• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 418
تعداد نظرات : 117
زمان آخرین مطلب : 3882روز قبل
سخنان ماندگار
به ستاره های کم نورقناعت کن برای اینکه ستاره های بزرگ زودتربه چشم میان وتونگاه همه جامیگیرن
يکشنبه 27/9/1390 - 16:22
سخنان ماندگار

زندگی کوتاهترازانست که به خصومت بگذردوقلبهاگرامی ترازانندکه بشکنندفرداطلوع خواهدکردحتی اگرنباشیم

دربسترروزگارانچه به دست می ایدباخنده پایدارنمی ماندوانچه ازدست میرودبااشک جبران نمیشودپس ازاینجاهمیشه منتظرغیرمنتظره هاباش دستت رادردستم بگذارودوستم بدار

يکشنبه 27/9/1390 - 16:21
سخنان ماندگار

وقتی که صبح ازخواب بیدارمیشیم مادوتاانتخاب داریم:

برگردیم وبخوابیم ورویاببینیم

یابیدارشیم ورویاهامون رودنبال کنیم

انتخاب باشماست

يکشنبه 27/9/1390 - 16:17
سخنان ماندگار

حکمت باددررقصاندن برگ نیست

امتحان ریشه هاست

يکشنبه 27/9/1390 - 16:15
سخنان ماندگار
فرشتگان روزی ازخداوندپرسیدند:بارخدایاتوکه بشررااینقدردوست داری غم رادیگرچراافریدی؟ خداوندگفت:غم رابخاطرخودم افریدم چون این مخلوق من که خوب میشناسمش تاغمگین نباشدبه یادخالق نمی افتد
يکشنبه 27/9/1390 - 16:14
سخنان ماندگار
انگاه که ضربه های تیشه زندگی رابرریشه ارزوهایت حس میکنی به خاطربیاورکه زیبایی شهاب سنگها ازشکستن قلب ستارگان است
يکشنبه 27/9/1390 - 11:21
سخنان ماندگار
همیشه درخدمت مادروپایبنداوباش چون بهشت زیرپای مادران است ونتیجه ان نعمتهای بهشتی خواهدبود
يکشنبه 27/9/1390 - 11:19
شعر و قطعات ادبی

بگذارتاببوسمت ای نوشخندصبح

بگذارتابنوشمت ای چشمه بهار

بیمارخنده های توام بیشتربخند

خورشیدارزوی منی گرمتربتاب

يکشنبه 27/9/1390 - 11:18
شعر و قطعات ادبی

خبربه دورترین نقطه جهان برسد

نخواست اوبه من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشترازاین که پیش چشم خودت

کسی که سهم توباشدبه دیگران برسد

چه میکنی اگراوراکه خواستی یک عمر

براحتی کسی ازراه ناگهان برسد

رهاکنی برودازدلت جداباشد

به انکه دوست ترش داشته به ان برسد

رهاکنی بروندودوتاپرنده شوند

خبربه دورترین نقطه جهان برسد

گلایه ای نکنی بغض خویش رابخوری

که هق هق تومبادابه گوششان برسد

خداکندکه...نه نفرین نمیکنم نکند

به اوکه عاشق اوبوده ام زیان برسد

خداکندکه فقط این عشق ازسرم برود

خداکندکه فقط زودان زمان برسد

پنج شنبه 24/9/1390 - 16:45
شعر و قطعات ادبی

امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالاکه من افتاده ام ازپاچرا

نوشدارویی وبعدازمرگ سهراب امدی

سنگدل این زودترمیخواستی حالا چرا

عمرمارامهلت امروزوفردای تونیست

من که یک امروزمهمان توام فرداچرا

نازنینامابه نازتوجوانی داده ایم

دیگراکنون باجوانان نازکن باماچرا

وه که بااین عمرهای کوته بی اعتبار

اینهمه غافل شدن ازچون منی شیداچرا

شورفرهادم به پرسش سربه زیرافکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالاچرا

ای شب هجران که یکدم درتوچشم من نخفت

اینقدربابخت خواب الودمن لالاچرا

اسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند

درشگفتم من نمیپاشدزهم دنیاچرا

درخزان هجرگل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بودغوغاچرا

پنج شنبه 24/9/1390 - 16:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته