• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 4581روز قبل
ادبی هنری
رسیدن به اوج کار راحتی نیست ،اما در اوج ماندن کار بسیار سختی است .
زمانی عاشق می شوی که در قلبت جایی برای عشق وجود داشته باشد.
آینده از آن توست ، اگر از امروزت حداکثر استفاده را ببری .
تنها زمانی پیر شده ای که احساس پیری کنی.
توانمندی و قابلیتهای تو به اندازه ای است که آنها را ببینی.
یاس و ناامیدی تنها به دنبال آدمهای ضعیف می گردند.
تنها زمانی به عقب برگرد که بخواهی درسی از گذشته ات بگیری.
کسانیکه سریعتر میروند همیشه زودتر به مقصد نمی رسند.
قدرت واقعی در منطق قوی تو نهفته است.
تاریکی و سکوت شب زیباست به شرط آنکه در آن تاریکی ، روشن فکر کنی.
می توانید بهترین باشید ، کافی ست که بخواهید و اراده کنید، باور کنید.
به همین سادگی . لطفا کمی مکث کنید!!
چهارشنبه 29/3/1387 - 12:3
ادبی هنری
روزی، بر فراز چراگاهی بزرگ ،  گوسفندی  با بره اش  در  حال چرا كردن بودند.
عقابی بالای سر این دو چرخ می زد و با چشمانی پر از گرسنگی گوسفند وبره اش را بر انداز می كرد و می خواست به پایین بیاید و شكارش  را بگیرد. اما در همین حین عقاب دیگری در آسمان پدیدار شد و بر بالای سر گوسفند و بره به پرواز درآمد . هنگامی كه این دو رقیب همدیگر را دیدند با فریاد های خشم آلود جنگی تمام عیار را آغاز كردند . گوسفند نگاهی  به بالای سر خود انداخت و شگفت زده  شد. سپس به بره ی خود رو كرد و گفت :

 

" چه شگفت كودك من!   این دو پرنده  شكوهمند با  هم  نبرد  می كنند  تا از مقدار بیشتری از آسمان  بهره مند  شوند ! آیا  وسعت این  فضای بیكرانه  برای هر دوی اینها كافی نیست؟ بره ی كوچك من!  ای كاش  هر چه زود تر بین برادران  بالدارت صلح و دوستی بر قرار باشد!"

 

وبره در حالی  كه معصومانه  به آن  دو عقاب  می نگریست  این  آرزو را  در قلب كوچك خود تكرار كرد .

 

 

(جبران خلیل جبران)

چهارشنبه 29/3/1387 - 12:2
ادبی هنری
زندگی رسم خوشایندی است. زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ ،پرشی دارد اندازه عشق .زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است.زندگی تجربه شب پره در تاریكی است.زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره.زندگی حس غریبی است كه یك مرغ مهاجر دارد.زندگی دیدن یك باغچه از شیشه مسدود هواپیماست.خبر رفتن موشك به فضا ،لمس تنهایی ماه ،

فكر بوییدن گل در كره ای دیگر

چهارشنبه 29/3/1387 - 12:1
ادبی هنری
آموخته ام که : به انسان ها مانند سکوی پرتاب نگاه نکنم.

 

 

آموخته ام که : هرگاه که ترسیده ام ، شکست خورده ام.

آموخته ام که : غرور انسان ها را هرگز نشکنم.

آموخته ام که : انسان های بزرگ هم اشتباه می کنند.

آموخته ام كه : اگر مایلم پیام عشق را بشنوم ، خود نیز بایستی آن را ارسال كنم

آموخته ام که : زندگی را از طبیعت بیاموزم ،

مثل ابر با كرامت باشم .

چون بید متواضع باشم ،

چون سرو ، راست قامت،

مثل صنوبر ، صبور ،

مثل بلوط مقاوم ،

مثل خورشید با سخاوت و

مثل رود ، روان

چهارشنبه 29/3/1387 - 11:59
ادبی هنری
از کتاب زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
كسی سر بر نیارد كرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
كه ره تاریك و لغزان است
وگر دست محبت سوی كسی یازی
 به اكراه آورد دست از بغل بیرون
 كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریك
 چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس كاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیك ؟
 مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چركین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
 منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
 تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
 حسابت را كنار جام بگذارم
چه می گویی كه بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یكسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسكلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان استَ

چهارشنبه 29/3/1387 - 11:57
ادبی هنری
محمدبهمن بیگی تئورسین، حقوقدان، نویسنده، بنیانگذار و مربی آموزش و پرورش عشایر كشور، برنده جایزه سوادآموزی یونسكو، مبدع و مبتكر روشهای نوین تعلیم و تربیت در ایران.

 

          متولد 1298 شمسی در ایل قشقایی

مراسم بزرگداشت محمد بهمن بیگیمراسم بزرگداشت محمد بهمن بیگیمراسم بزرگداشت محمد بهمن بیگی

          تبعید سران و سیاستمداران عشایر توسط پهلوی اول اجباراً محمد بهمن بیگی را كه طفل خردسالی بود همراه پدر و مادر تبعیدیش به تهران كشاند. اگرچه دوری از دیار و فقر مادی و شكنجه‌های روحی نظامیان باری سنگین بر دوشش بود اما باهوش و استعداد فوق‌العاده‌ای كه داشت در مدرسه علمیه تهران شاگرد اول شد و پای به دانشكده حقوق گذاشت و در 1322 با دفاع از پایان‌نامه 100 صفحه‌ای خود به نام «عرف و عادت در عشایر فارس» اولین دانشجوی موفق از ایل قشقایی شد. در 1324 كتاب مزبور را به چاپ رساند. متون و دیدگاههایش در این كتاب سرلوحه تفكرات بعدی او شدند. بهمن بیگی دردمند و درد چشیده و آگاه به آلام درونی مردم ایل در زیر ضربات شدید حكومت وقت نوشت «اسكان اجباری، خلع سلاح، حكومت نظامی و ... داروی درد مردم و حكومت نیست. تنها راه نجات باسواد شدن جامعه ایلی است.» و به مردم عشایر هم هشدار داد راه مبارزه در تفنگ و فشنگ و دزدی و یاغی‌گری كه مرسوم آن زمان بود نیست. باید با قلم و با الفبا به جنگ ظلم و ستم و فساد رفت.

رمز موفقیت بهمن بیگی را در عشق او به مردم محروم و زبان ناطقی كه در پشت آن صداقت موج می‌زد جهل و بی‌سوادی قریب نیم میلیون مردم بی‌پناه عشایر بهمن بیگی را رنج می‌داد. مسئولین هم معتقد بودند جز در سایه اسكان سوادآموزی امكان ندارد اما بهمن بیگی با فداكاری و تهور و بی‌باكی غیرممكن‌ها را ممكن ساخت.

 

او آنقدر دست به قلم برد و آنقدر در خواسته‌های خود پای فشرد كه به صداقت خدمتگزاریش ایمان آوردند و با تلاش پیگیر توانست تعدادی معلم از آموزش و پرورش بگیرد اما چه سود كه معلمین شهرنشین قادر نبودند همراه ایل كوچ كنند و بعلاوه زندگی سخت ایلیاتی برای آنان طاقت‌فرسا بود به همین علت در كار خود موفق نبودند. اما بهمن بیگی سنگ زیرین آسیا بود، شكست نخورد و احساس یاس در وی به وجود نیامد.

برای انتخاب معلم با سیستم مالی مردم عشایر تنها به راه افتاد و علاقمندانی كه مختصر سواد داشتند و حاضر بودند با حقوق مكتب‌داری كار تدریس را شروع كنند پیدا كرد اما چون تعداد افراد باسواد در ایل كم بود با كمك از روستاهای همجوار توانست حدود 80 نفر را انتخاب و اولین مدارس خود را در 1332 با همكاری كلانتران ایل بكار اندازد كه حقوق معلمان را مردم عشایر تامین می‌كردند و شخصاً مسئولیت نظارت و تهیه كتاب و دفتر و راهنمایی آنها را به عهده داشت و برای اینكه در كار خود موفق شود در فصل تابستان‌ این افراد را برای كارآموزی به مركز شیراز می‌آورد و علاوه بر خواندن، نوشتن، حساب كردن، درس و بهداشت و تربیت بدنی و كمكهای اولیه هم به آنان آموزش داد.

با وجود جریانهای سیاسی سال 1332 و طرفداری مردم از نهضت دكتر مصدق مشكلاتی نظیر فقر مالی مردم ایل برای پرداخت حقوق معلمان كه باعث دلسردی آنان شده بود بوجود آورد اما این كاروان پیام امید به كار خود ادامه داده و قافله سالارش با اسب و قاطر و یا پیاده در دشتها و كوهها بدون احساس خستگی به بازدید سپید چادرهایی كه اولین و آخرین آرزویش بودند می‌رفت و با وعده دادن به معلمان كه در آینده استخدام خواهید شد. آنان را امیدوار كرده از تعطیلی مدارس پیشگیری می‌نمود.

آموزش و پرورش برای این حركت فرهنگی هیچگونه رغبتی نشان نمی‌داد تا اینكه دكتر كریم فاطمی این انسان فرهنگی و فرهیخته مدیر كل آموزش و پرورش فارس شد و به حمایت بهمن بیگی آمد.

او با دیدن چند مدرسه و اطلاع كامل از سواد دانش‌آموزان و ابتكارات آقای بهمن بیگی ترتیب بازدید سران آموزش و پرورش از مدارس عشایری را داد. وضعیت تحصیلی بسیار بالای عشایر- زادگان و انعكاس آن به تهران نتیجه آن شد كه حقوق معلمان را آموزش و پرورش تقبل نماید و به جرأت می‌توان گفت آن روز بهمن بیگی اولین نفس راحت را كشیده است.

تأسیس دانشسرای عشایری برای تربیت معلم از میان فرزندان ایل با تلاش پی‌گیری بهمن بیگی در اواخر سال 1335 به تصویب رسید و براساس نظر وی قرار شد داوطلبانی از عشایر كه حداقل سواد مكتب‌دارها یا ششم ابتدایی را داشته باشند انتخاب و پس از گذراندن یكسال دوره بدون تعطیل رسماً به عنوان كمك آموزگار استخدام و به میان عشایر رهسپار شوند كه انتخاب و نوع تدریس            بازدید و راهنمایی و كلیه خدمات آن‌ها را بهمن بیگی به عهده گرفت و خود نیز با داشتن مدرك حقوق و آشنایی كامل به 4 زبان زنده دنیا به خاطر هدفی كه داشت به استخدام آموزش و پرورش درآمد.

          بهمن بیگی با اطلاع از جهل و بیسوادی مردم دیگر عشایر كشور به تلاش و تكاپو افتاد تا بتواند مردم محروم ان اقوام را هم به فیض برساند و نتیجه آن شد كه دانشسرای عشایری را به مركز تربیت معلم عشایر كشور تبدیل و با انتخاب افرادی از ایلات و عشایر كشور و كارآموزی یكساله آن‌ها در این مركز استخدام و برای انجام وظیفه به سراسر كشور گسیل دارد. تعداد این معلمان تا انقلاب شكوهمند اسلامی به حدود 10000 نفر از تمام عشایر كشور بود كه به میان ایلات كرد و لر، ترك و تركمن، بلوچ و بختیاری، عرب و بوچاق‌چی و شاهسون رفته با ابتكارات و نوآوری‌های خود تحسین و حیرت همه كارشناسان آموزش و پرورش را برانگیخته و به قول آقای بهمن بیگی از كرانه‌های ارس تا سواحل خلیج از قله‌های برف‌آلود اورامان تا كویرهای سوزان معلمان عشایر افتخار آفریدند. برای اینكه خدمت نظام این معلمان موجب تعطیلی مدارس نشود بهمن بیگی با تماس و مكاتبه مكرر به سران ارتش و نظام وظیفه تقاضا كرد كه معلمان عشایر بجای دو سال خدمت نظام به تدریس در مدارس عشایری اشتغال ورزند كه خوشبختانه مورد تأیید قرار گرفت و از آن تاریخ معلمان عشایری معافیت شغلی پیدا كردند.

          از اقدامات دیگر بهمن بیگی اینست كه چون نیمی از مردم عشایر یعنی زنان بر طبق تعصبات ایلی حق تحصیل نداشتند وی با ابتكار خاصی این سنت مذموم را شكست و تعدادی از دختران سران ایل و حتی دختر دیپلمه خودش را با خواهش برای اینكه راهی برای دیگر دختران عشایر باز شود انتخاب و به دانشسرا فرستاد كه در طی بیست دوره حدود 900 نفر از زنان عشایر بعنوان معلم در تمامی استانهای كشور به كار تدریس مشغول شدند.

2- یكی از بزرگترین افتخارات بهمن بیگی تأسیس دبیرستان عشایری بود كه از 1340 وی طی نامه‌های مكرر به زمامداران وقت از تعداد دانش‌آموزان باسواد مدارس عشایر و استعداد فوق‌العاده و عدم بضاعت مالی آن‌ها كه قادر به ادامه تحصیل نیستند تقاضای كمك و یاری نمود و اجازه خواست كه یكباب دبیرستان شبانه‌روزی تأسیس كند تا فرزندان عشایر كم بضاعت و با استعداد بتوانند ادامه تحصیل دهند. دو سه سالی به این تقاضاها ترتیب اثر داده نشد. بهمن بیگی با دست به دامن شدن به بانك كشاورزی، شیر و خورشید و سازمان برنامه و بودجه و ... دیگر ارگانها موفق شد. خانه‌ای را در شیراز جهت خوابگاه 40 نفر از فرزندان مستعد و بی‌بضاعت عشایر اجاره و آن‌ها را به دبیرستان بفرستد. اما چون دبیرستان و معلمان آن‌ها در سطح بالایی نبودند چندان پیشرفتی نمی‌كردند تا اینكه با دوندگیهای زیاد و كمكهای مردمی در 1346 ساختمان و خوابگاه آن‌ها آماده شد اما از نظر تجهیزات چیزی نداشتند كه بهمن بیگی حتی تخت خواب و پتوی آن‌ها را از ارتش گرفت كه با مشكلات زیاد اولین سری دانش‌آموزان فارغ‌التحصیل شدند و در كنكور دانشگاهها شركت كردند. موفقیت چشم‌گیر و قبولی 98% آن‌ها در دانشگاه موجب شد كه نه‌تنها دبیرستان كار خود را ادامه دهد بلكه تعداد دانش‌آموزان هم سال به سال افزایش یابد و در سالهای بعد تعدادی از دختران عشایر هم در این دبیرستان پذیرفته شده و به ادامه تحصیل پرداختند. این دبیرستان طی دوره 6 سال اول خود حدود 400 دانش‌آموز دختر و پسر تربیت كرد كه 350 نفر آن‌ها در بهترین رشته‌های علمی دانشگاهها پذیرفته شدند كه موجب سربلندی آموزش عشایر كشور شد.

          ناگفته نماند همین دبیرستان بود كه بعد از انقلاب اسلامی و در جنگ تحمیلی بیش از 80 نفر از شكوفه‌های خود را تقدیم اسلام نمود. امروز دانش‌آموزان دبیرستان عشایری در پست‌ها و مسئولیتهای حساس مملكت به كار مشغولند كه بسیاری از آن‌ها مدیر نمونه بوده‌اند.

3- به دنبال موفقیت دبیرستان عشایری با تغییر نظام آموزشی كشور بهمن بیگی موفق شد با تأسیس 12 واحد آموزشی در سطح راهنمایی در سراسر استان بارقه امیدی برای ادامه تحصیل دانش‌آموزان ابتدایی باشد.

4- مدارس راهنمایی عشایر نیاز به مربی و دبیر داشتند كه انتخاب آن‌ها از شهرها كار مشكلی بود بهمن بیگی براساس یك پیش‌بینی قبلی در 1356 اقدام به تأسیس دانشسرای راهنمایی با ظرفیت اولیه 60 نفر نمود كه دانشجویان آن از میان فرزندان عشایر كه موفق به اخذ دیپلم شده بودند انتخاب و پس از طی دوره یكساله در رشته‌های زبان، علوم انسانی، تجربی، ریاضی، حرفه و فن بعنوان دبیر در مدارس راهنمایی عشایر مشغول تدریس شود.

5- تشكیل اردوهای سراسری از معلمان اقوام مختلف در دیگر استانهای كشور به منظور آشنایی معلمان و دانش‌آموزان به علوم و فن‌آوری‌ها و ابتكارات جدید و ابداع روشهای نوین آموزش و آشنایی اقوام مختلف با یكدیگر و نشان دادن روشهایی كه موجب پیشرفت بیشتر شده بود كه در این اردوها برای احترام به آداب و رسوم و سنت‌های اقوام، هر گروه با لباسهای مخصوص خود و سرود و آهنگ خاص آن جامعه ظاهر می‌شدند.

6- مركز آموزش فنی حرفه‌ای دختران عشایر كه در سال 1349 تأسیس شد یكی از ابتكارات بهمن بیگی بود این حركت موجب شد صنایع دستی ایلات و عشایر كه بدست فراموشی سپرده می‌شد و رنگهای جوهری جای رنگیزه‌های طبیعی را می‌گرفت و طرح‌ها و نگاره‌های اصلی از بین می‌رفتند روح تازه‌ای بیابند در این مركز هر ساله تعدادی از دختران عشایر را در یك محیط شبانه‌روزی سالم زیر نظر استادان حرفه‌ای كه از زنان مسن و با تجربه ایل بودند انتخاب كرده انواع صنایع دستی نظیر قالی، گلیم، جاجیم، رنگ‌آمیزی، طراحی و ... را یاد داده و پس از اتمام تحصیل با دادن مبلغی وام آنها را روانه ایل می‌كردند تا با خرید مواد اولیه بكار بافت صنایع دستی بپردازند و زندگی خود را تأمین كنند.

7- آموزش فنی و حرفه‌ای پسران به منظور تأمین احتیاجات عشایر اسكان یافته و تضمین آینده هنرجویان عشایری در سال 1351 بصورت شبانه‌روزی افتتاح گردید. بهمن بیگی كه شخصاً از مدرك‌گرایی بیزار و معتقد بود اگر هنر و تكنیك را بدانیم نیازی به مدرك نداریم و در این مركز رشته‌های نجاری، معماری، برق، اتومكانیك، لوله‌كشی، تراشكاری و جوشكاری دایر و استادن آن‌ها را از میان فرزندان دلسوز عشایر كه به فنون و رموز كار آشنا بودند انتخاب و در طی 5 سال یعنی تا اول انقلاب اسلامی تعداد 500 نفر كارآموز فنی تربیت نمود كه جذب بازار كار شدند.

8- یكی از مشكلات بزرگ مردم عشایر نداشتن موقعیت بهداشتی و درمانی بود كه گاه مادران ایلی بخاطر یك زایمان ساده از بین می‌رفتند و یا عفونت كوچكی موجب مرگ انسانی می‌شد. بهمن بیگی با تلاش پی‌گیری خود و همكاری وزارت بهداری موفق شد هر سال تعدادی از دختران ایلی كه مقطع ابتدایی را تمام كرده بودند به مركز استان آورده و در محیط شبانه‌روزی زیر نظر پزشكان متخصص زنان و مامایی آن‌ها را تربیت و برای درمان به میان عشایر بفرستند كه حقوق این عده از طریق مردم ایل و سرانجام از بهداری تأمین می‌شد.

9- تربیت روستا پزشك و دامپزشك از دیگر ابتكارات بهداشتی بهمن بیگی بود كه دست به دامن دانشگاه شیراز و اداره بهداشت و درمان شده و موفق گردید سالیانه تعدادی از فرزندان ایل را كه در مدارس راهنمایی عشایر تحصیل كرده بودند به شیراز آورده و زیر نظر پزشكان و دندانپزشكان كمكها و فوریتهای اولیه را یاد داده به میان عشایر برگرداند و از مرگ حتمی عده زیادی كه ممكن بود با یك اتفاق كوچك از بین بروند جلوگیری كنند كه تعداد آن‌هاتا سال 1357 بیش از 90 نفر رسیده بود.

10- كتابخانه و كتابخوانی از نظر بهمن بیگی از غذا خوردن واجب‌تر بود وی دائم به معلمان خود توصیه می‌كرد كه كتاب بخوانند و برای اینكه دسترسی به كتاب داشته باشند كه خود و دانش‌آموزان آن‌ها استفاده نمایند با همكاری كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان و سازمان جهانی یونیسف تعداد 7 دستگاه كتابخانه سیار تهیه كرده و به طور دائم در میان عشایر می‌گشتند و كتاب توزیع می‌كردند و ضمناً برای اطلاعات بیشتر آن‌ها از پیشرفت علوم و فنون جدید سینمای سیاری هم گرفته بود كه فیلمهای جالب و آموزنده را در میان عشایر به نمایش می‌گذاشتند.

11- عشایر سیار اجباراً مایحتاج خود را از شهرها تهیه می‌كردند اما این كار دو مشكل بزرگ داشت یكی اینكه اجناس را با قیمت بالایی به مردم عشایر می‌فروختند و دیگر اینكه ایاب و ذهاب و حمل آن‌ها از شهر به ایل مشكلاتی داشت كه بهمن بیگی با همكاری سازمان برنامه و بودجه و استانداری تعداد 15 باب فروشگاه سیار در طوایف مختلف دایر كرد كه وظیفه داشتند مایحتاج اولیه مردم ایل را با قیمت رسمی و دولتی بین چادرها توزیع نمایند.

12- دانش‌آموزان دبیرستان عشایری در چند رشته ورزشی به مقام قهرمانی رسیدند زیرا بهمن بیگی خود ورزشكار و ورزش‌دوست بود. برخلاف آن روزها كه به درس ورزش چندان اهمیت نمی‌دادند نمره این درس را خیلی جدی می‌گرفت و ورزشكاران و قهرمانان را تشویق می‌كرد و همین عامل موجب شد نام دبیرستان عشایری در میادین قهرمانی در رأس و برنده ده‌ها كاپ مقام نخست باشد. این موفقیت‌های ورزشی و كسب مقامات قهرمانی بهمن بیگی را بر آن داشت كه در سال 1351 اقدام به تأسیس استادیوم ورزشی در مساحت بیش از 10 هكتار كه زمین آن را پس از دوندگی‌های زیاد از سازمان منابع ملی گرفته بود، نمود. در این استادیوم زمین‌های فوتبال، هندبال، بسكتبال، میدان سواركاری، دومیدانی و استخر شنا ساخته و شروع به كار كرد.

13- تأسیسات فرهنگی عشایر با ابتكارات جدید و روش‌های ابداعی و با بْرد موفقیت‌آمیز خود علاوه بر داخل كشور روزنامه‌های خارجی را هم تحت تأثیر قرار داد و نتیجه آن شد كه هر ساله از سایر كشورها برای بازدید این موسسات فرهنگی نوین و پیدا كردن رمز موفقیت دانش‌آموزان عشایر در تحصیل درس، هنر، حرفه، ورزش و ... به ایران سفر كنند. سفرهای متعدد سران و مدیران سازمانهای فرهنگی، تحقیقاتی، دانشگاهی، بین‌المللی موجب شد كه آموزش عشایر را یكی از پدیده‌های نوین سوادآموزی در دنیا معرفی و بهمن بیگی را به دریافت جایزه سوادآموزی یونسكو مفتخر نمایند. اما سرفرازی بهمن بیگی به این جایزه نبود بلكه موفقیت صدها دكتر، مهندس، افسر، قاضی، دبیر، استاد، مدیر كل و ... بودند كه اگر آموزش عشایر نبود هیچكدام به این درجه نمی‌رسیدند و بالاتر اینكه بهمن بیگی سر فخر به آسمان می‌سایید كه دانش‌آموزان عشایر كرد و لر و بلوچ و ترك وعرب در كشور در امتحان همگانی كشوری مقام اول را كسب كرده‌اند.

          بهمن بیگی پس از 30 سال تلاش و كوشش و گشودن راهی برای جوانان آینده عشایر قبل از پیروزی انقلاب به افتخار بازنشستگی نائل شد و به كار نوشتن پرداخت چهار عنوان كتاب او «بخارای من ایل من» «اگر قره‌قاج نبود» «به اجاقت قسم» و «عرف و عادت در عشایر فارس» كه به چاپهای متعدد رسیده‌اند بی‌گمان از شاهكارهای زبان فارسی و نوآوری‌های فرهنگ اجتماعی و روشهای مهم تعلیم و تربیت می‌باشند كه امروز برخی از مطالب آنها در دانشگاهها و كتابهای درسی دبیرستانها تدریس می‌شوند.

          در سال 1358 زنده‌یاد شهید رجایی و مرحوم سیدكاظم موسوی پس از بازدید از مدارس و دبیرستان عشایری فرمودند: «اگر در این كشور یك قدم مثبت برداشته شده همین آموزش عشایر است.»

          اما آنچه از بهمن بیگی باقیمانده نسلی موفق و پاگرفته از میان مردم محروم و مظلوم عشایر كشور و از مكتبی است كه خود بنیان‌گزار و مبتكر آن بوده و بدون شك از خدمتگزاران واقعی این مملكت هستند و فردای روشنی در انتظارشان خواهد بود.

          جا دارد برای شناخت این انسان فداكار و از خود گذشته و این چهره‌ی جاودانه از مردم ایلات و عشایر یعنی مردمی كه اولین و شاید آخرین بارقه امیدشان آموزش عشایر بود، اطلاعات بیشتر كسب شود.

 

چهارشنبه 29/3/1387 - 11:56
ادبی هنری
رواق منظر چشم من آشیانه توست       

   کر م نما و فرودآ که خانه  خانه توست

چهارشنبه 29/3/1387 - 11:52
خواستگاری و نامزدی
هیچگاه مگذار در کوهپایه‌های عشق کسی دستت را بگیرد که احساس کنی در ارتفاعات آنرا رها خواهدکرد .

 

اندیشه دریایی است که مروارید آن فلسفه و فرزانگی است . یحیی برمکی  

مرگ حقیقی برای انسان، مرگ ”امید“ است. ناپلئون بناپارت  

 مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست‌آورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که بدست آورده‌اید دوست داشته‌باشید. جرج برنارد شاو  

 به جای این که سعی کنید مرد موفقیت ها باشید، سعی کنید مرد ارزشها باشید. آلبرت انیشتین

  ◊  همه می‌خواهند بشریت را عوض کنند ، دریغا که هیچ کس در این اندیشه نیست که خود را عوض کند.      تولستوی  ◊

سرنوشت خود را با افکار تعیین کنید.       توماس کارلایل  

هرگز درباره چیزی نگو آن را از دست داده ام بگو آن را پس داده ام

 چون دل راست اندیش و زبان راستگو باشد در کاستی و نادرستی بسته می‌شود . بزرگمهر  

 بزرگترین اشتباهی که کسی مرتکب می‌شود، این است که دائم از اشتباه کردن بترسد . آلبرت هوبارد  

چهارشنبه 29/3/1387 - 11:50
ادبی هنری
"نوشدارو پس از مرگ سهراب"

 

چون رستم دانست كه فرزند برومندش سهراب را كشته است جهان در پیش دیدگانش تیره شد. موی كنان و مویه كنان گودرز را خواست و به امید آنكه شاید بتواند سهراب عزیزش را از زخم مهلكی كه برداشته است نجات بخشد او را به حضور كاووس شاه فرستاد و پیام داد:

از آن نوشدارو كه در گنج تست


كجا خستگان را كند تندرست


به نزدیك من با یكی جام می


سزد گر فرستی هم اكنون ز پی


مگر كاو به بخت تو بهتر شود


چو من پیش تخت تو كهتر شود


گودرز به جانب كاووس شتافت و پیام رستم را با شرح ماوقع عرضه داشت. شاه ایران كه از ترس قیام رستم بارها بر خود لرزیده بود چون رسالت گودرز را شنید با خود اندیشید و گفت:«تا زمانی كه تهمتن پشت و پناهی نداشت زندگی و مماشات با او جای بیم و تأمل بود. اكنون اگر سهراب درمان شود و دوشادوش پدر گام بردارد بی گمان كار من زار خواهد بود.» پس مصلحت در آن است كه نوشدارو نفرستم و گودرز به نزد رستم برود و موضوع عدم ارسال داروی هستی بخش نوشدارو را به نحوی توجیه نماید ولی:


چو بشنید گودرز برگشت زود


بر رستم آمد به كردار دود


بدو گفت خوی بد شهریار


درختی است حنظل همیشه ببار


ترا رفت باید به نزدیك اوی


كه روشن كنی جان تاریك اوی


رستم فرزند باخته كه با وجود آن همه فداكاری و جانفشانی هرگز تصور چنین نامهربانی را نداشت بی درنگ لباس رزم پوشید و با حالتی خشمگین به سوی كاووس شتافت تا نوشداروی هستی بخش را عنفاً و جبراً بستاند و فرزند دلبندش سهراب را از مرگ حتمی نجات بخشد ولی افسوس:


گو پیلتن سر سوی راه كرد


كس آمد پیش زود آگاه كرد


كه سهراب شد زین جهان فراخ


همی از تو تابوت خواهد نه كاخ


آری، سهراب جان باخت و نوشدارو بعد از مرگ سهراب سودی نداشت و این داستان جانسوز شورانگیز از آن تاریخ به صورت ضرب المثل درآمد و خاص و عام در موارد لزوم از آن استشهاد و تمثیل می كنند.

شاهنامه آخرش خوش است

 


 

کسانی که بدون مطالعه و مداقه دست به کاری زنند هر چند در تشخیص خویش مومن بوده به حسن ختام عمل و اقدام اعتقاد داشته باشند. مع الذکر بر افراد تیز بین و دوراندیش پوشیده نیست که عجله و شتابزدگی هرگز به نتیجه نمی رسد و عجول و شتابزده چون اسب تیزتک یکروز با سر سقوط خواهد کرد . به همین جهت در قضاوت عجله نمی کنند و عامل را به دست زمان می سپارند زیرا به خوبی می دانند که: شاهنامه آخرش خوش است.

این عبارت مثلی در بدو امر برای هر محقق کنجکاوی ایجاد شبهه می کند که مگر کتاب شاهنامه در آخرش چه دارد و چه نقاظ ضعفی در این شاهکار ادبی جهان یافت می شود که از آن به صورت ضرب المثل استفاده می کنند؟




شاهنامه فردوسی کتاب ارزنده ای است که هر ایرانی پاک نژاد آن را به خوبی می شناسد. کتاب شاهنامه چه از نظر کمیت و چه به لحاظ کیفیت از شاهکارهای ادبی جهان به شمار می رود.
حکیم ابوالقاسم فردوسی با نظم و تدوین شاهنامه اساس ادب و ملیت ایران را پی ریزی کرد و اسامی تمام بزرگان و نامداران دوران باستانی را در جریده روزگار ثبت کرده است چنان که خود گوید:

چون عیسی من این مردگان را تمام

سراسر همه زنده کردم به نام

اگر شاهنامه با تحمل رنج سی ساله دهقان زاده طوس به وجود نمی آمد بی گمان تمام آثار و معالم تاریخی اسلاف و نیاکان ما دستخوش سیل حوادث می شد و بعید نبود که ما نیز اکنون مانند ملل آفریقای شمالی و بعضی از کشورهای خاورمیانه به لسان عربی متکلم می بودیم و لغات و کلمات شیرین پارسی را جز در کتابخانه ها و لابلای کتب قدیمه – اگر با آن آب تعصب و جهالت شسته نشده باشد- نمی توانستیم بیابیم.
ولی متاسفانه اختلاف عقیده مذهبی و نژادی فردوسی و سلطان محمود غزنوی و سعایت ساعیان و حاسدان و تنگ نظران موجب نقض عهد گردید و درهم به جای دینار داد.


اما ریشه تاریخی ضرب المثل بالا از آن سرچشمه گرفته است که نقل شده فردوسی پس از سرودن هجانامه مورد بحث موفق گردید یک نسخه از هجانامه را به وسیله دوستان و طرفدارانی که در دستگاه سلطنت محمود غزنوی داشت مخفیانه به آخر شاهنامه موجود در کتابخانه سلطنتی الحاق و اضافه نماید و همین عمل موجب شده است بعد ها که از شاهنامه کتابخانه سلطنتی به وسیله نساخان و خطا طان به منظور تکثیر و توزیع نسخه ها بر می داشته اند قهرا آن هجانامه آخر شاهنامه را هم می نوشته اند.
با این توصیف اجمالی که صحت و سقم آن بر عهده راویان اخبار است سابقا هر کس شاهنامه مطالعه می کرد چون مکرر به مدح و ستایش از سلطان محمود غزنوی برخورد می کرد به گمان خود همت و جوانمردانی سلطان را که مشوق فردوسی در تنظیم شاهنامه گردیده است از جان و دل می ستود و بر آن همه عشق و علاقه به تاریخ و ادب ایران آفرین می گفت! بی خبر از آنکه شاهنامه آخرش خوش است زیرا وقتی که به آخر شاهنامه می رسید و منظومه هجاییه را در آخر شاهنامه قرائت می کرد تازه متوجه می شد که محمود غزنوی نسبت به سلطان ادب و ملیت ایران تا چه اندازه ناجوانمردی و ناسپاسی کرده است.

به همین جهت هر کس در ازمنه گذشته به قرائت شاهنامه می پرداخت قبلا به او متذکر می شدند تا زمانی که کتاب را به پایان نرسانده باشد و در قضاوت نسبت به سلطان محمود غزنوی عجله نکند زیرا شاهنامه آخرش خوش است یعنی در آخر شاهنامه است که فردوسی محمود غزنوی راه به خواننده کتاب می شناساند و با این قصیده هجاییه حق ناسپاسی و رفتار توهین آمیز را در کف دستش می گذارد.

بی فایده نیست دانسته شود که فردوسی برای سرودن شصت هزار بیت شاهنامه نه هزار واژه به کار برده که فقط چهار صد و نود تای آن عربی است. واقعه زیر را نیز به عنوان حسن ختام این مقاله نقل می کند:
شاه عباس امر کرد کتاب شاهنامه فردوسی را بنویسند. سه هزار تومان وجه نقد داد که بعد از اتمام، باقی را که شصت هزار تومان باشد سطری یک تومان بدهد.
میر عماد سه هزار بیت از شاهنامه نوشته فرستاد و وجه را مطالبه کرد . شاه متغیر شده گفت:
« من نخواستم با تو معامله سلطان محمود غزنوی را که با فردوسی نمود، بنمایم.»
میر عماد هم سه هزار بیت را که نوشته بود سطری یک تومان صفحه به صفحه فروخت و سه هزار تومان شاه را رد کرد. بیچاره فردوسی که خود در فلاکت و بینوایی مرد ولی خطاط هر بیت او یک تومان – لابد به تسعیر زمان قاجاریه نه صفویه- می گرفت! فاعتبروایااولی الابصار.
چهارشنبه 29/3/1387 - 11:49
خواستگاری و نامزدی
سرچشمه همه فسادها بیكاری است، شیطان برای دست های بیكار، كار تهیه می كند. (پاسكال)

كار و كوشش ما را از سه عیب دور می دارد، افسردگی، دزدی و نیازمندی. (ولتر)

بیش از حد عاقل بودن، كار عاقلانه ای نیست. (مثل فرانسوی)

جواهر بدون تراش و مرد بدون زحمت ارزش پیدا نمی كنند. (مثل چینی)

از دشمن خودت یكبار بترس و از دوست خودت هزار بار. (چارلی چاپلین)

علت هر شكستی عمل كردن بدون فكر است. (الكس مكنزی)

بدبختی انسان از جهل نیست از تنبلی است. (دیل كارنگی)

آنچه ما بكاریم درو می كنیم و سرنوشت ما را به جزای كارهایمان خواهد رسانید. (اپیكوس فیلسوف)

بدون باختن برنده نمی شوی. (مثل روسی)

انسان فرزند كار و زحمت خویش است. (داروین)

اشخاص بزرگ و با همت به كوه مانند، هر چه به ایشان نزدیك شوی عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و
 مردم پست و دون همانند سراب مانند كه چون كمی به آنان نزدیك شوی به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشكار سازند. (گوته) 
چهارشنبه 29/3/1387 - 11:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته