• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 196
تعداد نظرات : 30
زمان آخرین مطلب : 4583روز قبل
بیماری ها

 

 نحوه استفاده : هم خودش و هم شربتش خوردنی است
خواص : زرشك
Barberry
نام علمی
Berberis
گیاه شناسی
زرشك درختچه ای است دارای ساقه ای خاردار كه ارتفاع آن تا 4 متر نیز میرسد . چوب این درخت قهوه ای ، قرمز و یا زرد رنگ می باشد . برگهای آن بیضی شكل با دندانه های اره ای و گلهای آن خوشه ای و زرد رنگ است
شاخه های زرشك تیغ زیادی دارد . میوه زرشك قرمز رنگ ، گوشتی بیضوی شكل و دارای طعمی ترش است
قسمت مورد استفاده این گیاه ریشه ،
پوست رشه و ساقه ، برگ گل و میوه آن است .
خواص داروئی:
خواص طبی زرشك
زرشك از نظر
طب قدیم ایران سرد و خشك است میوه زرشك خواص زیر را دارد:
1)قابض است
2)تقویت كننده
قلب و كبد است
3)بواسیر خونی را درمان می كند
4)خونریزی را برطرف می كند
5)برای برطرف كردن بیماریهای كبدی مفید است
6)صفرا بر است
7)دم كرده زرشك را برای برطرف كردن ناراحتی های دهان غرغره كنید .
خواص ریشه و
پوست ساقه
1)صفرا بر و مسهل است
2)كبد را پاك و تقویت می كند
3)اعمال دستگاه
گوارش را منظم می كند
4)سوء هاضمه را از بین می برد
5)بی اشتهایی را برطرف می كند
6)برای رفع یبوست مفید است
7)در درمان یرقان و زردی موثر است
8)نقرس و روماتیسم را برطرف می كند
9)خانم هائیكه بین دو عادت ماهیانه خونریزی دارند باید برای برطرف كردن آن از ریشه و ساقه زرشك استفاده كنند .
10)آنهائیكه مبتلا به ورم طحال هستند می توانند برای معالجه از این گیاه كمك بگیرند .
11)واریس را درمان می كند .
12)برای معالجه بواسیر نافع است .
13)برای برطرف كردن سوزش ادرار مفید است .
14)فشار
خون را پائین می آورد
15)برای شست وشوی چشم می توانید از جوشانده ریشه و ساقه و زرشك استفاده كنید .
خواص برگ زرشك
1-آب آوردگی
بدن را برطرف می كند .
2-اسهال های مزمن را درمان می كند .
3-برگ زرشك دارای مقدار زیادی ویتامین
C می باشد بنابراین در درمان بیماری اسكوربوت اثر مفید درد .
4-جویدن برگ زرشك باعث محكم شدن
لثه و دندان می شود .
5-در موقع آنژین و گلو درد ، دم كرده برگ زرشك را غرغره كنید .
منبع : کتب
طب سنتی
توضیحات : مصرف مقدر زیاد زرشك و یا ساقه و برگ آن برای زنان حامله مناسب نیست زیرا ممكن است باعث سقط جنین شود.

 

منبع : parsiteb

سه شنبه 10/6/1388 - 11:14
خواستگاری و نامزدی

خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاه منتظر پروازش بود. چون باید مدتی منتظر می‌ماند، از کتابفروشی فرودگاه کتابی خرید که مطالعه کند. جعبه‌ای بیسکویت نیز از فروشگاه خرید. در گوشه‌ای ساکت از سالن انتظار صندلی راحتی برای خود انتخاب کرد. در حالی که مطالعه می‌کرد مردی نیز در صندلی کنار او نشست و مشغول مطالعه مجله خود شد. بین آن دو میز کوچکی قرار داشت که روی آن جعبه بیسکوییت قرار گرفته بود. خانم جوان اولین بیسکوییت را برداشت، مرد کناری هم بیسکوییت بعدی را برداشت. او از این کار مرد ناراحت و عصبانی شد ولی چیزی نگفت. با خودش فکر کرد: "چه پُررو. شیطونه می‌گه یکی بزنم توی صورتش که دیگه از این غلط‌ها نکنه." هر دفعه که او یک بیسکوییت برمی‌داشت، مرد کناری هم یک بیسکوییت برمی‌داشت. این کار خانم جوان را بیشتر عصبانی می‌کرد، اما نمی‌خواست عکس‌العملی از خود نشان دهد. تا اینکه یک بیسکوییت بیشتر در جعبه باقی نماند. او از خودش پرسید: "حالا این مرد پُررو چه کار ‌می‌خواد بکنه؟" مرد به آرامی آخرین بیسکوییت را برداشت و آن را نصف کرد. نصف آن را خود برداشت و نصف دیگر را برای او گذاشت. این کار خانم جوان را بیشتر ناراحت کرد. با عصبانیت وسایل خود را برداشت و مستقیم به طرف قسمت سوار شدن به هواپیما حرکت کرد. بعد از سوار شدن در هواپیما، کیف دستی‌ خود را باز کرد که عینک‌اش را بردارد. با تعجب دید که جعبه بیسکوییت او دست نخورده در کیفش قرار دارد. احساس شرمندگی کرد. متوجه شد که در مورد آن مرد، بد قضاوت کرده است. در حالی که او عصبانی بود، آن مرد بدون هیچ ناراحتی و عصبانیتی جعبه بیسکوییت خود را با او تقسیم کرده بود.

لحظه‌هایی در زندگی وجود دارد که هیچگاه باز نمی‌گردد.
دوشنبه 9/6/1388 - 18:58
دانستنی های علمی
فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و بدون مومیایی
به خاک بسپارند تا اجزا بدنم
ذرات خاک ایران را
تشکیل دهد



( کوروش کبیر )
دوشنبه 9/6/1388 - 18:57
خواستگاری و نامزدی
زمان بس کند می کذرد برای انان که منتظرند
بس تند می گذرد برای انان که می ترسند
بس طولانی است برای انان که در اندوه هستند
و بس کوتاه برای انان که سرخوشند
اما ابدی ست برای انان که عاشق اند.
دوشنبه 9/6/1388 - 18:55
خواستگاری و نامزدی

 

“It is the mark of an educated mind to rest satisfied with the degree of precision which the nature of the subject admits and not to seek exactness where only an approximation is possible.” Aristotle (384-322 BC)

"از نشانه های ذهن دانا این است که به آن درجه‌ از دقت بسنده می کند که طبیعت جسم  اجازه می‌دهد، و در جستجوی کمال نیست آنجا که حدود پاسخگو است." (ارسطو)

دوشنبه 9/6/1388 - 18:54
ادبی هنری
در میان همهمه زندگی دیوارهای آجری سنگ نماهای زیبای ملال آور و هجوم تمدن به افکار بشری در جستجوی چیستم؟ به دنبال کدامین گمشده این چنین حیرانم؟ کاش می شد بگریزم از این شهر طاقت ماندنم نیست

افسوس

حس رفتن هم در من نمی جوشد لیک باید رفت به سفرهای دراز به سفرهای پر از دلتنگی رود به تماشای تمام باید اندشید به سکوت، به عبور به تمامی قدمهای پر از حرکت دوست   آقرین بر دوست که او بود عبورم داد از پنجره چرکین غبارآلود  

و من از خویشتن گریختم

به بیابان، به کویر به وسعت شوره‌زارهایی که حیات را به سخره می گیرند به درختان پر از شاخسار به انبوهی جنگل در کوه به البرز به سرزمین گداخته های سرد و مرگ جنگل های انبوه کشتزارهایی چون خراشی در کوه.   من از روییدن خار در قلب کویر و جسم خزه ای بر پوسته نمناک طبیعت دانستم که تو را باید جست تو را باید خواست وتنها به تو امید باید داشت   صدای زمزمه ای مرا به نام انسان می خواند و می برد مرا تا موجهای خروشان خزر تا ابرهای سپید کوه را در آغوش می گیرم و از میان آسمان خویشتن را می بینم منم بر شوره زار می دوم خار نیست، منم که از سینه خاک روییده ام من کویرم منم که بر جسم نمناک طبیعت می خزم من البرزم رخ نمونهای رنگی معلمان، افکار درهم و اوهام رنگی من است نقش بسته بر بدن خاکی ام و این منم طبیعتی که می خواند فریادی آمیخته با هر چه در درونم برپاست ای سراسر معنی وجود تو را باید جست

تو را باید خواست.

 
دوشنبه 9/6/1388 - 18:52
خواستگاری و نامزدی

۱۰ سخن از شهید دکتر علی شریعتی که هر کدام در خودش هزاران سخن دگر نهفته است :

۱.مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.

۲.دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.

۳.ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.

۴.عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.

۵.اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.

۶.خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.

۷.قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.

۸.مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.

۹.هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.
10.استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است.

دوشنبه 9/6/1388 - 18:43
خواستگاری و نامزدی

 

از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.
زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید

مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر

مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی
كوچك باش و عاشق.. كه عشق می داند آئین بزرگ كردنت را

بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن

فرقى نمی كند گودال آب كوچكى باشى یا دریاى بیكران... زلال كه باشى، آسمان در توست

نلسون ماندلا

دوشنبه 9/6/1388 - 18:38
دانستنی های علمی

اولی گفت : من" صلح" هستم ، کسی نمی تواند مرا برای همیشه
روشن نگاه دارد من مطمئنم که خاموش می شوم . لحظه ای نگذشت که شعله اش
 کاهش یافت و خاموش گشت.
دومی گفت: من" ایمان" هستم وجود من ضروری نیست ، پس چندان مهم نیست که من
روشن باقی بمانم ،سخنش به پایان رسید . نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد .
شمع سوم با ناراحتی گفت: من "عشق" هستم من توان روشن ماندن را ندارم ،
مردم مرا به کناری نهاده اند و از اهمیت آن بی خبرند ، آ نها حتی فراموش می کنند که
به کسی که به ایشان از همه نزدیک تر است عشق بورزند .
زمانی طول نکشید که او نیز خاموش شد .
ناگهان کودکی وارد شد و با دیدن سه شمع خاموش گفت : چرا شما خاموش هستید ؟
شما باید همه روشن باشید و سپس به آرامی شروع به گریستن کرد .
در این لحظه شمع چهارم گفت :نترس تا زمانی که من هنوز می درخشم میتوانیم شمع های
دیگر را بیفروزیم . من" امید" هستم . بدین ترتیب همه ما دوباره می توانیم روشن باقی بمانیم .
امید، ایمان، صلح، عشق
کودک با چشم های درخشان شمع امید را برداشت و با آن شمع های دیگر را روشن کرد.
نور امید نباید هیچ گاه از زندگیتان بیرون رود

دوشنبه 9/6/1388 - 17:9
فلسفه و عرفان

قطاری كه به مقصد خدا می رفت ، لختی در ایستگاه دنیا توقف كرد
و پیامبر رو به جهانیان كرد و گفت:مقصد ما خداست .
كیست كه با ما سفر كند؟
كیست كه رنج و عشق توامان بخواهد ؟
كیست كه باور كند دنیا ایستگاهی
است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندكی بر آن قطار سوار نشدند
از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود.
در هر ایستگاه كه قطار می ایستاد ، كسی كم می شد
قطار می گذشت و سبك می شد ، زیرا سبكی قانون راه خداست .
قطاری كه به مقصد خدا می رفت، به ایستگاه بهشت رسید .
پیامبر گفت اینجا بهشت است . مسافران بهشتی پیاده شوند،
اما اینجا ایستگاه آخر نیست .
مسافرانی كه پیاده شدند ، بهشتی شدند .اما اندكی ،باز هم ماندند
،قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند.
آنگاه خدا رو به مسافرانش كرد و گفت :
درود بر شما ،راز من همین بود .آن كه مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد .
و آن هنگام كه قطار به ایستگاه آخر رسیددیگر نه قطاری بود و نه مسافری .

دوشنبه 9/6/1388 - 17:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته