لطیفه و پیامک
شنبه 30/10/1391 - 14:56
لطیفه و پیامک
یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست
سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
قسمت این بود که من هم به جوانی بروم
با دلی سوخته زین وادی فانی بروم
آنچنان زهر بهم ریخته ارکان مرا
نفسی نیست که با آه و فغانی بروم
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
امروز دیگر سامرا مثل یتیمی
امروز دیگر سامرا آقا نداری
در آسمان آفتابی نگاهت
آن گنبدی که داشتی حالا نداری
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
دیروز از بال و پر پروانه تو
دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را
عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد
جبریل می سازد برایت بهترش را
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
ای کاش در اینجا مجالی دست میداد
پای گلوی بیصدای تو بمیرم
یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله
خیلی دلم میخواست جای تو بمیرم
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
با چشم هایی که کبود و تار هستند
روی پسر را بیش از این دیدن محال است
ای تشنه لب با لرزش دستی که داری
آب از لب این ظرف نوشیدن محال است
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
وقتی لب این کاسه پر آب آقا
بر آستان تشنه ی دندانتان خورد
از شدت برخورد این ظرف سفالی
انگار لب های کبودت خیزران خورد
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
رنج و هجران وبلا از غربتم لبریز بود
دیده،عمری بود از غمهای من خونریز بود
کربلایم سامرا و قاتلم زهر جفا
گوشه تبعیدگاهم ، قتلگاهم نیز بود
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
بهشت گمشده در غربت! فدای آن حرم ویران
به سوی خاک شما از اشک، دخیل بستهام از ایران
شما همان دو بهشتانید ، مقام پاک سرشتانید
نه این خرابۀ خاموشان، نه این شکستۀ دلگیران
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
زچشم پر گهر من خدا خبر دارد
زجان پر شرر من خدا خبر دارد
که بود معتمد و ظلم او چگونه شکست
ز کینه بالو و پر من خدا خبر دارد
اس ام اس شهادت امام عسکری/sms تسلیت شهادت امام عسکری/smsشهادت امام عسکری
شنبه 30/10/1391 - 14:53
اهل بیت
یكى از اهداف و برنامههاى كلّى پیامبر و معصومان علیهمالسلام حراست و مرزبانى از اندیشههاى اسلامى بود كه با آغاز بعثت و دعوت پیامبر شروع شده و هریك از امامان بزرگوار به تناسب شرایط زمانى خود به این وظیفه مهم و خطیر پرداختهاند. چنانكه ملاحظه مىكنیم، حضرت محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم با بسیارى از گروهها همانند: دهرىها، زنادقه، براهمه و غیر آنان و همچنین امامان علیهمالسلام با افراد و گروههاى بسیارى كه به ظاهر مسلمان بوده، اما افكار خارج از اندیشههاى دینى و اسلامى داشتند، به بحث و گفت و گو و مقابله جدّى مىپرداختند.
بدین شكل كه اگر فرد یا افرادى دچار اشتباهات یا تناقضاتى مىشدند، نخست به هدایت و روشنگرى و به دور از هرگونه موضعگیرى كار خود را آغاز مىكردند؛ اما همین كه احساس مىشد، این فكر انحرافى به دنبال جریانى پنهان یا آشكار، خود را نشان داده است فوراً دست به افشاگرى علیه آنان مىزدند.
و گاهى نیز همین اندیشهها كه هر روز در لباس نویى خود را در جامعه اسلامى آشكار مىكرد، خلفاى بنى عبّاس را هم به دام انداخته و گاه مىشد همان افكار غلط، سیاست نظام را ترسیم مىنمود.
مثلاً در زمان امام هادى علیهالسلام مسأله «خلق قرآن» در جامعه اسلامى بالا گرفته و طرفداران زیادى پیدا كرده بود و چند خلیفه عبّاسى به تبعیّت از یك دسته، گروه مخالف را در زیر بدترین فشارها و شكنجهها وادار به پیروى از عقیده خود مىكردند. از جمله كسانى كه در سال 220 ق. بر سر همین عقیده، شلاّق زیادى خورده و شكنجه فراوانى دید و مدّتى در زندان به سر برد، احمد بن حنبل1 بود كه از او مىخواستند تا دست از عقیده خود برداشته و با خلیفه عبّاسى هم نظر شود.
بىشك یكى از علل و انگیزههاى جدا ساختن امامان علیهمالسلام از امت اسلامى، همین جهت بود كه عدّهاى از خدا بىخبر مىخواستند با استفاده از قدرت خلافت اسلامى، جامعه را به سمت و سویى كه خود مىخواهند، بكشانند و جوانان را نسبت به باورهاى دینى سست كنند و آنها را در دامان همان اندیشههاى باطلى كه از پیش طرّاحى كرده و رواج داده بودند، بیندازند تا كسى نتواند آزادانه در برابر این تهاجم ایستادگى نماید.
این نوشتار، به بخش بسیار كوچكى از این تلاشهاى جدّى پرداخته است.
امام و نگهبانى از اندیشه اسلامى
دوران امام یازدهم، یكى از دورانهاى سخت و دشوارى بود كه افكار گوناگون از هر سو «جامعه اسلامى» را تهدید مىكرد. و با اینكه امام در نهایت فشار به سر مىبرد، اما وى همانند پدران خود، لحظهاى از این مسأله غفلت نورزیده و در برابر گروهها و مكتبهاى التقاطى و اندیشههاى وارداتى و ضدّ اسلامى از جمله: صوفیان، غُلات، مُفَوّضه، واقفیه، دوگانه پرستان و سایر دگراندیشان، سخت موضع گرفته و با شیوههاى خاصّ خود، كارهاى آنها را خنثى نموده و نقش بر آب مىكرد.
آگاه ساختن فیلسوف عراق
مورّخان نوشتهاند: در زمان امام حسن عسكرى علیهالسلام فیلسوفى در عراق مىزیست به نام «اسحاق كِندى». وى به خیال این كه در قرآن تناقض وجود دارد، در خانه نشست و مشغول تدوین و تألیف كتابى در تناقض قرآن شد. ابن شهرآشوب مىنویسد:
روزى یكى از شاگردان اسحاق كِندى به محضر امام حسن عسكرى علیهالسلام وارد شد. امام به وى فرمود: آیا در بین شما فرد توانایى پیدا نمىشود كه استادتان كِندى را در آنچه كه آغاز كرده، رد كند و او را از این كار باز دارد؟!
او گفت: ما همه از شاگردان او هستیم و چگونه مىتوانیم در این خصوص یا در دیگر مسائل بر استاد خود اعتراض كنیم؟!
حضرت فرمود: آیا آنچه را كه به تو بیاموزم، به او مىرسانى؟
عرض كرد: آرى.
امام فرمود: به نزد او روانه شو و نخست با وى معاشرت نیكى داشته باش و به هر چه نیاز دارد، كمكش كن. هنگامى كه با او انس گرفتى، به او بگو: سؤالى به ذهنم رسیده است كه دوست دارم آن را از تو بپرسم. او خواهد گفت: سؤال كن. پس به او بگو: اگر گوینده (آورنده) این قرآن نزد تو بیاید و از تو بپرسد: آیا احتمال وجود دارد كه مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن باشد كه شما پنداشتهاى و در پى آن هستى؟
او به تو خواهد گفت: آرى، این احتمال وجود دارد. زیرا انسان هنگام شنیدن، بهتر متوجّه معانى مىشود و آنها را درك مىكند. چون چنین گفت، به او بگو: شما چه مىدانى شاید منظور گوینده كلمات قرآن غیر از چیزى باشد كه شما تصوّر كردهاى و او الفاظ قرآن را در غیر معانى خود استعمال كرده باشد.
آن مرد از حضور امام حسن عسكرى علیهالسلام مرخّص شده و به سوى استاد خود، فیلسوف عراقى، رهسپار گردید و مدّتى به دستور آن حضرت با او به نیكى رفتار كرد و سرانجام در فرصت مناسب، سؤال پیشنهادى امام را از او پرسید.
كِندى گفت: یك مرتبه دیگر این سخن را برایم بیان كن.
وى بار دیگر سخن امام را بیان نمود. كِندى درنگى كرده و مقدارى فكر كرد و دریافت كه هم از نظر لغت و هم از نظر علمى این امر كاملاً محتمل است و در نظرش این سخن كاملاً صحیح آمد. از این روى به شاگردش گفت: تو را سوگند مىدهم كه بگویى این سخن را از كجا آموختى و چه كسى آن را به تو گفته است؟
راوى مىگوید: گفتم: این، چیزى بود كه بر قلبم گذشت؛ لذا از شما پرسیدم.
گفت: هرگز! همانند تو محال است بر چنین چیزى دست پیدا كند و به این مرتبه از این سخن برسد! حال به من بگو كه این سخن را از كجا آوردى؟
گفتم: این، دستورى بود كه ابومحمّد ـ عسكرى علیهالسلام ـ به من یاد داده است.
گفت: درست گفتى، چرا كه چنین سخنانى تنها از همان خاندان صادر مىشود.
سپس آتشى درخواست كرده و هر آنچه را كه نوشته بود، در آتش سوزاند.2
برخورد با غلات و مُفَوِّضه
از دیگر برخوردهایى كه امام حسن عسكرى علیهالسلام با منحرفان فكرى داشت، همانا موضعگیرى در برابر غلات و مفوّضه بود؛ یعنى همانهایى كه عقیده داشتند: خداوند در ابتداى آفرینش با خلقت كردن پیامبر، همه چیز را به او واگذار كرده، سپس این پیامبر است كه دنیا و هر آنچه كه در او هست را آفریده است. و برخى گفتهاند: خداوند این اختیار را به علىّ بن ابیطالب علیهالسلام داده است.3
و چون این اندیشه انحرافى لطمه شدیدى بر عقاید مسلمانان مىزد، و پیامدهاى ناگوارى در پىداشت، بدین جهت از آغاز پیدایش این تفكّر غلط، مورد نكوهش معصومان علیهمالسلام قرار گرفت و این طایفه را بدتر از یهود و كفّار قلمداد كردند. زیرا چیزى مدّعى شده بودند كه حتّى یهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا كه یكى از آثار این تفكّر غلط، غُلوّ درباره پیامبر و معصومان علیهمالسلام بود. از اینرو، امام عسكرى علیهالسلام مسلمانان را از پیروى چنین افرادى با چنین افكارى بر حذر مىداشت و گاهى با برخى از سادهاندیشان و فریب خوردگان بسیار بزرگوارانه برخورد مىكرد، به امید آنكه از باور خود دست بردارند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستانه مقدسه قم
پىنوشتها:
1. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 472؛ تاریخ طبرى، ج 7، ص 195؛ الامام الصّادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 456.
2. مناقب آل ابىطالب(ع)، ج 4، ص 424؛ با خورشید سامرّا، ص 267.
3. شرح باب حادى عشر، ص 99.
شنبه 30/10/1391 - 14:50
اهل بیت
6. هدایت چهره به چهره
امام عسكرى علیهالسلام با اینكه اكثرا در زندان بود، ولى بین شیعیان حاضر مىشد و رو در رو نیز با آنان صحبت مىكرد و با پاسخگویى علمى، فقهى، اعتقادى و... منحرفان را اصلاح و افراد سالم را در مسیر خود، ثابت قدم مىكرد. و در این راه نیز گاه به طریق اعجاز از زندان، خود را به یاران مىرساند. حضرت هرگاه مصلحت مىدید، به شیعیان دستور مىداد بعد از نماز عشا در منزل یكى از شیعیان گرد هم آیند تا با آنان دیدار كند.
سیّد مرتضى مىگوید: ابوالتحف مصرى روایتى را مرفوعا از ابو یعقوب اسحاق بن ابان برایم نقل كرد و گفت:
ابومحمد علیهالسلام شخصى را نزد شیعیان خود مىفرستاد و در پیامى به آنان دستور مىداد: «در شب معیّن به خانهاى معیّن بروید كه مرا در آنجا خواهید یافت.» این، در حالى بود كه نگهبانان شب و روز از زندان حضرت مراقبت مىكردند و هر پنج روز آنها را عوض و به نگهبانان جدید توصیه مىكردند مراقب او باشند و محلّ مأموریت را ترك نكنند. یاران امام به محلّ تعیین شده مىرفتند و حضرت را مىدیدند كه زودتر از همه آنجاست. آنان مسائل و نیازهاى خود را عرضه مىكردند و امام نیازهایشان را بر طرف مىكرد. در حالى كه دشمنان، امام را در زندان مىدیدند.17
7.نامه نگارى عمومى و خصوصى
امام حسن عسكرى علیهالسلام به دلیل اوضاع امنیتى شدیدى كه گرفتارش بود، از روش «نامهنگارى» به طور گسترده استفاده مىكرد و از این طریق، نواقص ارتباطات با مردم را جبران مىكرد و این، در حالى بود كه آن حضرت شبكه وسیع نمایندگان براى هدایت امت، شاگردان زبده وفادار و... را نیز در اختیار داشت. یاران و شیعیان نیز با پى بردن به این تاكتیك امام، سؤالات و مسائل خود را مىنوشتند و آن حضرت به عنوان رهبرى پرتوان و پاسخگو، در همه عرصهها یاران و شیعیان را یارى مىرساند. «سهل بن زیاد» مىگوید:
در سال 255 ق. به امام نوشتم: یاران و دوستان ما در مسئله «توحید» اختلاف دارند؛ برخى، خدا را جسم و عدّهاى صورت مىدانند...
امام چنین نوشت:
«درباره توحید سؤال كردهاى، در حالى كه از آن دور مانده و بى خبرید. خداوند، یكى است و شریك ندارد، نزاده و از كسى به وجود نیامده و هیچ كس همتاى او نیست. آفریدگارى است كه خود آفریده كسى نیست. خداى تبارك و تعالى هر جسم و یا چیز دیگرى را كه بخواهد، مىآفریند و آنچه را بخواهد، چهرهپردازى مىكند؛ در حالى كه خود، چهرهپردازى نشده است. ثنا و نامهایش والا و مقدّس باد كه او را همتایى باشد. اوست نه غیر او. هیچ مانندش نیست و او شنونده و بیناست.»18
از این باب، مىتوان به انبوه نامههاى حضرت به نمایندگان و یارانش نیز استناد كرد.
8. اقدام عملى
امام عسكرى علیهالسلام گاهى در نامههایش یاران را از منكرات، نهى و به معروفها امر مىكرد. در نامهاى به «ابن بابویه» مىفرماید: «اى بزرگمرد مورد اعتماد و فقیه من، ابوالحسن على بن حسین قمى! خداوند، تو را براى انجام امور مورد رضاى خویش موفّق بدارد و به لطف خود از نسل تو فرزندانى صالح و شایسته به وجود آورد.
تو را به تقواى الهى و به پاداشتن نماز و اداى زكات سفارش مىكنم؛ زیرا آنان كه زكات نمىدهند، نمازشان پذیرفته نیست. تو را به گذشت از لغزش دیگران، فرو خوردن خشم، صله رحم، دلجویى از برادران دینى، تلاش در رفع حوائج آنان به هنگام سختى و گشایش، شكیبایى در برابر نادانى، تفقّه در دین، پایدارى در امور، هم پیمانى با قرآن، خوشخویى، امر به معروف و نهى از منكر توصیه مىكنم. خداى عزّوجلّ فرمود: «در بسیارى از راز گویىهاى ایشان خیرى نیست مگر كسى كه به صدقه یا كار پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد.»
تو را به پرهیز و اجتناب از تمام كارهاى زشت سفارش مىكنم .بر تو باد به نماز شب كه پیامبر سه بار به على فرمود: «بر تو باد به نماز شب. هر كس نماز شب را سبك بشمارد، از ما نیست.» به سفارش من عمل نما و به شیعیانم امر كن تا نماز شب به جا آورند.»19
9. شناساندن ابزارهاى هدایت
امام عسكرى علیهالسلام براى اینكه شیعیان راههاى وصول به معروفها و نیكى را یاد بگیرند، به بازشناساندن آنها مىپرداخت. از جمله به ارزش عقل و پند در هدایت شدن چنین اشاره مىفرمود:
«للقلوب خواطر من الهوى و العقول تزجر و نزاد فى التّجارب علم مستأنف و الاعتبار یفید الرّشاد ...؛ دلها را خاطره هایى از هوا و هوس است، ولى عقلها مانع مىشوند و در كوران تجربهها، دانش تازهاى به دست مىآید. پند و عبرت گرفتن، مایه هدایت است.»20
آن حضرت درباره بیم و امید هم به عنوان ابزار باز دارندگى از گناه، مىفرمود:
«ما ادرى ما خوف امرئى و رجاؤه مالم یمنعاه من ركوب شهوةٍ اِنْ عرضت له و لم یصبر على مصیبة ان نزلت به؛ بیم و امیدى كه صاحبش را از ارتكاب عمل زشتى كه براى او فراهم شده، باز ندارد و بر مصیبتى كه بر او وارد شده است، شكیبایى ندهد، چه سودى دارد؟»21
و درباره سبك شمردن گناه مىفرماید: «من الذّنوب التى لاتغفر لیتنى لا اُوخذ الاّ بهذا؛ از گناهانى كه بخشیده نمىشود، این است كه [گنهكار بگوید:] كاش به غیر همین گناه عقوبت نمىشدم.»22
در كنار موارد مذكور، اساسا آن حضرت اقشار مختلف مردم را به یاران و پیروانش مىشناساند و توضیح مىداد كه براى هدایت چه گروهى باید هزینه و وقت اختصاص دهند و در واقع «مخاطبشناسى» در روند هدایتگرى را، به آنان گوشزد مىكرد. «قاسم هروى» مىگوید:
دستخطّى از ابومحمّد علیهالسلام به یكى از بنى اسباط صادر شد. او مىگوید: به آن حضرت نامه نوشتم تا او را در جریان اختلاف میان دوستانش قرار دهم و رهنمود بگیرم. امام نوشت:
«وانّما خاطب اللّه عزّوجلّ العاقل...؛ همانا خداى عزّوجلّ اهل خرد را مورد خطاب قرار داده است و هیچ كس بیش از خاتم و سرور پیامبران دلیل و برهان بر پیامبرى خود اقامه نكرد. با این همه، گفتند: او جادوگر، كاهن و دروغگوست
. خداوند هر كس را كه پذیراى هدایت بود، ارشاد كرد؛ چرا كه بسیارى از مردم دلیل و برهان را مىپذیرند. بدین ترتیب، هرگاه خدا دوست نداشته باشد حقّى را پدیدار سازد، هرگز پدید نخواهد آمد. او پیامبران را بر انگیخت تا مردم را بیم و امید دهند و در حالت ضعف و قدرت، آشكارا مردم را به حق دعوت كنند و همواره با آنان سخن گویند تا خدا امر خویش را حاكم و فرمان خود را اجرا سازد.
مردم طبقات گوناگونى دارند؛ آنان كه اهل بصیرتاند، راه نجات را شناخته، به حق تمسك جسته و به شاخه و فرعى استوار و پابرجا ارتباط یافتهاند و هیچ شكّ و تردیدى به خود راه نداده و به غیر پناه نبردهاند.
طبقه دیگر، كسانىاند كه حق را از اهل آن نگرفتهاند؛ مانند كسانىاند كه در دریا سفر مىكنند، با تلاطم دریا آشفته مىشوند و با آرامش آن آرام مىگیرند.
دسته دیگر، اسیر شیطان شده و سخن پیروان حق را رد نموده و با حسادت خویش حق را مغلوبِ باطل مىكنند. بنابراین، كسانى را كه به این سو آن سو مىزنند، به خود واگذار. چرا كه اگر چوپان بخواهد گوسفندانش را گرد آورد، با كمترین زحمتى قادر به آن خواهد بود...»23
هدایت و اصلاحگرى امام حسن عسکری علیه السلام
احیاى سنّتها توسط امام حسن عسکری علیه السلام
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستانه مقدسه قم
17. همان؛ مدینة المعاجز، ص 571.
18. توحید صدوق، ص 1.1، ح 14.
19. كشف الغمّه، ج 2 ص 416؛ بحار الانوار، ج 50، ص 296؛ معادن الحكمة، ج 2 ص 264، به نقل از حیاة الامام عسكرى، ص 254.
20. نزهة الناظر، ص 72، به نقل از حیاة الامام العسكرى، ص 153
21. همان، ص 73.
22. تحف العقول، ص 517.
23. كشف الغمّه، ج 2 ص 416؛ بحارالانوار، ج 50، ص 296.
24. بحارالانوار، ج 50، ص 308؛ ارشاد، مفید، ص 344.
25. كافى، ج 1، ص 508.
26. مناقب آلابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 424.
* این روایت و داستان به طور كامل در برخى از مقالات همین ویژه نامه آمده است.
27. حیاة الامام العسكرى، ص 121.
شنبه 30/10/1391 - 14:50
اهل بیت
3. قرآن؛ نقطه آغاز
از جمله مشكلات امر به معروف و نهى از منكر در عرصه عمل، یافتن نقطه مشترك براى ورود مناسب و ارتباط كار آمد است. امام عسكرى علیهالسلام از قرآن كریم براى تقویت ارتباط و پذیرش «هدایت» استفاده مىكرد. از این روى در استنادها و استدلالهایش همواره توجّهى به قرآن داشت و همین امر، موجب خضوع قلبى مخاطبان مىشد. امام حسن عسكرى علیهالسلام در نامهاى به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى مىنویسد:
«بعضى از شما در دوران امام قبلى تا زمانى كه به درود حیات گفت و در این مدّت از دوران امامت من، كارهایى كردید كه از نظر من پسندیده و قرین استوارى نبود.
اى اسحاق! به یقین بدان؛ هر كسى از این دنیا كور بیرون برود، در آخرت نیز كور خواهد بود و سخت گمراه. اى اسحاق! مقصودم كورى چشم نیست، بلكه نابینایى دلهاى درون سینه هاست. و این، معناى گفته خدا در كتاب استوارش است كه از قول ستمگران مىفرماید: «ربّ لم حشرتنى اعمى و قد كنتُ بصیرا»؛ «پروردگارا! با این كه در دنیا بینا بودم، چرا كور محشورم كردى؟» خداوند نیز مىفرماید:«كذلك أتتك آیاتنا فنسیتها و كذلك الیوم تنسى»8؛ «این چنین آیات ما به تو رسید و فراموششان كردى، امروز هم تو فراموش شدهاى.»
سپس امام عسكرى علیهالسلام مطالبى را به صحابىاش و دیگر شیعیان گوشزد مىكند.9
4. اعلام موضع
در عصرى كه نا آرامىهاى سیاسى به اوج مىرسد، اركان قدرت براى بقاى خود، به هر ابزارى از جمله «تنوّع مذهبى» دامن مىزند و هر روزه نهضت و جنبشى مذهبى با رنگ و بوى الحادى، به وجود مىآید. منطقىترین راه هدایت امّت، اعلام موضع در برابر منكرات مذهبى، سیاسى و اجتماعى است. لذا امام عسكرى علیهالسلام با همین روش، گروههاى زیادى از شیعیان را از افتادن در ورطه جهل و فساد احزاب و گروهها نجات داد. در اهمیّت مبارزه با این جریانات منحرف، همین بس كه بدانیم آن امام مىفرمود:
«هیچ یك از پدرانم مانند من گرفتار شكّ و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدهاند.»10
آن حضرت در برابر قیام «صاحب الزّنج» كه خسارت فراوانى به جا گذاشت و طى چهارده سال و چهار ماه و شش روز، هزاران قربانى گرفت و سرانجام در سال 270 ق. توسّط موفّق عبّاسى كشته شد، امام در قالب پاسخ به نامه، اعلام موضع كرد و فرمود: «صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.»11
به برخى از اعلام مواضع آن حضرت درباره انحرافات اعتقادى اشاره مىكنیم.
الف) صوفیّه: امام به «ابوهاشم جعفرى» فرمود:
«اى ابوهاشم! زمانى مىرسد كه چهره مردم خندان و دلهایشان تاریك است. از دیدگاه آنان سنّت، بدعت و بدعت، سنّت است. مؤمن را به دیده حقارت مىنگرند و فاسق را ارج مىنهند، ... به خدا سوگند! آنها از عقیده خود بر گشته و از راه حق منحرف شدهاند. در علاقه به مخالفان ما زیاده روى كرده و شیعیان و دوست داران ما را به گمراهى مىكشانند...»12
ب) واقفیّه: امام در بیزارى از این گروه نامه هایى نوشته است؛ از جمله آنچه كه قبلاً به نقل از علاّمه مجلسى، از «احمد بن مطهّر» بیان كردیم.
ج) ثَنَویّه: شیخ حرّ عاملى مىنویسد: یكى از یاران «ابوسهل بلخى» نامهاى به امام نوشت و خواست در حقّ پدرش (كه ثنوى و دوگانه پرست بود) و مادرش (كه مؤمن بود) دعا كند. امام مرقوم فرمود:
«رحم اللّه والدتك...؛ خداوند، مادرت را بیامرزد...»13
همین طور «محمد بن ربیع شأنى» با یكى از ثنوىها در اهواز مناظره كرد و تمایلى به آنها یافت. وى در سامرّا در خانه احمد بن خصیب نشسته بود كه امام او را به طور عبورى دید و با انگشت سبّابه اشاره فرمود: «احد، احد؛ خدا، یكى است.» وى با شنیدن این سخن، نقش بر زمین شد و از هوش رفت...14
د) مفوّضه : این گروه معتقد بودند خداوند حضرت محمّد را آفرید و آفرینش دنیا را به او سپرد و هر چه را در دنیاست، او آفریده است. به هر حال، این عدّه از دیدگاه شیعه بدتر از یهود و نصارا و كلیه بدعتگذاران دانسته شدهاند.15
5.احیاى سنّتها
امام عسكرى علیهالسلام مىكوشید به هر بهانهاى غبار از چهره سنّتهاى فراموش شده بزداید. حتّى وقتى عدّهاى براى تبریك ولادت صاحب الزّمان علیهالسلام نزدش آمدند، ضمن سخنانى فرمود:
«... برخى از شما مىخواهند درباره اختلاف شما و دشمنان خدا و ما كه اهل قبله و مسلماناند، بپرسند... خداى عزّوجلّ به رسولش فرمود:
تو و على و فرزندان او كه حجّتهاى من مىباشند و پیروانشان را به ده ویژگى اختصاص دادم:
1. پنجاه و یك ركعت نماز.
2. انگشترى به دست راست كردن.
3. تعقیب بعد از نماز.
4. اذان و اقامه را دو تا دو تا گفتن.
5. گفتن حىّ على خیر العمل.
6. بلند گفتن بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.
7. قنوت در نماز.
8. خواندن نماز عصر هنگام آفتاب روشن و صاف (میانه روز).
9. خواندن نماز صبح هنگام دمیدن سپیده كه هوا هنوز تاریك است.
10. موى سر و صورت را خضاب كردن.
آن مرد (عمر) كه حقّ ما را غصب كرد، با دار و دستهاش در نماز با ما مخالفت كرد و عوض پنجاه و یك ركعت، «نماز تراویح» را در شبهاى ماه رمضان قرار دادند و به جاى تعقیب بعد از نماز، دست بر سینه گذاشتن را تشریع نمودند. و عوض انگشترى به دست راست كردن، آن را به دست چپ كردند. در اذان و اقامه عوض دوبار گفتن فقرات اقامه، فقط اقامه فُرادا را انتخاب كرده و به جاى حىّ على خیر العمل، «الصّلاة خیرٌ من النّوم» گفتند.
عوض بلند گفتن بسم اللّه آن را آهسته گفتند، و قنوت نماز را حذف كردند، نماز عصر را بر خلاف زمانى كه هوا آفتابى و صاف است، هنگام زردى آفتاب خواندند و نماز صبح را به جاى سپیده صبح و تاریكى هوا، هنگام ناپدید شدن ستارگان خواندند.و موهاى سر و صورت را هم به جاى خضاب كردن رها ساختند.»16
هدایت و اصلاحگرى امام حسن عسکری علیه السلام
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستانه مقدسه قم
8. طه / 126.
9. تحف العقول، ص 484؛ رجال كشّى، ص 481.
10. تحف العقول، ص 487.
11. مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 428.
12. حدیقة الشیعة، ص 592.
13. اثباة الهداة، ج 3، ص 427.
14. كافى، ج 1، ص 511.
15. شرح باب حادى عشر، ص 99.
16. عیون المعجزات، ص 137.
شنبه 30/10/1391 - 14:49
اهل بیت
پیوند با ابدیت
انسانهای وارسته با دستیابی به مقام اطاعت و عبادت، از قید و بند اسارتها و بردگیهای درونی و برونی رهایی یافته،به قلههای رفیع عظمت روحی و آزادی حقیقی میرسند. بندگان راستین حق كه پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه هدی علیهالسلام در رأس آنها قرار دارند، با ساییدن پیشانی خضوع در برابر قدرت لایزال حضرت باری تعالی به درجاتی از عظمت و شكوه دست مییابند كه هرگز در مقابل الهه شرك و كفر و مظاهر مادی و رهبران زر و زور و تزویر، ذرّهای احساس شكست و تحقیر و ترس نمیكنند و به غیر از خداوند عالمیان فرمانروایی را نمیشناسند و فقط خداوند در منظر آنان بزرگ و غیر خدا كوچك مینماید و اینجاست كه به ابدیت پیوسته و مشمول خطاب خداوندی میشوند كه:
«عَبدی اَطِعْنی اَجْعَلُكَ مَثَلی، اَنَا حیٌّ لا اَمُوتُ اَجْعَلُكَ حَیّا لا تَمُوتُ، اَنَا غَنیٌ لا اَفْتَقِرُ اَجْعَلُكَ غَنّیا لا تَفْتَقِرُ، اَنَا مَهْما اَشَاءُ یَكُونُ اَجْعَلُكَ مَهْما تَشاءُ یَكُونُ؛8
بنده من! مرا اطاعت كن تا تو را جلوهای از خودم قرار دهم، من زنده و ابدی هستم تو را نیز زنده و ابدی گردانم، من غنّی بینیاز هستم تو را نیز غنی گردانم، كه نیازمند نباشی، من هر چه بخواهم انجام میشود تو را نیز چنین قرار دهم كه هر چه بخواهی انجام شود.»
حضرت عسكری علیهالسلام نمونه بارزی از چنین بندگان شایسته و ممتاز الهی بود كه خداوند نیز همه چیز را در اختیار او نهاده و مطیعش گردانیده بود. به چند گزارش در این زمینه توجه كنید:
1. هنگامی كه آن وجود گرامی را به یك زندانبان خشن و قسی القلب به نام نحریر سپردند، آن مرد ستمپیشه طبق دستور سركردگان خود بر آن حضرت سخت گرفت و از آزار و اذیتش ذرّهای فرو گذاری نكرد. همسر نحریر وی را از این عمل باز داشته و با یادآوری مراتب عبادت ،اطاعت و پرهیزگاری امام، شوهرش را از عاقبت شوم اذیت و شكنجه حضرت عسكری علیهالسلام ترسانیده، پیوسته سعی میكرد كه از فشارهای نحریر بر امام علیهالسلام بكاهد؛ امّا سخنان وی نه تنها در آن زندانبان زشت سیرت هیچ گونه تأثیری نداشت، بلكه وی تصمیم گرفت حضرت امام حسن علیهالسلام را به قتل برساند.
او بعد از اجازه از اربابان ستمگر خود، امام را در «بركة السباع» و در میان حیوانات درنده و وحشی رها ساخت و هیچ گونه تردیدی نداشت كه آن حضرت به دست حیوانات وحشی كشته خواهد شد؛ امّا بعد از لحظاتی به همراه همكارانش مشاهده كرد كه امام عسكری علیهالسلام در گوشهای به نماز ایستاده و حیوانات وحشی گرداگرد حضرت با كمال خضوع و احترام سر به زیر انداختهاند. در اینجا بود كه امام را فورا از آن محل بیرون آوردند و به منزلش بردند.9
در زیارت آن حضرت بااشاره به این واقعه مهم چنین میخوانیم:
«وَبِالاِمامِ الثِقّة اَلْحَسَنِ بِنِ عَلیٍّ علیهالسلام اَلَذَّی طُرِحَ لِلّسِباعِ فَخَلصْتَهُ مِنْ مَرابِضِها؛10
خدایا تو را به حق امام مورد اعتمادت، حضرت حسن بن علی عسكری علیهالسلام كه در میان درندگان افكنده شد و تو او را از میان حیوانات وحشی نجات دادی.»
2. محمد بن اسماعیل علوی میگوید: «امام عسكری علیهالسلام را زمانی در نزد علی بن اوتامش11 كه یكی از دشمنان سرسخت آل محمد صلیاللهعلیهوآله بود، زندانی كردند. او مردی زشت خو و بدسیرت [بود] و با خاندان علی علیهالسلام عداوتی دیرینه داشت. از طرف خلیفه به او دستور داده بودند كه هر چه میتواند امام علیهالسلام را اذیت كند و بر او سختگیری نماید.
امّا ابهّت، هیبت و جلالت امام علیهالسلام و حالات عرفانی و معنوی آن حضرت چنان آن مرد شقاوتپیشه را متحول كرد ـ بااینكه حضرت عسكری علیهالسلام بیش از یك روز در زندان او نبود ـ كه صورت خود را به احترام حضرتش بر خاك مینهاد و سر خود را بالا نمیگرفت، و همراهی یك روزه این مرد با پیشوای یازدهم،رفتار و گفتارش را عوض نمود و حضرت عسكری علیهالسلام را در منظر او نیكترین مردم قرار داد.12»
3. احمد بن خاقان در مورد عظمت روحی و جاذبه وصفناپذیر حضرت عسكری علیهالسلام میگوید: «در شهر «سُرَّ مَن رَأی» هیچ كس از علویان راهمچون حسن بن علی بن محمد بن الرضا، نه دیدم و نه شناختم.
در وقار، سكوت، عفاف، بزرگواری و كرامت در میان خاندانش و نیز در نزد سلطان و تمام بنی هاشم همتایی نداشت. از هیچ یك از بنی هاشم، سران سپاه، نویسندگان، قاضیان، فقیهان، دبیران، وزیران، فرماندهان و دیگر افراد، درباره حسن بن علی سؤالی نكردم، مگر آنكه او را نزد آنان در نهایت بزرگی و ارجمندی یافتم. مقام بلند، سخنان نیك، اطاعت و عبادت و معنویت، احترام در میان فامیل و سایر بزرگان، از جمله ویژگیهایی بود كه من از زبان آنان در ستایش حسن بن علی شنیدم. بعد از این، ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم كه دوست و دشمن او را به دیده احترام مینگرند و میستایند.13»
و این همه تكریم و عزت نفس بخاطر عبادت و اطاعت و خضوع آن حضرت در برابر حق بود. همچنان كه خودش فرمود: «ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزیزٌ اِلاّ ذَلَّ وَلااَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ اِلاّ عَزَّ؛14
هیچ عزیز و صاحب شوكتی از حق فاصله نگرفت، مگر اینكه خوار شد و هیچ خوار و كوچكی به حق نپیوست، مگر اینكه عزیز وگرامی شد.»
عبادت و تفكر
عبادت كنندهای كه در طول زندگی از قوه تفكر و نیروی عقلانی خود بهره نگیرد، از اعمال معنوی و عبادتهای خویش سود چندانی نخواهد برد؛ چرا كه ارزش و مراتب عالی اعمال، بستگی به معرفت هر شخص نسبت به معبود خود دارد و معرفت نیز حاصل نمیشود، مگر اینكه انسان با دیده عقل و اندیشه و دلی بیدار در قدرت و شكوه لایزال آفریدگار هستی بنگرد و در زوایای حیرتانگیز و شگفت آور این جهان باعظمت و آفریدههای متنوعی كه در گستره این عالم پهناور، طبق نظم خاص خود حركت مینمایند و به دنبال اهداف خاصی سیر میكنند، بیندیشد.
عبادتی كه توأم بامعرفت باشد، هیچگاه غرور آور نخواهد بود؛ بلكه هر چقدر شناخت و معرفت به معبود بالاتر رود، خضوع و تواضع در عبادت مضاعف گردیده، احساس لذت انس بیشتر خواهد شد و اینجاست كه عبادت كنندگان با معرفت به همراه سرور و زینت عبادتگران، حضرت زین العابدین علیهالسلام این زمزمه را سر خواهند داد كه: «سُبْحانَكَ ماعَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكْ؛15
معبودا! تو پاك و منزهی، ما حق عبادت تو را بجای نیاوردیم.»
با توجه به این نكات، گفتار خردمندانه حضرت عسكری علیهالسلام را باید به دقت به گوش جان سپرد كه فرمود:
«لَیْسَتِ العِبادَةُ كَثْرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَاِنَّمَا الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فی اَمْرِ اللّهِ؛16
عبادت [كامل] به بسیاری روزه و نماز نیست، همانا عبادت تفكر بسیار در امر خداوند است.»
منبع: غدیر
8. الجواهر السنیه، ص361.
9. الارشاد، ج2، ص334؛ شمس الضحی، ص595.
10. مفتاح الفلاح، ص176؛ بحارالانوار، ج83، ص354.
11. در كافی نام این مرد علی بن نارمش ثبت شده است.
12. كشف الغمه، ج3، ص286؛ اصول كافی، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیهالسلام ، حدیث 8.
13. الارشاد، ج2، ص321؛ اصول كافی، باب زندگانی امام عسكری علیهالسلام حدیث اول.
14. تحف العقول، ص489.
15. صحیفه سجادیه، ص35.
16. تحف العقول، ص 488.
شنبه 30/10/1391 - 14:48
اهل بیت
امام حسن عسكرى علیه السلام، یازدهمین امام شیعیان، در روز جمعه هشتم ربیع الثانى، سال 232 ه ق (1) در مدینه منوره دیده به جهان گشود . (2) پدر بزرگوار آن حضرت، امام هادى علیه السلام و مادرش بانویى پارسا و شایسته است كه از او به نامهاى: «حدیثه» ، «سلیل» و «سوسن» یاد شده است . این بانوى گرامى از زنان نیكوكار و داراى بینش اسلامى بود . در فضیلت او همین بس كه پس از شهادت امام حسن عسكرى علیه السلام پناهگاه و نقطه اتكاى شیعیان در آن دوره بحرانى و پراضطراب به شمار مىرفت . (3)
مدت امامت امام حسن عسكرى علیه السلام شش سال و با سه نفر از خلفاى عباسى كه هر یك از دیگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود: المعتز بالله، المهتدى بالله والمعتمد بالله .
امامتحضرت از سال 254 شروع شد و در 260 ه ق با شهادت آن حضرت پایان یافت; آن حضرت در هشتم ربیع الاول 260 و در 28 سالگى در شهر سامراء توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسى، مسموم شد و به شهادت رسید و در خانه خود در سامراء در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد . (4)
اهمیت اندیشه و عمل در فرهنگ اسلامى
اساس تمام پیشرفتهاى مادى و معنوى بشر در طول تاریخ، اندیشه و تفكر از یك طرف، و سعى و تلاش و عمل از طرف دیگر بوده است . اگر بشر قرن بیستم و بیست و یكم، از نظر صنعتى و تكنولوژى به موفقیتهاى چشمگیرى دستیافته، بر اثر اندیشه و تلاش بوده است; چنان كه پیشرفتهاى معنوى جوامع و افراد نیز بر اثر بهرهورى از توان عقل و تفكر و قدرت عمل و تلاش بوده است . پیامبران، امامان و بندگان صالح الهى همگى اهل فكر و تعقل بودهاند . در منزلت ابوذر، امام صادق علیه السلام فرمود: «كان اكثر عبادة ابى ذر رحمه الله التفكر والاعتبار; بیشترین عبادت اباذر كه رحمتخدا بر او باد، اندیشه و عبرت اندوزى بود .» (5)
قرآن این كتاب الهى و آسمانى براى اندیشه و تفكر، و تلاش و عمل، ارزش والا و حیاتى قائل است و زیباترین و رساترین سخنان را در باره ارزش دانش و تعقل، و دقت و تفقه بیان نموده است . در قرآن بیش از هزار بار كلمه «علم» و مشتقات آن كه نشانه بارورى اندیشه است، تكرار شده و افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را دعوت به تفكر نموده، بیش از 10 آیه با كلمه «انظروا; دقت كنید» ، شروع شده است . بیش از پنجاه مورد كلمه عقل و مشتقات آن به كار رفته است و در چهار آیه نیز قاطعانه به تدبر در قرآن (6) امر شده است و همچنین از كلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است . (7)
در مورد عمل هم در قرآن بیش از 354 مرتبه لفظ «عمل» و مشتقات آن آمده است و جمله «آمنوا وعملوا الصالحات» بیش از 65 مورد در قرآن مطرح شده است . این مطلب، نشان دهنده لزوم ایمان به عنوان ثمره اندیشه و تفكر، در كنار عمل و تلاش شایسته مىباشد .
در روایات معصومین علیهم السلام نیز آثار و فواید مهمى براى تفكر و اندیشه بیان و مطرح شده است كه بیان همه آنها در این مقال نمىگنجد و ما تنها به بررسى این موضوع در كلمات گهربار امام حسن عسكرى علیه السلام مىپردازیم .
الف) جایگاه اندیشه
1 . خدا با اندیشمندان سخن گفته است
با توجه به جایگاه رفیع اندیشه و تعقل در قرآن، در نوع آیات مربوط به این موضوع روى سخن با اندیشمندان است; چرا كه آنها مىتوانند به عمق كتاب تكوین و هستى، و كتاب آسمانى قرآن راه یابند و از آن بهره گیرند و سعادت دنیا و آخرت خویش را تامین نمایند . اینك به برخى از این آیات اشاره مىشود:
«ان فى خلق السموت و الارض و اختلاف اللیل و النهار والفلك التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس و مآ انزل الله من السمآء من مآء فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من كل دآبة و تصریف الریح والسحاب المسخر بین السمآء و الارض لایات لقوم یعقلون» ; (8)
«در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفتشب و روز و كشتیهایى كه در دریا به سود مردم در حركتاند و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن، زمین را پس از مردن، زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و [همچنین] در جابجایى بادها و ابرهایى كه میان زمین و آسمان مسخرند، نشانههایى استبراى مردمى كه مىاندیشند .»
در آیهاى دیگر مىخوانیم: «ان فى خلق السموت والارض واختلف الیل والنهار لایت لاولى الالباب × الذین یذكرون الله قیما وقعودا وعلى جنوبهم ویتفكرون فى خلق السمو ت والارض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحنك فقنا عذاب النار» ; (9) «مسلما در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفتشب و روز، نشانههایى براى خردمندان است . همانها كه خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىكنند و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند [و مىگویند:] بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهاى، منزهى تو! ما را از عذاب آتش نگاه دار .»
و همچنین در قرآن كریم آمده است: «كذلك نفصل الایات لقوم یتفكرون» ; (10) بدین گونه این آیات را براى آنان كه مىاندیشند، شرح مىدهیم .»
امام حسن عسكرى علیه السلام مىفرماید: «انما خاطب الله العاقل; (11) فقط خداوند خردمند را مورد خطاب قرار داده است .» این جمله كوتاه و رسا از عمق بسیارى برخوردار است و حكایت از آن دارد كه سخن خدا و خطاب او با كسانى است كه هم داراى فكر و قدرت تفكرند، و هم از نیروى اندیشه و تدبر استفاده مىكنند .
2 . عبادت با تفكر
بسیارند كسانى كه عبادت را منحصر در انجام نماز و خواندن نمازهاى مستحبى و گرفتن روزههاى واجب و مستحب مىدانند، بدون آنكه در رمز و راز آن اندیشه كنند و یا در زمان و اوضاع آن تعقل نمایند .
امام حسن عسكرى علیه السلام با توجه به این خطر و به وجود آمدن و اشاعه آن در جامعه اسلامى، جایگاه ویژه اندیشه و تفكر را اینگونه بیان مىفرماید: «لیست العبادة كثرة الصیام والصلوة وانما العبادة كثرة التفكر فى امر الله; (12) عبادت به بسیارى نماز و روزه نیست، همانا عبادت تفكر بسیار در امر خداوند است .»
3 . نشانه اندیشمندان
یكى از نشانههاى اندیشمندان; شیوه سخن گفتن آنان است . نوشتهها، حرفها و كلمات ایشان به خوبى میزان عقل و رشد آنان را بیان مىدارد . در این باره امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود: «قلب الاحمق فى فمه وفم الحكیم فى قلبه; (13) دل نابخرد در دهان او است، و دهان خردمند فرزانه، در دل او .» انسان اندیشمند، اول در اطراف سخن فكر مىكند، نفع و زیان آن را بررسى مىكند و آنگاه به سخن گفتن اقدام مىنماید . ولى انسان بىخرد و كماندیش، نخستسخن مىگوید و بعد در عواقب و اطراف آن به اندیشه مىپردازد . در نتیجه، اندیشمند كمتر خطا مىكند، و كم اندیشان و یا كجاندیشان كمتر به راه صواب مىروند .
دلیل این امر آن است كه بر اثر اندیشه، روح و عقل انسانى روشن مىشود و در پرتو آن نورانیت، حق و باطل، و درست و نادرست را از یكدیگر تشخیص مىدهد، در حالى كه بىخردان در ظلمت جهل بهسر مىبرند . به همین جهت، امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود: «علیكم بالفكر فانه حیاة قلب البصیر ومفاتیح ابواب الحكمة; (14) بر شما باد به اندیشیدن! پس به حقیقت، تفكر موجب حیات و زندگى دل آگاه، و كلیدهاى دربهاى حكمت است .»
امیر مؤمنان، على علیه السلام در این مورد فرمود: «من فكر ابصر العواقب; (15) هر كه اندیشه كند، عواقب كارها را مىبیند .»
4 . عاقبت نیندیشیدن
عالم آخرت تجسم وسیع و گستردهاى از عالم دنیا است و همه حقایق این جهان در آنجا به صورت متناسبى مجسم مىگردد . آنها كه با عقل خود اندیشه نكردند و با چشم جانشان در دیدن حقایق دقتبه خرج ندادند، در روز قیامت نابینا محشور مىشوند . امام حسن عسكرى علیه السلام این حقیقت را با گوشزد كردن آیهاى از قرآن، براى اسحاق بن اسماعیل نیشابورى در طى نامهاى چنین بیان مىكند:
«... فاتم الله علیك یا اسحاق وعلى من كان مثلك ممن قد رحمه الله وبصره بصیرتك نعمته ... فاعلم یقینا یا اسحاق انه من خرج من هذه الدنیا اعمى فهو فى الآخرة اعمى واضل سبیلا; یا اسحاق لیس تعمى الابصار ولكن تعمى القلوب التى فى الصدور وذلك قول الله فى محكم كتابه حكایة عن الظالم اذ یقول (16) : «رب لم حشرتنى اعمى و قد كنتبصیرا × قال كذ لك اتتك ءایتنا فنسیتها و كذ لك الیوم تنسى» ; (17)
اى اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آنهایى كه مورد رحمت الهى قرار گرفته و همچون تو داراى بصیرت خدادادى مىباشند، نعمتخویش را تمام كرده است ... پس به یقین بدان اى اسحاق كه هر كس از دنیا نابینا بیرون رود، در آخرت هم نابینا و گمراه خواهد بود . اى اسحاق! چشمها نابینا نمىشوند; بلكه دلهایى كه در سینهها هستند نابینا مىشوند . و این سخن خداوند در كتاب متقن خویش است آنجا كه از زبان انسان ستمپیشه بیان مىكند: «پروردگارا چرا مرا نابینا محشور نمودى با اینكه داراى چشم بودم؟ [خداوند در جواب] مىفرماید: همان گونه كه آیات ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش كردى، امروز نیز تو فراموش خواهى شد .»
منبع: الشیعه
پىنوشتها:
1) مسعودى و على بن عیسى اربلى تولد حضرت را در سال 231 ق دانستهاند .
2) اصول كافى، ج 1، ص 503; الارشاد، ص 335 .
3) الانوار البهیة، ص 151 .
4) الارشاد، ص 354 و بحار الانوار، ج 50، ص 236 .
5) بحار الانوار، ج 22، ص 431 .
6) نحل/44; آل عمران/191و نحل 69 .
7) آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات كتاب «المعجم المفهرس» محمد فؤاد عبد الباقى (دار الحدیث القاهره) مىباشد .
8) بقرة/آیه164 .
9) آل عمران/190 و 191 .
10) یونس/24 .
11) تحف العقول، ص 516، ح 4 .
12) تحف العقول، ص 518، ح 13; وسائل الشیعة، ج 11، ص 153; اصول كافى، ج 2، ص 55 و بحار الانوار، ج 71، ص 322 .
13) تحف العقول، 519، ح 21 .
14) بحار الانوار، ج 8، ص 115 و الحكم الزاهرة، ج 1، ص 19 .
15) همان و غرر الحكم، ص 665 .
16) تحف العقول، ص 513 و 514 .
17) طه/126 .
شنبه 30/10/1391 - 14:47
اهل بیت
فكر و اندیشه، و یا تامل و تدبر آنگاه ارزش حقیقى و عینى خویش را نشان مىدهد كه منجر به عمل و تلاش و سعى و كوشش شود وگرنه تفكرى كه منهاى عمل باشد، ارزش واقعى را نخواهد داشت . در واقع، فكرى مطلوب و كارساز است كه به عمل صالح بینجامد .
امام صادق علیه السلام فرمود: «التفكر یدعو الى البر والعمل به; (18) اندیشه، [انسان را] به سوى نیكى و عمل به آن فرا مىخواند .»
همچنان كه در تعریف عقل از زبان احادیث اسلامى مىخوانیم: «العقل ما عبد به الرحمان واكتسب به الجنان; (19) عقل چیزى است كه خداى مهربان به وسیله آن پرستیده شود، و بهشتها توسط آن به دست آید .»
امام حسن عسكرى علیه السلام در كنار اندیشه و فكر، بر عمل و رفتار شایسته تاكید نموده است و گاهى به صورت كلى مىفرماید: «لا یشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض; (20) [توجه] به روزى تضمین شده، تو را از كار واجب روىگردان نكند .»
امام عسكرى علیه السلام گاهى با بیان جزئیات، بر عمل و رفتار درست تاكید كرده است . این كار از چند طریق انجام شده است:
1 . بیان اوصاف رفتارى شیعیان
در این بخش امام حسن عسكرى علیه السلام بر اوصاف عملى و رفتارى كه در مورد رابطه انسان با خالقش، جامعهاش، خانوادهاش و با خودش مطرح است، انگشت نهاده است كه این مسئله به خوبى اهمیت «عمل گرایى» را در كنار «اندیشهگرایى» نشان مىدهد . از جمله به شیعیانش فرمود:
«اوصیكم بتقوى الله والورع فى دینكم، والاجتهاد لله وصدق الحدیث واداء الامانة الى من ائتمنكم من بر او فاجر، وطول السجود وحسن الجوار فبهذا جاء محمد صلى الله علیه و آله صلوا فى عشایرهم واشهدوا جنائزهم وعودوا مرضاهم، وادوا حقوقهم، فان الرجل منكم اذا ورع فى دینه وصدق فى حدیثه وادى الامانة وحسن خلقه مع الناس; قیل: هذا شیعى فیسرنى ذلك; (21)
شما را سفارش مىكنم به تقواى الهى و ورع در دین خود و كوشش در راه خدا، راستگویى و رد امانتبه هر كه به شما امانتسپرده - خوب یابد - طولانى بودن سجده و خوب همسایهدارى; چرا كه محمد صلى الله علیه و آله براى اینها آمده است . در گروههاى آنها (مخالفان) نماز بخوانید (یعنى در نماز جماعت آنها شركت كنید)، در تشییع جنازه آنها شركت كنید و بیمارانشان را عیادت، و حقوق آنان را ادا نمایید; زیرا اگر مردى از شما در دین خود ورع داشت و در سخنش راست گفت و امانت را رد كرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته شد: این شیعه است . پس من از این شادمان مىشوم .»
همچنین آن حضرت فرمود: «المؤمن بركة على المؤمن وحجة على الكافر; (22) مؤمن بركتى براى مؤمن، و [اتمام] حجتى بر كافر است .»
2 . بیان بهترینها و بدترینها
امام عسكرى علیه السلام در باره بهترین مردم چنین مىفرماید: «اورع الناس من وقف عند الشبهة، اعبد الناس من اقام على الفرائض، ازهد الناس من ترك الحرام، اشد الناس اجتهادا من ترك الذنوب; (23) پارساترین مردم كسى است كه در شبهات توقف كند، عابدترین مردم كسى است كه واجبات را به جا آورد، زاهدترین مردم كسى است كه از حرام دورى كند و كوشاترین مردم كسى است كه گناهان را ترك كند .»
حضرتش در باره پستترین بندگان فرمود: «بئس العباد عبد یكون ذاوجهین وذا لسانین، یطرى اخاه شاهدا ویاكله غائبا، ان اعطى حسده وان ابتلى خانه; (24) بدترین بندگان، بندهاى است كه داراى دو چهره و دو زبان باشد; در حضور برادرش او را مىستاید، و پشتسر، او را مىخورد . اگر به او چیزى عطا شود، حسد مىرزد و اگر گرفتار گردد، به او خیانت مىكند .»
3 . ستایش از برخى رفتارها
آن امام همام در ستایش برخى اعمال فرمود: «خصلتان لیس فوقهما شىء! الایمان بالله، ونفع الاخوان; (25) دو خصلت است كه برتر از آن چیزى نیست: ایمان به خداوند و فایده رساندن به برادران .»
همچنین در مورد فروتنى فرمود: «التواضع نعمة لا یحسد علیها; (26) فروتنى نعمتى است كه مورد حسد قرار نمىگیرد .»
و در جاى دیگر فرمود: «من التواضع السلام على كل من تمر به; والجلوس دون شرف المجلس; (27) نشانه فروتنى سلام نمودن بر تمام كسانى است كه بر آنها مىگذرى و نشستن در غیر صدر مجلس است .»
4 . نكوهش بعضى از كارها
براى ارزشیابى عمل لازم است رفتارهاى شایسته از غیر آن بازشناسى شود . در این باره امام حسن عسكرى علیه السلام علاوه بر شناسایى برخى اعمال نیك و شایسته، نفرت خویش را از برخى كردارهاى ناشایست اظهار نموده و آن را مورد نكوهش قرار داده است، از جمله در مورد اظهار شادمانى در نزد غمدیده مىفرماید: «لیس من الادب اظهار الفرح عند المحزون; (28) اظهار شادمانى در برابر انسان غمدیده، خلاف ادب است .»
خواستههاى ذلتآور یكى دیگر از اعمال زشت است كه امام عسكرى علیه السلام در مورد آن مىفرماید: «ما اقبح بالمؤمن ان تكون له رغبة تذله; (29) چه زشت استبراى مؤمن كه به دنبال خواهشى برود كه او را ذلیل و خوار مىكند .»
غضب نیز از جمله این رفتارهاست كه تمام بدیها را به سوى آدمى سرازیر مىنماید: «الغضب مفتاح كل شر; خشم كلید هر بدى است .»
منبع: الشیعه
شنبه 30/10/1391 - 14:46
اهل بیت
اسم آن بزرگوار حسن و كنیة مشهورش ابا محمد و ابن الرّضا، و مشهورترین القاب آن بزگوار عسكری است ولادت با سعادت آن بزرگوار هشتم ربیع الاول سال 260 از هجرت به دست معتمد عباسی اتفاق افتاده است. بنابراین عمر آن بزرگوار بیست و هشت سال، و مدت امامت وی شش سال بود.
این نكته مایة تأسف است كه حضرت عسكری تقریباً تمام عمر را یا در زندان و یا در تبعید به سر برد دو سه ساله بود كه با حضرت هادی(ع) به تبعیدگاه آمد و مدت بیست سال همراه با آن حضرت یا زندان یا تبعید بود و بعداً تا شهادت خود آن حضرت هم كه تقریباً شش سال بود یا در زندان یا در تبعید با مراقبت شدید قرار داشت. از این جهت اصحاب نمی توانستند خدمت ایشان برسند و مجبور بودند كه مسایل خود را در میانة راه از ایشان سؤال كنند.
راوی می گوید: «می خواستم از حضرت عسكری علیه السلام بپرسم كه حكم عرق جنب از حرام چیست؟ مانع بودند كه خدمت آقا برسند كه به من گفتند امروز خلیفه حضرت را خواسته، تو می توانی مسئله ات را میانة راه سؤال كنی. می گوید: میانة راه ایستادم و چون حضرت دیر كردند كنار كوچه خسته شدم و به خواب رفتم. متوجه شدم كسی چوبدستی به شانة من نهاده است، بیدار شدم دیدم حضرت عسكری سوار قاطری است. به من فرمودند: لا تصلّ فیه! نماز در عرق جنب از حرام نخوان. و چون حضرت تحت نظر بودند نتوانستم بیشتر از این با ایشان گفتگو كنم.
معجزات حضرت عسكری به این مسایل محدود نمی شود مورخین برای آن حضرت معجزات بسیاری نقل كرده اند و از آن جمله قضیة ابی الادیان است كه صدوق رحمه الله نقل فرموده است. ابی الادیان می گوید: «حضرت عسكری مرا خواست. و جواب نامه هایی را به من داد كه به مداین ببرم، و فرمود كه بعد از پانزده روز كه بر می گردی من شهید شده ام. گفتم: یابن رسول الله وصیّ بعد از شما كیست؟ فرمودند: كسی كه بر جنازة من نماز بخواند. گفتم: باز هم علامتی بیان فرمایید! فرمودند: كسی كه نامه ها را از تو بخواهد و كسی كه بگوید در كیسه ها چه مقدار پول است
ابهت امام عسكری مانع شد كه زیادتر از این سؤال كنم. به مداین رفتم و روز پانزدهم برگشتم. امام عسكری شهید شده بود و كنار قبری مشغول غسل دادن آن حضرت بودند و طولی نكشید كه به جعفر برادر امام عسكری گفتند، جنازه مهیا است بیایید نماز بخوانید.« ابو الادیان ادامه می دهد: «من می دانستم كه جعفر فاسق و جاهل است و لیاقت امامت ندارد. در این میان كه بهت ابی الادیان را گرفته بود، جوانی چون پارة ماه پیدا شد و عمو را كنار زد و به جنازه نماز خواند و از این كار همه را بهت گرفته بود، مخصوصاً جعفر را.
آن جوان بعد از نماز رو كرد به حسن و فرمود: جواب نامه ها را بده. طولی نكشید چند نفر از قم آمدند و وصی حضرت حسن را خواستند. جعفر خود را معرفی كرد. آنها گفتند: ما پولها همراه داریم. نامه ها داریم، باید بگویی نامه ها از كیست و در كیسه ها چه مقدار پول است و صاحب آن كیست؟ زیرا رسم حضرت عسكری(ع) چنین بود. جعفر بهت زده گفت: یا للعجب مردم از من غیب می خواهند!
كه در این هنگام زنی از خانة امام عسكری بیرون آمد و صاحب نامه ها و صاحب كیسه ها و مقدار پولها را از طرف حضرت بقیه الله تعالی فرجه الشریف گفت و پولها و نامه ها را گرفت و داخل خانه شد. و از همین جا برای خلیفه و اطرافیان او حساسیت پیدا شد. آنان حضرت عسكری را كنترل كردند كه آن فرزندی كه وعده خداست به دنیا نیاید ولی غافل از اینكه خداوند متعال حضرت موسی را برای نابودی فرعون زیر تخت فرعون قرار می دهد و در خانة فرعون به دست فرعون تربیت می شود.
مطلبی كه مایة تأسف است این است كه حضرت عسكری با چندی خلیفه زندگی كرد و از همة آنها مصیبت دید: معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعین، معتز، مهتدی، و معتمد. مدت شش سال امامت را به سه خلیفة معتز، مهتدی ومعتمد بود همة آنان از آن حضرت كرامتها دیدند ولی نه تنها به امامت او معتقد نبودند آن بزرگوار را مورد آزار قرار دادند. حضرت عسكری در آن مدت شش سال یا در زندان بود یا در تحت مراقبت بود. از این جهت مورخین می گویند، حضرت هادی و مخصوصاً حضرت عسكری خود را از مردم مخفی می كردند. نه، آنان خود را مخفی نمی كردند و امر می كردند كه زندانبان به آنها سخت بگیرد.
زندانبان معتمد می گوید: و چون به من امر شده بود كه شدت عمل به خرج بدهم از این جهت دو نفر را كه مشهور به قساوت و رذالت بودند بر زندان امام عسكری گماردم. طولی نكشید كه آن دو نفر افرادی شایسته شدند، اهل نماز و روزة مستحبی، اهل تهجّد، اهل وقار وسكینت، اهل خیر و وفا. چون از آنها پرسیدم كه چرا به حسن بن علی سخت نمی گیرید؟
گفتند در حق او چه بگوییم، كسی كه همیشه مشغول به عبادت خداوند است. روزها روزه می گیرد، شبها تا صبح به عبادت است، كم حرف و پر وقار است، ابهت او چنان است كه چون به ماه نگاه می كند لرزه به اندام ما می افتد.« ولی آیا معتمدها، معتزها، متوكل ها پند می گرفتند؟ نه، تا آنكه آن بزرگوار را شهید كردند. بشر اگر دارای اخلاق رذیله شد از هر حیوانی حیوان تر و از هر درنده ای درنده تر است. پروردگار عالم در سورة والشمس یازده قسم می خورد و بعداً می فرماید:
قد افلح من زكیّها و قد خاب من دسیّها [الشمس، آیات 9و 10].
حتماً رستگاری برای كسانی است كه مهذب باشند؛ و همانا بدبختی و شقاوت برای كسانی است كه مهذب نباشند.
و علت این تأكید را در همین سوره بیان می كند. تاریخ قوم صالح پیامبر را بیان می كند كه از حضرت صالح معجزه خواستند. ناقه ای با بچه اش از كوه بیرون آمد ولی آنان نه فقط ایمان نیاوردند بلكه ناقه را پی كردند و استحقاق عذاب الهی پیدا كردند.قوم صالح، بنی امیه، بنی عباس و.. فراوان اند و متعجب نباشیم كه در زیارت حضرت عسكری می خوانیم: والامام الحسن بن علی علیه السّلام الّذی طرح للسّباع فخلّصته من مربضها وامتحن بالدّواب الصّعاب فذلّت له مراكبها.
«امام حسن بن علی كسی است كه نزد شیران انداخته شد پس تو او را از چنگال گرگها، شیرها نجات دادی و تو حیوانهای چموش را برای او رام نمودی.«
این جمله اشاره به دو قضیه ای است كه برای حضرت عسكری پیش آمده بود.
1ـ زندانبان به امر خلیفه حضرت را نزد شیران انداخت و یقین داشتند كه آن حضرت نابود خواهد شد. ولی دیدند كه حضرت مشغول به نماز است وشیران با كمال تواضع در اطراف او مشغول طواف می باشند.
2ـ خلیفه استری چموش داشت و كسی نمی توانست آن را رام كند. روزی حضرت عسكری به دیدن خلیفه رفته بود، خلیفه كه می خواست حضرت عسكری را به دست خود حضرت نابود كند گفت استر چموشی دارم و می خواهم كه شما آنرا را رام كنید! حضرت بلند شدند دست ولایت بر سر استر نهاد و سوار شد و حیوان با كمال آرامش از حضرت عسكری تمكین كرد. آن استر را به حضرت هدیه دادند.
استر چموش، شیر درنده، گرگ خونخوار و سگها در مقابل ولایت رام هستند ولی این انسان سركش، متوكلها، مستعین ها، معتزّها، معتمدها نه تنها رام نیستند بلكه قاتل ولایتند. همة آنان، خلیفه، پسر خلیفه، وزیر و سرلشكر به عظمت و شوكت و ابهّت و شخصیّت حضرت عسكری اقرار دارند ولی همة آنان بر توهین، زندان، تبعید، مراقبت، گرفتن، بستن و بالاخره شهادت آن حضرت اتفاق كردند.
احمد بن عبدالله خاقان كه می گویند ناصبی بوده است دربارة حضرت عسكری می گوید: «حضرت عسكری مردی بود عالم، زاهد، باتقوا، با وقار و سكینت، با عفت و حیا و شرافت، با ابهّت. ابهّت او در دل همه حتی خلفا، وزرا، سردمداران، جایگزین بود، از این جهت نزد آنان قدر و منزلت و عظمتی داشت. روزی پیش پدرم ـ وزیر خلفا و همه كارة آنان ـ نشسته بودم كه به او خبر دادند ابن الرضا آمد. پدرم او را استقبال كرد و دستش را بوسید او را به جای خود نشانید و مانند یك بندة ذلیل در مقابل او نشست. چون آن بزرگوار رفت از پدرم سؤال نمودم كه این آقا چه كسی بود؟ پدرم گفت: كسی در این جهان استحقاق خلافت ندارد جز او. مردی است عالم، زاهد، دارای صفات انسانی و بالاخره یك انسان كامل، چنانچه پدر او نیز چنین بود.
نظیر این كلمات از گفتار دشمن فراوان است ولی فقط حرف است كه در آن فایده ای نیست. از امتیازهایی كه برای حضرت عسكری نقل شده و خودی و بیگانه به آن اقرار دارند، ابهّت حضرت عسكری است. گر چه در تاریخ ذكر شده است كه همة اهل بیت دارای ابهّت خاصی بوده اند؛ چنانچه گذشت كه فرزدق دربارة امام سجاد(ع) در نزد هشام گفت: یغضی حیاء و یغضی من مهابته فلایكلّم الاّ حین یبتسم.
چشم فرو می بندد به جهت حیایی كه دارد و چشم فرو بسته می شود در مقابل او به جهت مهابت و ابهتی كه دارد. و مخاطب نمی شود جز وقت تبسم او.
و دربارة امیرالمؤمنین(ع) نظیر آن گذشت. ولی حضرت عسكری ابهتی فوق العاده داشته است چنانچه گفته شد همة خلفای زمان ایشان، همة سردمداران، همة كارگردانهای خلافت در مقابل ایشان متواضع و از ایشان حساب می بردند. ابهت و شخصیت حضرت حسن(ع) همة آنانرا به وحشت انداخته بود. حضرت عسكری مظهر ابهت پروردگار عالم بوده است. ابهت حضرت عسكری مظهر ابهت اهل بوده است. ابهت حضرت عسكری مصداق ابهّت اسلام و انسان كامل بوده است.
ابهت حضرت عسكری سر مشق برای همه بوده است. همه باید بدانید كه اگر رابطة ما با خداوند متعال كامل شد ابهت خدایی برای شخصی پیدا می شود. دربارة حضرت عسكری(ع) نوشته اند: «موقعی كه پدرش از دنیا رفت، همة درباریها، خلیفه زاده ها، ولیعهدها، سركرده ها، غالب بزرگان بنی هاشم و بنی عباس غالب بزرگان شیعه جمع بودند كه ناگهان بدر ولایت، حضرت عسكری با حال پریشان آمد. همه از جا برخاستند تا حضرت نشست و همه مقابل او نشستند.
سكوتی سنگین مجلس را گرفت قبل از آمدن حضرت، آن مجلس پر ازدحام بود و به محض ورود حضرت صداها در گلو پیچیده و ابهت حسنی سر تا پای جلسه را گرفت؛ تا اینكه جنازه آماده حركت شد.«
شهادت حضرت عسكری علیه السلام
مورخین نوشته اند موقعی كه معتمد عباسی كار خود را انجام داد و حضرت را مسموم كرد، چند نفر از علما و چند نفر از خواص و چند نفر طبیب ملازم خانة حضرت عسكری كرد. و اینكار برای این بودكه كار ناشایستة او آشكار نشود. همین ترس دلیل بر شخصیت اجتماعی حضرت عسكری است.
چون حضرت شهید شد در سامره قیامتی بر پا گردید. از خلیفه تا بازاری، همه و همه در تشییع جنازه حاضر شدند. موقعه نماز، ابو عیسی كه از قضات درباری بود جلو آمد و بزرگان بنی هاشم، امرا، وزرا، قضات و اشراف را جمع كرد و گفت ببینید كه حضرت عسكری به مرگ خدایی از دنیا رفته است و بدین وسیله قتل را مخفی و شهادت آن بزرگوار را مثل خلافتش سر پوش گذاردند لعنهم الله اجمعین.
جمله ای كه امام صادق فرمود اینجا مصداق پیدا می كند. اگر تجمّع مردم نبود، بنی امیه و بنی عباس ظالم و استثمارگر نمی توانستند حق اهل بیت ـ حق مظلوم، حق مستضعف ـ را پایمال كنند.
غلام حضرت می گوید: «اول اذان صبح روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال 260 هجری حضرت عسكری شهید شد. در آن وقت كسی جز من و مادر حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف و خود حضرت حجت خدمت آنحضرت نبودند حضرت عسكری آقازادة خود را خواست و امر كرد كه آن حضرت را وضوء دهد. او دستمالی در دامن امام عسكری پهن كرد و حضرت را وضوء داد و نماز صبح را به جا آورد و از این دنیا به عالم قدس سفر نمود.
والسّلام علیه یوم ولد ویوم استشهد ویوم یبعث حیّاً.
حضرت عسكری اصحاب خاصی دارد كه غالب آنها از بزرگان علمای شیعه هستند. برخی از آنها از اصحاب سرّ ائمة طاهرین هستند. وكلای حضرت بقیه الله روحی فداه از اصحاب حضرت عسكری نیز می باشند.
از جمله اصحاب خاص امام عسكری، احمد بن اسحاق اشعری قمی است كه از وكلای حضرت نیز هست و مسجد امام حسن عسكری در قم به دست ایشان و به امر حضرت ساخته شد. این بزرگوار به قدری بزرگ مرتبه است كه سعد بن عبدالله كه آن هم از بزرگان شیعه است می گوید: «احمد بن اسحاق از حضرت عسكری كفنی خواستند. حضرت فرمودند: به تو خواهد رسید.
چون از خدمت آقا مرخص شدیم نزدیك كرمانشاه او را تب گرفت. آخر شب دستور داد كه او را تنها بگذاریم نزدیك صبح غلام عسكری را دیدم كه به ما تعزیت می گوید، و فرمود: از غسل و كفن احمد فارغ شدیم. برخیزید و او را دفن كنید. او در نزد امام عسكری عزیزترین و مقربترین شیعیان است چون مقربترین افراد است نزد خدا و از میان غایب شد.
منبع: غدیر
شنبه 30/10/1391 - 14:45
اهل بیت
بلخ
شهر بلخ نیز در عصر امام حسن عسكرى علیهالسلام مورد توجّه آن حضرت بود. در این باره، ابن بابویه قمى مىنویسد:
شخصى از اهالى بلخ مقدارى وجوهات نقد و نامهاى را كه حاوى سؤالات شرعى بود، در سامرّا به محضر امام عسكرى علیهالسلام ارسال داشت. وى در روى نامه با انگشت خود چیزهاى نامرئى نوشت كه اساساً خطّى در آن دیده نمىشد. او به حامل نامه تأكید كرد كه: این مال را به سامرّا ببر و هركس از قصّه آن گزارش داد و وجوهات نامه را مشخّص كرد، به او تحویل بده.
پیك مرد بلخى به سامرّا آمد و نزد جعفر برادر امام عسكرى علیهالسلام رفت و ماجرا را بیان كرد. جعفر از وى پرسید: آیا تو «بداء» را قبول دارى؟ حامل نامه گفت: بلى. جعفر گفت: براى فرستنده این اموال، بداء حاصل شده و به تو دستور داده كه اموال را به من بدهى. این جواب، حامل نامه را قانع نكرد. لذا از پیش جعفر بیرون آمد و به دنبال اصحاب امام عسكرى علیهالسلام مىگشت تا اینكه رقعهاى از سوى حضرت صاحب علیهالسلام بیرون آمد و قصّه اموال و مطالب نامه را بیان كرد و او را راهنمایى نمود.6
عبدالعزیز بلخى نیز از شیعیان برجسته آن سامان است كه در سامرّا به حضور امام عسكرى علیهالسلام رسیده و با حضرت از نزدیك گفت و گو نموده است.7
جرجان (گرگان)
گرگان (استرآباد) از ایّام گذشته، منطقه تاریخى و مذهبى بوده است. و مُعَرّب آن جرجان مىباشد.
طبق روایتى كه علاّمه مجلسى نقل مىكند، حضرت عسكرى علیهالسلام در عصر خویش به گرگان تشریف آورده و با دوستان و یاران بىشمار خویش دیدار داشته است.
جعفر بن شریف جرجانى مىگوید:
در یكى از سالها كه به حجّ مىرفتم، در سامرّا به زیارت امام حسن عسكرى علیهالسلام نائل شدم. در آن سفر، شیعیان گرگان اموال زیادى را در اختیار من گذاشته بودند تا به امام علیهالسلام برسانم. بعد از تحویل اموال، عرض كردم: شیعیان شما در گرگان سلام رساندند. امام فرمود: آیا بعد از انجام حج به گرگان بازخواهى گشت؟ گفتم: بله. امام فرمود:
از امروز تا صد و هفتاد روز دیگر و در روز جمعه، سوم ماه ربیع الآخر و در ساعتهاى اوّل روز به شهر خود بازخواهى گشت. من نیز در آخرین ساعات آن روز براى دیدار با دوستان و شیعیانمان به گرگان خواهم آمد. به آنان این خبر را برسان.
در غیاب تو، نوهات متولّد مىشود. او را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف نام گذار. به زودى خداوند او را به حدّ كمال مىرساند و او از دوستان ما مىباشد. برو به سلامت! خداوند تو را سالم به خانوادهات باز خواهد گرداند.
امام عسكرى علیهالسلام در گرگان
جعفر بن شریف مىگوید:
از محضر امام مرخّص شدم و بعد از انجام مراسم حج، در همان روز جمعه كه امام فرموده بود، به وطن رسیدم. یاران و دوستانم به استقبال و تهنیت آمدند و من به همه آنان سلام و وعده امام را اعلام كردم و گفتم: كه امام در پایان امروز به اینجا خواهد آمد، سؤالات و حاجات خود را آماده كرده و از امام علیهالسلام بخواهید.
شیعیان بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در منزل من اجتماع كرده بودند كه ناگاه بدون اینكه ما ملتفت باشیم، امام را در میان خود یافتیم. حضرت فرمود:
من به جعفر بن شریف وعده داده بودم كه در این ساعت نزد شما خواهم آمد. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به میان شما آمدم تا با شما تجدید عهد كرده و مشكلاتتان را رفع نمایم. اكنون هر نوع حاجت و سؤالى دارید، بگویید.
نضربنجابر، اوّلین كسى بود كه گفت: اى فرزند رسول خدا! پسرم نابینا است، شفاى او را مىخواهم. امام فرمود: او را بیاور! حضرت با دستان مباركش چشمان پسر را مسح كرد و او در همان لحظه شفا یافت. آنگاه شیعیان گرگان یكایك آمده، حاجات خود را از امام خواسته و همگى حاجت روا شدند. امام عسكرى علیهالسلام در همان روز به سامرّا بازگشت.8
سمرقند
شیخ طوسى مىنویسد:
حسین بن اشكیب مروزى، كه در سمرقند مقیم بوده است، یكى دیگر از یاران حضرت عسكرى علیهالسلام است. وى دانشمندى متكلّم و پدیدآورنده كتابهاى متعدّد مىباشد.9
این سخن شیخ طوسى، بیانگر وسعت دامنه رهبرى پیشواى یازدهم ـ در دورترین نقاط جهان اسلام در آن عصر ـ مىباشد كه در اثر نفوذ معنوى آن حضرت، عالمان برجستهاى از جهان اسلام به وى عشق ورزیده و با آن حضرت در تماس بودهاند.
منبع: الشیعه
7. سیره پیشوایان، ص 625.
8. بحارالانوار، ج50، ص 264.
9. رجال شیخ طوسى، ص 398.
شنبه 30/10/1391 - 14:43