دعا و زیارت
فرات نهر بسیار معروفی در مغرب
کشور عراق است. سرچشمه فرات نزدیک رود ارس در سرزمین ارمنستان است، در نزدیکی
خلیج فارس به رودخانه دجله می پیوندد و از آن پس «شط العرب» نامیده می شود. طول فرات حدود 2900 کیلومتر است. آب فرات در جهان اسلام از اهمّیّت خاصّی برخوردار است و روایات فراوانی در فضیلت و خواصّ آن به ما رسیده که به بعضی از آنها اشاره میشود:
1
امام باقر «علیه السلام» از مردی از اهل
کوفه سؤال کرد که:«آیا در فرات غسل می کنی؟»
آن مرد گفت:«نه.»
امام فرمود:«پس از خیر محرومی.»
2
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:«فرات سرور آبهای دنیا و آخرت است و آب دو ناودان از ناودانهای بهشت در آن جاری است.»
3
امام سجاد علیه السلام فرمود:«هر شب
فرشتهای از آسمان پایین میآید و سه مثقال مشک از مشکهای بهشتی در فرات میریزد. هیچ نهری در شرق و غرب عالم نیست که از فرات پر برکتتر باشد.»
4
امام صادق علیه السلام» فرمود:«اگر مردم میدانستند که فرات چه برکتی دارد، در کنارش خیمه میزدند. اگر گناهکاران آن را نمیآلودند، آب فرات شفابخش هر بیماری بود. من گمان نمی کنم کودکی را به آب فرات کام بردارند، مگر اینکه ما
اهل بیت را دوست بدارد. اگر بین من و فرات فاصله زیادی نبود، از آن برای شفا آب برمیداشتم.»
در روایات زیادی وارد است که «کام نوزادان خود را با آب فرات بردارید.»
در روایات متعددی هم فرات جزو مهریه
حضرت زهرا علیها سلام ذکر شده است.
شعر معروف « آب مهریه زهرا و تو لب تشنه دهی جان!» یک واقعیت تاریخی است و عمق ظلم
یزید و یزیدیان را بهتر می رساند که
حضرت امام حسین علیه السلام و یاران و فرزندانش را از این آب منع کردند
جمعه 28/10/1386 - 16:45
دعا و زیارت
((چرا كار شیعه ها شده گریه زاری؟چرا وقتی ولادته آقا امام حسینه اینقدر خوشحالی نمی كنن اما روز عاشوا...چرا دین شیعه ها شده دین گریه زاری...؟))... و در ادامه دوستمون میگن: «چند روزی بود كه خودم هم رفته بودم تو فكرش...افتاده بودم تو شك...كه آیا واقعا كار ما غلطه...؟خیلی بهش فكر كردم اما به هیچ نتیجه ای نرسیدم...تا اینكه دیروز.... » و در ادامه نویسنده عزیز جوابی رو كه از برنامه تلویزیونی گرفته بودند آورده اند كه بسیار خوب و جالب توجه بود. بعد از خوندن مطلب حقیر هم مطلبی به ذهنم رسید و نوشتم كه به نظر ذكرش خالی از لطف نیست و تقدیم می كنم به كلیه محبین ائمه اطهار (علیهم السلام):
سلام بر خون خدا (ثارالله) بعضی وقتها توی مجلس جشن میبینی كه دلباخته ها دارن كف می زنن و اشك از گونه هاشون سرازیره. برخی ایراد میگیرن میگن ببین جشن و سرور رو هم تبدیل كردن به عزاداری... ولی به خدا بعضی از عاشقا اشك شوق میریزن... بعضیهاشون توی جشن میلاد یادشون می یاد كه آخرش چی شد. یادشون می یاد كه پیامبر حسین رو می بوسید و چندین و چند بار می بوسید ولی این هم یادشون می یاد كه یه نانجیب با چوب خیزران به اون مبارك می زد. چطور می شه آدم عاشق باشه و یادش نیاد چی بر سر معشوقش اومد. البته تظاهر هم وجود داره ولی بعضی ها از عمق وجودشون در این وقتها هق هق می كنن و می سوزن... بعضی با اونا همنوا می شن و حالی می برن اساسی... برخی هم كه حال اونها رو درك نمی كنن ایراد میگیرن... نمی دونم ولی بحث عشقه و بحث دله...
خدایا دلهای ما رو حسینی بگردان
یا حسین شهید
چهارشنبه 26/10/1386 - 19:39
دعا و زیارت
در ساختمان نهضت مقدس حسینى سه عنصر اساسى دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به این حادثه بزرگ شكل داده است . یكى اینكه بلافاصله بعد از درگذشت معاویه ، یزید بن معاویه فرمان مى دهد كه از حسین بن على علیه السلام الزاما بیعت گرفته شود. امام در مقابل این درخواست امتناع مى كند. آنها فوق العاده اصرار دارند، به هیچ قیمتى از این تقاضا صرف نظر نمى كنند، و امام شدیدا امتناع دارد و به هیچ قیمتى حاضر نیست به این بیعت تن بدهد. از همین جا تضاد و مبارزه شدید شروع مى شود.
عامل دومى كه در این نهضت تاءثیر داشته است و باید آن را عامل درجه دوم و بلكه سوم به حساب آورد این است كه پس از آنكه به واسطه درخواست بیعت در چنین شرایطى قرار مى گیرد كه از آن طرف اصرار و از طرف ایشان انكار است ، به مكه مهاجرت مى كنند. پس از یكى دو ماه اقامت در مكه خبر چگونگى قضیه به مردم كوفه مى رسد آن وقت مردم كوفه به خود آمده ، امام را دعوت مى كنند. بر عكس آنچه ما غالبا مى شنویم و مخصوصا در بعضى كتب درسى مى نویسند، دعوت مردم كوفه علت نهضت امام نیست ، نهضت امام علت دعوت مردم كوفه است . نه چنان بود كه بعد از دعوت مردم كوفه امام قیام كرد، بلكه بعد از اینكه امام حركت كرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم كوفه از قیام امام مطلع شدند، چون زمینه نسبتا آماده اى در آنجا وجود داشت ، مردم كوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت كردند.
عامل سوم ، عامل امر به معروف و نهى از منكر است . این عامل را خود امام مكرر و با صراحت كامل و بدون آنكه ذكرى از مساءله بیعت و دعوت اهل كوفه به میان آورد، به عنوان یك اصل مستقل و یك عامل اساسى ذكر نموده و به این مطلب استناد كرده است .
اما عامل سوم كه عامل امر به معروف و نهى از منكر است و ابا عبدالله علیه السلام صریحا به این عامل استناد مى كند. در این زمینه به احادیث پیغمبر و هدف خود استناد مى كند و این عامل استناد مى كند. در این زمینه به احادیث پیغمبر و هدف خود استناد مى كند و مكرر نام امر به معروف و نهر از منكر را مى برد، بدون اینكه اسمى از بیعت و دعوت مردم كوفه ببرد.
این عامل ، ارزش بسیار بسیار بیشترى از دو عامل دیگر به نهضت حسینى مى دهد. به موجب همین عامل است كه این نهضت شایستگى پیدا كرده است كه براى همیشه زنده بماند، براى همیشه یاد آورى شود و آموزنده باشد. البته همه عوامل ، آموزنده هستند، ولى این عامل آموزندگى بیشتر دارد؛زیرا نه متكى به دعوت است و نه متكى به تقاضاى بیعت . یعنى اگر دعوتى از امام نمى شد حسین بن على علیه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهى از منكر: نهضت مى كرد. اگر هم تقاضاى بیعت از او نمى كردند، باز ساكت نمى نشست .
سه شنبه 25/10/1386 - 17:11
دعا و زیارت
نـحـوه تـلقـّى انـسـانـهـا از زنـدگـى ومـفـهـوم (حـیـات) ، جـهـت دهـنـده عـمـل وموضع آنان است . در دید عاشورائیان ، حیات در محدوده تولّد تا مرگ خلاصه نمى شود، بـلكه امتداد وجودى انسان به دامنه قیامت وابدیّت كشیده مى شود. با این حساب ، فرزانه كسى است كه به سعادت آن دنیا بیندیشد ونعمت ابدى را به برخوردارى موقّت این دنیا ترجیح دهد.
از هـمـیـن رهـگذر، حمایت ویارى دین واطاعت از ولىّ خدا، زمینه ساز سعادت ابدى است . شرافت در حمایت از حجّت خداست ، هرچند به كشته شدن در این راه باشد.
حبیب بن مظاهر یكى از صاحبان این دید وبصیرت است . وقتى در كربلااز امام حسین (ع) اجازه مى گیرد كه به میان قبیله خود (بنى اسد) برود وآنان را به نصرت امام فراخواند وامام اجازه مى دهـد، شـبـانـه نـزد آنـان رفـته ومى گوید: من بهترین چیزى را كه هركس براى قوم خودش به ارمـغـان مـى برد، براى شما هدیه آورده ام ، دعوتتان مى كنم كه پسر دختر پیامبرتان را یارى كـنـید... . سپس ضمن ترسیم وضعیّت كربلاودر محاصره بودن امام ، به آنان مى گوید در راه نـصـرت اواز من اطاعت كنید تا به شرافت دنیا وآخرت برسید. به خدا سوگند هریك از شما در راه خـدا در ركـاب پـسـر پـیـامـبـر شـهـیـد شـود، در درجـات عـالى هـمـراه رسـول خـدا9 خـواهد بود. آنان هم تصمیم مى گیرند كه به یارى امام آیند، ولى با جلوگیرى سپاه عمرسعد روبه رومى شوند.
این دیدگاه حبیب ، نسبت به حیات وشرافت ومعنى بخشیدن به زندگى است .
قـرآن كـریـم ، از كسانى كه با فداكارى ، جان خود را در راه خدا فدا مى كنند، به عنوان (وفا كـنـنـدگـان به پیمان)و(صادقان بر سر عهد الهى)یاد مى كند: (مِنَ الْمُؤْمِنینَ رجالٌ صَدَقُوا م اعـاهـَدُوااللّهَ عَلَیْهِ) این نیز شرافتى است كه شهیدان از آن برخوردارند وآگاه دلان عـمـرى بـراى دسـت یـافـتـن بـه آن لحظه شمارى مى كنند. نمونه اى دیگر از این باور را دركـلام یـاران امـام مـى بـیـنـیـم . وقـتـى حـضـرت از آنان خواست كه هركه مى خواهد برود، سخن جملگى آنان این بود:
(اَلْحـَمـْدُ لِلّهِ الَّذى اَكـْرَمـَنـا بـِنَصْرِكَ وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَكَ، اَوَلاتَرضى اَنْ نَكُونَ مَعَكَ فى دَرَجَتِكَ یاَبْنَ رَسُولِ اللّهِ؟)
خـدایـى را سـپـاس كـه كـرامـت یـارى تورا به ما عطا كرد وما را به وسیله كشته شدن در ركاب توشرافت بخشید. اى پسر پیامبر! آیا نمى پسندى كه ما نیز در درجه ورتبه توباشیم ؟
حرّ بن یزید، نمونه دیگرى از این بصیرت را در صبح عاشورا نشان داد. وقتى برایش قطعى شد كه سپاه عمر سعد با حسین (ع) خواهند جنگید، تصمیم گرفت به امام بپیوندد، هرچند در این راه ، جـانـش را بـدهـد. وقتى مهاجر بن اوس در این باره با اوسخن مى گفت ، جواب حرّ چنین بود: بـه خـدا سـوگـنـد مـن خود را میان بهشت وجهنّم مخیّر مى بینم ، هرگز چیزى را بر بهشت ترجیح نـخواهم داد، هرچند قطعه قطعه وسوزانده شوم (اِنّى وَ اللّهِ اُخَیِّرُ نَفْسى بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النّارِ، وَ لااَخْتارُ عَلَى الْجَنَّةِ شیئا وَلَوْ قُطِّعْتُ وحُرِّقْتُ) سپس حركت كرد وبه سمت امام آمد واز یاران اوشد ودر راه دفاع از حضرت به شهادت رسید.
سه شنبه 25/10/1386 - 17:10
دعا و زیارت
« بسم الله الرحمن الرحیم ...؛ این وصیت حسینبیعلی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی میدهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق ( اسلام ) را از سوی خدا ( برای جهانیان ) آورده است و شهادت میدهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسانها را در چنین روزی زنده خواهد نمود. »
امام در وصیت نامهاش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود:
« من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، علیبنابیطالب (ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ( و از من پیروی کند ) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ( و از من پیروی نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنیامیه حکم کند که او بهترین حاکم است.
و برادر ! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل میکنم و برگشتم به سوی اوست. »
سه شنبه 25/10/1386 - 17:9
دعا و زیارت
۱ـ خداوند متعال برای حضرت امام حسین(ع) یك حساب جداگانهای باز كرده كه برای احدی از انبیاء و امامان معصوم، چنین حسابی باز ننموده است.
چرا و برای چه حضرت امام حسین(ع) برندهی جایزهی ممتاز است؟! پاسخ این سؤال با مراجعه به تاریخ پر افتخار این وجود نازنین بلكه قبل از ولادتش روشن خواهد شد.
حضرت امام حسین(ع) نه تنها در قلوب شیعیان خود نفوذ كرد بلكه فرق غیراسلامی نیز او را انسانی آزاد و آزاده شناخته و برای آن سرور آزادگان امتیازات خاصی را قائلند. اینك ما در این جا گفتار و معتقدات بعضی از دانشمندان و مورخان غیر اسلامی را نقل نموده و ذكر میكنیم:
• ع.ل.پوید مینویسد:
درس امام حسین(ع) این است كه در دنیا اصول ابدی عدالت و رحم و محبت وجود دارد كه تغییر ناپذیرند و همچنین میرساند كه هرگاه بدی مقاومتكند و بشر در راه آن پافشاری نماید آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند. در طی قرون افراد همیشه جرأت و پر دلی و عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشتهاند و در اثر همینهاست كه آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمیشود. این بود شهامت و این بود عظمتِ حسین(ع) و من مسرورم كه در چنین روزی با كسانی كه این فداكاری را از جان و دل ثناء میگویند شركت كردهام. هرچند كه یك هزار و سیصد سال از تاریخ آن میگذرد.
• اپرونیك مورخ مشهور امریكایی از واشنگتن مینویسد:
برای امام حسین(ع) ممكن بود كه زندگی خود را با تسلیم شدن به ارادهی یزید نجات بخشد، لیكن مسئولیت پیشوایی و نهضت بخش اسلام، اجازه نمیداد كه او یزید را به عنوان خلیفهی مسلمین بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و پافشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشك و در روی ریگهای تفتیده روح حسین فنا ناپذیر برپاست. ای پهلوان وای نمونهی شجاعت و ای شهسوار من ای حسین!
۲ از ابتدای تكوّن حضرت امام حسین(ع) تا ولادت و از ولادت تا شهادت تمام عوالم هستی آسمانها و فرشتگان زمین و دریاها همه و همه برای حضرتش گریه نمودند كه این جریان برای كسی پیش نیامده و نخواهد آمد. بلی برای حضرت یحیی نیز آسمان گریه كرد. در تفسیر مجمع البیان ضمن آیهی "فَما بَكَت عَلیهِم السَماءُ وَ الارضُ" مرحوم طبرسی فرمودند: برای دو نفر یحیی و حضرت امام حسین(ع) آسمانها و فرشتگان چهل شبانه روز گریه نمودند. و در همین تفسیر آمده است: آفتاب در طلوع و غروبش تا چهل روز به حالت حمراء و سوزش بود و در مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی چنین است:
" بَكَت السَماءُ عَلَی الحُسَینِ(ع) اَربَعِینَ یَوماً "، تفسیر صافی سوره الدّخان.
۳ حضرت امام حسین(ع) در تمام كمالات و فضیلتها حتی در عبادت برترین انسان بود. چرا حضرتش مكنی به ابیعبدالله شده است؟! آیا این كنیه از كنیههای متعارف است؟! ظاهراً در این كنیه ویژگیای است و اشاره است به محور بودن آن حضرت در تمام كمالات.
ابوعبدالله یعنی پدر بنده خدا. پدر در خانواده نقش بزرگی دارد و باید الگو بوده باشد. پدر مربی و مكمل است. پدر الگو و مصدر است. برای همه حضرت امام حسین(ع) پدر بندگان خدایند و همه بندگان؛ یعنی عبادت كنندگان در رسیدن به كمالات باید از امام حسین(ع) درس بیاموزند.
سه شنبه 25/10/1386 - 17:8
دعا و زیارت
((السَّلامُ عَلَیْكَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ))
سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او سلام بر تو اى یگانه دوران
(ثار: مخفّف ثائر، به معناى خون و طالب خون است. وتر موتور، مثل یوم أیوم و لیل الیل و حجر محجور و قدر مقدور و وعد موعود تأكید است یا به معناى فردى كه كسانش كشته شده باشند و یكّه و تنها مانده باشد). حسین خون خدا و یگانه دوران است آرى او خون خدا و فرزند خون خدا است. على (علیه السلام) كه ثاراللّه است، فرزندى به نام حسین (علیه السلام) دارد، (درباره معناى «ثاراللَّه» پنج احتمال گفته شده، كه طبق تحقیقاتی که صورت گرفته ، آنچه در متن آمده از همه آنها پویاتر است هر چند معناى منتقم برای ثار الله نیز زیباست.
تمامی مسلمانان بلا استثنا بر این عقیده اند که خدا موجود مادّى نیست كه داراى جسم و بدن باشد و دستگاه گوارش و مركز پالایش خون داشته باشد، لیكن این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است یعنى همان گونه كه نقش خون در بدن آدمى نقش حیاتى است، بود و نبودش، مرگ و زندگى او را رقم مىزند، وجود مقدّس امام على(علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) نزد خدا و در دین او چنین نقشى دارند كه اگر على (علیه السلام) نبود، اسلام نبود و اگر حسین (علیه السلام) نبود، اسلام و تشیّع نبود. و امام حسین (علیه السلام) یكّهتاز این میدان است و كسى چنین وصفى ندارد، حتّى پدر بزرگوارش. زیرا پدرش گرچه« ثارالله» است، ولى «ابن ثار الله» نیست. تنها كسى كه این دو فضیلت را ویژه خود ساخته است، امام و سالار شهیدان حسین بن على (علیهما السلام) است. آرى تا یاد و نام سیّدالشّهدا (علیه السلام) زنده و بر سر زبانها است، تا عشق حسین (علیه السلام) در دلها مىتپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسانها مشتعل است، تا فریاد «یا حسین» بر بلنداى آسمانها و زمین طنین انداز است، نام و یاد خدا زنده و پایدار است. چون او همه هستى خود را در راه خدا انفاق و ایثار كرد، سیماى ننگین ریاكاران و تحریفگران زمان را آشكار كرد و نقاب از چهره زشت آنها برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى (علیهم السلام) را بر مردم نمایاند.(این تفسیر اول از خون خداست اما خون خدا به معنی منتقم هم آمده که انچنین است)
در زیاراتى كه امام صادق (علیه السلام) به عطیه آموخت، آمده است: و( انك ثارالله فى الارض من الدم الذى لا یدرك ثاره من الارض الا باولیائك). شدت همبستگى و پیوند سیدالشهداء با خدا به نحوى است كه شهادتش همچون ریخته شدن خونى از قبیله خدا مىماند كه جز با انتقامگیرى و خونخواهى اولیا خدا تقاص نخواهد شد،. و آن ولى خدا حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه) است كه انتقام ثارالله را مىگیرد. اما انتقام چه چیز را مىگیرد؟ همه مىگویند انتقام قاتلین سیدالشهداء و صورت سیلی خورده زهرا(سلام الله علیها) و البته انتقام خون بنی هابیل از بنی قابیل
سه شنبه 25/10/1386 - 17:6
خاطرات و روز نوشت
به من میگفت: آنقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر، میمیرم
باورم نمیشد...فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم، بمیر...!
سالهاست که در تنهایی پژمرده ام، کاش امتحانش نمیکردم!!
چهارشنبه 30/8/1386 - 21:45
خاطرات و روز نوشت
آري ديگر نشان من در تفكر تو مرده است
ديگر مرا در غسالخانه عشقت شستشويم داده و در گورخود خواهي هايت
به خاكم سپرده ايي و اكنون سرشكسته از فردايي كه ساخته بودم
و ناكام از روياهاي درازم
غرورم را به زير پايت مي افكنم تا باز هم تو را داشته باشم .
اما ديگر مي دانم:
ديگر من نيستم
ديگر تو نيستي
چهارشنبه 30/8/1386 - 21:44
ادبی هنری
هيچ يك ازما انسانها نمي دانيم فرشته اي هم روي زمين است
چه پسرچه دختر، بال اش را از دست داده است،چون باورش نداريم
اگر باوركنيم با او پرواز ميكنيم .
من منتظر فرشته ام هستم،چون باور دارم مي آيد...
منتظرش مي مانم تا ابد تا آخرت جاودان.....
چهارشنبه 30/8/1386 - 21:42