در میان اندیشمندان اسلامى اختلاف است که آیا رجعت به معناى بازگشت
برخى از اموات به دنیا، در این امت نیز واقع خواهد شد یا خیر؟ برخى به
پرسش پاسخ مثبت و بعضى دیگر، پاسخ منفى دادهاند؛ البته ناگفته نماند
که این اختلاف در دو سطح کاملاً متفاوت صورت گرفته است؛ گاهى این ا
ختلاف، بیرونمذهبى است و زمانى هم درونمذهبى.
در اختلاف نخست، اطراف دعوا را دانشمندان اهلسنت از یک سو و
اندیشمندان شیعه از سوى دیگر تشکیل مىدهند. اهلسنت به سبب اختلاف
مبنایى که با شیعه دارند، مسئله رجعت را که از جمله مشهورات نزد شیعه
امامیه است، انکار کرده «و اعتقاد بدان را قبیح مىشمردند و راویان
احادیث مربوط به رجعت را بدنام کرده و احادیث آنها را مردود و بیان
احادیث مربوط به رجعت را به منزله کفر و شرک، بلکه زشتتر به حساب
مىآورند و اگر در کتابهایشان از رجعت بحث شده، براى بیان آراء شیعه در
مورد رجعت و سرزنش بر آنهاست .
در اینجا خطاب به برادران اهلسنت مىگوئیم: «ممکن است از دو جهت به
رجعت ایراد وارد شود:
1ـ از این جهت که وقوعش محال است.
2ـ احادیث مربوط به آن، دروغ است.
بنا به فرض محال که این دو جهت درست باشد، اعتقاد به رجعت به این
درجه از زشتى نیست که شما مىپندارید؛ چه بسا گروههائى از مسلمانان،
به امور محال یا اموری که نصّ آشکار در مورد آن وارد نشده معتقدند
(مانند، اعتقاد به جایز بودن گناه یا اشتباه براى پیامبر (ص)، یا اعتقاد به
این که به قول بعضىها، پیامبر (ص) جانشین بعد از خود را انتخاب نکرد)؛
ولى با این اعتقادات، نسبت کفر و خروج از اسلام را به آنها نمىدهیم که
برادران اهلسنت چنین نسبتهائى را به ما دادهاند .
بسى جاى تعجب است که در روایات برادران اهلسنت دیده شده که آنها
بیش از شیعه در این خصوص روایت نقل کردهاند؛ «از جمله در روایات
آنها اشاره به این است که مولى امیر المؤمنین (ع) بعد از ضربت خوردن
در مسجد کوفه به دست اشقى الاشقیاء، ابن ملجم مرادى، و بعد از رحلتش
مانند ذوالقرنین دوباره به دنیا برمىگردد؛ همچنین در کتابهاى آنها دیده شده
که جماعتى از مردم عادى را نام بردهاند که آنها بعد از مرگ، و پیش از
دفن و بعد از دفن به دنیا برگشتند و سخن گفتند و چیزها نقل کردند و سپس
مردند!
حال که برادران اهلسنت، خود اینگونه موضوعات را نقل کرده و در
کتابهاى خود نوشتهاند، چرا حاضر نیستند قبول کنند که اهلبیت(ع) دوباره
به دنیا بازگردند و چرا از روایات ائمه اطهار(ع) در خصوص رجعت، اظهار
تنفر مىکنند؟!!! رجعتى که علماى ما و اهلبیت پیامبر اعظم اسلام علیهم
السلام و شیعیان آنها معتقدند از جمله علائم و معجزات پیامبر اسلام(ص)
است، چرا مقام آن رسول رحمت (ص) در نزد برادران اهلسنت با انکار
رجعت باید از موسى و عیسى و دانیال پیامبر کمتر باشد؟!! زیرا مىدانیم که
خداوند متعال به دست آنها مردگان بسیارى را زنده گردانید وتمام علماى
اهلسنت نیز آن را قبول دارند .
امّا اختلاف درون مذهبى، اطراف دعوا را خود شیعیان تشکیل مىدهند؛ زیرا
آنها هرچند در اصل وقوع رجعت، با هم توافق کامل دارند، اما در تفسیر و
حقیقت رجعت، اختلاف نظر دارند.
دیدگاه اول: گروهى از امامیه رجعت را بازگشت دولت و قدرت آلمحمد
(ص) تفسیر کردهاند، نه رجوع اشخاص.
دیدگاه دوم: که صحیحترین دیدگاه است و در بین امت اسلامى، شیعه امامیه
بر آن باور است، این است که: عقیده به رجعت، درست و صحیح است و
خداوند متعال در موقع ظهور امام مهدى(عج) گروهى از شیعیان آن حضرت
را که قبلاً از دنیا رفتند، به دنیا بازگردانده مىشوند تا به ثواب یاری و
مساعدت وى و مشاهده دولت آن حضرت رستگار شوند؛ هممچنین گروهى
از دشمنان آن حضرت نیز به دنیا بازگردانده مىشوند، تا از آنها انتقام
گرفته شود.
شیخ نوری در كتاب «جنة المأوی» ماجرایی نقل كرده است كه یكی از علمای نجف گفت: در نجف اشرف مردی از طلاب علوم دینی به نام شیخ محمد حسن سریره بود كه وی را سه مشكل پیش آمده بود: خون از سینهاش میریخت؛ در تنگدستی شدیدی زندگی میكرد و دوست داشت با زنی ازدواج كند كه خانواده زن، به دلیل فقرش،با ازدواج مخالفت میكردند.
وقتی از حل مشكلات مأیوس شد، قرار گذاشت كه چهل شب چهارشنبه به مسجد كوفه[ برود؛ زیرا میان مؤمنین معروف بود كه هر كس چهل شب چهارشنبه به زیارت این مسجد برود، حتماً حضرت مهدی (علیهالسلام) را خواهد دید.
وقتی آخرین شب چهارشنبه فرا رسید – كه شبی بسیار تاریك و سرد و طوفانی بود – شیخ حسن در بیرون مسجد بر سكوی در مسجد نشسته بود؛ چرا كه به دلیل خونی كه از سینهاش به هنگام سرفه كردن میریخت، نمیتوانست داخل مسجد بماند. در این فكر بود كه سرانجام به زیارت حضرت مهدی(علیهالسلام) موفق نشده است با این كه آن چهارشنبه چهلمین چهارشنبه است.
شیخ حسن به نوشیدن قهوه عادت داشت. مقداری آتش روشن كرد تا قهوهای درست كند. در این هنگام مردی را دید كه به سویش میآید. ناراحت شد و با خود گفت: این اعرابی همه قهوه را خواهد نوشید و هیچ چیز باقی نخواهد گذارد.
شیخ حسن گوید: مرد به من رسید و با نامم به من سلام گفت: از این كه او مرا میشناسد، بسیار تعجب كردم. پرسیدم: «از كدام طایفهاید؟» آیا از طایفه فلانی هستی؟» وی فرمود: «خیر». نام طوایف زیادی را بردم و او مرتب میگفت: «نه». سرانجام از من پرسید: «چرا اینجا آمدهای؟»
گفتم: «چرا این مطلب را از من میپرسی؟» فرمود: «تو را چه زیان كه این پاسخ را به من بدهی؟!»
برای وی در فنجانی قهوه ریختم و تقدیمش كردم. اندكی میل كرد و آن را به من برگرداند و فرمود: «تو آن را بنوش».
فنجان را از او گرفتم و باقی را نوشیدم. آنگاه شروع كردم به بیان مسایل و مشكلاتم و گفتم: كه من در نهایت فقر و نیازم. در عین حال سالیانی است كه از سینهام خون میچكد. با این اوضاع و احوال دل به مهر زنی سپردهام، ولی خانواده زن از این كه وی را به ازدواج من درآورند امتناع میورزند. برخی از اهل علم مرا فریب دادند و گفتند: در نیازهای خود متوجه حضرت صاحبالزمان(علیهالسلام) شو. در این مدت سختیها و ناراحتیها را تحمل كردم و به اینجا آمدم. امشب آخرین شب است و كسی را ندیدهام.
آن بزرگوار به من – كه غافل بودم – رو كرد و فرمود:
سینهات كه بهبود یافت... اما زن را به زودی به عقد ازدواج درخواهی آورد... ولی فقرت تا به هنگام مرگ با تو خواهد ماند.
وقتی صبح شد، دریافتم كه سینهام بهبود یافته و پس از یك هفته با آن زن ازدواج كردم، ولی فقرم بر حال خود ماند.
{ جنة المأوی، حكایت 15. }