• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 359
زمان آخرین مطلب : 5433روز قبل
دانستنی های علمی
بسم الله الرحمن الرحیم هر چقدر قلم را روی کاغذ می رقصانم تصویری از اندوه نیامدنت مکتوب نمی شود . سکوت می کنم :کاغذ سفید می ماند ... فریاد می زنم :خط خطی می شود . ... خودم را کنار ایستگاه راه آهن تصور می کنم . آنجا پر از صدای سکوت است و آفتاب مستقیم می تابد .تا چشم کار می کند بیابان است و بیابان ... و دو خط آهنی داغ و قطاری که هنوز نیامده است و ... شاید قرار است روز آمدنت را برایم بیاورد . هوا داغ است . کف پاهای برهنه ام می سوزد . به نقطه ی «اتصال» دو خط آهنی موازی خیره شده ام و در اندیشه ی« وصل» اشک می ریزم . (به این می اندیشم که خطوط موازی در بی نهایت به هم می رسند ... شاید من هم در تو، به خودم و در خداوند٫ به تو خواهم رسید ... ) هوا داغ است . سالهاست که اینجا ایستاده ام ، بی سایبان ... بی پاپوش . مرا سوزنچی ریلهای این مسیر کرده اند . وقتی به آنها گفتم من این کار را بلد نیستم کسی به حرفم بها نداد . گفتند :«فقط باید دستگیره ایی را به عقب بکشی » ... ومن سالهاست که اینجا ایستاده ام و« دستگیره ایی را به عقب می کشم ». خط ریلها جابجا می شود اما... قطار تو هنوز نیامده است . در اندیشه ی از «همیشه » تا « هنوز » نیامدنت ذهنم به جنب و جوش می افتد . داغ می کنم و با فریاد سرم را به ریلهای آهنی می کوبم . # # # وفتی سرم را بلند می کنم کاغذم را می بینم که نه سفید است نه خط خطی : قطره قطره ... قطره قطره رنگ خون گرفته است . «هر جمعه قطاری از مسیر انتظار زمین می گذرد اما چون هیچ کدام از سوزنچی های این مسیر کارشان را بلد نبودند هیچ کدام از قطارها روز ظهور تو را نیاوردند .»
جمعه 4/11/1387 - 21:30
شعر و قطعات ادبی

«بسم الله الرحمن الرحیم »

سلام . از فراموشخانه خورشید نامه می نویسم . از زمستان تاریخ ...

اینجا هنوز برف می بارد :
انگار این تقدیر لاله ها بوده است که خونشان زیر کفر برفها لگدمال عابران بشود .
انگار این تقدیر اطلسی ها بوده است که زیر آوار برفها بمانند
انگار این تقدیر ستاره ها بوده است که از چشم سیاه آسمان آخر الزمان دانه دانه بیفتندو خاموش شوند .
انگار این تقدیر کاجها بوده است که هیچکس بیداریشان را باور نداشته باشد

از زمانی که کلاغها یاد گرفتند مثل کبکها راه بروند و با لحن چکاوکها ترانه بخوانند همه پرنده های سپید از آسمان نخلستانهای حقیقت پر کشیدند و در مردابهای سیاه خود باختگی جان باختند .
در کوچه باغهای این حوالی آتش سرد زمستان باورهای بهاری را فرو می بلعد و دستهایی که برای چیدن خوشه های خورشید بالا می آیند یا کوتاهند ... یا با تبرهای آهنین نیرنگ کوتاه می شوند .

اینجا آخرالزمان است .. زمستان تاریخ ... زمانه حکومت جای خالی تو .

.... وعلف هرزه های دروغ پرست می کوشند تا بذرهای حقیقت را بمیرانند .
غافل از اینکه او نمی میرد
وروزی
با طلوع فصل خورشید
دستهای مسلمان تو
پاره پاره های تنش را از نمناکترین نقاط عمق زمین
بیرون خواهد کشید
و به آفتابی ترین آستان آسمان
هدیه خواهد داد

و آن روز
روز حقیقت توست.

جمعه 4/11/1387 - 21:26
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم

...باهاش مشورت کردم . گفتم می خوام مسیر نوشته هام رو تغییر بدم . اون سکوت کرد و من از صدای فریاد سکوتش فهمیدم که ... مخالفه .و از اون جایی که او عزیزترین موجود دنیای منه نمی تونم بر خلاف نظرش کاری کنم .

این متن رو هدیه می کنم به او ... بلندمرتبه ی آسیب ناپذیری که این همه نا فرمانی و لغزش را می بیند و خم به ابروی رحمت نمی آورد:

به نام تو ...

گفت : در کجا خودش را معرفی می کند انسان ؟
گفتم :در عبادت...
گفت: در کجای عبادت؟
کفتم :در نماز...
گفت: در کجای نماز؟
گفتم :در قیام...
گفت :نه!
گفتم :در قعود...
کفت: نه!
گفتم: دررکوع ...
کفت :نه!
گفتم: درسجود...
کفت: نه!

به فکر فرو رفتم!!!
گفت: در کجا خودت را معرفی می کنی انسان !
چیزی به خاطرم رسید.بی درنگ پرسیدم: در قنوت؟

لبخند زد و به نشانه تایید سری تکان داد.
ولی خودم فلسفه اش را نمی دانستم .چگونه بنده ایی در قنوت معرفی می شود ؟

گفت: فرزندم تو در مقابل خداوند فقیر نیستی .
متعجب نگاهش کردم...

تو یک وجود،یک شخص،یک فرد به اضافه فقر نیستی در مقابل خداوند .

... .... .... .... ... ... .. ...

تو خود فقری همانطور که او عین غناست
تو در مقابل خداوند «فقر»ی. یعنی همان جای خالی که در قنوت به خدایت نشان می دهی .

در قنوت که دستهای خالی ات را به سوی ملکوت خداوند بالا می آوری یعنی:
ای عین غنا !مرا ببین .این منم . همین جای خالی که در کاسه کوچک دستهایم جای دارد:«فقر ... فقدان ... تنهایی»

فرزندم تو فقر عینیت یافته ایی نه فقیر ذی الفقر
و قنوت معرف حقیقت توست ای انسان!

 

 
و قنوت معرف حقیقت توست ای انسان !

جمعه 4/11/1387 - 21:22
دانستنی های علمی

سلام، دوستان عزیز ایندفعه واستون چندتا سوال دارم، خواهش میكنم با ما راحت باشید ما آمادگی شنیدن هرگونه انتقاد و پیشنهادی را دارا میباشیم. جواب سئوال اول را هم خودم نمیدانم و در پی جوابی برای آن میباشم.

 

سوال اول: درجایی خواندم كه دوستی نوشته بود"آیا حقیقت مخرب داریم؟" نظر شما دوستان عزیز چیست؟ ایا باید در پی كشف حقیقتهای زندگی بود یا نه؟ مثلا حقیقتی در گذشته زندگی تان دارید كه تا بحال كسی بشما نگفته و نخواهد گفت، آیا در پی كشف آن حقیقت خواهید رفت؟چرا؟

 

سوال دوم: نظرتان راجع به عنوان وبلاگ چیست؟ فكر میكنید چرا این عنوان انتخاب شده است؟ این عنوان چه چیزی را در ذهنتان تداعی میكند؟

 

سوال سوم: مرام را تعریف كنید؟ مثلا وقتی میگن فلانی مرا گذاشت و فلان كار را واسم كرد، یعنی چه؟ یا میگن: بامرام.

 

منتظر نظرات و راهنمایی های شما هستم در پستهای بعدی از داستانهایی خواهم نوشت كه شخصیت اول داستان را یكی از آشناها بازی میكند. منتظر داستانهای بلند من باشید.

جمعه 4/11/1387 - 21:17
دانستنی های علمی
میهمان را بر میزبان حقیست که اورا تکریم دارد

ایران، از خلیج نیلگونت تا کوه های سر بفلک کشیده آذربایجانت را

از دشت کردستانت تا کویر برهنه لوتت را

دوست دارم

ای سرزمین دلیر مردان و شیرزنانی که در برهه برهه تاریخ حماسه ها آفریدید

ایران، ای ققنوسی که هرگاه آتش زدنت ققنوسی دیگر پدید آمد زیباتر و جوانتر

می ستایم دلیری دلیرمردانی همچون شیخ محمدخیابانی، ستار خان و باقرخان را هنگامی که ترکان عثمانی به بهانه همزبان بودن به ایران حمله کردند و فریاد برآورد:"آی قارداش هارا؟"

می ستایم دلیری دلیرمردانی همچون رئیسعلی دلواری را که هنوز هم شنهای تنگستان، خاطراتش را درسینه دارند.

می ستایم دلیری دلیرمردانی که در عملیاتهای فاو، بیت المقدس و کربلاپنج حماسه ها آفریدند، انان که چفیه شان سجاده نمازشان بود و پوتینشان ناز بالشت سرشان.

سلام برلاله های عاشق که باسر رفتند و بی سر برگشتند

سلام بر قطره های خونی که در راه عزت و شرف استقلال این سرزمین جاری شدند.

جمعه 4/11/1387 - 21:16
آموزش و تحقيقات
 

تحولات بی حد و حصر در بنیان های جوامع ،که بر اثر حرکت از دوران گذار به سمت زندگی ماشینی و صنعتی رخ داده، به پدید آمدن شکاف هایی منجر شده که انسان های امروز را ناگزیر از همنواسازی خود با شرایط جدید کرده است.  در چنین فضایی، بحران هایی پیش روی افراد پدید می آید که اگر متوقف نشود دنیای روحی ، روانی آنها را متلاطم می کند. آسیب های اجتماعی و روحی و روانی از جمله طلاق، اعتیاد، خودکشی ، مشکلات تحصیلی، اختلافات خانوادگی، نارضایتی شغلی، اضطراب ، افسردگی و.....محصول تحولات زندگی صنعتی اند.سؤال اینجاست که در کنار توسعه شگفت انگیز علوم و فنون دانش امروز چه چیزی باید بتواند پاسخگوی بحران های روحی ،روانی انسان ها باشد؟     بحران هایی که متعاقب پیشرفت علوم و تکنولوژی بر انسان ها رخ نموده است . در پاسخ به این سؤال علم « مشاوره و روانشناسی » قد علم می کندمشاوره از تمامی فعالیتهای اخلاقی تشكیل یافته است كه در آن مشاور متعهد، تلاش می كند تا به مراجع كمك كند تا به آن دسته از رفتارهایی بپردازد كه بتواند به حل مشكلات و مسائل اومنجر شوند. ازطریق مشاوره و راهنمایی فرد نه تنها وضع فعلی خود رادرک می کند،بلکه از آنچه که به صورت آن در خواهدآمدنیز آگاه می شود.راجرز معتقد است که هدف بیشتر مشاغل یاری دهنده که شامل مشاوره وراهنمایی نیز می شود،افزایش رشد شخصی وروانی فرد در مسیر رشد اجتماعی است.هم چنین ازطریق « خدمات راهنمایی ومشاوره »می توان تواناییها ونیز محدودیت های دانش آموزان راشناخت واز امکانات موجود حداکثر استفاده را به عمل آورد.مشاور تحصیلی با شناخت دانش آموزان در زمینه های گوناگون می تواند آنان را به رشته های تحصیلی مناسب راهنمایی کندوآنان را در حل مشکلات یاری دهد. اهداف آموزش وپرورش زمانی تحقق خواهند یافت که برنامه ها و محتوای آموزشی با توجه به نیازها وامکانات دانش آموزان تهیه و اجرا گردند.  .در مقاله حاضرپس از ذکر مقدمه ای چند د رقسمت تجزیه وتحلیل مطالب به ترتیب به فایده و اهمیت مشاوره،تاریخچه ی راهنمایی و مشاوره،تعاریف راهنمایی و مشاوره،اهداف مشاوره وراهنمایی،ضرورت مشاوره در مدارس ،مشاوره وراهنمایی در نظام آموزش و پرورش ، نقش مشاور در مدارس،امور تحصیلی،تأمین بهداشت روانی،دانش آموزان و مهم ترین وظایف کادر آموزشی در برابر برنامه مشاوره و راهنمایی پرداخته شده است.

مقدمه:
انسان تنها موجودی است که با همنوعان خودبه تبادل نظر می پردازد وبرای شناخت وحل مشکلات خود با آنان مشورت وازراهنمایی آنان استفاده می کند .راهنمایی ومشورت درطول زندگی آدمیان مطرح بوده وآنان باکسانی که مورد قبول واعتمادشان بوده مشورت می کرده اند .باتوسعه علوم انسانی ورشدعلوم رفتاری به راهنمایی ومشاوره به عنوان شاخه ای مستقل ازعلوم رفتاری توجه شد. امروزه راهنمایی ومشاوره به صورت حرفه ای یاورانه برای کمک به افرادی است که دررشد،سازگاری ،تصمیم گیری،روابط خانوادگی،مهارتهای اجتماعی وشیوه زندگی مشکلاتی دارند ومشاوره به این افراد کمک می کند تاراه حل مناسبی برای مشکلات بیابند.

اهمیت مشاوره و مشورت در دین مقدس اسلام کراراً مورد توجه ائمه ی اطهار و بزرگان دین قرار گرفته است .
بشر امروز در یک دوره ی پیچیده زندگی می کند ، یکی از مشخصات این دوره ، تخصصی شدن مسائل و وابستگی افراد به یکدیگر جهت استفاده از تخصص آنها برای تداوم یک زندگی متعادل است . لذت بردن از زندگی شخصی و رشد و تعالی شخصیت ، شکوفا نمودن استعدادها و ارضای نیازها ، اعم از نیازهای اولیه ی جسمانی ، نیاز به امنیت و آرامش ، نیاز به تعلق نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن ، نیاز به احترام و نیاز به شکوفایی در دنیای امروز فرایند ساده ای نیست ، در تمام این مراحل به مشاور و مشاوره نیازاست .
وظیفه نهاد آموزش و پرورش ، در آماده کردن دانش آموزانی که نیروی انسانی فردا تلقی می شوند ، برای مواجهه و سازگاری با مقتضیات قرن بیست و یکم که از حساسیت ویژه ای برخوردار است بسیار حساس و سنگین است . اضطراب ، افسردگی ، سوء مصرف مواد مخدر ، رفتارهای نابهنجار ، مشکلات تحصیلی ، گرایش ارتباط با جنس مخالف از عمده ترین مشکلات روانی اجتماعی دانش آموزان است ، به طوری که بیش از 32 درصد دانش آموزان از نوعی مشکل اجتماعی روانی رنج می برند .

اهداف آموزش وپرورش زمانی تحقق خواهند یافت که برنامه ها و محتوای آموزشی با توجه به نیازها وامکانات دانش آموزان تهیه و اجرا گردند.ازطریق « خدمات راهنمایی ومشاوره »می توان تواناییها ونیز محدودیت های دانش آموزان راشناخت واز امکانات موجود حداکثر استفاده را به عمل آورد.مشاور تحصیلی با شناخت دانش آموزان در زمینه های گوناگون می تواند آنان را به رشته های تحصیلی مناسب راهنمایی کندوآنان را در حل مشکلات یاری دهد.گرچه آشنایی معلم با فنون راهنمایی تدریس و عملکرد او را مؤثر وپربار می سازد،ولی معلم به تنهایی نه می تواند ونه فرصت داردبه تمام مسائل و مشکلات روانی وخانوادگی وتحصیلی دانش آموزان رسیدگی کندوبرای هر کدام راه حل ارائه دهد.ازاین رو،مشاور تحصیلی با همکاری معلم وخانواده و مسئولان مدرسه می توانددانش آموزان را در جهت رفع مشکلات تحصیلی و خانوادگی و روانی وتأمینثبات عاطفی یاری دهدونهایتاً نیل به اهداف آموزش وپرورش را ممکن سازد.

فایده و اهمیت مشاوره و راهنمایی
راهنمایی کودکان ونوجوانان وبزرگسالان یک فراگرد بسیار مهم و استثنایی در حل مشکلات و معضلات این طبقات سنی می باشد.ضرورت مشاوره و راهنمایی قبل از هر چیز دیگر، در رابطه با حرفه و شغل و مخصوصاً در نظام جدید آموزش و پرورش مطرح می باشد.
چگونگی تجدید نظر و تغییر یک برنامه تربیتی مفیدوسازنده و خلاق به عنوان یک اصل مسلم در جهت توسعه و پیشرفت فرهنگ وتمدن آشکارشده است.پیدایش انقلاب صنعتی در اروپا وانقلاب در تکنولوژی و فرستادن اقمار مصنوعی به فضا،نیاز مراکز صنعتی به نیروهای ماهری که حداکثر کارایی و بازدهی را داشته باشند، همه وهمه تغییر و تحول را در نظام آموزشی کشورها ضروری ساخته است.
اینکه چرا باید برنامه های آموزش و پرورش تغییر وتحول یابند،و همچنین عوامل پیدایش راهنمایی در آموزش و پرورش مربوط به عللی است که مهمترین آنها افزایش بی رویه ی جمعیت به ویژه جمعیت جوان کشورها و افزایش دانش آموزان و عدم تعادل در توزیع دانش آموزان در رشته ها و شاخه های تحصیلی ،ضرورت برقراری تعادل بین بازار کاروتربیت نیروی انسانی و افت تحصیلی می باشند.
آیا با اضافه کردن چند درس یا ادغام نمودن دو یا چند ماده درسی و یا تغییر نام بعضی از مواد درسی می توان گفت که تغییر به وجود آمده است؟پاسخ این سؤال منفی است .بایدخاطر نشان ساخت که هرگونه اصلاح و تجدید نظر ویا تغییرات اساسی می باید از جمیع جهات مورد توجه قرار گیردو نیز باید مشکلات آن را پیش بینی کرده،راههای رسیدن به این هدفها را جستجونموده وجهت اساسی آن راروشن ساخت.
با توجه به همین نکات است که اهمیت و ضرورت مشاوره و راهنمایی به عنوان یک اصل مهم در جریان تعلیم وتربیت آشکار می گردد.مدرسه به عنوان یک نهاداجتماعی باید متناسب با احتیاجات فردی و مقتضیات جامعه باشد.چون جوامع پیوسته در اثر عوامل مختلف (نظیر جنگ ونزاع،بیماری،عوامل طبیعی ،انقلاب و غیره )تغییر می یابند،مدرسه هم به عنوان یک نهاداجتماعی باید متناسب با تغییرات جامعه تحول یابد.مدارس باید با تحولات فرهنگی،علمی و اجتماعی هماهنگ و همگام باشند وبرای پیشرفت در این زمینه ها،متغیر و متحول گردند.
تاریخچه راهنمایی ومشاوره:
دربین ممالک صنعتی،امریکای شمالی نخستین کشوری است که درآن مراکز ویژه راهنمایی ومشاوره تأسیس شده وازمیان افرادی که نخستین بار به ایجاد مرکز راهنمایی در آن سرزمین اقدام کرده اند باید از فرانک پاستور نام برد که درسال 1908 اولین مرکز راهنمایی راکه درحقیقت مرکز راهنمایی حرفه ای بود درشهر بوستن تأسیس کرد.سال 1332 را می توان مبدأ شروع راهنمایی به معنی خاص آن در کشور خود بدانیم درسال 1334 دراداره مطالعات وبرنامه ها دایره ای بنام دایره تحقیقات روانشناسی بوجود آمد که به تهیه برخی تستهای هوش وسنجشهای روانی مبادرت کردوسرانجام کنگره های منعقده درتابستانهای 37 و38 راهنمایی درمدارس را امری ضروری تشخیص داده ومرکزراهنمایی در اداره کل تعلیمات متوسطه به وجود آمد. درسال 1347 اداره کل آموزش راهنمایی تحصیلی دروزارت آموزش وپرورش تأسیس گردید ودرسال 59 طی بخشنامه ای برنامه راهنمایی ومراکز مشاوره وراهنمایی تعطیل گردید. از ابتدای سال 67 ضرورت وجود مشاورین درمدارس احساس شد ومجدداً این رشته شروع به جذب دانشجو نمود.
تعاریف راهنمایی و مشاوره
مطالعه ی نظام های آموزشی جهان نشان می دهد که از خدمات راهنمایی و مشاوره به عنوان تسهیل كننده ی فرایند تعلیم و تربیت در دوره های مختلف تحصیلی به شكل مطلوب سود برده اند. برای راهنمایی تعاریف گوناگونی بیان شده است كه ضمن برخوداری از تنوع ،از وجوه مشتركی نیز بهره مند هستند. برای رعایت اختصار و پرهیز از اطاله كلام تنها به یكی از آن تعاریف بسنده می كنیم:راهنمایی كوششی است انسانی ،برای ایجاد حداكثرتوافق ممكن بین خصوصیات فرد مورد راهنمایی و متقضیات فعالیتی ( تحصیلی یا حرفه ای ) كه بدان مشغول خواهد شد ( شكوهی 1367 ) .
مفاهیمی كه در راهنمایی بكار برده شده است بسیار متنوع و از تنوع دیدگاهی ،بخش عظیمی از فرایند تعلیم و تربیت را شامل می شود . گزاره های ذیل مؤید این موضوع است :
- راهنمایی بخشی از كل جریان تعلیم و تربیت بطور اعم و مدرسه بطور اخص است .
- راهنمایی یك سلسله خدمات و كوشش های منظم و سازمان یافته است .
- منظور از راهنمایی فرد ،كمك به تصمیم گیری آگاهانه وعاقلانه و قرار گرفتن درمسیر رشد و پرورش قوه قضاوت است .
چنانچه راهنمایی را دایره عظیمی از فعالیتهای تربیتی در آموزش و پرورش بدانیم مشاوره به عنوان دایره كوچكتری در قلب آن دایره عظیم جای دارد. به عبارت دیگر یكی از مهمترین خدمات راهنمایی، خدمت مشاوره است.
تعریف مشاوره
یكی از جدیدترین تعاریف مشاوره عبارتی است كه در سال 1965 توسط كرومبولتز بیان شده است . اومی گوید: مشاوره از تمامی فعالیتهای اخلاقی تشكیل یافته است كه در آن مشاور متعهد، تلاش می كند تا به مراجع كمك كند تا به آن دسته از رفتارهایی بپردازد كه بتواند به حل مشكلات و مسائل اومنجر شوند.
اما جامع ترین تعریف مشاوره توسط بوركس و استفلر بیان شده است . به گونه ای كه تقریبا به همه جنبه های كار یك مشاور در فرایند مشاوره اشاره نموده اند.
«مشاوره به رابطه حرفه ای بین یك مشاورآموزش دیده و مراجع دلالت دارد. این رابطه معمولا میان دو نفر است . اگر چه بعضی مواقع مشاوره با بیش از دو نفر صورت می گیرد. این رابطه برای كمك كردن به مراجعان جهت درك و روشن كردن نظرات آنان در مورد محیط زندگی خود و یاد دادن راه رسیدن به اهداف انتخاب شده فردی از طریق انتخاب راههای سنجیده و با معنای فردی و حل مشكلات هیجانی ومیان فردی برگزار می شود».

اهداف مشاوره و راهنمایی
در تعاریفی که از راهنمایی به عمل آمده تصریح شده که به فرد کمک شودتا خود را بشناسد.منظور وهدف از اینکه فرد خود را بشناسد این است که با این شناسایی به صورت انسانی مؤثرتر و خلاقتر ودر نتیجه شادمانتر درآید.چنین فردی در معنایی که کارل راجرز بیان داشته به صورت فعالتر ظاهر می گردد.
ازطریق مشاوره و راهنمایی فرد نه تنها وضع فعلی خود رادرک می کند،بلکه از آنچه که به صورت آن در خواهدآمدنیز آگاه می شود.راجرز معتقد است که هدف بیشتر مشاغل یاری دهنده که شامل مشاوره وراهنمایی نیز می شود،افزایش رشد شخصی وروانی فرد در مسیر رشد اجتماعی است.
بدین طریق راهنمایی دارای دو هدف می باشدکه هدف آنی و دیگری هدف غایی و نهایی می باشد.
1.هدف آنی راهنمایی
هدف آنی راهنمایی کمک و راهنمایی فرد در حل مشکلات تحصیلی،خانوادگی واحیاناً شغلی است، که این را علاج واقعه قبل از وقوع مدانند وباعث جلوگیری از اتلاف سرمایه مادی و معنوی فرد در راهی ناشناخته می شود.
2.هدف غایی ونهایی
عبارت است از اینکه فرد خودقادرباشدیا بتواندکه با بینش صحیح به حل مشکلات خویش پرداخته و عاقلانه رفتار نماید.این است که راهنمایی آنی شرط لازم و مکمل راهنمایی غایی ونهایی وخود رهبری می باشد.
از آنجایی که قشر دانش آموز بیش از هر طبقه سنی دیگری نیاز به مشاوره و راهنمایی دارد،لذا بیشترین اهداف این دانش مربوط به مواردی می شود که در مدارس جنمبه عملی به خود می گیرد.معمولاً هدفهای یک دوره تحصیلی به طور به صورت زیر تحقق می یابد:
الف-برنامه های تحصیلی مربوط به آینده
ب-تحصیلات حرفه ای
ج-فعالیت های هنری
د-فعالیت های مربوط به حفظ سلامت جسمی و فکری
ه-رشد علائق اجتماعی
منظور از این اهداف این نیست که تنها دانش آموز در یک یا چند فعالیت مربوط به این هدفها شرکت نماید،بلکه لازم است برنامه راهنمایی تحصیلی به طریقی ترتیب یابد که دانش آموز با هر کدام از این اهداف درگیری فعالانه داشته باشد.به هر طریق،مشاوره و راهنمایی در دوران تحصیل ،اهداف گوناگون و وسیعی را در هر مقطع تحصیلی دنبال می کند.در خانواده و جامعه نیز اهدافی را دنبال می کند که یکی از مهمترین آنها تجدید سازماندهی خود است.
ضرورت فعالیتهای راهنمایی ومشاوره درمدارس:
یکی از نهادهای اجتماعی، نهاد آموزش وپرورش است که مسئولیت مهمی درتربیت کودکان ،نوجوانان وجوانان بر عهده دارد .نگاه گسترده به نقش آموزش وپرورش به عنوان عاملی مؤثر در فعلیت بخشیدن به امکانات بالقوه وذاتی افراد ،انتقال اندوخته ی تجارب گذشتگان ،ارائه ارزشهای مطلوب،افزایش معلومات وایجاد مهارتهای لازم درافراد برای زندگی وبالاخره تسهیل مسیر حرکت وجودی آدمی به سوی کمال اهمیت این نهاد اجتماعی را بیش ازپیش نشان می دهد. گسترش کمی آموزش وپرورش نشانگر گرایش واستقبال همگان به اثر بخشی این نهاد وگسترش کیفی آن ناشی ازتوسعه معارف ،علوم ورشد بی وقفه تکنولوژی است که این دو بر پیچیدگی وظرافت جریان آموزش وپرورش افزوده است.بنا براین برای تحقق اهداف تعلیم وتربیت ورشد شخصیت کودکان ونوجوانان باید ازخدمات راهنمایی ومشاوره بخوبی استفاده کرد. نقش راهنمایی در آموزش وپرورش افراد به حدی است که عده ای ازصاحب نظران آن را به نوعی تعلیم وتربیت گفته اند وبعضی راهنمایی راتسهیل کننده جریان تعلیم وتربیت می دانند. اگر تربیت را به معنی نشو ونمادادن،زیاد کردن ،برکشیدن وبه حداعتدال سوق دادن آدمی بدانیم ، تعلیم رارشددادن آدمی درتسهیل جریان رشد وکمال آدمی خواهیم یافت. مهمترین عواملی که درضرورت راهنمایی ومشاوره وتوسعه آن درنظامهای آموزش وپرورش مؤثر بوده اند عبارتند از:
1-توجه به اصالت کودک وآموزش وپرورش وی 2- وجود تفاوتهای فردی دردانش آموزان وضرورت شناخت وتوجه به این تفاوتها درامرآموزش وپرورش 3- وجود استعدادهای عمومی واختصاصی در دانش آموزان وضرورت شناخت وپرورش تدریجی وسنجش آنها 4- رشد جمعیت وافزایش گرایشها و علاقه مندی به تحصیل درسطوح مختلف وگسترش علوم وتکنولوژی5- تراکم وتنوع واحدهای درسی دررشته های تحصیلی وضرورت انتخاب مناسب 6- توسعه مشاغل وحرفه وضرورت انتخاب شغل مناسب 7- تغییرنگرشها وارزشهانسبت به انتخاب رشته های تحصیلی وانتخاب شغل 8-گسترش نیازهای جامعه به نیروی انسانی درسطوح مختلف مهارت 9-وجود مسائل ومشکلات جسمانی،عاطفی، اجتماعی،رفتاری، تحصیلی وخانوادگی دردانش آموزان.
خصوصیات مشاوران

خصوصیاتی که مشاورین را بدین وسیله متمایز ومشخص می سازد، موضوع تحقیق بسیاری از دانشمندان بوده است. این گونه تحقیقات از موقعی که مطالعه نقش و وظیفه مشاور در سال 1960 به وسیله اتحادیه امریکایی کارکنان راهنمایی آغاز شد، گسترش یافته است.در سال 1951،ماورر نوشت که رشد شخصی یا پختگی ،مهمترین خصوصیت مشاوران می باشد،اما روش صحیحی برای ارزیابی آن وجود ندارد.هامرین و پولسون ، مطالعه ای را برای این مسئله به تحقیق گذاشتندکه در آن 91 مشاور،خصوصیاتی را که به نظرشان عمل مشاوره را تسهیل می کرد بیان نمودند. این خصوصیات به ترتیب فراوانی پاسخها به شرح زیر به دست آمده است:
1 .فهم یا میزان درک مشاور 2.زمینه همدردی در جریان مشاوره 3.ثبات وپایداری 4.حوصله و بردباری
6.عینیت 7.صمیمیت 8.حضور ذهن 9.انصاف 10.سعه صدر 11.پاکی و صداقت
12.آرامش 13.داشتن فکری باز 14.هوش 15.تعادل اجتماعی 16.ابتکار و خلاقیت

اینها خصوصیاتی بودند که در مطالعه و تحقیق هامرین و پولسون به ترتیب اولویت ، توسط مشاوران شرکت کننده در تحقیق (به تفکیک) خاطر نشان شده بودند. اما اتحادیه تعلیم و تربیت و سرپرستی مشاوران، شش خصوصیت ذیل را برای مشاوران قلمداد کرده و لازم می داند:
1. اعتقاد با هر فرد 2. تعهد در برابر ارزشهای انسانی 3. آگاهی از دنیا 4. داشتن فکری باز 5 . شناخت خود 6. تعهد حرفه ای
راهنمایی و مشاوره درنظام آموزش وپرورش دونقش راایفا می کند:
1- کمک به فرد فرد دانش آموزان به منظور سازگاری با محیط،حل مسائل ومشکلات شخصی ،بروز وظهور استعدادها ورشد وتکامل آنان
2- کمک به دانش آموزان درانتخاب مناسبترین راه ازنظر رشته های تحصیلی وانتخاب مناسب شغلی وبرنامه ریزی وآمادگی برای زندگی
3-ارائه خدمات راهنمایی اعم از:
1-خدمات اطلاعاتی:منظور از این خدمت عرضه اطلاعات نظام یافته ای است تا دانش آموزان بتوانند آگاهی کافی نسبت به برنامه های درسی،رشته های تحصیلی،مقررات وآئین نامه های امتحانی، امکانات آموزشی،حرفه ای وشغلی بدست آورند.تاازروی بصیرت راههای مناسب راانتخاب کنند.عرضه اطلاعات لازم درزمینه روشهای صحیح مطالعه ویادگیری دروس درمدرسه ،اهمیت وارزش علم آموزی،اهداف وانگیزه های تحصیلی،آداب وروشهای برخورد انسانی درمحیط مدرسه،انواع مسایل مشترک دانش آموزان وچگونگی برخوردبا مسایل وشیوه های تقویت اراده وراههای خودسازی درمدارس بسیاربجا وضروری خواهد بود.
2- خدمات مشاوره ای: هدف از این خدمت درمدارس برقراری ارتباطی اساسی بین دانش آموزان ومشاوران است خدمات مشاوره ای، خودشناسی دانش آموزان راتسهیل می کند ودانش آموزان رایاری می دهد تاازطریق ترکیب وتطبیق اطلاعات مربوط به خود ومحیط ،مشکلات خودرا باز یابندوحل کنندوبه تصمیم گیری مناسب بپردازند. این امر مستلزم وجود مشاورانی است که برای این مهم تربیت وآماده شده اند تا دانش آموزان را درحل مشکلات واتخاذ تصمیم های معقول ومناسب یاری دهند. مشاوران، رکن اصلی وپایه اساسی برنامه راهنمایی هستند.افرادی که براساس دانشهای نظری وتجارب علمی ،صلاحیتهای همه جانبه رابرای کمک به دانش آموزان ورفع مشکلات متعددومتنوع آنان باید داشته باشند . مشاوران مدارس باید علاقه مند به دانش آموزان وآگاه به مراحل رشد وتربیت آنان،واقف به اصول ومبانی روانشناسی،تعلیم وتربیت وجامعه شناسی وقادربه بهره مندی ازاصول وفنون راهنمایی ومشاوره ودارای تجربه کاری باشند. مجموعه تلاش وکوششهایی که به شناخت استعدادها ورغبتهای دانش آموزان منجر می شود یاآنان را درانتخاب رشته های تحصیلی ویا شغلی ورفع مشکلات شخصی وسازشی یاری می دهد جزووظایف مشاوران به حساب می آید. برنامه راهنمایی ومشاوره درمدارس متوسطه در سه بعد تحصیلی،شغلی وتربیتی انجام می گیرد.
نقش مشاوردرمدارس:
مشاوران باتسهیل جریان رشد همه جانبه ی فرد،آموزش مهارتهای زندگی فردی ،اجتماعی ،کاهش وحذف موانع رشد،خودشناسی ومحیط شناسی وارائه سایر خدمات یاورانه ی روانشناختی درمدارس نقش بسیارحساسی دارند. عمده ترین اهدافی که می توان ازطریق خدمات راهنمایی ومشاوره به آنها دست یافت عبارتند از:
الف:رشد وتوسعه قوای فکری ومعنوی وعقلی دانش آموزان1. ایجاد پیشرفت درکسب مهارتهای مطالعه 2- راهنمایی دانش آموز برای انتخاب رشته های تحصیلی 3- طرح ریزی برای انتخاب دروس،برای ادامه تحصیلات 4- ترغیب دانش آموز برای بهره برداری خویش بینانه وخلاقانه از نیروی خویش
ب: رشد وتوسعه مهارتهای شغلی وحرفه ای دانش آموز
1- یاری کردن دانش آموزان تا ازتوانائی ها وعلائق حرفه ای خویش آگاه شوند. 2- یاری کردن دانش آموزان تا ازموقعیتها وفرصتهای استخدامی وشغلی جامعه مطلع شوند.3- یاری کردن دانش آموزان تا بر اساس شناسایی خویش وفرصتهای حرفه ای ،به توسعه وپیشرفت در حرفه وشغل خود بپردازندوطرحها وتصمیمات خود را مؤثر سازند.
ج: رشد وتوسعه شخصیت دانش آموز
1.یاری کردن دانش آموز تابرای خود به عنوان عضوی از جامعه احترام قائل شود. 2- یاری کردن دانش آموز تادرایجاد روابط ومناسبات متقابل ،دارای شایستگی شود. 3- همکاری با معلمان درتدارک محیط سالم ومساعد درکلاس تا به رشد روانی دانش آموزان کمک شود. 4- ارتباط با والدین به منظور ایجاد شناخت رفتارهای طبیعی ونیازمندیهای روانی جوانان.
نقش مشاور درامور تحصیلی
دانش آموزان درجریان تحصیل با مشکلات زیادی مواجه می شوند که مشاور می تواند دررفع این مشکلات کمکهای مؤثری به دانش آموزان ارائه دهد که پاره ای ازاین مشکلات را می توان به شرح زیر شمرد.
1- ضعف پایه ی تحصیلی: در مورد چنین دانش آموزانی مشاور باید برای فراگیری دروس پایه از نقطه ای که ضعف دارد برنامه ریزی کند وبا کمک خانواده ضعف پایه ای اورا جبران کند. فشار آوردن ووادار کردن دانش آموز به زحمات شبانه روزی درسطح بالای تحصیلی بدون توجه به پایه بی فایده است .آماده کردن دانش آموز واولیای وی برای چنین برنامه ای نیاز به جلسات مشاوره ای دارد که متولی آن مشاور مدرسه است.
2- کمبود یانبود انگیزه تحصیلی:دانش آموزانی وجود دارند که ازنظر هوشی درحد طبیعی وظرفیت لازم برای یادگیری را دارند،اما انگیزه ای برای درس خواندن ندارند. درمورد اینگونه دانش آموزان که تعدادشان نیز کم نیست مشاورباید علت تنبلی راجستجو وبرای درس خواندن آنها ایجاد انگیزه کند.تشویق کردن به نحوه های مختلف،ایجادزمینه های موفقیت برای دانش آموز،اورا به هنگام ،تأیید کردن ودرمجموع به کار بردن انگیزه های طبیعی می تواند کارسازباشد. مشاوران با همکاری سایر عوامل آموزشی وپرورشی می توانند درسه سطح پیشگیری اولیه، ثانویه وثالث اقدام به فعالیت نمایند. مدرسه مکان مناسبی برای اجرای برنامه های پیشگیری ازمشکلات روانی و عاطفی است وبخش مهمی ازرسالت مدرسه به آموزش سازگاری عاطفی فرد درزندگی اختصاص دارد.لذا مدرسه بهترین فضا وفرصت برای آموزش ترویج شیوه های سازگاری صحیح درزندگی فردی واجتماعی است .مشاوران دربعد پیگیری اولیه با آموزش مهارتهای زندگی وبا ارائه خدمات راهنمایی ،مشاوره واطلاع رسانی در زمینه های تربیتی،تحصیلی وشغلی وتسهیل روند ارضای نیازهای اساسی دانش آموزان،ازجمله شکوفایی استعدادها وتوانمندیها احساس خود ارزشمندی واعتماد به نفس، خود شناسی وارتقای سلامت روانی آنان نقش مؤثری را ایفا می کند. اینگونه خدمات ازطریق تدریس درس مهارتهای زندگی درقالب ساعت پرورشی،اجرای آزمونها وانجام فرایند هدایت تحصیلی واطلاع رسانی شغلی وآموزش فرایند برنامه ریزی تحصیلی وطرح ریزی شغلی درفرصتهای مناسب اجرا می شود.
نقش مشاوران درتأمین بهداشت روانی دانش آموزان
دانش آموزانی از سلامت روانی برخوردارهستند که اولاٌ خودرا فردی ارزشمند وقابل احترام بدانند وبه تواناییهای خود اطمینان داشته باشند.ثانیا بتوانند بدون دغدغه خاطر وناراحتی با واقعیات زندگی مواجه شوند وکل وجودشان را همانگونه که هست بشناسند وبپذیرند،ثالثاٌ با آرامش خاطر واحساس امنیت وبا شوق وامید زندگی کننددانش آموزی که با بحران ومشکل روانی مواجه است توانایی ایستادگی دربرابر فشارهای وارده را ندارد ودرحل مشکلات به طور منطقی وسنجیده عاجز است وتعادل روانی بهم خورده ای دارد .چنین دانش آموزی جهت حل مشکل وبرقراری تعادل به مشاوره نیاز دارد. مشاورین ازعوامل مؤثر تأمین بهداشت روانی دانش آموزان درمدارس می باشند.استفاده ازخدمات راهنمایی ومشاوره درآموزش وپرورش، درنهایت به تأمین بهداشت روانی دانش آموزان منجر می شود.دربهداشت روانیف بهترزیستن وسلامت فکر وبهبود روابط اجتماعی ضرورت دارد.هدف اصلی بهداشت روانی تأمین سلامت فکر وروان و سالم سازی محیط فردی و اجتماعی است . مشاور بی آنکه کسی را به دوش بکشد یا به پیش و پس براند چشم انداز تازه ای را به ماجراهای ذهنی او می گشاید.چشم انداز و نگاهی که به آدمی مجال زیستن می دهد و فرصتی فراهم می کند تا فرد خودش را در ذهنش بازسازی کند و قدرتی را دراختیار فرد می گذارد تا با بهره گیری از آن نوع جدیدی از حضور را در پهنه ی روابط بین فردی تجربه کند . افزون بر این، مشاور وظیفه نظارت بر خویش را نیز بر دوش می کشد
بخشی از مهمترین فعالیتهای اجرایی که مشاوران می توانند در تامین بهداشت روانی دانش آموزان انجام دهند عبارتند از : 1 -شناخت محدودیتهای روانی ، فیزیکی دانش آموزان 2- ایجاد ارتباط صحیح و اصولی بین دانش آموزان و اولیای مدرسه 3 -فراهم آوردن فرصت مناسب برای دانش آموزان به منظور خودشناسی و یادگیری روشهای حل مساله و تصمیم گیری 4- مصاحبه های فردی برای شناخت مشکلات دانش آموزان و راهنمایی آنها 5-برگزاری جلسات مشاوره فردی و گروهی با دانش آموزانی که مشکلات تحصیلی و خانوادگی و شخصی دارند 6-تشویق دانش آموزان به همکاری های اجتماعی 7- ایحاد هماهنگی بین فعالیتهای خانه و مدرسه به منظور بهبود وضعیت تحصیلی و رفتارهای دانش آموزان 8 -برگزاری جلسات مستمر بحث و گفتگوبا دانش آموزان و تلاش در جهت حل مسائل و مشکلات آنان 9- تشکیل جلسات مشاوره با خانواده و یاری دادن والدین برای رفع مشکلات دانش آموزان به شیوه ای درست 10- ارزیابی نیازها و بررسی مشکلات دانش آموزان در زمینه مسائل شخصی ،خانوادگی ،اجتماعی ،تحصیلی،اخلاقی و انضباطی 11- تنظیم و اجرای برنامه های آموزشی در زمینه های رشد و پیشگیری و درمان مشکلات 12- همکاری با معلمان و کمک به آنان در حل و فصل مشکلات دانش آموزان و شرکت درشوراهای مدرسه 13- انطباق دانش آموزان با محیط مدرسه ،معلم و دروس و ایجاد انگیزه های مناسب برای درس خواندن و عدم احساس ناتوانی درموارد شکست تحصیلی با نگاه جامع به اهداف و وظایف آموزش و پرورش .
تفکیک و مرز بندی دقیق بین راهنمایی و مشاوره ی تحصیلی با سایر ابعاد راهنمایی و مشاوره ازجمله راهنمایی و مشاوره تربیتی ، شغلی و حرفه ای اصولی و منطقی نیست .مشکلات دانش آموزان ،زنجیره ای از عوامل فردی و اجتماعی است که نیازمند دیدی جامع نگرو نظام مند به استعدادها و توانائیها و علائق، شخصیت ،ساختار و وضعیت خانواده و سایر متغیرهای محیطی است . مشاور مدرسه با آگاهی از ارتباط تنگاتنگ مشکلات تحصیلی با زمینه های روانی -اجتماعی دانش آموزان , با استفاده از متون و روشهای راهنمایی و مشاوره از طریق شیوه های مختلف فردی ،گروهی و خانوادگی به دانش آموزان کمک می کند تا با بررسی های همه جانبه مشکل بتوانند راه حل یا راه حلهای مناسب را انتخاب و برای اجرای آنها برنامه ریزی نمایند و در نهایت عملکرد دانش آموزان در ابعاد مختلف بهبود یابد.
یکی از روشهای مشخص کردن نقش مشاوران این است که ببینیم شاگردان،معلمان،مدیران و والدین (یعنی گروهی که مشاوران به آنها خدمت می کنند) آنها را چگونه درک می کنند.پیدا کردن آگاهی در این مورد، چگونگی پذیرش مشاوران را از طرف این افراد مشخص می سازد.
تحقیقاتی که راجرزدر زمینه فوق به عمل آمده،معلوم کرده است که بیشتر دانش آموزان معتقدند که برنامه راهنمایی روی هم رفته با ارزش می باشد،اما باید خاطر نشان ساخت که دانش آموزان مورد مشاوره راجرز ،جز در مورد انتخاب حرفه ورشته تحصیلی در بقیه موارد، برنامه راهنمایی را منبعی یاری دهنده تلقی نمی کنند شاید یکی از علل این موضوع عدم پذیرش مشاوران ازجانب شاگردان و نبودن تفاهم میان آنها باشد.
در رابطه با عقاید معلمان نسبت به مشاوران ،باید گفت که« پیرسون» مطالب زیر را یک انگیزه احتمالی عقاید خصمانه درباره مشاوران می داند.برای معلم قبول این که در مدرسه به وجود متخصصان روابط انسانی نیاز هست،مشکل می باشد.زیرا اعتراف به ضرورت وجود این گونه متخصصان،مستلزم این است که معلمان را محدود سازد و این همان چیزی است که معلمان نمی خواهند با آن روبه رو گردند.
مدیران هم نسبت به ضرورت وجود مشاوران در مدرسه ، عقاید مخالفی دارند. در مقاله ای از یک مدیر مدرسه که در مجله « لوک» نقل گردیده است، کار مشاوران را در مدرسه مربوط به مسئله شاگردانی که مدرسه را ترک می کنند،دارای کمترین ارزش می داند و معتقد بود که مشاوران از لحاظ آمادگی و خصوصیات شخصی در درجه دوم اهمیت قرار دارند.این مطلب توسط کاریکاتوری که به وسیله مدیر مذکور رسم شده بود،نمایان گردید این کاریکاتور روشن می ساخت که مشاوران در هر سطحی که مورد ارزیابی قرار گیرند، افرادی غیر مؤثرمی باشند. نتایج تحقیقات دیگر مربوط به قبول مشاوران از طرف اکثریت مدیران، نشان می دهد که آنها،مشاوران را افرادی همه کاره می دانند.با اینکه نظریات ذکر شده ظاهراً با هم مرتبط نیستند اما در واقع رابطه نزدیکی میان آنهاوجود دارد.در نظر گرفتن کار مشاور از لحاظ معیار اداری (برای مثال کارایی ) مخصوصاً با توجه به انتظارات نابجای مدیران ، صحیح به نظر نمی رسد. اختصاص دادن وظیفه ای به یک فرد و توقع اینکه آن فرد همه کاره باشد،نشانگر این است که مدیران جریان واقعی کار را مخفی نگه می دارند و بدون تردید اگر فردی را برای انجام کاری استخدام کنند و بعداً وظیفه دیگری به او محول کنند، او نمی تواند وظیفه اصلی خود را به خوبی انجام دهد. اما عقاید والدین درباره مشاوران دارای اهمیت خاصی می باشد.« اورایف » معتقد است که والدین وظایف مشاوران را به ترتیب ذیل درجه بندی می کنند:
1.برنامه ریزی
2. تلاش برای حل مسائل مدرسه
3. مشاوره با شاگردان در مورد حرفه آینده آنها
4.مشاوره با شاگردان درباره مسائل شخصی.
وظلیف کادر آموزشی و اداری مدرسه در قبال مشاوره و راهنمایی
جریان مشاوره و راهنمایی ، زمانی در مدارس موفق خواهد گردید که به عنوان جزئی از کل برنامه آموزشی مدرسه مطرح شود و هر کدام از پرسنل و کارکنان مدرسه اعم از مدیر و معاون و آموزگاران وظیفه خود را در قبال هسته مشاوره به خوبی انجام دهند.
مهمترین وظایف کادر آموزشی در برابر برنامه مشاوره و راهنمایی عبارتند از: 1. حمایت از برنامه های مشاوره کمک به مشاوره در جهت شناخت دانش آموزان و تسریع انجام کارهای مشاوره. 2.معرفی دانش آموزان مشکل دار توسط آموزگار به مشاور،جهت کمک و حل مشکل آنها.
3.هماهنگ کردن برنامه مشاوره با سایر برنامه های مدرسه.
4. همکاری با مشاوران در جهت شناسایی استعدادهای شاگردان.

نتیجه گیری
برنامه های راهنمایی مدارس را در گذشته به صورت تأمین نیازمندیهای آموزشی،حرفه ای،روانی و اجتماعی کودکان تشریح کرده اند.اما اغلب برنامه های راهنمایی در راه تأمین یک یا دو منظور اقدام نموده وبقیه اهداف را در درجه دوم اهمیت قرار داده و فقط به طور اتفاقی در برآوردن آنها اقدام کرده است،امروز در برنامه های مشاوره به همه جنبه های ذکر شده در بالا توجه می شود،به عبارت دیگر مشاوره میدان عمل خود را توسعه داده ودراختیار دانش آموزان در همه ی مقاطع تحصیلی قرار داده است.
در گذشته مشاوره خدمتی رسمی ولی سازمان نیافته بودکه به انتخاب شغل محدود می گشت وامروز به صورت یک سلسله خدمات راهنمایی وشخصی بسیار پیشرفته وهماهنگ درآمده است،بنابراین مشاوره شامل تمام جنبه های رشدوتکامل شاگرد است.در گذشته راهنما شخصی ناصح بود وامروز نقش مشاور،ارزیابی کننده ی پیشرفت فرد،کمک دهنده به او در حل مشکلات ،رابط بین خانه ومدرسه و هماهنگ کننده ی فعالیتهای راهنمایی کارمندان ومعلمین ،طرف مشورت در تنظیم برنامه درسی است.
در گذشته وظایف راهنمایی ومشاوره به عهده ی معلمین ومدیرانی بود که برای این کار تربیت نشده بودند وامروزگرایش به این است که در مدارس یک نفر مشاور یا متخصص راهنمایی تربیت شده وجود داشته باشد.در گذشته منظور مدرسه فقط دادن تعلیمات وتنها چیزی که ارزشیابی می شد،تواناییهاوعدم تواناییهای ذهنی کودک بود،وبر حسب تواناییهایی که داشت ویا به علت نداشتن استعدادهای مورد نیاز به او توصیه می شد که فلان رشته راانتخاب کند ویا فلان دوره را انتخاب نکند،اما امروز پیشرفت همه جانبه ی کودک مورد نظر مدارس جدید می باشدوتنها به کسب مهارتهای آموزشی ویادگیری های درسی اکتفا نمی شودبلکه هدف، رشد همه جانبه شخصیت کودک می باشد تا به جایگاه و مقام یک فرد بزرگسال کامل برخورداراز سلامت روان برسد.ازجمله اموری که مورد توجه است،سازگاریهای حرفه ای،اجتماعی وشخصیتی اوست،مفهوم تازه ی آموزش وپرورش عبارت است از سازگاری با موقعیت های زندگی و خدمات راهنمایی با هدف حمایت از مدارس وایجاد تسهیلات لازم برای رسیدن به آن سازمان یافته است.
برنامه ی جدید راهنمایی با تأکید بر رشد سلامت روان کودک گسترش می یابد ولذا اجرای آن به صورت توجه به همه ی جوانب رشد کودک وهمگی ابعاد شخصیت اوبرروش قدیمی تشخیص ودرمان برتری چشمگیری یافته است با این تعبیر لزوم وگسترش خدمت راهنمایی ومشاوره در تمام مقاطع تحصیلی ازابتدایی تا دبیرستان یک ضرورت مسلم در همه جوامع پیشرفته است.

جمعه 4/11/1387 - 21:12
دعا و زیارت

اسلام در پرتو رسالت خود، خواسته است که جامعه بشری از این بی بند و باری که جوامع ابتدایی و جامع صنعتی امروز، در آن غوطه ور بوده و هستند، سالم و مصئون بماند.

اسلام در پرتو رسالت خود، خواسته است که جامعه بشری از این بی بند و باری که جوامع ابتدایی و جامع صنعتی امروز، در آن غوطه ور بوده و هستند، سالم و مصئون بماند، لذا اسلام خواسته است از طریق قواعد و ضوابط و اساس تشریعی و قانون گذاری مربوط به حل مشکلات جنسی، از اساس چاره سازی کند و این مشکلات را به صورت اصولی حل نماید.
اسلام نیامده است که از یک طرف زنا را حرام کند و مرتکبان آنرا به مجازات برساند و از طرف دیگر زنان را آزاد بگذارد تا خود را برهنه سازند و زینت و زیور آلات خود را آشکار نمایند و اندام های فریبنده و فتنه انگیز با پتلون های چسب و مجسم کنند ه اعضا و با چادرهایی که ظرفیت مسطور ساختن سر و مو را ندارد و خود را مظهر عام در نمایش بگذارند و در خیابانها و پوهنتون ها و کوچه ها بگردند و بدون قیود و ضوابط با مردان در آمیخته و مخلط شوند، بلکه خواسته است که مشکل جنسی را از ریشه حل کند و راه های منتهی بدان را ببیند نه این که مشکل را به تنهایی حل کند، بدون این که عوامل و انگیزه های آن را مورد توجه قرار دهد و اسباب و عوامل منجر بدان را به حال خود بگذارد.
خداوند می فرماید: «به مردان مومن بگو: جشمان خود را فرو گیرند و عورت های خویش را مصون دارند این برایشان زیبنده تر و محترمانه تر است، خدا از آنچه می کنند آگاه است... و به زنان مومنه بگو: چشمان خود را فرو گیرند و عورت های خویش را مصون دارند » نور/ 31-30
و همچنان پیامبر (ص) می فرماید: «خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که بهره ای از زنا دارد و این بهره را به صورتی دریافت خواهد کرد، زیرا : زنای چشم نگاه به نامحرم است و زنای زبان گفتار با نامحرم است، نفس آرزو و اشتها می کند و شرمگاه آن را تصدق یا تکذیب می نماید.» بخاری 7/214
یعنی؛ دیدن و گفتن و هوس ورزیدن است که مقدمات زنا را فراهم می کنند باید آنها را بازداشت تا به زنا منجر نشوند.
اسلام بر زنان حرام کرده است که خود را د رمعرض دید مردم قرار دهند و زینت و زیور آلات نهانی، فریبندگی ها، دلربایی ها و زیبایی های فتنه انگیز خود را به نمایش بگذارند تا این اعمال ایشان موجب گمراهی و وسوسه شدن و فریفتن مردان شود.
خداوند می فرماید: « همچون جاهلیت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید» احزاب / 33
همان گونه که قرآن دستور داده است که لباس زنان به گونه ای نباشد که تن در آن پیدا باشد. و همچنین می فرماید: ای پیامبر به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادرهای خود را جمع و جور برخویشتن فرو افگنند، این برای آن که باز شناخته شوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند بهتر است. خداوند آمرزنده و مهربان است» احزاب /59
برای این که زنان نسبت به لباسی که اسلام بدان دستور می دهد، در تنگنا و سختی قرار بگیرند و مانع انجام اعمال و حوائج آنان نگردد، خداوند می فرماید: « .... زینت خود را نمایان نسازند، مگر آن مقدار و آن چیزها که طبیعتا پیدا می گردد و روسر ی های خود را بر یقه و گریبان هایشان آویزان کننده» نور /31
می توان گفت هدف اسلام از حجاب آن است که زن مسلمان با فراغت کامل بتواند وظایف و رسالت اساسی خویش را انجام دهد که حفظ نسل انسان، پرداختن به شئون خانه و خانه داری و تربیت کودک و اهمیت دادن به آن است، به اعتبار اینکه مادر کارخانه انسان ساز و نخستین مدرسه زندگی اولیه طفل و سرچشمه محبت و انگیزه سعادت روحی شوهر است.
حجاب رمز وقار، متانت، و سنگینی زن است، نه آن گونه که دشمنان مغرض اسلام آنرا نشانه خواری و بردگی او می دانند و به قول عقاد، حجاب مانع گمراهی و خود نمایی و فضولیت و حافظ حرمت و آداب عفت و حیا او است. اسلام وفتی حیا و حشمت برای زن را واجب نموده و برهنگی و خود نمایی و اختلاط با مردان را حرام کرده است، هدفش آن است که دل ها آرام، روح ها مطمئن و خانه ها فضای ملایمی داشته باشند.

حجاب در قرآن
در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.
یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.)
جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.
در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن
حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد.
حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند.

هدف و فلسفه حجاب
هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

-=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=-
از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.

حجاب چشم
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

حجاب در گفتار
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

حجاب رفتاری
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.
بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛

حجاب و عفت
دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد.

حجاب زنان سالمند
قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)

علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.

آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟
با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست.
البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.

جمعه 4/11/1387 - 21:10
دعا و زیارت

میلاد فرزند شجاعت ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فكر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را كه در علم نسب‏ شناسی وارد بود و قبایل و تیره‏ های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب می‏شناخت طلبید.

میلاد فرزند شجاعت ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فكر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را كه در علم نسب‏ شناسی وارد بود و قبایل و تیره‏ های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب می‏شناخت طلبید. از عقیل خواست كه: برایم همسری پیدا كن شایسته و از قبیله ‏ای كه اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تكسوار و رشید.

پس از مدّتی، عقیل زنی از طایفه كلاب را خدمت امیرالمؤمنین(ع) معرفی كرد كه آن ویژگی ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاكانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه كلابیّه می گفتند و بعدها به «امّ‏ البنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری كه به ‏دنیا آورد و عبّاس یكی از آنان بود.


عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(ع) با آن زن شریف ازدواج كرد. فاطمه كلابیّه سراسر نجابت و پاكی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانه علی(ع) شد، حسن و حسین (علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری كرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد.


گویند: وقتی او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.


ثمره ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، كه هر چهار تن سالها بعد در حادثه كربلا به شهادت رسیدند. عباس، قهرمانی كه در این بخش از او و خوبی‏ها و فضیلتهایش سخن میگوییم، نخستین ثمره این ازدواج پر بركت و بزرگترین پسر امّ البنین بود.


فاطمه كلابیه (امّ البنین) زنی دارای فضل و كمال و محبّت به خاندان پیامبر بود و برای این دودمانِ پاك، احترام ویژه ‏ای قائل بود. این محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود كه اجر رسالت پیامبر را «مودّت اهل بیت» دانسته است(4). او برای حسن، حسین، زینب و امّ كلثوم، یادگاران عزیز حضرت زهرا (س)، مادری می‏كرد و خود را خدمتكار آنان می‏دانست. وفایش نیز به امیرالمؤمنین (ع) شدید بود. پس از شهادت علی(ع) به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، شوهر دیگری اختیار نكرد، با آن كه مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.


ایمان والای امّ البنین و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود كه آنان را بیشتر از فرزندان خود، دوست می‏داشت. وقتی حادثه كربلا پیش آمد، پیگیر خبرهایی بود كه از كوفه و كربلا می‏رسید. هركس خبر از شهادت فرزندانش می‏داد، او ابتدا از حال حسین(ع) جویا می‏شد و برایش مهمتر بود.


عبّاس بن علی(ع) فرزند چنین بانوی حق شناس و بامعرفتی بود و پدری چون علی بن ابی طالب(ع) داشت و دست تقدیر نیز برای او آینده ‏ای آمیخته به عطر وفا و گوهر ایمان و پاكی رقم زده بود.


ولادت نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود. تولّد عباس، خانه علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت می‏دیدند در كربلایی كه در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ ِعلی، فدای حسینِ ِفاطمه خواهد گشت.


وقتی به دنیا آمد حضرت علی(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.


آن حضرت، گاهی قنداقه عبّاس خردسال را در آغوش میگرفت و آستینِ دستهای كوچك او را بالا می‏زد و بر بازوان او بوسه می‏زد و اشك می‏ریخت. روزی مادرش امّ البنین كه شاهد این صحنه بود، سبب گریه امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه كمك و نصرت برادرش حسین، قطع خواهد شد؛ گریهء من برای آن روز است.


با تولّد عبّاس، خانه علی(ع) آمیخته ‏ای از غم و شادی شد: شادی برای این مولود خجسته، و غم و اشك برای آینده‏ ای كه برای این فرزند و دستان او در كربلا خواهد بود.


عبّاس در خانه علی(ع) و در دامان مادرِ با ایمان و وفادارش و در كنار حسن و حسین (علیهماالسلام) رشد كرد و از این دودمان پاك و عترتِ رسول، درسهای بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.


تربیت خاصّ امام علی(ع) بی‏ شك، در شكل دادن به شخصیت فكری و روحی بارز و برجستهء این نوجوان، سهم عمده‏ ای داشت و درك بالای او ریشه در همین تربیتهای والا داشت.


روزی حضرت امیر(ع) عبّاسِ خردسال را در كنار خود نشانده بود، حضرت زینب (س) هم حضور داشت. امام به این كودك عزیز گفت: بگو یك. عبّاس گفت: یك. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری كرد و گفت: شرم می‏كنم با زبانی كه خدا را به یگانگی خوانده ‏ام دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود شد و پیشانی عبّاس را بوسید(10).


استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد كه در كمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی كامل، ممتاز و شایسته گردد. نه‏ تنها در قامت رشید بود، بلكه در خِرد، برتر و درجلوه‏ های انسانی هم رشید بود. او می‏دانست كه برای چه روزی عظیم، ذخیره شده است تا در یاری حجّت خدا جان نثاری كند. او برای عاشورا به دنیا آمده بود.


عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگی داشت و از نفسهای پاك و عنایتهای ویژه علی(ع) و مادرش امّ البنین برخوردار شده بود. امّ البنین هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پیامبر را یكجا داشت و در ولا و دوستی آنان، مخلص و شیفته بود. از آن سو نزد اهل بیت هم وجهه و موقعیّت ممتاز و مورد احترامی داشت. این كه زینب كبری پس از عاشورا و بازگشت به مدینه به خانه او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به این مادرِ داغدار تسلیت گفت و پیوسته به خانه او رفت و آمد می‏كرد و شریك غمهایش بود، نشانِ احترام و جایگاه شایسته او در نظر اهل‏بیت بود


▲فصل جوانیاز روزی كه عبّاس، چشم به جهان گشوده بود امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین را در كنار خود دیده بود و از سایه مهر و عطوفت آنان و از چشمه دانش و فضیلتشان برخوردار و سیراب شده بود.

چهارده سال از عمر عبّاس در كنار علی(ع) گذشت، دورانی كه علی(ع) با دشمنان درگیر بود. گفته‏ اند عبّاس در برخی از آن جنگها شركت داشت، در حالی كه نوجوانی در حدود دوازده ساله بود، رشید و پرشور و قهرمان كه در همان سنّ و سال حریف قهرمانان و جنگاوران بود. علی(ع) به او اجازه پیكار نمی‏داد،(13) به امام حسن و امام حسین هم چندان میدانِ شجاعت نمایی نمی‏داد. اینان ذخیره‏ های خدا برای روزهای آینده اسلام بودند و عبّاس می‏بایست جان و توان و شجاعتش را برای كربلای حسین نگه دارد و علمدار سپاه سیدالشهدا باشد.

برخی جلوه ‏هایی از دلاوری این نوجوان را در جبهه صفّین نگاشته ‏اند. اگر این نقل درست باشد، میزان رزم آوری او را در سنین نوجوانی و دوازده سالگی نشان می‏دهد.

در یكی از روزهای نبرد صفّین، نوجوانی از سپاه علی(ع) بیرون آمد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات او نشانه‏ های شجاعت و هیبت و قدرت هویدا بود. از سپاه شام كسی جرأت نكرد به میدان آید. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاویه یكی از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»كه دلیرمردی برابر با هزاران نفر بود صدا كرد و گفت: به جنگ این جوان برو. آن شخص گفت: ای امیر، مردم مرا با ده هزار نفر برابر می‏دانند، چگونه فرمان می‏دهی كه به جنگ این نوجوان بروم؟ معاویه گفت: پس چه كنیم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، یكی از آنان را می‏فرستم تا او را بكشد. گفت: باشد. یكی از پسرانش را فرستاد، به دست این جوان كشته شد. دیگری را فرستاد، او هم كشته شد. همهء پسرانش یك به یك به نبرد این شیر سپاه علی(ع) آمدند و او همه را از دم تیغ گذراند.

خود ابن شعثاء به میدان آمد، در حالی كه میگفت: ای جوان، همهء پسرانم را كشتی، به خدا پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند. حمله كرد و نبرد آغاز شد و ضرباتی میان آنان ردّ و بدل گشت. با یك ضربت كاری جوان، ابن ‏شعثاء به خاك افتاد و به پسرانش پیوست. همهء حاضران شگفت زده شدند. امیرالمؤمنین او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهره‏اش كنار زد و پیشانی او را بوسه زد. دیدند كه او قمر بنی هاشم عباس بن علی(ع) است.


نیز آورده‏ اند در جنگ صفین، در مقطعی كه سپاه معاویه بر آب مسلّط شد و تشنگی، یاران علی(ع) را تهدید می‏كرد، فرمانی كه حضرت به یاران خود داد و جمعی را در ركاب حسین(ع) برای گشودن شریعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن علی هم در كنار برادرش و یار و همرزم او حضور داشته است.


اینها گذشت و سال چهلم هجری رسید و فاجعهء خونین محراب كوفه اتّفاق افتاد. وقتی علی(ع) به شهادت رسید، عباس بن علی چهارده ساله بود و غمگینانه شاهد دفن شبانه و پنهانی امیرالمؤمنین(ع) بود. بی شك این اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختی آزرد. امّا پس از پدر، تكیه گاهی چون حسنین (علیهماالسلام) داشت و در سایه عزّت و شوكت آنان بود. هرگز توصیه‏ ای را كه پدرش در شب 21 رمضان درآستانه شهادت به عباس داشت از یاد نبرد. از او خواست كه در عاشورا و كربلا حسین را تنها نگذارد. می‏دانست كه روزهای تلخی در پیش دارد و باید كمر همّت و شجاعت ببندد و قربانی بزرگ منای عشق دركربلا شود تا به ابدیّت برسد.


ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالهایی كه برادرش امام حسن مجتبی(ع) به امامت رسید، حیله گری‏های معاویه، آن حضرت را به صلح تحمیلی وا داشت. ستمهای امویان اوج گرفته بود. حجربن عدی و یارانش شهید شدند؛ عمروبن حمق خزاعی شهید شد، سختگیری به آل علی ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطبای وابسته به دربارِ معاویه، پدرش علی(ع) را ناسزا میگفتند. عباس بن علی شاهد این روزهای جانگزای بود تا آن كه امام حسن به شهادت رسید. وقتی امام مجتبی، مسموم و شهید شد، عباس بن علی 24 سال داشت. باز هم غمی دیگر برجانش نشست.


پس از آن كه امام مجتبی(ع) بنی هاشم را در سوگ شهادت خویش، گریان نهاد و به ملكوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار دیگر تجربه رحلت رسول خدا و فاطمه زهرا وعلی مرتضی را تكرار كردند و غمهایشان تجدید شد. عباس بن علی نیز ازجمله كسانی بود كه با گریه و اندوه برای برادرش مرثیه خواند و خاك عزا بر سر و روی خود افكند ...


این سالها نیز گذشت. عباس بن علی(ع) زیر سایه برادر بزرگوارش سیدالشهدا(ع) و در كنار جوانان دیگری از عترت پیامبر خدا می‏زیست و شاهد فراز و نشیبهای روزگار بود.


عباس چند سال پس از شهادت پدر، در سنّ هجده سالگی در اوائل امامت امام مجتبی با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج كرده بود. ابن عباس راوی حدیث و مفسّر قرآن و شاگرد لایق و برجسته علی(ع) بود. شخصیّت معنوی و فكری این بانو نیز در خانه این مفسّر امّت شكل گرفته و به علم و ادب آراسته بود. از این ازدواج دو فرزند به نامهای «عبیدالله» و «فضل» پدید آمد كه هر دو بعدها از عالمان بزرگ دین و مروّجان قرآن گشتند. از نوادگان حضرت اباالفضل(ع) نیز كسانی بودند كه در شمار راویان احادیث و عالمان دین در عصر امامان دیگر بودند و این نور علوی كه در وجود عباس تجلّی داشت، در نسلهای بعد نیز تداوم یافت و پاسدارانی برای دین خدا تقدیم كرد كه همه از عالمان و عابدان و فصیحان و ادیبان بودند.



عباس درهمه دوران حیات، همراه برادرش حسین(ع) بود و فصل جوانی ‏اش در خدمت آن امام گذشت. میان جوانان بنی‏ هاشم شكوه و عزّتی داشت و آنان بر گرد شمع وجود عباس، حلقه‏ ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند و این جمعِ حدوداً سی نفری، در خدمت و ركاب امام حسن و امام‏ حسین همواره آماده دفاع بودند و در مجالس و محافل، از شكوه این جوانان، به ویژه از صولت و غیرت و حمیّت عباس سخن بود.


آن روز هم كه پس از مرگ معاویه، حاكم مدینه می‏خواست درخواست و نامه یزید را درباره بیعت با امام حسین(ع) مطرح كند و دیداری میان ولید و امام در دارالاماره انجام گرفت، سی نفر از جوانان هاشمی به فرماندهی عباس‏ بن علی(ع) با شمشیرهای برهنه، آماده و گوش به فرمان، بیرون خانه ولید و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند كه اگر نیازی شد به درون آیند و مانع بروز حادثه ‏ای شوند. كسانی هم كه از مدینه به مكه و از آن‏جا به كربلا حركت كردند، تحت فرمان اباالفضل(ع) بودند.


اینها، گوشه‏ هایی از رخدادهای زندگی عباس در دوران جوانی بود تا آن كه حماسه عاشورا پیش آمد و عباس، وجود خود را پروانه ‏وار به آتشِ عشقِ حسین زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاكان بر او باد.



▲سیمای اباالفضل(ع(هم چهره عباس زیبا بود، هم اخلاق و روحیّاتش. ظاهر و باطن عباس نورانی بود و چشمگیر و پرجاذبه. ظاهرش هم آیینه باطنش بود. سیمای پر فروغ و تابنده ‏اش او را همچون ماه، درخشان نشان می‏داد و در میان بنی هاشم، كه همه ستارگانِ كمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از این رو او را «قمر بنی هاشم» میگفتند.

در ترسیم سیمای او، تنها نباید به اندام قوی و قامت رشید و ابروان كشیده و صورت همچون ماهش بسنده كرد؛ فضیلتهای او نیز، كه درخشان بود، جزئی از سیمای اباالفضل را تشكیل می‏داد. از سویی نیروی تقوا، دیانت و تعهّدش بسیار بود و از سویی هم از قهرمانان بزرگ اسلام به‏ شمار می‏ آمد. زیبایی صورت و سیرت را یكجا داشت. قامتی رشید و بر افراشته، عضلاتی قوی‏ و بازوانی ستبر وتوانا و چهره ‏ای نمكین و دوست داشتنی داشت. هم وجیه بود، هم ملیح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنهایی داشت.


وقتی سوار بر اسب می‏شد، به خاطر قامت كشیده ‏اش پاهایش به زمین می‏رسید و چون پای در ركاب اسب می‏نهاد، زانوانش به گوشهای اسب می‏رسید. شجاعت و سلحشوری را از پدر به ارث برده بود و در كرامت و بزرگواری و عزّت نفس و جاذبه سیما و رفتار، یادگاری از همه عظمتها و جاذبه‏ های بنی‏ هاشم بود. بر پیشانی‏ اش علامت سجود نمایان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاكساری در برابر «اللّه» حكایت می‏كرد. مبارزی بود خدا دوست و سلحشوری آشنا با راز و نیازهای شبانه.


قلبش محكم و استوار بود همچون پاره آهن. فكرش روشن و عقیده ‏اش استوار و ایمانش ریشه ‏دار بود. توحید و محبّت خدا در عمق جانش ریشه داشت. عبادت و خداپرستی او آن چنان بود كه به تعبیر شیخ صدوق: نشان سجود در پیشانی و سیمای او دیده می‏شد.


ایمان و بصیرت و وفای عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود كه امامان شیعه پیوسته از آن یاد می‏كردند و او را به عنوان یك انسان والا و الگو می ‏ستودند. امام سجاد(ع) روزی به چهره «عبیدالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه كرد و گریست. آنگاه با یاد كردی از صحنه نبرد اُحد و صحنه كربلا از عموی پیامبر (حمزه سیدالشهدا) و عموی خودش (عباس‏ بن علی) چنین یاد كرد:


«هیچ روزی برای پیامبر خدا سخت‏تر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمویش حضرت حمزه كه شیر دلاور خدا و رسول بود به شهادت رسید. بر حسین بن علی(ع) هم روزی سخت‏تر از عاشورا نگذشت كه در محاصره سی ‏هزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان می‏پنداشتند كه با كشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزدیك می‏شوند و سرانجام، بی ‏آن‏كه به نصایح و خیرخواهی های سیدالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند.»


آنگاه در یادآوری فداكاری و عظمت روحی عباس(ع) فرمود:

«خداوند،عمویم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ایثار و فداكاری كرد و از جان خود گذشت، چنان فداكاری كرد كه دو دستش قلم شد. خداوند نیز به او همانند جعفربن ابی‏طالب در مقابل آن دو دستِ قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت با فرشتگان پرواز می‏كند.عباس نزد خداوند، مقام و منزلتی دارد بس بزرگ، كه همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می‏خورند و رشك می‏برند.»


بصیرت و شناخت عمیق و پایبندی استوار به حق و ولایت و راه خدا از ویژگی های آن حضرت بود. در ستایشی كه امام صادق(ع) از او كرده است بر این اوصاف او انگشت نهاده و به‏ عنوان ارزش‏های متبلور در وجود عبّاس، یاد كرده است:


«كان عمُّنا العبّاسُ نافذ البصیره صُلب الایمانِ، جاهد مع ابی‏عبدالله(ع) وابْلی’ بلاءاً حسناً ومضی شهیداً(26)؛


عموی ما عباس، دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد كرد و آزمایش خوبی داد و به شهادت رسید.»


بصیرت و بینش نافذ و قوی كه امام در وصف او به كار برده است، سندی افتخار آفرین برای اوست. این ویژگی‏های والاست كه سیمای عباس بن علی را درخشان و جاودان ساخته است. وی تنها به عنوان یك قهرمانِ رشید و علمدارِ شجاع مطرح نبود، فضایل علمی و تقوایی او و سطح رفیع دانش او كه از خردسالی از سرچشمه علوم الهی سیراب و اشباع شده بود، نیز درخور توجّه است. تعبیر «زُقّ العِلْم زقّاً» كه در برخی نقلها آمده است، اشاره به این حقیقت دارد كه تغذیه علمی او از همان كودكی بوده است.


افتخار بزرگ عباس بن علی این بود كه در همه عمر، در خدمتِ امامت و ولایت و اهل‏بیت عصمت بود، بخصوص نسبت به اباعبدالله الحسین(ع) نقش حمایتی ویژه ای داشت و بازو و پشتوانه و تكیه گاه برادرش سیدالشهدا بود و نسبت به آن حضرت، همان جایگاه را داشت كه حضرت امیر نسبت به پیامبر خدا داشت. در این زمینه به مقایسه یكی از نویسندگان درباره این پدر و پسر توجه كنید:


«حضرت عباس در بسیاری از امور اجتماعی مانند پدر قد مردانگی برافراخت و ابراز فعالیت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حسین بود مانند پدرش كه پشت و پناه حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان استقامت، پافشاری، شجاعت، قوّت بازو، ایمان و اراده، پشت نكردن به دشمن، فریب دادن و بیم نداشتن از عظمت حریف و انبوهی دشمن را كه پدرش درجنگهای اُحد، بدر، خندق، خیبر و غیره نشان داد، در كربلا ابراز داشت.


عباس، همانطور كه علی(ع) همیان نان و خرما به دوش میگرفت و برای ایتام و مساكین می‏برد، او به اتفاق و امر برادر، بسیاری از گرسنگان مكّه و مدینه را به همین ترتیب اطعام می‏نمود. عباس، مانند علی(ع) كه باب حوایج دربار پیغمبر بود و هركس روی به ساحت او می‏كرد، اوّل علی را می‏خواند، باب حوایج در استان امام حسین بود و هركس برای رفع حوایج به دربار حسین (ع) می‏شتافت، عباس را می‏خواند.


عباس مانند پدر كه در بستر پیغمبر خوابید و فداكاری كرد در راه پیغمبر، در روز عاشورا برای اطفال و آب آوردن فداكاری كرد. عباس مانند پدر كه در حضور پیغمبر شمشیر می‏زد، در حضور برادر شمشیر زد تا از پای در آمد. عباس، همان‏طور كه پدرش به تنهایی به دعوت دشمن رفت، به‏ تنهایی برای مهلت به طرف خیل دشمن حركت فرموده و مهلت گرفت.»



▲در آیینه القابغیر از نام، كه مشخّص كننده هر فرد از دیگران است، صفات و ویژگی‏های اخلاقی و عملی اشخاص نیز آنان را از دیگران متمایز می‏كند و به خاطر آن خصوصیّات بر آنها «لقب» نهاده می‏شود و با آن لقبها آنان را صدا می‏زنند یا از آنان یاد می‏كنند.

وقتی به القاب زیبای حضرت عباس می ‏نگریم، آنها را همچون آیینه ‏ای می‏ یابیم كه هركدام،جلوه ‏ای از روح زیبا و فضایل حضرتِ ابوفضایل را نشان می‏دهد. القاب حضرت عباس، برخی در زمان حیاتش هم شهرت یافته بود، برخی بعدها بر او گفته شد و هر كدام مدال افتخار و عنوان فضیلتی است جاودانه.


چه زیباست كه اسم، با مسمّی و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هركس شایسته و درخور لقب و نام و عنوانی باشد كه با آن خوانده و یاد می‏شود.


نام این فرزند رشید امیرالمؤمنین «عباس» بود، چون شیرآسا حمله می‏كرد و دلیر بود و در میدانهای نبرد، همچون شیری خشمگین بود كه ترس در دل دشمن می‏ریخت و فریادهای حماسی‏اش لرزه بر اندام حریفان می‏افكند.


كُنیه‏ اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به این جهت كه فضل، نام پسر او بود، هم به این جهت كه در واقع نیز، پدر فضیلت بود و فضل و نیكی زاده او و مولود سرشت پاكش و پرورده دست كریمش بود.


او را «ابوالقِربه» (پدر مشك) هم میگفتند به خاطر مشكِ آبی كه به دوش میگرفت(33) و از كودكی میان بنی هاشم سقّایی می‏كرد(34)«سقّا» لقب دیگر این بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر كربلا، ساقی كاروانیان و آب آور لب تشنگان خیمه‏ های ابا عبدالله(ع) بود و یكی از مسؤولیتهایش در كربلا تأمین آب برای خیمه‏ های امام بود و وقتی از روز هفتم محرّم، آب را به روی یاران امام حسین(ع) بستند، یك بار به همراهی تنی چند از یاران، صف دشمن را شكافت و از فرات آب به خیمه‏ ها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب آوری برای كودكان تشنه به شهادت رسید(35) (كه در آینده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، كه همه از ساقیانِ حجاج بودند.علی(ع) نیز ان همه چاه و قنات حفر كرد تا تشنگان را سیراب سازد. در روز صفّین هم سپاه علی(ع) پس از استیلا بر آب، سپاه معاویه را اجازه داد كه از آن بنوشد تا شاهدی بر فتوّت جبهه علی(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و این مرام و استمرار این فرهنگ و فرزانگی است. دركربلا هم منصب سقّایی داشت تا پاسدار شرف باشد.


لقب دیگرش «قمر بنی هاشم» بود. در میان بنی هاشم زیباترین و جذاب‏ترین چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار می‏درخشید.


او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفیعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورنده نیاز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حیات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمه كرم بود و مردم حتی اگر با حسین(ع) كاری داشتند از راه عباس وارد می‏شدند، هم پس از شهادت به كسانی كه به نام مباركش متوسّل شوند، عنایت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ایمان و ایثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر می‏ آورد. بسیارند آنان كه با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و روی آوردن به درگاه كرم و فتوّت او، شفا یافته‏ اند یا مشكلاتشان برطرف شده و نیازشان بر آمده است. دركتابهای گوناگون، حكایات شگفت وخواندنی از كرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است. خواندن و شنیدن این گونه كرامات (اگر صحیح و مستند باشد) بر ایمان وعقیده و محبّت انسان می‏افزاید.


او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. این لقب در ارتباط با نقش پرچمداری عباس در كربلاست. وی فرمانده نظامی نیروهای حق در ركاب امام حسین(ع) بود و خود سیّدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب كرد كه نشان‏ دهنده نقش علمداری اوست «عبدصالح» (بنده شایسته) لقب دیگری است كه در زیارتنامه او به چشم می‏خورد، زیارتنامه ‏ای كه امام صادق(ع) بیان فرموده است. این كه یك حجّت معصوم الهی، عباسِ شهید را عبدصالح و مطیع خدا و رسول و امام معرفی كند، افتخار كوچكی نیست.


یكی دیگر از لقبهایش «طیّار» است، چون همانند عمویش جعفر طیّار به جای دو دستی كه از پیكرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز كند. این بشارت را پدرش امیرالمؤمنین(ع) در كودكی عباس، آن هنگام كه دستهای او را می‏بوسید و می گریست به اهل خانه داد تا تسلای غم و اندوه آنان گردد.

جمعه 4/11/1387 - 21:4
دعا و زیارت

الگوهاى مكتبى، الگوى همه جانبه امت براى راهیابى به كمال و خودسازى و بندگى اند. حسین بن على علیهما السلام نیز یكى از این اسوه هاى كامل و الگوهاى همه جانبه است و آنچه از حضرتش باید آموخت، نه تنها درس حماسه و جهاد و ظلم ستیزى، كه درس عبودیت و سخاوت و جوانمردى و ارزش گرایى و تهجد و انس با قرآن و تكریم انسان است.

وقتى خداوند، براى هدایت بشر، "راهنما" فرستاد و براى تعیین راه و پیمودن مسیر، "حجت" قرار داد، همه ابعاد را در نظر داشت.

الگوهاى مكتبى، الگوى همه جانبه امت براى راهیابى به كمال و خودسازى و بندگى اند. حسین بن على علیهما السلام نیز یكى از این اسوه هاى كامل و الگوهاى همه جانبه است و آنچه از حضرتش باید آموخت، نه تنها درس حماسه و جهاد و ظلم ستیزى، كه درس عبودیت و سخاوت و جوانمردى و ارزش گرایى و تهجد و انس با قرآن و تكریم انسان است.

در این مقاله نگاهى به بخشى از ابعاد الگویى سالار شهیدان داریم، تا روشن گردد كه شخصیت وى به واقعه شورآفرین و حماسى عاشورا و انگیزه آفرینى جهاد در كربلا خلاصه نمى شود. امروز، اگر آن باده جانبخش در ساغر دلمان نیست، مى توان و باید از چشمه فیض دیگرى شور و حال گرفت و"سیره حسینى" را چراغ راه قرار داد.

در عصر بازسازى ایمان و فرهنگ، توجه به ابعاد الگویى امام حسین علیه السلام ضرورى است. آن حضرت، تنها در كربلا اسوه ما نیست؛ الگو بودنش تنها در زمینه حماسه و خون و شهادت هم نیست؛ حتى در كربلا هم، فقط كربلاى حماسه و جهاد نبود و اوج صحنه هاى آن روز جاویدان هم، تنها شهادت امام و یارانش نبود.


1. نماز، اوج بندگى

سالار ما، حسین بن على علیهماالسلام، شب عاشورا براى انس با خدا و تهجد و تلاوت قرآن و نماز، از دشمن مهلت گرفت. در گرماگرم نبرد عاشورا نیز، هنگام ظهر به نماز ایستاد تا به ما بیاموزد كه جان بر سردین و خداجویى نهاده است. سعید بن عبدالله حنفى، در آن لحظه، در برابر امام همچون سپر حفاظتى مى ایستد، تا حسین بن على علیهماالسلام، آخرین نمازش را بخواند و با 13 تیر كه بر پیكرش مى نشیند، به شهادت مى رسد.(1)

ابوثمامه صائدى نیز ـ كه خودش شهید نماز است ـ در روز عاشورا، فرا رسیدن هنگام نماز را یادآور مى شود. امام حسین علیه السلام دعایش مى كند كه خدا از نمازگزاران ذاكر قرارش دهد.(2)

این كه در زیارت هاىامامحسین علیه السلام، او را اقامه كننده نماز خطاب مى كنیم"اشهد انك قد اقمت الصلوه..."(3) جلوه دیگرى از اهمیت نماز را در زندگى و شهادت آن پیشواى معنویت و عبودیت نشان مى دهد.



2. رضا، اوج ایمان

كمال بندگى در"رضا" به رضاى الهى و فرمان اوست. حسین بن على علیهماالسلام در حركت به سوى كربلا، اظهار امیدوارى كرد كه آنچه را خداوند برایش اراده كرده باشد، "خیر" باشد، چه با فتح، چه با شهادت"ارجو ان یكون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا"(4). در قتلگاه نیز جملات زیباى"الهى رضاً برضإك و تسلیما لامرك" كه بر زبان او جارى شد، نشانه خلوص در بندگى و رضا به قضاى خداوند است.

یكى درد و یكى درمان پسندد

یكى وصل و یكى هجران پسندد


من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد




و جانان سیدالشهدا، خدا بود كه عشق الهى در سراسر وجود حضرت، سریان و جریان داشت و"مقام رضا" مرتبه برتر ایمان او به شمار مى رفت. خود آن حضرت بارها مى فرمود:

"رضا الله رضانا اهل البیت"(5)؛ رضایت ما خاندان، تابع رضاى الهى است.


3. صبر و مقاومت

سیدالشهدا الگوى صبر و شكیبایى در برابر مصیبت ها، مشكلات زندگى، زخم شمشیر، داغ عزیزان و شهادت فرزندان است.

امام حسین علیه السلام در آغاز حركت خویش به سوى كربلا، بر صبر تكیه كرد و یارانى را لایق همراهى خویش مى دانست كه بر تیزى شمشیر و ضربت نیزه ها مقاوم باشند."فمن كان منكم یصبر على حد السیف و طعن الاسنه فلیقم معنا."(6)

در روز عاشورا نیز در خطبه اى كه با این جملات آغاز مى شود"صبرا بنى الكرام..."(7) یاران خویش را بر رنج جهاد و زخم شمشیر به صبورى فرا خواند، تا از تنگناى دنیا به وسعت آخرت و از دشوارىهاى دنیا به نعمت و راحت بهشت برسند و مرگ را همچون"پل عبور" بدانند.

هنگام خروج از مكه نیز در ضمن خطابه اى فرمود:"نصبر على بلائه و یوفینا اجور الصابرین."(8)

و صبر بر بلا را مقدمه رسیدن به"اجر صابران" دانست كه خداوند عطا خواهد كرد.

روز عاشورا،فرزندش على اكبر را هم با جمله"یا بُنى اصبر قلیلا" دعوت به صبورى كرد و خواهر خویش را در آن روز سرخ، به"صبر" توصیه كرد.

صبر و مقاومتى كه ملت ما از حسین بن على علیهماالسلام و حضرت زینب(س) آموختند، آنان را در سال هاى دفاع مقدس و جبهه هاى نبرد و صحنه هاى انقلاب، رویین تن ساخت و به آزادگان عزیز در سال هاى سخت اسارت، قدرت تحمل بخشید.


4. كرامت و بزرگوارى

آقایى و بزرگوارى امام حسین علیه السلام زبانزد بود. سال هایى كه در مدینه مى زیست و در دوران پدر بزرگوارش، آنچه از دست كریمش مى جوشید، سخاوت و جود نسبت به سائلان و نیازمندان بود.

به روایت حضرت سجاد علیه السلام، امام حسین علیه السلام بار غذا و آذوقه به دوش مى كشید و به خانه یتیمان و فقیران و بیوه زنان نیازمند مى برد. از این رو، بر شانه هاى آن حضرت جاى آن مانده بود.(9)

پس، رسیدگى به محرومان و سركشى به مستضعفان را هم باید از حسین علیه السلام آموخت. وى روزى بر عده اى بینوا گذشت كه سفره اى گسترده و روى زمین نشسته، نان خشك مى خوردند. پسر پیامبر را به آن طعام دعوت كردند. حضرت از اسب فرود آمد و نزد آنان نشست و از غذایشان خورد، سپس آنان را به خانه خود دعوت كرد و از آنان پذیرایى نمود.

شیوه كریمانه وى، شهرت آفاق بود. وقتى سائلى به در خانه امام آمد و در زد، اشعارى با این مضمون مى خواند كه:

هركس امروز به تو امیدوار باشد، ناكام و نومید نمى گردد و هر كس حلقه در خانه تو را بكوبد، دست خالى بر نمى گردد. تو، سرچشمه جود و سخاوتى و پدرت،كشنده فاسقان تبهكار بود."لم یخب الان من رجاك..."(10)

مگر نه این است كه نوع دوستى، گرایش به مساكین، تواضع و مردمى زیستن و عاطفه انسانى داشتن را هم باید از الگویى چون حسین بن على علیه السلام آموخت؟ رفع نیاز دوستان و همفكران و همسنگران، در رفتار آن حضرت جلوه گر است و در این میدان هم باید از او پیروى و به او تاسى كرد.


5. كار فرهنگى و آموزشى

در نقل هاى تاریخى آمده است كه وقتى معلم یكى از فرزندانش به او سوره حمد را آموخت، هزار دینار جایزه به معلم داد و به او خلعت و لباس بخشید و دهانش را پر از گوهر ساخت. وقتى بعضى سبب این همه بخشش را پرسیدند، فرمود: این ها كجا برابر چیزى است كه او به فرزندم داده است؟ (یعنى آموزش قرآن و سوره حمد)

آن حضرت در ارزش گذارى به تعلیم و تربیت و تشویق معلم و مربى فرزندان خویش و ارج نهادن به جایگاه تعلیم و تربیت نیز، الگوى ماست و باید از او بیاموزیم كه به بُعد فرهنگى و تربیتى كودكان مان بها بدهیم و در این زمینه، وقت و پول هزینه كنیم.


6. روحیه عرفانى

یك بُعدى بودن، نقصانى براى انسان است. پیشوایان دینى ما در همه ابعاد، صاحب كمال بوده اند و در شیعیان خود نیز این را مى پسندیدند.

خوف از خدا، چشمان اشكبار، حالت نجوا و نیایش، زبان ستایشگر خدا، زندگى سراسر شكر نسبت به نعم الهى، نمازهاى با حال و ركعات بسیار در شبانه روز، بارها سفر پیاده به حج خانه خدا رفتن، حضور مكرر بر سر مزار مادر بزرگش حضرت خدیجه(س) و گریستن و دعا كردن براى او،نیایش ژرف و عاشقانه اش در پاى"جبل الرحمه" و دعاى وى در روز عرفه ـ كه از زیباترین و غنى ترین متون نیایشى عارفانه است ـ همه و همه، خبر از روح بلند عرفانى آن حضرت دارد.

پس، از این بُعد حیات وى و توجه به خدا و نیایش هاى شبانه و دعاهاى متضرعانه سیدالشهدا نیز باید الگو گرفت و بخشى از فرصت هاى روز و شب را به خلوت با خدا پرداخت. اگر در زندگى یك دوستدار و پیرو، این جنبه مشهود نباشد، در تأسى به آن اسوه معنویت و نیایش، كوتاهى كرده است.

7. عشق به خدا

از برجسته ترین جنبه هاى شخصیت سیدالشهدا، محبت پروردگار و دلدادگى او به خداوند و امر و رضاى اوست.

این كه نسبت به حادثه عاشورا و آمادگى براى شهادت طلبى و پذیرش تبعات و پیامدهاى آن و راضى شدن به یتیمى فرزندان و اسارت اهل بیت، از زبان حضرتش چنین نقل شده است:

تركت الخلق طرا فى هواكا

و ایتمت العیال لكى اراكا




نشانه خدا دوستى و عشق به معبود، فنا در"حب الهى" است.

این كه نقل شده است: هرچه امام حسین علیه السلام به لحظه شهادت نزدیك تر مى شد، چهره اش برافروخته تر و شكفته تر مى گشت؛ تعبیر دیگرى از عشق الهى اوست كه تبدیل هجران به وصال را مى دید و به وجد مىآمد.

عمان سامانى در مثنوى بلند"گنجینه الاسرار" خویش، به رفتار و حالات حسین بن على علیهماالسلام از دید عرفانى و عشق نگریسته و امام را سرمست از شراب شوق و عشق الهى مى بیند كه پیاپى جام محبت و بلاى بیشترى مى خواهد، و او را موجى برخاسته از دریا مى داند كه محو حقیقت خداست و مى خواهد باز به همان دریا بپیوندد و در این راه، از هرچه جز"او"ست، دست مى شوید و"خود" را قربانى مى كند. وى در این ترسیم عاشقانه، سراسر عاشورا و صحنه هاى رزم فرزندان و یاران را جلوه اى از آن"جذبه الهى" و عشق برتر مى شناسد و شهادت هر كدام از یاران را همچون"هدیه" به درگاه دوست توصیف مى كند، تا رضاى محبوب تامین شود و به بزم قرب، بار یابد.

چنین روحیه اى و عشقى، بى شك در حسین دوستان صادق نیز یافت مى شود، چرا كه الگویشان چنین حسینى است كه در دل، جز محبت الهى را راه نداده است.


8. ذكر خدا

گوهر یاد خداوند، موهبتى عرشى است كه در هر دل كه جاى گیرد و بر هر زبان كه جارى شود، آن دل و زبان را نفیس مى سازد، چه ذكر قلبى باشد، چه ذكر زبانى .

حسین بن على علیهماالسلام بنده ذاكر خدا بود، پیوسته حمد و ثناى الهى بر زبانش و سپاس نعمت ها در قلبش. و در راحت و رنج و پنهان و آشكار یاد خدا آرام بخش جانش بود و بر او تكیه داشت و هیچ صحنه تلخ و غمبارى نبود، جز آن كه داروى"یاد خدا" آرامش مى كرد.

تنها در صبح عاشورا نبود كه با گفتن"اللهم انت ثقتى فى كل كرب"، به یاد خدا بودن را ابراز مى كرد و تنها در حملات حماسى روز عاشورایش نبود كه با تكرار جمله"لاحول ولا قوه الا بالله"(11)؛ ارتباط قلبى خود را با معبود، بر زبان مىآورد، بلكه همواره گویاى"الله اكبر" بود و ذكر"الحمدلله على كل حال" و یاد خدا ورد زبانش بود و"استرجاع" را ـ كه یكى از شاخص هاى ذكر حقیقى، بهخصوص در هنگام مصائب و ناگوارىهاست ـ در مواقع مختلف از جمله در راه مكه به كربلا، بر لب داشت. از دید امام حسین علیه السلام شقاوت سپاه كوفه كه براى آن جنایت عظیم حضور پیدا كرده بودند، نتیجه غفلت از یاد خدا بود و چون مى دید آنان به هیچ روى، از كینه و عناد خویش دست بر نمى دارند و بر كشتن او مصمم اند، به آنان مى فرمود:

"لقد استحوذ علیكم الشیطان فانساكم ذكر الله العظیم" (12)؛ شیطان بر شما چیره گشته و یاد خداى بزرگ را از (دل) شما برده است.

وقتى چراغ یاد خدا در شبستان دل انسان روشن باشد، هرگز شیطان رخنه گاهى براى ورود به خلوتگاه دل نمى یابد و این خانه كه باید جاى خدا باشد، ماواى دیو و دد نمى گردد.

پیروان حسین علیه السلام را سزاست كه مشعل فروزان"ذكرالله" را در اقتدا به سالارشان در دل برافروزند، تا نه دچار یأس و تردید شوند، نه ملعبه ابلیس و هواى نفس.

اینها و بسیارى دیگر از این گونه ویژگى هاى روحى و رفتارى است كه از حسین بن على علیهماالسلام براى پیروانش در همه اعصار و نسل ها"الگویى همه جانبه" ساخته است و منشورى پدید آورده كه از هر طرف به آن بنگریم، جلوه اى خاص و بعدى مقدس و الگویى شایسته تبعیت به چشم مى خورد.

خلاصه سخن آن كه:

هم از معنویت و توجه به خدا و نیایش هاى شبانه امام حسین علیه السلام باید درس آموخت، هم از توجه به علم و ادب و دانش و تربیت فرزندان، هم حسن خلق و كرامت رفتارى و مستضعف گرایى، هم از ایثار و سخاوت و بذل و بخشش وى، و هم از رافت و مهربانى و عواطف والاى انسانى نسبت به همنوعان.

حسین بن على علیهماالسلام مقتداى همه و همیشه و همه جاست؛ چه در جنگ و چه در صلح، چه در میدان جهاد و چه در عرصه اعتقاد، چه در صداقت و پاكى، چه در شجاعت و بى باكى، چه در روحیه شهادت طلبى، چه در عبادت ها و راز و نیازهاى نیمه شبى .

جویندگان راه معنى و طالبان عزت و آزادگى، باید در"آینه اوصاف حسینى" به تماشاى این جلوه هاى ناب و ماندگار بنشینند و اگر اهل سیر و سلوك اند و شیفته"عرفان اهل بیتى"، و اگر به افقى دور دست تر از مادیات و بلندتر از روزمرگى ها مى نگرند، باز هم باید به"مرآت حسینى" چشم بدوزند و به این"آینه حُسن" بنگرند.

براى الگوگیرى از "اسوه هاى حسنه"، باید به جهات اسوه بودن آنان توجه داشت؛ حسین بن على علیهماالسلام یكى از این اسوه هاست؛ خود نیز فرموده است:"لكم فى اسوه."

مرور به چند نمونه از جهات الگویى سیدالشهدا، براى آن بود كه درس آموزى از این سرمشق خدایى آسان تر باشد و عملى تر.

آینه سلوك حسینى، پیوسته در منظرمان باد.

جمعه 4/11/1387 - 21:2
دعا و زیارت

۱۱ شعبان سالروز ولادت با سعادت فرخ لقای نگارخانه عاشورا، حضرت علی اکبر علیه السلام خجسته باد.

 ای سرو بوستان ایستادگی! ای زیباترین گل باغ حسین (ع)! ای جوان رعنا و رشید حسین (ع) ای علی (ع) را یادگار! ای علی اکبر! گلستانی از زیباترین گل های فداکاری! و دریایی از آبیِ عطوفت را دل دل خود، جمع داشتی، لوح عاشورا، در انتظارِ قلم شمشیر تو نشسته تا خاطره دلیر مردی های بدر و حنین را بر آن نقش نمایی و تمثال قدم های رسول خدا (ص) را بر پهنه کربلا حک کنی. تو که در صورت و سیرت شبیه ترین بودی به پیامبـر خیر و برکت (ص)! ســـلام و درود بی پایان بر صورت و سیرت پیامبر گونه ات.

در چنین روزی حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع) در سال 33 قمری در مدینه دیده به جهان گشودند. مادر بزرگوار ایشان لیلا دختر ابى مره می باشد. وی زمانى چند در خانه امام حسین علیه السلام به سر برد و روزگارى در زیر سایه حسین (ع) بزیست. لیلا براى امام حسین (ع) پسرى آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین كس به رسول خدا صلى الله علیه و آله رویش روى رسول، خویش خوی رسول، گفت و گویش، گفت و گوى رسول خدا صلى الله علیه و آله؛ هر كسى كه آرزوى دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا مى نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید:

«هرگاه مشتاق دیدار پیامبر مى شدیم به چهره او مى نگریستیم»؛ به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیكار شد، امام حسین (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللّهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤیة نبیك نظرنا الیه...».

حضرت علی اکبر در كربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن ایشان را 18 و برخی 20 سال نیز گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اكبر (ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر كربلا بویژه در روز عاشورا تجلى كرد. سخنان و فداكاریهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تكرار كرد. حضرت على اكبر (ع) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى می ‏گوید این كاروان به سوى مرگ می ‏رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. پس گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین» پس باكى از مرگ در راه حق نداریم!

روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین كسى كه اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین كند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان می ‏رفت، امام حسین (ع) در سخنانى سوزناك به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تیغ به رویشان كشیدند، نفرین كرد. على اكبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانه ‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود. پس از شهادت، امام حسین (ع) صورت بر چهره خونین حضرت على اكبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرین كرد: «قتل الله قوما قتلوك...». حضرت على اكبر (ع)، نزدیكترین شهیدى است كه با امام حسین«ع» دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین«ع»، در کربلای معلّی قرار دارد.

جمعه 4/11/1387 - 21:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته