اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است كان تو راست صلاح
سواد زلف سیاه تو جاعل الظلمات
بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز كم كن كه در این باغ بسی چون تو شكفت
گل بخندید كه از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
</Hafez79>
<Hafez80
آن ترك پری چهره كه دوش از بر ما رفت آیا چه خطا دید كه از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
كس واقف ما نیست كه از دیده چ هها رفت
</Hafez80>
<Hafez81
ساقی بیار باده كه ماه صیام رفت درده قدح كه موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت بیا تا قضا كنیم
عمری كه بی حضور صراحی و جام رفت
</Hafez81>
<Hafez82
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیكر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیك به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
</Hafez82>
<Hafez83
ساقی بیا كه یار ز رخ پرده برگرفت كار چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت
</Hafez83>
<Hafez84
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان می توان گرفت
افشای راز خلوتیان خواست كرد شمع
شكر خدا كه سر دلش در زبان گرفت
</Hafez84>
Hafez85
شنیده ام سخنی خوش كه پیر كنعان گفت فراق یار نه آن می كند كه بتوان گفت
حدیث هول قیامت كه گفت واعظ شهر
كنایتیست كه از روزگار هجران گفت
</Hafez85>
Hafez86
یا رب سببی ساز كه یارم به سلام بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاك ره آن یار سفركرده بیارید
تا چشم جهان بین كنمش جای اقامت
</Hafez86
<Hafez87
ای هدهد صبا به سبا می فرستمت
بنگر كه از كجا به كجا می فرستمتحیف است طایری چو تو در خاكدان غم
زین جا به آشیان وفا می فرستمت
</Hafez87>
<Hafez88
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن كفن نكشم زیر پای خاك
باور مكن كه دست ز دامن بدارمت
</Hafez88>
<Hafez89
میر من خوش می روی كاندر سر و پا میرمت
<M2>خوش خرامان شو كه پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی كی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا می كنی پیش تقاضا میرمت
</Hafez89
<Hafez90
چه لطف بود كه ناگاه رشحه قلمت حقوق خدمت ما عرضه كرد بر كرمت
به نوك خامه رقم كرده ای سلام مراكه كارخانه دوران مباد بی رقمت
</Hafez90>
<Hafez91
زان یار دلنوازم شكریست با شكایت گر نكته دان عشقی بشنو تو این حكایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی كه كردم
یا رب مباد كس را مخدوم بی عنایت
</Hafez91>
<Hafez92
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می كند هر دم فریب چشم جادویتپس از چندین شكیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
</Hafez92>
<Hafez93
درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان كنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
</Hafez93
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست
از لبت شیر روان بود كه من می گفتم
این شكر گرد نمكدان تو بی چیزی نیست
Hafez73
Hafez74
جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ كشد من سپر بیندازم
كه تیغ ما بجز از ناله ای و آهی نیست
Hafez74
Hafez75
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این كار داشت
Hafez75
Hafez76
دیدی كه یار جز سر جور و ستم نداشت بشكست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دل چون كبوترم
افكند و كشت و عزت صید حرم نداشت
Hafez76
Hafez771
كنون كه می دمد از بوستان نسیم بهشت من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
كه خیمه سایه ابر است و بزمگه لب كشت
Hafez77
Hafez78
عیب رندان مكن ای زاهد پاكیزه سرشت كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیكم و گر بد تو برو خود را باش
هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت
Hafez78