مردمان مي گريند براي خانه اي كوچك،
چون خانه ي كوچك گرفتند در انديشه ي قصري باز مي گريند.
براستي آنها مي گريند براي خانه و قصري يا كه
گريستن را دوست دارند؟؟؟؟؟؟؟؟
زندگي ...
لب ز خنده بستن است
گوشه اي درون خود نشستن است
چون نامه ي جرم ما به هم پيچيدند
بردند به ميزان عمل سنجيدند
بيش از همه كس گناه ما بود ولي
ما را به محبّت *علي* بخشيدند
اي كاش كه اين سينه دري داشته باشد
تا يار ز دردم خبري داشته باشد
يا با دل ما صبر سري داشته باشد
يا رحم بر آن دل گذري داشته باشد
شد عمر گرانمايه ي ما صرف محبّت
اي كاش كه آخر ثمري داشته باشد
سوزيم به يك آه، زمين را و زمان را
گر دود دل ما شرري داشته باشد
برداشته ام شب به سحر دست تضرّع
اي كاش دعا ها اثري داشته باشد
اي دل تو در اين واقعه دمسازي كن
وي جان به موافقت سر اندازي كن
اي صبر تو پاي غم نداري بگريز
اي عقل تو كودكي برو بازي كن
بشكافم دل اين عشق كه تا پاره شود
يا كه بگريزد و بيرون رود آواره شود
چيست اين عشق كزو در به در و مجنونم
شايد از كشتن آن درد دلم چاره شود
اي مسلمانان مرا عشق جواني پير كرد
پاي دل را كافري در زلف خود زنجير كرد
اي عزيزان با دل من نازنينان را چه كار
در شمار چيستم تا بايدم تسخير كرد
در آشيانه ي ويران خويش خرسنديم
چه خوشدليست در آباد ديدن زندان
به نزد آنكه چو من دوستدار تاريكيست
تفاوتي نكند روز تيره و رخشان
به عهد و يكدلي مردم اعتباري نيست
كه همچو دور جهان سست عهد بود انسان
منه بر دست ديو از سادگي دست
كدامين دست را بگرفت و نشكست
بهاي زندگي زين بيشتر بود
اگر يك ديده ي صاحبنظر بود
ما مرغ سحر خوان شگفت آواييم
خونين پر و باليم و شفق سيماييم
در معبر تاريخ چو كوهي به شكوه
صد بار شكسته ايم و پا برجاييم