• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 175
تعداد نظرات : 74
زمان آخرین مطلب : 5571روز قبل
دعا و زیارت
دو راهی ؛ ذلّت یا عزّت

امام حسین (ع): به‌ شما هشدار می دهم‌ این‌ یزید حرام‌زاده‌ ‌، مرا در سر دوراهی‌ قرار داده‌ است‌: یا شمشیركشی‌ یا ذلت‌ بیعت‌ با او. امّا داشته‌ باشید كه‌ ذلت‌ از ساحت‌ قدس‌ ما به‌ دور است‌. خدا و رسول‌ خدا و مؤمنان‌ و آن‌ دامنهای‌ پاكی‌ كه‌ ما را پرورده‌ و آن‌ دودمان‌ شریف‌ و آن‌ ذلت‌ ناپذیران‌ِ عزّتمند و آن‌ نفسهایی با عزتِ‌ نیاكان‌ ما قبول ندارند كه‌ ما پیروى‌ و فرمانبردارى‌ از این‌ افراد پست‌ را بر مرگ‌ با عزت‌ ترجیح‌ دهیم‌.

چهارشنبه 8/12/1386 - 13:30
دعا و زیارت

زشت ترین چیزها

امام حسین (ع): برای‌ پیران‌ زشت‌تر از آن‌ نیست‌ كه‌ هوسرانی‌ كنند، برای‌ پادشاهان‌ زشت‌تر از آن‌ نیست‌ كه‌ سختگیری‌ نمایند، برای‌ افراد نجیب‌ زشت‌تر از دروغگوییی چیزی‌ نیست‌ و براى‌ علما زشت‌تر از حرص‌ و آز چیزى‌ نیست‌ .

چهارشنبه 8/12/1386 - 13:25
دعا و زیارت
چکیده

مسئله اربعین سید الشهداء(علیه السلام) و این که آیا خاندان آن حضرت پس از رهایى از اسارت یزید قصد عزیمت به کربلا را داشته و نیز آیا توانسته اند در آن روز به زیارت آن مضجع شریف نایل آیند و مرقد مطهرش را زیارت کنند، از جمله مسائلى است که از دیرباز صاحب نظران در باره آن اختلاف نظر داشته و هریک با استشهاد به ادله تاریخى براى اثبات یا نفى آن تلاش کرده اند. در این مقاله با توجه به متون تاریخى معتبر احتمالات ممکن را تبیین کرده و ضمن بیان نظر مدافعان این واقعه، دیدگاه خود را مبنى بر نبود دلیل کافى و قابل اعتماد بر مسئله اربعین سید الشهداء(علیه السلام)تبیین خواهیم نمود. هم چنین امکان رسیدن کاروان اسرا را نیز به کربلا در اربعین اول تقریبا ناممکن دانسته و در پایان، دلیل الحاق سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را به جسم شریفش مورد خدشه قرار داده و وجود حدیث شریفى که زیارت اربعین را از علائم مؤمنان مى شمارد براى استحباب و فضیلت آن زیارت کافى دانسته ایم.

کلید واژگان: اربعین، کربلا، حسین(علیه السلام)، شهادت، اهل بیت، اسارت، کوفه، شام.

مقدمه

ورود خاندان مکرّم سیدالشهداء به کربلا در راه بازگشت از شام به مدینه در روز اربعین و الحاق سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به پیکر مطهّرش در آن روز، یکى دیگر از وقایع مبهم واقعه عاشورا و حوادث پس از آن است. به راستى اگرچه حادثه عاشورا دل خراش ترین و غمبارترین حادثه اى است که در طول تاریخ، قلب شیعیان و دوست داران خاندان عصمت و طهارت را جریحه دار ساخته و جا داشت تمامى وقایع آن بدون هیچ کم و کاستى در کتاب هاى تاریخ نقل شود، امّا مع الاسف از آن جا که هم در زمان وقوع حادثه عاشورا و هم پس از آن شیعیان على بن ابى طالب و فرزندان معصومش تحت بیشترین فشارها و آزارها بوده، سخت ترین شکنجه ها و تحریم ها را متحمّل شده و عملا در حاشیه قرار گرفته بودند ، هیچ گاه امکان ضبط و نقل وقایع غم بار عاشورا و آن چه بر خاندان مکرم سید الشهداء گذشت پدید نیامد. به راستى وقتى تاکنون به طور قطع و یقین سرنوشت سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام)که در واقع یکى مهم ترین امورى است که باید مورد توجه قرار مى گرفت روشن نشده است و اقوال در باره دفن سر مطهر آن حضرت مختلف و متشتت است چگونه مى توان انتظار داشت وقایع ریز و درشت دیگرى همچون مدّت حبس خاندان سید الشهداء در کوفه ، روز حرکت از کوفه و مسیر حرکت آنان از کوفه تا شام، میزان اقامت آنان در شام و بالأخره مسیر بازگشت آنان به درستى و روشنى ، و بدون هیچ گونه اختلافى ثبت و ضبط شده باشد؟!

مى دانیم که بخش اعظم وقایع عاشورا و حوادث پس از آن، توسط مورخان اهل سنت که بعضاً تلاش مى کردند دامن یزید و خاندان بنى امیّه را از این لکه ننگ ابدى، پاک سازند نقل شده است، پس نباید انتظار داشت تمام وقایع و حوادث بدون کمترین تحریفى نقل شده باشد. از آن گذشته اگر مورخان نیز قصد نگارش حوادث را به صورت صحیح و بدون تحریف داشتند، حکّام وقت ممانعت به عمل آورده و معلوم نبود که چه سرنوشتى در انتظار نویسنده و نوشته او بود.

تلاش نگارنده این سطور بر آن است که مسئله بازگشت کاروان اسراى بنى هاشم (علیهما السلام)را از شام بررسى کرده و نتیجه گیرى نهایى را براساس متون موجود، بازگو نماید. باشد که این
تحقیق گامى مثبت در جهت هرچه روشن تر شدن حوادث پس از عاشورا باشد و مرضى پروردگار واقع گردد.

مشهور بین عرف شیعه آن است که امام سجاد(علیه السلام) به همراه اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) در راه بازگشت از شام، به کربلا رفته و روز اربعین موفق به زیارت قبر مطهر حسین بن على(علیه السلام) و اصحاب باوفایش شدند و پس از سه روز عزادارى و اقامه ماتم به مدینه الرسول(صلى الله علیه وآله)بازگشتند. و نیز بین شیعیان مشهور است که زین العابدین(علیه السلام)سر مطهر پدر را در آن روز به بدن شریفش ملحق نمود. اما با وجود این از دیرباز در میان محقّقان و صاحب نظران در باره رسیدن کاروان اسرا در اربعین اول به کربلا اختلاف نظر بوده است. برخى آن را تایید کرده، شواهد تاریخى بر آن اقامه مى کنند و برخى دیگر، حضور خاندان سید الشهداء(علیه السلام) را در اربعین اول انکار کرده تحقق آن را امکان پذیر ندانسته یا محقق شده نمى دانند.

نویسنده این سطور نیز بر این باور است که کاروان اسرا در روز اربعین به کربلا نرسیده و نیز معتقد است «احتمال رسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین» با «تحقق آن» دو امر مستقلند که در این مسئله معلوم نیست که هردو با هم رخ داده باشند. بنابراین، به باور نویسنده هرگز نمى توان گفت که منکران قضیه اربعین به بى راهه رفته اند.

ما در این مقاله بر آن شدیم تا وقایعى را که پس از اسارت اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام)اتفاق افتاد و با رسیدن یا نرسیدن کاروان اسرا به کربلا در روز اربعین اوّل ارتباط مستقیم دارد مرور کرده، تحقیقى مختصر درباره آن ارائه نماییم.

بررسى وقایع مرتبط با واقعه اربعین

به طور کلّى وقایعى را که با رسیدن کاروان اسرا به کربلا رابطه مستقیم دارد مى توان در امور ذیل خلاصه نمود:

1 ـ مدت زندانى بودن اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) در کوفه و زمان حرکت آنان به سوى شام;

2 ـ مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام;

3 ـ زمان صرف شده براى رسیدن به شام;

4 ـ مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام;

5 ـ مسیر بازگشت از شام به مدینه و بررسى احتمال عزیمت آن کاروان به کربلا و رسیدن به آن جا در اربعین اول;

اکنون هریک از موارد فوق را به طور مستقل بررسى مى کنیم.

1. مدت زندانى بودن اهل بیت سیدالشهداء در کوفه و زمان حرکت آنان به سوى شام

تقریباً در باره خروج اهل بیت امام حسین(علیه السلام) از کربلا و حرکت به سوى کوفه در کسوت اسارت در روز یازدهم محرم تردیدى نیست و هم چنین بنا بر قول مشهور ، آنان در روز دوازده محرم وارد کوفه شدند، امّا در مورد حرکتشان به سوى شام تاریخ دقیق و یقین آورى در دست نیست، زیرا مدّت اقامت آنان و مدت زندانى بودنشان در کوفه چندان معلوم نیست . البته از مسلمات تاریخ است که اسرا مدتى در کوفه زندانى شدند، چنان که برخى مقاتل معتبر به آن تصریح کرده اند. طبرى به نقل از عوانة بن حکم کلبى به این مسئله اشاره کرده2 و شیخ صدوق نیز در مقتل خود به زندانى شدن اسرا تصریح مى کند و مى نویسد:

ثم امر بعلى بن الحسین فغلّ وحمل مع النسوة والسبایا الى السجن...فامر ابن زیاد بردهم إلى السجن3; سپس فرمان داد تا على بن الحسین به غل و زنجیر کشیده شده به همراه زنان و یتیمان به زندان برده شود... پس دستور داد که آن ها را به زندان بازگردانند.

امّا اکثر مقاتل در مورد تاریخ خروج کاروان اسرا از کوفه و حرکت به سوى شام یاد نکرده، از زمان دقیق خروج آنان از کوفه خبر دقیقى در دست نیست.یکى از نویسندگان در این باره چنین مى گوید:

با این که اسراى اهل بیت مدتى که مقدارش تحقیقاً معلوم نیست در کوفه در زندان ابن زیاد مانده اند و ابن زیاد از یزید کسب اطلاع نموده و درباره آن ها کسب تکلیف و دستور خواسته که تمامى آن ها را بکشد یا به شام ره سپار سازد.4

اما آن دسته از صاحب نظرانى که اربعین اول را پذیرفته و بر این باورند که کاروان اسرا در روز اربعین اول به زیارت قبور مطهر شهداى کربلا موفق شده اند باید به گونه اى وقایع را تبیین کنند که رسیدن آنان به کربلا در اربعین قابل توجیه باشد، چنان که باید زمان محبوس بودن آنان را در کوفه بسیار کوتاه بدانند. از این رو برخى بر این اعتقادند که اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) به مدت بسیار کوتاهى در کوفه زندانى بوده و در فاصله دو روز کبوتر نامه بر نامه ابن زیاد را نزد یزید برده و پاسخ را مبنى بر فرستادن اسرا به شام باز گردانده است، در نتیجه، اسرا در روز پانزده محرم به سوى شام روانه شده و روز اول ماه صفر وارد شام شده اند. براى اثبات این ادعا شواهدى ذکر شده و از آن، چنین برداشت شده است که در آن زمان از کبوترِ نامه بر استفاده مى شده است.

شاهدى که براى این امر نقل شده، عبارت ذیل است:

مرحوم احمد بن تاج الدین حسن سیف الدین استر آبادى از محدثین امامیه در کتاب آثار احمدى مى گوید صحیح است که عبدالله انصارى مى گوید: با جمعى از مردم در خدمت امام حسین(علیه السلام)بودیم، بادى عظیم از جانب شام برآمد، یکى از موالیان معاویه آن جا حاضر بود گفت: یابن رسول الله جدت مردم را از وزیدن باد خبر مى داد و تو نیز اگر مى توانى خبر ده که این باد چه مى گوید؟! آن حضرت فرمود: مى گوید که حاکم شام مرده و از جانب فوات جرعه کشیده، آن ملعون را سخن امام(علیه السلام) بسیار گران آمد، امّا به غیر سکوت چاره اى ندید، روز دیگر خبر رسید که معاویه مرده و از خاک دان دنیا رخت فوات بدار الجزاء کشیده است. بعد محدث خیابانى(رحمهم الله)فرمود: پس معلوم شد که به جز وسیله کبوترِ نامه بر، ایصال این خبر ممکن نخواهد بود.5

صاحب کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) با استناد به این نقل معتقد است که بنى امیه از کبوتر نامه بر براى ارسال نامه هاى خود استفاده مى کردند، پس ابن زیاد نیز براى کسب تکلیف از یزید درباره اسرا از کبوترِ نامه بر استفاده کرده و در نتیجه، اسراى آل محمد را تنها پس از سه روز توقف در کوفه به شام فرستاده است. بر این اساس، مدّت زندانى شدن اهل بیت امام در کوفه از روز 12 ـ 15 محرم بوده است6 و در این فاصله، نامه ابن زیاد با کبوتر نزد یزید فرستاده شد و پاسخ یزید مبنى بر ارسال سرهاى شهدا و اسرا به شام بازگشت.

ما اصرارى بر انکار رسیدن کاروان اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) به کربلا در روز اربعین نداریم، امّا بر این باوریم که تحقّق آن نیز در تاریخ مسلّم نیست و شواهد و قراین معتبرى برخلاف آن وجود دارد. براى مثال در نقد آن چه از قول یکى از طرفداران رسیدن اهل بیت امام(علیه السلام) به کربلا در روز اربعین اول نقل شد مى توان گفت که زمان وقوع دو اتفاق، در تاریخ روشن است: نخست، تاریخ مرگ معاویه که با پانزده رجب برابر بوده و دیگرى، تاریخ خروج امام حسین(علیه السلام)از مدینه که آن نیز با روز 28 رجب مصادف بوده است.7 هم چنین امر دیگرى نیز در تاریخ روشن است و آن این که ولید، والى مدینه در همان شبى که نامه یزید مبنى بر مرگ معاویه و لزوم اخذ بیعت از حسین بن على(علیهما السلام) و عبدالله بن زبیر به دستش رسید، امام(علیه السلام) را احضار کرد و خبر مرگ معاویه و لزوم بیعت با یزید را با آن حضرت در میان گذاشت 8 و امام حسین(علیه السلام) نیز دو روز پس از آن واقعه، از مدینه خارج شده و راه مکه را در پیش گرفت.

اکنون اگر این سه امر را بپذیریم، و چون در مقاتل از روز رسیدن نامه یزید به مدینه یاد نشده، نتیجه خواهیم گرفت که نامه یزید یا به عبارت دیگر خبر مرگ معاویه باید روز 26 رجب به مدینه رسیده باشد، نه روز 16 رجب. این امر نخستین دلیلى است که ثابت مى کند نامه یزید با کبوتر نامه بر نیامده است، بلکه نامه رسانى از جنس انسان آن را به مدینه آورده است. و اما دلیل درستى خبر مرحوم استرآبادى آن است که چون در آن، از تاریخ وزش باد و پیش گویى امام یاد نشده معلوم مى شود که آن جریان به یک روز قبل از رسیدن نامه یزید به مدینه ارتباط دارد و پیش گویى امام نیز قبل از رسیدن خبر به مدینه اتفاق افتاده است، نه هم زمان با مرگ معاویه.

دلیل دوم آن که نویسنده طبقات کبرى در الطبقة الخامسة من الصحابة مى نویسد:

و قدم رسول من قِبَل یزید بن معاویه یأمر عبیدالله أن یرسل الیه بثقل الحسین ومن بقی من ولده واهل بیته ونسائه;9 فرستاده اى از طرف یزید پیش آمد و عبیدالله فرمان داد سر حسین ابن على و بازمانگان از فرزندان و خاندان و زنان او را به سوى یزید روانه سازد.

ظهور این عبارت حاکى از آن است که فرستاده یزید از جنس کبوتر نبوده، بلکه از آدمیان بوده است، زیرا کلمه «رسول» براى پیک و قاصدى که مأمور ارسال نامه و احتمالاً رساندن پیغام یا خبر به صورت شفاهى بوده به کار مى رفته نه براى کبوترى که حداکثر حامل یک نامه بوده است.

سومین دلیل بر استفاده نکردن یزید از کبوتر نامه بر آن که در گزارش طبرى آمده است که ضمن نامه اصلى یزید نامه اى به اندازه أُذُن الفأره( گوش موش) وجود داشت که در آن دستور دست گیرى و شدت عمل به خرج دادن در مورد امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن زبیر در صورت بیعت نکردن آنان صادر شده بود.10 از این مطلب به دست مى آید که چنین نامه اى (یک نامه بزرگ و اصلى و یک نامه کوچک که ضمیمه آن شده بود) را قاعدتا کبوتر نمى توانسته است حمل کند، زیرا حمل چنین نامه اى به مسافتى طولانى، یعنى فاصله بین شام تا مدینه، خارج از توان و طاقت کبوتر خواهد بود و کبوتران غالبا نا مه هاى بسیار کوچک و مختصر را جابه جا مى کردند و این گونه نبوده است که نامه اى رسمى را به ضمیمه نامه کوچکى توسط کبوتر براى مکانى دور دست ارسال کنند.

واما دلیل چهارم: مرحوم محدث خیابانى که جناب قاضى به قول ایشان استناد کرده است نیز آن را به عنوان یک احتمال مطرح کرده و به صورت امرى قطعى نمى داند، علاوه بر آن که بر فرض رواج استفاده از کبوتر، حفظ امنیت شهرها، به ویژه شهر مدینه، ایجاب مى کرد نامه توسط قاصدى مطمئن و کاردان ارسال شود تا از احتمال افتادن چنین پیامى به دست نامحرمان کاسته شود، زیرا اگرچه کبوتر پیام ها را با سرعت بیشتر به مقصد مى رساند اما از اطمینان بالایى برخوردار نبود و همواره نگرانى در مورد اشتباه کبوتر و یا راه زنى رندان و فضولان وجود داشته است .

حال که احتمال کسب تکلیف ابن زیاد از یزید در مورد اهل بیت سید الشهداء(علیه السلام)توسط کبوتر منتفى است و هیچ کتاب تاریخى نیز حتى اشاره اى به استفاده از کبوتر نامه بر نکرده است در مسئله مورد نظر تنها دو احتمال وجود خواهد داشت که عبارت است از:

الف ـ این که اسراى بنى هاشم در کوفه زندانى شدند تا قاصد ابن زیاد نامه او را به یزید رسانده و پاسخ را دریافت کند و به کوفه بازگردد که در آن صورت عادتاً رفت و برگشت او دو هفته طول مى کشید و بنابراین مى بایست که مدّت زندانى شدن اهل بیت امام در کوفه حدود دو هفته بوده و تبعاً زمان خروج آنان از کوفه به سوى شام نیز پس از دوهفته حبس در کوفه بوده باشد.11

طبرى نقل مى کند که زندانى شدن اهل بیت امام در کوفه روزهاى متوالى به طول انجامیده است. وى مى نویسد:

وامّا عوانة بن الحکم الکلبى فانّه قال: لمّا قتل الحسین وجىء بالأثقال والأسارى حتّى وردوا بهم الکوفة الى عبیدالله فبینا القوم محتبسون اذ وقع حجر فی السّجن معه کتاب مربوط وفی الکتاب خرج البرید بأمرکم فى یوم کذا وکذا الى یزید بن معاویة وهو سائر کذا وکذا یوماً وراجع فى کذا وکذا فان سمعتم التکبیر فأیقنوا بالقتل وإن لم تسمعوا تکبیراً فهوالأمان إن شاءالله، قال فلمّا کان قبل قدوم البرید بیومین أو ثلاثة اذا حجر قد اُلقى فى السجن مربوط و موسى، وفى الکتاب، اوصوا واعهدوا فانّه ینتظر البرید یوم کذا وکذا فجاء البرید ولم یسمع التکبیر وجاء کتاب بأن سرح الاسارى الىّ;12 اما عوانة بن حکم کلبى گفت: هنگامى که حسین بن على کشته شد و بازماندگان و اسرا را آوردند تا این که آن ها را در کوفه تسلیم ابن زیاد کردند. مدتى در زندان به سر بردند تا این که روزى یک سنگى که تکه اى کاغذ به آن بسته شده بود به داخل زندان افتاد ودرآن نوشته شده بود در فلان روز پیک براى کب تکلیف در باره شما به سوى یزید روانه شد، چند روزى در راه است و فلان روز باز مى گردد. پس اگر صداى تکبیر شنیدید یقین کنید که کشته خواهید شد و اگر صداى تکبیر نشنیدید به معناى امان دادن به شما است انشاء الله. او گفته است که وقتى دو یا سه روز به بازگشتن پیک باقى مانده بود سنگى به داخل زندان افتاد که با آن نامه اى بسته شده بود و در آن نوشته شده بود که وصیت کنید و پیمانها را ببندید که در فلان روز باز خواهد گشت. هنگامى که پیک بازگشت صداى تکبیرى شنیده نشد و در نامه اى که آن قاصد از طرف یزید آورده بود نوشته شده بود که اسیران را به نزد من بفرست.

توجه به این نقل دو نکته را به خوبى روشن مى سازد: اول، آن که نامه توسط پیک یا برید به شام ارسال شده است نه کبوتر، و دوّم، آن که مدّت زندانى شدن اهل بیت در کوفه طولانى بوده است تا آن جا که از جمله: «فلمّا کان قبل قدوم البرید بیومین او ثلاثة» چنین به نظر مى آید که زمان بازگشت باید بیشتر از سه روز باشد، زیرا کوفیان این مدت، یعنى سه روز را اواخر انتظار قلمداد مى کردند. بنابراین اگر این نقل را بپذیریم باید زمان خروج کاروان اسرا را از کوفه پس از 25 محرم قلمداد کنیم، زیرا حداقل زمان رفتن پیک به شام و بازگشتنش حدود دو هفته بوده است. بر این اساس حرکت کاروان اسرا به سوى شام نمى توانسته است قبل از 25 محرم باشد.

ب ـ ابن زیاد قبل از آن براى یزید که کاروان اسرا و سرهاى شهدا را از کوفه به سوى شام روانه سازد هیچ نامه اى براى یزید ارسال نکرد، بلکه نامه را به همراه رأس شریف امام روانه شام نمود و سپس بلافاصله سرهاى دیگر شهدا و کاروان اسرا را نیز به شام فرستاد . بنا براین فرض، اقامت و زندانى شدن اهل بیت در کوفه طولانى نبوده است، زیرا ابن زیاد مجبور بود براى جلوگیرى از آشوب و قیام مردم کوفه به سرعت اهل بیت امام و سرهاى شهدا را به شام رهسپار سازد تا اجازه یا فرصت قیام و آشوب را از مردم کوفه بگیرد.

شاید از اخبارى که بر انتقال سرمطهر امام(علیه السلام) به شام به همراه اسرا دلالت دارند بتوان براى این امر استفاده نمود، زیرا رسم عرب این بوده است که پس از غلبه در جنگ سر فرمانده مخالفان را به همراه نامه اى که بشارت پیروزى بود براى فرمانرواى خود ارسال مى کردند و عقبه سپاه به همراه غنایم و اسرا در روزهاى بعد باز مى گشتند. در این جریان نیز وقتى برخى مقاتل بر همراهى نامه ابن زیاد و سر مطهر سید الشهدا(علیه السلام) اذعان دارند، مى توان نتیجه گرفت که ابن زیاد براى جلوگیرى از آشوب و قیام مردم کوفه بدون کسب تکلیف از یزید، کاروان اسرا و سرهاى شهدا را بلافاصله به شام فرستاده و از زندانى کردن آنان به مدت طولانى ابا کرده است.

برخى از کتاب هاى تاریخى معتبر این فرض را تأیید کرده اند و از نامه ابن زیاد به یزید و کسب تکلیف او درباره اسرا و سرهاى شهدا یاد نکرده اند علاوه بر این، برخى مقاتل تصریح مى کنند که ابن زیاد نامه اى را که گزارش انجام مأموریتش در کوفه بود به همراه سرامام حسین(علیه السلام)به شام فرستاد.
ابن اعثم کوفى در مقتل خود نقل مى کند:

وسبق زجر بن قیس الجعفى برأس الحسین الى دمشق حتّى دخل على یزید مسلّم علیه ودفع الیه کتاب عبیدالله بن زیاد، فأخذ یزید کتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال ما عندک ...13 و 14; زجر بن قیس جعفى در حالیکه سر حسین(علیه السلام) را به همراه داشت به سوى دمشق پیشى گرفت تا این که بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم کرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: در نزد تو چیست؟

2. مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام

واقعیت آن است که هیچ خبر یقینى و معتبرى در خصوص مسیر کاروان اسرا از کوفه تا شام وجود ندارد، به همین دلیل صاحب کتاب نفس المهوم علیه الرحمه در کتاب خود مى فرماید:

اعلم ان ترتیب المنازل الذى نزلوها فى کلّ مرحلة باتوا بها أم عبروا منها غیر معلوم ولا مذکور فى شىء من الکتب المعتبره بل لیس فی اکثرها مسافرة اهل البیت الى الشام15; بدان که ترتیب منزلهایى که در هر مرحله در آن توقف کرده اند، بیتوته کرده اند یا از آن عبور کرده اند معلوم نیست و در هیچ کتاب معتبرى ذکر نشده است، بلکه در بیشتر آن ها از مسافرت اهل بیت به شام مطلبى به چشم نمى خورد.

امّا با توجه به نقشه جغرافیایى منطقه و مسیرهایى که بین کوفه و شام در آن زمان بر اساس برخى مدارک مرسوم بوده مى توان گفت که درمجموع سه راه بین کوفه و شام وجود داشته است:

مسیر اول: همان گونه که گفته شد هیچ دلیل معتبرى که بر مسیر حرکت کاروان اسرا از کوفه به سوى شام دلالت کند وجود ندارد، اما در بسیارى از کتاب هاى ضعیف و غیر معتبر از منازلى که کاروان اسرا از آن منازل عبور کرده اند یاد شده و این اخبار ضعیف، زمینه شهرت مسیر سلطانى را فراهم آورده است. این امر باعث شده است که برخى از نویسندگان و محققان متأخرِ تاریخ عاشورا آن را تأیید کرده و راه سلطانى را که از شهرهایى چون تکریت ، موصل، تل عفر، نصیبین و عین الورد مى گذرد به عنوان مسیر حرکت کاروان اسرا به شام بپذیرند . بنابراین، نخستین مسیرى که اخبار ضعیف و غیر مستند بر آن دلالت مى کند راه سلطانى است. شاید علت این شهرت این باشد که در آن زمان براى رفتن از کوفه به شام اغلب از این
مسیر استفاده مى شد. اما باید توجه داشت که این مسیر بسیار طولانى بوده و راه هاى کوتاه ترى نیز وجود داشته است.

مسیر دوم: مسیر دیگرى که برخى از محققان از آن نام برده و احتمال انتقال اسرا را از آن مسیر محتمل ساخته است مسیر مستقیم کوفه به شام است. این مسیر از منطقه اى کویرى و صحرایى خشک وسوزان به نام بادیة الشام که هیچ شهرى در آن وجود ندارد مى گذرد.

اولین بار در کتاب اعیان الشیعه از آن مسیر نام برده شده و نویسنده براى توجیه آن که پیک ابن زیاد به شام راه کوفه تا شام را مى توانسته است در مدت یک هفته بپیماید مسیر مستقیم را معرفى مى کند. ایشان ابتدا پیمودن فاصله میان کوفه تا شام را در مدت یک هفته که برخى از مقتل نویسان ذکر کرده اند بعید مى شمارد، اما در ادامه، در توجیه آن مى گوید:

و یمکن دفع الاستبعاد بأنّه یوجه طریق بین الشام والعراق یمکن قطعه فى اسبوع لکونه مستقیماً وکان عرب عقیل یسلکونه فى زماننا. و تدلّ بعض الأخبار على انّ البرید کان یذهب من الشام للعراق فی الاسبوع وعرب صلیب یذهبون من حوران للنّجف فی نحو ثمانین ایام. فلعلّهم سلکوا هذا الطریق و تزوّدوا ما یکفیهم من الماء واقلّوا المقام فی الکوفة و الشّام، والله اعلم;16 ممکن است این استبعاد به این توجه که پیمودن راه بین شام و عراق در یک هفته ممکن است دفع شود، زیرا آن مسیر، مستقیم است و عرب عقیل در زمان ما دین مسیر را مى پیمایند. بعضى از اخبار نیز دلالت دارد که پیک مسیر بین شام تا کوفه را در یک هفته مى رفته است و عرب صلیب نیز از حورانِ نجف ـ تا شام را ـ حدود هشت روز مى پیموده اند، پس شاید آنها از این مسیر عبور مى کردند و با خود آب کافى مى بردند و در شام و کوفه به مقدار اندکى اقامت مى کردند. خداوند داناست.

محمّد امین امینى نیز در کتاب خود این مسیر را ترجیح داده و مى نویسد:

ونحن ایضاً نرجّح أنّ اعداءالله ورسوله(صلى الله علیه وآله) کانوا قد سلکوا ببقیة الرکب الحسینى فی سفرهم من الکوفة الى الشام اقصر الطرق مسافة، سواء أکان طریق عرب عقیل او غیره ونستبعد أنّهم سلکوا ماسِمّى بالطریق السلطانه الطویل;17 و ما نیز ترجیح مى دهیم که دشمنان خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى بُردن بازماندگان کاروان حسینى(علیه السلام) از کوفه به شام کوتاهترین مسیر ممکن گذشته اند. و فرق نمى کند که این مسیر همان راه عرب عقیل باشد یا راه دیگرى و اینکه آنها مسیر طولانى معروف به مسیر سلطانى را پیموده باشند را بعید مى دانیم.

و بالاخره آیة الله شهید قاضى طباطبائى(رحمهم الله) در کتاب خود به وجود راه مستقیم تصریح کرده امّا در این باره که کاروان بازماندگان سیدالشهداء را از آن مسیر به شام منتقل کرده اند یا نه اظهار نظرى نکرده است،18 بلکه از کلام ایشان چنین بر مى آید که با انتقال از مسیر سلطانى موافق است، زیرا برخى از وقایع بین راه را که مربوط به مسیر سلطانى است بر اساس اخبار ضعیف نقل کرده و ظاهراً تأیید مى کند.19

امّا حقیقت این است که گذشتن آنان از راه مستقیم که تنها دو شخصیّت از محققان متأخر آن را تأیید کرده اند نه تنها هیچ شاهد و مدرکى ندارد، بلکه شواهدى برخلاف آن موجود است، زیرا ـ همان گونه که گذشت ـ برخى کتاب هاى ضعیف و متأخر وقایعى را در مسیر اسرا نقل کرده اند که همگى مربوط به مسیر سلطانى است، نه مسیر بادیة الشام. علاوه بر این، شاهد معتبر دیگرى وجود دارد که پیمودن مسیر بادیة الشام را منتفى مى سازد و آن شاهد جمله اى از سخنان زینب کبرا(علیها السلام)خطاب به یزید است که فرمود:

أمن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک وامائک وسوقک بنات رسول الله(صلى الله علیه وآله)سبایا قد هتکت ستورهن و أبدیت وجوههنّ یحدّوا بهنّ الاعداء من بلد الى بلد;20 اى فرزند آزاد شدگان آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان تو در پناه تو باشند و دختران پیامبر خدا اسیر باشند
و خرمتشان دریده شود و صورتهایشان آشکار شود و دشمنان خدا آنها را از شهر به شهر دیگر برند و... .

بدیهى است که اگر مسیر کاروان اسرا از صحراى سوزان و کویرى بادیة الشام بود، آن حضرت مى بایست از سختى هاى راه، همچون تشنگى و گرسنگى طفلان اباعبدالله(علیه السلام) در راه که عادتاً باید با آن رو به رو مى شدند و یا دست کم از سوى مأموران به آن ها که در کسوت اسارت بودند تحمیل مى شد شکایت مى نمود، امّا زینب(علیها السلام)از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید مردمان به عنوان اسیر خارجى شکایت کرده و به چیز دیگرى اشاره نمى کند که این خود دلیلى بر حرکت از مسیرى همچون مسیر سلطانى مى باشد نه مسیر بادیة الشام.

مسیر سوم: راه سوّم که به نظر مى رسد بیش از هر راه دیگرى احتمال دارد مسیر کاروان اسرا از کوفه به شام بوده باشد، مسیر ظاهراً متعارف و مرسوم بین کوفه تا شام است; یعنى مسیرى که از ساحل غربى رود فرات و از شهرهایى چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقه و منطقه صفین مى گذرد.

ویژگى هاى این مسیر آن است که اولا: مسیرى متعارف و مرسوم بین کوفه و شام بوده و ثانیاً: نه آن قدر طولانى است که اشکال مسیر سلطانى به آن وارد باشد و نه مسیرى کویرى و خشک و سوزان است که چون مسیر بادیة الشام متروکه باشد و تنها در مواقع بحرانى و اضطرارى آن هم توسط افرادى متبحّر و مجهّز یا بومى که به آن منطقه آشنا هستند پیموده شود.

این مسیر همان مسیرى است که لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) براى جنگ با معاویه آن را پیموده اند21 و در زمان امام حسن مجتبى(علیه السلام) نیز لشکریان معاویه از شام تا مسکن (محل برخورد سپاهش با سپاه امام حسن(علیه السلام)) از آن عبور کرده اند.

البته مشاهده نقشه منطقه و هر سه راه موجود بین کوفه و دمشق، براى هر بیننده اى اعتقاد جزمى حاصل مى کند که تنها پیمودن این مسیر، منطقى و معقول بوده است ، زیرا انتخاب مسیر سلطانى و رفتن به تکریت، موصل و نصیبین همانند آن است که لقمه اى را از دور گردن چرخانده به دهان برسانیم و انتخاب مسیر کویرى و سوزان در حالت عادى براى مردان کار کشته و خبره معمول نبوده است پس چگونه ممکن است یک مشت زن و کودک را از آن مسیر منتقل کنند و هیچ نقلى، وصف آن را پس از پیمودن متذکر نشده باشد.

بنابراین ظاهر این است که انتخاب مسیر جانب غربى فرات که مسیرى میانه است از احتمال بیشترى نسبت به دو راه دیگر برخوردار باشد. البته شواهد موجود در خصوص شهرهاى حلب، قنسرین، حماة و حمص و دیر راهب از آن جهت که مشترک بین دو مسیر سلطانى و مسیر میانه است نمى تواند شاهدى براى هیچ یک از دو راه به شمار آید، اگر چه در صورت قوت، دلیلى بر عدم پیمودن راه بادیة الشام خواهد بود.

3. زمان صرف شده براى رسیدن به شام

به نظر مى رسد رسیدن کاروان اسرا در روز اول صفر به شام پذیرفته نیست. همان گونه که ذکر شد، نویسنده کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) در کتاب خود به راه مستقیم بین کوفه و شام اشاره کرده و زمان پیمودن آن مسیر را توسط مردمان همان دیار بالغ بر هفت روز مى داند. ایشان در کتاب خود مى نویسد:

راهى میان شام و عراق است و راه راست و مستقیم مى باشد و عرب هاى (عقیل) در زمان ما از آن راه مى روند و در مدّت یک هفته به عراق مى رسند.22

وى در ادامه همان مطلب نقل مى کند:

عرب هاى (صلیب) از (حوران) که محال وسیع از اعمال دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زیاد است و مرکز آن محال (بصرى) مى باشد و در اشعار عرب اسم آن محال زیاد آمده است در ظرف هشت روز از محل خودشان حرکت کرده و در عراق به نجف اشرف مى رسند.23

و نیز از حکایت میثم تمار نتیجه مى گیرد و مى نویسد:

از این قضیه، کاملا روشن است که در ظرف یک هفته از شام به عراق و کوفه مى آمدند و قاصد در مدت یک هفته به کوفه رسیده و خبر دادن میثم تمار ـ قدس الله روحه ـ صحیح و درست در آمده است .24

و بالاخره باز هم یاد آور مى شود:

و برخى نقل مى کنند که یازده روز بدون توقف از شام راه رفته اند تا به کوفه رسیده اند.25

با توجه به آن چه گذشت و براساس ادله ذیل مى توان به این نتیجه رسید که کاروان اسرا در روز اول صفر نمى توانسته اند به کربلا برسند:

1 ـ استفاده از کبوتر نامه بر هیچ شاهد و مؤیدى ندارد و نامه ابن زیاد توسط پیک یا برید ارسال شده است، پس بازگشت او به همراه فرمان یزید ظاهراً نباید کمتر از دو هفته به طول انجامیده باشد . بنابراین، کاروان اسرا دست کم دو هفته در کوفه در زندان ابن زیاد بسر برده و پس از دو هفته فرمان انتقال آن ها به شام توسط ابن زیاد صادر شده است;

2 ـ به دلیل سختى مسیر کویرى بادیة الشام، اسرا از آن مسیر منتقل نشده اند و البته هیچ شاهدى حتى در کتاب هاى ضعیفه آن را تأیید نمى کند;

3 ـ شواهد حاکى از آن است انتقال آنان از کوفه به شام بیش از یک هفته به درازا کشیده است، زیرا وقتى مسیر مستقیم کوفه تا شام را پیک هاى تندرو یا بومیان محلى در یک هفته مى پیمایند، پیمودن مسیر سلطانى که نزدیک به دو برابر مسیر بادیة الشام است یا مسیر میانه که آن نیز از مسیر بادیة الشام بسیار طولانى تر است باید بیشتر از آن زمان به طول انجامیده باشد . این مسئله به چهار دلیل قابل احتجاج است :

الف ـ نخست آن که کاروان اسرا متشکل از عده اى زن و کودک بوده است و چنین کاروانى هرگز طاقت سرعت سیر، آن گونه که پیک ها بامرکب هاى آزموده و تندرو طى مى کردند نداشته اند;

ب ـ آن که طبیعت حرکت دسته جمعى مدارا و پیمودن راه به قدم ضعیف ترهاست ، این امر حتى در میان مرکب ها نیز صدق مى کند; یعنى اگر دسته اى از مرکب ها را بخواهیم به صورت جمعى حرکت دهیم ناچار باید سرعت حرکت هم پاى ضعیف ترین آن مرکب ها باشد، چرا که با سرعت زیاد لاجرم پراکندگى و ازهم پاشیدگى در حرکت اجتناب ناپذیر خواهد بود;

سوم ـ آن که پیمودن مسیر. طولانى تر، خود زمان بیشترى مى طلبد; یعنى مسیر بادیة الشام در یک هفته پیموده مى شد، اما مسیر سلطانى یا میانه که طولانى تر است یقیناً زمان بیشترى را مى طلبد;

چهارم ـ آن که وجود شهرهاى متعدد آن گونه که در مسیر سلطانى وجود داشته یا شهرهاى موجود در مسیر میانه، ناخود آگاه توقف ها را بیشتر کرده و از سرعت حرکت مى کاهد.

بنابراین، حتى با فرض بسیار خوشبینانه اگر در هر روز خاندان سیدالشهداء و سرهاى شهدا را 100 کیلومتر برده باشند رسیدن به شام با توجه به این که فاصله کوفه تا شام از مسیر سلطانى حدود 1500 کیلومتر بوده است باید بیش از پانزده روز به طول انجامیده باشد.

اما اگر روشن شود که سر مطهر سید الشهداء را زودتر از اسرا به شام ارسال داشته اند تردیدها به طور کلى در این خصوص مرتفع خواهد شد و ما را گامى به جلو پیش خواهد برد و بر درستى ادعاى خود مطمئن تر خواهد ساخت . البته اگر چه نقل هایى وجود دارد که حاکى از همراهى سر امام حسین(علیه السلام) با اسرا بوده، اما نقل هاى متعددى نیز دلالت مى کند که ابن زیاد سر امام(علیه السلام) را زودتر به شام فرستاده است.

به هرحال، یکى از دو نقل مطابق با واقع نیست و باید در تحقیق آن نقلى را که در عالم خارج با واقع بیشتر مطابق به نظر مى رسد و قراین و شواهد آن را بیشتر تأیید مى کند پذیرفت.

شاید بتوان گفت ارسال سر مطهر امام(علیه السلام) به شام و کم شدن یک سر از مجموع سرهاى شهدا چندان به نظر نیامده است و همین عامل، باعث اشتباه برخى مورخان شده و باعث شده است که آنان سر امام(علیه السلام) را نیز همراه دیگر سرها با کاروان اسرا بدانند.

اما شواهدى که به فرستادن سر امام(علیه السلام) پیش از کاروان اسرا و بقیه سرها دلالت مى کند عبارت است از:

1 ـ تمام کتاب هایى که روز اول صفر و وارد کردن سرامام حسین(علیه السلام) را به شام متذکر شده اند، از وارد نمودن اسرا در آن تاریخ به شام هیچ یادى نکرده اند، چنان که در دو گزارش زیر آمده است:

وفى اوله ـ اى اول الصفر ـ ادخل رأس الحسین(علیه السلام) الى دمشق وهو عید عند بنى امیّه.26 و قال الکفعمى : و فی اوله (صفر) أدخل رأس الحسین(علیه السلام) الى دمشق وهو عید عند بنى امیّه;27 و در اولین روز ماه صفر سر حسین(علیه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز روز عید بنى امیه شد کفعمى مى گوید: و در اولین روز ماه صفر سر حسین(علیه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز در نزد بنى امیه عید شد.

و در بعضى مقاتل آمده است:

و قد کان عبیدالله بن زیاد لمّا قتل الحسین(علیه السلام) بعث زجر بن قیس الجعفى الى یزید بن معاویه یخبره بذالک... ;28 عبدالله بن زیاد وقتى حسین(علیه السلام) را به شهادت رساند زجر بن قیس جعفى را به سوى یزید فرستاد تا او را از این امر با خبر سازد.

2 ـ بر اساس گزارش بسیارى از کتاب هاى تاریخ، از جمله فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمى، زحربن قیس سر امام را به شام برده است تا خبر پیروزى ابن زیاد را به یزید ابلاغ کند. این منابع، فرستادن سر امام(علیه السلام) را پیش از کاروان اسرا تأیید کرده و مى نویسند:

و سبق زجر بن قیس الجعفى برأس الحسین إلى دمشق حتى دخل على یزید مسلّم علیه ودفع الیه کتاب عبیدالله بن زیاد. قال: فأخذ یزید کتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال: هات ما عندک یا زجر... قال: ثمّ أتى بالرأس حتى وضع بین یدى یزید بن معاویة فی طشت من ذهب... ;29 زجر بن قیس جعفى در حالیکه سر حسین(علیه السلام) را به همراه داشت به سوى دمشق پیشى گرفت تا این که بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم کرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: جلو بیا چه چیزى در نزد توست؟... . گفت: سر مطهر را آورد و در مقابل یزید بن معاویه در طشتى از طلا قرار داد.

3 ـ نقل دیگرى حکایت از فرستادن سر مطهر ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) توسط محضر بن ثعلبه دارد که اگر چه در آن، حامل رأس مطهر شخص دیگرى دانسته شده است اما ظاهر آن، فرستادن سر امام را پیش از کاروان اسرا تأیید مى کند:

و قدم برأس الحسین محقر بن ثعلبة العائذى على یزید فقال: اتیتک یا امیرالمومنین برأس احمق الناس والأمم، فقال یزید: ما ولدت ام محقر أحمق و الام;30 محقر بن ثعلبة عائذى سر حسین(علیه السلام) را به نزد یزید آورد و گفت این امیرالمؤمنان سر احمق ترین و نادان ترین مردم را براى تو آورده ام. یزید گفت: کسیکه مادر محقر به دنیا آورده است احمق تر و نادان تر است.

4 ـ و بالأخره یکى دیگر از شواهدى که به همراه نبودن سر مطهر سید الشهداء با کاروان اسرا دلالت مى کند حکایت مجلس یزید است . مجلسى که در آن چنین نقل شده است:

ثم ادخل نساء الحسین علیه والرأس بین یدیه فجعلت فاطمه و سکینة ابنتا الحسین تتطاولان لتنظرا الى الرأس، و جعل یزید یتطاول لیستر عنهما الرأس، فلمّا رأین الرأس صحن;31 سپس خانواده حسین(علیه السلام) را داخل کردند در حالى که سر مطهر امام مقابل روى یزید بود فاطمه و سکینه دختران حسین(علیه السلام)تلاش مى کردند تا سر پدر را ببینند و یزید آن را از آنها مى پوشاند. امّا آنگاه که سر پدر را دیدند صیحیه کشیدند.

نکته مهمى که از این نقل باید برداشت کرد این است که تلاش دختران ابا عبدالله(علیه السلام)براى دیدن سر بریده پدر و صیحه کشیدن آن ها پس از مشاهده آن، از جدا بودن رأس مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) از کاروان اسرا حکایت مى کند ، زیرا اگر سر مطهر امام در طول سفر با آن ها بود و آن ها همواره رأس شریف پدر را در مقابل خود مشاهده مى کردند، اولا: براى دیدن آن در مجلس یزید تلاش نمى کردند و ثانیاً: با مشاهده آن تاب و توان خود را از کف نمى داده و صیحه نمى کشیدند. بنابراین، بسیار دشوار است بپذیریم که سرهاى شهدا و نیز سر اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را به همراه عده اى زن و کودک به سوى شام روانه کنند و با رسیدن به هر شهر و دیارى سرها و اسرا را به نمایش در آورند، اما فرزندان سید الشهداء سر مطهر پدر خود را در طول این مسیر مشاهده نکرده باشند.

علاوه بر این ـ همان گونه که گذشت ـ رسم رایج در آن زمان آن بوده است که پس از پیروزى در جنگى، رأس سرکرده مخالفین به همراه قاصدى نزد امیر و فرمانرواى قوم پیروز ارسال مى شد تا بشارت پیروزى به سرعت و زودتر از هر خبرى به اطلاع فرمانرواى قوم پیروز رسیده و او بتواند تصمیم لازم و مقتضى را اتخاذ نماید و آخرین فردى نباشد که خبرى به این مهمى به او رسیده باشد.

نتیجه آن که ظاهراً نمى توان پذیرفت که ورود اسرا به شام در روز اول صفر بوده باشد، زیرا دو هفته در کوفه محبوس بودن و نزدیک به دو هفته پیمودن راه کوفه تا شام احتمال رسیدن آنان را به شام در روز اول صفر منتفى خواهد کرد.

4. مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام

یکى دیگر از امورى که با رسیدن اهل بیت سیدالشهداء در روز اربعین به کربلا ارتباط مستقیم دارد روشن شدن میزان اقامت آنان در شام است . همان گونه که موارد قبلى تا اندازه اى مشکوک و غیر متیقن بود این مسئله نیز به یقین معلوم نیست، حتى تشتت اقوال و اخبار در این خصوص بیش از موارد قبل است .

در میان اقوال مربوط به میزان اقامت اهل بیت سید الشهداء در شام مى توان به موارد ذیل اشاره نمود :

1. توقف کاروان اسرا در شام به مدت 8 روز;32

2. قاضى نعمان توقف آنان را در مکان بى سقف به مدت یک ماه و نیم روایت مى کند، علاوه بر آن، یاد آور شده که به مدت هفت روز در خانه یزید مانده اند به عزادارى پرداخته اند:

وقیل ان ذلک بعد ان أجلسهن فی منزل لا یکنّهنّ من برد ولا حر فأقاموا فیه شهراً ونصف حتّى اقشرّت وجوههنّ من حرّ الشمس ثمّ اطلقهن;33 گفته شده است که این واقعه (عزادارى در خانه یزید به مدت 7 روز) بعد از آن بود که به مدت یک ماه و نیم در خانه اى که نه از گرما و نه از سرما از آنها محافظت مى کرد بود، تا اینکه صورت هایشان از گرمى آفتاب سیاه شد و پوست انداخت، و سپس آزاد شدند.

محدث نورى نیز این قول را تأیید کرده و اقامت اهل بیت را در خانه یزید به مدت ده روز جداى از زندانى شدن آن ها در مکان بدون سقف که از گرما و سرما حفاظت نمى کرد، مى داند;34

3. ابن طاووس نیز در اقبال الأعمال مدت اقامت آن ها را یک ماه ذکر کرده است.35

هم چنین مرحوم طبسى نجفى اقامت و حبس اهل بیت را در شام کمتر از یک ماه ندانسته و در کتاب خود مى نویسد :

أنّ ظاهر عدّة التواریخ أنّ توقّفهم فى الشام لا یقل من شهر.36 ظاهر تعدادى از کتب تاریخ این است که توقف آنها در شام کمتر از یک ماه نبوده است.

4. قول دیگرى اقامت آنان را شش ماه دانسته و سید بن طاووس آن را بدون قائل مى داند;37

5. نقل هاى دیگرى نیز بر اقامت 18 روزه38 یا 45 روزه39 و حتى یک ساله اهل بیت در شام دلالت دارند که عمدتاً اقوال شاذ و نادر مى باشند.

این مسئله نزد امامیه از ابهام بیشترى برخوردار است، زیرا آنان از یک سو با اقوالى که حاکى از حبس طولانى مدت اهل بیت در مکانى بدون سقف که از سرما و گرما محافظت نمى کرد موافق اند تا آن جا که تصریح مى کنند صورت هاى اهل بیت امام(علیه السلام) سیاه شده و پوست انداخته بود، و از سوى دیگر براى اثبات رسیدن کاروان اسرا به کربلا در اربعین اول با قول توقف کوتاه در شام موافق اند . این دو امر با هم سازگارى نداشته و همین مسئله کار را بر امامیه مشکل تر ساخته است.

البته رجوع به اخبار مربوط به اقامت کاروان سیدالشهداء در شام تقریباً ما را به این امر مطمئن مى سازد که اقامت آنان به مدت هشت یا ده روز نبوده است ، زیرا اولا: اقامت در مکانى که از گرما و سرما محافظت نمى کند به اندازه اى که صورت هاى اهل حرم سیاه شده و پوست آنان بسوزد هرگز نمى توانست مدت کوتاهى باشد، زیرا طبق نقل هاى معتبر کاروان اسرا با مرکب هایى که بدون کجاوه بود به شام انتقال داده شدند و صورت هایشان نیز باز بوده است ، پس اگر قرار بود صورتهایشان مى سوخت و پوست مى انداخت باید در راه رخ مى داد، نه در مدت کوتاه اقامت و حبس در مکان بى سقف . اما همین که چندین خبر معتبر سوختن پوست هاى صورت اهل حرم را به زمان حبس در زندان بى سقف نسبت داده اند در واقع یکى از اغراض آنان علاوه بر اشاره به گرمى هوا و بى سقف بودن مکان زندان، یادآورى طولانى بودن مدت حبس در چنین مکانى بوده است، علاوه بر آن که شاید از آن بتوان چنین نتیجه نیز گرفت که اسرا را از مسیر بادیة الشام نیز به شام منتقل نکرده اند، زیرا در آن صورت باید علت سوختگى پوست صورت اهل بیت سیدالشهداء(علیهم السلام) به مسیر بین کوفه تا شام نسبت داده مى شد.

هم چنین باید اسکان در خانه یزید و برپایى هفت روز عزادارى در آن سرا را به آن حبسِ ظاهراً طولانى مدت اضافه نمود و نیز واگذار نمودن اختیار اقامت در شام یا بازگشت به مدینه را به اهل بیت و انتخاب بازگشت به مدینه از سوى آنان و مدت زمانى را که براى تجهیز کاروان لازم بوده است تا براى انتقال خاندان سیدالشهداء(علیه السلام) از شام به مکانى دورتر از کوفه، یعنى به مدینه منتقل سازد هر یک زمانى مى طلبد که باید به مجموع زمان محاسبه شده قبل اضافه کرد. از این رو اعتقاد به اقامت هشت یا ده روزه اسرا در شام با واقعیت مطابقت نخواهد داشت و انتخاب آن چندان محققانه نیست .

مرور رفتار یزید با سر مطهر امام(علیه السلام) و خاندان آن حضرت نشانه آن است که باید تغییر رفتار یزید در مدت زمان قابل توجهى رخ داده باشد، زیرا یزید به عنوان خلیفه یا به عبارت دیگر حاکم مطلق سرزمین پهناور اسلام نمى توانست رفتار خشن همراه با طعن و تعریض به بازماندگان سیدالشهداء را به راحتى و در مدت چند روز، کاملا تغییر دهد و از امام سجاد دل جویى کند. توضیح آن که یزید ابتدا با جسارت به سر مطهر سید الشهداء(علیه السلام)در مجالس متعدد و تحقیر بازماندگان امام(علیه السلام)در صدد فرو نشاندن آتش کینه و عداوت خود با آل محمد(صلى الله علیه وآله)برآمد، به آنان بى مهرى کرد و آنان را در مکانى نامناسب و بدون سقف زندانى نمود، اما آن گاه که اوضاع را نامناسب و متشنج یافت و اعتراض و ناخرسندى مردم، حتى اطرافیانش را مشاهده کرد براى جلوگیرى از تنفر افکار عمومى کم کم تغییر موضع داد، اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) را در دربار و منزل خود اسکان نمود و امام سجاد(علیه السلام) را بر سر سفره خود نشاند و به آن ها اجازه اقامه عزادارى براى سیدالشهداء و اصحاب با وفایش را داد و در مرحله آخر از امام سجاد(علیه السلام)دل جویى کرد و گناه به شهادت رساندن سیدالشهداء(علیه السلام) را به گردن ابن زیاد انداخته خود را از این جنایت تبرئه نمود .

چهارشنبه 8/12/1386 - 13:19
دعا و زیارت

سلام بر محرم الحرام، ماه آغازین سال هجری قمری! و ماهی که آغازش با عشق به فنا شدن در راه خدا است.

ای ماه خدا!
در تقویم دل ما خاطره هیچ ماهی به سرخی تو نیست! سلام خدا بر تو و بر ستارگانی که بر گردت حلقه زده اند! و سلام خدا بر خورشید فروزانی که در خود جای داده ای!
ای ماه خون!
بار دیگر از راه می‌رسی و با نسیم گرم کربلایی، قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی. دوباره سکوت تاریخ را درهم می شکنی و بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی. بانگ چاووش کاروانت به گوش می رسد و شیدائیان را دوباره به مهمانی شور و حماسه فرا می خواند و جان عشاق را از جام گریه سرمست می‌کند.
محرم راز دل بلاجویان و حرم مصفای اهل دل است.
محرم نقطه پرگار اهل ولایت،
محرم کتاب خون و شهادت، شور و شعور و کتاب عشق و شکوه شقایق شیدایی و کتاب غلبه نور بر ظلمت و جهل و نادانی است.
محرم ماه حماسه و شجاعت و جوانمردی، ماه ظلم ستیزی و مبارزه با تبعیض و ذلت است. محرم ماه امر به معروف و نهی از منکر و جمیع منکرات است.

سه شنبه 2/11/1386 - 19:39
دعا و زیارت
سلام بر تو ای نخل استوار جانبازی!
ای فرزند ایثار و فداکاری! ای تو تندیس ادب! ای عباس!
سلام بر تو که یادآور استقامتی.
سلام بر رشادت دستان حیدری ات!
سلام بر توفندگی شمشیر ذوالفقارت ات!
سلام بر جانبازی و عشق و برادری ات!
سلام بر تو ای زیباترین واژه قاموس فروتنی!
سلام بر تو و بر دستان آب آورت!
ای که سوخته دلان، از دستان سبز تو آب حیات تمنا دارند، ای ساقی!
سلام بر لبان خشکیده ات که سرچشمه آب بقاست و آب را در حسرت جرعه ای از خنکای خود وانهاده است!
ای که خود آب بقا به کام بشریت ریخته ای و خود، لب تشنه از فرات بازگشتی!
سه شنبه 2/11/1386 - 19:35
دعا و زیارت
سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد،
سلام بر آن کسى که پرده حرمتش دریده شد،
سلام بر آن کسى که خونش به ظلم ریخته شد،
سلام بر آنکه با خون زخم هایش غسل داده شد،
سلام بر آنکه از جام های نیزه ها جرعه نوشید،
سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید،
سلام بر آنکه سرش از قفا بریدند،
سلام بر آنکه روستائیان دفنش نمودند،

سلام بر آنکه شاهرگش بریده شد،
سلام بر آن مدافع بى یاور،
سلام بر آن محاسن بخون خضاب شده،
سلام بر آن گونه خاک آلوده،
سلام بر آن بدن برهنه،
سلام بر آن دندان چوب خورده،
سلام بر آن سر بالاى نیزه رفته،
سلام بر آن بدن هاى برهنه که در بیابان ها گرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى‌آلودند و درندگان خونخوار بر گرد آن مى گشتند.

... پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند و تو را به سبب زخم ها و جراحتها ناتوان نمودند و راه خلاص و رفتن بر تو بستند تا آنكه هیچ یاورى برایت نماند،
ولى تو حسابگر و صبور بودى، از زنان و فرزندانت دفاع و حمایت می‌نمودى تا آنكه تو را از اسب سرنگون نمودند. پس با بدن مجروح برزمین سقوط كردى درحالی‌كه اسبها تو را با سم هاى خویش كوبیدند و سركشان با شمشیرهاى تیزشان برفرازت شدند،
پیشانى تو به عرق مرگ مرطوب شد و دستان چپ و راستت به باز و بسته شدن در حركت بود، پس گوشـه نظرى به جانب خِیام و حرمت گرداندى. در حالی‌كه از زنان و فرزندانت روگردانده  بودى، اسب سوارى ات شتافت، شیـهه كشان و گریـان بجانب خیمه ها رو نمود، پس چون بانوان حرم اسب تیزپاى تو را خوار و زبون بدیدند و زین تو را بر او واژگونه یافتند از پس پرده ها خارج شدند، در حالی‌كه گیسوان بر گونه ها پراكنده نمودند، بر صورت ها مى زدند و نقاب از چهره ها افكنده بودند، و به صداى بلند شیون می‌زدند،  و به سوى قتلگاه تو مى شتافتند،
شمر روی سینه ات نشسته بود و شمشیر خویش را بر گلـویت می فشرد، با دستى محاسن شریفت را در دست داشت و با تیغ تیرش گلوی تو را می برید، اینجا بود که حواس تو از کار افتاد، نفس‌هایت برید و سر مقدست بر نیزه بالا رفت...
سه شنبه 2/11/1386 - 19:34
دعا و زیارت
جمعه 28/10/1386 - 17:3
دعا و زیارت

و ابن شهر آشوب روایت كرده است كه روزی جبرئیل به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد به صورت دحیة كلبی و نزد آن حضرت نشسه بود كه ناگاه حسنین علیهماالسلام داخل شدند و چون جبرئیل را گمان دحیه می‌كردند به نزدیك او آمدند و از او هدیه می‌طلبیدند، جبرئیل دستی به سوی آسمان بلند كرد سیبی و  بهی و اناری برای ایشان فرود آورد و به ایشان داد. چون آن میوه‌ها را دیدند شاد گردیدند و نزدیك حضرت رسول صلی الله علیه و آله بردند حضرت از ایشان گرفت و بوئید و به ایشان رد كرد. و فرمود كه به نزد پدر و مادر خویش ببرید و اگر اول به نزد پدر خود ببردی بهتر است. پس آنچه آن حضرت فرموده بود به عمل آوردند و به نزد پدر و مادر خویش ماندند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد ایشان رفت و همگی از آن میوه‌ها تناول كردند و هرچه می‌خوردند به حال اول برمی‌گشت و چیزی از آن كم نمی‌شد و آن میوه‌ها به حال خود بود تا گاهی كه حضرت رسول «ص» از دنیا رفت و باز آنها نزد اهلبیت بود و تغییری در آنها بهم نرسید تا آنكه حضرت فاطمه علیهاالسلام رحلت فرمود پس انار برطرف شد و چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد به برطرف شد و سیب ماند آن سیب را حضرت امام حسن علیه السلام داشت تا آنكه به زهر شهید شد و آسیبی به آن سیب نرسید، بعد از آن نزد امام حسین علیه السلام بود.

جمعه 28/10/1386 - 17:0
دعا و زیارت

 در آن روز جهان اسلام سه مركز بزرگ و موثر داشت مدینه كه دارالهجرة بود.

شام كه دارالخلافه و كوفه كه قبلاً دارالخلیفه بود و امیرالمومنین علی (ع) در آنجا مركز حكومت خود قرار داده بود.

بعلاوه كوفه شهری جدید التّأسیس بود كه بوسیله سربازان اسلام در زمان عمر بن الخطاب ساخته شد و آنرا سربازخانه اسلامی می دانستند، وقتی مردم كوفه می فهمند كه امام با یزید بیعت نكرده نامه به امام می نویسد كه اگر به كوفه بیائید ما شما را یاری می كنیم و تاریخ قضاوت خواهد كرد كه زمینه مساعد بود ولی امام حسین از این فرصت طلائی استفاده نكرد و اگر پاسخ مثبت دهد می دانست كوفیان غیرت ندارند و ناكس هستند و تجربه داشت كه به پیامبر(ص) و علی (ع) و امام حسن (ع) خیانت كرده بودند. متأسفانه وقتی این تاریخها بدون تحلیل و فكر خوانده شوند عده ای دیگر فكر خواهند كرد كه اگر امام در خانه راحت نشسته و كاری ندارد كه به اسلام چه بلائی دارد وارد می شود و فكر می كنند امام را تنها چیزی كه حركت داد دعوت مردم كوفه بوده است در صورتیكه امام حسین آخر ماه رجب كه اوایل حكومت یزید بود برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شد و چون مكه حرم امن الهی است و آنجا امنیت بیشتری وجود دارد لذا امام به مكه شرفیاب شدند ولی نامه كوفیان در 15 رمضان به امام حسین (ع) رسید یعنی یكماه و نیم بعد از اینكه امام نهضت خود را با عدم بیعت شروع نمودند نامه ها به دست امام رسید بنابراین دعوت مردم كوفه موضوع اصلی در این نهضت نبود بلكه در یك امر فرعی دخالت داشت. ماه رجب و شعبان كه ایام انجام حج عمره است مردم از اطراف به مكه می آیند و بهتر می توان آنها را ارشاد نمود، بعد از این ایام هم كه موسم حجّ تمتع می رسد و فرصت مناسبی برای تبلیغ است.

بنابراین حداكثر تاثیر مردم كوفه در این حادثه عظیم كربلا این بود كه امام مكه را مركز قرار نداد به سوی كوفه برود وتاثیر دیگرش این بودكه امام پیشنهاد عباس را نپذیرد چون گفته بود امام كوفیان ناكس هستند یا به یمن برو یا به كوهستانهای آنجا پناه ببر یا اینكه دیگر به مدینه برنگرد.

 امام هم مطلع شدند كه اگر در مكه بمانند ممكن است در همان حال احرام كه قاعدتاً كسی مسلح نیست، مامورین یزید خون حضرت را بریزند و هتك حرمت خانه خداوند شود و حرمت حج و اسلام شكسته شود و هم اینكه فرزند پیامبر را در حالت عبادت در حریم خانه فرا به شهادت برسانند از همه مهمتر، خون حضرت سیدالشهدا هدر می رفت و بعد هم شایع می كردند كه حسین با شخصی اختلافی جزئی داشته و او هم حضرت را كشت و مردم جاهل آن زمان هم قبول می كردند مسئله دیگر اگر كوفه هم صد در صد اتفاق آراء داشتند و خیانت نمی ورزیدند احتمال صدرصد نمی توانستیم بدهیم كه امام پیروز می شدند چون تمام مسلمانان كه مردم كوفه نبودند اگر مردم شام را كه قطعاً و یقیناً به آل ابوسفیان وفادار بودند را به تنهایی در نظر بگیریم كافی بود كه احتمال پیروزی را تنزل دهد چون همین مردم بودند كه در دوران خلافت حضرت علی (ع) توانستند در جنگ صفین با مردم كوفه 18 ماه بجنگند.

جمعه 28/10/1386 - 16:56
دعا و زیارت

بیعت خواستن یزید(ل) از امام حسین(ع)

 در حادثه كربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یك جا سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یكجا دعوت مردم كوفه از امام حسین و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت كوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حكومت انتقاد می كند.

از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می كند و اینجا  امر به معروف و نهی از منكر را لازم می بیند.

البته حقیقتاً باید گفت همه این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عكس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت پاره ای بر اساس دعوت مردم كوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است.

حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید دید كدام عامل تاثیری به سزایی داشته است.

توضیح عكس العمل اول را همه شنیده ایم كه معاویه با چه وضعی به حكومت رسید وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی كردند امام یك قرارداد موقت با معاویه امضاء كردند در مفاد این صلحنامه آمده بود كه بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حكومت را به شكل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حكومت یك مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفكر بود:

الف: یك طرز تفكر كه خلافت، فقط شایسته كسی است كه پیغمبر او را منصوب كرده باشد.

ب: یك طرز تفكر دیگر این بود كه مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب كنند و این مسئله در میان نبود كه یك خلیفه برای خود جانشین معین كند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود كه نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می كرد این كار فعلا زمینه مساعدی ندارد و كسیكه او را به این كار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا) بود چون مغیره خودش طمع حكومت كوفه را داشت مغیره همان شخصی بود كه با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای كه قبلا هم حاكم كوفه بوده است و از اینكه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو كوتاهی می كند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی كند یزید گفت پدر فكر می كند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می كنند و مردم مدینه را مروان حكم و از همه جا مهمتر و خطرناكتر كوفه (عراق كنونی) است این هم بعهده من.

یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی كه داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حكومت كوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم كوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت كردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط كامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام كه از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتكب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد كند ولی مردم نپذیرفتند و او شكست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتكب جنایت بزرگی شد و آن این بود كه با امپراطور روم كه نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح كرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یك طرفردار نیرومند كه تاج و تخت یزید را پشتیبانی كند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.

معاویه زمانیكه كه خودش به مدینه رفت سه نفر كه مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین (ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی كه به امام علی خیانت كرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی كرد با چرب زبانی به آنها برساند كه صلاح اسلام ایجاب می كند حكومت ظاهری در دست یزید باشد ولی كار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت كنید ولی آنها قبول نكردند.

معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی كرد كه اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حكومت كند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، كارها را برایت هموار كردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار كه اصل تو هستند هر كس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر كدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار.

و اگر خواستند حاكمی را از آنها عزل كنی دریغ نكن چون عزل یك حاكم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار كه اطرافیان نزدیك و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا  اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم كه كسی در حكومت با تو نزاع كند مگر 3 نفر حسین بن علی عبدالله بن زییر عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند[.

حسین بن علی شخصی است كه اهل عراق او را رها نكنند و او را وادار به خروج می كنند اگر خروج كرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر كه با تو خویشی نزدیك دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است.

اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می كند.

ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج كرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا كن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ كن.

معاویه می دانست این سه نفر یقیناً اعتراض خواهند كرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود كه اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان با سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعاً در ذهن اكثر مسلمان بود معاویه در این نصایح كاملا پیش بینی كرده بود كه اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار كند و دست خود را به خون آغشته كند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال كند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امیر را رشته كرد . معاویه فردی زیرك بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی كند بر عكس یزید كه اولا جوان بود ثانیا مردی بود كه اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و كاری كرد كه در درجه اول به زبان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد.

بعد از اینكه معاویه در نیمه رجب سال 60هـ.ق به درک رسید یزید به حاكم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی دستور داد از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بیگرد و اگر بیعت نكردند سرشان را برای من بفرست وقتی ولید بن عقبه نامه یزید را دریافت كرد امام بعد از سه روز حركت كرد. (علتش را انشاءالله در تاریخ واقعه كربلا تا شهادت خواهیم گفت) و به مكه هجرت نمود و شاید فكر شود كه هجرت  بدین جهت بوده است كه مكه حرم امن الهی است و خون حضرت را نمی ریزند خیر بلكه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام كرد ثانیا اگر در مدینه می ماند صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی رسید و اگر شهید هم می شد خونش تاثیر زیادی نداشت برای همین صدایش در اطراف پیچید كه امام حاضر به بیعت نشده است ثالثاً و از همه مهمتر امام حسین سوم شعبان وارد مكه شد و ماههای شعبان ، رمضان، شوال، ذی القعده و تا هشت ذی الحجه در مكه ماند ماههایی مهم كه مردم جهت حج عمره آنجا می آمدند تا اینكه 8 ذی الحجه رسید و مردم كه برای حج تمتع لباس احرام می پوشیدند و می خواهند به سوی منی و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسین (ع) اعلام می كند من می خواهم به طرف عراق و به سوی كوفه بروم یعنی پشت به حج و كعبه می كند و اعتراض و عدم رضایت خودش را به این شكل اعلام می كند.

جمعه 28/10/1386 - 16:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته