• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 222
تعداد نظرات : 126
زمان آخرین مطلب : 5509روز قبل
خانواده

لاله ای بودیم و سر برداشتیم

 

آرزوی کامرانی داشتیم

 

ناگه از ره باد و طوفان در رسید

 

سرنگون شد پرچمی کافراشتیم

 

چون بنفشه سر به زیر انداختیم

 زآنچه بود و آنچه ما انگاشتیم
سه شنبه 29/5/1387 - 15:58
خانواده

دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد

 

جز تو کس در نظر خلق مرا خوار نکرد

 

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد

 

هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد

 

این ستمها دگری با من بیمار نکرد

 هیچ کس این همه آزار من زار نکرد
دوشنبه 28/5/1387 - 10:58
خانواده

 نامردمی ها دیدم و لب تر نکردم

 

 بسیار خوردم خنجر و باور نکردم
پنج شنبه 24/5/1387 - 15:11
خانواده

کاش باور کرده بودم باد را

آنچه اینجا اتفاق افتاد را

بر تمام کوچه های خیس دل

می نوشتم "زنده باد اعداد" را

پنج شنبه 24/5/1387 - 15:10
خانواده

 این لحظه های خاطره انگیز بگذرد

 دوران وصل و دوری و پرهیز بگذرد

  هرشب برا ی صبح دعا کرده ایم و حال

 غافل که صبح روشن ما نیز بگذرد

 چندی به گریه رفت و کنون خنده می کنیم

 دانیم همین خنده ی ناچیز بگذرد

 کی می رسد شتاء و سپس نوبت بهار؟

 اصلاً قرار هست که پاییز بگذرد

 ای عشق همچنان که شب و روز بگذرد

 هم روزگار فانی ما تیز بگذرد

 <زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

 ناچار کاروان شما نیز بگذرد> 

شعر از بنده ی حقیر

سه شنبه 22/5/1387 - 15:59
خانواده

گر چه جز بر سر گیسوی تو دل نتوان بست

 شرمسار دلم از بس که به راه تو شکست
پنج شنبه 17/5/1387 - 1:16
خانواده

بلبل به انتظار گلی مانده تا بهار

من با چه انتظار بخواهم بهار را؟؟؟ 

پنج شنبه 17/5/1387 - 1:16
خانواده

 

ای که گفتی گره از مشکل من باز کنی

کی بر آنی ز نخستین گره آغاز کنی.......؟؟؟

سه شنبه 15/5/1387 - 22:38
خانواده

 

  از برگ ها شنیده ام آواز ماه را

  وز آب ها ترانه ی خواب گیاه را

  آموختم ز برق سرشک ستاره ها

  فریاد اشک را و زبان نگاه را

  وآن چشم آهوانه که یک عمر روز و شب

  بر گریه سر نکرد

  غم را به من نمود و شبان سیاه را

  با آنکه در تبسم مهر تو یافتم

    اما همیشه زمزمه واری است بر لبم:

  کای عشق ، پیش از آنکه تو خاکسترم کنی 

 ای کاش می شناختم از راه ، چاه را

 

جمعه 11/5/1387 - 21:8
خانواده
 آه ای دل غمگین ، که به این روز فکندت؟

  فریاد که از یاد برفت آن همه پندت

  ای مرغک سرگشته کدامین هوس آموز

  بی بال و پرت دید و چنین بست به بندت؟

  ای جام به هم ریخته صد بار نگفتم

  با سنگدلان یار مشو می شکنندت؟

  آه ای دل آزرده در این هستی کوتاه

  آتش به سرم می رود از آه بلندت

  ارزان ترت از هیچ گرفتند و گذشتند

  امروز ندانم که فروشند به چندت

  جان دادی و درسی به جهان یاد گرفتی

  ارزان تر از این درس محبت ندهندت

سه شنبه 8/5/1387 - 19:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته