چسبیدن به زمین است و در این صورت مجالى براى شهود نفس است . چون پروردگارى كه قوام دهنده ى نفس است ، مورد غفلت واقع شده است و با غفلت از علت ، شهود معلول شدنى نیست .

426-سوره ى جاثیه ، آیه ى 23.
427-سوره ى نمل ، آیه ى 14.
428-سوره ى طه ، آیه ى 64.
429-سوره ى بقره ، آیه ى 146.
430-سوره ى انعام ، آیه ى 20.
431-سوره ى مؤ منون ، آیه ى 69.
432-سوره ى انفال ، آیه ى 42.

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:38
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

از اینجا روشن مى شود، وجود دوازده گانه اى كه محدث شهیر محمد بن حسن عاملى در بیان این حدیث معروف من عرف نفسه فقد عرب ربه مطرح مى كند (422) و سید عبدالله شبر هم آن را پسندیده است ، این وجوه دوازده گانه به استثناى وجه دوازدهم را در قالب تفسیر یا تفریع و نتیجه گیرى از این حدیث مى توان برداشت كرد. او این حدیث امر محالى را در گرو محال دیگرى دانسته است ؛ یعنى همان گونه كه شناخت حقیقت نفس شدنى نیست ، شناخت حقیقت پروردگار نیز چنین است . پس باید خداوند را چنان وصف كرد كه او خودش را مى ستاید و خدا داناتر است . (423)
شناخت حقیقت نفس غیر ممكن نیست . زیرا نفس ، امرى موجود و مجرد است كه اگر گناهان حجاب نشود، انسان ذات خود را مى نگرد و نیز میان شناخت حقیقت نفس و شناخت كنه ذات خداوند سبحان تلازمى نیست بلكه میان شناخت حقیقت نفس و شناخت خداوند ملازمه است ، بدون آن كه به كنه ذات او نظرى باشد چنان كه وجه دهمى كه محدث عاملى قدس سره مطرح كرده است ، احتمالا برداشتى است كه از این فرمایش حضرت على علیه السلام : كسى كه نفس خود را بشناسد، با آن مبارزه مى كند؛ من عرف نفسه جاهدها. (424)
غرض آن كه ، شناخت نفس از طریق علم حضورى شدنى است و علم حضورى عین معلوم است و معلوم خارجى عین ربط به خداوند. پس علم حضورى به معلوم نفس عین ربط به علم حضورى به خداوند سبحان است و ثمره اى مهم تر از شناخت خداوند نیست .
شاید از این جهت باشد كه حضرت رضا علیه السلام مى فرماید: برترین عقل ، شناخت انسان نسبت به نفس خویش است ؛ اءفضل العقل معرفة الانسان نفسه (425) زیرا علم كامل آن است كه با عمل صالح همراه باشد. علم و عمل از یكدیگر جدا نمى شوند، مگر این كه به هدف عالى برسند؛ هدفى كه علم و اعتقاد به سمت آن بالا مى روند و عمل صالح آن را بالا مى برد. روشن است كه لازمه ى علم شهودى به نفس و خالق قیوم آن ، ایمان و وحى الاهى است كه به دنبال آن ، عمل صالح پدید مى آید.

422-الفوائد الطوسیة ، ص 79.
423-مصابیح الاءنوار فى مشكلات الاءخبار، ج 1، ص 204.
424-غررالحكم و دررالكلم ، ح 2.
425-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، كتاب الاداب و المواعظ، ص 302، ح 44.

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:35
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

آثار نیكوى علم شهودى بدین شرح است : علم شهودى عین معلوم خارجى مشهود است ، به گونه اى كه از جهت وجود و حكم هیچ تمایزى میان علم و معلوم وجود ندارد؛ حال اگر مشهود از غیر خود بى نیاز، و قائم به ذات خود باشد، علم به آن نیز از غیر خود بى نیاز، و قائم به ذات خود است ؛ مانند علم خدا به ذات خود كه معلوم یعنى به ذات حق غنى و بى نیاز است ، پس علم او نیز به ذات خود بى نیاز از غیر و قائم به ذات خود است و اگر مشهود، به غیر خود نیازمند باشد و به مبداء خود قوام یابد، علم به آن نیز چون اوست یعنى نیازمند به غیر و قوام یابنده ى به وسیله ى غیر خود است .
پس تحقیق آن معلوم بدون ارتباط به غیر خود مانند تحقیق علم به آن ، بدون ارتباط با علم به مبداء آن شدنى نیست ؛ یعنى علم شهودى به موجود فقیر محض و ربط صرف ، بدون علم شهودى به غنى محض و مستقل ، توهمى بیش نیست . زیرا فرض بر آن است كه علم عین معلوم است و معلوم عین ربط به مبداء؛ پس علم به معلوم در گرو علم به مبداء آن است . چون همه ى آنچه به معلوم مشهود مربوط است یا معلوم مشهود به آن ارتباط دارد؛ مانند علل و معلول ها و مقارنات علیت و معلولیت ، در علم شهودى به آن ، ارتباط خود را حفظ مى كنند.
بدین سان معناى سخن امیر المؤ منین علیه السلام روشن مى شود كه در موارد متعددى فرمودند: هر كس نفس خود را بشناسد، رب خود را شناخته است ؛ من عرف نفسه فقد عرف ربه . (417) نهایت معرفت آن است كه شخص ‍ نفس خود را بشناسد. چون هر كه نسبت به خود جاهل است ، چگونه غیر خود را مى تواند بشناسد و كسى كه نفس خود را بشناسد، غیر خود را بهتر مى شناسد، غیر خود را بهتر مى شناسد؛ من عرف نفسه فهو لغیره اءعرف . (418) كسى كه در معرفت نفس پیروز شود، به رستگارى بزرگى دست یافته است ؛ نال الفوز الاءكبر من ظفر بمعرفة النفس . (419) نسبت به نفس خود جاهل مباش . چون هر كه نفس خود را نشناسد، هیچ چیز را نمى شناسد؛ لا تجهل نفسك فان الجاهل معرفة نفسه جاهل كل شى ء . (420) آگاه ترین شما به نفس خود، آگاه ترین نسبت به پروردگار خود است ؛ اءعرفكم بنفسه اءعرفكم بربه . (421)
افراد جست و جو گر روایات بى شمارى درباره ى تشویق به نفس شناسى مى یابند و از ضمیمه كردن بعضى از این روایات به بعضى دیگر، در مى یابند كه شناخت شهودى نفس ممكن ، و آثار نیكوى آن بسیار است و نیز سیئات جهل به نفس و آثار آن از گناهان نابخشودنى است و هر كس علمش به شناخت نفس بیش تر و عمیق تر باشد، شناختش به پروردگارش بیش تر مى شود؛ آثار نیكوى شناختن نفس و نیز آثار ناپسند نشناختن آن بسیار است .

417-غرر الحكم و دررالكلم .
418-غررالحكم و دررالكلم .
419-همان .
420-همان .
421-همان .

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:32
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

 در این علم نفس به ذات خود از نوع علم شهودى است كه در آن ، علم عین معلوم خارجى و عالم است و حجاب و واسطه اى نیست ، برهان و وجدان با یكدیگر توافق دارد و از آن رو كه علم ، عین نفس انسان است و نفس هاى آدمیان با محتواى علمیشان همچون معدن هاى نقره و طلاست ، پس نفوس آن ها به حسب علم هایشان داراى مراتب مختلف است .
افزون بر آن ، هر نفسى به تنهایى معدن خاصى است كه مراتب آن متفاوت است : پدید آمدن و رسیدن آن به حد نصاب ، خارج شدن آن از زیر زمین به روى زمین ، تصفیه گوهر آن از خاك هایى كه به دنبال دارد، ذوب كردن آن براى خالص كردن و تراشكارى آن با تراش خاصى كه با زینت بودن آن متناسب باشد.
بنابراین ، علم شهودى انسان نسبت به ذات خود نیز داراى درجات گوناگونى است ، هر نفسى كه وجودش نیرومندتر باشد، علم حضورى اش ‍ نسبت به ذات خود شدیدتر است و هر نفسى كه وجودش ضعیف تر باشد، علم حضورى اش نیز نسبت به خود ضعیف تر است تا به نهایت ضعف مى رسد كه در آن علم اندك یا جهل و فراموشى و غفلت آمیخته است .
از این سخنان روشن مى شود كه علم نفس به صورت هاى ذهنى خود نیز از نوع علم حضورى است ، اگر چه نسبت به آنچه این صور از آن ها حكایت دارد، علم حصولى دارد. زیرا اگر به خود صورت ها علم حصولى داشته باشد - با توجه به این كه علم حصولى همان صورت حاصل شده از شى ء در پیشگاه نفس است - باید علم نفس به این صورت ها به واسطه ى علم به صورت هاى ذهنى دیگرى باشد و همینطور تا بى نهایت ادامه یابد، در حالى كه تسلسل محال است .
بنابراین ، علم نفس به صورت هاى ذهنى از نوع علم حضورى است و وجدان نیز مؤ ید این مطلب است . از این سنخ علم حضورى ، علم نفس ‍ است به قواى مدركه و محركه اى كه پس از آگاهى نفس از آن ها، ما را به استخدام خود در مى آورد. زیرا چنان كه گذشت ، برهان و وجدان در حضورى بودن علم نفس به این قوا با یكدیگر توافق دارند. چون در علم نفس به قواى خود، هیچ واسطه اى وجود ندارد و انسان وجود آن ها را در نفس خود به نحو شهود و حضور درك مى كند.
حاصل آن كه ، علم نفس به ذات و نیروها و شئون ذاتى خودش علم حضورى است ، به گونه اى كه موجود خارجى با وجود عینى خود، مشهود عالم است ، چنان كه علم هر موجود مجردى با ذات خود از نوع علم حضورى است .
آنچه گفته شد خلاصه اى بود درباره تحقیق علم شهودى در خارج و امكان دستیابى اجمالى به آن ، در صورت نبودن موانع و حجاب هاى این علم و نیز بیزارى جستن از آنچه سبب تمایل به زمین و فریب خوردن از زیبایى هاى دنیا مى شود و پاك بودن از آنچه علت اعراض از حق و فراموش كردن آخرت مى گردد، همچون پیروى از هواى نفس و آرزوهاى طولانى كه بیان آن در آینده خواهد آمد. ان شاءالله .

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:30
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

در مقایسه ى علم حصولى و علم حضورى ، شناخت موجود خارجى از طریق علم حصولى چون پرده اى نسبت به علم حضورى است ، اما همین علم حصولى در مقایسه با جهل به واقعیات چون نور و شهود است و نیز كسى كه از پس پرده ى برهان نسبت به واقعیت علم دارد، در مقایسه با كسى كه بدون وساطت مفهوم به واقعیت علم داشته ، بدون حجاب صورت ذهنى ، واقعیت را مى بیند، همچون نابینایى در حجاب است ، اما در مقایسه با جاهل ، شاهد و بیناست .
بدین جهت قرآن حكیم مؤ من را با صفت بینا و شنوا مى ستاید و كافر را با اوصاف كور و كر وصف مى كند؛ فرقى نیست كه مؤ من از طریق شهود به اصول ایمان آورده اند، نسبت به آنان كه از راه شهود مؤ من گردیده اند، بیش ‍ تر است . زیرا راه شهود دشوارتر است . پس سالكان این راه نیز كمترند.
در قرآن به هر دو قسم علم حضورى و حصولى نور گفته مى شود؛ ... قل هل یستوى الاءعمى و البصیر اءفلا تتفكرون (410) و قد جائكم بصائر من ربكم فمن اءبصر فلنفسه و من عمى فعلیها و ما اءنا علیكم بحفیظ (411) و مثل الفریقین كالاءعمى و الاءصم و البصیر و السمیع هل یستویان مثلا اءفلا تذكرون (412).
راز بصیرت بخش بودن علم آن است كه به خودى خود نور و حضور است ، اگر چه نسبت به عالم خارج حكایت شده ، نوعى حصول است و از آنجا كه بیش تر مؤ منان از طریق علم برهانى به آموزه هاى وحیانى ایمان مى آورند، بینایى و شهود و امثال آن اختصاص به علم شهودى ندارد و علم برهانى را نیز در بر مى گیرد.
شاهد این سخن فرمایش خداوند سبحان است كه پس از اقامه ى برهان بر توحید و تشویق به آن و در عین حال بر حذر داشتن از تاءمل در ذات الاهى و توحید آن ، مى فرماید: اءفمن یعلم اءنما اءنزل الیك من ربك الحق كمن هو اءعمى انما یتذكر اءولوا الاءلباب . (413) زیرا آگاهى از آنچه به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم نازل گردیده ، حق است و شامل هر دو قسم علم حصولى و حضورى مى شود، بلكه علم حصولى است كه در میان مردم بیش تر رواج دارد.
بنابراین ، اگر كسى از طریق برهان ، علم حصولى پیدا كند كه وحى حق است و در پى این علم به وحى ایمان آورد، در حقیقت این عالم از نور پروردگارش بهره مند و بصیر است ؛ اما نابینا كسى است كه این را نداند و از طریق برهان یا شهود نداند كه وحى حق است . خداوند سبحان بیان كرده است كه این نابینایى ، وصف قلب است ، نه بیمارى دیدگان ظاهر؛ اءفلم یسیروا فى الاءرض فتكون لهم قلوب یعقلون بها اءو اذان یسمعون بها فانها لا تعمى الاءبصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور . (414)
پس نفس انسانى كه جایگاهش درك حقایق به شیوه ى حصولى یا حضورى است ، اگر حقایق را نبیند و آن ها را درك نكند، نابینا و ناشنوا مى گردد و این عارضه فقط شهود قلبى و علم حضورى را هدف نگرفته ، بلكه علم حضورى و علم حصولى متداول را در بر مى گیرد؛ هر چند این این نابینایى و ناشنوایى بیش تر متوجه شهود قلبى بوده ، ظهور و تمامیت آن در علم حصولى بیش تر است .
حضرت رضا علیه السلام در فرمایش ذیل به این دو قسم علم اشاره فرموده اند:... اما مردم گمراه از آنجا كه نمى دانستند نسبت به حق نابینا و ناشنوا شده اند و این همان فرموده ى خداى بزرگ است : آن كه در دنیا نابینا باشد، در آخرت نیز كور و گمراه خواهد بود؛ یعنى نسبت به حقایق موجود نابیناست ؛ و لكن القوم تاهوا و عموا و صموا عن الحق من حیث لا یعلمون و ذلك قوله عز و جل : و من كان فى هذه اءعمى فهو فى الاخرة اءعمى و اءضل سبیلا یعنى اءعمى عن الحقائق الموجودة . (415) چون این فرمایش حضرت : از حقایق موجود نابیناست هر دو علم حصولى برهانى و حضورى شهودى را در بر مى گیرد، چنان كه این فرمایش ‍ حضرت : خردمندان مى دانند هر استدلالى كه در این عالم جایز باشد، در آن عالم نیز رواست ؛ و قد علم ذووا الاءلباب اءن الاستدلال على ما هناك لا یكون الا بما هیهنا (416)، ویژه ى علم حصولى برهانى است ، ولى از آن به بینایى و نابینایى تعبیر نشده است .
غرض آن كه ، علم برهانى نسبت به شهود قلبى حجاب است ، ولى در حد خود نور و حضور است . بنابراین ، عالم به علم حصولى و بینا و جاهل به آن نابیناست ؛ اما مورد بحث در اینجا علم حضورى و نورانیت آن و شاهد و بصیر بودن چنین عالم و نیز غایب و نابینا بودن فاقد آن و نیز دیگر مباحث مهم مربوط به آن است .

410-سوره ى انعام ، آیه ى 50.
411-سوره ى انعام ، آیه ى 104.
412-سوره ى هود، آیه ى 24.
413-سوره ى رعد، آیه ى 19.
414-سوره ى حج ، آیه ى 46.
415-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، كتاب الاحتجاجات ، ص 90، ح 3.
416-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، كتاب الاحتجاجات ، ص 90، ح 3.

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:25
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

توجه قرآن به این دو قسم از علم بیش تر است ، گر چه قرآن از علم حصولى زیاد سخن گفته ، به آن دعوت كرده ، معارف خود را بیش تر در چهارچوب آن بیان فرموده است . سرش همان است كه در مقدمه ى بهشت چهارم درباره ى تمایز این دو قسم گذشت .
افزون بر آن كه خود قرآن ، علم حضورى و وحى شهودى است كه در آن حجاب و پرده اى میان پیامبر و واقعیت مشهود نیست ؛ نه حجابى از نوع صورت ذهنى كه موجود خارجى به وسیله ى آن تصور مى شود و نه مفهوم ذهنى كه از موجود خارجى حكایت مى كند.
شناخت این قسم از علم حضورى شدنى نیست ، مگر آشنایى اجمالى با آن . چون علم حصولى كه در پشت ابرهاى صورت یا در پس ابهام مفهوم است ، از بیان حقیقت علم حضورى ناتوان است . هر دو قسم علم از ماوراى خود حكایت دارد، ولى آنچه مشهود است ، با آنچه در حجاب است و نیز معلوم بلاواسطه با معلوم با واسطه متفاوت است . این رو توجه قرآن به علم حضورى از اعتناى آن به علم حصولى بیش تر است .

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:22
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

علم از دو راه به دست مى آید. زیرا گاهى بدون واسطه و گاهى با واسطه ى امر دیگرى است . نوع نخست همان علم حضورى است كه در آن میان معلوم و عالم واسطه اى نیست و دومى همان علم حصولى است كه در آن ، میان معلوم خارجى و عالم ، علم واسطه مى شود؛ گر چه میان علم و عالم واسطه اى نیست . زیرا اگر واسطه اى باشد، تسلسل پیش مى آید زنجیره اى بى نهایت از واسطه ها.
بنابراین ، هر علم حصولى ، نوعى علم حضورى و معلوم بالذات است . زیرا میان علم و عالم واسطه اى نیست و غیر از این دو قسم حضورى و حصولى علمى نیست . زیرا جز این دو معلوم ، معلوم دیگرى نیست . چون معلوم از سنخ وجود است یا از سنخ ماهیت یا چیزى كه مانند این دوست یعنى مفهوم .
اگر معلوم از سنخ وجود باشد، تنها با علم حضورى دریافت مى شود، بدون آن كه میان معلوم وجود و عالم واسطه اى وجود داشته باشد و دستیابى به آن تنها از طریق شهود آن موجود در جایگاهش عالم خارج ممكن مى گردد. زیرا تحقق وجود در ذهن ممتنع است . چون لازمه ى تحقق وجود در ذهن ، انقلاب خارج به ذهن است و این انقلاب محال است .
اگر معلوم از سنخ ماهیت باشد، از آن جهت كه در ذهن معلوم البذات است به گونه اى كه خود ماهیت به ذهن راه پیدا مى كند و در نفس وجود دارد و مشهود آن است ، علم حضورى است ؛ ولى از آن جا كه ماهیت از امرى فراتر از خود وجود مربوط به خود حكایت مى كند و وسیله اى است براى رسیدن نفس به عالم خارج ، علم حصولى است .
این علم حصولى دو قسم دارد: تصور و تصدیق ؛ تصدیق خود بر دو قسم است : درست و نادرست ، و براى تشخیص این دو از یكدیگر معیارى لازم است كه مواد قیاس درست و پیراسته از خطا و نیز صورت هایى از قیاس را كه نتیجه ده بوده ، عقیم نباشد، آن را بیان كند.
در بخش نخست بحث گذشت ، ترازوى عدلى كه خداوند به حق فرو فرستاده بر قلب پیامبرى كه خود زبان صداقت و ترازوى حقیقت است ، معیار یگانه اى است براى جدا سازى قیاس برهانى واجد شرایط ماده و آداب صورت از قیاس مغالطه آمیزى كه بعضى یا همه ى شرایط را ندارد.
مورد بحث در این بخش ، تشریح شهود قلبى و علم حضورى و بیان امكان آن و دلیل بر تحقیق آن در خارج و نیز تشویق به تحصیل این نوع علم و هدایت كردن به شهود قلبى است كه در آن ، هر چه را در خارج محقق است ، قلب مى بیند، و نیز آنچه تجسم شیطانى یا نفسانى است و بیرون از دایره ى نفس آدمى وجود ندارد، تا زمانى كه مبداء رحمانى یا ملكوتى ندارد، اعتنا كردنى نیست .

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:19
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

نتیجه ى مباحث بخش نخست چنین است :
یكم . صرف توافق عقیده شخص با اعتقادات قومى كه پیش از او بوده اند، دلیل بر تقلید و پیروى از آنان نیست ؛ در صورتى كه معیار اعتقاد او همان حقى باشد كه حقیقت آن با برهان عقلى یا كلام وحیانى ثابت شده باشد.
دوم . تفاوت این سخن حضرت یوسف : و اتبعت ملة اباءى (395) و این سخن نادانان مشرك : انا وجدنا اباءنا على امة و انا على اثارهم مقتدون (396)، همان فرق میان حق ثابت شده ، با اعتقاد از روى تقلید باطل است كه پرهیز از آن لازم است .
سوم . باید در هر زمان و مكان و از هر گوینده و نویسنده اى حق را دریافت كرد. چنان كه حضرت رضا علیه السلام مى فرماید: حكمت گمشده ى مؤ من است ، آن را بجویید، حتى اگر نزد مشرك باشد تا شما اهل حكمت و سزاوارتر به آن باشید؛ و الحكمة ضالة المؤ من ، فاطلبوا و لو عند المشرك ، تكونوا اءحق بها و اءهلها . (397) این حدیث مؤ ید این سخن است : بنگر به آنچه گفته مى شود و ننگر به آن كه مى گوید.
چهارم . پیروى در فروع صحیح است ، ولى در اصول نادرست .
پنجم . تقلید باید به تحقیق بینجامد، تا ثابت شود كه فرد پیروى شده معصوم است یا از سوى معصوم به نحو خاص یا عام نصب شده است . این مطلب همان است كه امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر آیه ى : فلینظر الانسان الى طعامه (398) مى فرمایند؛ طعام همان علمى است كه انسان باید بنگرد از چه كسى آن را دریافت مى كند؛ علمه الذى یاءخذه ممن یاءخذه . (399) زیرا علم برهانى طعامى پاك است كه برآیند ماده اى بدیهى و صورتى نتیجه بخش است .
این صورت توسط عقل كه از آفت خطا و نقصان خیال در امان است ، تصویر بندى شده ، اعتبارى بیش از صدق ضرورى در آن لحاظ نشده است ؛ اعتبارى مانند گوینده ى معین یا نویسنده ى معلوم . زیرا فكر و لفظ و عمل و نوشتار و دیگر شئون او تاءثیرى در علم برهانى ندارد، بدین لحاظ نیكوكار و بدكار در اقامه ى آن مساویند، مانند علم ریاضى و امثال آن انسانها با شخصیت هاى متفاوتشان ، در براهین آن با یكدیگر مساویند بر خلاف موردى كه مبداء فاعلى به گونه اى در آن علم اثر گذار باشد كه باید صلاحیت اعتماد به آن احراز شود. این صلاحیت به دلیل عصمت یا نیابت خاص یا عام از سوى معصوم ، براى او و دیگران به دست مى آید.
ششم . زیر بناى اساسى در شناخت مبداء و معاد و وحى و نبوت همان شناخت انسان است به نفس خویش ، چنان كه خویش حضرت رضا علیه السلام مى فرماید: برترین عقل ها آن است كه انسان را با خودش آشنا سازد؛ و اءفضل العقل معرفة الانسان نفسه . (400) نیز مى فرماید: دوست هر كس عقل او و دشمن هر كس جهل اوست ؛ صدیق كل امرى عقله و عدوه جهله . (401) همچنین مى فرماید: دوست نادان در سختى است ؛ و صدیق الجاهل فى تعب . (402)
هفتم . معیار شناخت عقل است ، نه حس . حضرت رضا علیه السلام مى فرماید: بدان كه آنچه را حواس تو در مى یابد، همان معنایى است كه براى حواس درك كردنى است و هر حسى نشان از آن چیزى دارد كه خداوند بزرگ در حیطه ى درك آن قرار داده است ؛ ولى اگر فهم به وسیله ى قلب باشد، همه ى فهمیدنى ها را در بر مى گیرد؛ و اعلم اءن كل ما اءوجدتك الحواس فهو معنى مدرك للحواس و كل حاسة تدل على ما جعل الله عز و جل لها فى ادراكها و الفهم من القلب بجمیع ذلك كله . (403)
هشتم . تفكر، جست و جوى اصول و استنباط فروغ از اصول است . چنان كه مولایمان حضرت رضا علیه السلام مى فرمایند:... آن را تعقل كن و آنچه را درست دانستى ، بر اساس آن پایه ریزى كن ؛ فاعقل ذلك و ابن علیه ما علمت صوابا . (404)
نهم . شناخت خداوند به اندازه ى طاقت بشرى شدنى است ؛ لیكن تفریط در شناخت ، یعنى راهیابى به آن با ابزار حس ناممكن ، چنان كه افراط در این حیطه نیز مجالى ندارد؛ یعنى این كه انسان بخواهد با احاطه یافتن به خداوند از طریق قلب ، به معرفت پروردگار دست یابد.
حضرت رضا علیه السلام مى فرماید: صفات خداوند بزرگ نشان وجود اویند و اسماى او وسیله اى براى درك او و از طریق مخلوقاتش به سوى او هدایت مى شوند تا جوینده ى مشتاق به دیدن از طریق چشم و شنیدن از راه گوش و لمس كردن دست و احاطه ى قلب نیازى نداشته باشد.
پس اگر صفات او - ثنایش بلند باد - بر او دلالت نكند و اسمایش به سوى او فرا نخواند و مردمان حقیقت دان ، معنا آن را درك نكنند، عبادت مردم تنها براى اسما و صفات او خواهد بود، بدون آن كه معنا را بنگرند و اگر چنین باشد، معبود چیزى است غیر از خدا. چون صفات و اسماى او چیزى غیر از او هستند؛ و لمن یدل على الله عزوجل بصفاته و یدرك باءسمائه و یستدل علیه بخلقه حتى لا یحتاج فى ذلك الطالب المرتاد الى رؤ یة عین ، و لا استماع اءذن و لا لمس كف و لا احاطة بقلب ، فلو كانت صفاته جل ثناؤ ه لا تدل علیه و اءسماؤ ه لاتدعو الیه و المعلمة من الخلق لا تدركه لمعنا كانت العبادة من الخلق لاءسمائه و صفاته دون معناه ، فلولا ان ذلك كذلك لكان المعبود الموحد غیر الله تعالى لاءن صفاته و اءسماءه غیره .(405)
نیز حضرت علیه السلام مى فرمایند: همه ى صفات و اسماى الاهى بر كمال وجود دلالت مى كنند و بر احاطه دلالتى ندارد؛ چنان كه بر حدود چهارگوش و سه گوش و شش گوش دلالت مى كند. زیرا شناخت خداوند والا و پیراسته تنها با صفات و اسما دست یافتنى است و از طریق محدود كردن با طول و عرض و ارتفاع و كمیت و رنگ و وزن و امثال این ها فهمیدنى نیست و هیچ یك از این امور بر خداوند بزرگ و منزه روا نیست ، تا مردم با شناخت نفوس خودشان ، به گونه ى ضرورى كه پیش از این گفتیم به شناخت خداوند پى برند؛ و الصفات و الاءسماء كلها تدل على الكمال و الوجود و لا تدل على الاحاطة ، كما تدل على الحدود التى هى التربیع و التثلیث و التسدیس لاءن الله عز و جل و تقدس تدرك معرفته بالصفات و الاءسماء و لا تدرك بالتحدید بالطول و العرض و القلة و الكثرة و اللون و الوزن و ما اءشبه ذلك و لیس یحل بالله جل و تقدس شى ء من ذلك حتى یعرفه خلقه بمعرفتهم اءنفسهم بالضرورة التى ذكرنا . (406)
نیز در پاسخ به این سؤ ال عمران درباره ى این كه خداوند در چه چیزى است و آیا چیزى به او احاطه مى یابد و آیا از چیزى به چیز دیگر دگرگون مى شود و آیا به چیزى نیازمند است ؟ حضرت فرمودند: اى عمران به تو مى گویم - پس خوب فكر كن - این پرسش تو از پیچیده ترین مسائلى است كه براى مردم مطرح مى شود و كسى كه عقل او رخت بر بسته ، از علم بى بهره است ، این مساءله را نمى فهمد؛ اما خردمندان با عدالت و انصاف از فهم آن عاجز نیستند؛ فى اءى شى ء هو؟ و هل یحیط به شى ء؟ و هل یتحول من شى ء الى شى ء؟ اءو به حاجة الى شى ء؟ اءخبرك یا عمران فاعقل ما ساءلت عنه فانه من اءغمض ما یرد على المخلوقین فى مسائلهم و لیس یفهمه المتفاوت عقله العازب علمه و لا یعجز عن فهمه اولوا العقل المنصفون . (407)
بنابراین ، اگر عقل ، منصف بوده ، از آلودگى تفریط و افراط و پلیدى مغالطه در ماده و صورت قیاس فكرى ، در امان باشد و بعضى از مقدمات ، آن را از نتایج باز ندارد و علم آن از كوچك ترین ذره ى مؤ ثر در استدلال غافل و غایب نباشد، چنین عقلى بر فهم پیچیده ترین معارف یعنى توحید و بى نیازى خداوند از ما سوى و نیازمندى ما سوى به خداوند سبحان چیره مى گردد.
این ، تشویق به برهان عقلى و بر حذر داشتن از قیاس موهومى است كه از طریق تدبر در قرآن به دست مى آید، در حالى كه مستنطق آن یعنى انسان كامل معصوم علیه السلام نیز آن را گواهى مى كند. چنان كه حضرت رضا علیه السلام مى فرمایند: ... به واسطه ى عقل ها آدمیان به خداوند معتقد مى شوند؛ و بالعقول یعتقد التصدیق بالله . (408)
نیز مى فرمایند: آن چه در مخلوقات است ، در خالق آن ها یافت نمى شود و آنچه در مورد مخلوق ممكن است ، در صانع آن ممتنع است ؛ فكل ما فى الخلق لا یوجد فى خالقه و كل ما یمكن فیه یمتنع فى صانعه . (409) چون حضرت علیه السلام با فرمایش نخست كه ... به واسطه عقلها... به برهان فرا خوانده اند و با این فرمایش : آنچه در مخلوقات است ... انسان را از مغالطه بر حذر مى دارند؛ مغالطه اى خلق را با خالق مى سنجد و خصوصیات مخلوق را به خالق سرایت مى دهد.

395-سوره ى یوسف ، آیه ى 38.
396-سوره ى زخرف ، آیه ى 23.
397-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، كتاب الآداب ، ص 305، ح 60.
398-سوره ى عبس ، آیه ى 24.
399-بحار، ج 2، ص 96، ح 38.
400-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، كتاب الآداب ، ص 302، ح 44.
401-همان ، كتاب العقل ، ص 3، ح 1.
402-همان ، كتاب الاداب و المواعظ، ص 302، ح 44.
403-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، كتاب الاحتجاجات ، ص 90، ح 3.
404-همان ، ص 86. ح 3.
405-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، كتاب الاحتجاجات ، ص 89.
406-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، كتاب الاحتجاجات ، ص 89.
407-مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، كتاب الاحتجاجات ، ص 91.
408-همان ، ص 123. ح 11.
409-همان ، ص 123. ح 11.

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:16
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

انسانى كه بر روش صحیح فكر مى كند، هنگامى كه با حقى برهانى یا وحیانى رو در رو شود، به آن معتقد مى گردد و اگر پدران او نیز بدان معتقد باشند، خرسند شده ، عزم او در آن اعتقاد قوى تر مى شود و این همان میراث ارزشمند است ، بر خلاف تقلید كه بر مدار گوینده دور مى زند، نه بر مدار سخن . زیرا تقلید در حقیقت اعتماد به شخص معین و شنیدن و پذیرفتن سخنان اوست ، بدون عرضه كردن بر عقل و وحى ؛ به گونه اى كه كلام مقلد خود را بدون چون و چرا مى پذیرد، در حالى كه میراث ارزشمند همان اطمینان داشتن به حقى است كه پیام عقل است یا وحى به آن اشاره دارد و اتفاقا پیشینیان نیز به آن كلام حق معتقد بوده اند.
بخشى از میراث ارزشمند، سفارش پیامبران به فرزندانشان در خصوص ‍ اسلام آوردن و پیروى فرزندان از این توصیه و خشنودى آنان به پیروى از آن است . همچنین فرمان خداوند سبحان به رسولش در خصوص پیروى كردن از هدایت انبیاست .
سفارش پیامبران به فرزندانشان در این فرموده ى خدا آمده است : اذ قال له ربه اءسلم قال اءسلمت لرب العالمین * و وصى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنى ان الله اصطفى لكم الدین فلا تموتن الا و اءنتم مسلمون * اءم كنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهك و اله ابائك ابراهیم و اسمعیل و اسحق الها واحدا و نحن له مسلمون . (390) زیرا سفارش كردن به حق با توصیه به تقلید و تحجر فكرى متفاوت است و حضرت ابراهیم علیه السلام و نیز حضرت یعقوب علیه السلام فرزندان خود را به حق سفارش مى كردند.
مورد دوم ، یعنى پیروى فرزندان نیز در این آیه آمده است : ... انى تركت ملة قوم لا یؤ منون بالله و هم بالاخرة هم كافرون * و اتبعت ملة ابائى ابراهیم و اسحق و یعقوب ما كان لنا اءن نشرك بالله من شى ء ذلك من فضل الله علینا و على الناس و لكن اءكثر الناس لا یشكرون . (391) چون پیروى از حق پس از روشن شدن حقیقت آن ، تقلید به شمار نمى رود؛ گرچه ممكن است تصادفا از نوع دین پدران شخص پیرو باشد. زیرا آنچه پیروى شده حق است ، نه سخنان پدر و جد و سنت موروثى و امثال آن .
آنگاه این برهان توحید را متذكر شده ، شرك را نفى مى كند؛ ... ما كان لنا اءن نشرك بالله من شى ء (392) بدان دلیل خداوندى كه ربوبیتش حد و مرزى ندارد، اصلا نمى شود كه چیزى غیر از او رب چیز دیگر باشد.
مورد سوم ، یعنى پیروى از هدایت انبیا در این آیه آمده است : اءولئك الذین هدى الله فبهدیهم اقتده قل لا اءسئلكم علیه اءجرا ان هو الا ذكرى للعالمین . (393) ظهور آیه در آن است كه خداوند رسولش را به پیروى از هدایت پیامبران پیشین امر مى فرماید، نه پیروى خود آن پیامبران ؛ به گونه اى كه حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم تابع آنان باشد، بلكه ایشان تابع حقى هستند كه آن پیامبران نیز از آن تبعیت مى كردند. چون همه ى آنچه بر این پیامبران وحى مى شد و بر قلب آنان تجلى مى كرد و در آن استقرار مى یافت ، نسبت به حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم نیز تحقیق یافته است .
شاهدش این سخن خداست : انا اءوحینا الیك كما اءوحینا الى نوح و النبیین من بعده و اءوحینا الى ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاءسباط و عیسى و اءیوب و یونس و هرون و سلیمان و اتینا داود زبورا . (394)

390-سوره ى بقره ، آیات 131 - 133.
391-سوره ى یوسف ، آیات 37 - 38.
392-سوره ى یوسف ، آیه ى 38.
393-سوره ى انعام ، آیه ى 90.
394-سوره ى نساء، آیه ى 163.

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:13
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

در مباحث پیشین گفته شد كه تقلید جمود فكرى و مانع ترقى به قله ى تحقیق است ؛ قله اى كه معارف حقه بر پایه ى آن استوار است و نیز معلوم گردید كه تحجر ذهنى سرمایه ى جاهلانى است كه شعارشان این است : انا وجدنا ابائنا على امة و انا على اثارهم مقتدون (388) و شعورشان این : ما سمعنا بهذا فى ابائنا الاءولین (389)؛ در حالى كه قرآن حكیم سنگینى زنجیرهاى بسته بر دست و پاى انسان را برداشته ، او را به عقل برهانى یا نقل قطعى كه هیچ تضادى با یكدیگر نداشته ، بلكه همراه یكدیگرند، هدایت مى كند. زیرا برهان عقلى در تمامى ابعاد، وحى قطعى را گواهى مى كند و وحى قطعى نیز برهان عقلى پیش روى خود را درست مى داند.
ساحت وحى قطعى از راندن برهان عقلى منزه است و محال است كه عقل روشن و برهان خالى از شائبه ى مغالطه ، از مسیر وحى سرپیچد و در پیشگاه آن خضوع نكند و مطالب وحیانى را نپذیرد و به آن پناه نبرد و بر آن اعتماد نكند. زیرا خود عقل برهانى است براى اثبات ضرورت وجود وحى و عصمت آن از هر سستى و بدى و صیانت آن از هر سبكى و بى محتوایى و طهارت آن از هر آلودگى و پلیدى و پاكى آن از هر جهل و خطا و برائت آن از هر صفت عیب و نقصى .
پس در این صورت نمى شود كه این عقل برهانى در برابر وحى قطعى تعبد نورزد و به آن ایمان نیاورد، وگرنه در حقیقت به خودش اعتقاد داشته است و این همان محذور جمع میان دو نقیض است كه محال است . زیرا عقل خود بر ضرورت وحى ، برهان مى آورد، حال اگر این عقل مطالب را وحیانى تخطئه و رد كند، در حقیقت خود را رد كرده است .

388-سوره ى زخرف ، آیه ى 23.
389-سوره ى مؤ منون ، آیه ى 24؛ سوره ى قصص ، آیه ى 36.

منبع:کتاب قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام

مولف:آیت الله جوادی آملی

دوشنبه 10/12/1388 - 17:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته