و علت فاسد بودن این نظریه این است که جمله ( بعضکم من بعض ) بطور قطع با آن منافات دارد .
فانکحوهن باذن اهلهن و آتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان مراد از کلمه ( محصنات ) زنان عفیف است ، زیرا زنان شوهردار قابل نکاح کردن نیستند ، و مراد از مسافحات معنائی مقابل جمله ( متخذات اخدان ) است ، و کلمه ( أخدان ) جمع کلمه ( خدن ) به کسره خا است ، که به معنای دوست است و این کلمه مذکر و مؤنثش و مفرد و جمعش یکسان است ، یعنی هم به دوست مذکر خدن گفته میشود ، و هم به دوست مؤنث هم به جماعت دوستان خدن گفته میشود و هم به یک فرد ، و اگر در مورد بحث به صیغه جمع آمده ، برای این بود که در دلالت بر کثرت و زیادی تصریح داشته باشد ، و بفهماند وقتی کسی به منظور فحشا و زنا کردن دوستی میگیرد ، به او و به مثل او قناعت نمیکند ، چون نفس آدمی حریص است ، اگر قرار باشد خواست نفس را بر آورد ، و آنرا اطاعت کند حتما دوستان زیادی برای فحشا میگیرد .
بنا بر این وقتی کلمه ( مسافحات ) در مقابل کلمه ( متخذات اخدان ) قرار گرفته ، معلوم میشود این دو یک معنا ندارد ، آن مفسری هم که گفته : مراد از سفاح زنای علنی ، و مراد از گرفتن دوست ، زنای پنهانی است به همین مقابله نظر داشته ، چون مساله دوستگیری در بین عرب ، حتی در بین زنان آزاد و زنان برده آنان متداول بوده و مردم کسی را به این جهت ملامت و مذمت نمیکردند ولی به خاطر زنای علنی با زنان آزاد ملامت میکردند .
و مراد از جمله : فانکحوهن باذن اهلهن این است که مردم را ارشاد کند به این که زنان برده را نکاح کنند ، اما به شرطی که با اذن صاحب کنیز باشد ، چون اختیار امور کنیزان تنها به دست صاحبان آنان است و نه فرد دیگر و اگر از صاحب کنیزان تعبیر فرمود به اهل آنان ، خواست تا به مقتضای جمله : بعضکم من بعض عمل کرده باشد ، و بفهماند کنیز هم یکی از افراد خانواده مولا است ، و مولای او اهل او است .
و مراد از اینکه فرمود : و آتوهن اجورهن بالمعروف ، این است که مهریه آنانرا به طور کامل و تا دینار آخر بپردازید ، البته پرداخت مهریه آنان به این است که آن مهریه را به مولایشان بپردازند ، و با آوردن کلمه ( معروف ) به این معنا ارشاد فرمود که در دادن آن امروز و فردا نکنید ، و به خاطر اینکه کنیز است مهریه را کم نگیرید ، و او را آزرده خاطر نسازید .
فاذا احصن فان اتین بفاحشة فعلیهن نصف ما علی المحصنات من العذاب کلمه ( احصن ) هم به ضمه همزه قرائت شده تا صیغه مجهول باشد ، و هم به فتحه همزه تا صیغه معلوم ، بنابر قرائت اول معنایش این میشود که هر گاه کنیزان به وسیله شوهران حفظ شوند ، و بنا بر قرائت دوم چنین میشود : ( هر گاه کنیزان با اسلام آوردن خود را حفظ کنند ) و این قرائت دوم بهتر است .
و احصان در این آیه اگر به معنای احصان ازدواج باشد جزء شرط قرار دادنش صرفا برای این بوده که مورد سخن جائی است که قبل از ارتکاب فاحشه ازدواج صورت گرفته ، چون مساله شرعی چنین است که کنیز اگر مرتکب فحشا شود ، چه شوهر دار باشد و چه نباشد حدش نصف حد زن آزاد است ، و احصانش چیزی بر حد او اضافه نمیکند .
و اما اگر به معنای احصان اسلام باشد - که بعضی گفتهاند - و قرائت با فتحه همزه هم مؤید آن است ، معنایش روشنتر و بینیاز از مؤنه زائد خواهد بود ، و بنا بر این احتمال معنایش چنین میشود ، کنیزان اگر زنا بدهند نصف عذاب آزادگان را دارند ، چه شوهر داشته باشند و چه نداشته باشند .
و مراد از عذاب ، تنها تازیانه است ، نه سنگسار ، چون سنگسار نصف نمیشود ، و همین خود شاهد بر این است که مراد ( از محصنات ) در جمله فعلیهن نصف ما علی المحصنات ... زنان آزاد است ، نه زنان شوهردار ، که در اول آیه مورد بحث بدان معنا بود ، و حرف الف و لام در این کلمه الف و لام عهد است ، - یعنی همان محصناتی که در اول آیه نامش را بردیم .
نه محصناتی که در آیه قبلی ذکر کردیم ، چون محصنات در آیه قبلی به معنای زنان آزاد شوهردار بود ، که میفرمود : ازدواج با آنان حرام است ، و محصنات در آیه مورد بحث به معنای زنان آزاد بود که میفرمود : اگر توانائی آن را ندارید که با زن آزاد ازدواج کنید با کنیزان ( ازدواج کنید ) ( مترجم ) .
در نتیجه معنای آیه چنین میشود : که اگر کنیزان مؤمن مرتکب زنا شدند ، نصف عذابی که زنان آزاد و بی شوهر دارند خواهند داشت ، و آن عبارت است از پنجاه تازیانه .
ممکن هم هست بگوئیم مراد از احصان در اینجا احصان عفت باشد ، به این بیان که در آن ایام کنیزان آزادی عمل نداشتند تا هر کاری که دلشان میخواست بکنند ، چون تابع مولای خود بودند ، و مخصوصا در مساله فحشا و فسق و فجور - اگر اتفاق میافتاد - به دستور مولایشان بوده که آن موالی میخواستند از راه ناموسفروشی کنیزان خود ، عوایدی بدست آورند ، و ما این معنا را از آیه شریفه : و لا تکرهوا فتیاتکم علی البغاء ان اردن تحصنا ، ( و کنیزان خود را مجبور به دادن زنا نکنید در صورتی که خودشان میخواهند عفیف باشند ) استفاده میکنیم ، پس اگر در آن ایام کنیزی به دادن زنا عادت میکرد و این عمل را کاسبی خود قرار میداد .
به امر مولایش بود ، چون او نمیتوانست از انجام فرمان مولایش تمرد کند ، و اما اگر مولایش او را به اینکار وا نمیداشت ، و کنیز هم کنیز با ایمانی بود ، تقوای اسلامی هر چند تقوای ظاهریش نمیگذاشت مرتکب زنا شود ، ( چون اسلام و ایمان او را به عفت دعوت میکرد ) در چنین فرضی اگر کنیزی مرتکب زنا میشد ، نصف حد زنان آزاد را داشت ، پس میتوان در حق چنین کنیزی گفت : فاذا احصن فان اتین بفاحشة ... ( یعنی اگر کنیزی که اسلام و ایمان او را دارای عفت کرده ، با اینهمه زنا بدهد نصف حد زن آزاد را دارد ) .
از اینجا روشن میشود که آیه شریفه به خاطر شرطی که در آن هست مفهوم ندارد ، - توضیح اینکه در علم اصول ثابت شده که مفهوم شرط ، حجت است ، و اگر گویندهای مثلا به زیر دست خود فرمان دهد که اگر فلانی تو را احترام کرد تو نیز او را احترام کن ، مفهوم آن این است که اگر او تو را احترام نکرد ، تو نیز احترامش مکن ، - حجت خواهد بود ) مترجم .
در اینجا ممکن است کسی مفهوم بگیرد و بگوید اگر کنیزان نخواهند عفت خود را حفظ کنند شما میتوانید آنان را مجبور به دادن زنا کنید ، و لیکن این مفهوم در مورد آیه شریفه مورد بحث حجیت ندارد ، و یا بگو بنا بر معنایی که ما کردیم اصلا مفهوم ندارد ، زیرا کنیزان اگر نمیخواستند عفت به خرج دهند ، از ناحیه مولایشان مجبور به زنا دادن میشدند ، و دستور آنان را به رضا و رغبت خود اطاعت میکردند ، دیگر اکراهی فرض نداشت ، همچنان که آیه ( 33 ) سوره نور نیز ، مفهوم ندارد چون وقتی خود کنیز نمیخواهد عفیف و پاکدامن باشد ، و خودش از دادن زنا خوشش میآید دیگر موضوعی برای اکراهشان از ناحیه مولی باقی نمیماند .
ذلک لمن خشی العنت منکم ... کلمه عنت به معنای جهد و شدت و هلاکت میآید ، و گویا مراد از آن زنا است ، که نتیجه وقوع انسان در مشقت تجرد و شهوت نکاح است ، و خود مایه هلاک آدمی است ، و چون در زنا هم معنای جهد خوابیده و هم شدت و هم هلاکت ، از این جهت آن را عنت خواندهاند .
و اشاره با کلمه ( ذلک ) به طوری که گفتهاند به نکاح کنیزان است ، که در آیه شریفه با عنوان ( فتیات ) ذکر شده ، و بنا به گفته آنان معنای جمله : و ان تصبروا خیر لکم این میشود که اگر از ازدواج با کنیزان صبر کنید و یا از زنا خویشتن داری نمائید ، برایتان بهتر است ، البته احتمال دیگری هست و آن این است که اشاره نامبرده به وجوب ازدواج با کنیزان ، و یا به وجوب مطلق ازدواج باشد ، تا کدامیک از آیه ، و سیاق آن استفاده شود ، ( و خدا داناتر است ) .
بهر حال بهتر بودن صبر بنا بر احتمال اول - یعنی صبر از نکاح با کنیزان - از این بابت است که صاحبان ایشان به شرحی که در فقه ذکر کردهاند در خود کنیزان و در فرزندان ایشان حق دارند ، ( برای اینکه به فتوای عامه و در شیعه به فتوای بعضی از علما و از آن جمله علامه رحمة الله علیه - در کتاب قواعد - در صورتی که در ازدواج صاحب کنیز شرط کند که هر چه از این کنیز فرزند برایت متولد شود برده من باشد ، این شرط لازم الوفاء است ، و در باره خود کنیز هم مالک حق دارد کنیز شوهر دادهاش را به خدمت بگیرد ، و حتی بفروش برساند ، پس نهی از ازدواج با کنیزان از این بابتها است ) .
و بنا بر احتمال دوم ( یعنی صبر از ارتکاب زنا ) بهتر بودن صبر روشن است ، برای اینکه این صبر باعث تهذیب نفس و تهیه ملکه تقوا در نفس است ، وقتی انسان خواسته نفس در عمل زنا را ترک کند چه ازدواج کرده باشد و چه نکرده باشد به تدریج نفسش دارای ملکه تقوا میشود .
و الله غفور رحیم با مغفرت خود آثار سوئی که فکر زنا کردن در نفس دارد محو میسازد ، و نفوس متقین از بندگانش را مشمول مغفرت و رحمت خود میکند .
یرید الله لیبین لکم ... این آیه در مقام بیان هدفی است که در تشریع احکام نامبرده در آیات سهگانه منظور بوده و بیان مصلحتهائی است که بر این احکام اگر بدان عمل شود مترتب میشود ، میفرماید : ( خدا میخواهد برای شما بیان کند ) ، یعنی احکام دین خود را بیان کند ، که چه مصالحی برای دنیا و آخرت شما در آنها است ، و چه معارف و حکمتهائی در آن نهفته است ، و بنابر این در جمله مورد بحث ، معمول جمله : ( یبین ) حذف شده ، تا اشاره باشد به اینکه آنقدر عظیم و با اهمیت است که قابل بیان نیست ، ممکن هم هست هر دو جمله : یبین لکم و جمله و یهدیکم یک معمول داشته هر دو در آن یک معمول تنازع داشته باشند ، و آن یک معمول عبارت باشد از سنن الذین .
و یهدیکم سنن الذین من قبلکم یعنی شما را هدایت کند به طریقههای زندگی سابقین یعنی انبیا و امتهای صالح گذشته ، که زندگی خود را در دنیا مطابق رضای خدا پیش بردند ، و در نتیجه سعادت دنیا و آخرت خود را به دست آوردند ، و بنا بر این معنا مراد از سنتهای آنان ، سنتهای آنان بطور اجمال است ، نه بطور تفصیل ، و بیان همه خصوصیات آن پس کسی اشکال نکند که چگونه این آیات بیانگر سنتهای گذشتگان است ، با اینکه عینا همین آیات بعضی از سنتهای آنان را نسخ میکند ، نظیر ازدواج برادران با خواهران در سنت آدم ابو البشر ، و جمع بین دو خواهر در سنت یعقوب (علیهالسلام) ، که در زمان واحد دو خواهر را در ازدواج داشت ، یکی لیا مادر یهودا و دیگری راحیل مادر یوسف ، - آنطور که در بعضی اخبار آمده .
البته در این میان معنائی دیگر نیز هست ، که بعضی آیه را آنطور معنا کردهاند ، و آن این است که مراد از هدایت در آیه ، راهنمائی به همه سنتهای همه امتهای گذشته است ، چه آنها که بر حق بودند ، و چه آنها که در سنتهایشان راه باطل میپیمودند ، و معنای آیه این است که ما میخواهیم برای شما همه سنتهای سابقه چه حق و چه باطلش را بیان کنیم ، تا شما مردم دارای بصیرت شوید ، و سنتهای حق و صحیح را بگیرید و باطلش را رها کنید .
و این معنا عیبی ندارد ، جز اینکه هدایت در قرآن کریم در این معنا استعمال نشده ، و هر جا استعمال شده به معنای راهنمائی به سوی حق است ، نظیر آیه : انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء ، و یا اگر نامی از حق را نمیبرد منظورش همان حق است نظیر آیه : انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا و در مواردی که معنای بالا مورد نظر باشد قرآن کریم تعبیر به بیان و یا قصد و یا امثال آن میکند ، نه تعبیر به هدایت .
بله اگر جمله یبین ... و جمله : یهدیکم هر دو در جمله : سنن الذین من قبلکم و جمله یتوب علیکم ... عمل کنند یعنی ما این دو را راجع به آن دو بدانیم ، و برگشت معنا را به این بدانیم که : خدای تعالی سنتهای گذشتگان را برایتان بیان میکند ، و شما را به سوی خصوص حق آن سنتها هدایت میکند ، و در مواردی که مبتلا به باطل آن سنتها شدید از جرم شما در میگذرد ، آنوقت وجهی برای این قول هست ، چون با این توجیه ارتباط این آیه با آیات سابق هم که در آن ذکری از سنتهای حق و باطل گذشتگان و ذکری از توبه نسبت به آنچه قبل از اسلام آوردن مرتکب شده بودند ، به میان آمده بود .
و یتوب علیکم و الله علیم حکیم این توبه عبارت است از رجوع خدای تعالی به بنده خود به نعمت و رحمتش ، به اینکه برایش شریعت تشریع کند ، و حقیقت را بیان نماید و به سوی طریق استقامت ، هدایتش فرماید ، همه اینها از خدای تعالی توبه است ، همچنان که قبول توبه بنده گنه کار و از بین بردن آثار گناهان او نیز توبه است .
و اگر جمله : و الله علیم حکیم را ذیل کلام قرار داد ، برای این بود که به همه فقرات آیه مربوط باشد ، چون اگر میخواست تنها مربوط به جمله آخر آیه باشد مناسبتر آن بود که بفرماید : و الله غفور رحیم .
و الله یرید ان یتوب علیکم و یرید الذین ... در این آیه مساله توبه تکرار شده ، و گویا منظور دلالت بر این معنا بوده که بفهماند جمله : و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما از سه فقره آیه قبلی ، تنها مقابل فقره اخیر قرار دارد ، و اگر جمله : و الله یرید ... تکرار نمیشد ، و جمله : و یرید الذین یتبعون الشهوات به آیه قبلی وصل میشد ، قهرا چنین به نظر میرسید که این جمله در مقابل همه فقرات آیه قبلی قرار دارد ، و آنوقت معنای آیه به طور قطع لغو میشد ( توضیح اینکه فقرات آیه قبل عبارت بود از 1 - یرید الله لیبین لکم 2 - یهدیکم سنن الذین من قبلکم 3 - و یتوب علیکم ، و اراده آنهائی که پیروی شهوات میکنند ، نمیتواند از بیان خدای تعالی که مضمون فقره اول است جلوگیری و با آن مقابله کند ، و همچنین نمیتواند با هدایت خدای تعالی که مضمون جمله دوم است مقابله نماید ، خدای تعالی برای مسلمانان بیان میکند و به سوی سنتهای گذشتگان هدایت میکند ، چه آنها بخواهند و چه نخواهند ، پس به همین منظور که جمله و یرید الذین یتبعون الشهوات ... به همه فقرات بر نگردد ، و تنها به جمله اخیر بر گردد .
جمله : و الله یرید ان یتوب علیکم را تکرار نمود ) ( مترجم ) .
و مراد از میل عظیم ، هتک همین حدود الهی است ، که در این آیات ذکر شد ، میفرماید : پیروان شهوات میخواهند شما همه این مرزها را بشکنید ، با مادر و خواهر و دختر خود و غیره که به نسب بر شما حرام شدهاند ، و خواهر رضاعی و مادر زن و ربیبه و غیره که به سبب بر شما حرام شدهاند همخوابگی کنید ، و یا زنا را مباح دانسته از سنت قویم ازدواج که خدا آن را باب کرده رویگردان نشوید.
یرید الله ان یخفف عنکم ، و خلق الانسان ضعیفا ضعیف بودن انسان از این بابت است که خدای سبحان در او قوای شهویه را ترکیب کرده ، قوائی که دائما بر سر متعلقات خود با انسان ستیزه میکند ، و وادارش میسازد به اینکه آن متعلقات را مرتکب شود ، خدای عز و جل بر او منت نهاد ، و شهواتی را بر او حلال کرد ، تا به این وسیله سوژه شهوتش را بشکند ، نکاح را به مقداری که غائله عسر و حرج او را بر طرف سازد تجویز کرده فرمود : و احل لکم ماوراء ذلکم ، و این ماوراء عبارت است از همان دو طریق ازدواج ، و خریدن کنیز ، و نیز به این وسیله آنان را به سوی سنن اقوامی که قبل از ایشان بودند هدایت فرمود ، و تخفیف بیشتری به آنها داد و آن این است که نکاح موقت - متعه - را هم برایشان تجویز و تشریع کرد چون با تجویز متعه دیگر دشواریهای نکاح دائم و مشقت لوازم آن یعنی صداق و نفقه و غیره را ندارند .
این نظر ما در معنای جمله مورد بحث بود ، لیکن بعضیها گفتهاند : منظور از این تخفیف جواز ازدواج با کنیزان در هنگام ضرورت است که قبل از اسلام نیز در بین مردم با کراهت و مذمت معمول بوده ، و در این آیات میخواهد این کراهت و نفرت را از بین برده رسما آن را مشروع اعلام کند ، به این بیان که کنیز هم مانند آزاد ، انسان است ، و هیچ تفاوتی بین آن دو نیست ، و صرف رقیت و بردگی باعث نمیشود که برده از لیاقت مصاحبت و معاشرت و همسری سقوط کند .
و ظاهر این آیات - به طوری که قابل انکار نیست - آن است که خطاب در آن متوجه به مؤمنین از این امت است ، در نتیجه تخفیف نامبرده در این آیه تخفیفی بر خصوص این امت است ، و مراد از آن همان معنائی است که ما بیان کردیم .
و بنا بر این اگر این تخفیف را تعلیل فرموده ، به اینکه خلق الانسان ضعیفا ، با اینکه این علت صفتی است که در همه انسانها وجود دارد ، هم در این امت و هم در امتهای گذشته ، با اینکه تخفیف مخصوص امت اسلام است ، از قبیل ذکر مقتضی عام و سکوت از ذکر عدم مانع است ، پس گویا فرموده : ما بر شما امت اسلام تخفیف دادیم ، برای اینکه ضعف عمومی در نوع بشر اقتضا داشت تا جائی که موانع جلوگیر نشود ما این تخفف را بدهیم ، لیکن در امتهای گذشته موانعی پیوسته از فعلیت دادن به این تخفیف جلوگیری میکرد و نمیگذاشت این رحمت ما در سایر امتها نیز گسترش یابد ، تا نوبت رسید به شما و این رحمت ما بر شما امت اسلام گسترش یافت ، و آثار آن در شما ظاهر گردید ، و باعث شد سبب نامبرده - یعنی ضعف بشری - خاصیت خود را بروز دهد ، و خدای تعالی حکم تخفیف را در شما تشریع کند ، در حالی که امتهای گذشته از آن محروم بودند ، به شهادت اینکه در قرآن آوردیم : ربنا و لا تحمل علینا اصرا کما حملته علی الذین من قبلنا و نیز آوردیم هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج .
از همینجا روشن میشود که نکته در این تعلیل عام ، بیان ظهور تمام نعمتهای الهی خاص به انسانها در امت اسلام است .